بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تاریخ عصر غیبت, پورسید آقایى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     GHEIBA01 -
     GHEIBA02 -
     GHEIBA03 -
     GHEIBA04 -
     GHEIBA05 -
     GHEIBA06 -
     GHEIBA07 -
     GHEIBA08 -
     GHEIBA09 -
     GHEIBA10 -
     GHEIBA11 -
     GHEIBA12 -
     GHEIBA13 -
     GHEIBA14 -
     GHEIBA15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

2 - امام على عليه السلام 
((اصبغ بن نباته ))مى گويد: به نزد اميرالمؤ منين ، على بن ابى طالب عليه السلامرفتم . پس او را متفكر و خيره شده به زمين يافتم ، عرض كردم : يا اميرالمؤ منين ! چگونهاست كه شما را متفكر و خيره شده به زمين مى بينم ، آيا نسبت به آن راغب شده اى !؟فرمود: ((نه والله ! هرگز، نه راغب زمين و نه راغب دنيا گشته ام ، ولى دربارهفرزندى كه از صلى من و يازدهم از اولاد من است تفكر مى نمودم ؛ او است آن ((مهدى ))كهزمين را پر از عدل مى كند، پس از آن كه از ظلم و جور پر شده باشد. و او را حيرتى وغيبتى است كه در آن ، گروهى هدايت و گروهى گمراه مى شوند.))اصبغ مى گويد:عرض كردم : اى امير مؤ منان ! آيا چنين امرى واقع خواهد شد؟ فرمود: ((بله ! اين امر قطعىاست ، و تو كجا و علم به اين مطلب كجا؟ اى اصبغ ! آنان برگزيدگان اين امت هستند كههمراه نيكان اين خاندان خواهند بود. عرض كردم : بعد از آن چه خواهد شد؟ فرمود: سپسخداوند آنچه اراده كند انجام خواهد داد، چرا كه او داراى اراده ها، غايت ها و نهايت هائى است.)) (394)
((عبدالعظيم حسنى ))از امام جواد عليه السلام و آن حضرت از پدرانش ‍ از امام على عليهالسلام نقل نموده فرمود: ((براى قائم از ما، غيبتى است طولانى ، و گويا شيعه را مىبينم كه در غيبت قائم عليه السلام همانند گله گوسفند بهدنبال چوپان خود هستند و او را نمى يابند. بدانيد هر كس كه در غيبت قائم ما قيام ، ثابتدر دين باشد و قلبش به خاطر طولانى شدن زمان غيبت امامش دچار قسوت نگردد، پس او درقيامت با من و در درجه من است .))سپس فرمود: ((همانا زمانى كه قائم ما قيام كند، بيعتاحدى در گردن او نيست ؛ و از اين رو، ولايتش مخفيانه و خودش غايب خواهد شد.)) (395)
3 - حضرت فاطمه سلام الله عليها 
((جابر عبدالله انصارى ))در روايتى كه به طرق مختلفنقل شده ، از صحيفه اى خبر داده است كه آن را در دست حضرت فاطمه سلام الله عليهامشاهده نموده ، كه درخشندگى عجيبى داشته و در آن ، نام هاى دوازده امام عليهم السلام همراهنام مادرانشان يادآور شده ، و آخرين نام ، قائمآل محمد صلى اللّه عليه و آله بوده است .(396)
4 - امام حسن مجتبى عليه السلام 
((ابوسعيد عقيصا))نقل نموده كه ، پس از صلح امام حسن عليه السلام با ((معاوية )) ،مردم بر آن حضرت وارد شدند، بعضى از آنان ، حضرت را به خاطر صلح ، مورد ملامتقرار دادند، حضرت فرمود: ((واى بر شما! نمى دانيد كه چه انديشه اى نمودم ، آنچهكردم براى شيعه ام بهتر است از آنچه خورشيد بر آن تابيده يا غروب كرده است . آيانمى دانيد كه من ، به فرموده رسول خدا صلى اللّه عليه و آله ، امامى هستم كه اطاعتم برشما لازم است ، و يكى از دو سيد جوانان اهل بهشتم ؟))گفتند: بلى ! فرمود: ((آيا نمىدانيد كه خضر عليه السلام وقتى كشتى را سوراخ نمود و ديوار را برپا داشت و بچه راكشت ، اين امر موجب غضب موسى عليه السلام شد، چرا كه حقيقت اين امور بر او مخفى بود،در حالى كه اين امر نزد خداوند داراى حكمت بود؛ آيا نمى دانيد كه هيچ يك از ما نيست ، مگرآن كه در گردن او بيعتى براى طاغيه زمانش واقع مى شود، مگر قائم عليه السلام كهروح الله ، عيسى بن مريم عليه السلام به او اقتدا مى كند، و خداوند ولادتش را مخفىداشته و او را غايب مى سازد براى آن كه به هنگام قيام ، براى هيچ كس بر گردن اوبيعتى نباشد؟ اين شخص ، نهمين نفر از فرزندان برادرم حسين عليه السلام است فرزندسيده زنان است . خداوند عمرش را در دوران غيبتش طولانى كرده و سپس او با قدرت خود،به صورت جوانى با سنى كمتر از چهل سال ، آشكار مى سازد. اين براى آن است كهدانسته شود خداوند بر هر امرى قادر است .)) (397)
5- امام حسين عليه السلام 
((عبدالرحمن بن الحجاج ))از امام صادق عليه السلام و آن حضرت از پدرانش ، امام حسينعليه السلام روايت نموده كه فرمود: ((در نهمين نفر از فرزندان من سنتى از يوسف وسنتى از موسى بن عمران است و او قائم ما اهل بيت است كه خداوند امر او را تنها در يك شباصلاح مى نمايد.)) (398)
مردى همدانى مى گويد: شنيدم كه حسين بن على عليه السلام مى فرمود: ((قائم اين امتنهمين فرزند از اولاد من است و او است صاحب غيبت ، و كسى كه ميراثش در حالى كه زندهاست تقسيم مى شود)) .(399)
((عبدالرحمن بن سليط))گويد: امام حسين بن على عليه السلام فرمود: ((از ما است دوازدهمهدى ، كه اول ايشان على بن ابى طالب عليه السلام و آخر ايشان نهمين فرزند ازفرزندان من است و او است امام ((قائم ))به حق كه خداوند به وسيله او زمين را پس از آنكه مرده باشد، زنده مى كند و دين حق را بر همه اديان ، على رغمميل مشركان ، غالب مى سازد. او داراى غيبتى خواهد بود كه در آن غيبت ، گروهى((مرتد))شده و گروهى ثابت بر دين مى مانند. آنان مورد اذيت واقع مى شوند و بهآنها گفته مى شود: اگر راست مى گوئيد اين وعده كه مى داديد چه زمانى محقق مى شود؟بدانيد كسى كه در غيبت او بر اذيت ها و تكذيب ها صبر كند، به منزله كسى است كه باشمشير در پيشگاه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله جهاد كرده باشد.)) (400)
6- امام سجاد عليه السلام 
((ابوخالد كابلى )) ، روايت نسبتا مفصلى از امام سجاد عليه السلامنقل كرده كه خلاصه اش بدين قرار است :
((بر آقايم امام سجاد عليه السلام وارد شده و عرض كردم : مولاى من ! مرا نسبت بهكسانى كه خداوند طاعتشان را واجب نموده خبر ده ، فرمود: ((اينان كه خداوند طاعتشان راواجب و آنها را بر مردم ، امام قرار داده است ، امير مؤ منان ، ((على بن ابى طالب )) ، سپس((حسن ))و سپس ‍ ((حسين )) ، دو فرزند ((على بن ابى طالب ))هستند، و سپس امر بهما منتهى شد.))در اين هنگام حضرت ساكت شدند.
((ابوخالد))مى گويد: عرض كردم : اى آقاى من ! از امير مؤ منان عليه السلام روايت شدهكه زمين از ((حجت الهى ))خالى نخواهد شد، ((حجت )) و امام پس از تو كيست ؟ فرمود:فرزندم ((محمد)) ، سپس ((جعفر)) . سپس حضرت اشاره به روايتى از پيامبر صلىاللّه عليه و آله نمود كه فرموده است : هنگامى كه فرزندم ((جعفر))متولد شد او را((صادق ))نام گذاريد، چرا كه پنجم از اولاد او فرزندى خواهد داشت كه نامش ‍((جعفر))است و مدعى امامت خواهد بود، پس او نزد خدا ((جعفر كذاب )) ، مفترى به خداخواهد بود... و او است كسى كه قصد كنار زدن پرده الهى به هنگام غيبت ولى خدا را خواهدداشت .
سپس امام سجاد عليه السلام به شدت گريسته و فرمود: گويا ((جعفر))را مى بينمكه طاغيه زمان را تحريك بر تفتيش امر ولى خدا كرده ...، سپس ‍ فرمود: غيبت ولى خدا ودوازدهم از اوصياى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله طولانى خواهد شد. اى ابا خالد! همانااهل زمان غيبت او قائل و معتقد به امامت او و منتظر ظهور او هستند برتر ازاهل هر زمانى هستند، چرا كه به خاطر كثرت فهم وعقل ، غيبت نزدشان به منزله مشاهده است و خداوند آنان را در اين زمان به منزله مجاهدان درپيشگاه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله قرار داده است . آنان به حق ، مخلص و شيعيانراستين هستند و دعوت گران به سوى دين خدايند. و فرمود: انتظار فرج از برترينگشايش ها است .(401)
7- امام باقر عليه السلام 
رواياتى كه در مورد حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف )، غيبت ، ظهور،علامات ظهور و حوادث پس از ظهور، از طريق دو امام باقر و صادق عليهماالسلامنقل شده است به مراتب بيشتر از روايات رسيده از ساير معصومين عليهم السلام است .ويژگى و امتياز ديگر اين روايات آن است كه علاوه بر بياناصل مساءله ، به بيان بعضى از خصوصيات نيز پرداخته اند. توجه به پاره اى از اينروايات ، مى تواند دليلى بر اين مدعا باشد.
((ابراهيم بن عمر كناسى ))مى گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم : كه مى فرمود:((همانا براى صاحب اين امر دو غيبت خواهد بود و قائم ، قيام مى كند در حالى كه بيعتكسى بر گردنش نيست .)) (402)
ابوبصير از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه فرمود: ((بعد از حسين عليه السلام 9امام مى آيند، نهم از آنان قائم ايشان است .)) (403)
((جابر جعفى ))از امام باقر عليه السلام نقل نموده كه فرمود: ((زمانى بر مردم خواهدآمد كه در زمان امامشان غايب خواهد شد. پس خوشا بهحال كسانى كه ثابت بر امر ما باشند. همانا كم ترين پاداش ايشان آن است كه خداوندخطاب به آنان مى فرمايد: بندگان و كنيزان من ، نسبت به سر من ايمان آورديد غيب مراتصديق نموديد، پس بر شما بشارت باد به بهترين پاداش از سوى من ؛ شمائيدبندگان و كنيزان من ؛ از شما مى پذيرم و شما را عفو مى نمايم و به وسيله شما رحمت وباران بر بندگانم نازل مى كنم و به خاطر شما است كه از بندگانم دفع بلا و عذابمى كنم ...)) (404)
8- امام صادق عليه السلام 
در قياس با روايات رسيده از امام باقر عليه السلام ، روايات امام صادق عليه السلامدر اين باره بيشتر است . در اين روايات به ويژگى ها و جزئيات بيشترى اشاره شدهاست . پاره اى از اين روايات را يادآور مى شويم :
((صفوان بن مهران ))از امام صادق عليه السلامنقل كرده كه فرمود: ((كسى كه به تمام ائمه عليهم السلام اقرار كند، ولى ((مهدى))را انكار نمايد، همانند كسى است كه نسبت به همه انبيا اقرار نمايد. ولى محمد صلىاللّه عليه و آله را انكار كند.))از حضرت سؤال شد: اى فرزند رسول خدا! ((مهدى ))كدام يك از فرزندان تو است ؟ فرمود: ((پنجمينفرزند از اولاد هفتمى (امام كاظم عليه السلام ) است ، او از شما غايب خواهد شد و بر شماجايز نيست نام او را بر زبان آوريد)) .(405)
((اءبوالهيثم بن ابى حبة ))از امام صادق عليه السلامنقل نموده كه فرمود: ((هنگامى كه سه اسم ((محمد)) ، ((على ))و ((حسن ))به طورمتوالى (در ائمه عليهم السلام ) جمع شد، چهارمى آن ((قائم )) است .)) (406)
((مفضل بن عمر))مى گويد: بر امام صادق عليه السلام وارد شدم و عرض ‍ نمودم : اىآقاى من ! كاش جانشين خودت را به ما معرفى مى نمودى ! فرمود: ((اىمفضل ! امام بعد از من فرزندم ((موسى ))است ، و امام خلف و موعود و منتظر (م ح م د)فرزند ((حسن بن على بن محمد بن على بن موسى ))است .(407)
