چرا مسلمين در مسائل كلامی و مسائل فقهی اين اندازه فرقه فرقه شدند و وحدت كلامی وفقهی خود را از دست دادند ؟ اختلاف در مسائل كلامی سبب میگردد كه مسلمين در بينش اسلامی وحدت نداشته باشند و اختلاف در مسائل فقهی موجب میشود كه عمل مسلمين نيز يكنواختی خود را از دست بدهد . اين سؤال و هم اين تأسف بجا است ، اما لازم است به دو نكته اشاره شود . نكته اول اين است كه اختلافات مسلمين در مسائل كلامی و فقهی نه به آن اندازه است كه پايه وحدت بينش اعتقادی و روش عملی آنها را به كلی متزلزل كند ، مشتركات اعتقادی و عملی آنها آن اندازه زياد است كه مفترقات آنها كمتر میتواند ضربه اساسی وارد نمايد . نكته دوم اين است كه اختلاف فكری و نظری در جامعهها با همه وحدتها و اتفاقها در اصول فكری ، لا بد منه است ، و تا آنجا كه مبنا و ريشه اختلافات ، طرز استنباطها باشد نه غرضها ، مفيد هم هست يعنی موجب تحرك و تجسس و بحث و كاوش و پيشرفت است . آری آنجا كه اختلافات با تعصبات و جانبداريها و گرايشهای بیمنط ق احساساتی توأم میگردد و مساعی افراد بجای اينكه صرف در اصلاح روش خود بشود صرف تحقير و تهمت و افترا به رقيب میشود موجب بدبختی است . در مذهب شيعه ، مردم مكلفند كه از مجتهد زنده تقليد نمايند ، مجتهدان موظفند مستقلا در مسائل ، تفكر و اجتهاد نمايند و به آنچه از اسلاف و بزرگان رسيده بسنده نكنند . اجتهاد و استقلال در تفكر ، خود به خود منجر به اختلاف نظرهايی میگردد ، اما اين |