بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب امام علی (ع ) فرهنگ عمومی و همبستگی اجتماعی, مؤ سسه فرهنگى انتشاراتى زهد   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AMAM0001 -
     AMAM0002 -
     AMAM0003 -
     AMAM0004 -
     AMAM0005 -
     AMAM0006 -
     AMAM0007 -
     AMAM0008 -
     AMAM0009 -
     AMAM0010 -
     AMAM0011 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

فرآيند ارتباطى نهج البلاغه
1. اين كتاب اكثر آن در بعد از خلافت امام على (ع ) تدوين شده است و اين كتاب بعد ازكشته شدن دو خليفه توسط مسلمين به وجود آمده است يعنى يك نوع تاامنى شديد سياسىدر جامعه ، پس هدف از نهج البلاغه ايجاد ثبات در جامعه بوده است . پس با نسبيت معرفتدينى كه سبب بحران ساختارى در سطح جامعه بوده است برخورد بسيار محكم شده است .
2. از جملات ادبى براى تهيج افراد بسيار استفاده شده است چون براى برگرداندنجامعه از مسيرى كه مى رفته است استفاده شده است .
حضرت على (ع ) و مخالفان سياسى
سيد محمد مرتضوى
(( بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد الله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطيبين و اللعن الدائم علىاعدائهم اجمعين . ))
حاكمان فراوانى در طول تاريخ بشريت آمده اند و خواهند آمد و هيچ حكومتى نيز درطول تاريخ بدون مخالف نبوده و نخواهد بود. اما آنچه حاكمان را محبوب ملتها مى كندعملكرد آنان بخصوص در ارتباط با خود، وابستگان ،، ياران و مخالفان خود مى باشد.بر اين اساس حاكمان تاريخ متناسب با شخصيت روحى و عملكرد در حافظه انسانها و دردفتر تاريخ ماندگار خواهند شد.
حاكمان مستبد به عنوان الگوى ظلم ، ستم ، فساد، تباهى و ضرب المثلى براى عبرتانسانها و حاكمان صالح نيز الگوى عدالت ، انصاف ، جوانمردى ، و ضرب المثلىبراى جوامع ايده آلى يا مدينه هاى فاضله انسانها در آمده اند. از طرفى مخالفت باحكومتها نيز متفاوت است يعنى حكومتهايى كه در جامعه از مشروعيت برخوردار نبوده مخالفتبا آنها و تلاش ‍ براى سرنگونى آنها از نگاه انسانهاى آزاده و با شرافت نه تنها عيبنيست بلكه يك امتياز محسوب مى شود و آنان كه در اين زمينه تلاش مى كنند در بين مردم ازمحبوبيت خاصى برخوردارند و برترين آنها به عنوان قهرمانان ملى محسوب مى شوند وبرعكس حكومتهايى كه در جامعه از مشروعيت برخوردارند مخالفت با آن و تلاش براىسرنگونى آن از نگاه انسانهاى آزاده و منصف نه تنها امتياز نيست بلكه زشت و تلاش عليهمنافع ملى تلقى مى شود و اتهام وابستگى به بيگانه رابدنبال دارد.
شخصيت امام على (ع )
امام على به عنوان يك حاكم نه تنها در نگاه مسلمانان حاكمى نمونه و الگويى مناسببراى اداره كشور محسوب مى شود بلكه آوازه و شهرت على (ع ) در اين جهت از مناطقاسلامى گذشته و انديشمندان غير مسلمان را نيز به شدت تحت تاءثير قرار داده استبطورى كه يكى از انديشمندان مسيحى معاصر او را صداى عدالت انسانى (260) مىداند و آن انديشمند مسيحى ديگر او را مرد مبارزه و انديشه مى داند.(261) و مسيحىديگرى او را قربانى عدالت مى داند.(262) براستى شخصيت امام على (ع ) فراتر اززمان و مكان بود و نمى توان آن شخصيت را محدود به يك عصر يا يك محيط خاص كرد چراكه او عصاره اى از فضائل انسانى و اسلامى بود و در اين زمينه بشنويد از عبدالفتاحعبدالمقصود(263) مورخ برجسته معاصر اهل سنت (264) . جايگاه على (ع ) در اسلام ودر نزد رسول خدا(ص ) برتر از آن است كه تنها با نسبت خانوادگى بتوان آن راارزيابى كرد زيرا گذشته از امتياز خانوادگى ، على خلاصه تلاش پيامبر(ص ) براىترويج دين است .
بى جهت نيست كه محمد(ص ) او را انتخاب كرده است .
بى جهت نيست كه محمد(ص ) او را محرم اسرار خود دانست و علم او را افزود و اسرار رابرايش هويدا ساخت .
بى جهت نيست كه محمد(ص ) بعد از هجرت از بين تمام ياران و مخلصان و اقوام خود على(ع ) را به عنوان برادر برگزيد.
بى جهت نيست كه محمد(ص ) در جريان اعلام برائت از مشركين على (ع ) را انتخاب كرد.
اينها و بسيارى از امتيازات ديگر كه جايگاه على (ع ) را نزد پيامبر مشخص مى كند.
على (ع ) را در هر زمان و مكان خطرناك مى توان يافت .
آيا در سراسر جهان مى توان كسى را يافت كه بعد از پيامبر اسلام از چنين امتيازاتىبرخوردار باشد. امتيازاتى كه شخصيت منحصر به فرد او را بوجود آورده است .امتيازاتى كه چنان بسيار و مشهور است كه نيازى به گفتن ندارد وقابل شمارش نيست .(265)
بر اين اساس نه دوستان و شيفتگان امام على (ع ) منحصر به عصر و محيط خودش مىباشند و نه دشمنان قسم خورده اش ، امروز نيز امام على (ع ) در سراسر جهان شيفتگانىدارد كه حاضرند براى زنده نگهداشتن نام او ميثم وار بر چوبه دار بروند و دشمنانىدارد كه حاضر نيستند نام او را بشنوند و بر زبان آورند زيرا دوستى دوستان امام على(ع ) و دشمنى دشمنان اول بخاطر ارزشهايى است كه امام على (ع ) تبلور آنهاست و تادنيا دنياست اين ارزشها دوست و دشمن خواهد داشت .
حكومت امام على (ع )
حكومت امام على (ع ) از ديدگاه مسلمانان (چه در عصر خودش و چه در عصر حاضر) حكومتىمشروع و قانونى است زيرا در بين فرقه هاى اسلامى مبناى مشروعيت حكومتها عبارتند از:
1. نصب :
در بين مسلمانان فرقه هايى از قبيل شيعه اماميه ، زيديه ، اسماعيليه و...قائل به نصب مى باشند (گرچه در شرايط امام اختلاف نظر دارند) يعنى معتقدند حاكمىدر جامعه اسلامى قانونى است و حكومتى مشروع مى باشد كه از طرف خداوند نصب شدهاست و به عنوان نمونه : خواجه نصير الدين مى فرمايد: (( الامام لطف فيجب نصبه علىالله تعالى تحصيلا للغرض (266) )) و در تعريف لطف گفته اند: لطف عبارت استاز آنچه كه بنده را به اطاعت خدا نزديك و از گناهان دور مى نمايد(267) بنابراينسخن خواجه اين است كه اگر غرض خداوند هدايت خلق را به سوى خودش مى باشد بايدبعد از پيامبر(ص ) امامى نصب نمايد.
بر اساس نظريه شيعه خداوند براى دوران بعد از پيامبر 12 نفر را به عنوان امامانتخاب و توسط پيامبر با بيان خصوصيات شخصى آنان بيان نموده است كه يازدهمينآنان در سال 260 هجرى به شهادت رسيد و دوازدهمين آنان به دلائلى براى ارتباط بامردم افرادى را انتخاب مى كرد كه يكى پس از ديگرى به عنوان نماينده امام در بين مردمزندگى مى كردند و چون مرگ چهارمين نفر آنان فرا رسيد اين دوران پايان يافت كه بهاين افراد كه به اين افراد نواب اربعه و به اين دوران كه حدود 70سال بطول انجاميد دوران غيبت صغرى مى گويند و ازسال 329 دوران غيبت كبرى آغاز مى گردد كه تا قيام دوازدهمين امام ادامه خواهد داشت كه دراين دوران نيز نمايندگانى از طرف امام بطور عام تعيين شده اند يعنى در دوران غيبتصغرى فرد خاصى مشخص مى شد ولى براى اين دوران ويژگيهايى بيان شده است كههر كس واجد اين شرايط باشد اين سمت را مى تواند داشته باشد(268) از نظر شيعهدر دوران غيبت حكومتهايى كه از نظر اين افراد اداره نشود (يا مستقيم يا غير مستقيم )مشروعيت نخواهد داشت و حكومتهاى ظلم و جور محسوب مى شوند.
2. انتخاب :
فرقه هايى در بين مسلمانان معتقدند كه نصب امام بر خدا واجب نيست بلكه بر مسلمانانواجب است كه فردى را انتخاب كنند كه با انتخاب آنان حكومت او مشروع و قانونى خواهدبود به عنوان نمونه : (( و الامام لا يصير اماما الا بعقد من يعقد له الامامه منافاضل المسلمين الذين هم من اهل الحل و العقد و المؤ تمنين على هذا الشاءن (269) ))حاكمى قانونى است كه از طرف عده اى از انديشمندان مسلمان كهاهل تشخيص اين مساءله هستند انتخاب شود.
3. نصب تواءم با انتخاب :
بعد از پيروزى انقلاب اسلامى با توجه به انديشه دينى و شرايط جهانى در قانوناساسى جمهورى اسلامى رهبرى جامعه بايد اين دو ويژگى را داشته باشد: نصب ازطرف شرع و انتخاب مردم (چه مستقيم و چه غير مستقيم ) بهاصل پنجم قانون اساسى توجه كنيد:
در زمان غيبت حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه در جمهورى اسلامى ايران ولايتامر و امامت امت بر عهده فقيه عادل و باتقوى ، آگاه به زمان ، شجاع ، مدير و مدبر استكه طبق اصل يكصدوهفتم عهده دار آن مى گردد(270) .
4. تسلط حاكم :
بعضى از انديشمندان اهل سنت تا آنجا پيش رفته اند كه مى گويند هر كس در جامعهاسلامى قدرت را بدست بگيرد و بر اوضاع مسلط شود حاكم قانونى است و دكتر زحيلىعباراتى را از بزرگان مذاهب چهارگانه اهل سنت در مشروعيت اين نوع حكومت بيان مىكند(271) .
نقطه مشترك بين تمام نظريات اين است كه طرفداران هر نظريه اى به اين معتقدند كهوقتى حاكمى بر اساس نظر آنان بقدرت رسيد اطاعت از او واجب و تخلف از او گناه وتلاش ‍ براى سرنگونى اين حكومت را حرام مى دانند ابن خلدون مى گويد: (( واجب علىالخلق جميعا طاعته (272) لقوله تعالى : يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم (273) )) اى خدا باوران از خداوند و پيامبرش و اولى الامراطاعت كنيد. با توجه به آراء موجود از قديم و جديد ما از نظر فكرى طرفدار هر يك ازاين نظريه هاى رايج در دنياى اسلام باشيم حكومت امام على (ع ) حكومتى قانونى و مشروعبوده است چه بر اساس نظريه نصب كه انديشه شيعه بر آن استوار است و آنان براىاثبات نظريه خود ادله اى دارند و در كتب اعتقادى فراوان از آن بحث شده است و چه براساس نظريه انتخاب كه اهل حل و عقد كه همان اصحابرسول خدا(ص ) بودند او را انتخاب كرده بودند و چه براساس ‍ نظريه تلسط نيز درموقع اولين برخورد، امام على (ع ) بدون هيچ مقاومتى قدرت را در دست داشته و تا 6 ماهبعد از انتخاب نيز اين بوده است زيرا او هم نصب از طرفرسول خدا(ص ) را داشت و هم
انتخاب مردم را بر اين اساس بدون هيچ شبهه اى مخالفت با حكومت قانونى و مشروع امامعلى (ع ) يك گناه شرعى و تلاش براى سرنگونى آن از طرف هر كس ، هر جناح وجريانى كه باشد كارى حرام و خلاف شرع و عليه منافع ملى امت اسلامى تمام شده است .
توجيه عملكرد اصحاب رسول خدا(ص )
اهل سنت چون همه اصحاب رسول خدا(ص ) را انسانهايىعادل مى دانند كه گناه نمى كنند به عنوان نمونه : (( اتفقاهل السنة على ان الجميع عدول و لم يخاف فى ذلك الاشذوذ من المبتدعه (274) ))اهل سنت اتفاق دارند كه همه صحابه عادلند و جز عمده معدودى از بدعت گذاران كسىمخالف اين نظريه نيست . اين ديدگاه راجع به اصحابرسول خدا(ص ) با آن واقعيت تاريخى كه بعضى از اصحابرسول خدا(ص ) براى براندازى و سرنگونى حكومت قانونى و مشروع امام على (ع ) دستبه هر اقدامى مى زدند سازگار نيست و چون آن واقعيت تاريخىقابل انكار نيست و از طرفى نخواسته اند از آن نظر خود راجع به صحابه (بخصوصبا تعريفى كه از اصحاب مى كنند كه هر مسلمانى كهرسول خدا(ص ) را ديده باشد صحابه است ) دست بردارند با اينكه اين نظر راجع بهصحابه برخلاف صريح قرآن مى باشد زيرا قرآن مسلمانانى كه در كنار پيامبرزندگى مى كردند و اهل گناه بودند را چند گروه مى داند.
1. منافقان قابل شناخت :
به عنوان نمونه : (( اذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انكلرسول الله و الله يعلم انك لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون (275) ))بعد از نزول اين آيات اين منافقين براى پيامبر و ياران اوقابل شناخت بودند چون معلوم بود كه چه كسانى چنين قسمى را خورده بودند.
2. منافقان غير قابل شناخت :
به عنوان نمونه : (( و ممن حولكم من الاعراب منافقون و مناهل المدينه مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم .(276) ))
3. بدبينان به خدا و پيامبر:
(( و اذ يقول المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الاغرورا.(277) ))
4. جاسوسان كفار: به عنوان نمونه :
(( انما يستاذنك الذين لا يؤ منون بالله و اليوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فى ريبهميترددون ولو ارادوا الخروج لا عدواله عدة و لكن و لا وضعوا خلالكم يبغونكم الفتنة وفيكم سماعون لهم و الله عليم بالظالمين .(278) ))
5. آنان كه كارهاى خوب خود را خراب كرده اند:
به عنوان نمونه : (( و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخرسيئا.(279) ))
6. كسانى كه در آستانه ارتدادند:
به عنوان نمونه : (( و طائفة قد اهمتهم انفسهم يظنون بالله غير الحق ظن الجاهليةيقولون هل لنا من الامر من شى قل ان الامر كله لله يخفون فى انفسهم ما لا يبدون لكيقولون لو كان لنا من الامر شى ما قتلنا هيهنا.(280) ))
7. فاسقان :
((به عنوان نمونه : يا ايها الذين آمنوا ان جاءكم فاسق بنبا فتبينوا ان تصيبوا قوما بجهلةفتصبحوا على ما فعلتم نادمين .(281) ))
8. فراريان جبهه جنگ :
با اين كه دفاع از پيامبر واجب است ولى عده اى از اصحابه در ميدان احد فرار كردند وهر چه پيامبر آنان را صدا زد پاسخ ندادند كه آيهنازل شد: (( اذ تصعدون و لا تلون على احد والرسول يدعوكم فى اخرايكم (282) )) با اينكه فرار از جنگ حرام است بخصوصجنگى كه رسول خدا(ص ) مى كند و تنها در قرآن در سوره بقره ،آل عمران ، المائده ، التوبه ، العنكبوت ، الاحزاب ، محمد، الفتح ، الحديد، المجادله ،الحشر و المنافقين دهها آيه راجع به منافقان مى باشد با چنين تعريفى از صحابه همهاين گروهها داخل در ياران پيامبر مى باشند و بايد همهعادل باشند و اين حرف با صريح قرآن سازگار نيست و اگر سراغ سنت و تاريخ مسلمبرويم آنقدر از اصحابه گفته شده است كه حد ندارد و براى روشن شدن مطلب از هر يك، يك نمونه مى آوريم .
اصحاب رسول خدا(ص ) در سنت نبوى
در سنت نبوى نيز از ياران رسول خدا(ص ) (با اين تعريف از صحابه ) تصويرى ارائهشده است كه نمى توان گفت همه آنها عادلند ابن صحيح بخارى كه نزداهل سنت بهترين كتاب حديثى است درباره اصحابرسول خدا(ص ) آورده است : پيامبر(ص ) فرمود: (( انا فرطكم على الحوض من وردهشرب منه و من شرب منه لم يظماء بعده ابدا ليرد على اقوام اعرفهم و يعرفونى ثميحال بينى و بينهم فاقول اى رب اصحابىفيقول لا تدرى ما احدثوا بعدك (283) )) در كنار حوض منتظرتان هستم هركس بر آنوارد شود از آن خواهد نوشيد و هركس از آن بنوشد هرگز تشنه نخواهد شد. اقوامى بر منوارد مى شوند كه من آنان و آنان مرا مى شناسد (ولى بدون نوشيدن آب ) بين من و آنانجدايى مى افتد مى گويم پروردگارا: اينان ياران من هستند؟! خداوند پاسخ مى دهد تونمى دانى بعد از تو چه كرده اند؟
آيا با وجود چنين احاديثى در منابع صحيح اهل سنت باز هم مى توان گفت اصحابرسول خدا(ص ) (با اين تعريف از صحابه ) همه انسانهاى عادلى بودند و هيچ گناهىنمى كردند؟!
اصحاب رسول خدا(ص ) و تاريخ
در تاريخ صحنه هايى از عملكرد اصحاب رسول خدا(ص ) ثبت شده است كه با عملكرديك مسلمان عادى سازگارى ندارد تا چه رسد به اينكه بگوئيم اينها انسانهاى عادلىهستند؟ به عنوان نمونه :
ذوى الحويصرة : يكى از اصحاب رسول خدا(ص ) كه در جنگ حنين همراه آن حضرت بود درپايان اين جنگ هنگامى كه رسول خدا(ص ) مشغول تقسيم غنائم جنگى بود آمد خدمت حضرتو عرض كرد: اى محمد ديدم امروز چه كردى !!
حضرت فرمود چطور بود؟
گفت : به عدالت رفتار نكردى ؟!
حضرت غضبناك شد و فرمود: اگر من عدالت را رعايت نكنم چه كسى رعايت خواهدكرد؟(284)
اين رفتار اين شخص در زمان رسول خدا(ص ) است كه پيامبر راعادل نمى داند و بعد از رسول خدا(ص ) يكى از رهبران طرح براندازى حكومت حضرتامير(ع ) است بعد ما بگوئيم اين انسان صحابه خدا(ص ) است وعادل است و هيچ گناهى نمى كند.
و نمونه ديگر: وليد بن عقبه در زمان پيامبر، حضرت مسئوليتى به او واگذار كرد وبعد آيه نازل شد و او را انسانى فاسق خواند كه در آيات آورديم و بعد ازرسول خدا(ص ) عثمان او را حاكم كوفه كرده است مشروب مى نوشيد و با حالت مستىبراى نماز صبح به مسجد آمد و نماز دو ركعتى را چهار ركعت خواند و در ركوع و سجودشبه جاى ذكر خدا مى گفت : اشربى و اسقنى و در پايان نماز رو به نمازگزاران كرد وگفت : اگر مى خواهيد بيشتر برايتان بخوانم .(285)
و تعجب از انديشمندى چون ابن حجر عسقلانى است كه در ابتداى كتاب خود همانطورى كهاز او نقل كرديم مى گويد صحابه همه عادلند و وقتى به شرححال همين وليد مى رسد(286) مى گويد آيه ان جاءكم فاسق درباره اونازل شده است و بعد مى گويد جريان نماز او درحال مستى مشهور است ؟!
بنابراين با توجه به عملكرد اصحاب رسول خدا(ص ) چه در زمان خود حضرت و چهبعد از آن نمى توان پذيرفت كه همه آنان انسانهاى عادلى بودند ولى اكثريتاهل سنت چون بر اين باورند كه صحابه همه عادلند و از طرفى اقدام عليه حاكم اسلامىنيز كارى خلاف شرع و حرام است خواسته اند اين رفتار صحابه را توجيه كنند. به اينتوجيهات توجه كنيد:
1. پيروان ناآگاه حق
عده اى از انديشمندان همانند ابو جعفر اسكافى درباره اين گروه مى گويد: اين گروهمطيع حق بودند ولى آگاهى نداشتند چون برايشان شبهه پيش آمده بود حق را يارىنكردند ولى دشمنى آنان با على (ع ) نيز عمدى نبوده است بلكه چون شبهه داشتند چنينشده است (287) .
نقد اين سخن
الف : براستى اگر منصفانه قضاوت كنيم مى توانيم بپذيريم كه عايشه ام المؤ منينبخاطر شك و شبهه اى كه در مساءله داشت دست به اين اقدام زد؟! زيرا عايشه سالين درازدر كنار رسول خدا(ص ) و در خانه او و به عنوان همسر او زندگى كرده است و با فرهنگو مفاهيم دينى كاملا آشنا بوده است تا جايى كه عده اى او را در فقه و شعر و پزشكىيگانه عصر خود پنداشتند؟!(288) و عمر رضا كحاله 120 صفحه از كتاب خود را بهاختصاص داده است (289) او گذشته از آنكه با دين آشنا بود امام على (ع ) را هم خوبمى شناخت زيرا نسبت خانوادگى امام على (ع ) با پيامبر(ص ) و موقعيت امام على (ع ) نزدپيامبر(ص ) ايجاب مى كرد كه او امام على (ع ) را خوب بشناسد بنابراين با توجه بهشناختى كه ما از عايشه داريم نمى توان پذيرفت كه او مساءله را نمى دانست .
ب : خود اسكافى در همين كتاب موضعگيرى بعضى از اصحابه را به نقد مى كشد و مىگويد شما كه حديث على مع الحق و الحق مع على (ع ) را از پيامبر شنيده بوديد چگونهقابل قبول است كه بگوييم نمى دانستيد؟ (حال بايد به اسكافى گفت از شما چگونهقابل قبول است كه بگوييد نمى دانستند و شبهه داشتند؟!)
ج : چگونه مى توان پذيرفت كه اين گروه و الگو بودن آنان براى ديگران كه باهمين توجيه نيز عده زيادى در اين نبردها شركت مى كردند ما نمى توانيم نقش آنان را درگمراه كردن مردم و تضعيف حكومت دينى ناديده بگيريم و آنان را تبرئه كنيم .
2. مجتهدين خطاكار
عده اى براى توجيه رفتار اين گروه از براندازان به توجيهمتوسل شده اند كه اينها مجتهد بودند به عنوان نمونه ابن حجر بعد از آنكه جريانجمل و صفين را بيان مى كند، مى گويد: (( وكل من الفريقين مجتهد و كان من الصحابه فريق لم يدخلوا فى شى منالقتال و ظهر بقتل عمار ان الصواب كان مع على .(290) )) هر دو گروه مجتهد بودندو گروهى از صحابه نيز وارد نبرد نشدند ولى با كشته شدن عمار معلوم شد كه حق باعلى است .
نقد اين سخن :
الف : چگونه مى توان پذيرفت كه در جنگى كه چندين هزار انسان مسلمان كشته شده اندو اين همه تلفات مالى ، جانى و... بدنبال داشته هر دو گروه خطاكار بوده اند؟!
ب : چگونه قابل تصور است كه در چنين مساءله اى حقيقى وجود نداشته باشد و حق باهيچكدام نباشد با اينكه هيچ مساءله اى را نمى توان بدون حكمى از احكام خمسه در نظرگرفت (291) ابن حزم رهبر مكتب ظاهريه در اهل سنت در نقد اين نظريه كه هر مجتهدىبر حق است مطالب فراوانى بيان مى كند از جمله مى گويد: بر اساس اين نظريه لازممى آيد يك انسان در آن حد واحد هم در بهشت تا ابد بماند و هم در جهنم تا ابد بماند زيرااگر انسانى بر اساس نظر مجتهدى كافر باشد بايد در جهنم باشد و همين انسان اگربر اساس نظر مجتهدى ديگر مؤ من باشد بايد در بهشت بماند در آن واحد سپس مىگويد: در رد اين نظريه همين مقدار كافى است كه خداوند تصريح كرده است كه در راهرسيدن به او يكى است و بقيه راهها بيراهه است و پيامبر نيز اجتهاد عده اى از صحابه رادر زمان خود تخطئه كرده است و آنگاه مواردى از آنها رانقل مى كند(292) .
ج : گرچه ابن حجر راجع به اصحاب صفين در پايان تصريح مى كند كه با كشتهشدن عمار معلوم شد كه حتى با على است ولى راجع به اصحابجمل بدون اظهارنظر صريح از كنار آن مى گذرد اين به اين معنا خواهد بود كه هر دو برخطا بوده اند. البته بايد حجر تقدير كرد كه همين مقدار شهامت را داشته در يك جريان باشهامت اعلام كند كه حق با كيست ديگران كه همين شهامت را نداشته و حقايق را كتمان كردهاند.
3. هر دو گروه منحرفند
عده اى در برخورد با اين تضاد فكرى يا نخواسته اند مساءله را ريشه اىحل كنند يا نتوانسته اند آن را حل كنند قائل شده اند كه هر دو گروه هم على و هممخالفانش همه خطاكار و فاسق هستند و شهادت آنان در هيچ مساءله اى پذيرفته وقابل قبول نيست .(293)
نقد اين سخن :
چون مبناى فكرى اين نظر همان مبناى قبلى است بنابراين نقد آن همان نقد قبلى است وتكرار نخواهيم كرد.
4. بى تفاوت تا قيامت
عده اى در برخورد با اين حوادث به هر دليل چنين اعتقادى را اظهار داشته اند كه ما نسبتبه هيچيك از طرفين درگير قضاوت نمى كنيم و صبر مى كنيم تا در قيامت اين مساءلهروشن شود(294) اين گروه در تاريخ اسلام به مرجئه شهرت يافته اند.
نقد اين سخن : الف : اين مساءله ، مساءله گذشته تاريخى نيست تا بگوييم سكوت مى كنيم بلكهمساءله روز جامعه ماست كه ما در برابر چه حكومتى تسليم هستيم ؟ از چه كسى حمايت مىكنيم ؟ عليه چه كسانى اقدام مى كنيم ؟
ب : اين مساءله مربوط به درگيريهاى سياسى بين مسلمانان مى باشد و نمى توان نسبتبه حوادث سياسى كه در اطراف انسان مسلمان مى گذرد، انسان بى تفاوت باشد، برفرض كه اظهار نظر نسبت به افراد گذشته خوددارى كنيم همانند مرجئه ولى در مقامرفتار بناچار راهى را خواهيم رفت پس چه بهتر كه انسان فكر كند و راهى را حق تشخيصدهد و آنرا طى كند تا هم در دنيا و هم در آخرت سربلند باشد.
5. تجديد نظر طلبان
عده اى از اين گروهها كه در اين جريانها از طرفين درگير بودند تا آنجا كه حوادثمطابق نظر آنان پيش رفت گفتند حق با على (ع ) است و آنجا كه على (ع ) از آنان جدا شداو را محكوم كرده اند اين گروه در تاريخ به خوارج شهرت يافته اند در اين زمينهبشنويد: (( فزعمت الخوارج ان طلحه و الزبير و عايشه و اتباعهم يومالجمل كفروا بقتالهم عليا و ان عليا كان على الحق فىقتال اصحاب الجمل و فى قتال اصحاب معاويه بصفين الى وقت التحكيم ثم كفربالنحكيم ))(295) خوارج بر اين باورند كه طلحه و زبير و عايشه و پيروان آنان درجنگ جمل چون با على (ع ) جنگيدندكافر شدند و على (ع ) در جنگجمل بر حق بود و در جنگ صفين تا قبل از پذيرش حكميت بر حق بود و با پذيرش حكميتكافر شده است ؟!
نقد اين نظريه :
اشكال اساسى اين نظريه اين است كه اين گروه براى تشخيص حق وباطل نزد اين گروه تشخيص خودشان مى باشد كه هر چه خودشان فهميدند حق است و هرچه ديگران فهميدند باطل است و نتيجه اش اينكه خودشان مسلمان و ديگران كافر هستند.!!!
جريانهاى سياسى مخالف امام على (ع )
مخالفان حكومتها را طيفهاى مختلف اجتماعى تشكيل مى دهند و هر گروهى از مخالفان خودانگيزه هاى مختلفى دارد كه زمينه ها، علل و آثار آن نيز متفاوت است و اگر بخواهيممخالفان امام على (ع ) را از نگاه جريان شناسى سياسى بررسى كنيم مى توان آنها رابه چند گروه تقسيم كرد:
1. قدرت طلبان
مقصود از قدرت طلبان كسانى هستند كه درصدد دستيابى به مراكز و اهرمهاى قدرتهستند و از هر شيوه و چيزى كه آنان را براى رسيدن به قدرت كمك كند استفاده مى كنندبه چند نمونه از اين قدرت طلبان توجه كنيد(296) وقتى سپاه عايشه از مكه خارجشد به هنگام نماز مروان نزد طلحه و زبير آمد و گفت : كداميك از شما را به عنوان رهبراعلام كنم تا امامت نماز را نيز به عهده گيرد؟
عبداله پسر زبير در پاسخ مروان گفت : پدر مرا به عنوان رهبر و امامت جماعت اعلام نما!!
محمد پسر طلحه نيز در پاسخ مروان گفت : پدر مرا به عنوان رهبر و امام جماعت به مردممعرفى كن !!
وقتى خبر اين گفتگو پخش شد عايشه شخصى را نزد مروان فرستاد كه با اين كارتصميم دارى نيروها را متفرق كنى ؟! پسر خواهرم (عبداله بن زبير) بايد به عنوان امامجماعت به مردم معرفى شود.
به دنبال اين بگو مگو معاذ بن عبيد گفت : به خدا قسم بعد از پيروزى آغاز درگيرىداخلى ماست زيرا نه طلحه حاضر است به نفع زبير كنار برود و نه زبير حاضر استبه نفع طلحه كنار برود.(297)
نمونه ديگر: بعد از خروج سپاه عايشه از مكه و رسيدن آنان به منطقه ذات عرق - سعيدبن عاص با مروان ملاقات كرد و به او گفت : مقصد نهايى كجاست ؟ و اينها را (اشاره بهعايشه ، طلحه و زبير) براى چه به اينجا آورده اى مروان پاسخ داد: مى رويم تا قاتلانعثمان را بكشيم ؟!
سعيد بن عاص طلحه و زبير را كنار كشيد و به آنان گفت : صادقانه بگوييد بعد ازپيروزى كداميك به حكومت خواهيد رسيد؟
هر دو گفتند: هر كدام از ما را كه مردم انتخاب كنند؟!
سعيد بن عاص گفت : بايد پسر عثمان به حكومت برسد زيرا شما به بهانه خونخواهىعثمان مردم را بسيج كرده ايد؟
آن دو گفتند: بزرگان مهاجران را كنار بگذاريم و كار را به دست بچه يتيمان بسپاريم؟!
سعيد بن عاص گفت : من با شما همكارى نخواهم كرد.(298)
همانطور كه ملاحظه مى كنيد اينها نه حاضرند رقيب ديگرى راتحمل كنند و نه حاضرند همديگر را تحمل كنند و براى رسيدن به قدرت و بسيج نيرواز زشت ترين شيوه آن روز كه آوردن همسر رسول خدا(ص ) و سوء استفاده از موقعيتاجتماعى او باشد استفاده كرده اند.
2. زراندوزان :
مقصود از زراندوزان كسانى هستند كه درصدد پر كردن جيب خود از بيتالمال بودند اين گروه را كه بيشترين غارتگران بيتالمال تشكيل مى دهند خود به چند گروه تقسيم مى شوند:
الف : گروهى كه در زمان عثمان از امتيازات ويژه استفاده مى كردند و چون امام على (ع )آنان را از بين امتيازات محروم كرد عليه امام سر به شورش برداشتند به عنوان نمونهعبدالرحمن سلمى از امت كسانى كه با امام على (ع ) دشمنى داشت روزى شخصى به او گفت: عبدالرحمن سوالى دارم ولى تو را به خدا قسم مى دهم پاسخم را صادقانه بدهى ،عبدالرحمن پذيرفت . آن مرد گفت : تو را به خدا غير از اين است كه دشمنى تو با امامعلى (ع ) از روزى آغاز شد كه او بيت المال كوفه را تقسيم كرد و به تو و خانواده اتامتياز ويژه نداد؟
عبدالرحمن گفت : چه كنم كه مرا به خدا قسم داده اى ! آرى چنين بود(299)
ب : گروهى كه در زمان عثمان امتياز ويژه اى نداشتند (چون از بنى اميه نبودند) ولى بابه قدرت رسيدن حضرت چهره اى ولايى از خود به نمايش گذاشتند و با رسيدن بهقدرت به جمع ثروت پرداختند و همين كه حضرت با آنان برخورد مى كرد به معاويهپناه مى بردند.(300)
به عنوان نمونه : يزيدبن حجيه از طرف امام به حكومت رى منصوب شده بود و پس ازدرگيرى با خوارج و شكست آنان تمام اموال آنان را خودش تصاحب كرد، بهدنبال اين حادثه امام او را دستگير و شخصى بنام سعد را ماءمور نگهدارى او تا رسيدنبه مركز نمود يزيد شب هنگام از خواب سعد سوء استفاده كرد و فرار نمود و به معاويهپناه برد و عليه امام قصيده اى بسيار مفصل سرود و در آن ، ضمن ناسزا به حضرت اعلاممى كند كه از دشمنان سرسخت آن حضرت است .(301)
ج : گروهى كه در گذشته نيز از امكانات دولتى استفاده مى كردند ولى نه امام حاضربود امتيازات ويژه به آنان بدهد و به دليل آن سابقه ، آنان نيز نمى توانستند چهره اىو لايى از خود ارائه كنند و بر اين اساس براى سرنگونى حكومت امام به كار گرفتندبه عنوان نمونه عمروبن عاص همين كه ديد خانه عثمان محاصره شده است از مدينه خارجشد و به فلسطين رفت و مدتها ماند و وقتى كه ديد حكومت امام على (ع ) تثبيت شده استبه شام رفت به اين شرط در كنار معاويه قرار گرفت كه معاويه حكومت مصر را دراختيار او قرار دهد و معاويه نيز كه در جريان درگيرى با امام على (ع ) به طرحهاىشيطانى عمرو بن عاص نيازمند بود به اين شرط تن داد.(302)
3. منافقان
به كسانى گفته مى شود كه انديشه دينى راقبول نداشته ولى به دلائل مختلف در جامعه اسلامى اظهار مى دارند و در فرصتهايى كهدر اختيارشان قرار مى گيرد عليه انديشه دينى اقدام مى كنند اين جريان فكرى بعد ازقدرت يافتن پيامبر اسلام در جامعه اسلامى بوجود آمد و درطول تاريخ ، اسلام ضربه هاى سختى از اين افراد خورده است در عصر حضرت امير(ع )يكى از گروههاى مخالف آن حضرت را جريان نفاقتشكيل مى دهد به چند نمونه توجه كنيد:
الف : اشعث بن قيس : ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه زندگى اشعث را شرح مىدهد كه چگونه اظهار اسلام كرد و در زمان ابوبكر، او خواهرش را به عقد اشعث در آورد ودر زمان عثمان حاكم آذربايجان شد و پس از مرگ عثمان در سلك ياران امام على (ع ) درآمدسپس مى گويد: با اينكه اشعث در جمع ياران امام على (ع ) بود ولى از منافقان زمان اوستهمانطورى كه عبدالله ابن ابى سلول در بين اصحابرسول خدا(ص ) بود و اين دو از رهبران جريان نفاق مى باشند.(303)
ب : عمرو بن عاص : ابن ابى الحديد در شرح خطبه 26 نهج البلاغه پس ازنقل جريان معامله عمرو بن عاص با معاويه براى همكارى عليه امام على (ع ) ونقل سخنانى از عمرو بن عاص از استادش نقل مى كند: (( ومازال عمرو بن العاص ملحدا ما تردد قط فى الاحاد و الزندقه و كان معاويه مثله و يكفى منتلاعيها بالاسلام )) حديث عمرو بن عاص ‍ هميشه ملحد بود و هرگز درالحاد و كفر شكنداشته است و معاويه نيز مانند او بود و براى روشن شدن بازيچه قرار دادن آنان اسلامرا كفايت مى كند جريان ...(304)
ج : معاويه : مغيرة بن شعبه از كسانى است كه بعد از پيامبر اسلام (ص ) نقش زيادى درانحراف حكومت و تثبيت بنى اميه داشته است پسر مغيرهنقل مى كند: من با پدرم به ديدار معاويه مى رفتم و هرگاه پدرم از ملاقات معاويه بازمى گشت از هوش ، ذكاوت ، عقل و تدبير معاويه سخن بسيار مى گفت تا اينكه شبى بهخانه آمد ديدم بسيار غمگين است و از خوردن شام امتناع كرد ساعتى انتظار كشيديم ديديمفايده ندارد و غم پدر بر طرف نشد تصور كرديم از دست ما عصبانى است پرسيدم :پدر چه شده است چرا اينقدر غمگينى ؟ پدرم لب به سخن گشود و گفت : پسرم من از نزدكافرترين و پست ترين انسان مى آيم ؟
آن شخص كيست ؟
معاويه !
پدر، تو كه هميشه از او تعريف مى كردى ؟
پسرم ! آرى
پس چه شده است ؟
پسرم امشب من و او جلسه اى خصوصى داشتيم به او پيشنهاد كردم ! اى اميرالمؤ منين !!عمرى از تو گذشته و پير شده اى اگر عدالت پيشه كنى و نسبت به اقوام خود (بنىهاشم ) صله رحم بجاآورى و به آنان توجه كنى بهتر است و اين كار تو در تاريخخواهد ماند و ثوابش در آخرت براى تو و در دنيا مردم از تو به نيكى ياد مى كنند ازطرفى بنى هاشم نيز توان مقابله با تو را ندارند؟
معاويه گفت : هرگز، هرگز، كدام نام نيك خواهد ماند؟ ابوبكر به قدرت رسيد و بهعدالت رفتار كرد و با مرگش نام او نيز خاموش شد. عمر به قدرت رسيد و با آن همهتلاش همين كه مرد نامش فراموش شد ولى يتيم بنى هاشم روزى 5 بار نامش را با صداىبلند فرياد مى كنند:
اشهد ان محمدا رسول الله (ص )
اى بى پدر كدام عمل و كدام نام بعد از نام يتيم بنى هاشم خواهد ماند!! نه به خدا قسمتا نام اين مرد را دفن نكنم بطورى كه هرگز نامش را نبرند امكان ندارد آرام گيرم؟!(305)
4. حسودان :
عده اى از مخالفان سياسى امام على (ع ) نه درصدد بدست گرفتن مراكز قدرت بودند ونه درصدد زراندوزى و نه منافق بودند و نه ... بلكه با توجه بهفضائل امام على (ع ) و موقعيت او نزد پيامبر(ص ) و عشق و علاقه بى حد طرفدارانش بهاو به اين همه امتياز حسادت مى ورزيدند.
گرچه در دنياى سياست و سياستمداران كمتر به ويژگيهاى روحى انسان و نقش آنها دررفتارشان توجه مى شود ولى نبايد آنها را ناديده گرفت به عنوان نمونه مخالفتعايشه ام المومنين با امام على (ع ) از اين نگاهقابل توجيه است .
روزى عايشه به عنوان همسر پيامبر(ص ) به خانه او آمد هنوز زهرا(س ) در خانه پدربود و عايشه از همان روز نخستين از محبت و عشق فراوان پيامبر نسبت به دختر و در نتيجهشوهر آينده اش با خبر شد و با رفتن زهرا(س ) به خانه على (ع ) و اظهار محبت فراوانپيامبر(ص ) نسبت به اين زن و شوهر بخصوص كه پيامبر(ص ) از مادر زهرا(س ) يعنىحضرت خديجه عليهاالسلام نيز فراوان به نيكى ياد مى كرد طبيعى بود كه گرد رشكبر خاطر عايشه بنشيند. ديرى نگذشت كه خداوند به زهرا(س ) و على (ع ) فرزندانىكرامت كرد ولى عايشه تا پايان عمر پيامبر(ص ) داراى فرزند نشد. از طرفىپيامبر(ص ) نسبت به فرزندان فاطمه (س ) بسيار اظهار عشق و علاقه مى كرد و آنان رافرزندان خود مى ناميد صحابه رسول خدا(ص ) نيز به تبعيت از پيامبر(ص ) بهفرزندان على (ع ) اظهار محبت مى كردند. حادثه ديگرى در زمان پيامبر(ص ) اتفاق افتادكه بر ناخشنودى عايشه از على (ع ) افزود و آن حادثه اين بود روزى كه منافقان تهمتافك را بر او نهادند پيامبر با اطرافيان از جمله با على (ع ) مشورت كرد او گفت : زنانبسيارند در اين باره از خادمه خانه بپرس تا آنچه رخ داد به تو بگويد.(306) همينامور كافى است كه عايشه از دست على (ع ) ناخشنود باشد و اتفاقا عايشه خودش به اينحسادت نسبت به على (ع ) اعتراف كرده است به اين جريان توجه كنيد:
چون جنگ جمل پايان يافت على دستور داد باقيمانده سپاه عايشه هر كس مى خواهد در بصرهبماند آزاد است و هر كس مى خواهد به مدينه برگردد و نيز آزاد است و همه امكانات رافراهم كرد و به محمد بن ابوبكر برادر عايشه دستور داد كه عايشه را به مدينهبرساند و چهل نفر از زنان سرشناس بصره را نيز همراه عايشه روانه كرد. هنگام وداع ،عايشه ، رو به مردم گفت : اى فرزندانم ، بخاطر بعضىمسائل بعضى از ما از بعضى ديگر گله منديم ، هيچكس نبايد به خاطر اينمسائل به ديگرى تجاوز كند: به خدا قسم من و على در گذشته با هم اختلافى نداشتيممگر بعضى از مسائل كه بين زن و اقوام همسرش وجود دارد و به خدا قسم على نزد من ازناخشنودان نيكوكار است . سپس على (ع ) فرمود: اى مردم عايشه راست مى گويد.(307)
5. تجديدنظر طلبان
مقصود از تجديدنظر طلبان كسانى هستند كه در گذشته به يك سلسلهاصول اعتقادى معتقد بودند بر اساس آن اصول رفتار مى كردند پس از مدتى به دلائلىاز آن مبانى فكرى عدول كرده اند ولى چون شهامت اعلام اين انحراف فكرى را ندارندعملكرد گذشته خود را تخطئه مى كنند و رفته رفته آن مبانى را كه انديشه دينى استزير سؤ ال برده اند اين گروه در تاريخ اسلام به خوارج مشهور شده اند.
هسته اصلى اين گروه در زمان رسول اكرم (ص ) در جنگ طائف هنگام تقسيم غنائم بروزكرد كه ذوالحويصره ، خطاب به پيامبر گفت : محمد به عدالت رفتار نكردى !! اينگروه معيارى براى تشخيص حق و باطل جز تشخيص خودشان نداشتند و خودشان را مسلمان، انقلابى ، اصلاح گر واقعى مى دانند و بقيه را كافر، ارتجاعى و... مى دانند. بااينكه اين جريان مدتها بعد از نزول آيه : (( يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتكمفوق صوت النبى و لا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض .(308) )) واقعشده است ولى اگر در جمله اى كه از اين شخصنقل شده دقت شود معلوم مى شود كه او خود را از پيامبر بالاتر دانسته و حتى حاضر نيستكلمه رسول الله را بكار ببرد و معيار عدالت هم تشخيص خود اوست !!
همين شخص يكى از رهبران خوارج در زمان امام على (ع ) بود اين گروه عملكرد گذشته خودو امام را در جنگ جمل قبول داشتند و در جنگ صفين وقتى شكست اين طرح روشن شد كه آنان رابه اهدافشان نمى رساند پذيرش حكميت از طرف خود و امام را محكوم و همه سپاه امام حتىخود امام را كافر دانسته و اصرار داشتند كه توبه كنند رفته رفته كار اين گروه بهجايى رسيد كه اصول ابتدايى اسلام را زير پا گذاشته و ترور، غارت ، دزدى و...رفتار عادى آنان شد به اين جريان توجه كنيد:
بعد از جريان حكميت يكى از رهبران خوارج با جمعى از همفكران خود از بصره عازم نهروانبود در بين راه به عده اى از مسافران برخورد كردند كه در بين آنان زن و مردى سوارالاغ بودند دستور داد اين دو را آوردند و پس از تهديد و ارعاب پرسيدند: كيستى ؟
عبدالله بن خباب صحابى رسولخدا(ص )
آيا ترسيدى ؟
آرى .
از اين پس در امانى .
حديثى از پدرت براى ما بگو كه خودش آن را از زبان پيامبر شنيده باشد؟
پدرم فرمود: از رسول خدا شنيدم فتنه اى برپا خواهد شد كهدل انسان همانند بدن او در آن فتنه مى ميرد. انسان در آن فتنه شب هنگام مؤ من است و صبحهنگام كافر و صبح هنگام مؤ من است و شب هنگام كافر.
ما بخاطر همين حديث را خواستيم از تو بپرسيم ؟
نظرت درباره ابوبكر و عمر چيست ؟
آنان انسانهاى خوبى بودند.
نظرت راجع به عثمان در اول و آخر خلافتش چيست ؟
او در اول و آخر خلافتش درست عمل كرد.
نظرت راجع به على قبل و بعد از حكميت چيست ؟
او شناختش نسبت به خدا از شما بيستر، رعايت دينداريش بهتر و از بينش عميق ترى از شمابرخوردار است . معلوم مى شود تو از هواى نفست پيروى مى كنى و ملاك عشق و علاقه نونسبت به انسانها اسم آنهاست نه رفتار آنان ؟ بخدا قسم طورى تو را مى كشيم كهتاكنون احدى را چنين نكشته ايم ؟!!
بدنبال اين مناظره او را گرفته ، دستهايش را بسته و همسرش (كه ماههاى پايان دورانحاملگى را مى گذراند) را زير درخت خرمايى آوردند. در اين بين دانه خرمايى از درختافتاد يكى از خوارج آن را برداشت و در دهانش گذاشت كه بخورد و ديگرى آن را از دهاناو بيرون آورد داد زد: بدون اجازه صاحبش مال مردم مى خورى ؟!
در اين بين خوكى از آنجا گذشت كه صاحبش ازاهل كتاب بود يكى از اهل خوارج آن خوك را با شمشيرش كشت ديگرى به او گفت : اين فساددر زمين است . صاحب خوك آمد و او را راضى كردند (البته با اين صحنه ها او مى بايستراضى مى شد).
عبداله بن خباب وقتى اين رفتار را از آنان ديد گفت : اگر در آنچه انجام مى دهيد صادقباشيد من از شما واهمه ندارم چون من مسلمان هستم و بدعتى نيز در دين نگذاشته ام گذشتهاز آنكه شما به من امنيت داديد. بدنبال سخنان عيدالله ، خوارج او را به پهلو خوابانده وهمانند گوسفند سربريدند؟!
بعد به طرف همسرش آمدند آن زن فرياد زد: من يك زن هستم از خدا نمى ترسيد؟!
آنان شكم او را دريدند و سه نفر ديگر از زنان كه همراه اين گروه بودند را نيزكشتند.(309)
اين نمونه اى از رفتار تجديدنظر طلبان بود كه صدها نمونه از اين رفتار از آنان درحافظه تاريخ مانده است براستى اين رفتار با چه اصولى سازگار است ؟ با كدامفرهنگ سازگار است كه خرمايى را از دهان بيرون بيندازد ولى انسان بى گناهى راهمانند گوسفند سر ببرند و زن حامله اى را شكم بدرند وطفل او را بيرون آورند و... آيا غير از اين است كه اينان دراصول اعتقادى خود تجديد نظر كرده اند و به هيچيك از آناصول پايبند نيستند؟
بايد توجه داشت كه تجديد نظر انسان نسبت به عملكرد گذشته اش نه تنها عيب نيستبلكه ضرورت زندگى انسانى و از اصول مسلم اسلامى محسوب مى شود كه انسان مؤ منخود را محاسبه كند تا كاستيهاى گذشته خود را متوجه و درصدد جبران آنها برآيد امامعلى (ع ) مى فرمايد: (( عبادالله ... حاسبوها منقبل ان تحاسبوها(310) ))
بندگان خدا... قبل از آنكه ديگران شما را محاسبه كنند خودتان خود، را محاسبه كنيد.
بايد توجه داشت كه پايبندى به اصولانديشه دينى در مقام رفتار و زندگى كارى است دشوار، گرچه با توجه به جهانآخرت و وظيفه انسان مؤ من در دنيا و نقش آن در آخرتعمل به انديشه دينى به دشوارى آن مى ارزد ولى همه حاضر نيستند اين مقدار از خودگذشتگى به خرج دهند براى اينكه در مقام رفتار از آزادى بى حد و حصرى برخوردارباشند ابتدا رفتار گذشته خود را مورد تهاجم قرار مى دهند سپس به اين روند،تجديدنظرطلبى مى گوئيم نه هر كس كه گذشته خود را مورد نقد قرار دهد بهزندگى يكى از مخالفان امام على (ع ) كه از تجديدنظر طلبان مى باشد توجه كنيد:
سمرة بن جندب صحابى رسولخدا(ص ) كه در مدينه برخوردى بين او و پيامبر اسلام بوجود آمد كه به صدور فرمان(( لاضرر و لاضرار فى الاسلام )) از طرف آن حضرت گرديد او بعد ازرسول خدا(ص ) به مخالفان امام على (ع ) پيوست او كه از زندگى در عصررسول خدا تجديدنظر كرده بود در اين دوران به خوارج پيوست و در زمان معاويه كهفشار عليه خوارج زياد شد در اين موضع نيز تجديدنظر كرد او به حكومت معاويهپيوست و از اعضاى شرطه حكومت بصره بود و براى اثبات تجديدنظر خود نسبت بهخوارج به هر جنايتى دست مى زد به عنوان نمونه : در دوران زياد بن ابيه مردى ازاهل خراسان به بصره آمد و درباره مسائل مالى خود ازقبيل زكات ، خراج و... با حكومت تصفيه حساب كرد و برگه تصفيه خود را گرفت و بهمسجد آمد كه دو ركعت نماز بخواند در اين هنگام سمرة بن جندب رسيد و با اتهام خارجىبودن او را دستگير و درجا گردن زد!! بعد از كشته شدن او وقتى او را بررسى كردندگواهى پرداخت زكات را از جيبش بيرون آوردند در اينجا ابوبكرة با تعجب به سمرهگفت : مگر سخن خدا را نشنيده اى كه فرمودند: (( قد افلح من تزكى و ذكر اسم ربهفصلى (311) )) سمره گفت برادرت به من چنين دستور داده است .(312)
ابن ابى الحديد نقل مى كند ابو صالح مى گويد: به ما گفتند يكى از اصحابهرسول خدا(ص ) به شهر آمده است به ديدنش برويم وقتى ديديم سمرة بن جندب است دريك طرفش ‍ خمر و در طرف ديگرش يخ بود!! با تعجب پرسيدم اين چه وضعى است ؟!گفتند مبتلا نقرس است !! (به بهانه مرض شراب مى خوردند!!) در اين هنگام جمعى واردشدند و گفتند: اى سمره فردا جواب خدا را چه خواهى داد؟ شخصى را نزد تو مى آورند وبه محض اينكه مى گويند خارجى است گردن او را مى زنى ، شخص دومى را مى آورند ومى گويند آن يكى خارجى نبود، بلكه براى كارى به اينجا آمده بود و ما اشتباه كردهبوديم ، اين يكى خارجى است و تو گردن او را نيز مى زدى ؟! سمرة گفت : چه اشكالىدارد؟!. اگر اهل بهشت باشد به بهشت مى رود و اگراهل جهنم باشد به جهنم مى رود!!(313) اين شخص ماند تا در جريان كربلا مردم رابراى شركت در جنگ با امام حسين (ع ) تشويق مى كرد.(314)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation