بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (ره), مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره)   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     IRA00001 -
     IRA00002 -
     IRA00003 -
     IRA00004 -
     IRA00005 -
     IRA00006 -
     IRA00007 -
     IRA00008 -
     IRA00009 -
     IRA00010 -
     IRA00011 -
     IRA00012 -
     IRA00013 -
     IRA00014 -
     IRA00015 -
     IRA00016 -
     IRA00017 -
     IRA00018 -
     IRA00019 -
     IRA00020 -
     IRA00021 -
     IRA00022 -
     IRA00023 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مخالفت با اسلام و شعاير مذهبى (1) 
پس از آنكه مستقر شد حكومتش ، شروع كرد به مخالفت با اسلام و روحانيين به طورى كهمجالس روضه ما هيچ امكان نداشت كه منعقد بشود، اگر بعضى مجالس مى خواست منعقدبشود قبل از اذان صبح منعقد مى شد كه اول اذان تمام بشود. مامورين دور مى گرديدندبراى اينكه نگذارند مجالسى باشد.(217)
مخالفت با اسلام و شعاير مذهبى (2) 
همين آدمى كه اينطور مجلس روضه داشت ، همآنطور سينه زن و ارتش ‍ مى آمد به سينهزنى ( كه من خودم دسته هاى ارتش را هم ديدم ). همين آدم شروع كرد به ضد اوعمل كردن ، تا قبل از اينكه قدرت پيدا بكند، خواست براى بازى دادن مردم آنطور امور راانجام داد، وقتى كه قدرت پيدا كرد درست بر ضد آن كارهائى كه كرده بود شروع كردبه فعاليت ، من جمله همين آدمى كه اين دستگاه روضه را داشت همچو قدغن كرد دستگاهخطابه و وعظ و روضه و همه اينها را، كه در تمام ايران شايد يك مجلس ‍ علنى نبود،اگر بود در خفا، در بعضى شهرها در خفا و به صورت هاى مختلف و با اسم هاى مختلف.(218)
مخالفت با اسلام و شعاير مذهبى (3) 
از زمانى كه رضاخان آمد، جز يك چند صباحى كه مى خواست بازى بدهد مردم را و اظهارديانت كرد و اظهار چه كرد، از همان زمان عمده نظرش را دوخت روى روحانيت كه اينها را ازبين ببرد با هر بهانه اى توانست او مى ديد كه مجالس روضه هايى كه بر پا مى شودو در تمام ايران است در تمام ده و قصبه و شهر و بيرون شهرها، اين مجالس پربركتهست و از اين مجالس پربركت ممكن است كه اشخاصى پيدا شوند و گروه هايى پيدابشوند كه جلوگيرى از اين استفاده هاى غير مشروع را بكنند. اين مجالس را اگر هر كدامشماها يادتان نيست ، اكثرا شايد آقا( اشاره به يك پيرمرد روحانى ) يادشان باشد، اينمجالس را قدغن كردند در سرتاسر ايران ، ديگر ما مجلس روضه نداشتيم در يك موقعىكه اينطور بود، هيچى نداشتيم ، سرتاسر مملكت را اينهاكنترل مى كردند مامورينشان ، كه مبادا يك صدايى يك جا بلند بشود، روضه اى دريكجايى باشد و از آن طرف فشار به اينها براى اينكه عمامه ها را برداريد و عمامه ها رابرداشتند.(219)
مخالفت با اسلام و شعاير مذهبى (4) 
پايش محكم شد آنوقت آن صورت ديگرش را نشان داد، تمام مجالس ‍ روضه و وعظ وخطابه را در تمام سطح ايران قدغن كرد. در قم مجلس ‍ اينطورى بود كه آقاى صدوقى(220) يك مجلس داشتند قبل از اذان صبح شروع مى شد،اوايل اذان تمام بود، آن هم چند نفر و احتمال مى دهم كه آن را هم آمدند جلويش را گرفتند.تمام چيزهايى كه مربوط به ديانت بود شروع كرد آنها را يكى يكى جلويش را گرفت ،شروع كرد با شدت با روحانيت عمل كرد به طورى كه من در مدرسه فيضيه آنوقت يكدرسى مى گفتم ، يك عده چند نفرى بودند، يك روز كه رفتم يك نفر بود اين شخص گفتكه اين آقايان همه فرار كردند رفتند به باغات . طلبه هاى مدرسه همقبل از آفتاب آنطور كه مى گفتند فرار مى كردند به باغات رفتند و آخر شب آنوقت هامى آمدند و بنابراين بود كه اين لباس بكلى خلع بشود و آنها اين جبهه را در زمان اومحكم جلوگيرى كردند.(221)
مخالفت با اسلام و شعاير مذهبى (5) 
تمام روضه ها را سرتاسر مملكت قدغن كرد و بر معممين آن كرد كه نمى توانست يك نفرمعمم ظاهر بشود توى خيابان ، بعضى از محترمين معممين كه نمى خواهم اسمش را ببرم ،بردند در كلانترى و همانجا با چاقو عبا و قبايش را بريدند بهشكل اينكه كت و شلوار بايد باشد و رهايش كردند و معممين را قدغن كرده بودند كهشوفرها هم سوارشان كردند.(222)
مخالفت با اسلام و شعاير مذهبى (6) 
حكومتش كه مستقر شد، شروع كرد به آن چيزهائى كه به او، حالا يا تعليم شده بود ياخودش مثلا مى خواست ، تعليم شده بود، يك مقداريش هم از آتاتورك (223) گرفت ،با حربه الحاد خودش پيش آمد و اول چيزى را كه در نظر گرفت اين بود كه آثار اسلامرا در ايران از بين ببرد، آثار اسلام را چطور بايد از بين ببرد يكى اينكه اينى كه همهملت به آن توجه دارند اين را ببرد از دست ، از دستشان بگيرد، اين مجالسى كه مجالسروضه سيدالشهداء بود كه پيش ملت آنقدر اهميت دارد و آنقدر مربى هست و آنقدر تربيتكرده است مردم را، اين را دستشان بگيرد تمام روضه هاى ايران را قدغن كرد، در هيچ جاىايران يك كسى نمى توانست يك روضه اى كه چند نفر محدود حتى باشند نمى توانستندكه يك چنين مجلسى درست كنند.(224)
مخالفت با اسلام و شعاير مذهبى (7) 
وقتى كه جاى پايش محكم شد هدف اول و آن چيزى كه در راس برنامه اى بود كه براىاو تنظيم كرده بودند تضعيف روحانيت بود . شروع شد برنامه به تضعيف اين قشر.برنامه اين بود كه اين قشر در بين ملت حيثيت خودش را از دست بدهد تا اينكه بتوانند آنكارهائى كه مى خواهند انجام بدهند. روزنامه نويس هاى آن وقت و رسانه هاى گروهى آنوقت و قلمداران آن وقت مجهز شدند و همه به ضد روحانيتمشغول كار شدند. طورى كردند كه روحانيت را منزوى كردند و حتى در ماشين ها و تاكسىها سوار نمى كردند اينها را. تبليغات به طورى دامنه دار بود كه جوان هاى ما را حتىجوان هاى متدين را منحرف كردند. اول ، هدف روحانيت بود . اين مدرسه فيضيه را كهملاحظه مى كنيد كه آن وقت شايد ششصد، هفتصد نفر طلبه در خود مدرسه فيضيه ساكنبود، روز نمى توانستند در مدرسه باشند، فرار مى كردند به باغات شهر و آخرهاىشب مى آمدند براى اينكه مامورها دنبال اين بودند كه اينها را بگيرند و ببرند و عمامههاشان را بردارند. علماى تهران را تعقيب مى كردند و بعضى از اشخاص ‍ موجه از علما رادر كلانترى مى بردند و همانجا لباسشان را مى بريدند كه بلند نباشد، لباسروحانى نباشد، همانجا قيچى مى كردند.(225)
مخالفت با اسلام و شعاير مذهبى (8) 
ماموريت رضاخان براى محو آثار شريعت در سراسر ايران با فشار و اختناق و قلدرى وخلف خطرناكتر از خودش در محو همان آثار بهشكل نوين آن كه با تاييد خداوند متعال و ادعيه حضرت ولى الله اعظم ارواحنالمقدمهالفداء، و كوشش و جديت و جانبازى زن و مرد و كوچك و بزرگ اين ملت از شر حكومتطاغوتى وابسته به آمريكا و از شر غرب زدگان و شرق زدگان تا حدى رهانيدهشد.(226)
ظلم و تعدى نسبت و طلاب و حوزه ها (1) 
در زمان رضاخان كه اكثر شما يا هيچ يك از شما يادتان نيست ، در زمان رضاخاناول هدفى كه بعد از قدرتمندى داشت اول هدف به زمين زدن روحانيون بود، هدف اولشبود، مدرسه ها را از بين برد، روحانيون را لباس هاشان را كند، گرفتند بعضى ازروحانيون محترم را، در خيابان بردند در آن محالى كه داشتند در كلانترى ها، و مى بردندنه اينكه مى گفتند برو لباست را عوض كن ، همانجا عبا و قبا را وسطش را پاره مىكردند ميريختند دور كه اين يك كت و شلوار مثلا بشود. اينطور رفتار كردند و اين دستوربود.(227)
ظلم و تعدى نسبت و طلاب و حوزه ها (2) 
ببينيم كه در آنوقتى كه قدرت دستش آمد با كى و با چه گروهى مخالفتش ‍ زياد بود وبا چه طرح هائى مخالفتش زياد. اين را بسيارى البته يادشان است كه شروع كردمخالفت با روحانيون با اسم اينكه مى خواهيم اصلاح بكنيم ، چه بكنيم ، مجلسى درجاهاى ديگر و در مدرسه فيضيه كه ما شاهدش بوديم مجلس امتحان درست كردند واشخاصى كه مال خودشان بود مى آمد آنجا براى امتحان و اينها بهخيال اينكه به ، تبليغاتشان اين بود كه ما مى خواهيم اين اشخاصى كه صحيح اندواهل علم صحيح هستند، از آنهائى كه نه ، لياقت اين لباس را ندارند،خواهيم تميز بدهيم .حتى بعضى از آقايان محترم قم هم اين معنا را باور كرده بودند خدا رحمت كند مرحوم آقاىفيض (228) را، به من فرمودند كه ، در مدرسه فيضيه ، كه خوب ، اين كه بدكارىنيست كه اينها بيايند خوب ها را از بدها جدا كنند. من به ايشان عرض كردم كه بله ، اينهامى خواهند خوب ها را از بدها جدا كنند كه خوب ها را از بين ببرند، نه بدها را. و همين طورهم شد. ابتدا براى اين معنا آمدند و چه تلخى ها بر ماها گذشت از اين امتحان و از اينبساط.(229)
ظلم و تعدى نسبت و طلاب و حوزه ها (3) 
شروع كردند به اينكه بايد ملت لباس واحد داشته باشد و عمامه ها را از سرهابرداشتند و آنقدر خرابكارى كه كردند كه روى تاريخ را سياه كردند. و البته اينها يكمسائل طولانى است كه شايد در تاريخ ، حالا كه ميتوانند بنويسند.(230)
ظلم و تعدى نسبت و طلاب و حوزه ها (4) 
در آنوقت يكى از حرف ها كه هى رايج بود مى گفتند: ملت گريه ، براى اينكه مجالسروضه را از دستشان بگيرند. اينكه همه مجالس روضه را آنوقتتعطيل كردند، آن هم به دست كسى كه خودش در مجالس روضه مى رفت و آن بازى ها رادر مى آورد، قضيه مجلس روضه بود يا از مجلس ‍ روضه آنها يك چيز ديگر مى فهميدند وآن را مى خواستند از بين ببرند؟ قضيه عمامه و كلاه بود يا از عمامه يك چيز ديگرى آنهامى فهميدند و روى آن ميزان عمامه را با آن مخالفت مى كردند؟ آنها فهميده بودند كه ازاين عمامه يك كارى مى آيد كه نمى گذارد اينها آنى را كه مى خواهندعمل كنند و از اين مجالس عزادارى يك كارى مى آيد كه نمى گذارد اينها كارهايشان را انجامبدهند.(231)
ظلم و تعدى نسبت و طلاب و حوزه ها (5) 
در آن روزهايى كه در زمان رضاخان پهلوى و فشار طاقت فرسا براى تغيير لباس بودو روحانيون و حوزه ها در تب و تاب به سر مى بردند كه خداوند رحمان نياورد چنينروزهايى براى حوزه هاى دينى شيخ نسبتا وارسته اى را نزديك دكان نانوايى كه قطعهنانى را خالى مى خورد ديدم كه گفت : به من گفتند عمامه را بردار، من نيز برداشتم ودادم به ديگرى كه دو تا پيراهن براى خودش بدوزد، الان هم نانم را خوردم و سير شدم ،تا شب هم خدا بزرگ است .(232) (233)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (1) 
در اين بيست سال كه به درست دوره اختناق ايران و دين (به ) شمار مى رفت همه ديديد وديديم كه بالاتر هدف رضاخان علما بودند و آنقدر كه او با آنها بد بود با ديگراننبود چون مى دانست اگر گلوى اينها را با سختى فشار ندهد و زبان آنها را در هرگوشه با زور و سرنيزه نبندد تنها كسى كه با مقاصد مسموم او طرفيت كند و با رويههايى كه مى خواست بر خلاف نفع مملكت و صلاح دين اتخاذ كند مخالفت نمايد آنها هستند وزمامداران آن روز يا نوكرهاى خاص او بودند و با مقاصد او همراه بودند و يا ضعيفالنفس و ترسو بودند و با يك هو، از ميدان در مى رفتند. او با مرحوم مدرس روزگارىگذراند و تماس خصوصى داشت و فهميد كه با هيچ چيز نمى توان او را قانع كرد؛ نهبا تطميع و نه با تهديد و نه با قوه منطق ، از اوحال علماى ديگر را سنجيد و تكليف خود را براى اجرا كردن نقشه هاى اربابهاى خودفهميد با همه فشارها و شكنجه ها و اهانتها كه بخصوص ملاها در آن روزهاى اختناق ايرانتوجه پيدا كرد، به نوبه خود چند مرتبه براى دفع فسادهايى كه از آنها خصوصىاز منابع صحيح اطلاع داشتند قيام و نهضت كردند از اصفهان و تبريز و مشهد، ولىسستى مردم كه قوه اجراى مقاصد مدبرانه علما هستند اقدامات آنها را عقيم كرد. ملاها از همانروزهاى اول ، تصدى رضاخان را برخلاف مصالح كشور تشخيص دادند و تا توانستندعمومى و وقتى نشد مخفيانه و خصوصى فسادهاى خانمانسوز او را به مردم گوشزدكردند، ولى تبليغات آن دسته به توسط روزنامه هاى آن روز كه ننگ ايران بودند وامروز نيز بعضى از آنها بازيگر مى دانند آنها را از نظر مردم ساقط كرد (تا آنجا) كهآنها را سوار اتومبيل نمى كردند و هر عيبى اتومبيل مى كرد از قدم آخوند مى دانستند. من خودديدم كه در بين راه بنزين تمام شد، شوفر گفت از نحوست اين آخوند است . من چون سيدبودم مورد اعتراض ‍ نشدم .بيچاره ملاها ساقط شدند و ميدان براى بازيگران عصرطلايى باز شد و سياهروزيهايى ديديد كه صفحه تاريخ را تاريك و ننگين كرد.
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (2) 
از خطاهايى كه در اين دوره هاى سياه در اين مملكت شد يكى كه از همه بالاتر بود سلبنفوذ روحانيت بود كه از براى مملكت از همه بدتر بود؛ زيرادل توده از دولت به واسطه فشارها و بى عدالتيها رنجيده است و دولت بادل جريحه دار مردم نمى تواند از مملكت خود دفاع كند لكن اگر نفوذ روحانيت بود مردممانند صدر اول اسلام وارد عمل مى شدند و مملكت با دست واحد و قوه روحانى ودل گرم از خود دفاع مى كرد يا ديگران را به رنگ خود در مى آورد. اين يكى از خطاهاىدولت بود و هست و تا بيدار شوند كارشان تمام شده ، خطاى ديگر آنها بدبين كردنتوده جوان را به روحانيين بود كه دولت با تمام قوا كوشش در آن كرد كه به واسطهآن تفكيك قوه روحيه و ماديه از يكديگر گرديد و زيانهاى كمرشكن به كشور وارد شد ازدست دادن اين قوه معنوى و مادى ، كار مملكت را به عقب انداخته و تا اين دو قوه رابرنگردانيم به همين حال هستيم . ما نمى توانيم باور كنيم كه اين اساس از مغز خشك خودرضاخان بود، زيرا كه اين يك شالوده متفكرانه بود كه بى دستور مدبرانه ديگرانانجام نمى گرفت و اكنون هم پيروى از آن نقشه كمك به خرابى مملكت است .
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (3) 
اينها هم مثل ساير طبقات خوب و بد دارند و بدهاى آنها از همه بدها فساد و ضررشانبيشتر است . چنانچه خوبيهاى آنها از تمام طبقات بيشتر و بالاتر است لكن اصلاح آنهارا امثال رضاخان كه نمى دانست روحانى را با (هاء هوز) مى نويسند يا با (حاءحطى) نبايد بكند. كسى كه گفته معارف آن روز سرباز دزد هم خيلى ننگين تر بود لكن اوفهم صلاح و فساد نداشت و فشارهاى او به روحانيين براى اصلاح نبود. او مى خواستريشه را از بيخ بكند لكن به قول شما نتيجه معكوس شد.
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (4) 
زمان آن مرد خدانشناس ، چه تبليغاتى برضد روحانيت كردند كه روحانيت را به هيچ جاراه نمى دادند مرديكه گفته بود كه من دو طايفه را سواراتومبيل نمى كنم ، قرار با خدا گذاشتم ، يكى آخوند، يكى فاحشه اينطور درست كردهبودند چرا؟ براى اينكه از آخوند مى ترسيدند يك آخوند توى مجلس بود پدرش را درمى آورد، يك مدرس كه در مجلس ‍ بود مكرر شكست داد، آخر گرفتند او را كشتند.(234)تبليغات عليه اسلام و روحانيت (5) 
در زمان رضاخان (اگر چنانچه كسى يادش باشد، آقايان هر كدام يادشان باشد) همچوروحانيت را كوبيدند كه ديگر نه خطيبى براى ما گذاشتند، نه امام جماعتى ، تمام راكوبيدند، نه مجلس خطابه اى براى ما ماند و در بين ملت آنطور اينها راذليل كردند كه حتى شوفرها، ملاها را به اتومبيل ها گاهى نمى نشانيمت ، مى گفتند نمىنشانيمت در اتومبيل . ملا را نمى نشاندند در اتومبيل ، تضعيف كردند روحانيت را از يك طرف، از يك طرف اختلاف بين احزاب درست كردند و اين هم يك راه اختلافى شد كه اينها بهسر هم زدند و اين هم يك بساطى شد.(235)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (6) 
در زمان رضاخان آخوند را طورى كرده بودند كه مردم سواراتومبيل نمى كردند. يكى از دوستان من گفت كه من در عراق مى خواستم سواراتومبيل بشوم شوفر گفت كه ما دو طايفه را بنا داريم كه سواراتومبيل نكنيم ، يكى فواحش را و يك آخوند را اينها با ما اينطور كردند براى اينكه رضاشاه مى ديد كه آخوند است كه ،... مدرس است كه جلوى او ايستاده است . او مى ديد كه مدرسجلوى او ايستاد و فرياد مى زد كه زنده باد خودم ، مرده باد رضاخان ، در آنوقتى كهقدرت داشت رضاخان . اينها اينطور كردند با ما و با شما، همه را از هم جداكردند.(236)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (7) 
سابقا يك مطلبى بود كه علمى بود كه اگر اجتماع كنند مردم با هم ، اگر يك ملتى باهم مجتمع بشود، نمى شود جلويشان را بگيرند. روى آن مساله علمى اى كه داشتند آنها وديد سياسى كه داشتند، نمى گذاشتند اقشار با هم نزديك بشوند. ماها را از دانشگاهى هاهمچو دور كردند كه ماها آنها را تكفير مى كرديم ، آنها ما را تحميق مى كردند. آنها مىگفتنداين دسته - عرض مى كنم كه - عمال دربار هستند، آخوند يعنى دربارى ، آخوند يعنىانگليسى . من خودم با آقاى حائرى (237) و آن آقاى حائرى ( اشاره به يكى از حضار)در زمان رضاشاه ظاهرا توى اتومبيل نشسته بوديم ،اتومبيل هاى بزرگ ، چند نفر هم از طرف هاى آن طرف شهرمى آمديم تهران ، آن چند نفريكى شان شروع كرد صحبت كردن ، گفت كه من حالاسال هاى طولانى بود كه اين هيكل ها را نمى ديدم ، اينها را انگليس ها آورده انددر ايران (ظاهرا گفت ) يا در نجف ، انگليس ها آورده اندبراى اينكه نگذارند كار ماها درست بشود،اينها عمال انگليس هستند. مادامى كه ما سوار بوديم اينها اين حرف ها را شروع كردند زدنو گفتن به اينكه اينها چطورند. اينها وضعشان اين بود، تبليغاتى كردند به اينكه هرمعمم و آخوندى دربارى است . اصل دين را، اينها دين را آن كه بجا آورده براى افيون استدين . اينها، قدرتمندها دين ها را ايجاد كرده اند و دينى را كه اينها ايجاد كردند قدرتمندهابودند براى اينكه مردم را خواب بكنند و آنها قدرت خودشان رااعمال بكنند كه مبادا توده ها بر ضد قدرتمندها چيز بشوند، اينها با وعده بهشت و باوعده اينطور چيزها مردم را آرام ميكنند، لالائى مى گويند براى مردم ، مردم را بيهوش مىكنند و قدرتمندها مردم را مى چاپند، در صورتى كه اگر هر منصفى به تاريخ انبيامراجعه كند، مى بيند كه انبيا بودند كه توده ها را بيدار مى كردند بر ضد دولتها.(238)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (8) 
اينها با هر احتمالى يك سدى درست ميكردند كه جلوى آنمتحمل را بگيرند احتمال ميدادند كه روحانيون از مقاصد آنها جلوگيرى مى كنند، رضا خانرا واداشتند به اينكه با روحانيون بجنگد. همان طور كه ديديد، يعنى شايد شما اكثرايادتان نباشد ولكن من يادم است و پيرمردها يادشان است ، ديديد كه با روحانيون چهكردند به طورى كه در همين مدرسه فيضيه نمى توانستند طلبه ها توى حجره هاىخودشان روز بمانند. آنها مجبور بودند كه قبل از آفتاب بروند به باغات و آخر شببرگردند براى اينكه اگر در مدرسه بودند، مى آمدند پاسبان ها مى ريختند مدرسهوبردند آنها را و خلع لباس مى كردند، حبس مى كردند و چه مى كردند و با بزرگان ،از روحانيون هم مخالفت هاى زياد شده ، گرفتاريهاى زياد آنها داشتند به حبس عده اىرفتند، بعضى را كشتند روى همين احتمال كه روحانيون يك سدى باشند درمقابل اجانب ، عشاير هم يك سد ديگرى بود كه اينهاخيال اين را مى كردند عشاير اگر در ايران باشند( همين طور هم بود) قدرت عشايرباشد، از باب اينكه اينها توجه به اسلام دارند ممكن است كه جلوى مقاصد آنها رابگيرند. از اين جهت عشاير را يكى پس ديگرى خلع سلاح كردند و ازمحل خودشان بيرون كردند و به قول خودشان تخته قاپو كردند و اين مسائلى كه براىهمه عشاير پيش آوردند و هر چه توانستند اين ذخاير ملت ما را، اين ذخاير انسانى را، هرچه توانستند اين ذخاير را چپاول كردند، از بين بردند. مى ديدند كه مجالس ، مجالسىكه در ايران تشكيل مى شود، مجالس وعظ و خطابه و مجالس ‍ روضهاحتمال داشت كه براى اينها ضرر داشته باشد، جلوى آن را گرفتند. ما ديديم كه درتمام ايران ديگر مجلس روضه اى يك وقت نبود. و در قم بعضى از آقايان ، آقاىصدوقى يزدى مجلس روضه اى قبل از اذان صبح داشت كهاول اذان ديگر تمام شده باشد. مجالس را بكلى از بين بردند، مساجد و ائمه مساجد ومراجع و هر چه بود، اينها از بين بردند يعنى نگذاشتند ديگر اين قوه فعاله قوه داشتهباشد و مع الاسف آن روز ملت راهم جورى بار آوردند، تبليغاتشان طورى در ملت تاثيركرد كه ملت هم بسيارى از آنها، البته نه همه ، بسيارى از قشرهاى ملت هم مخالف شدندبا روحانيت .(239)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (9) 
من خاطره دارم از اين ، دو خاطره خودم دارم يعنى يكى را دوست من ، خدا رحمت كند مرحوم حاجشيخ عباس تهرانى (240) نقل كرد كه من در اراك بودم و از آنجا مى خواستم بيايم بهقم ، رفتم اتومبيل بگيرم شوفر گفت كه ما به دو طايفه بنا گذاشتيم كه سواراتومبيل نكنيم ، يكى فواحش ، يكى معممين . اين در زمان آن خبيثاول بود كه با روحانيون اينطور كرد، تبليغاتش اينطور و عمالش اينطور كردند. يكىهم خود من در اتومبيل ، در يك اتومبيلى كه جمعيت در آن بود نشسته بوديم بنزين تمام شدبين راه ، من سيد بودم ، يك شيخى هم همراهم بود، شوفر برگشت گفت كه اين از اثراينكه اين شيخ را سوار كرده بوديم بنزين تمام شده ، تمام شدن بنزين را اثر نحوستيك روحانى مى دانست . اينطور بود آقا، شما خيال نكنيد كه ، شما برادرهاىاهل سنت ما هم مبتلا بوديد، ما هم مبتلا بوديم . در شهرها، در دهات ، در قصبات ، اطلاعاتىكه گفتنى نيست .(241)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (10) 
مساجد ما، مدارس ما، حوزه هاى علمى ما، تمام اينها تحت نفوذ اينها بود و اينها نمى گذاشتندكه ما به كار خودمان ادامه بدهيم . من در همين مدرسه فيضيه كه حوزه اى آنوقت داشتم مثلاهمين قدرها(242) ، يك روز آمدم ديدم يك نفر هست ، گفتم كه چه شده ؟ گفت همه اين طلبهها قبل از آفتاب از ترس پاسبان ها فرار كرده اند توى باغات ، صبح كه مى شدقبل ازآفتاب اين طلبه هاى اهل علم بايد فراركنند بروند در باغات و شب برگردند توىحجره هايشان ، آخر شب كه برگردند توى حجره هايشان ، شما نمى دانيد كه به ما چهگذشت در اين زمانها - ما نمى توانيم - من در مدرسه دارالشفا(243) حجره داشتم رفقاىمايك عده اى بودند و آنجا مجتمع مى شدند و مى نشستند و درددل مى كردند، چند روز كه اين اجتماع بود يك شخصى آمد( كه خدا از او بگذر) آمد نشستاينجا و گفت كه خوب است كه اينجااجتماع نكنيد كه چطور و فلان . با ملايمت گفت ، رفقاهم با شوخى با او صحبت كردند و رفت . فردا يك نفر كارآگاه آمد ايستاد دم در، گفت كهآقايان اينجا نبايد باشند اگر باشند چه خواهد شد. كه از فردا ما نتوانستيم ، چند نفر،جمعيت هفت ، هشت نفر بود اجتماع نبود ما نتوانستيم اين پنچ شش نفر، هفت هشت نفرى كهبوديم در مدرسه دارالشفا در آن حجره بمانيم صبح كه مى شد يواش مى رفتيم درمنزل يكى از آقايان آنجا يا مثلا دوره آنجا مجتمع مى شديم و با هم درددل مى كرديم .(244)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (11) 
ما در پنجاه و چند سال اخير دردهايى كشيديم ، ملت ما رنج هايى كشيده است كه تاريخسراغ ندارد. من از اول كودتاى رضاخان شاهدمسائل بودم و شايد بين شما كمى باشند كه آن زمان را ياد داشته باشند. من رنج هايىكه به اين ملت از دست ناپاك اين مرد وارد شد و اهانت هايى كه به مقدسات ملت و اسلاموارد شد و ظلم هايى كه كه بخصوص به بانوان محترمه ما وارد شد همه را شاهد بودم ،مى ديدم . شاهد بودم كه با روحانيون چه كردند، شاهد بودم كه دو روحانى بزرگآذربايجان را، مرحوم حاج مير صادق آقا(245) و مرحوم انگجى (246) را تبعيد كردندشايد سقز بود كه ايشان را تبعيد كردند، شاهد بودم كه علماء خراسان را دست جمعىگرفتند و به تهران آوردند و به حبس كشيدند، شاهد بودم كه علماء بزرگ اصفهان قيامكردند و بسيارى از علماى بلاد ديگر تبعيت كردند و در قم مجتمع شدند براى مخالفتبااين مرد خائن لكن قدرت با آنها بود و شكستند قدرت اينها را، نگذاشتند به ثمربرسد. من شاهد گرفتارى هايى كه براى قشر روحانى درطول مدت حكومت رضاخان بود، گرفتارى هايى كهحاصل شد من خودم شاهد بودم و شريك بودم در آن گرفتارى ها و شما و ما شاهد خيانت ها وجنايت هاى اين پسر بدتر از پدر بوديم .(247)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (12) 
در زمان رضاخان طورى كردند، طورى كردند كه شوفرها مى گفتند كه آخوند را سوارماشين نمى كردند. يكى از دوستان من از علماى آنوقت مى گفتند كه ( خدا رحمتش كند) من ازعراق كه مى خواستم بيايم به قم رفتم ماشين بگيرم شوفرگفت كه ما بنا گذاشتيم دوطايفه را سوار نكنيم يكى فواحش را، يكى آخوندها را. زمان رضا شاه اينطور تبليغ بوديعنى تبليغ نه اينكه آن شوفر چيز را، آن شوفر را به او همچو فهمانده بودند،تبليغات اينطور بود كه فهمانده بودند به اينها،عمال آنها همه جا، در همه جا مشغول تبليغ بودند بر ضد اينها، براى چه ؟ براى اينكهاگر اينها يك رشدى داشتند، اگر اينها در بين جامعه همانطورى كه بايد باشند، باشند،نمى گذارند كه هر طايفه اى بيايد، هر مملكتى بيايد يك گوشه اى اينجا را ببرد. مردك(248) مى گفت كه اگر من نباشم ، ايران تجزيه مى شود، ايران شود ايرانستان .ايشان نيستند و ايران هم همان ايران است ، نه تجزيه شد، نه ايرانستان شد، و دست آنهاهم قطع شد.(249)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (13) 
اول كه رضاخان آمد آن نقشه اى كه آنوقت بود براى جدا كردن اين قوا از هم ، دانشگاه رااز مدارس دينى ، بازار را از اينها هر دو، كشاورزها را از همه ، همه را عليحده ، عليحده .احزاب سياسى زياد درست مى كردند، جبهه هاى مختلف درست مى كردند، همه براى اينبود كه مبادا يك وقت اينها، آنها با هم مجتمع بشوند. آنوقت احساس نكرده بودند، لمسنكرده بودند مطلب را لكن به طور كلى مى دانستند، مى فهميدند اين مطلب را، مى خواستنداين كار بشود.(250)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (14) 
در زمان رضاخان (كه اكثر شما يادتان نيست و شايد كمى از شما يادتان باشد ابتداىزمان رضاخان را و من همه اش را يادم هست و از اولى كه آمد تا حالامساءل را يادم هست ) با دست رضاخان شروع كردند كوبيدن روحانيون ، عمامه ها رابرداشتن ومدرسه ها را جلويش را گرفتن ، لباس ها را تغييردادن باآن شدتى كه انسان شرم مىكند كه چه كردند با اين طايفه و اين هم به اسم اينكه مى خواهيم اصلاح بكنيم ( هميناصلاحاتى كه پسر مى خواست بكند) با اسم اصلاحات ، با اسم اينكه همه ايران يكرنگ باشند، ملت ما كذا باشد، با اين حرف هاى ناروا اين قدرت را هم مى خواستند بشكنندو شكستند در آنوقت و سخت هم شكستند.(251)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (15) 
قشر روحانى را سركوب كرد رضاشاه و با بهانه هاى مختلف كه شايد اكثرا يادتاننباشد كه چه بساطى بود.(252)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (16) 
من شاهد قضايائى كه در مدرسه فيضيه واقع شد در زمان آن پدر و اين پسر بودم . درزمان پدر آنقدر شدت كردند، آنقدر فشار آوردند بر اين مدرسه فيضيه و همه مدرسه هاو همه مساجد و همه ملت و تمام روحانيت كه روى تاريخ سياه شد . طلاب مدرسه فيضيهقبل از آفتاب بايد از حجره هاى خودشان به باغات شهر پناه ببرند كه وقتى در مدرسهبودند مامورين مى آمدند و آنها را مى بردند و خلع لباس مى كردند . يا به نظام وظيفهيا به نظام اجبارى مى بردند، و آخر شب بر مى گشتند به مدرسه . علماى اسلام در زمانآن پدر آنچنان تحت فشار بودند، علماى درجهاول را از خراسان به حبس كشيدند دستجمعى و از آذربايجان تبعيد بردند علماى طبقهاول را و از اصفهان كه مجتمع شدند در اين قم و از اطراف علماى بلاد آمدند، آنها را هم بافشار درهم شكستند. مدارس ‍ ما را خواستند از آثار اسلام خالى كنند.(253)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (17) 
مطالعاتشان به اينجا رسيده است كه ، رسيده بود كه اين ملاها در دهات و قصبات و همهجا هستند و هر وقت بخواهند، اين مردم را ممكن است كه به شورش وا دارند چه بكنند ايننشود؟ دو نقشه مى خواستند پياده كنند. در زمان رضاشاه پياده شد به طور سختى همپياده شد و بعد از آنكه ديدند آن سختى ها مشكل است و نمى شود، به ترتيب شيطانىيكى اينكه اسلام را در بين توده ها، در بين مردم ، اين را كوچكش كردند، قلم هاى اجير آنهاو تبليغات دامنه دارشان راجع به اينكه اين اسلاممال زمان سابق بوده است ، چيزى كه مال هزار و چهار صدسال پيش از اين است ديگر حالا، حتى حالا هم اگر شما ديده باشيد گاهى وقت ها جراتنمى كنند بگويند، اما مى گويند در يك كلمه اى . اين يك راه بود كه اسلام را اصلا ازنظر مردم بيندازند ( اسلام كهنه شده است ، ديگر حالا وقت عصر نوينى است ، حالا عصرتجدد است ، حالا عصر موشك است ، در عصر موشك ديگر اسلام نبايد مطرحبشود).(254)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (18) 
نويسنده هايى كه از خودشان هستند يا بدتر از خودشان هستند به اينمسائل كمك مى كردند يكى از شعراشان در همان عصر ( مضمون شعرش ‍ را مى گويم ،شعرش هم يادم است ) مى گويد تا آخوند و قجر در اين مملكت هست اين ننگ را كشور دارا بهكجا ببرد. اين ننگ اينكه ، ننگ اينكه آخوند در اين مملكت هست كشور دارا اين ننگ را به كجاببرد آنوقت كه رضاشاه غلبه كرد، شاعر اينها منطقش اين بود كه يك ننگى است ،روحانيون در اينجا ننگ است ، كشور دارا بايد از روحانيون و آن چيزى كه روحانيون مىگويند كه اسلام است ، تا اين هست چطور اين ننگ را ما، يك مجلسى درست كردند در همانزمان آن شخص ( شايد در اواخر زمان ) كه در آن مجلس نمايش غلبه اسلام بر ايران بودكه لشكر عرب آمد و غلبه كرد و- عرض بكنم كه چيز را- ايران را گرفت و آنوقت - چيزهم - عربستان هم جزء اينجا بود. آنجا دستمال ها را در آوردند به گريه ، گريه اينكهاسلام آمد و ايران را اسلامى اش كرد، گريه كردند. در يك مجلس عمومى درست كردندوضع را به طورى كه دستمال ها را در آوردند و بهحال ايران گريه كردند كه ايران اسلام آمده است . چه بود؟ براى اين بود كه مردم را ازاسلام همچنين بترسانند كه اسلام آمد و بكلى اوضاع را به هم زد. الان كه ما اينجا نشستيم، من آن طرف بودم ، يك طومار، يك چيزى آمد، تلكسى آمد كه در آن اين بود كه به امر توايرانى ها بر ضد كردها قيام كردند. اينطور الان حزب دموكرات در آنجا و آقايان كرد راهم اينها در مهاباد، چون الان ديدند مهاباد از دستشان دارد مى رود و وقتى رفت ديگر تمامشد و انشاء الله همين طورى مى شود، چون ديدند كه ديگر كارشان ديگر به آخر رسيدهاست به اينجا منتهى شدند كه يك تلكسى بود كه الان من آن طرف خواندم ، با اسم منشروع شده و دنبالش هم عده زيادى از روزنامه ها و اينها رونوشت به همه آنها و همه بهاينكه ما كردها، ملت كرد كه با شما يكى هستند، چطور شده است كه حالا همه مردم را شماوادار كرديد همه ايران بر ضد كردها قيام كردند؟ در صورتى كه همه ايران مى دانندكه بر ضد، بر ضد ضد كرد، كردها قيام كرده اند، نه بر ضد كردها، چون ما هميشه داداين معنا را داريم كه كردها با ما برادر هستند معذلك - به اين - مطلب به اين روشنى رادارند به من تلگراف مى كنند، به مهندس بازرگان تلگراف مى كنند و تلكس مى زنند.وضع اينطورى است كه مى خواهند اينطور نمايش ‍ بدهند، همين اشخاص بودند، هميناشخاصى هستند كه اسلام را به مردم اينطورى نمايش دهند كه اسلام آمده است كه مردم راخواب كند، اسلام آمده است كه طبقه مستضعف را خواب كند تا بزرگ ها اينها را بخورند واينها صدايشان در نيايد.(255)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (19) 
يكى قدرت اسلام را كه از آن مى ترسيدند، يكى قدرت خدمه اسلام را كه عبارت ازروحانيون ، اينها را مى خواستند بگيرند و شدت هم كردند و گرفتند، در زمان رضاشاهسركوبى كردند سخت به حيث كه خود مردم هم بر ضد روحانيت ، طبقات زيادى از آنها برضد روحانيت حرف زدند و گفتند و شنيدند و بعد كه ديدند با زورمشكل است بعد با حيله وارد شدند، با حيله و با تبليغات سوء و با اينطور چيزها واردشدند.(256)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (20) 
رضاخان كه آمد تمام نظرش به اين بود كه اين قدرت آخوند را بشكند، تمام نظرش اينبود لكن مامور بود لكن مامور معذور نه ، مامورى بود كه معذور هم نبود. تمام قوايش راصرف اين كرد كه اين لباس را از تن اينها بيرون بياورد. ما در آن مدرسه دارالشفا، منحجره آنجا داشتم ، در آن بحبوحه فشار به ملت ، فشار به روحانيت ، در آنجا ما يك حجرهاى داشتيم ، رفقاى ما در مواقعى كه از كارهاشان فارغ مى شدند آنجا مى آمدند مجتمع مىشدند، يك روز يك نفر كارآگاه آمد در حجره و بعد آمد توى حجره نشست گفت كه بنابرايناست كه در تمام ايران شش نفر معمم باشد خوب بنايى بود كه از اين عمامه ها اينها مىترسيدند، چرا؟ براى اينكه اين عمامه ها توى مردم به عنوان نايب پيغمبر ما جاى توخالى است (257) بودند، مردم از اينها حرف مى شنيدند، از اين مسجدها مى ترسيدند.اخيرا براى هر مسجد يك سرهنگ يك سرهنگ باز نشسته گذاشته بودند مامور مسجد، براىاينكه از اين مساجد مى ترسيدند. آنها كوشش كردند كه اين لباس را از تن روحانيتبيرون بياورند و روحانيت را خلع كنند از آن پستى كه دارند.(258)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (21) 
ملت ما را اين مجالس حفظ كرده بيخود نبود كه رضاخان ، مامورين ساواك رضاخان ، تماممجالس عزا را قدغن كردند، اين همين طورى نبود رضاخان همچو نبود كهاصل مخالف با اين مسائل بشود رضاخان مامور بود، مامور بود به اينكه آنهائى كهكارشناس بودند، آنهائى كه ملتفت بودند مسائل را، دشمن هاى ما كه مطالعه كرده بودنددر حال ملت ها و مطالعه كرده بودند در حال ملت شيعه ، مى ديدند آنها كه تا اين مجالسهست و تا اين نوحه سرائى هاى بر مظلوم هست و تا آن افشاگرى ظالم هست ، نمى توانندبرسند به مقاصد خودشان زمان رضاخان قدغن كردند به طورى كه تمام مجالس درايران قدغن شد، كارهاى خودشان را انجام دادند، دستاهل منبر را، دست علما را بستند و نگذاشتند كه اينها تبليغات خودشان را بكنند و آنهاتبليغات را از آن طرف شروع كردند و ما را به عقب راندند و تمام مخازن ما را بهچپاول بردند.(259)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (22) 
زمان رضاشاه به اسلام حمله كردند و به روحانيت حمله كردند، آن كردند، آن كردند كهكسانى اگر يادشان باشد ديدند، كسانى كه نديدند در تاريخ بعدها ببينند، چونتاريخ هم نمى توانست بنويسد، بعدها شايد بيايد در تاريخ و در زمان ما هم با فرمديگر، اساس اين بود كه اسلام را ببرند، تاريخ اسلام را به اسم اينكه ما خودمان يككذائى هستيم ، تاريخ اسلام را مى خواست از بين ببرد، موفق نشد، همه چيز را اينها مىخواستند از بين ببرند موفق نشدند. همه چيز را اينها مى خواستند از بين ببرند، اسلام راضعيفش كنند و مردم را از آنهائى كه كار براى اسلام مى كردند يا كارشناس اسلام بودندجدا كنند، به اسم اينكه اينها مرتجع هستند .(260)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (23) 
همان نقشه زمان رضاخان الان شروع شده است . آنوقت هم يكى يكى آمدند، كم كم ، كم كمآمدند وارد شدند، شعر، ايشان شروع كرد شعر گفتن : تا آخوند و قجر هست در اين مملكت ،اين كشور دارا به جائى نمى رسد شاعرشان اينطور مى گفت . حالا من شعرش را نمىخواهم بخوانم . مقالاتى كه مى نوشتند مقالاتى بود كه به ضد روحانيت بود و آنوقت باكمال وقاحت مى نوشتند و تبليغات مى كردند، همه گروه ها را وادار كرده بودند كه بهضد اين طايفه انجام وظايف خودشان را بدهند يعنى وظايف انگليس ها را آنوقت . اصلارضاخان را آورده بودند براى اينكه اين را تشخيص داده بودند كه يك آدم قلدرى است واول هم يك نفر روزنامه نويس را، سيد ضياء(261) را همراهش آوردند و بعد هم او رابيرونش كردند و خود اين را گذاشتند كه يك آدم قلدرى است مى تواند كارها را انجامبدهد. اولا سواد ندارد، چيزهاى سياسى را نمى داند و ثانيا آدم قلدرى است هر كارى به اوبگويند مى كند اين در آنوقت اين نقشه اى كه آنها كشيده بودند و احتياط اين بود كه مباداآخوندها يك كارى بكنند.(262)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (24) 
بعد ماموريت هائى (در خلال همه اينها همه را گاهى با هم مى شد) شروع كرد مخالفت باروحانيون به اسم اينكه مى خواهم تصفيه بكنم و اين سنگر بزرگ اسلامى را كه يكخدمتگزارانى به ايران بودند و به اسلام بودند، بدون اينكه بر بودجه دولت يكشاهى تحميل بشوند... لكن خدمت هاشان ، يكى از بزرگترين خدمت هاى آنها اين بود كهتربيت مى كردند مردم را و شما اگر چنانچه در پرونده هائى كه در دادگسترى و غيردادگسترى هست و بوده ، مى بينيد كه از آنهائى كه تحت تربيت روحانيون بودند پروندهجنايتى نمى بينيد . براى آرامش كشور اينها يكعامل موثر بودند و براى هدايت مردم به راه صحيح و اخلاق واعمال صحيح يك راهنماهاى مهمى بودند، من آنچه كه در بسيارى از صحبت هايم ازروحانيون بحث مى كنم نه اين است كه من هر كه معمم است از او پشتيبانى مى كنم ( اى بساخرقه كه مستوجب آتش باشد) لكن وقتى كه ما در سابق ديديم كه جزء برنامه انگليسها كه رضاخان را آورده بودند( شايد در راس برنامه هم بود) اين بود كه بايد اينطايفه از بين بروند. با تمام قوا، از تبليغات مجلات و روزنامه ها و گويندگان و اينهاگرفته تا هر جا كه روشنفكرى و روشن ، عرض بكنم كه روشن نمافكرى بودند، برضد روحانيت بسيج شدند. كم كم آن صورت دومش را نشان داد، آن وجهه دومش . را كم كمنشان داد در زمان اين شخص نالايق كه مملكت ما را به تباهى كشاند به پيغمبر اكرم درروزنامه سب كردند، در روزنامه به پيغمبر سب كردند و به مرئى و منظر اين دولت بودو آن دولتمردان . مجلس درست كردند و در آنجا از پيروزى اسلام به كفر انتقاد كردند واين روشنفكرها دستمال ها را در آوردند و گريه كردند كه اسلام بر شاه ايران ، شاهآنوقت ايران غلبه كرده است . شعر، ايشان شعر گفتند، نويسندگانشان نوشتند،گويندگانشان گفتند. ما از اينكه انگلستان اينقدر اصرار داشت بر اينكه اين طايفه را ازبين ببرد مى فهميم كه از اين طايفه اينها رنج مى بردند و بايد اينها سركوببشوند.(263)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (25) 
در آنوقت يكى از حرف ها كه هى رايج بود مى گفتند: ملت گريه ، براى اينكه مجالسروضه را از دستشان بگيرند. اينكه همه مجالس روضه را آنوقتتعطيل كردند، آن هم به دست كسى كه خودش در مجالس روضه مى رفت و آن بازى ها رادر مى آورد، قضيه مجلس روضه بود يااز مجلس ‍ روضه آنها يك چيز ديگر مى فهميدند وآن را مى خواستند از بين ببرند؟(264)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (26) 
ما از اين مخالفت هائى كه شد در زمان رضا خان و شك نداريم كه به دستور بوده ، خوداو خيلى معلوم نبود كه اگر دستور ندهند، اين حرف ها را بزند، از اين مخالفت هائى كهشد بايد عبرت بگيريم ، ببينيم با مجالس ‍ روضه مخالف بودند، معلوم مى شود كهمجالس روضه با آنها مخالف است . باروحانيت مخالف بودند، ببينيم كه روحانيت براىآنها مضر است . با دانشگاه مخالف بودند ببينيم كه دانشگاه با آنها مخالف است . بودنيك دانشگاه صحيح با آنها مخالف است ، بله ، آنها دانشگاهى كه به دست خودشان درستبشود و همه چيزش را هم خودشان درست بكنندو جوان هائى كه از دانشگاه بيرون بيايدهمه براى خودشان عمل بكنند، با آن مخالف نيستند، اما امروز با دانشگاه مخالفند.(265)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (26)
من شاهد بودم در زمان رضاخان و شايد هيچ يك از شماها يادتان نباشد من يادم است آنمسائل يعنى از اولى كه آمد و كودتا كرد تا حالا همهمسائل را من شاهد بودم تبليغاتى كه اينها كردند در ملت تاثير كرده بود با اينكه مىديدند كه اينها چه جنايتى مى كنند ولى تبليغاتشان قوى بود و در بعضى از قشرهاىملت هم تاثير كرد.(266)
تبليغات عليه اسلام و روحانيت (27) 
جديت كردند با دست عمال خودشان ، با روزنامه نويس ها، با همه بوق هاى تبليغاتىكه اين جمعيت را از مردم جدا كنند و يك وقت همه عمامه ها را بايد بردارند، عمامه ها رابرداشتند، طلبه ها نمى توانستند در خيابان ها بروند، در زمان رضاخان اينطور بود،بعد هى هر چه گذشت ، ديدند نه نمى شود، اين جمعيت به اينطور از بين نمى رود، بازور و فشار، حبس و تبعيد و امثال ذلك لكن خوب ، جنبه هائى كه جنبه هاى سياسى بود وجنبه هائى بود كه مردم را از اينها دلسرد كنند، اينها را از مردم جدا كنند،امثال اينها، همه اينها را آن روزى كه اينها نديده بودند باز مطلب را آنطور با جديتدنبالش بودند.(267) تبليغات عليه اسلام و روحانيت (28) 
به روحانيون كه مبدا امور مردم بودند و مرجع مردم بودند، هر كدامشان در يك ده و يا دريك شهر يا در يك استان نفوذ داشتند و مى توانستند يك وقت مردم را بسيج كنند، روحانيونرا آنقدر تضعيف كرد، آنقدر با تبليغات اينها را تضعيف كرد كه شوفرها اينها را سوارنمى كردند. يكى از دوستان من خدا رحمتش كند، گفت من اراك بودم مى خواستم بيايم قم ،رفتم كه اتومبيلى را اجاره كنم براى آمدن ، آن شخص گفت كه ما قرار داده ايم با خودمان( آن شوفر گفت ) كه دو طايفه را سوار اتومبيل نكنيم . يكى فواحش را و يكى آخوندها را،اينطور تحقير كردند. اين تحقير نه اينكه يك مطلبى بود كه من باب اتفاق رضاخان مىخواست اين كار را بكند، اين نقشه اى بود كه روحانى از باب اينكه مى توانست يك وقتيك كشورى را به هم بزند يا يك ناحيه اى را بسيج كند، اين قدرت بايد گرفته بشود،اين قدرت را كوشش كردند و گرفتند، يعنى روحانيون را منزوى كردند و از هر جا هم كهيك صدائى از آنها بلند مى شد و يك قيامى كردند، آن را خفه مى كردند. از مشهد بود،علماى مشهد يك وقت قيام كردند، گرفتند همه رامثل مرحوم آقازاده اى (268) كه آنوقت آنقدر قدرت داشت ، او را هم گرفتند و مرحوم آقامير يونس (269) آنوقت در مشهد بودند وعده زيادى از علما را گرفتند و آوردند درتهران و مرحوم آقازاده را با يك شبكلاه از توى خيابان مى بردند به دادگاه براىمحاكمه . يك نفرى كه در خراسان آنقدر قدرت داشت اينقدر او را تحت سلطه آوردند و اينيك مساله اى نبود كه رضاخان با آقازاده مخالف باشد، نه ، مساله اساسى بود كه بايدآخوند نباشد.(270)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation