بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (ره), مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره)   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     IRA00001 -
     IRA00002 -
     IRA00003 -
     IRA00004 -
     IRA00005 -
     IRA00006 -
     IRA00007 -
     IRA00008 -
     IRA00009 -
     IRA00010 -
     IRA00011 -
     IRA00012 -
     IRA00013 -
     IRA00014 -
     IRA00015 -
     IRA00016 -
     IRA00017 -
     IRA00018 -
     IRA00019 -
     IRA00020 -
     IRA00021 -
     IRA00022 -
     IRA00023 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

افكار انحرافى تقى زاده (1) 
آن گوينده شان كه خدا رحمتش كند (حالا فوت شده است ) گفته بود كه ما همه چيزمانبايد انگليسى باشد، يكى از معاريف اينها كه : ما همه چيزمان بايد انگليسى باشد.اينطور محتوا را از دست داده بود و ميان تهى شده بود.(135)
افكار انحرافى تقى زاده (2) 
شما اگر شنيده باشيد يكى از آن گويندگانى كه يك وقت هم در سنا بود، شايد يكوقتى رئيس سنا(136) بود، حالا من يادم نيست ، اين يك آدم معروفى است در صدرمشروطيت ، تا حالا هم ، تا وقتى كه مرد هم جزء معاريف بود، اين گفته بود كه ما هيچچيزمان درست نمى شود مگر همه چيزمان انگليسى باشد، تا ما همه چيزمان را به فرمانگلستان درست نكنيم ، درست نمى شود. حالا اين آدم اينقدر بى شعور بوده است كه اينتبليغاتى كه كردند، در مغزش وارد شده است و اعتقادش اين معنا بوده است ، يا اينكه ازوابستگان انگلستان بوده است ، مى خواسته است اين حرف ها را تبليغاتى كه مى كند، اينهم جزء تبليغاتش باشد.(137)
افكار انحرافى تقى زاده (3) 
از گويندگان سابق كه حالا مرده است و آن وقت يا بعضى وقت ها رئيس ‍ مجلس بود يا درمجلس سنا بود گفته بود كه نه ، ما اصلش بايد همه چيزمان را انگليسى كنيم آن ازخدمتگزارهاى انگليس بود.(138)
افكار انحرافى تقى زاده (4) 
امثال تقى زاده كه در اين ايران يك وقتى قدرت داشته اند، تقى زاده گفته بود كه مابايد سر تا پامان انگليسى باشد يا فرنگى باشد و بايد اينطور باشيم تا اينكهآدم بشويم آدم بودن را به كلاه و كفش و لباس و بزك وامثال ذلك مى دانستند.(139)
بخش دوم : دوره رضاخان ، فصل اول: روى كار آمدن رضاخان
شخصيت رضاخان (1) 
اطلاعات نظامى و تاريخى فقط براى شاه كفايت نمى كند و هر نظامى مطلعى را نمىتوان به شاهى انتخاب كرد، رضاخان نظامى بود ولى به درد سلطنت نمى خورد.
شخصيت رضاخان (2) 
ما از رضاخان چندان توقعى نداريم . او با وضع سربازى بزرگ شده بود و گوشت وخون او با اين فجايع تربيت شده بود. او نمى توانست بفهمد كه عفت و پاكدامنى و امانتو درستى براى يك سرباز اهميتش بيشتر است تا براى ديگر افراد توده و سرباز بهديندارى نيازمندتر است از ديگران ، لكن با قانونگذارها كه خود را دانشمند به حساب مىآوردند سخن داريم .
شخصيت رضاخان (3) 
رضاخان اصلا سواد نداشت و سرباز بيسوادى بيش نبود.
شخصيت رضاخان (4) 
رضاخان خودش سرچشمه تمام مفاسد بود.(140)
شخصيت رضاخان (5) 
رضاخان هم يك نفر بود وقتى هم كه آمد به تهران يك نفر آدمى بود كه در يك فوجى ،در يك چيزى يك منصب كوتاهى داشت ، لكن دريافته بودند آنهايى كه مى خواستند باقلدرى اين مملكت را چپاول كنند كه اين اهل اين كار است ، از اين جهت او را فرستادند.
رضاخان هم يك آدمى بود كه بچه يك نفر آدم پايينى بود، لكن چون تربيت ، تربيتانسانى نبوده است و اسلامى نبوده است ، يك نفر آدم كه فاسد از كار درآيد يك كشور راسالهاى طولانى به فساد مى كشد.(141)
شخصيت رضاخان (6) 
شما خيال نكنيد كه اول رضاخان يك ديكتاتورى بود يا هيتلر(142) يك ديكتاتور كسىبود، آن وقتى كه رضاخان در آن محلى كه متولد شد و چه بوده است ، ديكتاتور هم نبودهاست ، هيتلر هم نبوده ديكتاتور، كم كم كه وارد جامعه شدند و قدرت پيدا كردند هر چهقدرت زيادتر شد آن ملكه اى كه در باطنش بود هى زيادتر شد و همين طور به تدريجقوت پيدا كرد تا يك وقت يك ديكتاتورى شدمثل هيتلر.(143)
كودتاى رضاخان (1) 
شما همگى به قرارداد وثوق الدوله (144) نفرين كرديد و لعنت فرستاديد، حق همداشتيد بكنيد لكن پس از چند روز همان نقشه را با وضع بدترى كه همه مى دانيد بهگردن شما بار كردند.
كودتاى رضاخان (2) 
احمدشاه در اين چيز آخرى كه گذاشتندش كنار، براى اينكه يك قرار دادى بود كه وقتىكه رفت در خارج ، در سر ميز عرض ميكنم مهمانى قرار داد را دادند دستش كه امضاء كند،امضاء نكرد، از همانجا اساس بيرون رفتن او و آمدن رضاشاه نقشه اش كشيده شد كه اينبه درد ما نمى خورد كه قرارداد ما را امضاء نمى كند.(145)
كودتاى رضاخان (3) 
رضاخان را آورده بودند براى اينكه اين را تشخيص داده بودند كه يك آدم قلدرى است واول هم يك نفر روزنامه نويس را، سيد ضياء(146) را همراهش آوردند و بعد هم او رابيرونش كردند و خود اين را گذاشتند كه يك آدم قلدرى است مى تواند كارها را انجامبدهد. اولا سواد ندارد، چيزهاى سياسى را نمى داند و ثانيا آدم قلدرى است هر كارى به اوبگويند مى كند.(147)
كودتاى رضاخان (4) 
شايد كم از شما باشد كه زمان رضاخان (148) را درك كرده باشد. قضيه آمدنرضاخان به تهران و كودتاى رضاخان يك امر عادى نبود كه من باب اتفاق يك نفر آدممثلا عامى لشكر بيايد و كودتا كند و دنبالش هم آنطوراعمال باشد و دنبال دنبالش هم آنطور اعمال . ابتدا اين را آوردند وكلمه به كلمه آنطوركه انسان حدس مى زند به او برنامه دادند و راه نشان دادند.(149)
نقش انگلستان در كودتا(1) 
از اول كه آن كودتاى اول واقع شد و ما آنوقت در اراك بوديم ، اين به حسب چيزهايى كهدر راديوهاى آنوقت در بعد از اينكه اين جنگ دوم شروع شد، در راديوهاى آن وقت اين مطلبرا گفتند، مردم مى دانستند تا يك حدودى لكن درست نه ، تبليغات سوء نمى گذاشت درستمردم بفهمند لكن بعد از آنكه آن شخص را، آن آدم سياه رو را، رضاخان را از ايران بيرونكردند در راديوهاى دهلى گفتند كه ما اين را آورديم سركار و چون خيانت كرد حالا برديمشرضاخان را از اول انگليسيهاى جنايتكار، انگليسيهاى غير صالح كه اسلحه در دستشانبود، رضاخان را اسلحه دار كردند واين آدم ناشايسته بىاصل را بااسلحه آوردند و مسلط كردند برمردم و چه جناياتى ، چه جناياتى در اين مدتىكه آن مرد سياه رو روى كار بود، نمى شود تشريح كرد، نمى توانيم تلخى هاى آنروزها را براى شما تشريح كنيم .(150)
نقش انگلستان در كودتا(2) 
از اول ، دولت انگليس پدر اين شاه را بر ماتحميل كرد و بعد هم كه او خيانت به آنها كرد او را اخراج كردند متفقين كه يكى شانانگلستان بود محمدرضا شاه را برما تحميل كردند و تحميلات دولت انگليس و ظلم هائىكه به ملت هاى ضعيف كه يكى از آنها ملت ماست كرده اند سابقه زيادى دارد.(151)
نقش انگلستان در كودتا(3) 
در اين زمان پنجاه سالى كه شايد شما و من يادمان ازاول باشد و بسيارى از آقايان يادشان نيست ، ازاول كه رضا شاه آمد اينجا اين را انگليس ها آوردند، آن وقت امريكائى ها خيلى چيز نبود،انگليس ها آوردند. در راديو دهلى كه آنوقت تحت چيز انگليس ها بود من خودم شنيدم كهرضاخان را ما آورديم در ايران ، آورديم و بعد به ما خيانت كرد برديم آن را. آوردن وبردن را خود آن ها گفتند كه ما كرديم اين كار را و مسئله اين طور بود.(152)
نقش انگلستان در كودتا(4) 
ما دراين طول پنجاه سال كه تمامش را من شاهد بودم ، شايد شما سنتان اقتضاء نكند، اما منتمام اين پنجاه سال را از زمانى كه رضاخان آمد اينجا و كودتاى آن زمان را كرد(153) -99 ظاهرا - تا حالا ما شاهد اين حكومت و طرز اين حكومت و وضع اينها بوديم ، رضاخانكه آمد، اين با دست انگليس ها آمد كه بعد انگليس ها هم خودشان اقرار كردند اين را كه مااين را آورديم ، در راديو دهلى ، در جنگ عمومى و چون از ما تخلف كرد حالا داريم مىبريمش ، بردندش آنجا كه بايد ببرند.(154)
نقش انگلستان در كودتا(4)
رضاخان هجوم كرد به تهران و با دستيارى انگلستان حكومت ايران را به دست گرفت وبعد از چندى احمد شاه را از صحنه بيرون كرد و خودش ‍ به جاى احمد شاه نشست و بهتدريج ماموريت خودش را شروع كرد به انجام دادن . ماموريت هاى زيادى داشت . قدرت هاىبزرگ هر چه را كه بر خلاف ميل خودشان و برخلاف منافع خودشان مى ديدند بايد بهدست اين آدم نابود بشوند يا سركوب .(155)
نقش انگلستان در كودتا(5) 
شما ملاحظه وضع اين پنجاه سال ، يك قدرى بيشتر را هم بكنيد كه انتخاب كردند خارجىها و بعد هم اين مطلب را خودشان گفتند كه رضاخان را انتخاب كردند و به او قدرتدادند و قدرت آنطور دادند كه تمام اين ملت را به استضعاف كشانيد و حكومت جبار خودشرا بر اينها قرار داد و مردم را از همه چيز ساقط كرد و يك نفر بود آنها آن يك نفر را دمشرا مى ديدند و كارهايشان را انجام مى دادند و بعد از او هم محمدرضا را گذاشتند با آنهمهافرادى كه اطراف او بودند و همه شان از آنها بودند كه طبقه بسيار مرفه و خوشگذرانو بالابالاها به اصطلاح آنها.(156) (157)
رياكارى و تظاهر مذهبى رضاخان (1) 
من از همان زمان از كودتاى رضاخان تا امروز شاهد همهمسائل بوده ام ، رضاخان آمد و ابتدا با چاپلوسى و اظهار ديانت و سينه زدن و روضه بپاكردن و از اين تكيه به آن تكيه رفتن در ماه محرم ، مردم رااغفال كرد.(158)
رياكارى و تظاهر مذهبى رضاخان (2) 
همين آدمى كه اين طور مجلس روضه داشت ، هم آن طور سينه زن و ارتش ‍ مى آمد به سينهزنى (كه من خودم دسته هاى ارتش را هم ديدم ). همين آدم شروع كرد به ضد اوعمل كردن ، تا قبل از اينكه قدرت پيدا بكند، خواست براى بازى دادن مردم آنطور امور راانجام داد، وقتى كه قدرت پيدا كرد درست بر ضد آن كارهائى كه كرده بود شروع كردبه فعاليت ، منجمله همين آدمى كه اين دستگاه روضه را داشت همچو قدغن كرد دستگاهخطابه و وعظ و روضه و همه اينها را، كه در تمام ايران شايد يك مجلس ‍ علنى نبود،اگر بود در خفا، در بعضى شهرها در خفا و به صورت هاى مختلف و با اسم هاى مختلف.(159)
رياكارى و تظاهر مذهبى رضاخان (3) 
ابتدا هم كه آمد با حربه اسلام آمد، حربه اسلام را بر ضد اسلام ، شروع كرد بهكارهائى كه مسلمان ها از آنها خوششان مى آمد، خوب در ايران از باب اينكه قضيهسيدالشهدا، سلام الله عليه خيلى اهميت دارد، اين روى آن نقطه خيلى پافشارى مى كرد،خودش روضه مى گرفت و در تكايائى كه روضه ها بودند پاى برهنه مى گفتند مىرود آنجاها، تكايا مى رود و مردم را گول زد به همين حربه كه مردم به آن توجه داشتندكه اين را ميخواستند، لكن او برضد مردم مى خواست درست كند، تا مدتى اينطور بود، تااينكه حكومتش مستقر شد.(160)
رياكارى و تظاهر مذهبى رضاخان (4) 
رضاخان بعد از اينكه كودتا كرد و آمد تهران را گرفت ، به صورت يك آدم مقدساسلامى خدمتگزار به ملت در آمد. حتى در جلسه هائى كه در محرم انجام مى گرفت درتكيه هاى زيادى كه در تهران بود آن وقت ، مى گفتند او مى رود و شركت مى كند ودستجاتى كه از نظامى ها در تهران بيرون مى آمد من خودم ديده ام و مجلس روضه اى كهاز طرف خود رضاخان با شركت خودش تاسيس مى شد من يكى اش را خودم ديده ام ، اينبود تا وقتى كه حكومتش مستقر شد. اغفال كرد ملت را،اغفال كرد همه قشرها را تا اينكه جاى پايش محكم شد.(161)
رياكارى و تظاهر مذهبى رضاخان (5) 
رضاخان كه آمد اول با يك صورت ظاهر اسلامى آمد و كم كم قدرت را به دست گرفت وبه حسب آن چيزى كه انگلستان تصويب كرد، او را آنها آوردند، آن وقت قدرتمال آنها بود و اين مامور بود به اينكه اين كشور را آن مقدارى كه امكان دارد درمقابل قدرت هاى بزرگ ايستادگى بكند، آن ارگان ها را در هم بشكند.(162)
رياكارى و تظاهر مذهبى رضاخان (6) 
رضاخان كه يك آدم قلدرى بود و به اسم نجات ايران وارد شد و همه قدرت ها را در دستگرفت و در اختيار انگليس قرار داد.(163)
رياكارى و تظاهر مذهبى رضاخان (7) 
بعد از اينكه خود آنها او را بردند، محمدرضا را دولت هاى مجتمعشان آوردند به ما مسلطكردند محمدرضا بدتر از پدرش عمل كرد با ما.(164) (165)
تشكيل مجلس موسسان (1) 
مجلس مؤ سسان (166) كه با زور سرنيزهتشكيل شد و همه ديديد اكنون هم حكمش نافذ و درست است .
تشكيل مجلس موسسان (2) 
ما شاهد قضيه بوديم كه قضيه چه جور بود و چه جور تحقق پيدا كرد با سرنيزه مجلسدرست كردند، با سرنيزه راى درست كردند مگر كسى جرات مى كرد راى ندهد، جرات مىكرد نفس بكشد درست كردند، البته يك عده اى آنوقت از جان گذشتند و مخالفت كردند لكنمابقى همه سرنيزه بالاى سرشان بود، يك مجلس سرنيزه اى درست كردند و بعد باسرنيزه به ما تحميل كردند يك همچو موجوداتى را اگر هم صحيح بود، غلط بود اگرصحيح بود نسبت به آن كسى كه در آن زمان بود صحيح ، اما نسبت به كسى در آن زماننبود غلط. ماهايى كه ، شماهايى كه در آن وقت نبوديد، رفراندم آن وقت نمى دانم مجلسموسسان آن وقت هيج دخالت نميتواند داشته باشد در سرنوشت شما.(167)
تشكيل مجلس موسسان (3) 
اين سلطنت پهلوى از اول كه پايه گذارى شد برخلاف قوانين بود آنهايى كه در سن منهستند، ميدانند و ديده اند كه مجلس موسسان كه تاسيس ‍ شد، با سرنيزه تاسيس شد، ملتهيچ دخالت نداشت در مجلس ‍ موسسان ، مجلس موسسان را با زور سرنيزه تاسيس كردند وبا زور، وكلاى آن را وادار كردند به اينكه به رضاشاه راى سلطنت بدهند پس اين سلطنتاز اول يك امر باطلى بود.(168)
تشكيل مجلس موسسان (4) 
آقا يك دولتى كه منشعب مى شود، منشاش عبارت از يك شاهى است كه مخلوع است ، يكشاهى است كه خائن است ، يك شاهى است كه پسر رضاشاه است كه مجلس موسسانسرنيزه اى فرمايشى درست كرد، اين را كه من يادم هست ديگر، مجلس موسسانى كه درستكرد، با سرنيزه مجلس موسسان را درست كرد، وقتى با سرنيزه مجلس موسسان درستشود، اين مجلس موسسان قانونى است ؟ اين يكدليل بر اينكه اين مرد سلطنتش قانونى نيست .(169)
تشكيل مجلس موسسان (5) 
رضاشاه با زور سرنيزه آمد و با زور سرنيزه مجلس موسسان درست كرد و با زورسرنيزه مجلس درست مى كرداز اول كه رضاخان كودتا كرد و آمد به ايران ، تا آنوقتىكه مجلس موسسان درست كرد و وكلايى خودش ‍ درست كرد، تمام اينها با سرنيزه بود واراده ملت هيچ دخالت در اين مسائل نداشت و ملت به هيچ وجه به حساب نمى آمد و يك همچوجمعيتى كه او جمع كرده بود و با سرنيزه مساله موسسان را تاسيس كرد و آنها راى دادند،اين راى ، راى باطل بوده است .(170)
تشكيل مجلس موسسان (6) 
همه مى دانيد كه از اول اين بنا، در اين سلسله غير قانونى بود. ازاول مجلس موسسانى كه اينها درست كردند با زور و سرنيزه بود، ازاول وكلايى كه اينها ايجاد كردند با انتصاب بود نه انتخاب مردم ، مردم هيچ اطلاع از اينمعانى نداشتند و اگر داشتند نمى توانستند نفس ‍ بكشند.(171)
تشكيل مجلس موسسان (7) 
در مجلسى كه سابقا با اينكه طاغوت آن مجلس را بر پا كرد، مجلس ‍ موسسانى كه درزمان رضاخان در ايران تحقق پيدا كرد علماىاول ، طراز اول علماى ايران در آن مجلس بودند البته آن وقت با سرنيزه بود لكن علماىدرجه اول بودند.(172)
بخش دوم : دوره رضاخان ، فصل دوم :ويژگيهاى حكومت رضاخان 
اختناق و استبداد (1) 
بعد كه رضا شاه آمد و اين خان ها را يك قدرى متمركز كرد در خودش (نه از بين برد، همهقدرت ها را در خودش متمركز كرد و همه ظلم هائى كه خان ها مى كردند خودش مى كرد) بعدكه اينطور شد، ديگر دست اينها بود و هيچ مردم ، و ملت اصلا مطرح نبودند، ملت كيست.(173)
اختناق و استبداد (2) 
خلاف آزادى است ، خلاف همه انسانيت است ؛ بخواهند يك عده معدودى كه اقليت هستندتحميل كنند بر يك عده ، اين همان است كه زمان رضاخان هم بود كه يك عده معدودى بودندو با سرنيزه تحميل كردند بر ملت يك چيزها را.(174)
اختناق و استبداد (3) 
احمدى (175) هم در زمان رضاخان دكتر بود، لكن دكترى بود كه باآمپول خودش مرگ بر مردم تزريق مى كرد احمدى را شايد اكثر شما اسمش را هم نشنيدهباشيد، اما ما بوديم در آن زمان كه مامور اين بود كه به مليين ، به اشخاصى كه اظهارمخالفت با ديكتاتورى مى كردند آمپول مرگ تزريق مى كرد.(176)
اختناق و استبداد (4) 
زمان رضاشاه از باب اينكه همه دزدى ها منحصر به خودش بود، انحصار دست خودشبود، حكومت ها به اين قدرت نبودند، زمان احمدشاه اينطور نبود كه خود آنها بتوانند همهبرداشت ها را براى خودشان بكنند، اين بود كه دار و دسته هائى كه مى فرستادند اينبساط را درست مى كردند زمان رضاشاه همه دزدى ها از گردنه ها رفته بود تهران ، همهزلى ها(177) از همه جا متمركز شده بود د رخود دستگاه دولتى و از همه بالاتر خودرضا شاه و امثال اينها و اين اسباب اين شده بود كه مردم با دستگاه هاى دولتى مطلقامخالف بودند منتها جرات نمى كردند حرف بزنند، بعضى وقت ها هم مى كردند جرات.(178)
اختناق و استبداد (5) 
همان وقتى هم كه در زمان رضاخان آن اختناق عجيب و غريب بود كه هر كسى از همسر خودشمى ترسيد، آن اختناقى كه در زمان رضاخان بود هيچ ربطى به آن اختناقى كه در زمانمحمدرضا بود نداشت .(179)
اختناق و استبداد (6) 
آزادى ما در اين مملكت هيچ يك نداشتيم . هيچ قشرى از اقشار ملت ما آزاد نبود. روحانيون كهبراى ارشاد مردم مى خواستند به منبر بروند، آنها را هم همين قدر هم ممنوع كردند. مجالسارشاد روحانيون را تعطيل كردند و فجايعى بجا آورد، زحمت هايى براى اين ملت بجاآورد، به كار گذاشت كه قابل بيان نيست .(180)
انتخابات فرمايشى (1) 
از زمان رضاخان - كه من همه آن را يادم هست ، كوشش مى كردند كه درمجلس شوراى ملىانسان نباشد در سرتاسر اداره و نمى دانم - وزارتخانه ها واينها، يك انسان مهذبى كهاسلامى باشد و كار از او بيايد، نباشد و لهذا تقريبا همه مجلس ها اينطورى بوده(تقريبا نه تحقيقا، بودند بعضى از افراد صحيح و همان ها اسباب زحمت شدند.(181)
انتخابات فرمايشى (2) 
خود محمدرضا اين را اقرار كرد كه از سفارتخانه ها تعيين مى كردند كه وكلايى باشندو ما هم عمل مى كرديم ، منتها اين را كه گفت ، مى خواست بگويد كه نه ، حالا ديگر مااينطور نيستيم ، در عين حالى كه پدرش را اينطورى معرفى مى كرد، خودش هم دراوائل امر، خودش را اينجورى معرفى مى كرد، لكن اينكه گفت ، روى ناشيگرى كرد، روىاين نظر گفت كه مى خواست حالا بگويد كه من ديگر حالا آنطور نيستم و بعد هم كه همهفهميدند كه در زمان اين بسيار بدتر بود وابستگيش به خارج از زمان پدرش ، اينوابستگى كه اين داشت ، بسيار زيادتر بود از آن وابستگى هايى كه او داشت ، او هموابسته بود نه به اندازه اين .(182)
انتخابات فرمايشى (3) 
تا آنجائى كه من شاهد انتخابات در ايران بودم ، از زمانقبل از رضاشاه ، سال هاى طولانى كه شاهد بودم انتخابات را، انتخاب آزاد در ايراننبود. منتها انتخابات يك وقت با زور خوانين بلاد و مالكين بلاد انجام مى گرفت و زمانرضاشاه كه دست آنها كوتاه شد، تحت كنترل رضاشاه بود و ديگر مجلسى در كار نبودبه جز انتصاباتى كه از اشخاص معلوم و در زمان محمدرضا بدتر از او شد.(183)
انتخابات فرمايشى (4) 
در زمان رضاخان ، آنوقت كه قدرت پيدا كرد و در زمان محمدرضا مجلس باز به ملت كارنداشت ، مجلس شوراى ملى نبود. آن اول را بايد بگوئيم مجلس خان ها و اين را بگوئيممجلس شاهنشاهى ، هم سنايش ، هم شورايش ، مردم هيچ دخالتى نداشتند و مردم هم كه مىديدند كه كارى از آنها نمى آيد، كنار مى نشستند و مى ديدند كه اشخاصى را كه مىبرند در مجلس ، يك اشخاصى هستند كه خود آنها ساخته اند و مصلحت مملكت تو كار نيست ،حرف البته هميشه بود، هميشه حرف و ثناخوانى و ترقيات ، هم در زمان محمدرضا بود وهم در زبان آنهائى كه او را تعيين كرده بود. اگر الان صورت مجلس هايى آن وقت پيدابشود، مى بينيد كه سر تا ته مجلس به ثنا و مدح محمدرضا و كسانى كه به اومربوط بودندگذشت . در آن زمان مسووليت ملت نداشت براى اينكه قدرت نداشت و تحتسلطه خان ها در آن وقت و تحت سلطه اين دو نفر، رضا و محمدرضا در اين دوره و ملت همهيچ كارى از او نمى آمد و نمى توانست ، نفس هم نمى توانست بكشد، از اين جهت هرمسووليتى پيش خدا و پيش نسل هاى آينده متوجه مى شد، بر خان ها و بر وكلاى خان ها درآن زمان بود و بر رضاخان و محمدرضا و وكلاى منسوب ازقبال اينها در اين زمان بود. اين مال آن زمان .(184)
انتخابات فرمايشى (5) 
زمانى كه رضاخان سلطه پيدا كرد و محمدرضا سلطه پيدا كرد كه همه مى دانيد كهيعنى زمان محمدرضا را اكثرا ديديد كه به مردم ارتباطى نداشت . خود محمدرضا گفت ، دريك گفتگويى گفته است به اينكه ليست اين وكلا را از سفارتخانه ها مى فرستند پيشما- مى فرستادند-خواهد بگويد حال اينجور نيست ، مى فرستادند پيش ما و ما همان ها راملزم بوديم كه تعيين كنيم . اين يك اقرارى است از يك كسى كه به غصب سلطنت براى اينمملكت مى كرد و مطلع بود بر مسائل . و اين ما را مى شناساند كه به ما مى فهماند كهافرادى كه آن وقت در اين مجالس بود چه اشخاصى بودند. افرادى بودند كه با ليستسفارت آمريكا يا با ليست سفارت شوروى تحميل مى شدند، اين حرفى است كه محمدرضاگفت كه ليست ها را مى فرستادند. اين را براى اين تعريف كرد كه مى خواست بگويد منديگر اينطور نيستم . حتى پدرش را تضعيف كرد كه خودش رو بيايد و مردم به خودشتوجه پيدا كنند. اين اقرارى بود كه ايشان كرد كه ليست را مى فرستادند و ما مجبوربوديم كه همان ليست را، افراد را تعيين كنيم . اين نمايانگر اين است كه اينهايى كه درمجلس شوراى ملى بودند نه شوراى اسلامى ، اينها چه اشخاصى بودند، اينهانوكرهائى بودند كه نوكرهاى خارجى بودند و با زور اين نوكر بزرگ اينها مى رفتنددر مجلس .(185)
انتخابات فرمايشى (6) 
در سابق ، زمان شاه مخلوع سابق و رضاخان مطرود، مجلس پر بود از دوله ها، ممالك ها،سلطنه ها، متملكين ، اشراف ، طرفدارهاى شرق و غرب ، نوكرهاى ممالك اجنبى .(186)
انتخابات فرمايشى (7) 
اين شاه مخلوع و ملعون اقرار كرد اين معنا را و از بس احمق بود پدر خودش را هم به لجنكشيد، و از بس خودخواه بود حاضر شد كه پدر خودش را هم به لجن بكشد. مى گفت كهاسمائى را مى نويسند از سفارتخانه كه اينهاوكيل بايد بشوند، مى آورند پيش ما، ما هم همين كار را مى كرديم . اين را مى خواستبگويد كه نه ديگر ما حالا به دروازه تمدن بزرگ رسيديم . مى خواست مردم را بازىبدهد كه نه ، پيشتر اينجورى بوده ، ما چند سال پيش از اين اينطور بوديم و حالا اينجورنيستيم . و حال اينكه حالاش بدتر از چند سال پيش از اينش بود.(187)
انتخابات فرمايشى (8) 
افرادى كه در مجلس هستند از رئيس مجلس ، آقاى هاشمى با ساير افرادى كه در مجلسهستند، اين را مقايسه بكنيد با مجلس سابق ، حتى بهترين ارگانى كه در آنوقت بود ودولتى كه در آنوقت بوده و مجلسى كه در آنوقت بود و مقايسه كنيد با مجلس زمانرضاخان و محمدرضاخان كدام يك از روساى مجلس بهتر از رئيس مجلس حالا هستند و كدام يكاز افراد كانديداى مردم ، بهتر هستند؟ بله ، درطول مشروطيت افراد بسيار ارزنده اى در مجلس بودند اما در اين پنجاهسال اخير يك نفر هم آدمى كه بشود به او گفت اين نماينده ملت است سراغ نداريم بعد ازاينكه آن مجلسى كه مرحوم مدرس در آن بود، به مجرد اينكه مجلس تمام شد، فرستادندايشان را گرفتند و بردند و با آن زجرها شهيد كردند، شما ديگر سراغ داريد يكمجلسى كه واقعا مال ملت باشد و مردم خودشان به طور آزاد انتخاب كردهباشند؟(188)انتخابات فرمايشى (9) 
وقتى كه رضاخان آمد در كار، ديگر قضيه ، قضيه اين بود كه دست شاهنشاه بود، همهچيز دست او بود. البته اين آخر هم همين جور بود فرماندارها هر جا بودند مامور بودند كهدر آنجا اين آدم را از صندوق بيرون بياورند، بتوانند مردم را وادار كنند به اين كار.نتوانستند صندوق ها را عوض بكنند نتوانستند صندوق ها را بد بخوانند و آن چيزهائى كهدست همه چيز هم دست خودشان بود. مردم هم چون مايوس شده بودند كنار رفته بودند، راهديگر باز بود.(189)
انتخابات فرمايشى (10) 
در زمان رضاشاه كه ديگر شاه و هر چه بود اينها بودند، مجالى براى مردم اصلش نبود.اين در انتخاباتى كه حق مردم بود، در ساير امور كه ديگر مردم آنقدرها خودشان حققائل نبودند با اينكه آن هم حق آنها بود اصلا دخالت نداشتند.(190)
غارت ثروت ملى (1) 
از اول اينها شروع كردند به بردن ، رضاشاه جواهرات ايران را آنوقتى كه مى خواستندبيرونش كنند آنطورى كه براى من نقل كردند از يك صاحب منصبى يكى از آقاياننقل كرد از يك صاحب منصبى كه همراه بوده است وقتى رضاشاه را متفقين آمدند و بيرونشكردند، در اين خلالى كه ميخواست برود، چمدان هاى جواهر را پركرد، چمدان ها را پركردند از جواهرات ايران و راه افتادند كه ببرند منتها بين دريا همان صاحب منصبنقل كرده بود كه با كشتى اين آدم را مى بردند، يك جايى نگه داشتند و يك چيز ديگرى ،يك بلمى يا يك كشتى كه آن شخص گفته بود مخصوص ‍حمل دواب بوده است ، آنها آوردند متصل كردند به اين كشتى و به او گفتند كه تو بروتوى آن كشتى لكن همانجا چمدان ها را برداشتند و انگليس ها بردند، تمام شد آن زمان اواين كار را كردند غير از آنهايى كه دزديده بود و برده بود.
يك وقتى در يك سفر رفته بود، يك سفرى كه مورد خطر شايد بود، مرحوم مدرس رحمهالله كه آن روز مخالف با رضاشاه بود و جانش را هم سر همان مخالفت داد، گفته بودكه من دعا كردم به شما در اين سفر كه سالم برگرديد، خيلىخوشحال شده بود كه مدرس به او دعا كرده ، گفت دعا كرديد؟ خوب ، ايشان گفته بودآخر نكته دارد، اينست كه اگر تو در اين سفر مرده بودى همهاموال ما از بين رفته بود، من مى خواهم زنده باشى تا اموالمان را پيدا كنيم در زمان او آنكارها را او مى كرد.(191)
غارت ثروت ملى (2) 
در زمان آن پدر وقتى كه در جنگ واقع شد و متفقين او را اخراج كردند،دنبال اين افتاد كه جواهر جمع كند، چمدان ها را پر كردند از جواهرات و بردند، وقتى كهدر كشتى نشست از قرارى كه براى ما نقل كرده اند يك كشتى ديگرى كه مخصوص حيواناتبود آوردند متصل كردند به آن كشتى و آن خبيث را كه از حيوان بدتر بود گفتند بياتوى آن كشتى ، گفت پس چمدان ها چه ؟ گفتند چمدان هامال بعد، بعد هم چمدان ها را انگلستان بردند و خوردند.(192)
غارت ثروت ملى (3) 
حتى رؤ ساى ماليه وقتى كه در آنوقت كه من بچه بودم و در آن طرف ها بودم رئيسماليه اش هم حراص بود نسبت به مردم و (را) چه مى كرد واز ژاندارمرى مثلا چه مى كردتا از مردم به زور چيز مى گرفت ، به زور نه اينكه همان ماليات را ماليات و غلق بهاصطلاح آنوقت كه ماليات مى گرفت و مامور هم غلق مى خواهد و آنجا هم بايد برودوقتى كه وارد مى شود بايد آن كسى كه به او وارد شد كدخداى ده چه بكند و چى برايش‍ بياورد. چه مصيبت هائى مردم داشتند از دست همين كسانى كه به عنوان ماموريت ، چه مامورماليه بود چه مامور حكومت بود، مامورين هم وقتى مى رفتند مردم را عذاب مىكردند.(193)
غارت ثروت ملى (4) 
من كه از اول مسائل يادم هست حدود پنجاه و هشتسال ، شماها هم كه در بين راه ها ملحق شديد، زمان اين شاه را درك كرده ايد، از آنوقت كهچشمتان را باز كرديد، اختناق بوده ، زحمت بوده ، گرفتارى بوده ، توى حبس بوده ،تبعيد بوده ، از اين مسائل بوده ، گرفتارى هاى ديگرى كهچپاول بوده ، همه چيز شما را برده اند اينها، جواهرات كه پشتوانه اين مملكت بوده ، يكمقداريش را رضا شاه برد و انگليس ها در بين راه از دستش گرفتند وبردند و يك مقداريشايشان حمل كرد و برد.(194)
غارت ثروت ملى (5) 
زمان رضا شاه همه غارتها را منحصر كردند به يك غارتگر، همه را سركوب مى كردند،يك غارتگر جاى همه نشست و آن غارت مى كرد پيشتر غارتگرها متعدد بودند بعدش همهسركوبى شدند، آن هم به چيزى كه دستورى كه از خارج داشتند، همه را سركوبىكردند و متمركز شد قوا در يك نفر كه آن هم غارتگر بود.(195)
غارت ثروت ملى (6) 
پدر ايشان وقتى كه كودتا كرد هيچ نداشت ، يك سرباز بود صفراليد(196) . وقتىكه سلطه پيدا كرد بر اين مملكت شروع كرد املاك مردم را به زور از آنها گرفتنشمال مملكت ما، مازندران ، بهترين املاك سرسبز ما با فشارهاى او وعمال او به قباله او به زور در آمده اند و بسيارى از كسانى كه مالك بودند يا ازروحانينى كه در اين امر يك نظرى مى دادند اينها را مى گرفتند و به حبس مى بردند وگاهى مى كشتند.(197)
غارت ثروت ملى (7) 
رضاخان كه آمد در اين اراك بوده ، رضاخان و يك سربازى ، يك همچو چيزى بوده ، آنجاشرح حال خودش را براى اينها نقل كرد، خودشنقل كرده است كه من در اراك بودم و ماهى نمى دانم چقدر داشتيم و ما، هىدنبال اين بوديم كه اول ماه اين را دست ما بدهند ما زندگى مان را بكنيم ، ماهى هفت تومان ،چقدر، چيز كمى بوده ، اين در آن گفتگويش كه در آن وقت با وزراء خودش صحبت مى كردهاين را، قصه گفته اين را، پس ‍ رضاخان خودش گفته كه ما هيچ نداشتيم . همه ما مى دانيمكه يك آدم مجهولى بود و نه مالك بود و نه عرض مى كنم كاسب بود و نه تاجر بود،هيچ اينها نبود، اين در اين حال آمد اينجا و بسيارى از شما شايد يادتان باشد و اكثرتانيادتان نيست كه وقتى رضاشاه مازندران را، آنجائى كه اين طرفشمال را كه اين مى خواست بگيرد، وقتى بردند آنجا نگاه كرد بعضى جاهايش يك خطىمثلا چطورى ، غير از جاهاى ديگر، گفت اينها چيست ؟ گفتند اينهاست كه حالا نشده ، يعنىبه تملك شما در نيامده ، به تملك شما در نيامده ، نه اينكه خريديم ، از آنها، مردم رابه قباله كردن الزام كردند، انداخته دور، خوب ببريد تمامش كنيد، وقتى كه آمد اينجاهيچ نداشت ، مازندران يا شمال را هر جائى كه توانست اين املاك را گرفت خوب البتهبعدش ديگر نتوانستند نگه دارند، آن بعدش ، بعدش ، ايشان نتوانست نگه دارد ايشان هموارث يك آدمى است كه هيچ نداشته ، حقوق سلطنتى هم كه به زور، بيخود مى برده است ،براى اينكه سلطان قانونى نبوده است . من مكررا اين را ارشادش كردم ، اين قانونى نبودهاست آن حقوق سلطنتى هم ببينيد چقدر بوده حقوقش چقدر بوده حساب كنيد ببينيد كه ايناموالى كه الان در خارج دارد اينك در بانكها همه جا تقريبا در بانكها دارد در سوئيس دارددر جاههاى ديگر دارد اگر طلب دارد واقعا خوب به او بدهد و اگر يك آدمى كه هيچ نداردحالا اينها را دارد خوب مى پرسيم از كجا آورده يك وقتى اينها مى گفتند كه قانون قانون(از كجا آورده اى )؟ حالا به خودشان مى گويم به شما اينها را از كجا آورده ايد؟ جزاين است كه مال ملت است ، حرفمان يك حرفى نيست محتاج بهتامل باشد، محتاج به بررسى باشد، يك حرف روشنى است ، اين آقا، آنوقتى كهپدرش آمده است وضعش آن بوده به قرار خودشان ، بعد هم كه خودش ‍ آمده ، نه تجارت ونه كسب و نه چيزى داشته و شده است اينها و اين اموالى كه از اين ملت برده است.(198) (199)
ارتش و شهربانى (1) 
ما مى گوييم دولتى كه بر خلاف قانون كشور و قانونعدل يك گروه ديوان آدمخوار را به نام پاسبان شهربانى در هر شهر و ده به جانزنهاى عفيف بى جرم مسلمانان بريزد و حجاب عفت را با زور سرنيزه از سر آنها بربايدو به غارت و چپاول ببرد و محترمات بى سرپرست را در زير لگد و چكمه خرد كند وبچه هاى مظلوم آنان را سقط كند اين دولت ، دولت ظالمانه و اعانت بر آنعديل كفر است .
ارتش و شهربانى (2) 
نظام اجبارى به اين صورت كه در كشور ما صورت گرفت ، هم در وضع قانون ونظامنامه و هم در اجراى آن خطاها و خبطها و ستمكاريها و بيدادگريها شده كه براىآفتابى كردن آن يك كتابچه بايد نوشت .
ما از همه گذشتيم ، شما خود بررسى كنيد ببينيد از اين نظام اجبارى سرنيزه تاكنونكشور ايران چه نتيجه گرفته جز آنكه يك دسته غارتگر و قاچاق را در تمام شهرها ودهات به جان مردم ريخته مشغول سر و كيسه كردن آنها شدند و عوض آنكه نظام كشور راتاءمين كنند زندگانى خود را با دسترنج دسته رنجبر تامين كردند و عمارتها و پاركهاىسنگين قيمت در خيابانهاى تهران و ساير شهرستانها بنا كردند.
ارتش و شهربانى (3) 
رضاخان يك وقتى كه وارد شده بود در ژاندارمرى ، دست هايش را در جيبش گذاشته بود،وقتى كه وارد شده بود. گفته بود مى ترسم از جيبم بدزدند. اين ممكن است كه اولا راهنشان دادن به آنها باشد كه بايد دزديد ولو از من ، و ممكن است معرفى آنها باشد بهاينكه وضع اينطورى است ، همه ملت هم دستشان در جيبشان بايد باشد كه خوداعليحضرت ندزدند، مسئله اين است .(200)
ارتش و شهربانى (4) 
آن وقت آن تلخى ها را زمان رضاخان خود من چون جوان بودم توى اينمسائل مى رفتم گاهى ، كه اگر يك وقت ابتلاء به كلانترى پيدا مى شد، آن وقت براىجاهايى هم كه از اينجا مى خواستند بروند فرض كنيد به آذربايجان هم ، بايد بروندكلانترى و آنجا يك ورقه اى ، چيزى بگيرند، مردم وقتى مى خواستند به كلانترى بروندبا يك ترس و رعب و وحشتى كانه مى خواهند به حبس بروند.(201)
ارتش و شهربانى (5) 
ما سابق ديديم كه وقتى جنگ (202) عمومى پيش آمد بدون اينكه با ما كار داشتهباشند، آنها مى خواستند از اينجا عبور كنند، هيچ هم كار به ما نداشتند، به مجرد اينكهاينها در سرحد وارد شدند، تمام ارتشى ها و ژاندارمرى همه فرار كردند. و در تهران هممن خودم شاهد بود كه تهران هم چمدان ها را همين ارتشبدها وامثال اينها مى بستند و از تهران فراركردند. كجا مى خواستند بروند نمى دانم و من ديدمكه اين سربازهائى كه از توى سربازخانه ها آمده اند بيرون مى گردنددنبال اينكه يك چيزى پيدا كنند بخورند.(203)
سركوب عشاير (1) 
يكى از خيانت هاى رضا شاه به ملت ما اين بود كه مامور شده بود عشاير ما را سركوبكند. من در يك كتابى راجع به اين مطلب نوشتم لكن نگذاشتند آن جمله باشد.(204)
اين عشاير ما در اطراف ايران پشتوانه هاى استقلال ايران بودند و خارجى ها از باباينكه اين قدرت را نمى توانستند تحمل كنند مامور كردند رضا خان را، پدر اين محمدرضا را براى سركوب كردن اين عشايرو او خدمت خودش را با خيانت هاى به ملت ما بهانجام رساند.(205)
سركوب عشاير (2) 
در زمان رضاشاه به امر اجانب مامور شد كه عشاير را در هر جا كه هست سركوبى كند.براى اينكه مطالعاتى كه كرده بودند اجانب ، يكى از چيزهائى كه ممكن بود جلوى اجانبرا بگيرد و نگذارد كه اينها به طرف ايران رخنه بكنند، عشاير بودند. اينها با هراحتمالى يك سدى درست ميكردند كه جلوى آن متحمل رابگيرنداحتمال ميدادند كه روحانيون از مقاصد آنها جلوگيرى مى كنند، رضا خان را واداشتند بهاينكه با روحانيون بجنگد. همان طور كه ديديد، يعنى شايد شما اكثرا يادتان نباشدولكن من يادم است و پيرمردها يادشان است ، ديديد كه با روحانيون چه كردند به طورىكه در همين مدرسه فيضيه نمى توانستند طلبه ها توى حجره هاى خودشان روز بمانند.آنها مجبور بودند كه قبل از آفتاب بروند به باغات و آخر شب برگردند براى اينكهاگر در مدرسه بودند، مى آمدند پاسبان ها مى ريختند مدرسه و مى بردند آنها را و خلعلباس مى كردند، حبس مى كردند و چه مى كردند و با بزرگان ، از روحانيون هم مخالفتهاى زياد شده ، گرفتاريهاى زياد آنها داشتند به حبس عده اى رفتند، بعضى را كشتندروى همين احتمال كه روحانيون يك سدى باشند درمقابل اجانب ، عشاير هم يك سد ديگرى بود كه اينهاخيال اين راكردند عشاير اگر در ايران باشند (همين طور هم بود) قدرت عشاير باشد، ازباب اينكه اينها توجه به اسلام دارند ممكن است كه جلوى مقاصد آنها را بگيرند. از اينجهت عشاير را يكى پس ديگرى خلع سلاح كردند و ازمحل خودشان بيرون كردند و به قول خودشان تخته قاپو(206) كردند و اين مسائلىكه براى همه عشاير پيش آوردند و هر چه توانستند اين ذخائر ملت مارا، اين ذخائر انسانىرا، هر چه توانستند اين ذخائر را چپاول كردند، از بين بردند.(207)
سركوب عشاير (3) 
همه اقشار ملت را از اينها، از هم جدا كردند با اسماء مختلف ( عشاير از اشرار هستند وبايد سركوبى بشوند و بايد چه بشوند و اينها چه دزدند اينه) عشاير، مردم محترم ،فرض كنيد در هر جائى چهار تا هم چيزهست لكن اينها غرضشان اين حرف ها نبود، غرضاين بود كه كارى كه مى كنند و عشاير را خلع سلاح مى كنند، در نظر ملت يك چيزصحيحى جلوه بدهند چنانچه عمامه اهل علم را كه بر مى داشتند در نظر ملت يك چيزصحيحى جلوه بدهند چنانچه گفتند اينها انگليسى هستند، اينها بايد بروند سراغ كارشان.(208)
سركوب عشاير (4) 
از خيانت هائى كه رژيم سلطنتى پهلوى به اسلام كرد و به ايران ، تخته قاپو كردنعشاير بود، اين پشتيبانى ، اين پشتيبان اسلام را او خواست بگيرد، عشاير و ايلات ما راخواست به شكست برساند تا وحدت ملى ما از دست برود، تا وحدت اسلامى ما از دستبرود. در طول سلطنت جائرانه اين پدر و پسر تنها شما بختيارى ها نيستيد كه گرفتارظلم و ستم بوديد و گرفتار كمبودى ها، تمام عشاير ايران ، تمام اقشار ايران اينگرفتارى را داشتند و با زحمت و رنج دست به گريبان بودند.(209)
سركوب عشاير (5) 
شروع كرد به اسم اينكه مى خواهد قدرت مركزى را درست كند، عشاير كه همه شان ،البته در عشائر يك اشخاص غيرباب هم بود، لكن اينها يك پشتوانه اى براى ملتبودند، تمام اينها را از بين برد.(210)
سركوب عشاير (6) 
آنها ادراك اين را كرده بودند كه اين عشائر هستند كه اگر يك وقت مثلاقيام كنند نمىگذارند اينها به منافعى كه دارند برسند. عشائر را هم مى خواستند از آن محالى كهدارند، اينها را كوچ بدهند به يك محل ديگر، از محلى كهمحل قدرتشان بود اينها را دور كنند و كوچ هم دادند، زيادى از عشائر راازمحل خودشان كوچ دادند به يك محل هاى ديگر و معلوم است كه وقتى عشائر از آنمحل هايى كه آشنا بودند به وضعيت كوهستان هاىمحل دور بشوند و بروند به يك جاى غربتى ، اينها قدرتشان را از دست مى دهند. نقشه همهمين بود كه عشائر كه مى توانند يك وقتى قيام كنند برخلاف مصالح آنها، اينها را خلعسلاح بكنند. علاوه براين از محل هاى خودشان دورشان كنند و كوچشان بدهند بهمحال ديگر.(211) سركوب عشاير (7) 
به اسم اينكه امنيت را مى خواهد به ايران برگرداند شروع كرد به مبارزه با عشايرايران و عشاير كه يكى از پايگاه هاى مهم ايران بودند، گر چه نواقصى داشتند، ولىخدمت هائى هم ميكردند ، عشاير را يكى پس از ديگرى سر كوب كرد و ازمحال خودشان بعضى از آنها را كوچ داد به جاهاى ديگر و آنها را تقريبا از بينبرد.(212)
سركوب عشاير (8) 
در زمان رضا خان كوشش هاى زيادى براى راه باز كردن به اين ملت ها و خصوصا ايرانو راه باز كردن براى تحت سلطه قرار دادن ملت ما چپاولگرى هاى بى حساب ، راه هاىمختلفى را داشتند. يك راه اين بود كه عشاير اين كشور را سركوب كنند و آنها را ازحال عشايرى بيرون بياورند و به اصطلاح خودشان تخته قاپو كنند . براى اينكه مىديدند كه اين عشاير براى ايران يك پشتوانه است ، اين عشاير مختلفى كه در ايران هست، در همه جاى ايران عشاير هستند، در خوزستان هست ، در كردستان هست ، در كرمانشاه هست ،در فارس هست ، در سيستان و بلوچستان و آذربايجان و همه جا از اين عشاير زياد هستند واينها يك پشتوانه اى بودند از براى ايران و آنها كوشش داشتند به اينكه عشاير راسركوب كنند و لهذا همه عشاير را تقريبا سركوب كردند به وسيله رضا خان و حالا مامى فهميم كه عشاير چه نقشى دارند در ايران ، در عين حالى كه الان بعضى عشاير ايرانوارد جنگ هستند، ولى اين بعضى عشاير كارهاى شجاعانه مى كنند و عشاير ديگر ازقبيل عشاير بختيارى ، عشاير قشقايى فارس و عشايرامثال اينها، همه اينها به اسلام وفا دارند و داوطلبند از براى اينكه به جبهه ها بروند واميد است كه احتياج نباشد به اينكه همه عشاير ايران وارد جبهه ها بشوند و ما امروز مىفهميم كه آنها به واسطه مطالعاتى كه داشتند براى عشاير چه قدرتىقائل بودند، آنها ضربه اى از تنگستانى ها(213) خورده بودند و در صدد اين بودندكه عشاير را بكلى از بين ببرند، اين يك نقشه اى بود كه در آنوقت اينهاكشيدند.(214)
سركوب عشاير (9) 
يكى از چيزهائى كه آنها احتمال مى دادند كه يك وقت اين عشايرى كه به ديانت اسلاماعتقاد دارند و مى خواهند كه اسلام تحقق داشته باشد،احتمال ميدادند كه اينها برخلاف آنها قيام بكنند، عشاير بودند رضاخان عشاير را بكلىمى خواست از بين ببرد و بسيار هم موفق شد در از بين بردن ، يك افرادى از آنها راتربيت كنند كه عشاير را اينها به طريقى كه آنها مى خواهند، استعمالشان كنند كهبسيارى از آنها در خارج بودند و در ايران بودند و انحراف داشتند آنها مامور اين بودندكه عشاير را منحرف كنند و تضعيف كنند روحيه آنها را.(215) (216)
بخش دوم : دوره رضاخان ، فصل سوم :سياست مذهبى رضاخان 

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation