بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (ره), مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره) ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     IRA00001 -
     IRA00002 -
     IRA00003 -
     IRA00004 -
     IRA00005 -
     IRA00006 -
     IRA00007 -
     IRA00008 -
     IRA00009 -
     IRA00010 -
     IRA00011 -
     IRA00012 -
     IRA00013 -
     IRA00014 -
     IRA00015 -
     IRA00016 -
     IRA00017 -
     IRA00018 -
     IRA00019 -
     IRA00020 -
     IRA00021 -
     IRA00022 -
     IRA00023 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

تبليغات عليه اسلام و روحانيت (29) 
از وقتى كه رضا خان در ايران بر سر كار آمد من متوجه بودم و اينطورفهميدم كه هرچيزى كه براى اسلام مفيدتر بود، حمله به آن بيشتر مى شد. آن روز روحانيت مهمترينپايگاه ملت در مقابل اجانب بود، لذا شديدترين حملات به آن مى شد. با شعر و نثر و هرچه داشتند به آن حمله مى كردند و براى اضمحلالش درها بعضى از ادارات را به روىآنان گشودند و در حوزه ها و شهرها به قدرى آنان را در فشار قرار دادند كه ما از صبحتا به شام در باغ ها زندگى مى كرديم . با عاشورا و تبليغات اسلامى شديدا مخالفتكردند چون مى دانستند اين پايگاهى است براى رسوايى حكومت ها.(271)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (30) 
اول هدفى كه رضاخان در نظر گرفت ، كوبيدن روحانيون بود به اسم اينكه مى خواهماصلاح بكنم تمام كارهايشان از اول تا آخر به اسم اصلاح و به اسم ترقى دادن كشوراجانب ، قدرت هاى بزرگ كه مطالعات زيادى در اين كشور دارند ملاحظه كردند كه يكىاز گروهائى كه مى تواند مردم را بسيج كند درمقابل قدرت هاى خارجى ، روحانيت است ابتدا شروع كردند با اينها دست و پنجه نرم كردن، يعنى اينها را كوبيدن اگر شما هم مطبوعات آنوقت را و رسانه هاى گروهى آنوقت را ونويسندگان و گويندگان آنوقت را در نظر بگيريد، يا آن مقدارى كه از آنها باقى ماندهاست مطالعه كنيد، مى بينيد كه تمام رسانه هاى گروهى و تمام مطبوعات كشور و راديو،سينما و تئاتر و تمام اينهائى كه در يك كشورى مى تواند كار صحيحى بكند همه آنهادر خدمت اجانب و در خدمت اين رژيم فاسد، به ضديت با روحانيت برخاسته اندخود اومامورين را وادار مى كرد به اينكه آنها را در هر جا هستند، سركوب كنند با اسماء مختلف واين مطبوعات ، اين رسانه هاى گروهى ، اينها هم در بى آبرو كردن اينها و جدا كردن ملتاز آنها كوشش داشتند اين خودش يك تاريخ طولانى است و كسانى كه درست نظر بكنندبه تاريخ پنجاه سال ، مى توانند بفهمند كه قضيه چه بود، ودنبال آن هم در شكستن اسلام و شكستن قدرت اسلام كوشش هاى فراوان كردند و همهگروهائى كه نويسنده بودند و انحراف داشتند، گوينده بودند و انحراف داشتند ورسانه هاى گروهى ، همه در خدمت آنها با خود اسلام مخالفت مى كردند در روزنامههايشان من خودم ديدم كه به پيغمبر اسلام سب كردند.(272)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (31) 
تا اسلام تضعيف نشود، روحانيت تضعيف نشود، از بين نرود، نمى توانند اينها كارهايشانرا بكنند و لهذا از اولى كه رضاخان آمد به سركار تا آخر، ازاول تا آخر در صدد اين بودند كه اسلام را تضعيفش كنند با هر ترتيبى كه مى توانند،احكامش را يكى بعد از ديگرى تضعيف كنند و روحانيت را هم كه خادم اسلام است اين را همتضعيفش كنند و از بين ببرند و ديديد كه رضاخان چه كرد با روحانيت و پسرش هم همينطور، هر كدام به يك راهى و اين براى همين معناست كه مى خواهند اين اسلام نباشد در اينجا،تا آنها افسارشان باز باشد، هر كارى دلشان مى خواهد بكنند و از اسلام اينها مىترسند.(273)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (32) 
در يك جلسه و دو جلسه نمى شود كه ما كارهايى كه رضاخان با ما كرد بگوييم . باروحانيت آن كرد كه مغول با هيچ ملتى نكرده است ، با بانوان مان آن ظلم ها را كرد كهشما نمى توانيد بشنويد، با دانشگاه ما آنطورعمل كردند كه آنجا را به عقب كشاندند، با ارتش ما آنطورعمل كردند در اين طول 50 سال و بيشتر از50سال كه ارتش ما را وابسته به غير كردند، استقلال ما را از بين بردند.(274)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (33) 
هجوم مغولانه رضا خان به حوزه هاى اسلامى و شعاير مذهبى كه اشخاصى كه آن روزسياه را درك كرده اند و به عيان ديده اند، مى دانند و با وصف و بيان نتوان آن را منعكسكرد.(275)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (34) 
از نقشه هاى شيطانى قدرت هاى بزرگ استعمار و استثمارگر كهسال هاى طولانى در دست اجراء است و در كشور ايران از زمان رضاخان اوج گرفت و درزمان محمدرضا با روش هاى مختلف دنباله گيرى شد، به انزوا كشاندن روحانيت است كهدر زمان رضاخان با فشار و سركوبى و خلع لباس و حبس و تبعيد و هتك حرمات و اعدام وامثال آن و در زمان محمدرضا با نقشه و روشهاى ديگر كه يكى از آنها ايجاد عداوت بيندانشگاهيان و روحانيان بود.(276)
نقشه انگليس در تبليغات عليه روحانيت (1) 
تبليغات آنها تاثير كرد به اينكه اينها را معرفى كردند به اينكه اينها انگليسىهستند. اصلا خود انگليسى ها اينها را اينجور معرفى مى كردند يعنىعمال انگليس توى مردم مى افتادند كه اين آخوندها انگليسى هستند، اين آخوندها كذا هستند،دربارى اند، انگليسى هستند كه مردم را از اينها جدا بكنند.(277)
نقشه انگليس در تبليغات عليه روحانيت (2) 
خود انگليس ها تزريق مى كردند، خود انگليس ها به مردم اينطور مى گفتند كه اينهاانگليسى اند، اينها منحرفند، انگليسى اند. خودشان به مردم اينطور مى گفتند، آنهايىكه اجير بودند از طرف آنها، به مردم اينطور تزريق مى كردند خوب سابق ، ده ، بيستسال پيش از اين ، بيست سال پيش از اين يا يك قدرى بيشتر، انگليس معروف بود و مطرحبود، بعد آمريكا جلو افتاد ( اينها دربارى اند، اينها انگليسى اند، اينها را گذاشتهاندبراى اينكه مردم را خواب بكنند، دين اصلش تخدير است ، دينمثل مخدرات مى ماند، مردم را خواب كنند كه آنها بچاپند و اينها حرف نزنند، مردم را اينهاخواب مى كنند، آنها اموالشان را مى برند و خودشان خوابند ملتفت نيستند.(278)
نقشه انگليس در تبليغات عليه روحانيت (3) 
اديان را اينطور نمايش مى دادند. آخوندها را هم ، اينها دربارى هستند، اينها انگليسى هستند،خود انگليسى ها اينطور القا مى كردند كه بگويند انگليسى اند، اينها دربارى هستند، اينآخوندها چه هستند. اين را، قصه را من مكرر گفته ام من و آقاى حائرى ، آقا مرتضى حائرىو آقاى حائرى اخويشان ، آقاى حاج آقا مهدى در اتوبوس بوديم نمى دانم در چندسال پيش از اين و از يك جائى مى آمديم طرف جنوب شهر و آنجاها در آن اتوبوس يك عدهاى بودند يكيشان شروع كرد صحبت كردن گفت كه من مدت ها بود كه اين هيكلها را نديدهبودم ( آن زمانى بود كه زمان قدرت رضا شاه شايد آخرهاى رضا شاه حالا يادم نيستدرست ) گفت من مدت ها بود اين هيكل ها را نديده بودم .(مقصودش ما سه نفر معمم بوديم )اينها را انگليسى ها درست كرده اند در نجف و قم جمعشان كرده اند و اينها ازعمال آنها هستند(279)
نقشه انگليس در تبليغات عليه روحانيت (4) 
ما در سابق ديديم كه جزء برنامه انگليس ها كه رضاخان را آورده بودند (شايد در راسبرنامه هم بود) اين بود كه بايد اين طايفه از بين بروند. با تمام قوا، از تبليغاتمجلات و روزنامه ها و گويندگان و اينها گرفته تا هر جا كه روشنفكرى و روشن ،عرض بكنم كه روشن نما فكرى بودند، بر ضد روحانيت بسيج شدند.(280) (281)
بخش دوم : دوره رضاخان ، فصل چهارم : سياست فرهنگى رضاخان 
تغيير لباس (1) 
در زمان رضاخان حادثه هايى پيش آمد از قبيل نظام وظيفه و لباس ‍متحدالشكل يا كلاه پهلوى و از اول مشروطه تاكنون صدها حوادث و تازه ها در مملكت پيداشده كه پيشتر سابقه نداشته .
تغيير لباس (2) 
از نجف مركز شيعه فتوا صادر شد كه كلاه لگنى و صليب شعار مسيحيت و حرام است وعلاوه بر آنكه حرام است مى دانيم كه خلاف مصالح كشور نيز هست .
تغيير لباس (3) 
اين كلاه لگنى پس مانده اجانب ، ننگ كشور اسلام است واستقلال ما را لكه دار مى كند و به قانون خدا حرام است .
تغيير لباس (4) 
آن روز كه كلاه پهلوى سر آنها گذاشتند همه مى گفتند مملكت بايد شعار ملى داشتهباشد. استقلال در پوشش ، دليل استقلال مملكت و حافظ آن است . چند روز بعد كلاه لگنىگذاشتند سر آنها، يك دفعه حرفها عوض ‍ شد، گفتند: ما با اجانب مراوده داريم بياد همههمشكل باشيم ، تا در جهان با عظمت باشيم ! مملكتى كه با كلاه عظمت براى خود درست مىكند يا برايش درست مى كنند هر روزى كلاهش را ربودند، عظمتش را هم مى بردند.
در همه اين مراحل اجانب كه نقشه هاى خود را مى خواستند عملى كنند و با كلاه گذاشتن سرشما مى خواستند، كلاه را از سر شما بردارند، از دور با چشم استهزا به شماها نگاه مىكردند و به كارهاى كودكانه شما مى خنديدند. شما با يك كلاه لگنى دور خيابانها قدممى زديد و با دخترهاى برهنه سرگرم بوديد و به اين وضع افتخار مى كرديدغافل از آنكه در سرتاسر كشور، افتخارات تاريخى شما را بردند و در سرتاسركشور منابع ثروت شما رفت و از دريا تا درياى شما را زير پا در آوردند و با يك خطسرتاسرى شما را به اين روز نشاندند.
كشف حجاب (1) 
آنان كه تمدن و تعالى مملكت را به لخت شدن زنها در خيابانها مى دانند و به گفتهبيخردانه خودشان ، با كشف حجاب ، نصف جمعيت مملكت كارگر مى شود، (لكن چه كارى ،همه مى دانيد و مى دانيم ) حاضر نيستند مملكت با طرز معقولانه و در زير قانون خدا وعقل اداره شود. آنهايى كه اينقدر قوه تميز ندارند كه كلاه لگنى را كه پس ماندهدرندگان اروپاست ترقى كشور مى دانند با آنها ما حرفى نداريم و توقع آن را همنداريم كه كسانى كه اينقدر حس و شعور خود را درمقابل اجانب از دست دادند كه در وقت هم تقليد از آنها مى كنند، ما به آنها چه بگوييم ؟ همهمى دانيد كه ظهر تهران به تقليد اروپا بيست دقيقهقبل از نصف النهار خودش به رسميت شناخته شده و يكى تاكنون نگفته چه كابوسى استكه اهل اين مملكت به آن دچار شدند.
كشف حجاب (2) 
چرا اين مطبوعات اين قدر آزاد است ؟ چرا جشن هفده دى را آزادگذارند؟ اينها وسيله منفوريتاست ، منفور نكنيد سلطان مملكت را ما نصحيت مى كنيم اين هفده دى را بوجود نياوريد، مامفاسد رادانيم ، حفظ كنيد اين مملكت را، ترقيات مملكت به هفده دى نيست (282)
كشف حجاب (3) 
شما ببينيد بيست و چند سال است از اين كشف حجاب مفتضح گذشته است ، حساب كنيد چهكرده ايد؟ زن ها را وارد كرديد در ادارات ، ببينيد در هر اداره اى كه وارد شدند آن ادارهفلج شد، فعلا محدود است ، علما مى گويند توسعه ندهيد، به استان ها نفرستيد، زناگر وارد دستگاهى شد، اوضاع را به هم مى زند، مى خواهيد استقلالتان را زن ها تامينكنند؟ كسانى كه شما از آنها تقليد مى كنيد دارند به آسمان مى پرند، شما به زن ها ورمى رويد؟(283)
كشف حجاب (4) 
امروز هفده دى است من يادم هست شايد اين آقا هم يادشان باشد، هر كس سنش به سن ماهاستيادش هست كه هفده دى چه شرارتى كرد اين آدم ، چقدر به اين ملت فشارآورد، چه اختناقىايجاد كرد، چه محترماتى را هتك كرد، چقدر سقط جنين شد در هفده دى و اين اطراف هفده دى ،چقدر ماموران اين و دژخيمان اين به مردم تعدى كردند و به زن ها تعدى كردند و زن ها رااز توى خانه ها بيرون كشيدند اين مال پدر شما كه من نمى توانم شرحش را بدهم ، آنكارهائى كه كرده است نمى شود شرحش ‍ را داد اين در آن عالم معلوم مى شود، اين عالمنمى توانيم ما بفهميم ، نمى توانيم بفهميم چه جانورى بود.(284)
كشف حجاب (5) 
شما نمى دانيد كه با بانوان قم چه كردند اينها، يك رئيس نظميه بود كه نمى دانم حالاهست يا از بين رفته است كه اين آنطور با بانوانعمل كرد كه از قرارى كه گفتند يك روز دماغش خون آمده بود و نشسته بود خون دماغش داشتمى چكيد چشمش افتاد به يك زنى كه چادر دارد ياروسرى دارد اعتنا به خون نكرد و پريدبه او.(285)
كشف حجاب (6) 
از جمله چيزهائى كه در زمان رضاخان به تبع آتاترك انجام گرفت يكى اتحادشكل بود و يكى كشف حجاب . آنوقت اين اتحادشكل و اين كشف حجاب را در بوق و سرنا، بلندگوهاى آنها چه تعريف هائى كردند، چهمداحى هائى كردند. از آخوند كه مخالف با اينمسائل بود چه تكذيب هائى كردند، چه شعرهائى گفتند، شايد شعرهايش را بعضياش راشنيده باشيد، چه شعرهاى هجوى مى گفتند و گفتنى نيست .(286)
كشف حجاب (7) 
آن كشف حجابى كه رضاخان به تبع تركيه و به تبع غرب و به ماموريتى كه داشت ،آن بر خلاف مصلحت مملكت ما بود.(287)
كشف حجاب (8) 
قضيه كشف حجاب قضيه اى نبود كه اينها بخواهند براى خانم ها خدمت بكنند، اينها مىخواستند كه براى اين طبقه هم با زورآزمائى و با فشار، با زور اين قشر را هم نابودكنند، آن مآثرى كه اينها دارند، آن خدمت هائى كه اين قشر مى خواهند به ملت بكنند، آنخدمت هاى ارزنده اى كه بانوان ما عهده دار آن هستند، آن از دستشان گرفته بشود ونگذارند اينها آن خدمت اصيلى كه بايد بكنند و آن تربيت بچه ها كه بعدها مقدرات مملكتبه دست آنهاست اينها نگذارند كه اين خدمت انجام گرفته بشود، مبادا بچه ها در دامن اينهاتقوا پيدا بكنند، در دامن اينها تربيت اسلامى بشوند، تربيت ملى بشوند و بعد دردبستان ها كه آمدند و بعد در دبيرستان ها كه رفتند نتوانند آنها با تبليغاتى كه آنجامى كنند و استادهائى كه از خودشان آنجا مى گذارند و مبلغينى كه در آنجا دارند نتواننداينها را برگردانند، از اين جهت نقشه اين بود كه اين بانوان را از آن مقاماصيل بزرگى كه دارند كنار بزنند و به خيال خودشان نيمى از اين جمعيت ايران را آزادكنند. ديديد كه چه جور آزاد كردند، من ديدم كه ، شماها شايد اكثرا يادتان نباشد، من ديدمكه چه كردند با اين بانوان محترم ايران ، چه فشارها آوردند، با چه سرنيزه ها اين كاربيجا را انجام دادند و بعد هم خواستند نتيجه بگيرند كه كاراصيل را از دست اينها بگيرند و تربيت اولاد را اينها نتوانند بكنند. اينها اگر واردبشوند در شغل هاى مثلا ديگر، شغل هاى غيراساسى نمى توانند به طور اصالت رفتاركنند.(288)
كشف حجاب (9) 
آن وقت كه به اسم كشف حجاب و براى كشاندن ملت به تباهى ، آن سابقى اقدام كرد، درهمين قم شايد از جاهاى ديگر بيشتر فشار آوردند، در تهران همين طور، در همه جا.(289)
كشف حجاب (10) 
من مى توانم بگويم كه در زمان اين پدر و پسر به بانوان ما بيشتر ظلم شد تا بهساير اقشار. شما شايد اكثرا يادتان نباشد كه در زمان رضاشاه با بانوان چه كردنداينها، چه مصيبت هائى به بار آوردند با اسم اينكه مى خواهيم ايران را نظير اروپا مثلابكنيم ، ايران را متجدد بكنيم ، نصف از جمعيت ايران را مى خواهيم در جامعه بياوريم . بابانوان نمى دانيد چه كردند، اينها دو طايفه را در آن وقت از همه بيشتر بهشان ظلم كردنديكى بانوان بود كه با اين اسم آنقدر ظلم كردند و يكى هم روحانيون بود . اين دو طايفهرا شايد در زمان رضاشاه بيشتر از ساير مردم بهشان تعدى كردند. بانوان را الزامكردند به اينكه در مجالس كذائى كه داشتند حاضر بشوند. مردها با زن هايشان ، بادخترهايشان در آن مجلس هاى فاسد الزام داشتند كه حاضر بشوند.(290)
كشف حجاب (11) 
شايد بسياريش را يادتان نباشد كه من يادم است كه اينها در زمان رضاخان به اسماتحاد شكل ، به اسم كشف حجاب چه كارها كردند، چه پرده ها دريدند از اين مملكت ، چهزورگوئى ها كردند و چه بچه ها سقط شد در اثر حمله هايى كه اينها مى كردند به زنها كه چادر را از سرشان بكشند.(291)
كشف حجاب (12) 
از زمان رضاشاه اين مسائل مطرح شد، قضيه كشف حجاب يك مطلبى نبود كه اينها مىخواستند زنها را، مثلا ده ميليون زن را بياورند در جامعه وارد كنند. اينها يك دستوراتىبود كه اينها مى گرفتند از خارج و براى اسارت ما اجرا مى كردند. قضيه ها شايد شماهيچ كدامتان يادتان نباشد اگر آن وقت چى كرديد، كوچك بوديد، اما من تلخى اين كشفحجابى كه اينها كردند و اسمشان را بعدا آزاد زنان و آزاد مردان ، پسر رضاخان گذاشتمن تلخى اش باز در ذائقه ام هست . شما نمى دانيد چه كردند با اين زن هاى محترمه و چهكردند با همه قشرها. الزام مى كردند هم تجار را، هم كسبه جزء را، هم روحانيت را، هر جازورشان مى رسيد به اينكه مجلس بگيريد و زن هاتان را بياوريد در مجلس ، بياوريد درمجلس ‍ عمومى ، آن وقت اگر اينها تخلف مى كردند، كتك دنبالش بود، حرف دنبالش بود،همه چيزها و حرف ها بود و اينها مى خواستند زن را وسيله قرار بدهند از براى اينكهسرگرمى حاصل شود براى جوان ها و در كارهاى اساسى اصلا وارد نشود. طريق هاىمختلفى اينها داشتند براى اينكه اين جوان هاى ما را، اين دانشگاهى هاى ما را، همه اينقشرها را نگذارند به فكر خودشان بيفتند و به فكر مملكتشان بيفتند. از آن طرف همينمساله كشف حجاب با آن فضاحتى كه اينها كردند و با آن رفتارى كه بازن هاى محترمهكردند و با آن رفتارى كه با روحانيون كردند در اينمسائل كه حتى به مرحوم آقاى كاشانى آمدند تكليف كردند كه شما بايد وارد بشويد دراين مجلس ، فرمودند كه شما بايد مجلس بگيريد، ايشان گفته بودند... را كه فرمودند:گفته بودند آن مامورها، كه از بالاها گفته اند گفته بودند من هم همان را مى گويم حتىبه اينها هم آمده بودند پيشنهاد كرده بودند. ديگر در شهرستان ها در دهات و همه جا حتىدر قم ، يك فضاحتى در قم در آوردند كه قابل ذكر نيست .(292)
كشف حجاب (13) 
شايد من بهتر از ديگران مشكلاتى كه بر اين مملكت درطول سلطنت اين پدر و پسر گذشت شاهد بوده ام و به اندازه من كمتر كسى از باب اينكهعمرش وفا نكرده است ، شاهد اين مسائل بود. اكثر شما خانم ها آن زمان را ياد نداريد وشايد در بين شما بسيار كم باشد كه آن زمان اسف بار را ياد داشته باشد. در آن زمانبه اسم اينكه مى خواهيم نيمى از جمعيت ايران رافعال كنيم ، آن شقى جنايتكار دست به يك جنايت زد و آن جنايت كشف حجاب بود و به جاىاين كه نيمى از جمعيت ايران را فعال كند آن نيم ديگرى هم كه نيمه مردان بود به طوربسيار زيادى از فعاليت انداختند و اين عروسك هائى كه درست كردند و در همه ادارات جادادند و در همه خيابان ها راه انداختند، آنهائى كه در ادارات بودند، ساير افرادى كه درادارات بودند را هم از كارهاى خودشان باز داشتند و آنهائى كه در خيابان ها رها بودند،جوان هاى ما را به فساد كشاندند و فعاليت جوان هاى ما را از دست آنها گرفتند بهاصطلاح خودشان مى خواستند كه تمدن شرق را وارد ايران كنند و با آن وضعى كهدرست كردند، تمدن بزرگ اسلامى را هم از بين بردند. و بحمدالله در شهر مقدس قمآنچنان پايدارى كردند خانم ها و بانوان كه مشت به دهن آنها زدند و در تهران و سايرشهرها هم اكثريت زن ها، اكثريت بانوان با آن مخالفت كردند و تو دهنى زدند و همان مقداراز عروسك هائى كه خودشان را مهيا كرده بودند براى اينكه ايران را به فسادبكشند.(293) (294)
باستانگرايى (1) 
يك جلسه اى درست كرده بودند اينها، من شنيدم همان وقت ها يك مجلس نمايش دادند فتحاعراب را كه ايران را فتح كرده بود، در آن مجلس ‍ نمايش دادند و عرب هائى كه مثلاپابرهنه بودند و با آن وضعى كه بوده نمايش دادند و اينكه كاخ ‌هاى آن را از آنهاگرفته اند در آنجا، دستمال ها بيرون آمد براى گريه كه اسلام غلبه كرد براينها.(295)
باستانگرايى (2) 
در چندين سال قبل - محتمل است ، گمان مى كنم زمان رضاخان بود- يك مجمعى درست كردندو يك فيلم هائى تهيه كردند و يك اشعارى گفتند و يك خطابه هائى خواندند براى تاسفاز اينكه اسلام بر ايران غلبه كرده ، عرب بر ايران غلبه كرده . شعر خواندند، فيلمبه نمايش گذاشتند كه عرب آمد و طاق كسرى را، مدائن را گرفت و گريه ها كردند همينمليها: همين خبيثها گريه ها كردند: دستمالها را در آوردند و گريه كردند.(296)
نشريات منحرف (1) 
چرا براى اين همه معصيتها كه در مركز شيعه ، تهران مى شود هيچ كلمه اى نمى گوييد؟خوب بود يك كلمه هم از كشف حجاب ننگين ، مجلسهاى رقص ، استخرهاى شناى دخترها وپسرهاى جوان ، شرب مسكرات ، معاملات ربوى بانكها و شركتها بنويسيد.
نشريات منحرف (2) 
توده مظلوم ايران الان هم چشم ندارند عمال ديكتاتورى آن روز را كه با زنها واطفال مظلوم آنها آنطور سلوك كرده و آن بى آبرويى و ستمكاريها را كردند ببينند وهركس آنها را محترم بداند، از شرف و انصاف بويى ندارد. آن روزنامه هايى كه ازاعمال ظالمانه ديكتاتور گريزپا كه خانمانسوزترين آن كشف حجاب زنهاست طرفدارىمى كنند، كمك كارى به اصول وحشيانه ديكتاتورى مى كنند و بايد اوراق آنها را در ميدانها آتش زد.
نشريات منحرف (3) 
يكى از چيزهايى كه نيازمند به اصلاح است همين روزنامه ها و مجلات و هفتگيها است كهامروز به اينصورت اسف آور است و در حقيقت بعضى از آنها را بايد كانون پخش فساداخلاق و فحشا گفت براى نشر بى عفتيها و افسار گسيختگيها هيچ چيز امروز بيشتر از ايناوراق ننگين كمك كارى نمى كند.
نشريات منحرف (4) 
به طور كلى روزنامه هايى كه در زمان ديكتاتورى ميداندار و ازعمال بزرگ ديكتاتورى محسوب مى شدند، امروز بايد ملت آنها را بيش از ورق پارهنشناسد. اين اوراق ننگين كه در آن روز نشر افكار و الفاظ بيخردانه رضاخان را مىكرد، ضررشان از صدها احمدى (297) و مختارى (298) براى توده و كشور بيشتراست . مختارى ها اگر در تنگناى محبس ، يك بيچاره را خفه مى كردند ياآمپول آب گرم مى زدند، اينها احساسات شرف آميز يك توده را خفه مى كنند و تزريق بىعفتى و خيانت به يك كشور پهناور مى نمايد. نوك قلم اينان صدهامقابل مسمومتر و بدتر است از نوك سوزن آمپول احمدى ها.
آن كه انسان را از يك توده ماءيوس مى كند و به ما مى فهماند كه ، احساسات توده دراين بيست سال بكلى خفه شده است ، آن است كه ؛ روزنامه هايى را كه همه درمنزل دارند و ديدند كه بزرگترين عمال ديكتاتورى بودند، باز آنها را آبونه هستند وخريدارى مى كنند. اگر احساسات ميهن دوستى و شرفخواهى آنها نمرده بود، خوب بوداوراق اين روزنامه ها و هفتگيها در ميدان شهرستانها آتش زده شود، تا نويسندگان براىهميشه تكليف خود را بفهمند.
نشريات منحرف (5) 
همه ديديد كه تبليغات بر ضد دين به طورى شايع بود كه بيشتر روزنامه هاىكشور، غالب وقت خود و خوانندگان را صرف آن مى كردند و به هر طورى ممكن بود بهتوده تزريق ضد آيين مى كردند.
نشريات منحرف (6) 
اين اساسى بود كه از اول رضاخان كه انگليس ها خدا لعنتشان كند،اول انگليس ها او را آوردند به ايران و او را وادار كردند به اينمسائل و بعدش ‍ هم دنبالش شعراشان و نمى دانم نويسندگانشان و رسانه هاىگروهيشان را، همه اينها در خدمت اين بود كه اين ملت را نهى كنند از آن چيزى كه خودشدارد(299)
نشريات منحرف (7) 
در زمان رضاخان ، خوب شد كه شما آنوقت نبوديد، خون دلى خوردند اشخاصى كه درآنجا بودند، در آنوقت بودند آقا، در روزنامه يا در مجله اى كه آنوقت منتشر شد بهصراحت به رسول اكرم ص جسارت كرد، يك نفر جواب نداد به صراحت ، شعراى آنوقت ،نويسنده هاى آنوقت ، روشنفكران آنوقت ، همه اينها دست به هم داده بودند كه اسلام رابكوبند البته استثناء داشت ، اما آنها در اقليت بودند، نمى توانستند چيزى بگويند.مجلات آن روز، خدا مى داند كه آن مجلات با اين جوان ها چه كرده است . سينماهاى آن روز،تئاترهاى آن روز، هنرهاى آن روز، اينها همه دست به هم داده بودند كه اسلام را از اينجابيرون كنند و امريكا را وارد كنند.(300)
حمايت از منحرفين (1) 
شريعت سنگلجى (301)
در اين ميان چند تن آخوند قاچاق كه از علم و تقوا با دستكم تقوى عارى بودند به نامروحانيت ترويج كردند و با نام اصلاحات ، بر خلاف دين ، آنها را به نوشتن و گفتنوادار كردند و كتابهاى آنها را با اجازه اداره مطبوعات با خرج خود و كسانى كهگول خورده بودند، به طبع مى رساندند و اگر كتابى بر ضد آن نوشته مى شد، طبعآن را اجازه نمى دادند، چنانكه كتاب (اسلام و رجعت ) كه نوشته شد، يكى از روحانيين قمكتاب (ايمان و رجعت ) نوشت و دروغپردازى و خيانتكارى سنگلجى را آفتابى كرد ونگذاشتند طبع شود، اكنون هم خطى آن موجود است .
حمايت از منحرفين (2) 
احمد كسروى
سوابق آن مرد ابله در تبريز و تهران در دست است و آنها كه او را مى شناسند، بهناپاكى و خلاف عفت مى شناسند. چنين عنصرى كه خود ناپاكترين عناصر است ، مى خواهدمردم را به آيين ناپاك كه آيين زردشت موهوم است ، دعوت كند و از هزاران دستورات خدايىكه مانند سيل روان ، از عالم غيب به قلب پيغمبر پاك اسلام كه زندگانى سراسرنورانى آن را همه مى دانند، نازل شده منصرف كند.
حمايت از منحرفين (3) 
همه ديديد كتاب هاى يك نفر تبريزى بى سروپا را كه تمام آيين شماها را دستخوشناسزا كرد و در مركز تشيع به امام صادق و امام غايب روحى له الفداء آن همه جسارت هاكرد و هيچ كلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذرى در محكمه خدا داريد؟ اين چه ضعف وبيچارگى است كه شماها را فرا گرفته ؟(302)
حمايت از منحرفين (4) 
دور كردند مردم را از ادعيه و كتب و دعا. يك وقت آتش مى زدند (كتب دعا را) آن مرد خبيث(كسروى ) يك روز داشت كه روز آتش سوزى بود، كه كتابهاى عرفانى و كتابهاى دعارا مى گفتند مى آورند و آن روز آتش ‍ مى زد.
حمايت از منحرفين (5) 
وقتى انسان از حد خودش پايش با بالاتر گذاشت ، در اشتباه مى افتد. كسروى يك آدمىبود تاريخ نويس ، اطلاعات تاريخيش هم خوب بود، قلمش هم خوب بود، اما غرور پيداكرد، رسيد به آنجايى كه گفت : من هم پيغمبرم ! ادعيه را هم ، همه را كنار گذاشت اماقرآن را قبول داشت ، پيغمبرى را پايين آورده بود تا حد خودش (چون ) نمى توانستبرسد به بالا، آن را آورده بود پايين . ادعيه و قرآن و اينها همه با هم اند.
حمايت از منحرفين (6) 
ادعيه با يك زبان خاصى كه در دعاها هست اينها اين انسان را دستش را مى گيرد و مىبردش به بالا، آن بالايى كه من و شما نمى توانيم بفهميم ، اهلش هستند. يكدفعه آدم مىبيند كه كسروى آمد و كتابسوزى ، مفاتيح الجنان هم جزو كتاب هائى بود كه سوزاند،كتاب هاى عرفانى را هم سوزاند. البته كسروى نويسنده زبردستى بود ولى آخرىديوانه شده بود يا يك مغزى است كه اين مغز بسيارى از شرقى ها اينطورى هست كه تايك چيزى ، چهار تا كلمه اى ياد مى گيرند ادعاشان خيلى بالا مى شود. كسروى آخرىادعاى پيغمبرى مى كرد، نمى توانست به آن بالا برسد آنجا را ميآورد پاء ين . اين كتابمفاتيح الجنان يك كتابى است كه مال حاج شيخ عباس قمى نيست شيخ عباس قمى (303) ،او جمع كرده اينها را- در- ادعيه را جمع كرده در آنجا. اين آدمى كه كتاب مفاتيح الجنان راسوزانده يا يك روزى براى سوزاندن امثال كتاب مفاتيح الجنان درست كرده بود اين نمىدانست كتاب مفاتيح الجنان چى تويش است ، شايد يك دفعه هم مناجات شعبانيه را همنخوانده بود، فكرش اينطور فكر نبود. اين دعاهائى كه در ماه ها هست ، در روزها هستخصوصا در ماه رجب و شعبان و ماه مبارك رمضان اينها انسان را همچو تقويت روحى مى كنداگر كسى اهلش باشد ماها كه نيستيم ، همچو تقويت روحى مى كند و همچو راه را براىانسان باز مى كند و نور افكن است براى اينكه اين بشر را از اين ظلمت ها بيرون بياورد ووارد نور بكند كه معجزه آساست . به اين دعاها عنايت بكنيدگول بعضى از نويسنده ها و مثل امثال كسروى را نخوريد كه ادعيه را تضعيف مى كردند.اين تضعيف ، تضعيف اسلام است ، نمى فهمند اينها، بيچاره اند، نمى دانند در اين كتاب چهچيزها هست .(304)
حمايت از منحرفين (7) 
گاهى يك كسى يك تاريخى مى نوشت ، مى شداسلام شناس ، بعد كتاب سوزى هم مىكرد مثل كسروى ، بلكه دعوى نبوت هم مى كرد.(305)
حمايت از منحرفين (8) 
باعث تعجب و تاسف است كه نظام آموزشى كشور اسلامى ايران نسبتى به مرحوم بهبهانى- رحمه الله عليه - دهد كه حتى كسروى با آن سوابق ضداسلامى درباره ايشان نمى دهد.كسروى ضد دين پس از تجليل از آقايان بهبهانى و طباطبايى ، دستور بهبهانى وطباطبايى به مردم را در پناه بردن به سفارت يك دولت بيگانه ، رد مى كند.(306)
بخش دوم : دوره رضاخان ، فصل پنجم : قيام عليه حكومت رضاخان 
مبارزات آيه الله مدرس (1) 
شما مى دانيد و ما هم مى دانيم ، مدرس يك ملاى ديندار بود، چندين دوره زمامدارى مجلس راداشت و از هر كس براى او استفاده مهياتر بود، بعد از مردن چه چيز به جاى خود گذاشتجز شرافت و بزرگى ؟ ما مى گوييم مدرس ها بايد بر راءس هيئت تقنينيه و قواىمجريه و قضايى واقع شود تا كشور از اينحال فلاكت بيرون بيايد.
مبارزات آيه الله مدرس (2) 
يك وقتى دريك سفر رفته بود، يك سفرى كه مورد خطر شايد بود، مرحوم مدرس رحمهالله كه آن روز مخالف با رضاشاه بود و جانش را هم سر همان مخالفت داد، گفته بودكه من دعا كردم به شما در اين سفر كه سالم برگرديد، خيلىخوشحال شده بود كه مدرس به او دعا كرده ، گفت دعا كرديد؟ خوب ، ايشان گفته بودآخر نكته دارد، اينست كه اگر تو در اين سفر مرده بودى همهاموال ما از بين رفته بود، من مى خواهم زنده باشى تا اموالمان را پيدا كنيم .(307)
مبارزات آيه الله مدرس (3)
در اوايل سلطنت رضاخان كه يك قدرى قدرتشكمبود، در تهران فقط كه مركز بود يك آزادى به مردم داده بودند، يك آزادىفى الجملهكه وكلائى تعيين كند و آن و كلاى تهران بودند كه مخالفتمى كردند،مثل مرحوم مدرس و يك عده اى كه تبع ايشان بودند.(308)
از آخوند مى ترسيدند يك آخوند توى مجلس بود پدرش را در مى آورد، يك مدرس كه درمجلس بود مكرر شكست داد، آخر گرفتند او را كشتند.(309)
مبارزات آيه الله مدرس (4) 
رضاشاه مى ديد كه آخوند است كه ،... مدرس است كه جلوى او ايستاده است . او مى ديد كهمدرس جلوى او ايستاد وفرياد مى زد كه زنده باد خودم ، مرده باد رضاخان ، در آنوقتىكه قدرت داشت رضاخان .(310)
مبارزات آيه الله مدرس (5) 
آن كه در مجلس مخالفت مى كرد، جبهه ملى نبود مدرس بود، نهضت آزادى نبود مدرس بودكه مى ايستاد.(311)
مبارزات آيه الله مدرس (6) 
كه ما خودمان ديديم تنها آدمى كه در مقابل رضاخان قلدر ايستاد اين است ، اين شخص است ،يك روحانى كه لباسش از ساير اشخاص كمتر بود و كرباس به تن مى كرد، آنوقتوقتى كه شعر گفته بودند، براى تنبان كرباس مدرس ، آن فاسد شعر گفته بود، اودر مقابل قدرت بزرگ رضا خان ايستاد و آن كه هجوم كرده بود به مجلس كه مجلس را چهبكند و زنده باد زنده باد رضا خان مى گفتند ايستاد و گفت كه مرده باد او و زنده باد من .يك چنين مرد قدرتمندى بود براى اينكه الهى بود براى خدا مى خواست كار بكند، نمىترسيد. خداوند انشاء الله او را رحمت كند.(312)
مبارزات آيه الله مدرس (7) 
يك آدم اگر موافق تعليم قرآن درست شود يك وقت مى بينيد كه يك مدرس از كار در مى آيدكه يك مدرس مثل يك گروه است جلوى قدرت رضاخان را، آن قدرت شيطانى را مى ايستد،مى ايستد تنها، با پيرمردى خودش مى ايستد جلويش را مى گيرد و جلوى شوروى كه مىخواستند به ايران حمله كنند مى گيرد. اينها هم ، خارجى ها هم از انسان مىترسند.(313)
مبارزات آيه الله مدرس (8) 
مرحوم مدرس كه به امر رضاخان ترور شد از بيمارستان پيام داد به رضاخان بگوييدمن زنده هستم . مدرس حالاهم زنده است . مردان تاريخ تا آخر زنده هستند.(314)
مبارزات آيه الله مدرس (9) 
وقتى كه روسيه دريك قضيه اى (كه الان يادم نيست ) اولتيماتوم (315) داد به ايرانو آوردند به مجلس و قواى نظامى اش هم حركت كرده بودند به طرف تهران يا قزوينكه اين را قبول كنند، مجلس ( آنطور كه حالا نقل كنند) مجلس بهت شان زده بود كه بايدچه بكنند. قوا، قواى شوروى است ، مقاومت نمى توانيم بكنيم ،قبول اين هم كه خيانت است . آنجا نوشته است كه يك روحانى با دست لرزان آمد و گفت حالاكه ما بايد از بين برويم چرا خودمان از بين ببريم ؟ ما اين را ردش مى كنيم . رد كرد،همه هم قبول كردند. آنها هم هيچ كارى نكردند.(316)
مبارزات آيه الله مدرس (10) 
در زمان رضاخان يك مدرس بود كه در مجلس بود نگذاشت رضاخان آنوقت كه مى خواستجمهورى را درست بكند، مدرس نگذاشت ولو بر خلاف مصالح شد و اگر درست شده بودبهتر بود، لكن آنوقت اينها نظر سوء داشتند، يعنى او به سلطنت كه نرسيده بود، او مىخواست رئيس ‍ جمهور بشود و بعدش حالا كارهاى ديگر بكند و كسى كه جلوى او را گرفتمدرس بود كه نگذاشت اين كار عملى بشود. كسى كه تا آخر ايستاد در مقابلش و بالاخرههم جانش را از دست داد، مدرس بود كه نگذاشت او كارهائى بكند، لكن آخرش هم در يكجائى شهيدش كردند.(317)
مبارزات آيه الله مدرس (11) 
رضاشاه از مدرس مى ترسيد، آنقدرى كه از مدرس مى ترسيد، از دزدهاى سرگردنهنمى ترسيد، از تفنگدارها نمى ترسيد. از مدرس مى ترسيد، مدرس مانع بود از اينكهيك كارهاى زشتى را انجام بدهد و آخر مدرس ‍ را گرفت و كشت .(318)
مبارزات آيه الله مدرس (12) 
مرحوم مدرس كه با شاه سابق دشمن سرسخت بود يك وقتى كه شاه به سفر رفته بود،وقتى آمده بود، مرحوم مدرس گفته بود كه من به شما دعا كردم . خيلى او خوشش آمده بودكه چطور يك دشمن دعا كرده بود گفته بود نكته اين است كه اگر تو مرده بودى اموالىكه از ما غارت كرده بودى و به خارجى ها داده بودى همه از بين رفته بود و من دعا كردمتو زنده باشى برگردى بلكه بتوانيم ما مال ها را برگردانيم .(319)
مبارزات آيه الله مدرس (13) 
مرحوم مدرس خدا رحمتش كند يك وقتى كه رضاخان رفته بود و در يك جايى در يك سفرىو برگشته بود، ايشان گفته بود كه من به شما دعا كردم ، تعجب كرده بود كه خوب ،ايشان دشمن سر سخت من است چطور به من دعا كرده ؟ گفته بود نكته اش اين است كه اگرتو در اين سفر از بين مى رفتى پول هاى ما از بين مى رفت ، ما براى حفظپول هايمان به تو دعا كردم .(320)
مبارزات آيه الله مدرس (14) 
مرحوم مدرس يك كسى بود كه در مقابل همه مى ايستاد و مع الاسف اينها مى گويندروحانيون نقشى نداشتند. يك روحانى در يك مجلسى رضاخان مى خواست كه جمهورى درستكند و مدرس مخالفت مى كرد، مى دانست كه اين مى خواهد حقه بزند و مردم را بچاپد، فقطمدرس ‍ ايستاد و جلوى او را گرفت .(321)
مبارزات آيه الله مدرس (15) 
سابق رضاخان از مدرس مى ترسيد براى اينكه انسان بود. آن وقت هم مدرس از قرارىكه ازاو نقل كرده اند گفته بود كه : ( در مجلس ما يك مسلمان هست ، آن هم اربابكيخسرو). رضاخان رقيب خودش را مدرس مى دانست ، به ديگران اعتنايى نداشت . رقيبخودش را مدرس ‍ مى دانست كه وقتى كه مى ايستاد و صحبت مى كرد،متزلزل مى كرد همه را. يك انسان بود، وضع زندگيش آن بود كه شما شنيديد كه من ديدم. وقتى كه وكيل شد يعنى از اول به عنوان فقيهى كه بايد در مجلس باشد تعيين شد،آنطور كه نقل كرده اند يك گارى با يكى اسبى در اصفهان خريده بود و سوار شده بودو خودش آورده بود تا تهران ، آنجا آن را هم فروحته بود و منزلش يكمنزل محقر از حيث ساختمان ، يك قدرى بزرگ بود ولى محقر از حيث ساختمان و زندگى يكزندگى مادون عادى كه در آن وقت لباس كرباسى ايشان زبانزد بود، كرباسى كهبايد از خود ايران باشد مى پوشيد.(322)
مبارزات آيه الله مدرس (16) 
مرحوم مدرس هم اين عادت را داشت توى حياطش يك فرشى انداخته بود و آنجا مى نشست ،قليان هم وقتى مى خواست ، پا مى شد خودش ‍ شروع مى كرد درست كردن ، در اينخلال فرمانفرما وارد مى شد فرمانفرماى آن وقت را شما شايد نمى دانيد چه مساله اى بودايشان مى گفت كه ، قليان را دستش مى داد مى گفت كه شما آبش را بريز تا من آتشش رادرست كنم . فرمانفرما شكست مى خورد، تحت تاثير همچو واقع مى شد كه مدرس به اوگفت و تو آب قليان را بريز و ادارش مى كرد كه آب قليان را بريزد و من خودم آتش رادرست مى كنم تا قليان درست بشود.(323)
مبارزات آيه الله مدرس (17) 
بعد از اينكه آن مجلسى كه مرحوم مدرس در آن بود، به مجرد اينكه مجلس تمام شد،فرستادند ايشان را گرفتند و بردند و با آن زجرها شهيد كردند، شما ديگر سراغداريد يك مجلسى كه واقعا مال ملت باشد و مردم خودشان به طور آزاد انتخاب كردهباشند؟(324)
مبارزات آيه الله مدرس (18) 
شما ملاحظه كرده ايد، تاريخ مرحوم مدرس را ديده ايد كه يك سيد خشكيده لاغر عرض مىكنم لباس كرباسى كه يكى از فحش هائى كه آن شاعر به او داده بود، هم بود كهتنبان كرباسى پوشيده يك همچو آدمى در مقابل آن قلدرى كه هركس آنوقت را ادراك كردهمى داند كه زمان رضاشاه غير زمان محمدرضا شاه بود، آنوقت يك قلدريى بود كه شايدتاريخ ما كم مطلع بود، در مقابل او همچو ايستاد، در مجلس ، در خارج فلان كه يك وقتگفته بود سيد چه از جان من مى خواهى ؟ گفته بود كه مى خواهم تا تو نباشى ، مىخواهم تو نباشى اين آدم كه ميآمد من درس ايشان يك روز رفتم مى آمد در مدرسه سپهسالاركه مدرسه شهيد مطهرى است حالا، درس مى گفت ، من يك روز رفتم درس ايشان ،مثل اينكه هيچ كارى ندارد، فقط طلبه اى است دارد درس مى گويد اينطور قدرت روحىداشت ، در صورتى كه آن وقت در كوران آن مسائل سياسى و چيز بود كه بايد حالابروند مجلس و آن بساط را درست كند از آنجا، پيش ما، رفت مجلس ، آنوقت هم كه مى رفتمجلس ، يك نفرى بود كه همه از او حساب مى بردند من مجلس آنوقت را هم ديده ام ، كانهمجلس منتظر بود كه مدرس بيايد با اينكه با او بد بودند ولى مجلس كانه احساس نقصمى كرد وقتى مدرس نبود وقتى مدرس مى آمد مثل اينكه يك چيز تازه اى واقع شده اين براىچه بود؟ براى اينكه يك آدمى بود كه نه به مقام اعتنا مى كرد و نه به دارائى وامثال ذلك ، هيچ اعتنا نمى كرد، نه مقامى او را جذبش ‍ ميكرد ايشان وضعش اينطور بود كهبراى من نقل كردند اين را كه داشت قليان خودش را چاق مى كرد، خودش اينطور بود،فرمانفرماى آن روز حالا كه من ميگويم فرمانفرما، شما به ذهنتان نمى آيد كه يعنى چهفرمانفرماى آن روز وارد شده بود منزلش ، گفته بود كه به او حضرت والا من قليان راآبش را مى ريزم تو اين را، آتش سرخ كن را درست كن ، يا بعكس از اينجا همچو او را كوچكمى كرد كه ديگر نه ، طمع ديگر نمى توانست بكند وقتى اينطور با او رفتار كرد كهبيا اين آتش سرخ كن را گردش بده ، آن آدمى كه همه برايش تعظيم مى كردند، همهبرايش چه مى كردند، اين وقتى اينطورى مى رسيده ، اين شخصيت ها را اينطورى از بينمى برد كه مبادا طمع كند كه از ايشان چيزى بخواهد من بودم آنجا كه يك كسى يك چيزىنوشته بود، زمان قدرت رضاشاه ، زمانى كه آنوقت باز شاه نبود، آنوقت يك قلدر نفهمىبود كه هيچ چيز را ابقا نمى كرد، يك كسى آمد گفت من يك چيزى نوشتم براى عدليه ،شما بدهيد ببرند پيش ‍ حضرت اشرف يك همچو تعبيرهائى كه ببينند گفت ، رضاخان كهباز نمى داند اصلش عدليه را با الف مى نويسند يا با ع مى نويسند، من بدهم اين را اوببينند؟ نه اينكه اين را در غياب مى گفت ، در حضورشان هم مى گفت اينجورى بود وضعشاين چه بود؟ براى اينكه وارسته بود، وابسته به هواهاى نفس نبود، اتخذ هوى الله نبوداين ، هواى نفسانى خودش را اله خودش قرار نداده بود، اين اله خودش را خدا قرار داده بوداين براى مقام و براى جاه و براى وضعيت كذا نمى رفتعمل بكند، او براى خدا عمل مى كرد كسى كه براى خداعمل مى كند، وضع زندگيش ‍ هم آن است ، ديگر از آن وضع بدتر كه ديگر نمى شودبرايش ، براى چه ديگر چه بكند، از هيچ كس هم نمى ترسيد وقتى كه رضاشاه ريختبه مجلس كه چيز مى كردند، فرياد مى زدند آن قلدرهاى اطرافش كه زنده باد كذا و زندهباد كذا، مدرس رفت ايستاد و گفت كه مرده باد كذا، زنده باد خودم خوب ، درمقابل او شما نمى دانيد حالا، در مقابل او ايستادن يعنى چه و او ايستاد اين براى اين بودكه از هواهاى نفسانى آزاد بود، وارسته بود، وابسته نبود.(325)
مبارزات آيه الله مدرس (19) 
مرحوم مدرس ، رحمت الله عليه آنطورى كه من شنيدم كه ايشان گفتند ايشان گفتند كهشيخ ‌الرئيس (326) مى گفته است كه من از گاو مى ترسم براى اينكه شاخ دارد وعقل ندارد. اين يك مسئله است . حالا فرضا هم شيخ نگفته باشد اما مسئله است . گاو شاخدارد و عقل ندارد، قدرت دارد عقل ندارد اينهائى هم كه در دنيا الان فساد راه مى اندازند ازهمان سنخ هستند كه شاخ دارند عقل ندارند، قدرت دارند انسانيت ندارند.(327)
مبارزات آيه الله مدرس (20) 
سعى كنيد مثل مرحوم مدرس را انتخاب كنيد، البتهمثل مدرس كه به اين زودى ها پيدا نمى شود، شايد آحادىمثل مدرس باشند.
مبارزات آيه الله مدرس (21) 
در زمانى كه مرحوم مدرس هم در آن مجلس بودند، يك قضيه اى واقع شد، آنها يك مسئله اىرا مى خواستند از ايران ، يك وقت مى آمدند اگر ايران يك سستى مى كرد، يك كشتى ازانگلستان مى آمد در نزديك هاى درياهاى ما، همين اسباب اين مى شد كه اينها عقب نشينى مىكردند. از اين ور روسيه يك وقتى يك اولتيماتومى داده بود و ارتش اش هم شروع كردهبود به آمدن و در خود آنها هم اين را گفتند، يك چيزى را از مجلس ‍ مى خواستند هيچ كسجرات نمى كرد صحبت كند، مرحوم مدرس رفت گفت حالا كه ما بايد از بين برويم چرا بادست آنها از بين مى رويم چرا با دست خودمان از بين برويم ، بگذار آنها از بين ببرند.اين را ديگران هم قبول كردند و راى بر خلاف دادند و هيچى هم نشد.(328)

next page

fehrest page

back page