و باز ((مفضل بن عمر))از امام صادق عليه السلامنقل كرده است كه ، ((خداوند 000/14 سال قبل از آفرينش مخلوقات 14 نور آفريد كههمان ارواح ما بودند.))به حضرت عرض شد: اى فرزندرسول خدا! آن 14 نور كيانند؟ فرمود: ((محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و ائمه ازاولاد حسين ، آخرين ايشان ((قائم ))است كه بعد از غيبتش قيام كند و((دجال ))را بكشد و زمين را از هر ظلم و جورى پاك سازد.)) (408)
در بعضى از روايات ، آن حضرت ، شيعه را نسبت به انكار ((مهدى ))در زمان غيبت هشدارمى دهد و بدين وسيله اذهان شيعيان را براى پذيرش ‍ مساءله غيبت آماده تر مى سازد؛ بهعنوان نمونه :
((ابوبصير))از امام صادق عليه السلام نقل نموده كه فرمود: ((اگر صاحبتان غيبتنمود، مبادا او را انكار نمائيد!)) (409)
((عبيد زرارة ))مى گويد: شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمود: ((مردم امامشان راگم مى كنند، پس او در موسم حج حاضر مى شود و مردم را مى بيند ولى آنان او را نمىبينند.)) (410)
((مفضل بن عمر))مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: ((صاحب اينامر، دو غيبت خواهد داشت كه يكى از آنها آن قدرطول مى كشد كه بعضى از مردم نيز مى گويند: او مرده است و بعضى از مردم مى گويند:او كشته شده است ، بعضى از مردم نيز مى گويند: او رفته است ؛ تا جايى كه جز عده اىمحدود از اصحاب او كسى بر فرمانبردارى از امر باقى نمى ماند و بر مكان او كسى جزمواليان راستين او آگاه نخواهند شد.)) (411)
رواياتى به اين مضمون ، به طرق مختلف در منابع ما؛ از جمله در كتاب ((الغيبة ))از((نعمانى ))نقل شده است . او پس از نقل اين روايات آورده است :
((اين احاديث كه دلالت بر دو نوع غيبت دارند، احاديثى صحيح هستند و خداوند درستى كلامائمه عليهم السلام را آشكار ساخت و دو نوع غيبت واقع شد؛ در غيبتاول سفيرانى بين امام عليه السلام و خلق وجود داشت كه به دست آنان شفا و پاسخ سؤالات و غير آنها صادر مى شد و غيبت دوم ، غيبتى است كه سفرا و وسائط در ميان نبودند بهخاطر مصلحتى كه خداوند آن را اراده كرده است ... .)) (412)
9- امام كاظم عليه السلام 
همان گونه كه گذشت ، امامان شيعه عليهم السلام همواره در صدد آماده سازى اذهانشيعيان براى پذيرش مساءله غيبت بودند. شيعيان كه حدود دويست و پنجاهسال با امام حاضر سر و كار داشتند، اگر يكباره و بدون آمادگى قبلى مواجه با غيبت اماممعصوم مى شدند احتمال انكار و انحراف ، بسيار بود. لذا در روايات ، روايت معصومينعليهم السلام هشدارهايى در اين باره به چشم مى خورد؛ از جمله اين روايات ، روايت رسيدهاز امام كاظم عليه السلام است :
((محمد بن يعقوب كلينى ))با سند خود از ((على بن جعفر))و او از برادرش امام كاظمعليه السلام نقل كرده كه فرمود: ((هنگامى كه پنجمين امام از فرزندان هفتمين (امام كاظمعليه السلام ) غائب شد و مواظب دينتان باشيد، همانا صاحب اين امر را غيبتى است بهگونه اى كه معتقدان به امامت او، از اين عقيده باز مى گرداند، و اين امتحانى است از جانبخداوند...)) (413)
((داود بن كثير رقى ))مى گويد: از ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام دربارهصاحب اين امر (مهدى ) سؤ ال كردم ، فرمود: ((او رانده شده (از نزد مردم ) و تنهاى غريبو غايب از اهلش ، تنها فرزند پدرش مى باشد.)) (414)
10- امام رضا عليه السلام 
((عبدالسلام بن صالح هروى ))مى گويد: از((دعبل بن على خزاعى )) شنيدم كه مى گفت : براى مولايم امام رضا عليه السلام قصيدهائى را انشا نمودم كه ابتداى آن چنين است :

مدارس آيات خلت من تلاوة
و منزل وحى مقفر العرصات
تا رسيدم به اين بيت كه :
خروج امام لامحالة خارج
يقوم على اسم الله و البركات
يميز فينا كل حق و باطل
و يجزى على النعماء و النقمات
در اين هنگام ، حضرت به شدت گريست ، سپس سر برداشته و فرمود: اى ((خزاعى )) !اين ((روح القدس ))بود كه اين دو بيت را بر زبان تو جارى نمود، آيا مى دانى اين امام(كه در اين بيت به او و خروجش اشاره كردى ) كيست ، و چه زمانى خروج مى كند؟ گفتم :خير، اى مولاى من ، جز اين شنيده ام ، امامى از شما خروج مى كند كه زمين را از فساد پاككرده و آن را پر از عدل مى سازد، فرمود: اىدعبل ! امام بعد من ((محمد))فرزندم ، و بعد از ((محمد))فرزندش ((على )) ، بعد از((على ))فرزندش ‍ ((حسن )) ، و بعد از ((حسن ))فرزندش ((حجت قائم منتظر))استكه در زمان غيبتش مورد انتظار، و در هنگام ظهورش مورد ((اطاعت )) است . اگر باقى نمانداز دنيا، مگر يك روز، همانا خداوند اين روز را طولانى مى كند تا اين كه او خروج كند وزمين را پر از عدل كند، پس از آن كه پر از جور شده است ، و اما اين كه چه زمانى قيام مىكند اين خبر دادن از وقت است ، همانا پدرم ، از پدرش ، و او از پدرانش روايت نموده استكه ، به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله گفته شد: اىرسول خدا! چه زمانى ((قائم ))از ذريه تو قيام مى كند؟ فرمود:مثل آن ، مثل قيامت است كه خداوند درباره آن فرموده : لا يجليها لو قتها الا هو ثقلتفى السموات و الارض لاياتيكم الابغتة .)) (415)
11- امام جواد عليه السلام 
((صقر بن اءبى دلف ))مى گويد: از امام جواد عليه السلام شنيدم كه فرمود: ((هماناامام بعد از من ، فرزندم على است . فرمان من و گفتار او، گفتار من و اطاعت او اطاعت من است .امام بعد او فرزندش ((حسن ))است كه فرمان او فرمان پدرش و گفتار او گفتار پدرشو اطاعت او اطاعت پدرش ‍ است .))سپس ساكت شد. عرض نمودم : پس امام بعد از ((حسن ))كيست ؟ حضرت در اين هنگام به شدت گريست و فرمود: ((بعد از ((حسن ))فرزندش((قائم بالحق و منتظر))است .))عرض كردم : اى فرزندرسول خدا! چرا ((قائم ))ناميده شده ؟ فرمود: ((زيرا، بعد از فراموشى نامش ، وارتداد بيشتر قائلين به امامتش قيام مى كند.))عرض ‍ نمودم : چرا ((منتظر))ناميده شده ؟فرمود: ((چون او را غيبتى است كه روزگارش طولانى است و ((مخلصين )) ، انتظارخروجش را خواهند كشيد و ((شكاكان ))او را انكار خواهند كرد، و انكار كنندگان ياد او رامورد تمسخر قرار مى دهند، و افرادى در تعيين زمان خروجش دروغ خواهند گفت ، وتعجيل گران در خروجش هلاك خواهند شد، و اهل تسليم نجات خواهند يافت .)) (416)
حضرت ((عبدالعظيم حسنى ))مى گويد: بر آقايم ، امام جواد عليه السلام وارد شدم وقصد داشتم كه از او درباره ((قائم ))سؤ ال كنم كه ، آيا او است يا غير او. پس آنحضرت آغاز به سخن نموده و فرمود: اى ابوالقاسم ! همانا ((قائم ))از ما، همان ((مهدى))است كه بايسته است به هنگام غيبتش ، مردم انتظارش را بكشند و به هنگام ظهورشپيروى اش كنند، و او سومين فرزند از فرزندان من است . قسم به آن كه محمد صلى اللّهعليه و آله را مبعوث فرمود و ما را مخصوص به امامت قرار داد، اگر از عمر دنيا، جز يكروز باقى نمانده باشد خداوند آن را طولانى كند تا اين كه ((مهدى )) در آن روز خروجكند و زمين را پر از قسط و عدل نمايد، همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد، وخداوند امر او را در يك شب اصلاح فرمايد، همان گونه كه امر ((كليمش ، موسى عليهالسلام ))را در يك شب اصلاح فرمود، و آن زمانى بود كه براى آوردن آتش براى اهلشرفت و به هنگام بازگشت ، رسول و نبى بود. سپس فرمود: برتريناعمال شيعه ما، ((انتظار فرج )) است .(417)
ب - زمينه سازى امام هادى و امام عسكرى عليه السلام براى ورود شيعه به عصرغيبت
همان گونه كه در قسمت پيشين روشن شد، مساءله آماده سازى شيعه براى ورود به عصرغيبت و ايجاد ذهنيت لازم براى قبول مساءله غيبت و آمادگى براى دورى از امام معصوم ومحروميت از ارتباط مستقيم با او، امرى بود كه از عصر پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آلهشروع و در عصر هر يك از امامان شيعه به طور مستمر ادامه يافت ؛ و آنچه پيامبر اكرمصلى اللّه عليه و آله در اين باره بيان فرموده بود توسط امامان شيعه عليهم السلاممورد تاءكيد واقع شد. هر يك از امامان به نوبه خود، شيعه را از نزديك شدن عصر غيبتآگاه مى ساختند و از سوى ديگر نسبت به انكار وجود امام عليه السلام و انحرافحاصل از غيبت امام معصوم ، به شيعيان هشدار مى دادند.
اما وقتى به عصر امام هادى و امام عسكرى عليهماالسلام وارد مى شويم ، برهه اى جديدرخ مى نمايد كه در آن ، گام هاى وسيع ترى براى زمينه سازى ورود شيعه به عصرغيبت انجام مى گيرد. علاوه بر آنچه اين دو امام ، همچون ساير ائمه عليهم السلام ، دربيان اصل مساءله غيبت انجام دادند، كارهاى ديگرى نيز به خاطر نزديكى زمان غيبت ،توسط اين دو بزرگوار صورت پذيرفت ، كه درذيل بدان مى پردازيم :
1- تبيين نزديكى ولادت حضرت مهدى عليه السلام ، آغاز غيبت و چگونگى آن 
همان گونه كه گذشت ، اصل مساءله مهدويت و غيبت مهدى عليه السلام ، توسط پيامبراكرم صلى اللّه عليه و آله و ائمه هدى عليهم السلام روشن شده بود. و لذا دو امام هادى وعسكرى عليهماالسلام به طور اصولى بر نزديكى زمان موعود تاءكيد مى كردند و شيعهرا از اين كه به خاطر نديدن امامشان ، در دامان تحير و ضلالت و ارتداد فرو غلطند بازمى داشتند. در روايات متعددى ، امام هادى عليه السلام تصريح به اين نكته دارد كه ،((مهدى )) فرزند فرزند او است و غيبت او نزديك است .
((صقر بن ابى دلف ))مى گويد: از امام هادى عليه السلام شنيدم كه فرمود: ((هماناامام پس از من ، فرزندم ((حسن ))و پس از او، فرزندش ‍ ((قائم ))است كه زمين را پر ازقسط و عدل خواهد ساخت ، همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد.)) (418)
((عبدالعظيم حسنى ))مى گويد: بر آقايم ، امام هادى عليه السلام ، وارد شدم ؛ زمانىكه مرا مشاهده كرد، فرمود: مرحبا بر تو، اى ابوالقاسم ! تو از دوستان راستين ما هستى؛ عرض كردم : اى رسول خدا! من قصد دارم دينم را بر شما عرضه كنم اگر مورد رضايتشما بود بر آن ثابت باشم تا زمانى كه خدا را ملاقات كنم ، فرمود: بگو، سپسحضرت عبدالعظيم ، به بيان عقايد خود از توحيد و رسالت و امامت ائمه عليهم السلام تاامام هادى عليه السلام پرداخت . در اين هنگام حضرت به او فرمود: ((و بعد از من ،فرزندم ((حسن ))است ، پس چگونه است حال مردم نسبت به جانشين او؟))عرض كردم :چگونه است اى مولاى من ؟ فرمود: ((زيرا شخص او ديده نمى شود و ذكر نام او نيز جايزنيست تا زمانى كه خروج كند و زمين را پر از قسط وعدل نمايد... .)) (419)
نظير همين كلام را امام هادى عليه السلام به ((ابوهاشم ، داود بن قاسم جعفرى ))به اينمضمون فرموده است : ((جانشين پس از من ، فرزندم ((حسن ))است ، پس چگونه استحال شما نسبت به جانشين او؟)) ، هنگامى كه راوى سؤال مى كند: اين امر چگونه است ؟ مى فرمايد: ((زيرا شما شخص او را مشاهده نمى كنيد وبردن نامش بر شما جايز نيست . و هنگامى كه راوى سؤال مى كند: پس چگونه از او ياد كنيم ؟ مى فرمايد: بگوئيد: ((حجت ))ازآل محمد صلى اللّه عليه و آله .)) (420)
در مواردى ، امام هادى عليه السلام ، شيعه را از اين امر آگاهى مى دهد كه ، ((مهدى ))آنكسى است كه ولادتش بر ديگران مخفى باشد. اين كلام حضرت هشدارى است براى شيعيانكه مبادا مخفى بودن ولادت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف )، موجب ترديد دردل هايشان گردد.
((اسحاق بن محمد بن ايوب ))مى گويد: از امام هادى عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:((صاحب اين امر، كسى است كه مردم درباره اش بگويند: هنوز متولد نشده است .))(421)
وقتى امام هادى عليه السلام از دنيا رفت و امر امامت بر دوش امام عسكرى عليه السلام قرارگرفت ، وظيفه آن بزرگوار در آماده سازى زمينه غيبت به مراتب سنگين تر شد. در عصرآن امام ، مهدى عليه السلام به دنيا آمده بود وسال هاى اندكى تا شروع عصر غيبت مانده بود. بنابراين ، وظيفه امام عسكرى عليهالسلام علاوه بر روشنگرى در اصل مساءله مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) و غيبت او، در اثبات وجود مهدى و ولايت او نيز متجلى مىشد. از اين رو، آن حضرت بر بعضى از خواص شيعه كه مورد اعتماد بودند، منت نهاده وآنها را مفتخر به ديدن سيماى نيك فرزندش ‍ مهدى عليه السلام مى نمود، در عينحال كه لازم بود ولادت آن حضرت از ديده اغيار مخفى بماند.
از جمله كسانى كه موفق به اين امر شد، صحابى خاص آن امام ؛ يعنى ((احمد بن اسحاققمى ))بود، او مى گويد: بر مولاى خود وارد شدم و قصد داشتم درباره جانشين او سؤال كنم ، حضرت آغاز به سخن كرده ، فرمود: اى احمد بن اسحاق ! خداوند - تبارك وتعالى - هيچ گاه زمين را از ((حجت ))خود خالى نگذاشته است ، حجتى كه به وسيله اوبلا را از اهل زمين دور، و باران را نازل ، و بركات زمين را خارج مى سازد.
عرض نمودم : اى فرزند رسول خدا! امام و خليفه پس از شما كيست ؟ حضرت با سرعتبرخاسته ، داخل خانه شد و سپس در حالى كه بر دوش ‍ او پسر بچه اى سه ساله ، باچهره اى همچون ماه در شب بدر، فرار داشت خارج شده ، و فرمود: اى احمد بن اسحاق !اگر نبود كرامت تو در نزد خداوند، فرزندم را به تو نشان نمى دادم . او همانم و هم كنيهرسول خدا، و كسى است كه زمين را از عدل و داد پر مى سازد، در حالى كه ظلم و جور پرشده باشد. اى احمد بن اسحاق ! مثل او مثل ((خضر عليه السلام ))و ((ذوالقرنين ))است .قسم به خدا، غيبتى خواهد داشت كه در آن غيبت ، جز كسى كه خداوند او را استوار درقبول امامت او قرار داده و او موفق به دعا براىتعجيل فرجش كرده ، نجات نخواهد يافت .
((احمد بن اسحاق ))عرض كرد: مولاى من ، آيا علامتى هست كه قلبم بدان مطمئن شود؟ بهمحض پرسش ، آن پسر به سخن آمد و به زبان عربى فصيح فرمود: ((من بقية الله درزمين ، انتقام گيرنده از دشمنان خدا هستم ، پس اى احمد بن اسحاق ! بعد از رويت و مشاهدهبه دنبال نشانه نگرد)) .
((احمد بن اسحاق ))مى گويد: من مسرور و شادمان خارج شدم ، فرداى آن روز وقتى بهمحضر امام عسكرى عليه السلام رسيدم ، عرض نمودم . اى فرزندرسول خدا! شادى و سرور من نسبت به منتى كه بر من نهادى بسيار است . آن سنت جارى از((خضر))و ((ذوالقرنين ))در فرزندت چيست ؟ فرمود:طول غيبت ، اى احمد! به نحوى كه بيشتر معتقدان به امامت او، از اين عقيده بازگردند و جزكسانى كه ايمان راسخ در قلبشان است و مورد تاءييد الهى هستند براين عقيده باقى نمىمانند. اى احمد بن اسحاق ! اين امرى از امور الهى و سرى از اسرار او و غيبى از غيب او است. آنچه گفتم بگير و كتمان كن و از شاكرين باش تا فردا در ((عليين ))با ما باشى.(422)
در بعضى از موارد، امام عسكرى عليه السلام زمان دقيق غيبت را مشخص ‍ فرموده است .
((اءبوغانم ))مى گويد: از امام عسكرى عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: ((درسال (260 ه‍) شيعه من دچار جدايى و افتراق خواهند شد.)) (423)
و در مواردى ديگر، حضرت ، تصريح به اختلاف شيعه پس از شروع عصر غيبت فرمودهاست .
((موسى بن جعفر بن وهب بغدادى ))مى گويد: شنيدم كه امام عسكرى عليه السلام مىفرمود: ((گويا مى بينم كه پس از من در مورد جانشينم دچار اختلاف شده ايد... بدانيد كهبراى فرزندم غيبتى است كه در آن ، مردم دچار ترديد مى شوند، مگر آن كسى كه خداونداو را حفظ نمايد)) .(424)
آن حضرت در رواياتى ، شيعه را به صبر و انتظار فرج در زمان غيبت فرمان داده است ؛از جمله اين موارد، نامه آن حضرت به ((ابوالحسن ، على بن الحسين بن بابويه قمى))است كه در آن چنين فرموده است : ((بر تو باد صبر و انتظار فرج ؛ پيامبر اكرمصلى اللّه عليه و آله فرموده است : برتريناعمال امت من ((انتظار فرج ))است و شيعه ما دائم در حزن و اندوهند تا زمانى ككهفرزندم - كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله بشارت او را داده ظاهر شود و زمين را پر ازعدل و داد نمايد. پس اى شيخ و معتمد من ، اى ابوالحسن على ، صبر كن و همه شيعيانم رابه صبر دعوت كن چرا كه زمين از آن خدا است و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهدبه ارث خواهد داد و عاقبت از آن پرهيزگاران است ...)) (425)
2- كاهش ارتباط مستقيم با شيعه 
از ديگر اقداماتى كه دو امام هادى و عسكرى عليهماالسلام براى آماده سازى زمينه غيبتحضرت مهدى عليه السلام انجام دادند پرده گام به گام از شيعيان بود. اين واقعيت باتوجه به كلامى كه ((مسعودى )) ، در ((اثبات الوصيه ))آورده است به خوبى روشنمى شود، او مى گويد:
((امام هادى عليه السلام از بسيارى از مواليان خود، به جز معدودى از خواص ، دورى مىگزيد، و زمانى كه امر امامت به امام حسن عسكرى عليه السلام منتهى شد، آن حضرت ازپس پرده با خواص و غير آنان سخن مى گفت ، مگر در اوقاتى كه به قصد خانه سلطانسوار بر مركب مى شد.)) (426)
گرچه كلام ((مسعودى )) ، به خصوص در مورد امام عسكرى عليه السلام ، خالى ازمبالغه نيست ، ولى در مجموع ، اثبات كننده مدعاى ما است . نزديكى عصر آن دو امام ، بهعصر غيبت نيز مى تواند مؤ يد صحت اين مدعا باشد؛ چرا كه احتجاب و غيبت ناگهانى اماممعصوم عليه السلام مى توانست وضع دشوار و غيرقابل تحملى را براى شيعه پديد آورد.
به هر حال اين دو امام بزرگوار، هم به لحاظ آن كه در پادگان نظامى ((سامرا))تحتكنترل حكام عباسى بودند و هم به لحاظ آن كه در عصرى نزديك به عصر غيبت مىزيستند، غالبا نسبت به شيعه پنهان بودند، و غالب امور و ارتباط آنان با شيعيان ازطريق مكاتبات ، توقعات و وكلا بود و به دليل همين مكاتبات فراوان بود كه به عنوانمثال : ((احمد بن اسحاق قمى ))از امام عسكرى عليه السلام طلب دست خطى مى كند تابدان وسيله ، خط حضرت را از غير آن باز شناسد.(427)
و از اين رو جماعت شيعيان ، ديدن آن حضرت و ملاقات با او را در مسير رفت و آمد - هفتگىآن بزرگوار به منزل خليفه - مغتنم شمرده ، در راه مى نشستند و منتظر آن حضرت مىماندند. از جمله نمونه هاى اين مطلب ، ملاقات شخصى است كه دردل ، شبهه ((ثنويت ))داشته و امام عليه السلام هنگام بازگشت ازمنزل خليفه ، با انگشت سبابه اشاره مى كند كه : اءحد اءحد!(428)
و شخص ديگرى كه در مسير امام عليه السلام بهمنزل خليفه نشسته و قصد مى كند تا با صداى بلند مردم را به امامت آن حضرت فراخواند، اما حضرت با اشاره انگشت بر دهان مبارك ، او را از اين كار باز مى دارد!(429)
3- ساماندهى و تقويت وكالت  
يكى ديگر از چاره انديشى هاى دو امام هادى و عسكرى عليهماالسلام براى ورود شيعه بهعصر غيبت ، تقويت ((سازمان وكالت ))بود. اين سازمان كه همان نظام ارتباط امام باشيعيان به وسيله وكلا بود، ريشه در عصر امام صادق عليه السلام داشت ، و در طى ده هاسال فعاليت خود با فراز و نشيب هايى مواجه بود. در عصر امام هادى و عسكرىعليهماالسلام اقداماتى از سوى آن بزرگواران براى سازماندهى و تقويت اين سازمانصورت گرفت . اين كار از آن رو انجام شد كه شيعه ، رفته رفته به عصر غيبت نزديكتر مى شد و در چنين عصرى ، اين نهاد وكالت بود كه تنها راه ارتباطى شيعه با اماممعصوم عليه السلام بود.
از جمله اقدامات امام هادى عليه السلام در جهت تقويت و سامان مند كردن فعاليت هاى((سازمان وكالت )) ، مى توان به سفارش مؤ كد آن حضرت به وكلا براى حفظ نظم درامور و رعايت محدوده و قلمرو خاص خود و عدم دخالت در امور ساير وكلا اشاره كرد. بهعنوان نمونه ، به نامه امام عليه السلام به دو تن از وكلايش ؛ يعنى ((ايوب بن نوح))و ((ابوعلى بن راشد)) ، در اين زمينه توجه شود.(430)
اهتمام آن امام بر تعيين جانشين براى وكيلقبل و عدم بروز گسستگى در كار وكالت نواحى ، از ديگر اقدامات بود.(431)
امام عسكرى عليه السلام نيز با ادامه دادن اين گونه اقدامات ، راه را براى حركت سازماندر مسير خودش هموار نمود. آن جناب نيز همچون پدر بزرگوارش ، وكلاى ارشدى رابراى نواحى مختلف نصب نمود كه بر كار ساير وكلا نظارت داشتند. علاوه بر اين ،((عثمان بن سعيد عمرى ))را به عنوان ((وكيل الوكلاى ))خود معرفى نمود تا همه وكلابه او مراجعه كنند. اين امر، از آن جهت حائز اهميت بود كه وى در عصر غيبت ، بنا بود سفيرو نائب اول امام عصر عليه السلام باشد.
همين طور نامه هاى آن جناب به بعضى نواحى شيعه نشين ؛مثل ((نيشابور)) ، و تاءكيد بر اطاعت شيعيان از وكلا و پرداخت وجوه شرعى به آنان ، ومحور قرار دادن وكلا در حل و فصل امور را مى توان از ديگر اقدامات امام عسكرى عليهالسلام براى تقويت و سامان مندى ((سازمان وكالت ))قلمداد كرد. به عنوان نمونه ، مىتوان به نامه مفصل آن جناب به ((اسحاق بناسماعيل نيشابورى ))و شيعيان و بزرگان نيشابور اشاره كرد كه در آن ، ضمن معرفىوكيلى به نام ((ابراهيم بن عبده )) ، از مردم اين ديار به خاطر عدم اطاعت و عدم مراجعهنزد وكيل پيشين ، گلايه نموده اند.(432)
شناخت هر چه بيشتر اين سازمان ، كيفيت سير تكاملى آن و وضعيت آن در عصر امام هادى عليهالسلام و عصر امام عسكرى عليه السلام و عصر غيبت ، مستلزم توجهىمستقل به اين نهاد مهم ، و شناخت سير پيدايش و تكوين وتكامل آن و ساير ويژگى ها و وظايف آن است كه مباحث زيرمتكفل انجام اين مهم مى باشند:
الف - تعريف لغوى و اصطلاحى واژه وكالت و معرفى اجمالى سازمان وكالت .
ب - عللتشكيل سازمان وكالت و گسترش و استمرار فعاليت آن تا پايان عصر غيبت .
ج - محدوده زمانى و جغرافيائى فعاليت سازمان وكالت .
د - وظايف و مسئوليت هاى سازمان وكالت .
ه‍- ويژگى ها و مشخصات وكلاء و كارگزاران سازمان وكالت .
و - معرفى مهم ترين وكلاى ائمه عليهم السلام .
اين مباحث به لحاظ گستردگى ، در كتابى ديگر به صورتمستقل به تفضيل بررسى شده است .(433) درفصل آتى ، هر يك از موضوعات فوق را بهاجمال ، مورد بررسى قرار خواهيم داد.
خلاصه 
روشنگرى هاى رهبران معصوم عليهم السلام ، از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله تا امامعسكرى عليه السلام درباره مساءله مهدويت ، شخص مهدى ، ويژگى ها و ابعاد مختلفمربوط به او، از بخش هاى انكارناپذير تاريخ اسلام و تشيع مى باشد. چنان كهملاحظه شد پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله واهل بيت گرامى اش ، طى روايات فراوانى - كه ما تنها تعداد اندكى از آنها را ارائهنموديم - سعى داشتند حجت را بر مردم درباره حضرت مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) تمام نمايند و با تبيين روشن نمودن ابعاد مختلف((مهدويت ))راه را بر هر كژانديشى و سوءاستفاده از اين مساءله مهم مسدود سازند. در اينفصل ما به گوشه اى از اين روايات - در حدمجال و گنجايش اين مقال - اشاره كرديم .
ويژگى خاصى كه به عنصر دو امام عسكرى عليه السلام مربوط مى شود، اقدامات ويژهاى است كه آن دو بزرگوار براى آماده سازى شيعيان در ورود به عصر غيبت انجام دادند؛تبيين نزديكى ولادت حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) كيفيت آغاز غيبت وتاريخ آن و كاهش ‍ ارتباط مستقيم با شيعيان از جمله اين اقدامات بود؛ ولى با توجه بهجايگاه خاص سازمان وكالت در عصر غيبت ، اقدامات آن دو امام عليهماالسلام در تقويت وگسترش اين سازمان حائز اهميت است . لذا درفصل بعد نگاهى مستقل به اين سازمان مهم و آغاز و انجام و نحوه فعاليت آنقبل از در عصر غيبت و در عصر غيبت خواهيم داشت .
فصل 6 : پيشينه سازمان وكالت و جايگاه آن در عصر غيبت صغرى 
همانگونه كه در فصل قبل يادآور شديم ، از جمله اقدامات مهم دو امام عسكرى عليه السلامتقويت و گسترش فعاليت ((سازمان وكالت ))بود كه از دوره هاى پيشين ، فعاليت خودرا آغاز كرده بود. اين سازمان ، به خاطر ضرورتهاى موجود در عصر ائمه عليهم السلام، از عصر امام صادق عليه السلام تشكيل و آغاز به كار نمود و در عصر ديگر ائمه عليهالسلام روزبه روز بر دامنه فعاليت آن افزوده شد و البته بسته به شرايط سياسىو اجتماعى ، داراى فراز و نشيب هايى نيز بوده است .
اوج فعاليت اين سازمان به عصر غيبت صغرى مربوط مى شود؛ چرا كه در اين عصر،ارتباط شيعيان با امام معصوم تنها از اين طريق ممكن و ميسر بود. از اين رو، امام هادى و امامعسكرى عليهماالسلام اقدامات لازم براى تثبيت هرچه بيشتر وكلا و جايگاه آنان در جامعهشيعه را انجام دادند. تبيين دقيقتر نوع فعاليت اين سازمان و وظايف آن ، بهتر مى توانداين مدعا را اثبات كند. در عصر غيبت صغرى ، اين سازمان تحت رهبرى چهار نائب خاصحضرت مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) و با فعاليت وكلاى متعددى - كه درنواحى مختلف شيعه نشين بودند - در حقيقت وظيفه رهبرى شيعيان در ابعاد مختلف دينى ،سياسى ، اجتماعى و اقتصادى را برعهده داشت . اين همه ، ما را بر آن داشته كه در سلسلهمباحث مربوط به تاريخ عصر غيبت ، نگاهى مستقل به ((سازمان وكالت ))و پيشينه آنداشته باشيم و سپس نحوه فعاليت آن در عصر ((غيبت صغرى ))را تشريح نمائيم ،فصل حاضر عهده دار انجام اين مهم است .
الف - بررسى معناى لغوى و اصطلاحى واژه وكالت و معرفى اجمالى سازمانوكالت
((وكالت ))در لغت به معناى ناتوانى از انجام مستقيم يك كار، و اعتماد بر ديگرى در آنكار است ؛(434) و در منابع فقهى ، ((وكالت ))را چنين تعريف كرده اند: ((وكالت ،يعنى واگذارى انجام كارى به ديگرى ، و نايب كردن او براى تصرف در يك امر)) ؛ ويا ((وكالت ، يعنى تفويض و واگذارى امرى به ديگرى ، براى آن كه در زمان حياتشآن را انجام دهد.)) (435)
با دقت در تعريف لغوى اصطلاحى واژه ((وكالت )) ، چنين استنباط مى شود كه در ريشهاين واژه ، ((ناتوانى از انجام مستقيم كار))نهفته است ؛ يعنى((موكل ))زمانى به تعيين ((وكيل ))اقدام مى نمايد كه خود، به خاطر اسباب و انگيزههائى ، قادر به انجام مستقيم كارى نباشد، گرچه مجاز به انجام آن كار هست ، و اختيارانجام آن نيز، با تعيين وكيل ، از او ساقط نمى شود.
از اين رو، اگر امام شيعه عليهم السلام نيز اقدام به تعيينوكيل مى نمودند به خاطر آن بوده كه خودشان مستقيما از طريق عادى ، قادر به ارتباط باشيعيان در نقاط دور دست (و يا حتى نزديك ) عالم اسلامى نبودند.
با توجه به تعريف لغوى و اصطلاحى ((وكالت )) ، اكنون مى توان تعريفى اجمالىاز ((سازمان وكالت ))به دست داد و سپس به بررسى مشخصات و ويژگيهاى آنپرداخت .
اصطلاح ((سازمان وكالت ))بر مجموعه اى اطلاق مى شود كه تقريبا از ابتداى دورانمعاصرت ائمه عليهم السلام با حاكميت عباسى شروع شد و تا آخرين روزهاى دوران((غيبت صغرى ))استمرار يافت . گرچه مساءله ائمه عليهم السلام و عصر غيبت صغرىاست . اين كه بر اين مجموعه عنوان ((نهاد يا سازمان وكالت ))اطلاق مى شود ناشى ازوجود شكلى سازمانى ، منسجم و منظم در اين مجموعه است . به عبارت ديگر: اين مجموعهفراتر از يك سطح كنش هاى فردى غير مرتبط با هم و بدون وجود برنامه و دستور كارو رهبرى ناظر بر تمام مجموعه است .
وجود مجموعه اى از ويژگى ها، باعث مى شود جز اطلاق نام نهاد، سازمان ، يا نظام بر آننداشته باشيم . اولين اصل حاكم بر يك نظام ، وجود نظم ، هماهنگى و انسجام بين خوداعضا و با اجزاى تشكيل دهنده آن است . در اين ميان ، وجود برنامه اى مشخص ، رهبرى حاكمو ناظر بر تمام سازمان ، اعضايى وفادار و مخلص نسبت به رهبرى و اجرا كننده برنامههاى سازمان و وجود نظم در عملكردها را بايستى از جملهعوامل ايجاد اين انسجام و هماهنگى دانست . علاوه بر اينها، شرايط حاكم بر ائمه عليهالسلام اقتضا مى كرد كه اين سازمان به طور مخفيانه و همراه با ((تقيه ))به كار خودادامه دهد.
تشكيل اين سازمان مربوط به امام صادق عليه السلام است . در اين عصر، آن حضرتتعدادى وكيل و نماينده نمود تا نقش ارتباطى بين ايشان و شيعيان را ايفا كنند. در عصرامام كاظم عليه السلام ، اين سازمان شكلى وسيع تر يافت و در اواخر عصر امام رضاعليه السلام و سپس در عصر امام جواد عليه السلام ، سامان مندتر شد و فعاليت وسيعىرا آغاز كرد. اين وضع در عصر امام هادى و امام عسگرى عليه السلام با شدت بيشتر پيشرفت ، تا آن كه در عصر غيبت ، مواجه با اوج فعاليت اين سازمان مى شويم ، چرا كه دراين عصر تنها وسيله ارتباطى شيعه ، با امام عليه السلام اين سازمان بود.
بدين ترتيب ، ((سازمان وكالت ))با اين سير حركتى ، فعاليت خود را آغاز كرد و تاانتهاى عصر غيبت صغرى ادامه حيات داد. وكلاى ائمه عليه السلام اعضاى اين سازمانبودند. آنان براى احراز اين مقام لازم بود شرايط خاصى را دارا باشند. پس از احراز مقاموكالت ، امام عليه السلام وظايف خاصى بر دوش آنان مى نهاد، ولى در اين ميان ، عده اىانگشت شمار از آنها، راه خيانت و انحراف و فساد را در پيش مى گرفتند، و بعضى ازافرادى كه وكيل نبودند به خاطر انگيزهايى ، ادعاى دروغين وكالت را سر مى دادند، وبه ناچار امامان شيعه عليه السلام بايستى با آنان مقابله مى نمودند. بايسته است ، هريك از اين مباحث مستقلا مورد توجه قرار گيرد تا شناخت تفصيلى نسبت به اين سازمانحاصل گردد. مباحث آتى در پى انجام چنين مهمى است .
ب - علل تشكيل سازمان وكالت و استمرار و گسترش فعاليت آن تا پايان عصرغيبت
يكى از مسائل ريشه اى در اين بحث ، بررسى اين نكته است كه چرا ائمه عليه السلامبه تشكيل و استمرار فعاليت چنين سازمانى روى آوردند، و چهعوامل و زمينه هائى در ميان بود كه موجب مى شد ائمه هدى عليهم السلام به طور جدى نسبتبه اين سازمان و اعضاى آن و حفظ و توسعه آن همت بگمارند. اينعوامل را مى توان تحت عناوين زير يادآور شد:
1 - لزوم ارتباط بين رهبرى و پيروان  
به نظر مى رسد يكى از عوامل اساسى ايجاد اين سازمان ، لزوم ارتباط بين امامان معصومعليهم السلام و پيروان معصوم آنها است . در هر نظام دينى ، سياسى و اجتماعى ، ارتباطبين رهبرى و اعضاى آن اجتناب ناپذير است . بنابراين ، مى بايست كسانى از سوى امامانشيعه عليهم السلام تعيين مى شدند، كه به عنوان نمايندگان آنان نقش ارتباطى بينشيعه و ايشان را ايفاء مى كردند. اين مساءله زمانى روشن تر مى شود كه بهگستردگى جهان اسلام در آن عصر، و پراكندگى شيعيان در نقاط مختلف - اعم از ((عراق)) ، ((حجاز)) ، ((ايران )) ، ((يمن )) ، ((مصر))و ((مغرب ))- توجه كنيم . طبيعىاست كه همه شيعيان ، توانائى مسافرت به ((مدينه )) ، يا ساير مراكز سكونت امامانعليهم السلام را نداشتند. پس ‍ لازم بود كسانى به عنوان نمايندگان امامان عليهم السلامو افراد مورد اعتماد و شناخته شده ، به مناطق دور و نزديك اعزام ، و رابط بين رهبرى وپيروانش ‍ باشند.

next page

fehrest page

back page