بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب امام علی (ع ) فرهنگ عمومی و همبستگی اجتماعی, مؤ سسه فرهنگى انتشاراتى زهد   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AMAM0001 -
     AMAM0002 -
     AMAM0003 -
     AMAM0004 -
     AMAM0005 -
     AMAM0006 -
     AMAM0007 -
     AMAM0008 -
     AMAM0009 -
     AMAM0010 -
     AMAM0011 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

نتيجه گيرى
اگر هدف خلقت را انسان بدانيم بايد اقرار كنيم كه در اجتماع بشرى ، همه چيز از براىانسان است و مهمترين آنها حكومت و نظام سياسى است كه با هدف اداره روند امور انسانهابه نحو مطلوب ، ايجاد شده است . تا بدين وسيله انسان در پيمودن مسيرتكامل و تعالى خود دچار روزمرگى و مشكلات نشود. اما درطول تاريخ متاءسفانه - شايد - اندكى از حكومتها و نظامهاى سياسى در راستاى اين هدفگام برداشته اند. اگر چه اين خسران بزرگ علتهاى مختلفى مى تواند داشته باشدولى بدون ترديد يك علت اصلى آن در نوع نگرش آنها نسبت به انسان و شهرونداننهفته است . بايد گفت يكى از شروط اساسى براى حركت در راستاى اين هدف ، تكريمكرامت انسانى ، تعزير عزت نفس انسانها، و داشتن نگرش فراقومى از سوى نخبگانسياسى است . در مباحث گذشته با استفاده از سيره عملى و نظرى حضرت على (ع ) درحوزه سياست و حكومت ، سعى كرديم نشان دهيم كه يك حكومت مبتنى بر اسلام داراى نگرشقومى فراقومى و فرامذهبى است و تكريم عزت نفس و كرامت انسانى را در درجهاول اهميت خود قرار مى دهد. نكته ناگفته در مورد حضرت على عليه السلام اين است كه آنحضرت حتى در برخورد با دشمنان نيز عزت نفس و كرامت انسانى آنها را گرامى مى داشت. افراد و گروههاى مختلفى دشمن امام على (ع ) بودند. درمقابل آن حضرت دست به اسلحه بردند و با او جنگيدند كه طلحه و زبير و اصحابجمل ، معاويه و همفكرانش و خوارج از اين جمله اند. حضرت على (ع ) نه تنها به ياراناجازه نمى داد كه به دشمن توهين كنند يا ناسزا بگويند، حتى براى آمرزش و حفظ خوندشمنانش دعا مى كرد.(188) و خود در مقابل توهين ها و هتك حرمتهاى دشمنانش واكنش تندىنشان نمى داد و به آرامى از كنار آن مى گذشت يا آنها را به بحث و گفتگو فرا مىخواند.(189) و مهمتر از تمام اينها، نوع نگرش امام على (ع ) به اين افراد بود،كسانى كه در مقابل در مقابل جانشين بر حق رسول خدا(ص ) و حاكم قانونى كشور اسلامىو امام معصوم دست به شمشير برده بودند و با او مى جنگيدند مستحق هر مجازاتى بودند وهر صفت منفى بر آنها صدق مى كرد. اما حضرت على (ع ) اينگونه فكر نمى كرد. حضرتعلى (ع ) بدون وارد كردن هيچگونه اتهامى ، آنها را برادران خود مى دانست و مى فرمود:اينها برادران ما هستند كه بر ما شورش كرده اند.(190) در حالى كه حضرت بهآسانى مى توانست با اتهاماتى همچون محارب ، مفسد، مرتد، مشرك و... آنها را از صحنهبه در كند و حقانيت خود را به اثبات برساند، ولى اين اتهامات كرامت انسانى و حرمتافراد را خدشه دار مى كرد، زيرا آنان خود را مسلمان مى دانستند. اينها يا از روى نادانى وكج فهمى يا به سبب مقام و قدرت و زياده طلبى ، در مقام امام قرار گرفته بودند. درمورد افراد نادان كه حقيقت را نمى دانستند فقط يك اشتباه معرفتى رخ داده بود و آنانبايد از طريق شناخت و استدلال به حقيقت پى مى بردند، افراد مغرض و قدرت طلب بههر حال دنبال منافعشان بودند و شيطان و هواى نفس بر آنها غلبه كرده بود، اتهاماتشرك ، ارتداد، نفاق و... چه گرهى از كار مى گشود.
شاخصه هاى روشن كرامت و آزادى از ديدگاه مولا على (ع )
فتح الله عباسى
سخن از سر خيل خوبان ، مرزبان بزرگ انديشه ، خداوندگار تقوا و صلابت ، امير بىبديل عرصه فصاحت ، مولى الموحدين - على (ع ) - مى باشد، يكتا انسانى كه عارف وعامى در بيان عظمتش داد سخن داده اند اما به تعبير مولوى ((و آن ناتمام )) مانده است :

اى كه پايان تو پيدا بود از آغاز هم
از تو خواهم گفت اى تكرار زيبا باز هم
ذوالفقار غيرت و عزمت اگر لب واكند
باز مى ماند عصاى موسى از اعجاز هم
اى همه ايجاز و اعجاز و شگفتى ، پيش تو
شاعران اطناب مى بافند در ايجاز هم (191)
همان دردانه عالم خاك كه پيامبر رحمت (ص ) در حديثى منسوب به ((مساوات )) اينگونهاش مهرفى مى نمايند: (( من اراد ان ينظر الى آدم فى علمه ، و الى نوح فى تقواه والى ابراهيم فى حلمه و الى موسى فى هبينه و الى عيسى فى عبادته فلينظر الى علىبن ابيطالب )) (192)
آرى ! آنچه خوبان همه دارند، او يك جا دارد و اما سخن از نهج البلاغه - اين ميراثماندگار مولاى خوبان عالم - مى باشد، سرچشمه فياضى كه قرنهاست كام عطشناكمشتاقان را با جرعه هاى جان نواز خود، سيراب ساخته است ، چرا كهحاصل بيان و بنان در يكتاى عالم ناسوت بود، و عالم به اسرار لاهوت . كه خودفرمود: (( فلانا بطرق السماء اعلم منى بطرق الارض )) (193) و امير بىرقيب عرصه فصاحت بود، و نزد دشمن و دوست به زبان آورى مشهور و اين حقيقتى است كه((جملگى برآنند)) چنانكه ((ابن ابى الحديد)) در ((مقدمه شرح نهج البلاغه )) مىنويسد: وقتى ((محفن بن ابى محفن )) به معاويه گفت : من از نزد ناتوان ترين مردم درسخن گفتن آمده ام ، معاويه گفت : واى بر تو! چطور على ناتوان ترين سخن گويان است؟! به خدا او بود كه فصاحت و سخنورى را در قريشمعمول ساخت (194) و جايى كه كينه توزى چون معاويه در حق حضرتش اين سخن برزبان مى آورد، سخن مولا(ع ) حقيقتى انكار ناشدنى را بر همگان هويدا مى سازد آنجا كهمى فرمايد:
(( و انا لامراء الكلام و فينا تنشبت عروقه و علينا تهدلت غصونه ...))(195) ما فرمانروايان سخنيم و رگ و ريشه آن (سخنورى ) در ميان ما استوار و شاخههايش بر ما سايه افكنده ... و از آنجا كه با اشارات ربانى زبان حالش چنين است كه :
يك به يك من مى شناسم خلق را
همچو گندم ، همچو جو در آسيا(196)
لذا آنجه را كه علامه سيد رضى (ره ) جمع آورى نموده و به حق ((سرچشمه و آبشخوربلاغت )) لقب يافته ، معارفى اندك از آن سرچشمه پرفيض مى باشد و اما آنچه در اينكتاب مستطاب جمع آمده همه از سر دردشناسى است و از آنجا كه قيد و بند مليت و نژاد رابرداشته و يكسره از فطرت اصيل آدميان مى گويد، عليرغم بى مهرى بشريت به ايناعجاز سخنورى ، هرگاه سر از حجاب ناشناختگى بر مى دارد و مونس و مؤ انس دلها مىگردد، آنگاه آميزه هايى از حكمت و معرفت را فرا روى آدمى مى گشايد چرا كه معارفش بهتعبير قرآن مجيد از آن گونه معارفى است كه :(( و فيها ما تشتهيه الانفس و تلذالاعين )) (197) و لذا با چنين بينشى برآنيم تا به همت انفاس قدسى مولاىموحدان على (ع ) در سرابستان مصفاى ((نهج البلاغه )) به تبيين دو شاخصه مهمزندگى آدمى در همه اعصار، يعنى ((آزادى و كرامت )) بپردازيم :
قبل از پرداختن به محور اصلى اين گفتار، بايد اشاره كنيم كه حضرت با بصيرتىخاص بر اين باورند كه علوم در مجموع به دو دستهقابل تقسيم است :
(( العلم علمان ؛ مطبوع و مسموع )) يكى علم فطرى و ديگرى علم شنيدنى (اكتسابى )و در ادامه معتقدند كه تنها، علمى سودمند است كه موافق با فطرت و نهاد آرام آدمى باشد(( و لا ينفع المسموع اذا لم يكن المطبوع )).(198)
آرى :
علم هاى اهل دل حمالشان
علم هاى اهل تن احمالشان
(مثنوى - دفتر اول - 3452)
و لذا ((آزادى )) و ((كرامت )) به عنوان دو موهبت عظيم الهى ، مطبوع همه فطرتهاىخداگراست . اما آزادى از ديدگاه مولا(ع ) چيست ؟ بى شك ، از ديدگاه عافيت انديش وجهل سوز آن بزرگ ، برخلاف نظر محدود و مصلحت انديش سياست ورزان ، مولودشرايطى است كه در نتيجه سركوبى هواى نفس عايد جامعه و آدمى ، مى گردد و تنهابرداشتن موانع ظاهرى اسارت ، قطعا كارساز نيست از اين رو مى فرمايند:(( كم منعقل اسير تحت هوى امير))(199) اسير حقيقى ، انسانى است كه عقلش تحت سيطرههواى نفسش باشد، نكته ارزنده در فرمايش مولا على (ع ) آن است كهعقل و عقال در نزد اعراب به مفهوم ((زانوبند شتر)) به كار رفته ،حال عقلى كه پايبند آدمى در راه ارتكاب ملاهى و مناهى است ، اگر خود تسليم تمايلاتنفس شود، در اين حالت است كه آزادى از كف رفته ، چرا كهعقل سلطان بى حكم و اختيارى است كه تابع خواهشهاى قطب مخالف خود يعنى نفس قرارگرفته و لذا از ديدگاه ، مولا على (ع ) هرگاه اين سلطه نا خواسته نفس برعقل ، پايان پذيرد، اولين ثمره خجسته اش آن خواهد بود كه آزار مرد: ((ته مانده دنيا رابه اهلش وا مى گذارد))(200) چرا كه وجود ارزشمند آدمى بهايى جز بهشت ندارد وبهشت نيز جايگاه ((مخلصين )) خواهد بود، غيور مردانى كه بند علايق بريده و ((قيمتانفاس ))(201) مى دانند.
چرا كه به اين اصل بديهى - به قول على (ع ) ايمان دارند كه :
(( و لاتكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا)) (202) بنابراين عبد و عبيدديگرى ، غير از ذات اقدس الهى بودن از ويژگيهاى بردگان هواپرست مى باشد و نكتهلطيف در اين فرموده اخير مولى الموحدين على (ع ) آن است كه ((حر بودن )) و فرمانبرىنكردن از ديگران وجه ظاهرى ندارد، بلكه از جهات معنوى نيزقابل تاءمل است و بى ترديد، بنده افكار ديگران بودن و بدون مشورت با سلطانعقل و انديشه ، از آبشخور تفكرات ديگران استفاده كردن ، از مظاهر بندگى است كه درنتيجه با فطرت آدميان منافات دارد و لذا بهدنبال هر مطلوب غيرفطرى كه باشيم ، در حقيقت طوق اسارت آن را بر گردن افكنده ايمو نهايتا:
هيچ كنجى بى دد و بى دام نيست
جز به خلوتگاه حق آرام نيست
(مثنوى - دفتر دوم - 593)
و مولاى حقيقى به تعبير شيواى امير بلاغت ، همان كسى است كه آزادمان آفريده و جز او همكسى نمى تواند از قيد علايق رهايمان سازد:
كيست مولى آنكه آزادت كند
بند رقيت ز پايت واكند
(مثنوى - دفتر ششم - 4540)
و لذا باز به تعبير شكرين و نغز امام على (ع ) عبادات آزادگانى كه سرسپرده بندهاىظاهر و باطن نيستند، زيباترين پرستش هاست : (( و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلكعبادة الاحرار.)) (203)
چرا كه اينان پاك باختگانى هستند كه تنها و تنها عظمت حضرت حق ، به كرنش ونيايششان وا مى دارد و بردگان جسم و جان و آزمندان و مزدوران پاداش را در آن سرابستانمعرفت راهى نيست !
در ره معشوق ما ترسندگان را كار نيست
جمله شاهانند آنجا، بردگان را بار نيست
(ديوان شمس - غزل 396)
از ويژگيهاى ديگر آزادگان ، صبور بودنشان مى باشد، صبر جميلى كه همه جوانبزندگى به كار مى آيد، صبر در مصائب ، صبر در رويكرد مشكلات مادى ، صبر درمقابل طاعت نكردن غيرخداى عالميان و... و به جهت اهميت اين صفت است كه مى فرمايند:
(( من صبر صبرالاحرار و الا سلا سلو الاغمار.)) (204) يا شكيبايى آزادگانرا داشته باش و گرنه همچون جاهلان بى خبر خود را به فراموشى بزن . بنابرايناين صبر در همه جا ستودنى است و از ضروريات زندگى مؤ من محسوب مى شود، نكتهلطيف در اين باره آن است كه امام على (ع ) در موضع ديگر از نهج البلاغه وقتى بهنكوهش مصاديق بارز بى صبرى مى پردازند، از نبود صفت آزادگى در ميان آنان شكوه مىنمايند: نخست در سرزنش ((منكران حكميت )) يعنى كسانى كه نخست بانيان آن فتنه عظيمدر تاريخ اسلام بودند و آنگاه كه در مقابل توطئه خود مصلحت انديشى آن امام همام (ع ) رامشاهده كردند، روى به انكار آوردند و از اين رو حضرت در سرزنش آنان در خطبه 125نهج البلاغه ، مخاطبشان ساخته و مى فرمايند: (( (فلا احرار صدق عندالنداء (اللقاء))) شما آزاد مردان راستگويى به هنگام فرياد نيستيد و دقيقا همين مضمون را درموضعى ديگرى از نهج البلاغه ، آنگاه كه دل دريائيش از بى وفايى و رسم مردانگىنشناسى كوفيان پيمان شكن به درد مى آيد، بر زبان مى آورند:
(( يا اهل الكوفه ... لا احرار صدق عند اللقاء و لا اخوان ثقة عند البلاء...)).(205)
پس ثابت قدمى از ديگر شاخصه هاى آزادگان مى باشد و با اين مقياس آنان چونملاكشان حق جويى است ، لذا هرگاه وارد عرصه مادى زندگى نيز مى شوند، آزادهبودنشان مانع و حايلى مى شود براى جلوگيرى از گناه و معصيت ، به همين جهت حضرتوقتى به سرزنش كم فروشان و متقلبان در كسب و كار مى پردازد، فرياد بر مى دارندكه (( اين احراركم و سمحاؤ كم )) (206) كجايند آزاد مردان و سخاوتمندانشما؟!
پس با جمع بندى آنچه گفتيم مى توان بيان داشت كه نظر مولا على (ع ) درباره آزادى وآزادگى آن است كه آزادگى وديعه ارزشمند الهى است كه بايد در مقاطع مختلف حيات باعنايت به خلقت نخستين حفظ شود و آزاده حقيقى كسى است كهغول مردم افكن نفس را به مدد عقل خداداد در هم شكند و عبادتشمثل اعلاى پرستش عاشقانه بوده و ثابت قدم و صبور و امين باشد.
و اما ((كرامت )) كه از شاخصه هاى محورى انسان مؤ من است و ادباى عرب آن را مصدرىمى دانند كه اين معانى را در بردارد: كارى شگرف و امرى خارق العاده انجام دادن -بزرگوارى - ارجمندى و كريم كه جمع آن ((كرام و كرماء)) مى باشد به معانى :بخشنده - سخاوتمند- جوانمرد- گذشت كننده - نيكوترين و بهترين هر چيز و... آمده است.(207) اين واژه به همراه مشتقات آن نزد ارباب معنى بسيار مورد توجه قرار گرفتهاست ، چرا كه معتقدند كه زيبنده ترين صفت حق تعالى ، صفت كريم بودن است كه فيضعام و بى دريغش را بر عارف و عامى و يهود و گبر و ترسا و مسلمان جارى ساخته است ،همچنانكه ((ابن عربى )) در ((فصوص الحكم ))(208) كرامت و كرم خداوندى را ازرحمت هاى عام الهى برشمارد.
لذا فيض عام او باعث اميدوارى خلايق گشته است :
سروش عالم غيبم بشارتى خوش داد
كه بر در كرمش ، كس دژم نخواهد ماند
(حافظ)
و لذا مولاى عارفان على (ع ) با عنايت به اين مهم به ابعادى از كرامت و كريمان اشارهمى نمايند كه بسيار تاءمل انگيز و راهگشاست .
نخست حضرت اشاره مى نمايند كه مهم ترين فضيلتى كه اسلام براى مسلمين به ارمغانآورد، كرامت است و با همين عنصر ارزشمند بدخواهانش را منكوب ساخت (( ... وضعالملل برفعه و اهن اعداءه بكرامته )) (209) حال اين كرامتى كه حضرت آن را معادل تقوا مى دانند و معتقدند كه (( لا كرم كالتقوى)) (210) هيچ كرامتى چون تقواى الهى نيست چه ماهيتى دارد و مصاديق بارزكرامتمندان عالم به ويژه در جامعه اسلامى چه كس يا كسانى هستند؟!
حضرت على (ع ) عالى ترين صفتى كه در وصف خواجه آفرينش ، محمد مصطفى (ص )،به كار مى برد آن است كه (( و بسقت فى كرم )) (211) در خانواده كريم وبزرگوارى به دنيا آمد و يا در موضع ديگرى باز مى فرمايند: (( منبته اشرف منبتفى معادل الكرامة )) (212) در بهترين منبع بزرگوارى رشد كرد. پس كريم وكرامت داشتن صفاتى نيستند كه به يك آن در فرد ايجاد شوند، بلكه به پيشينه اى نيازدارند كه مى توان گفت ، خانواده مهم ترين نقش را در پرورش و تثبيت اين صفاتارزشمند، داراست . و اين صفتى است كه به تعبير مولا على (ع ) داشتن آن حتى از داشتنعلقه و علاقه خويشاوندى مهم تر است چرا كه مى فرمايند: (( الكرم اعطف من الرحم)) (213) و از نظر مولا على (ع ) عظيم ترين نعمتى كه نشان كريم بودن خداوندرا با خود دارد همان ((موهبت جان )) است و از همين والاترين آرزوى كريمان عالم ، رسيدنبه سرچشمه كرامت - يعنى خداوند - و تسليم امانت به اوست :
اين جان عاريت كه به حافظ سپرد دوست
روزى رخش بينم و تسليم وى كنم
لذا در نهج البلاغه در دعاهاى خاص آن حضرت - وقتى احدى در آن سراپرده روحانىحضور نداشته - مى خوانيم : (( اللهم اجعل نفسىاول كريمه تنتزعها من كرائمى )) (214) خدايا در ميان ارزشمندترين نعمت هايت ،جانم را به عنوان اولين نعمت از من بگير.
اما، خداوند كرامت را به چه كسانى مى بخشد؟ ازتاءمل در نهج البلاغه درمى يابيم كه كرامت موهبتى است كه به رايگان به هر زجرناكشيده از ره رسيده اى نمى رسد بلكه خاص ‍ كسانى است كه در راهوصال و رضاى او مرارتها كشيده و از آنجا كه انسان دائما مبتلاى امتحان است ، هر چهبيشتر بر مشكلات غالب آيد بر كرامت و عزتش افزوده مى گردد، لذا حضرت ، وقتى درخطبه 192 نهج البلاغه به اصحاب مى فرمايند: (( و تدبروااحوال الماضين من المومنين قبلكم )) بنگريدحال گروهى از مؤ منين قبل از خود را (كه گرفتار شدايد بودند) كه حضرت به قومبنى اسرائيل و سيطره فراگير فرعونيان اشاره مى نمايند، اما بر اثر شكيبايى مؤمنشان (( قد بلغت الكرامه من الله لهم ، ما لم تذهبالامال اليه بهم )) (215) آن قدر كرامت و بزرگوارى از ناحيه خداوند به آنهارسيد كه حتى خيال آن را در سر نمى پروراندند و در ادامه همين خطبه راجع به كار امتىكه درخت بى ريشه نفاق و تفرقه در بينشان باليده و الفتهايشانمبدل به كينه ورزى و كينه توزى شود اشد مجازاتى كه حضرت حق برايشان در نظرگرفته اين است كه :
(( قد خلع الله عنهم لباس الكرامته )) (216) لباس عزت و كرامت را آنهاجدا مى سازد و نكته بسيار لطيف كه در ضمن همين خطبه آمده اين است كه حضرت علاوه براين انتقام معنوى ، براى چنين ، امتى زيانهاى مادى نيز بر مى شمارند كه بسيارقابل تاءمل است و آن اين كه فراوانى نعمت از ميان چنين مغضوبينى برداشته مى شود ومايه عبرت عالميان مى گردند:
(( و سلبهم غضارة نعمته و بقى قصص اخبار هم فيكم عبرا للمعتبرين ))(217)
و اما صاحبان كرامت چه ويژگيهايى دارند؟
پس كرامت لباس شريفى است كه خداوند آن را بر قامت خاصان درگاه مى پوشاند وهمگان از اين تشريف و خلعت نصيبى نمى برند، چنانكه حضرت در خطبه 94 مى فرمايند:
(( حتى افضت كرامة الله - سبحانه و تعالى - الى محمد(ص )....))
كسى كه كرامت داشته باشد بى ترديد شهوت - به معنى مطلق خواستن - نزدش خواراست و او تابع آنها نيست : (( من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته ))(218) و نه تنها حسد در نهانخانه جانش حضور ندارد، بلكه همه جا خوبان و كريمانرا معرفى مى نمايد تا موجب زيادتى اين صفت ارزشمند گردد: (( اولى الناسبالكرم ، من عرفت به الكرام )) (219) كريمان و كرامتمندان به وسيله او شناختهمى شوند. و چون شخصى كه ملكه فاضله كرامت در اعماق ضمير خداجويش جاى گرفت ،از دروغ مى پرهيزد چرا كه به فرموده مولا على (ع ) ايمان دارد كه : (( الصادق علىشرف منجاة و كرامه )) (220) راستگو در مسير نجات و بزرگوارى است و بازبراين باور است كه اگر كرامت و بزرگوارى خود را در همه شئون زندگى حفظ نمايد وبا همين حال بميرد، لاجرم از مقيمان بهشت است و مورد عنايت آفريدگار، كه حضرت مولاعلى (ع ) فرمود: (( قوم لم تزل الكرامة تتمادى بهم حتى حلوا دار القرار))(221)
آرى ! آنچه در اين مقال به لفظ كشيده شد، قطره اى بود بس بى وزن و ناچيز از آننظر كرده ((رب العالمين ))، همان انسان والايى كه ((جملهعقل و ديده ))(222) بود و اشاراتش ، اشارات ربانى لذا همنواى با مولانا زمزمه مىكنيم كه اى سر خيل خوبان عالم على :
تيغ حلمت جان ما را چاك كرد
آب علمت ، خاك ما را پاك كرد
((مثنوى - دفتر اول - 3759))
پس :
چون تو بابى آن مدينه علم را
چون شعاعى آفتاب علم را
با زبانش اى باب بر جوياى باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
با زبانش اى باب رحمت تا ابد
بارگاه ((ما له كفوا احد))
((مثنوى - دفتر اول - ابيات 9-8-3777))
تربيت از ديدگاه امام على (ع )
فرانك عربى
مقدمه
حمد و سپاس بى كران سزاوار خداوندى است كه ما را نعمت عظماى كتاب قرآن بخشيد و درپرتو درخشان آن رسالت حضرت ختمى مرتبت محمد بن عبدالله (ص ) و ولايت و امامت مولىالكونين حضرت على (ع ) را بر امت اسلام ارزانى داشت و جان وعقول بشرى را از حمايت و هدايت بى منتهاى معارف دو كتاب عظيم قرآن و نهج البلاغهسيراب گردانيد.
مباحث تربيت يكى از بنيادى ترين مباحث علوم انسانى و از ارزنده ترين مباحث اجتماعى -سياسى است و با بيشتر رشته هاى علمى ارتباط تنگاتنگ دارد و در اخلاق و سازندگى ،خودسازى و جامعه سازى ، گاهى بعنوان پايه هاى اساسى و زمانى بعنوان نتيجهرهآورد مباحث ارزشمند انسانى ، مورد ارزيابى قرار مى گيرد.
بديهى است كه سعادت فرد و جامعه ، تكامل و ترقى انسانها و خانواده ها، پيشرفتجوامع بشرى ، سلامت جسم و جان بشر تشنه آزادى ، همه و همه به مساءله تربيت مربوطمى شود. اگر انسانها مباحث تربيتى را به درستى بشناسند و هدفدارى آن را بدانند وبا روشهاى صحيح تربيت آشنايى پيدا كنند. سپس خود و خانواده و جامعه خود را تربيتكنند، اصلاح نمايند. بسوى خوبيها و ارزشهاى اخلاقى سوق دهند، همواره بسوىتكامل و ترقى و استقلال در حركتند و عقب ماندگى و شكست ذلت و خوارى و مفاسد اخلاقىدامنگيرشان نخواهد شد كه از نظر قرآن كريم و نهج البلاغه هدف اساسى همه انبياء وپيامبران الهى ، تحقق اين آرمان ارزنده است . و مى دانيم كه مكتب اسلام كاملترين مكتبتربيتى است كه دستورات و قواعد و روشهاى تربيتى آن از چشمه سار هميشه جارى وحىالهى گرفته شده و با رهنمودهاى مداوم امامان معصوم (ع ) در تئورى وعمل ، لباس ‍ حقيقت پوشيده است . همه شرق شناسان و مورخان غربى و شرقى اعترافدارند كه رسول گرامى اسلام (ص ) و امامان (ع ) از اعراب عقب مانده جاهلى ، دانشمندان وپرهيزكاران و نام آوران بى نظير ساخته اند و انقلاب فكرى ، علمى ، سياسى ، اخلاقى، نظامى و بهداشتى شگفت آورى را با دست همان مردم عقب مانده تحقق بخشيدند كه همهمتفكران گذشته و همه را در تعجب و حيرت فروبردند كه راستى دلها و مغزهاى خفته عربجاهلى چگونه بيدار شد؟ با كدام روش تربيتىرسول خدا(ص ) بارور گشت و دست به انقلاب علمى زد؟ مى دانيم كه نهج البلاغهبهترين و گوياترين زبان قرآن و تبيين كننده مباحث تربيتى اسلامى است . پس بايدگوش جان به كلمات حضرت مولى الموحدين على (ع ) بسپاريم و در اين سير كوتاه ،مباحث تربيتى نهج البلاغه را به درستى مورد مطالعه و ارزيابى قرار دهيم تا رهتوشه ارزشمندى براى خودسازى و بازپرورى جامعه مان باشد.
امكان تربيت
از ديدگاه نهج البلاغه ، تربيت و روشهاى تربيتى مشخص و روشن است و بهترينروشهاى مقابله با موانع و آفات تربيت نيز درست مورد ارزيابى قرار گرفته است .
امام على (ع ) مى فرمايند: زنهار، در تربيت و سازندگى خويشتن تلاش كن زيرا خداوندراهى را كه بروى برايت روشن ساخته است و آينده رفتن تو را مشخص و تبيين فرمودهاست .
سپس اميدوارى مى دهد كه اگر از راه روشن برويد و در تربيت خود و ديگران بكوشيد.حتما پيروز شده به سرچشمه سعادت خواهيد رسيد. و آنگاه به ضرورت تربيت وخودسازى اشاره مى كنند كه : اى مردم خودتان عهده دار تربيت نفس خويش باشيد و نفس رااز كشيده شدن به طرف هوسها و عادات ناروا بازداريد.
تربيت پذيرى انسان
تربيت يكى از مهمترين واقعيتهاى نظام هستى است كه در همه چيزقابل پياده شدن و ثمره دادن مى باشد. نه تنها انسان را مى شود تربيت كرد و درخودسازى و جامعه سازى موفق نمود، بلكه حيوانات و نباتات را نيز مى شود، تحتتربيت گذاشت و با روشهاى تربيتى به سوى برخى از ارزشها سوق داد.
گرچه موجودات زنده همه تربيت پذيرند، اما تربيت پذيرى انسان از ويژگيهاىخاصى برخوردار است . انسان با برخوردارىعقل و تدبير و عواطف انسانى ، تربيت پذيرتر از ديگر موجودات نظام آفرينش مىباشد. در اين مورد امام على (ع ) مى فرمايند: از كسانى مباش كه پند و اندرز به آنهاسودى نمى بخشد، مگر آنكه سخت در توبيخ آنها مبالغه شود زيرا انسانهاىعاقل با اندرز و آداب پند مى پذيرند اما چهارپايان با زدن .
با توجه به پندآموزى و تربيت پذيرى انسان ، امام على (ع ) سفارش مى كند كه درتربيت كودك ، در تربيت نفس و در تربيت افراد جامعه بايد شتاب نمود و تربيت را برهر كار ديگرى مقدم داشت . زيرا ممكن است آداب و روشهاى زشت و ناروا دلهاى پاك را آلودهسازد و تربيت و سازندگى را ناممكن .
ارزش تربيت
پس از آنكه دانستيم تربيت ممكن است و انسان تربيت پذير، و امور تربيتى بايد عجله وشتاب داشت ، به ارزشهاى تربيت و خودسازى توجه كنيم :
امام على (ع ) مى فرمايد: علم ميراث گرانبهاى است و تربيت و آداب ارزشمند اخلاقى ،لباس فاخر و زينتى است .
هيچ ثروتى چون عقل نيست و هيچ فقرى چونجهل نمى باشد و هيچ ميراثى چون ادب و تربيت وجود ندارد.
هدفدارى تربيت
امكان تربيت و ضرورت خودسازى و بازپرورى جامعه را بسيارى از مكتبها پذيرفته اندو مباحث پيرامون آن را قبول كرده اند و با اسلام و ديگر مكاتب تربيتى ممتاز جلوه مى دهدهدفدارى انسان و هدفدارى تربيت است .
صاحبنظران ، اصول كلى تربيت را براى زندگى انسان و تداوم حيات اجتماعى باوردارند. اما مى پرسند چرا خود را تربيت ك نيم ؟ چرا مشكلات و رنج فراوان خودسازى راهموار سازيم ؟
بديهى است تا مبانى اعتقادى قرآن و نهج البلاغه را نپذيريم و هدفدارى انسان و حركتتكاملى بشر بسوى قيامت و بهشت جاودان را باور نكنيم تربيت و مقررات و احكام تربيتىبدون پشتوانه اخلاقى و اجرايى است .
امام على (ع ) مى فرمايند: اى بندگان خدا آگاه باشيد خداوند شما را بى هدف و بيهودهنيافريده است و سرگدان و بدون سرپرست نگذاشت ، اى بندگان خدا، شما را بهتقوى و خويشتن دارى سفارش مى كنم كه زمام عبادتها و قوام زندگى سعادتمندانه بهتقوى بستگى دارد.
و آنگاه به رفاه زدگى شكمباره هدف گم كرده مى تازد و مى فرمايد: آيا عبث و بيهودهآفريده شده اى ، همانند حيوان پروارى كه تمام همت او علف چريدن و خوردن است .
شناخت عوامل تربيت
پس از آشنايى با مباحث مقدماتى تربيت ، بايدعوامل تربيتى را شناخت و آنها را تقويت كرد و به سوى آنها جذب شد كه نقش تعيين كنندهدر تربيت و سازندگى فرد و جامعه دارند در اين قسمت از بحث به برخى از آنها اشارهمى شود:
1. پدر و مادر
خانه خانواده ، آموزشگاه آغازين هر فردى مى باشد. زندگى خانوادگى نقش مهمى درخودسازى و بازسازى دلها دارد. پدر و مادر و ديگر افراد خانواده مى توانند مربى لايقو موفق فرزندان و يا عامل اساسى انحراف و آلودگيهاى كودكان باشند.
در اين مورد امام على (ع ) مى فرمايند: و حق فرزند بر پدر آنست كه براى كودك نام نيكانتخاب كند و او را خوب تربيت نمايد و قرآن را به او تعليم دهد.
2. خانواده
خانواده يكى از عوامل تربيتى است . فرزندان و كودكان از اعضاء خانواده الگو مىگيرند و رنگ مى پذيرند. از اين رو امام على (ع ) سفارش مى كند كه با خانواده خوب وصالح روابط دوستانه برقرار كنيد: روابط خود را با آبرومندان و افراد با شخصيت واصيل و خاندانهاى صالح و خوش سابقه برقرار ساز.
3. استاد و آموزگار
ايشان راجع به نقش استاد در تربيت انسان ، به آموزگار الهى خودرسول خدا(ص ) مى پردازد و اهميت و ارزش آموزشهاى پيامبر گرامى اسلام را چنين بيانمى دارد:
من همچون سايه اى به دنبال آمزگارم رسول خدا حركت مى كردم و آن بزرگ پيامبر، هرروز نكته تازه اى از اخلاق نيك را برايم آشكار مى ساخت و به من فرمان مى داد كه به اواقتدا نمايم .
4. جامعه و محيط زندگى
يكى ديگر از عوامل تربيت ، جامعه و محيط زندگى انسان است . از اين رو در انتخاب مكانزندگى و محيط اجتماعى بايد دقت لازم را بعمل آورد.
امام براى انتخاب جامعه خود مى فرمايد: در شهرهاى بزرگى كه مركز اجتماع مسلماناناست ، مسكن گزين و از محيط و جوامعى كه اهل غفلت و ستمكارى در آنجا هستند و ياران مطيعخدا كمتر در آن نواحى يافت مى شوند، بپرهيز.
5. علما و نصيحت كنندگان جامعه
علما انسانهاى پاك و دلسوزى هستند كه در برابر كجيها و زشتيها نمى توانند بىتفاوت بمانند و چون پدرى مهربان و دوستى خيرخواه لب به پند و اندرز مى گشايند.آنها از عوامل مهم تربيت بشمار مى آيند كه بايد احترام گذاشت و گوشدل به سخنانشان سپرد در غير اينصورت تلخيها و پشيمانيها در انتظار ما خواهد بود.
6. حكومت و رهبرى
حاكم اسلامى و رهبر جامعه ، هم مسئوليت تربيت فرد و جامعه را دارد و هم بعنوان يكى ازالگوهاى تربيتى مطرح است . همه به او دوخته اند و از دستورات و فرامينش اطاعت مىكنند.
امام على (ع ) مى فرمايند: شما مردم را بر من حاكم اسلامى حقى است اما حق شما بر آنستكه از خيرخواهى شما دريغ نورزم و شما را تعليم دهم تا ازجهل و نادانى نجات يابيد و شما را تربيت كنم تا علم فراگيريد و تربيت شويد.
و هشدار مى دهد كه نگذاريد رهبرى جامعه بدست نالايقان و نااهلان قرار گيرد كه فرد وجامعه را به تباهى و نابودى مى كشانند و خود به اين بيدارى و مسئوليت سخت پايبنداست .
7. الگوهاى موفق تربيت شده
پيرامون الگوهاى موفق ، بحث بسيار ارزنده در نهج البلاغه موجود مى باشد كه در اينبحث پيامبران خدا و رسول گرامى اسلام و اصحاب و ياران آن بزرگ پيامبر و سيماىپرهيزگاران و امامان معصوم (ع ) را معرفى مى نمايد.
در رابطه با اطاعت و پيروى از پيامبران الهى و نقش تربيتى آنان مى فرمايد:
خداوند اراده كرده است كه پيروى مردم از پيامبرانش باشد و كتابهاى آنان را تصديق كنندو به دستورات آنها گوش فرادهند.
8. انقلاب اسلامى
انقلاب و قيام و حركت موفق يك امت بهترين و ارزنده ترين مربى و آموزگار دلهاى آمادهتربيت است . نهضت و قيام رهايى بخش ، نقش اساسى در تربيت اجتماعى دارد. ترس وزبونيها را از دل ميليونها انسان مى شويد و شجاعت و دلاورى و شهادت طلبى را به همهمى آموزد. در انقلاب همه آزمايش مى شوند و زشتيها و پليديهاى خود را نشان مى دهند. آياميليونها دل و جان آماده اى را كه در انقلاب اسلامى ما عوض شد و رنگ خدايى گرفت . مىشود انكار كرد؟
نعمت انقلاب ، از بزرگترين نعمتهاى الهى و حركت انقلاب از بزرگترينعوامل تربيتى بشمار مى آيد كه درود و سلام همه ما به فرزند راستين على (ع ) امام فقيدامت اسلامى و امام حاضر در صحنه زمان ما حضرت آيت الله خامنه اى و رهروان راه امام خمينىباد.
در اين رابطه امام على (ع ) مى فرمايد: سوگند به خدايى كه پيامبر را به حق مبعوثكرد به سختى آزمايش مى شويد و غربال مى گرديد... آنچنان كه پايين به بالا و بالابه پايين بازگردد.
نتيجه گيرى
امروزه كليد تمامى ابعاد توسعه را، توسعه انسانى قلمداد مى كنند كه بدون آن رشد وتوسعه امكانپذير نيست . در نظام اسلامى ، نيروى انسانى از طرفى خود هدف است كهتوسعه براى او در خدمت اوست و از طرف ديگر خودعامل و كليد توسعه است .
اميرالمؤ منين (ع ) مى فرمايند: اى كميل مردم به سه دسته اند،اول علماى ربانى ، دوم دانشجويان كه در راه نجات هستند و سوم فرومايگان پست و بىاراده اى كه خيرى در آنها نيست .
آنچه در اين بيان شريف مدنظر قرار گرفته ، توسعه منابع انسانى و رشد و ارتقاىعلمى ، فكرى و معنوى انسانهاست كه كليد سعادت دنيا و آخرت مى باشد. البته مفهوم علمو دانش ‍ وسيع و فراتر از ابعاد فيزيكى و مادى است . هدف علم معرفت الله است و نهايتآن وصول انسان به مقام معرفت الهى و منزل علماى ربانى است .
حضرت على (ع ) از اين ديدگاه انسانها را به سه گروه تقسيم نموده اند كه دو گروه ازآنها اهل نجات هستند. اولين گروه واصلان الى اله و دومين گروه طالبانى كه در مسيركمال كوشا هستند (توسعه اند و از طرف ديگر مظروف آن ). توسعه واقعى به توسعهظرفيتهاى فكرى ، اخلاقى ، اعتقادى ، بينشى و معرفتى انسانها مربوط مى شود.
هدف توسعه بايد خود انسانها و انسانيت آنها باشد. اسلام انسان را جوهرى تركيبيافته از ملك و ملكوت دانسته و او را به مقياس عميقى تشبيه نمود كه دسترسى به عمق وابعاد وجودى وى كارى بسيار پيچيده و دور از نگاه سطحى به پهناى اقيانوس وجوداوست .
دانش و آموزش از ديدگاه امام على (ع )
دكتر نورالله كسائى
پس از قتل عثمان در سال 35 هجرى مسلمانان اعم از مهاجر و انصار از امام على بن ابىطالب (ع ) خواستند تا در امر خلافت با آن حضرت بيعت كنند. امام على (ع ) بيعت را بهشرط حضور در مسجد و رضايت عموم مردم پذيرا شد و بزرگانى از مهاجر و انصار درسبقت و حسن سابقه على (ع ) در اسلام و پايگاه والا و بى همتاى او در ديانت و دانش در بيناصحاب نخستين پيامبر سخنانى رسا سر دادند.
ثابت بن قيس بن شماس خطيب انصار گفت : به خدا سوگند اى امير مؤ منان اگر در حكومتبر تو پيشى گرفتند در ديانت از تو بازماندند. آنان در آنچه نمى دانستند به تونيازمند و تو با پشتوانه دانش خويش از همگان بى نياز بوده اى ، خزيمة بن ثابتانصارى گفت : اى امير مؤ منان ما براى ما براى امر خلافت سزاوارتر از تو نيافتيم كهتو از نخستين ايمان آورندگان و دانشمندترين مردم در شناخت خدائى و... آنچه را كهديگران دارند، دارى و آنچه را كه تو دارى ديگران ندارند و... پس مالك بن حارث اشترنخعى برخاست و گفت : اى مردم اين على (ع ) ميراث دار دانش انبياء است كهفضائل انسانى در وجود او كمال يافته و هيچ يك از پيشينيان و پسينيان را در حسن سابقهو دانش و بينش او ترديدى نيست . بر اين منوال بود شهادت ديگر بزرگان حاضر دربيعت در دانش و درايت و دادگرى و... امام
على (ع ).(223) با اينهمه كارشكنى ها، فريبكارى ها و دستاويز قرار
دادن قتل عثمان از سوى آنان كه عدالت على را با دنياپرستى و انحرافهاىمادى و معنوىخويش ناسازگار مى يافتند از همان روزهاى نخستين خلافت آغازاين(224) كارشكنى هاسرآغاز جنگ هاى درونى در جامعه نو مسلمان شد كهبه انتقال مركز خلافت از مدينه به كوفه انجاميد و جنگ هاىتحميلىجمل و صفين و نهروان و ضايعات بسيار مادى و معنوى ناشى از اين زد وخوردهاى خونينزمينه را براى انحراف فكرى جامعه اسلامى چنان فراهم ساخت كهامويان به ظاهر بهاسلام گرائيده ( طلقا) رندانه و رياكارانه زمينه ها رابراى حضورفعال در عرصه حكمرانى در قلمرو اسلام براى خويش تدارك ديدندو تنى چند از سابقهداران در اسلام از قربانيان و فريب خوردگانى شدند كهنيرنگ هاى معاويه آنان را ازمسير حكومت خداپسندانه و سيرة دادگرايانه على (ع )به بيراهه برده بود.(225)
دامنه نفاق زراندوزان و افزون طلبانى كه ديگرعدل على (ع ) را برنمى تافتند و حكومت بر مجارى حق او را پايانى براى سوءاستفادههاى خويش مى پنداشتند از حجاز گذشت و بيشترين سرزمين هاى تازه گشوده شده به دستنو مسلمانان در سرزمين هاى ايران و روم را فراگرفت . و درست در اين هنگامه بود كهزبان على براى برملا ساختن چهره هاى ريو و ريا چنان از كام برآمد و كارگر افتاد كهذوالفقارش از نيام ، از اينرو عصر زودگذر اما بى مانند خلافت و امامت على (ع ) با آنهمهخطبه ها و موعظه ها كه در مسجد كوفه و در جبهه هاى جنگ يا موارد ديگر ايراد مى كرد ونيز نامه هاى سراسر حكمت كه بر عاملانش در بلاد مى نوشت و پاسخ هايش به معاويةابن سفيان اين نمونه نفاق كه اينك جهل و بيخبرى عوام الناس و فرصت طلبان وبيخردان دنيادار او را روياروى اين آيت ايمان قرار داده بود، همه و همه در امر اشاعه دانشو آموزش از سرچشمه زلال حكمت و معرفت على كارگر افتاد و براى هميشه تاريخ پيروانحق و پيروان باطل را روياروى يكديگر قرار داد.
از يكسو آموزش ديدگان در مكتب على (ع ) رفتند تا بار امانت ديانت اسلام و شيوه آزادى وآزادگى و راستى و درستى و ستم ستيزى را براى هميشه به عنوان حجتى پايدار درجهان به يادگار نهند، و از ديگر سو گمشدگان در وادى فريب و نيرنگ و از دينبرگشتگان سفيانى و اموى و اموى گرايانى كه اسلام را بسان نقابى بر چهره نفاقبراى اجراى مقاصد حكومتى كه به ناحق فرا چنگ آورده بودند انحرافى ديرپا در دايرهحكومتى اسلامى را تدارك ديدند. با اين ترتيب و بنابر آنچه گفته آمد، روزگار خلافتو امامت اميرالمؤ منين (ع ) روزگار تعاليم عاليه انسانى و اسلامى و عصر درخششآموزشهاى راستين نخستين نوآور مكتب وحى و پرورش يافته در دامان نبوت بود و بىترديد پرداختن به پيشينه دانش اندوزى و مايه هاى حكمت و معرفت و شيوه هاى آموزش جهتدار و شخصيت علمى و نكته هاى نابى كه على (ع ) اين پيشواى علم و عرفان در باب دانشو دتنشمندان و مايه هاى غريزى و فطرى و اكتسابى و نيز توجه به درك و درايت و علم وعالم هدفمند و آگاه به زمان و مكان به جهانيان عرضه داشته و براى آيندگان بهيادگار نهاده و نيز نوشته هاى او كه در منابع كهن مؤ لفانى كه گاه با نحوه حكومت اوسر ناسازگارى داشته اند، از پرمحتواترين دانستنى ها و گنجينه معرفت درخلال نزديك به پانزده سده از تاريخ اسلام بلكه پيش ‍ از آن در تاريخ آموزش وپرورش مدون بشريت است كه رويكرد به آن امروزيان و آيندگان در صحنه حيات فرهنگو تمدن را راهبر و دستگيرى نجات دهنده است .
على (ع ) تربيت يافته و آموزش ديده درمكتب رسول الله (ص )
اين عبارت اعتراف خود على (ع ) است در گزارش از روزگارر خرديش : (( و قد علمتمموضعى من رسول الله صلى الله عليه و آله بالقرابة القريبه و المنزلة الخصيصة .وضعنى فى حجره و انا ولد يضمنى الى صدره ، و يكنفنى فى فراشه و يمسنى جسده ويشمنى عرفه و كان يمضغ الشى ثم يلقمنيه ، ما وجد لى كذبة فىقول ، و لا خطلة فى فعل ... و لقد كنت اتبعه اتباعالفصيل اءثر امه يرفع لى فى كل يوم من اخلاقه علما و ياءمرنى بالاقتداء به و لقدكان يجاور فى كل سنة بحراء فاءراه و لايراه غيرى . و لم يجمع بيت واحد يومئذ فىاسلام غير رسول الله (ص ) و خديجة و انا ثالثهما. اءرى نور الوحى و الرسالة و اءشمريح النبوة ...)) (226)
((شما از پايگاه و خويشاوندى من نزد رسول خدا نيك آگاه ايد. به گاه كودكى مرا دركنار خود مى نهاد و بر سينه خويش جا مى داد و مرا در بستر خود مى خوابانيد، چنانكهتنم را به تنش مى سود و از بوى خوش خويش مرا عطرآگين مى كرد. و گاه مى شد كهغذايى را مى جويد و به من نيز مى خورانيد. از من ناراستى در گفتار نشنيد و كاستى وكژى در كردار نيافت ... در سفره و حضر در پى او بودم بسان شتر بچه اى در پى مادر،هر روز نشانه اى از اخلاق خود را به من مى نمايانيد و مرا به پيروى از آن وا مى داشت .هر سال كه در (غار) حراء خلوت مى گزيد، تنها من او را مى ديدم . در آن هنگام تنها يكخانه بود كه رسول خدا(ص ) و خديجه در آن مى زيستند و من سومين آن دو بودم . روشنىوحى و رسالت را مى ديدم و بوى نبوت را مى شنيدم ...))
ابعاد دانش امام على (ع ) و خاندانش :
(( تالله لقد علمت تبليغ الرسالات و اتمام العدات و تمام الكلمات . و عندنااهل البيت اءبواب الحكم و ضياء الامر. الا و ان شرائع الدين واحدة و سبله قاصدة . من اخذبها لحق و غنم ، و من وقف عنها ضل و ندم ....)) (227)
به خدا سوگند كه رسانيدن پيام ها و انجام دادن وعده ها را دانستم و دريافتم . و حق گفتهها را بجاى آوردم ، براى ما خاندان رسالت (اهل البيت ) درهاى دانش الهى گشوده و نورحكمت وين برافروخته بود، بدانيد كه راههاى دريافت دين يك راه راست آنهم راهى كوتاه ،هر كه آن راه در پيش گيرد و به منزل مقصود رسد و بهره برد و آنكه از آن باز ايستدگمراه گردد و پشيمان شود...
نخستين استاد و نخستين شاگرد در مكتب اسلام
على (ع ) را پرسيدند علت چيست كه در بين اصحابرسول خدا(ص ) از بيشترين مراتب دانش ، برخوردار شدى ؟ در پاسخ گفت : هميشه رسمبر اين بود كه هرگاه من مى پرسيدم پيامبر پاسخ مى داد، و چون خاموش مى ماندم او مراآموزش مى داد. و اين روايت مقبول از سوى عموم مسلمانانكهرسول خدا(ص ) در مراتب دانش و حكمت خود و على مى گفت كه : (( انا مدينة العلم وعلى بابها)) ثمره سال ها دانش اندوزى على و بهره گيرى او از حكمت نبوى است كهعلى را در زندگى در بيت نبوت و فخر اهل البيت در پايگاهى بى همتا فرار دادهبود.(228)
آغاز آموزش و داورى از سوى على (ع )
پس از هجرت پيامبر و ديگر نو مسلمانان (مهاجران ) از مكه به مدينه كه پيروزى هاى نوبر كفار عرب روزافزون و اسلام در جزيرة العرب فراگير شد، على (ع ) از نخستيندست اندكاران آموزش و رسيدگى به امر قضا (داورى ) در بين مسلمانان شد، آموزشى كهاز پيش محتوا و آداب آن از سوى پيامبر براى او بيان شده بود، على (ع ) خود در اين زمينهگفته است : آنگاه كه رسول خدا(ص ) مى خواست مرا براى امر قضا در بين نو مسلمانانيمن به آن ديار بفرستند، آن حضرت را گفتم كه من جوانم و قضا نمى دانم ،رسول خدا دست بر سينه ام نهاد و گفت : خدايا دلش را هدايت كن و زبانش را استوارگردان ، ار آن پس به خدايى كه دانه را شكافت در قضا (داورى ) بين دو تن هيچ شكنكردم .(229) و مى دانيم كه داورى در بين نو مسلمانان در آن روزگار كه مى بايست ازآن پس عبادات ، معاملات و احكام خود را بر پايه آئين جديد انجام دهند، نيازمند به ارشاد وآموزش از سوى آموزگارى فرزانه و دانشمند مى بودند كه بر تمامى احكام جديد آگاهىداشته باشند.
امام على از نخستين كاتبان وحى و عالم به علوم قرآنى
امام على (ع ) كه در كودكى و نوجوانى خواندن و نوشتن را در مكتب خانه اى ر مكهفراگرفنه بود.(230) پس از بعثت رسول خدا(ص ) از نخستين كاتبان وحى ونويسندگان خاص پيامبر بود.(231) پيشينه دانش اندوزى على و بهره گيرى او ازدانش نبوى وى را در مرتبه اى ممتاز از ديگر صحابه در شناخت قرآن و شاءننزول و تفسير و تاءويل آيات كتاب خدا قرار داده و چنان بود كه خود مى گفت : ((از منبپرسيد كه بگويم آيه ليلى است يا نهارى ، سهلى است يا جبلى ...))(232)
على از ديدگاه قاطبه نويسندگان و صاحبنظران قديم و جديد از بيشترين مراتب دانش وديانت ، دادگرى ، فصاحت كلمه و بلاغت در كلام برخوردار و حكمت از جوانب گفتار وكردارش نمايان بود.(233) كتاب نهج البلاغه كه فراگير بيشترين سخنان ، مواعظ،نامه ها و خطبه هاى بازمانده از على است ، به اعتراف قاطبه خداوندان بلاغت و ناقدانحكمت گنجينه اى است دون كلام خلايق و فوق كلام مخلوق .(234)
عبد الحميد كاتب از درخشانترين چهره هاى آغاز عصر تدوين در ادب عربى كه با ابداعشيوه هاى بلاغى و ابتكار در فنون نويسندگى معيارهاى نوينى را در نثر نوخاستهزبان عربى بنيان نهاد و يا مثل سائرى (( بداءت الكتابة بعبد الحميد و...))سرآمد نويسندگان اواخر عصر اموى شد، به گاه اسارت درچنگال عمال عباسى و در پاسخ به اين پرسش ‍ منصور عباسى كه ، چه عاملى ترا بدينپايگاه در بلاغت رسانيد، (( (ما الذى مكنك من البلاغه و خرجك فيها))) با آنهمهوابستگى به حكومت اموى ضد علوى و گرفتار ايادى عباسيان با سخنى نه در حد ادب دراعتراف به فضيلت امام على (ع ) در بلاغت گفت : (( حفظ الكلام الاصلح ))يعنى توجه به سخنان على (ع ). اين تازى نويس ‍ ايرانى نژاد عنفوان جوانى را دركوفه به آموزگارى اشتغال داشت كه حدود نيم سده اى پيش از او اميرالمؤ منين على (ع )مركز خلافت را از مدينه به اين شهر نوبنياد اسلامى نزديك به مدائن پايتخت ساسانيانانتقال داده بود و در اين دارالخلافه جديد بود كه افزون بر خطبه ها و مواعظ آموزنده آنحضرت ، نامه ها، وصايا و عهدنامه هاى او در سراسر قلمرو وسيع اسلام آنروز انتشارمى يافت و اين مواعظ بليغ و تعابير رسا و دلنشين بيش از همه آويزه گوش كسانى مىشد كه در اين شهر اقامت داشتند و در حفظ و روايت كلامى كهمثل اعلاى فصاحت و بلاغت بود به جان مى كوشيدند. بنا به روايت ابن ابى الحديد يكىاز شارحان نهج البلاغه ، عبدالحميد گفته بود كه : هفتاد خطبه از خطبه هاى على (ع ) راحفظ كردم و پس از آن ذهنم جوشيد كه جوشيد.(235)
از ديدگاه آموزشى و با توجه به اشارات دقيق على (ع ) به نفس دانش و نقش دانشمند ودانش هاى سودمند و يا زيانمند، رابطه استاد و دانشجو و مساجد يعنى كهن ترين نهادهاىآموزشى و... بسيارى از نكته ها كه مهمترينسرفصل ها و موضوع هاى مورد بحث در مسائل آموزش و پرورش از معتبرترين و مفيدترينمنابع تحقيق در زمينه هاى اخلاقى ، فلسفى ، جامعه شناسى در تاريخ آموزش و پرورشقرار گرفته است كه اشاره به برخى از برجستگى ها در اين بخش از تحقيق راضرورى مى دانيم .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation