|
|
|
|
|
|
1- اين نوشته ، كارى گروهى است كه در ابتدا به سفارش ((مركز جهانى علوماسلامى ))براى تدريس ((تاريخ عصر غيبت ))و تحت نظارت حجة الاسلام و المسلمينپور سيد آقايى در مدتى كوتاه به سرانجام رسيده است و طىسال هاى 76 و 77 در آن مركز، تدريس شده است و از آن پس ، خلاصه آن نوشتار با نام((درسنامه تاريخ عصر غيبت ))تدريس مى شود. اكنون پس از گذشت چندسال متن كامل كتاب با اصلاحات و اضافاتى براى استفاده عموم و نيز به عنوان كتابكمك درسى منتشر مى شود. شايان ذكر است كه فصل هاى 1، 2، 3، 4 و 9 از حجة الاسلام و المسلمين مسعود پور سيدآقايى ، و فصل هاى 5 و 6 و بخش (7 و 8) ازفصل 7 از حجة الاسلام و المسلمين دكتر رضا جبارى وفصل 7 از حجة الاسلام و المسلمين حسن عاشورى ، وفصل 8 از حجة الاسلام و المسلمين سيد منذر حكيم مى باشد. آنچه كه باعث تاخير در انتشاراين كتاب شد بررسى و تحقيق بيشتر در موردفصل 8 يعنى ((عصر غيبت كبرى ))بود كه ماسفانه ميسور نشد. اميد است كه اينفصل در چاپ هاى بعدى پر بارتر از اين عرضه شود. ان شاء الله . 2- تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم عليه السلام ، دكتر جاسم حسين ، ص 20. 3- ر.ك : الذريعة الى تصانيف الشيعة ، شيخ آقا بزرگ تهرانى ، ج 2، ص125-167؛ كليات فى علم الرجال ، جعفر سبحانى ، ص 465-468، المبادى العامةللفقه الجعفرى ، هاشم معروف حسينى ، ص 72-76. 4- على بن مهزيار اهوازى ، دستيار نزديك امام نهم عليه السلام بود. امام جواد عليهالسلام او را به عنوان نماينده خود در اهواز منصوب كرد و در دوران امامت امام دهم عليهالسلام همچنان اين وظيفه را عهده دار بود. در دو كتاب او: ((الملاحم ))و ((القائم )) ،غيبت امام و قيام او با شمشير مورد بحث قرار مى گيرد (ر.ك :رجال نجاشى ، ص 191 و الفهرست ، شيخ طوسى ، ص 226). از اين رو، بينسال هاى (260 ه/ 874 م ) و (329 ه/ 940 م ) دو پسرش : ابراهيم و محمد، وكلاى امامدوازدهم در اهواز شدند. كلينى و صدوق به استناد نوشته آنها اطلاعات مهمى را دربارهروش هاى ارتباطى مورد استفاده در فعاليت هاى مخفى اماميه به دست مى دهند. (بهنقل از: تاريخ سياسى امام دوازدهم عليه السلام ، ص 22). 5- حسن بن محبوب سراد، در اين اثر خود در موضوع غيبت ، چندين حكايت را كه اغلببه امامان منسوب است ثبت مى كند. اين اثر از بين رفته ولىنقل قول هايى از آن در مآخذ موجود اماميه در دست است . (همان ، ص 23). 6- فضل ابن شاذان نيشابورى كه يكى از علماى معروف اماميه بود مورد احترام وتكريم امام يازدهم عليه السلام قرار داشت ، وى كتابى تحت عنوان ((الغيبة ))گردآورىنمود. (ر.ك : منتخب الاثر، ص 467) از آنجا كه((فضل ))دو ماه از رحلت امام عسگرى عليه السلام درسال (260 ه/ 874 م ) در گذشته است ، اهميت اثر او در احاديثى كهنقل مى كند و امام دوازدهم را قائم مى داند نهفته شده است . بسيارى از نويسندگان بعدى ؛همچون شيخ طوسى در كتاب ((الغيبة ))بر كتاب((فضل ))تكيه كرده اند. بهاء الدين تيلى (790 ه/ 1388 م ) نيز اثرى تحت عنوان((الغيبة ))با تلخيص اثر ((فضل )) گردآورى كرده است . (ر.ك : الذريعة ، ج 20، ص201). على رغم آن كه اثر ((فضل ))از بين رفته است ، لكن به نظر مى رسد آثارىمانند ((كفاية المهدى فى معرفة المهدى )) ، نوشته مير لوحى متوفاى قرن (12 ه/ 18 م) و ((كشف الاستار))از ميرزا حسين نورى (1320 ه/ 1902 م ) رو نويسى اين اثر باشند(ر.ك : الذريعة ، ج 16، ص 82 و منتخب الاثر، ص 467). (همان ، ص 23). 7- براىاطلاع بيشتر از كتاب هايى كه توسط واقفيه و زيديه ، پيرامون مساءله غيبت نوشته شدهو به كارگيرى و نقل آنها توسط علماى اماميه ؛ مانند حسن صفار (292 ه/ 904 م )، كلينى(329 ه941/ م ) نعمانى (360 ه/ 970 م )، صدوق (380 ه/ 991 م )، و شيخ طوسى(460 ه/ 1067 م ) بنگريد: تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم عليه السلام ، ص 21-22. 8- ابراهيم بن اسحاق نهاوندى (286 ه/ 899 م ) درسال (262 ه/ 876 م )، مدعى نيابت امام دوازدهم عليه السلام در بغداد شد (ر.ك : بحارالانوار، ج 51، ص 300). وى كتابى در باب غيبت نوشت كه ديدگاه غلات را منعكس مىكند. پس از آن نعمانى (360 ه/ 970 م ) اطلاعات نهاوندى را در كتاب معروف خود ((الغيبة))به صورت گسترده اى در آورد. (همان ، ص 24). 9- اهميت اثر او در اين نكته نهفته شده كه وى يكى از دستياران نزديك امام دهم ويازدهم عليه السلام بود، و پس از آن كارگزار نواباول و دوم امام دوازدهم شد. متاءسفانه اين اثر و نيز كتاب ((الامامة و البصرة من الحيرة))ابن بابويه (329 ه/ 940 م ) از اين آثار بهره وافى برده اند. (همان ، ص 24). 10- همان ، ص 24. 11- نعمانى ، محمد بن ابراهيم بن جعفر، معروف به ابن ابى زينت ، ار اهالى شهرنعمانيه ، يكى از قريه هاى واسط بود. وى به بغداد هجرت كرد و در آنجانقل حديث را تحت سرپرستى كلينى (329 ه/ 940 م ) و ابن عقده (333 ه/ 944 م ) آموخت .او سپس به سوريه رفت و در حدود سال (360 ه/ 970 م ) در آنج در گذشت . چون پس از رحلت امام يازدهم ، حضرت عسگرى عليه السلام درسال (260 ه/ 874 م ) در ميان شيعه هاله اى از حيرت و شگفتى مشهود بود، نعمانىكتابى تحت عنوان ((الغيبة ))نوشت . وى كوشيد تا ضرورت غيبت امام دوازدهم را باروايت احاديثى از پيامبر صلى اللّه عليه و آله و ائمه عليهم السلام كه غيبت آنبزرگوار را پيش بينى كرده اند اثبات كند. او اكثر اطلاعات خود را از نويسندگانقديمى كه در اين باره كتاب نوشته اند، بدون در نظر گرفتن ديدگاههاى عقيدتى وآئينى ايشان كسب نمود. در ميان اين نويسندگان قديمى ، حسن بن محبوب ، امامى (224 ه/838 م )، فضل بن شاذان ، امامى (260 ه/ 873 م )، حسن بن سماعه ، واقفى (263 ه/ 877م )، ابراهيم بن اسحاق نهاوندى ، غالى (286 ه/ 899 م )، كلينى ، امامى (329 ه/ 940 م)، ابن عقده ، فقيه مشهور زيدى (333 ه/ 944 م )، و مسعودى (345 ه/ 956 م ) ديده مىشوند. (ر.ك : الغيبة ، ص 82-86 و 100). سهم ارزنده نعمانى در اين است كه ، پس از مسعودى (345 ه/ 956 م ) نخستين كسى بودكه تفسير احاديث منسوب به ائمه را از كلينى گردآورى كرد. احاديث مذكور بر اين مهمدلالت دارد كه قائم ، دو غيبت در پى خواهد داشت ؛ دوران چهار نائب امام دوازدهم است ، كه ازسال (260 ه/ 874 م ) آغاز و تا سال (329 ه/1-940 م ) ادامه داشته است ، و غيبت دوم پساز رحلت چهارمين سفير در سال (329 ه/ 941 م ) آغاز مى شود. (ر.ك : الغيبة ، ص 91 و92). تفسير او اساس آثار بعدى اماميه در اين موضوع قرار گرفت . (همان ، ص 25). 12- محمد بن على بن بابويه ، معروف به صدوق (381 ه/ 874 م )، كتابى درمساءله غيبت تحت عنوان ((كمال الدين و نمام النعمة ))نوشت . محتواى ارزشمند بوده ،زيرا بر مآخذ اصلى شيعه (الاصول ) كه قبل ازسال (260 ه/ 874 م ) گردآورى شده تكيه دارد (ر.ك :كمال الدين ، ص 19). از اين رو، درمى يابيم كه وى اغلب ، خواننده را به نويسندگانىچون حسن بن محبوب ، فضل بن شاذان ، حسن بن سماعه ، صفار، حميرى ، و ابن بابويهپدر خود كه رابطه نزديكى با سومين و چهارمين سفير امام دوازدهم داشته است ارجاع مىدهد. صدوق به خاطر آن كه پدرش از فقهاى عاليقدر ووكيل امام در قم بوده است ، توانست اطلاعات موثقى را درباره ارتباطات پنهانى بين وكلاو امام به وسيله چهار سفير ارائه دهد. در عين حال ، مطالعه سلسله روات (اسناد) بعضى ازروايات او درباره تولد امام دوازدهم اين نكته را مى رساند كه ، صدوق اطلاعات خود را ازغلاتى چون ؛ محمد بن بحر دريافت داشته است . لذا بايد در به كارگيرى اين رواياتدقت كافى مبذول داشت . (همان ، ص 26 و 27). صدوق انگيزه خود را از نوشتن اين كتاب چنين اعلام مى دارد: ((آنچه مرا واداشت كه بهنگارش اين كتاب بپردازم اين بود كه در هنگام بازگشت از زيارت امام رضا عليه السلاموقتى به نيشابور رسيدم ، ديدم شيعيان آنجا درباره قائم(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) مساءله دار شده اند. سعى كردم ، آنان را با بيانرواياتى از پيامبر صلى اللّه عليه و آله و ائمه عليهم السلام رسيده به راه درست ،رهنمون گردم . در اين ايام ، يكى از بزرگان مشايخ دانش و تقوا، از اهالى قم ، به نامنجم الدين ابوسعيد محمد بن احمد بن على بن صلت قمى -ادام الله توفيقه - در بازگشتاز سفر بخارا، بر ما وارد شد. روزى درباره آراء و باورهاى برخى از فلاسفه و علماىمنطق بخارا گفت : از آن درباره حضرت قائم(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) سخنانى شنيدم كه مرا در مورد غيبت طولانى حضرت ،دچار حيرت و ترديد كرده است ، من مطالبى در اثبات وجود حضرت مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) براى از بين بردن ترديد او بيان كردم و رواياتىچند درباره غيبت ، بر او خواندم ، حيرت او برطرف شد و دلش آرام گرفت ، از من خواست ،كتابى پيرامون غيبت حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) بنويسم ،پذيرفتم و به او وعده دادم كه ان شاء الله وقتى به وطن خود (رى ) برگشتم آن راعملى خواهم ساخت ، تا اين كه شبى در خواب ديدم خانه كعبه را طواف مى كنم و به حجرالاسواد رسيدم و آن را استلام كردم ناگاه ديدم ، امام زمان(عجل الله تعالى فرجه الشريف )، كنار در كعبه ايستاده است . سلام كردم ، حضرت جوابدادند. فرمود: چرا كتابى درباره ((غيبت ))نمى نويسى ، تا ناراحتى ات بر طرف شود؟ عرض كردم : يابن رسول الله صلى اللّه عليه و آله من كتاب ها درباره غيبت شما نوشتهام . حضرف فرمود: ((نه ، آن موضوعات را نمى گويم ، كتابى راجع به غيبت من بنويس وغيبت هاى پيامبران را در آن نقل كن )) . سپس از نظرم غايب شد. من با اضطراب از خواببيدار شدم و تا طلوع فجر به گريه و زارى پرداختم ، چون صبح شد، به منظور انجامامر ولى الله و حجت خدا، آغاز به نوشتن اين كتاب كردم ))(ر.ك :كمال الدين ، مقدمه ). اين كتاب يك دائرة المعارف روايى است با دسته بندى و تبويبى مناسب پيرامونموضوعات مربوط به امام دوازدهم (عجل الله تعالى فرجه الشريف ). 13- محمد بن محمد بن نعمان ، معروف به مفيد (413ه/ 1022 م ) او مرجع تقليدشيعيان اماميه بود. در همان زمان بود كه تعمق در مباحث كلامى غيبت آغاز شد. از اين رو، وىپنج مقاله را در دفاع از غيبت امام دوازدهم نوشت و اثر جداگانه اى را تحت عنوان((الفصول العشرة فى الغيبة ))گردآورى كرد. اين اثر اطلاعات ارزشمندى را دربارهشرايط تاريخى كه بر زندگى پنهانى امام دوازدهمقبل از سال (260 ه/ 874 م ) احاطه يافته بود به دست مى دهد. مفيد نيز تصويرىمشابه نوبختى و سعد قمى را از 15 ديدگاه مختلفى كه در ميان اماميه پس از درگذشتامام عسگرى عليه السلام (260 ه/ 874 م ) رسوخ نموده بود ارائه مى كند. او شواهدى درمورد از بين رفتن 15 گروه ، تا سال (373 ه/ 983 م ) مى آورد، به جز شيعيان دوازدهامامى كه معتقدند رهبرشان امام دوازدهم است و در پرده غيبت به سر مى برد. مفيد در كتاب ((الارشاد)) ، روش كلينى و نعمانى را درنقل حديث دنبال مى كرد. وى قبل از هر چيز وجود امام دوازدهم را اثبات مى نمايد و سپسطولانى بودن عمر آن حضرت را كه در طول عمر اشخاص معمولى فراتر رفته راتوجيه مى كند. (به نقل از: تاريخ سياسى امام دوازدهم ، ص 26). 14- عالم معروف شيعه ، محمد بن حسن طوسى (460 ه/ 1067 م ) مساءله غيبت امامدوازدهم عليه السلام را در آثار خود مطرح مى نمود، ولى مهم ترين آنها كتاب ((الغيبة))مى باشد كه در آن ، هم با استفاده از احاديث و هم بااستدلال عقلى ثابت مى كند كه امام دوازدهم مهدى قائم است كه بايد در پرده غيبت به سرمى برد. او ادعاى ديگر گروه هاى شيعه كه على بن ابيطالب عليه السلام ، شهادت (41ه/ 661م ) يا ابن حنفيه (84 ه/ 703 م ) يا امام صادق (148 ه/ 765 م ) يا محمد بناسماعيل و امام موسى كاظم عليه السلام شهادت (183 ه/ 799 م ) را قائم مى دانستند، ردمى كند. شيخ طوسى ، اطلاعات تاريخى موثقى را در مورد فعاليت هاى مخفى چهار نماينده امامدوازدهم با نقل از كتاب مفقود شده اى تحت عنوان ((اخبار الوكاء الاربعة ))نوشته احمد بننوح بصرى به دست مى دهد. اثر شيخ طوسى ماخذ اصلى نويسندگان بعدى اماميهدرباره غيبت امام دوازدهم به ويژه مجلسى (1111 ه/ 1699 م ) در ((بحار الانوار))شد.(ر.ك : تاريخ سياسى امام دوازدهم ، ص 27). 15- شايان ذكر است كه پس از مفيد، دو شاگرد بر جسته او سيد مرتضى علم الهدى(436 ه/ 1044 م ) و محمد كراجكى (449 ه/ 1057 م )، دو كتاب به نام هاى ((مسالة وجيزة فى الغيبة ))و ((البرهان على صحة طول عمر الامام صاحب الزمان ))نوشتند. اما ازآنجا كه در اين دو كتاب به مساءله طول عمر امام دوازدهم به روش استدلالى پرداخته وفاقد هرگونه اطلاعات تاريخى مربوط به امام دوازدهم در سالهاى بين (329-260 ه/941-874 م ) مى باشند؛ از ذكر آنها خوددارى شد. (ر.ك : همان ، ص 26-27). 16- محمد بن عمركشى ، از اهالى كش در نزديكى سمرقند مى باشد. وى در همان جاتحت تعليم و تربيت عالم اماميه محمد بن مسعود سمرقندى قرار گرفت و سراسرزندگى خود را در آن شهر سپرى نمود. بنا به گفته شيخ طوسى ، او درسال (368ه/ 978 م ) در گذشت (رجال ، نجاشى ، ص 288الرجال ، ص 458).كشى اطلاعات خود را در پنجاه و سه نفر راوىنقل كرده ، ولى ماءخذ اصلى او على بن محمد بن قتيبه نيشابورى است (ر.ك :رجال نجاشى ، ص 197). او معاصر با غيبت صغرى بوده و رابطه نزديكى با وكلاىامام دوازدهم (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) در خراسان داشته است . ابن قتيبه اطلاعاتمهمى را در رابطه با سير تكاملى نهاد مخفى وكالت پس از امام صادق عليه السلامشهادت (148 ه/ 765 م ) فراهم مى آورد و فلسفه قيام گروه هاى واقفيه را پس از امامهفتم عليه السلام در سال (183 ه/ 799 م ) يادآور مى شود. اثركشى ماءخذ مهمى براى علماى بعدى اماميه ؛ مانند شيخ طوسى (460 ه/ 1067 م ) شد.شيخ آن را خلاصه كرد و عنوان ((اختيار معرفةالرجال ))به آن داد. (همان ، ص 28، و نيز ر.ك : كليات فى علمالرجال ، جعفر سبحانى ، ص 52). 17- آثار شيخ طوسى موسوم به ((الفهرست ))و((الرجال ))دو كتاب از چهار كتاب اصلى اماميه دررجال است . وى اسناد مختلفى را كه موثق هستند يادآور شده ، و خواننده را قادر مى سازدتا روابط بين علماى اماميه و وكلاى آن را در غيبت صغرى كشف شد. (همان ، ص 29). 18- آثار شيخ طوسى موسوم به ((الفهرست ))و((الرجال ))دو كتاب از چهار كتاب اصلى اماميه دررجال است . وى اسناد مختلفى را كه موثق هستند يادآور شده ، و خواننده را قادر مى سازدتا روابط بين علماى اماميه و وكلاى آن را در غيبت صغرى كشف شد. (همان ، ص 29). 19- چهارمين اثر رجالى اماميه ((فهرست اسماء مصنفى الشيعة ))است كه آن را احمدبن على نجاشى (450 ه/ 1058 م ) از اهالى كوفه به رشته تحرير درآورده است . اوتعاليم شيعه را در آنجا فرا گرفت و آنگاه رهسپار بغداد شد. در آنجا با سيد مرتضى(436 ه/ 1044 م ) يكى از علماى رهبرى كننده اماميه همراه گرديد. اقامت وى در اين دو شهر موجب شد تا با چهل و پنج تن از علماى اماميه كه مدارك مربوطبه دوران غيبت صغرى را در اختيار داشتند تماس برقرار سازد. اين ماءخذ مراتب مختلف درنهاد امامت را روشن مى سازد و اطلاعات مفيدى را در آثارى كه درباره غيبت ،قبل و بعد از سال (260 ه/ 874 م ) فراهم آمده به دست مى دهد. (همان ، ص 29). 20- اين كتاب توسط آقاى دكتر سيد محمد تقى آيت اللهى به فارسى ترجمه شده و مىتوان گفت : يكى از بهترين كتاب ها در موضوع خود مى باشد، ما نيز در نوشتن اينفصل استفاده هاى شايانى از آن برديم . 21- كمال الدين ، ص 427-428. 22- اكثر مآخذ شيعه در تعيين اين روز اتفاق نظر دارند. 23- الارشاد، شيخ مفيد، ص 346؛ الكافى ، ج 1، ص 514؛ الغيبة ؛ شيخ طوسى ،ص 141-143؛ كمال الدين ، صدوق ، ص 430؛ اعيان الشيعه ، ج 2، ص 44؛ حياة الاماممهدى عليه السلام ، باقر شريف القريشى ، ص 29؛ تاريخ ابن خلكان (وفات الاعيان)، ج 3، ص 316؛ الاتحاف بحب الاشراف ، ص 178؛ ينابيع المودة ، ص 452؛ تاريخالاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 193. 24- بحار الانوار، ج 51، ص 16 (به نقل از:كمال الدين ). 25- كمال الدين : ص 432؛ اثبات الوصية ، ص 231، الكافى ، ج 1، ص 329 و514؛ حياة الامام محمد المهدى عليه السلام ، باقر شريف القريشى ، ص 29؛ تاريخسياسى غيبت امام دوازدهم عليه السلام ، دكتر جاسم حسين ، ص 121.(لازم به يادآورى استكه پس از سال (255 ه) اين سال از بقيه سال هاى ديگرى كه ذكر شده مشهورتر است ) 26- ر.ك : تاريخ اهلبيت ، ص 88، پاورقى . 27- كشف الغمة ، ج 2، ص 437؛ بحارالانوار، ج 51، ص 23. 28- براى بررسى اين اقوال و اندازه اعتبار هر يك ، ر.ك : تاريخ سياسى غيبت امامدوازدهم عليه السلام ، ص 115-122. شايان ذكر است كه در ميان برخى از فرقه هاىاشعرى كسانى بوده اند كه تولد امام را 8 ماه پس از رحلت امام عسكرى عليه السلامدانسته اند. اين سخن نه تنها با روايات زيادى تعارض دارد كه با عقيده شيعه نيز مبنىبر خالى نمودن زمين از حجت ، توافق ندارد. (المقالات و الفرق ، ص 114، فرقهسيزدهم ). 29- امام رضا عليه السلام مى فرمايد: ((... حتى يبعث الله لهذا الامر غلاما منا، خفىالولادة و المنشا، غير خفى فى نسبه )) ، الكافى ، ج 1، ص 341. 30- ر.ك : خورشيد مغرب محمد رضا حكيمى ، ص 18-20. 31- ر.ك : منتخب الاثر، صافى گلپايگانى ، ص 182-184؛ بحار الانوار، ج 51،ص 2، 5، 15، و 38. 32- حياة الامام محمد المهدى عليه السلام ، باقر شريف القريشى ، ص 27(بهنقل از: عقد الدرر). 33- بحار الانوار، ج 52، ص 338؛ الارشاد، ج 2، ص 384. 34- اعيان الشيعة ، ج 2، ص 44؛ حياة الامام محمد االمهدى عليه السلام ، باقر شريفالقرشى ، ص 27؛ بحار الانوار، ج 51، ص 28-43. 35- ر.ك : بحار الانوار، ج 51، ص 28 - 31؛ حياة الامام محمد المهدى عليه السلام ،باقر شريف القرشى ، ص 27-28. 36- اعيان الشيعه ، ج 2، ص 44. 37- اثبات الوصية ، ص 248. 38- بحار الانوار، ج 51، ص 28 (به نقل از: الدروس ) شايان ذكر است كه شهيد،اين قول را به صورت ((قيل ))آورده است . 39- الغيبة ، شيخ طوسى ، ص 241 و نيز، ر.ك :كمال الدين ، ص 431. 40- الارشاد، ص 390. 41- كمال الدين ، ج 2، ص 89، بحار الانوار، ج 51، ص 12 (بهنقل از: كمال الدين ) 42- صقيل ، به معناى زدوده و صيقلى است . به گفته سيد محمد صدر، خانواده امامعليه السلام وقتى ديدند آثار حمل در اين كنيز مشاهده نمى شود علاوه بر اسمگل هاى ((نرجس )) ، سوسن و ريحانه ))نام تازه اى براى وى انتخاب كردند كه((صقيل ))بود. (تاريخ الغيبة الصغرى ، ص 243)؛ در روايتى ديگر علت اين نام رانورانيت و درخشش آن بانو به خاطر حمل فرزندى نورانى مى داند(قيل لسبب الحمل صقيل ) (كمال الدين ، ص 432)، مرحوم مجلسى در توضيح آن مىنويسد: انما سمى صيقلا او صقيلا لما اعتراه من النور و الجلاء بسببالحمل المنور. يقال : صقل السيف و غيره اى حلاه فهوصقيل و لايبعد ان يكون تصحيف الجمال . (بحار الانوار، ج 51، ص 15). 43- تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم عليه السلام ، دكتر جاسم حسين ، ص 114. 44- كمال الدين ، ص 432. 45- ر.ك : تاريخ الغيبة الصغرى ، ص 242. 46- كمال الدين ، ص 317 (در مورد نقد و بررسى اين روايت ، ر.ك : تاريخسياسى غيبت امام دوازدهم عليه السلام ، دكتر جاسم حسين ، ص 114-115. 47- الكافى ، ج 1، ص 323 (به نقل از: تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم عليهالسلام ، ص 115). 48- الغيبة ، نعمانى ، ص 84، 85 و 120؛كمال الدين ، ص 329 (به نقل از: همان ). 49- الغيبة ، ص 244؛ بحار الانوار، ج 51، ص 22. 50- تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم عليه السلام ، ص 115. 51- الارشاد، ص 390 (به نقل از: همان ، ص 115) و نيز، ر.ك : بحار الانوار، ج51، ص 12 (به نقل از: كمال الدين ، ج 2، ص 89)، الغيبة ، شيخ طوسى ، ص 244. 52- ((انت سيدتى و سيدة اهلى )) ، كمال الدين ، ص 424،((بل اخدمك على بصرى ))همان ، ص 427. 53- الارشاد، شيخ مفيد، ص 275-276؛ الكافى ، ج 1، ص 323؛ اعلام الورى ، ص330؛ بحار الانوار، ج 50، ص 21. 54- بحار الانوار، ج 51، ص 36 (بابى ابن خيرة الاماء)؛ الارشاد، شيخ مفيد، ج 2،ص 382؛ الغيبة ، شيخ طوسى ، ص 470 و 478. 55- كمال الدين ، و الغيبة ، نعمانى (بهنقل از: حياة الامام محمد المهدى عليه السلام ، ص 240، باقر شريف القريشى ، ص 22. 56- ر.ك : تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم عليه السلام ، دكتر جاسم حسين ، ص119. 57- قصص / 5 و 6. 58- كمال الدين ، ص 424-426. 59- ر.ك : منتخب الاثر، صافى گلپايگانى ،فصل دوم ، باب 25 و 34. 60- امام حسن عسكرى عليه السلام در ضمن روايتى ، يكى ازعلل مخالفت و موضع گيرى بنى اميه و بنى عباس بااهل بيت عليهماالسلام را وجود همين اخبار متواتر مى داند. (ابو محمد بن شاذان ، عن ابىعبدالله بن الحسين بن سعد الكاتب ، عن ابى محمد عليه السلامقال : قد وضع بنى اميه و بنى عباس سيوفهم علينا لعليتن احدهما... و ثانيهما انهم قدوقفوا من الاخبار المتواترة على ان زوال ملك الجبايرة و الظلمة على يد القائم منا و كانوالايشكرون انهم الجبابرة و الظلمة ، فسعوا فىقتل اهل بيت رسول الله صلى اللّه عليه و آله و ابادة نسله طمعا منهم منالوصول الى منع تولد القائم عليه السلام او قتله ...) منتخب الاثر، ص 291. ما از تلاش حكومت عباسى براى يافتن فرزند امام عسكرى عليه السلام درفصل هاى آينده بيشتر گفت وگو خواهيم كرد. 61- همان ، ص 286 (پاورقى ). 62- در برخى روايات چنين آمده ((يسيل شعره على منكبيه )) ، موى سرش بر دوشهايش ريخته (منتخب الاثر، ص 185؛ اعيان الشيعة ، ج 2، ص 44؛ كشف الغمة ، ج 2، ص426. 63- براى آگاهى بيشتر از شمايل و خصوصيات حضرت مهدى عليه السلام ، ر.ك :منتخب الاثر، باب 4 تا 25؛ اعيان الشيعة ، ج 2، ص 44؛ الغيبة ، نعمانى ، باب 13، ص212؛ كشف الغمة ، ج 2، ص 464 - 470. 64- براى آگاهى بيشتر از شمايل و خصوصيات حضرت مهدى عليه السلام ، ر.ك :منتخب الاثر، باب 4 تا 25؛ اعيان الشيعة ، ج 2، ص 44؛ الغيبة ، نعمانى ، باب 13، ص212؛ كشف الغمة ، ج 2، ص 464 - 470. 65- خورشيد مغرب ، محمد رضا حكيمى ، ص 29. 66- الجحجاح المجاهد (مفاتيح ، دعا براى امام عصر عليه السلام )، القائمالمومل (مفاتيح دعاى افتتاح ). 67- بابى من ليلة يرعى النجوم ساجدا و راكعا (مكيان المكارم ، ج 1، ص122). 68- خاشع لله كخشوع النسر لجناحه (عقد الدرر، ص 158)؛ يكون منالله على حذو لايغتر بقرابة (الملاحم و الفتن ، ص 108). 69- ما لباسه الا الغليظ و ما طعامه الا الجشب (بحار الانوار، ج 52، ص354). 70- عليه صبر ايوب (كمال الدين ، ص 310). 71- العدل المنتظر (مفاتيح الجنان ، دعاى افتتاح ). 72- اوسعكم كهفا و اكثركم علما (بحار الانوار، ج 51، ص 115)؛ ان العلمبكتاب الله و سنة نبيه لينبت فى قلب مهدينا كما ينبت الزرع على احسن بناته .(كمال الدين ، ج 2، ص 653). 73- اذ بعث الله رجلا من اطايب عترتى و ابرار ذريتى ، عدلا مباركا زكيا (الملاحم و الفتن ، ص 108). 74- تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم عليه السلام ، دكتر جاسم حسين ، ص 124. 75- كمال الدين ، ص 435؛ كشف الغمة ، ج 2 ص 527، بحارالانوار، ج 52، ص 25؛براى اطلاع بيشتر از همه كسانى كه در اين دوره به خدمت حضرت بار يافتند. ر.ك :منتخب الاثر، ص 355 - 358. 76- تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم عليه السلام ، دكتر جاسم حسين ، ص 124 77- كمال الدين ، ص 429. 78- اثبات الوصية ، ص 247 و 253 79- تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم عليه السلام دكتر جاسم حسين ، ص 124 80- الكافى ، ج 1، ص 328. شايان ذكر است : مقصود از مدينه ، همان مدينه طيبهاست . بسيارى از محققان بر همين اعتقادند. (ر.ك : مراةالعقول ، علامه مجلسى ، ج 4، ص 2)، علاوه بر آن رواياتى نيز از امام جواد عليه السلاممويد اين مطلب است . (ر.ك : الغيبة ، نعمانى ، ص 1856. فقال الى المدينة ، فقلت اى المدن ؟ فقال مدينتنا هذه وهل مدينة غيرها. 81- تاريخ سياسى غيبت امام دوازهم عليه السلام ، دكتر جاسم حسين ، ص 124-125 82- شيخ مفيد در ((الارشاد))(ج 2 ص 340) آغاز غيبت صغرى را از هنگام ولادتحضرت مهدى (عج ) مى داند، او مى گويد: ((غيبت صغرى ، از زمان ولادت حضرت مهدى(عج ) تا پايان دوره سفارت (نيابت خاصه ) و هنگام درگذشت آخرين سفير از سفيرانىكه واسطه ارتباط شيعه با امام بوده اند، مى باشد)) . با اين حساب دوره غيبت صغرى ،75 سال مى شود. آنچه كه شيخ مفيد را بر اين عقيده واداشته ، ظاهرا اين نكته است كهحضرت مهدى عليه السلام در آن پنج سال ابتداى تولد، حضور و معاشرت چندانىنداشته است ، و از نظر كلى غايب محسوب مى شده است . 83- شيخ صدوق در كمال الدين (ص 434-479) تعدادى از اين افراد را نام مىبرد. 84- ر.ك : تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم عليه السلام ، دكتر جاسم حسين ، ص156. 85- هاشم معروف حسينى (به نقل از همان :، ص 155). 86- بحار الانوار، ج 52، ص 93. 87- الاحتجاج ، طبرسى ، 28. 88- الاحتجاج طبرسى ، ج 2،ص 459 89- اشاره است به آيه ((تلك الايام نداولها بين الناس...))(آل عمران / 140) ((ما دولت روزگار را، هر چند گاه ، به دست كسانى مى دهيم تامقام اهل ايمان به امتحان معلوم گردد.)) 90- لاداولن الايام اوليائى الى يوم القيامة بحار الانوار، ج 52، ص312؛ كمال الدين ، ج 1، ص 256. 91- التاريخ العباسى ، دكتر ابراهيم ايوب ، ص 26-27. برخى ديگر، عصرعباسيان را به دو دوره عباسيان اول ، عباسيان دوم تقسيم مى كنند و عصر دوم راشامل دوره نفوذ ترك ها، آل بويه و سلجوقيان مى دانند. (ر.ك : مطلع العصر العباسىالثانى ، دكتر نادية حسنى صفر، ص 46-47. 92- خلفاى اين عصر عبارتند از: 1- سفاح (132-136 ه/ 749-753 م ). 2- منصور (136-158 ه/ 753-775 م ). 3- مهدى (158-169 ه/ 753-785 م ). 4- هادى (169-170 ه/ 785-786 م ). 5- رشيد (170-193 ه/ 786-809 م ). 6- امين (193-198 ه/ 809-813 م ). 7- مامون (198-218 ه/ 813-833 م ). 8- معتصم (218-227 ه/ 833-842 م ). 9- واثق (227-232 ه/ 842-847 م ). ر.ك : تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 2، ص 20؛ التاريخ العباسى ، دكترابراهيم ايوب ، ص 100. 93- خلفاى اين عصر عبارتند از: 1- متوكل (232-247 ه/ 847-861 م ). 2- منتصر (247-248 ه/ 861-862 م ). 3- مستعين (248-252 ه/ 862-866 م ). 4- معتز (252-255 ه/ 866-869 م ). 5- مهتدى (255-256 ه/ 869-870 م ). 6- معتمد (256-279 ه/ 870-892 م ). 7- معتضد (279-289 ه/ 892-902 م ). 8- مكتفى (289-295 ه/ 902-908 م ). 9- مقتدر (295-320 ه/ 908-932 م ). 10- قاهر (320-322 ه/ 932-934 م ). 11- راضى (322-329 ه/ 934-940 م ). 12- متقى (329-333 ه/ 940-944 م ). ر.ك : تاريخ الاسلام ، ص 2؛ التاريخ العباسى ، ص 141. 94- يعنى سال (279 ه)، همان سالى كه مركز خلافت از سامرا به بغدادمنتقل شد. ما در بررسى خود تا كمى به آخر اين عصر مانده ؛ يعنى (260 ه) كهسال غيبت صغراى امام دوازدهم است ، خواهيم پرداخت . 95- در علت ناميده شدن اين شهر به سامرااقوال متعددى است (ر.ك : تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 2، ص 381-382)؛معجم البدان ، ج 3، ص 173. 96- تاريخ الخلفاء، ص 335؛ مروج الذهب ، ج 4، ص 54. 97- الكامل ، ج 6، ص 452؛ مروج الذهب ، ج 4، ص 55؛ معجم البدان ، ج 3، ص174. 98- التاريخ العباسى ، دكتر ابراهيم ايوب ، ص 93؛ فى التاريخ العباسى والفاطمى ، دكتر احمد مختار العبادى ، ص 117؛ تاريخ عصر الخلافة العباسية ، يوسفالعش ، ص 100. 99- مروج الذهب ، ج 4، ص 53؛ تاريخ الخلفاء، ص 335-336. در نقلى ديگرتعداد آنها هفت هزار نفر آمده . (ر.ك : معجم البدان ، ج 3، ص 174، دكتر احمد مختار العبادى). در ((فى التاريخ العياسى و الفاطمى )) ، ص 117، نيز مى نويسد: ((بلغتعدتهم بضعة عشر الفا)) . هيجده هزار نفر هم نوشته شده . (ر.ك : العصر العباسىالثانى ، ص 10، به نقل از: ((النجوم الزاهرء)) ، ج 2، ص 233). شايان ذكر است كهمعتصم ، اولين خليفه اى نبود كه به خريد و جلب تركان پرداخت ، بلكهقبل از مامون نيز همين سياست را داشت . او پس از بازگشت به بغداد اين سياست را پيشگرفت ، منتهى در دايره اى كم و محدود. (ر.ك : تاريخ عصر الخلافة العباسية ، ص 100پاورقى ، و مطلع العصر العباسى الثانى ، ص 52). 100- مروج الذهب ، ج 4، ص 53؛ الكامل ج 6، ص 452. (ياقوت در معجم البدان ، ج3، ص 174، از قول بعضى از ارباب سير مى نويسد: ترك ها پس از آن كه در بغداد روبه فزونى گذاشتند (هفت هزار نفر) به نواميس مردم دست درازى كرده و شروع به فسادكردند و همين باعث نارضايتى مردم شد.) 101- تاريخ الخلفاء، ص 336. 102- الكامل ، ج 6، ص 452. 103- همان ، ص 451. 104- تاريخ سامرا، ص 56؛ معجم البدان ، ج 3، ص 176. (لازم به يادآورى استكه اين وسعت ، گرچه اغراق آميز به نظر مى آيد، اما به هرحال حكايت از رشد زياد مى كند). 105- معجم البلدان ، ج 3، ص 176؛ تاريخ اسلام ، ج 2، ص 382. 106- العصر العباسى الثانى ، دكتر پوقى ضعيف ، ص 10. 107- العصر العباسى الثانى ، ص 5 و 10؛ تاريخ عصر الخلافة العباسية ، ص101. جاحظ در رساله خود تصوير روشن و دقيقى از ويژگى هاى تركان در آن عصرنشان مى دهد. او مى گويد: الترك اصحاب عمد (خيام ) و سكان فياف و ارباب مواش، و هم اعراب العجم ... ممن لم تشغلهم الصناعات و التجارات و الطب و الفلاحة و الهندسة، و لا غرس و لا بنيان و لا شق انهار و لا جبابة غلات . و لم يكن همهم غير الغزو و الغارة والصيد و ركوب الخيل و مقارعة الابطال و طلب الغنائم و تدويخ البلدان ، و كانت هممهمالى ذلك مصروفة ، كانت لهذه المعانى و الاسباب مسخره و مقصوره عليها و موصولة بها،احكموا ذلك الامر باسرة و اتوا على آخره ، و صار ذلك هو صناعتهم و تجارتهم و اذتهم وفخرهم و حديثهم و سمرهم ، فلما كانوا كذلك صاروا فى الحرب كاليوناينين فىالحكمة و اهل الفعين فى الصناعات ... و كآل ساسان فى الملك و الرياسة . بهنقل از: ((العصر العباسى الثانى ، دكتر شوقى ضعيف ، ص 10 و 11. 108- از اينها مى توان ((بغاى بزرگ ))و پسرش ((موسى بن بغا))و برادرموسى ((محمد بن بغا))و ((كيغلغ ))و ((بايكيال ))و ((اسارتكين ))و ((سيماىطويل ))و ((ماركوج ))و ((طبايغو)) و ((اذكوتكين ))و ((بغاى شراپى كوچك ))و((وصيف بن باغر تركى ))را نام برد. 109- العبر، ج 2، ص 5. (به نقل از: تاريخ الغيبة الصغرى ، محمد صدر). 110- مروج الذهب ، ج 2، ص 145 تاريخ الاسلام ، ج 3، ص 9. 111- الفخرى فى الاداب السلطانية ، ص 181. استولى الاتراك منذقتل المتوكل على المملكة ، و استضعفوا الخلفاء فكان الخليفة فى يدهم كالاسير، ان شاواخلعوه ، و ان شاوا قتلوه . 112- الفخرى ، ص 243، تاريخ الاسلام ، ج 3، ص 9. 113- الفخرى ، ص 243؛ تاريخ الاسلام ، ج 3، ص 9 و 10؛الكامل ، ج 7، ص 195 و 196. كيفيت كشته شدن ((معتز))به گونه هاى ديگر نيزنقل شده است . (ر.ك : تاريخ الخلفاء، ص 360 و مروج الذهب ، ج 4، ص 178). برراىاطلاع بيشتر از تسلط و نفوذ تركان ر.ك : تاريخ الاسلام ، ج 3، ص 1-25، البابالاول ، عصر نفوذ الاتراك . 114- ر.ك : مآثر الانافة فى معالم الخلافة ، ج 1، ص 228-261؛ الفخرى ، ص237-257؛ الدولة العباسية ، ص 243-285؛ تاريخ الاسلام ، ج 2، ص 257-265، و ج3، ص 255-267. 115- تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 447. 116- ر.ك : همان ، ج 2، ص 430-434، و ج 3، ص 446-451. 117- محاضرات فى تاريخ الامم الاسلامية ، ص 270 (بهنقل از: زتدگانى امام هادى عليه السلام ، باقر شريف قرشى ، ترجمه سيد حسن اسلامى، ص 223). 118- مروج الذهب ، ج 4، ص 88، الكامل ، ج 7، ص 37؛ طيرى ، ج 11، ص 28 و 67(به نقل از: تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 255) براى اطلاع بيشتراز بى كفايتى و ظلم و چپاول وزراى عباسى ، ر.ك : الفخرى ، ابن طباطبا؛ الوزراء والكتاب ، جهشيارى ؛ مآثر الانافة فى معالم الخلافة ، قلقشندى ؛ تاريخ الاسلام ، دكترحسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 255-260؛ مطلع العصر العباسى الثانى ، دكتر ناديةحسنى صقر، ص 93-105. 119- ((شاكريه ))نام ارتش نوينى بود كهمتوكل آن را ايجاد كرده بود. بدين منظور افرادى را از مناطقى كه در بينش ضد علوىمعروف بودند به ويژه از سوريه ، الجزيرة ،جبل ، مجاز و عبنا استخدام كرد. (تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم ، ص 82)، دكتر فاروقعمر در كتاب ((العباسيون الاوائل ))ج 1، ص 90 مى نويسد: ((اما الشاكرية فكانتفرقة اغلبها من الموالى و الغلمان و كانت كلمة (شاكرية ) تعنى الخدم باللغة الفارسيةو ربما كان اغلب هولاء الشاكرية من عجم خراسان .)) 120- الكامل ، ج 7، ص 122. 121- الكامل ، ج 7، ص 169-171. براى اطلاع از ديگر آشوب هاى بغداد ر.ك :الكامل ، ج 7، ص 141؛ تاريخ الغيبة الصغرى ، محمد صدر. 122- موالى به بردگان گفته مى شد كه از نقاط مختلف خريدارى مى شدند و دراثر لياقت خود ارتقا مى يافتند و در مناصب لشكرى و كشورى گماشته مى شدند. 123- الكامل ، ج 7، ص 122. 124- همان ، ص 149. 125- همان ، ص 188. 126- همان ، ص 205. 127- همان ، ص 215. 128- همان ، ص 226. 129- همان ، ص 226، 240 و 272. 130- همان ، ص 249. 131- همان ، ص 309. 132- همان ، ص 309-310. 133- تاريخ الغيبة الصغرى ، سيد محمد صدر، ص 350. 134- تاريخ عصر الخلافة العباسية ، يوسف العش ، ص 121. 135- همان ، ص 121. 136- ثورة الزنج و قائدها على بن محمد، احمد علبى ، ص 60 (بهنقل از: فى التاريخ العباسى و الفاطمى ، دكتر احمد مختارى العبادى ، ص 125). 137- گفته شده كه تنها در هجوم به بصره توسط سپاهيان صاحب الزنج ، سيصدهزار نفر كشته و تعداد زيادى از زنان و كودكان را به اسارت گرفتند تا آنجا كه هركدام از سپاهيان ، ده زن به بردگى گرفتند. (تاريخ عصر الخلافة العباسية ، يوسفالعش ، ص 127، والعصر العباسى الثانى ، دكتر شوقى ضعيف ، ص 30) و نيز گفتهشده كه در طول اين قيام ، حدود يك و نيم ميليون نفر كشته و قربانى ،((يقال ذهب ضحيتها نحو مليون و نصف .))(العصر العباسى الثانى ، ص 28). 138- العصر العباسى الثانى ، دكتر شوقى ضعيف ، ص 27؛ تاريخ عصرالخلافة العباسية ، يوسف العش ، ص 122. 139- مناقب ، ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 428؛ سفينة البحار، ج 1، ص 559. دكترشوقى ضعيف دلائل خوبى در عدم انتساب او به علويان ذكر مى كند. (ر.ك : العصرالعباسى الثانى ، ص 28). 140- تاريخ عصر الخلافة العباسية ، يوسف العش ، ص 122 و 123. بر خلاف آنچه كه برخى مى پندارند، در دعوت او هيچ نشانى از تفكر اشتراكى نيست ؛زيرا آزادى يك شعار عام است و ربطى به تفكر اشتراكى ندارد.اموال نيز بين آنان به صورت اشتراكى تقسيم نمى شد، بلكه هر كس مالكاموال خود بود. شگفت اين كه در اين دعوت ، بردگى مشروع بود و چه بسا يك زنجى تاده ، يا بيشتر زن عرب را در بردگى خود داشت ! (ر.ك : تاريخ عصر الخلافة العباسية ،ص 123). 141- ر.ك : مروج الذهب ، ج 4، ص 108 و 109؛ العصر العباسى الثانى ، دكترشوقى ضعيف ، ص 28 و 29، و تاريخ عصر الخلافة ، ص 123. براى اطلاع از فرقهازارقه از خوارج ر.ك : دراسه عن الفرق فى تاريخ المسلمين ((الخوارج و الشيعه )) ،دكتر احمد محمد احمد جلى ، ص 66. 142- تاريخ عصر الخلافة العباسية ، يوسف العش ، ص 123 و 124. 143- همان . 144- براى اطلاع بيشتر در مورد قيام ((صاحب الزنج ))و مدارك آنچه در اين قسمتآورده شد. ر.ك : الكامل ، ج 7، ص 205-406 (وقايعسال هاى 255-270 ه)؛ تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 209-213؛تاريخ الغيبة الصغرى ص 71؛ حياة الامام العسكرى ، محمد جواد طبسى ، ص 277-283؛العصر العباسى الثانى ، دكتر شوقى ضعيف ، ص 26-33؛ تاريخ عصر الخلافةالعباسية ، يوسف العش ، ص 121-130، (در اين كتاب به معرفى شخصيت صاحب الزنجو عللل و انگيزه هاى قيام و جنگ ها و شيوه هاى جنگى او و در نهايت به نتايج و آثار اينجنگ ها مى پردازد)؛ عشرة ثورات فى الاسلام ، دكتر على حسنى الخربوطلى ، ص172-190 (در اين كتاب بيشتر به علل اين قيام مى پردازد و تا 6 علت براى آن برمىشمارد)؛ الخلافة العباسية فى عصر الفوضى العسكرية (247-334 ه 861-946 م )،دكتر فاروق عمر، ص 143-161؛ نهضت صاحب الزنج (يا قيام بردگان سياه در عراق )،دكتر حسينعلى ممتحن . 145- مقاتل الطالبيين ، ص 478 و 479. 146- همان ، ص 479. 147- رسائل خوارزمى ، ص 76-83 (بهنقل از: آل بويه ، ص 453.) 148- آل بويه ، ص 415؛ تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم عليه السلام ، ص 84،مآثر الانافة فى معالم الخلافة ، ج 1 ص 228. 149- مقاتل الطالبيين ، ص 479، مآثر الانافة فى معالم الخلافة ، ج 1، ص 231؛مروج الذهب ، ج 4 ص 135؛ تاريخ طبرى ، ج 11، ص 44؛الكامل ج 7، ص 55. (شيخ عباس قمى در ((تتمة المنتهى در تاريخ خلفا)) ، ص 327مى نويسد: متوكل 17 مرتبه اين قبر شريف را خراب كرد و باز به صورت اولىبرگشت ). 150- زندگانى امام حسن عسكرى عليه السلام ، باقر شريف قرشى ، ص 245. 151- مقاتل الطالبيين ، ص 224. 152- الكامل ، ج 7، ص 55-56، مآثر الانافة فى معالم الخلافة ، ج 1، ص230-213. ناگفته نماند كه همين عمل او باعث اعتراض وقتل او به وسيله پسرش ((منتضر))شد. (همان ، و نيز، ر.ك : الفخرى ، ص 215) ((ولاريب انه كان شديد الانحراف عن هذه الطائفه -آل على و اهل بيت عليهم السلام - و لذلك قتله ابنه غيرة و حمية )) . 153- ر.ك : تاريخ الغيبة الصغرى ، سيد محمد صدر، ص 88. 154- جاروديه پيروان ابوالجارود زياد بن منذر عبدى را گويند. آنها بر اين عقيدهاند كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله ، نص بر امامت على عليه السلام فرموده است بهوصف و نه به اسم ، نيز معتقدند كه صحابه با بيعت نكردن خود با امام على عليهالسلام كافر شده اند. به اينها زيديه مى گويند؛ زيراقائل به امامت زيد بن على بن الحسن بن على بن ابى طالب هستند. (الفرق بين الفرق ،ص 22، و الملل و النحل ، ج 1، ص 212). 155- عبدالله بن طاهر از طرف معتصم درخراسان ، هم والى و هم سپهسالار بود. در آن ايام عراق ، رى ، طبرستان و كرمان نيزضميمه خراسان بود. خراج و ماليات آن ولايات در هنگام وفات او بالغ بر 48 ميليوندرهم بود. وى در سال (230 ه) در سن چهل و هشت سالگى درگذشت .الكامل ، ج 7، ص 13 و 14. 156- مقاتل الطالبيين ، ص 464 و 465؛الكامل ، ج 6، ص 442. 157- مروج الذهب ، ج 4، ص 52. (در مقاتل الطالبيين ص 464-473 توضيحبيشترى در مورد او آورده شده ). 158- معجم البلدان ، ج 3، ص 286 (ذيل كلمه سويقة )؛مقاتل الطالبيين مى نويسد: از دو سال قبل از مرگش از زندانمتوكل آزاد شد). 159- مروج الذهب ، ج 4، ص 148. (مسعودىسال (248 ه) را به عنوان سال قيام او ذكر كرده است ). 160- مقاتل الطالبيين ، ص 506. 161- همان ، ص 506 و 507. 162- مروج الذهب ، ج 7، ص 148؛ الكامل ج 7، ص 126. 163- مقاتل الطالبيين ، ص 521. 164- الكامل ، ج 7، ص 127-128. 165- مروج الذهب ، ج 4، ص 149. 166- مقاتل الطالبيين ، ص 511. معروف ترين اين اشعار، قصيده على بن عباس بنرومى است كه طليعه آن چنين است : (جلوى خود را بنگر! و ببين كه در چه راهى مى روى ؛ زيرا دو راه مختلف وجود دارد، راهراست و راه كج ). ابوالفرج اصفهانى ، اين قصيده طولانى و نيز برخى ديگر از اشعارى را كه در رثاىاو گفته شده در كتاب خود آورده است (ر.ك : مقاتل الطالبيين ، ص 511-520، نيز مروجالذهب ، ج 4، ص 149-151، كامل ج 7، ص 129-130). 167- مروج الذهب ، ج 4، ص 153؛ الكامل ج 7، ص 130، 132، 133، 248 و 407؛مقاتل الطالبيين ، ص 490. 168- مروج الذهب ، ج 4، ص 153. 169- همان ، الكامل ، ج 7، ص 133؛ مقاتل الطالبيين ، ص 490. 170- مروج الذهب ، ج 4، ص 154؛ الكامل ، ج 7، ص 134؛مقاتل الطالبيين ص 490. 171- مروج الذهب ، ج 4، ص 154؛ مقاتل الطالبيين ، ص 490؛الكامل ، ج 7، ص 165. (در الكامل اسم او اين گونه آمده : ((حسين بن احمد بناسماعيل بن محمد بن اسماعيل الارقط بن محمد بن على بن حسين بن على )) . مسعودى به هردو صورت نقل كرده است . 172- الكامل ج 7، ص 177. 173- همان ، ص 184. 174- همان ، ج 7، ص 164-165؛ مقاتل الطالبيين ، ص 521. 175- مقاتل الطالبيين ، ص 522. 176- الكامل ، ج 7، ص 165. 177- همان ، ص 165 و 177؛ مروج الذهب ، ج 4، ص 176، 177 و 180. (مسعودىسال اين قيام را 252 ه ذكر كرده )؛ مقاتل الطالبيين ، ص 524. 178- مقاتل الطالبيين ، ص 524-525. 179- مروج الذهب ، ج 4، ص 180. 180- الكامل ، ج 7، ص 163. 181- همان ، ج 7، ص 217. 182- مقاتل الطالبيين ، ص 536. 183- مروج الذهب ، ج 4، ص 180؛ البداية و النهاية ، ج 11، ص 16. 184- الكامل ، ج 7، ص 329 و 240؛ مقاتل الطالبيين ، ص 528. 185- همان ، ج 7، ص 238-239. 186- همان ، ص 263-264. 187- تاريخ الغيبة الصغرى ، سيد محمد صدر، ص 348. 188- ر.ك : تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 2، ص 229-242؛ تاريخاندلس ، ترجمه دكتر عبدالمحمد آيتى ، ج 1، ص 272؛الكامل ج 7، ص 69-70. 189- مورخين در مقدار اين مدت اختلاف دارند برخى ها معتقدند: تا دوره ((عبدالرحمنالناصر))به نام خلفاى عباسى خطبه خوانده مى شد، اما عبدالرحمن الناصر خود راخليفه خواند و به نام خود خطبه خواند و برخى ديگر كهشامل بيشتر مورخين است ، قائلند به اين كه ((عبد الرحمنداخل )) مدت 20 ماه به نام خليفه عباسى و سپس به تحريك بعضى ها به نام خود خطبهخواند. (ر.ك : عبدالرحمن الداخل فى الاندلس و سياسة الخارجية و الداخلية ، ابراهيمياسر خضير الدواى ، ص 156-157.) 190- همان . 191- تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، جلد 3، ص 222-211. 192- همان ، ص 222. 193- همان . 194- الكامل ، ج 6، ص 478. 195- همان ، ص 495. 196- همان ، ج 7، ص 47. 197- همان ، ص 47. 198- همان ، ص 68. 199- همان ، ص 178. 200- ر.ك : همان ، ص 184-326؛ تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3،ص 65-67. 201- همان ، ص 327. 202- همان ، ص 325-326. 203- همان ، ص 326؛ تاريخ الاسلام ، ج 3، ص 67. 204- همان ، ص 279. 205- همان ، ص 456. 206- همان ، ص 187. 207- همان ، ص 408. 208- همان ، ص 336 و 371. 209- ر.ك : الكامل حوادث سال هاى (277، 250 و 246 ه) 210- الكامل ج 7، ص 269-271. 211- ر.ك : وسائل الشيعة ، ج 11. 212- الكامل ج 7، ص 61. 213- همان ، ص 111-112؛ طبرى ، ج 11، ص 74. 214- ر.ك : تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 2، ص 395. 215- براى اطلاع كامل از وضعيت اجتماعى اين دوره از حكومت خلفاى عباسى ر.ك :العصر العباسى الثانى ، دكتر شوقى ضعيف ، ص 53-114 و تاريخ الاسلام ، دكترحسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 422-462. 216- گرچه دكتر شوقى ضعيف ، علاوه بر اين دو طبقه به طبقه متوسطى همقائل است . (العصر العباسى الثانى ، ص 53 و ص 62-64) اما خود او هم اعتراف داردكه جامعه به لحاظ اقتصادى ، عملا به دو طبقه فقير و غنى تقسيم شده است . (همان ، ص69) ما از اين طبقه به لحاظ اندك بودن آن صرف نظر كرديم و جامعه را عملا به دوقشر عمده : محروم و برخوردار، تقسيم كرديم . 217- شايد تنها بتوان ((المتهدى بالله ))(255-256 ه) را از اين روش مستثناكرد. او مى گفت : ((در ميان خلفاى اموى لااقل يك فرد پاكدامن (عمر بن عبدالعزيز) وجودداشت ، براى من بسيار شرم آور است كه در ميان ما كسى مانند او نباشد.))(تاريخالخلفاء، سيوطى ، ص 361.) مسعودى در مروج الذهب ، ج 4، ص 189، از قول اونقل مى كند كه همواره مى گفت (كان يقول ): ((يا بنى هاشم ! دعوتى حتى اسلك مسلك عمربن عبدالعزيز فاكون فيكم مثل عمر بن عبدالعزيز فى بنى اميه ))دكتر شوقى ضعيف ،مى گويد: گويا همين سيره خوب او باعث رنجش ترك ها بوده . از اين رو، او را خلع ،برادرش معتمد را روى كار آوردند. (العصر العباسى الثانى ، ص 17.) 218- ر.ك : الاغانى ، در شرح حال شعراى اين دوره به خصوص ابونواس(145-198 ه)؛ تاريخ الادب العربى (العصر العباسى الثاتى ) دكتر شوقى ضعيف ،ص 443-472؛ تاريخ ادبيات زبان عربى ، حنا الفاخورى ، ترجمه دكتر عبدالمحمدآيتى ، ص 296-315، نيز، ص 327 در شرححال ((حسين بن ضحاك ))(162-250 ه). 219- ر.ك : الكامل ، ج 6-7؛ تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 2 و 3؛تاريخ الخلفا، سيوطى . 220- ر.ك : تحليلى از زندگى امام هادى عليه السلام ؛ باقر شريف قرشى ،ترجمه محمد رضا عطايى ، ص 477 و 178. 221- همان ، ص 476. 222- همان ، ص 477-478. 223- مروج الذهب ، ج 4، ص 122؛ تاريخ الخلفا، ص 349-350. 224- مروج الذهب ، ج 4، ص 94؛ مرآة الجنان ، ج 4، ص 159، مآثر الانافة فىمعالم الخلافة ، ج 1، ص 231، تاريخ ابن خلكان ، ج 2، ص 434. 225- تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 407. 226- همان ، ص 435؛ العصر العباسى الثانى ، ص 56. 227- العصر العباسى الثانى ، دكتر شوقى ضيف ، ص 55؛ الديارات ، شابشتى، ص 159. 228- تاريخ يعقوبى ، ج 3، ص 223؛ الديارات ، ص 160؛ العصر العباسىالثانى ، ص 55. 229- آل بويه ، على اصغر فقيهى ، ص 415. 230- تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 434-435؛ العصرالعباسى الثانى ، ص 55-56؛ تحليلى از زندگانى امام هادى عليه السلام ، باقرشريف قرشى ، ترجمه محمد رضا عطايى ، ص 434-454. براى اطلاع از قصرهاى وزراو فرماندهان و برخى دولتمردان آن دوره ر.ك : العصر العباسى الثانى ، ص 56-59. 231- تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 456-457. 232- بين الخلفاء و الخلعاء، ص 25-26 (بهنقل از: تحليلى از زندگانى امام كاظم عليه السلام ، باقر شريف قرشى ، ترجمه محمدرضا عطايى ، ج 1، ص 494). 233- الديارات ، شابشتى ، ص 100. (بهنقل از همان ، ص 494-495). 234- همان . 235- بين الخلفاء و الخلعاء، دكتر منجد صلاح الدين ، ص 33-35؛ العصرالعباسى الثانى ، دكتر شوقى ضعيف ، ص 67-68. 236- همان ، ص 68. 237- مروج الذهب ، ج 4، ص 122. براى اطلاع بيشتر از اين اسراف كارى ها و ريختو پاش هاى بى حد و حصر ر.ك : العصر العباسى الثانى ، ص 67-79؛ تارريخالاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 456-459. 238- الديارات ، ص 160 (به نقل از: العصر العباسى الثانى ، ص 77). 239- العصر العباسى الثانى ، ص 69. 240- مروج الذهب ، ج 4، ص 4 (به نقل از: العصر العباسى الثانى ، ص 77). 241- العصر العباسى الثانى ، ص 92. 242- همان . 243- همان ، و نيز ر.ك : تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 430. 244- الاغانى ، ج 5، ص 185. 245- همان ، ص 163. 246- طبرى ، ج 9، ص 212. (به نقل از: العصر العباسى الثانى ، ص 69). 247- التفقات و ادارتهافى الدولة العباسية ، ص 164. 248- متوكل به خاطر زيبايى و جمال او، (از باب تشبيه معكوس ) وى را ((قبيحه))ناميد. چنانچه به سياه مى گويند: كافور.(الكامل ج 7، ص 200). 249- الكامل ، ج 7، ص 200، التفقات و ادارتها فى الدولة العباسية ، ص 165؛تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 447. 250- نساء الخلفاء ابن الساعى ، ص 106. (بهنقل از: العصر العباسى الثانى ، ص 73).
|
|
|
|
|
|
|
|