بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب امام علی (ع ) فرهنگ عمومی و همبستگی اجتماعی, مؤ سسه فرهنگى انتشاراتى زهد   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AMAM0001 -
     AMAM0002 -
     AMAM0003 -
     AMAM0004 -
     AMAM0005 -
     AMAM0006 -
     AMAM0007 -
     AMAM0008 -
     AMAM0009 -
     AMAM0010 -
     AMAM0011 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

دانش على از ديدگاه ديگر صحابه
ابن عباس (م 68 ه -) كه خود يك دانشمند معتبر در بين اصحابرسول خدا و جامعه مكه و مدينه عصر خلفاى نخستين معروف و موصوف بود با آن همهمراتب علمى از فتاوى على در نمى گذشت و آن حضرت را دانشمندترين مدنيان در امر قضاقضا مى دانست ، و چنين بود عمر خليفه دوم كه همواره در مشكلاتمسائل مربوط به قضا از دانش على بهره مى گرفت .(236)
رسالت آموزشى على
امام على (ع ) از گاه رحلت رسول خدا(ص ) و حتى پيش از آن تا آنگاه كه در مسجد كوفهبه شهادت رسيد به عنوان كسى كه بار رسالت و هدايت مردم را پس ازرسول خدا(ص ) بر دوش داشت و خود را موظف به ارشاد خلق مى دانست ، دمى از آموزش وپرورش مردم باز ايستاد.(237) و چنين بود كه همواره به منظور ايفاى رسالت و اداىامانت علمى اطرافيان را مى گفت : (( سلونىقبل ان تفقدونى )) از من بپرسيد پيش از آنكه مرا در ميان خويش نيابيد(238) علىاهم وظايف پيشوايان يعنى آموزرگاران را پرداختن به فراگيرى و تاءديب خويش پيش ازآموزش دادن به ديگران مى داند.
وظائف دانشمندان ، دانشجويان و برترى دانش از ديدگاه على (ع )
على در خلال سخنانى به كميل بن زياد نخعى چونان استادى كه دانشجوى برجسته خويشرا به شيوه اى خصوصى در مراتب عالى حكمت آموزش مى دهد نكاتى را يادآور شده استكه به حق بايد گفت از رساترين نظرات درمسائل آموزش و پرورش است .
(( قال كميل بن زياد: اءخذ بيدى اميرالمؤ منين على بن اءبى طالب عليه السلامفاءخرجنى الى الجبان ، فلما اءصحر تنفس الصعداء ثمقال : يا كميل ، ان هذه القلوب اوعية فخيرها اوعاها، فاحفظ عنى مااءقول لك .
الناس ثلاثة : فعالم ربانى و متعلم على سبيل نجاة و همج رعاع اتباعكل ناعق يميلون مع كل ريح لم يستضيئوا بنور العلم ، و لم يلجاوا الى ركن وثيق .
يا كميل ، العلم خير من المال ، العلم يحرسك و انت تحرسالمال . و المال تنقصه النفقة و العلم يزكو على الانفاق ، و صنيعالمال يزول بزواله .
يا كميل بن زياد، معرفة العلم دين يدان به ، به يكسب الانسان الطاعة فى حياته ، وجميل الا حدوثة بعد وفاته ، و العلم حاكم و المال محكوم عليه .
يا كميل هلك خزان الاموال و هم احياء و العلماء باقون ما بقى الدهر، اعيانهم مفقودة و امثالهمفى القلوب موجودة .
ها، ان ههنا لعلما جما و اشاربيده الى صدره ، لو اصبت له حملة ، بلى اصبت لقنا غيرماءمون عليه مستعلا آلة الدين للدنيا و مستظهرا بنعم الله على عبادة ، و بحججه علىاوليائه ، او منقادا لحملة الحق لا بصيرة له فى احنائه ، ينقدح الشك فى قلبهلاول عارض من شبهة . الا لاذا و لا ذاك ، او منهوما باللذة سلس القباد للشهوة اءو مغرمابالجمع و الادخار ليسا من رعاة الدين فى شى ء اءقرب شى ء شبها بهما الانعام السائمةكذلك يموت العلم بموت حامليه ....)) (239)
((كميل پسر زياد نخعى گفت امير مؤ منان على بن ابى طالب كه سلام به او باد، دستمرا گرفت و به صحرا برد و چون به آنجا رسيد آهى دردآلود كشيد، آنگاه گفت : اىكميل ، اين دل ها چونان ظرف ها است كه بهترين آنها نگاهدارنده ترين آنها است . پس از منفراگير و نگاهدار از آنچه تو را مى گويم )).
((مردم سه گروه اند، دانشمند خداشناس و دانش آموزى پويا در راه رستگارى ، ونابخردانى بسان پشگان كه هر بانگى نادانسته را پاسخ گويند و به سوى هر بادىگرايند، نه از نور دانش پرتو و نه در پناهگاهى استوار پهلو گيرند.))
((اى كميل ، دانش نكوتر از دارائى است ، كه دانش تو را پاس دارد و تو دارائى را،مال را بخشش بكاهد، دانش را بخشودن بيفزايد و مالدار با از بين رفتنمال از بين رود))
((اى كميل پسر زياد، شناخت دانش چونان دينى است كه بايد بدان گرائيد، آدمى درزندگى دانش مى آموزد تا از پس مرگ براى خويش نيكى اندوزد. دانش فرمانده است ومال فرمانبردار.))
((اى كميل مال اندوزان در زندگى مرده اند و دانشمندان زندگان جاويداند، تن هايشانناپيدا و نشانه هايشان در دل ها پيدا است .))
((هان كه اين سينه را دانشى است انباشته ، چه مى شد كه فراگيرندگانى برايش مىيافتم ، آرى تيز هوشى يافته ام كه او را امين نمى يابم ، دين را دست آويز دنيا كرده ،به نعمت هاى خدا بر بندگانش برترى مى جويد، و با برهان دانش بر خدا دوستانبزرگى مى فروشد، يا آنكه خداوندان دانش را پيرو است اما در شناخت نكته هاى باريكاو را بينشى نيست ، با نخستين شبهه اى كه در دلش راه يابد فرو ماند، بدان كه دركدانش نه اين را شايد و آن را، يا آنكه سخت پايبند لذت است و راهوار شهوترانى وگردآورى دارايى ، كه هيچيك را پاسدارى از دين نشايد و اين دو بيشتر به چهارپايانىمانند سرگرم چرا و در چنين هنگامه اى است كه دانش با مرگ دانشورانش مى ميرد.
مؤ منان دانشمند و دانشمندان مؤ من از ديدگاه على (ع )
امام به يكى از ياران خود به نام همام آنجا كه از پرهيزگاران سخن مى گويد، از جملهنشانه هاى آنان يادآور مى شود كه : (( فمن علامة احدهم انك ترى له قوة فى دين وحزما فى لين و ايمانا فى يقين ، و حرصا فى علم و علما فى حلم ، و قصدافى غنى ، وخشوعا فى عبادة و تجملا فى فاقة و صبرا فى شدة و طلبا فىحلال و و نشاطا فى هدى و...)) (240)
((و از نشانه هاى پرهيزگار اين است كه او را در كار دين نيرومند و استوار و هوشيار ودر جستجو دانش حريص وار و با بهره دانش بردبار، و در توانگرى ميانه رو و در نيايشافتاده و در تنگدستى آراسته و در سخنى صبور و خواستار روزى روا و شادمان در راهبرىباشد)).
تكيه على بر درك و درايت در آموزش
پيش از اين از توجه قرآن به تعقل و تفكر و تدبر سخن گفته بوديم و على (ع ) كهخود كاتب و ناطق و عالم و مفسر قرآن است گفته : به خدا سوگند نزد ما چيزى نيست جزكتاب خدا و شناختى كه خدا بر مرد مؤ من داده است ، على اين شناخت را همان ميزان فهم ومرتبه درك و درايت مى داند كه آنرا بر حفظ ظاهرى آيات مقدم مى شمارد و با اين سخن كهچه بسا فقيهى كه فهم ندارد و مردم را به انديشيدن براى بهتر دانستن فرا مىخواند.(241)
علم و عقل فطرى و اكتسابى نزد على (ع )
از ديدگاه دانشمندان و صاحبنظران در مسائل آموزش درك و دانش بر دو گونه است نخستآنكه در آغاز در نهاد بشر نهاده شد و با خوى و خصلت انسان از پيش زاده شدن در وجود اوسرشته شده است كه آنرا عقل فطرى يا غريزى يا علم لدنى مى نامند، و ديگرعقل و درك و دانش اكتسابى كه از گاه زاده شدن بوسيله آموزش و پرورش مجموعه يافتهها و دانستنى ها را تشكيل مى دهد و اين دانش اكتسابى آنگاه كارگرتر مى افتد كه زمينههاى عقل فطرى فراهم بوده شد.
امام على (ع ) را در اين زمينه سخنى است با اين مضامين كه : (( العلم علمان ، مطبوع ومسموع ، و لاتنفع المسموع اذا لم يكن المطبوع )) كه به صورت هاى گوناگون ازجمله (( العقل عقلان عقل مطبوع و عقل مسموع )) بيان شده و دانش بر دو گونه است، دانشى كه با خوى سرشته و در نهاد آدمى نهاده شده و ديگر دانشى كه به گوش ‍شنيده شده ، و دانش شنيدنى را با نبود فطرى سودى نباشد.
استاد مرحوم مرتضى مطهرى در تفسير اين كلام امام گويد: ((اين را از تجربه ها يافتهايم ، افرادى هستند كه اصلا علم مطبوع ندارد.جهل ايشان در اين باب اغلب نتيجه سوء تعليم سوء تربيت است ، نه اينكه استعدادش رانداشته اند، بلكه تربيت و تعليم به نحوى يافته اند كه آن نيروى مطبوع به حركتدر نيامده و پرورش نيافته است . اين افراد نسبت به آموخته هاى خويش حكم ضبط صوترا دارند... اين معلوماتش فقط همان مسموعات است ... لذا شما گاه عالمى را مى بينيد كهمغزش جاهل است . عالم است يعنى خيلى چيزها را ياد گرفته ... اما به محض اينكه مساءله اىخارج از حد مسموعات و محفوظاتش طرح مى كنيد او را صد در صدجاهل مى يابيد...)) و رشد عقلانى و استقلال فكرى منوط به برخوردارى ازعقل فطرى است كه زمينه ابتكار و اجتهاد را فراهم مى كند...))(242)
وظايف استاد و دانشجو و نيز اهميت پرسش و پاسخ در كلام امام :
((على (ع ) به جابر بن عبدالله انصارى گفت : (( يا جابر قوام الدين و الدنياباءربعة : عالم مستعمل علمه و جاهل لايستنكف ان يتعلم ، و جواد لايبخل بمعروفه ، و فقير لا يبيع آخرته بدنياه ، فاذا ضيع العالم علمه استنكفالجاهل ان يتعلم و...)) دنيا بر چهار اصل استوار است : دانشمندى كه از دانش خويشمايه گذارد. و نادانى كه از آموختن سر باز نزند و... پس اگر دانشمند دانش خويش راتباه كند نادان نيز از آموختن سر باز زند...))
على (ع ) همچنين درباره پرسش و پاسخ از سوى استاد يا دانشجو نكته اى بسيار ظريف واخلاقى را يادآور مى شود كه امروزه بى توجهى به آن خواه از سوى استادان جوان وناآزموده يا دانشجويان بى توجه به مبانى اخلاقى در زمينه تعلم و تعليم مشكلاتىبه وجود مى آورد كه ناشى از كاستى هاى اخلاقى است . گفته على (ع ) اين است : ((و قال لسائل ساله عن معضلة : سل تفقها و لاتساءل تعنتا فاءن الجاهل المتعلم شبيه بالعالم ، و ان العالم المتعسف شبيهبالجاهل المتعنت )) (243) على كسى را كه از او مشكلى را پرسيد گفت : براىدانستن بپرس نه براى آزردن (از سوى استاد و دانشجو) كه نادان فراگيرنده بساندانشمند است و دانشمندى كه مراعات انصاف نكند چون نادانى است كه در پرسش ‍ چون وچرا كند.
سفارش على (ع ) بر نگاهداشت حقوق دانشمند
اميرالمؤ منين على (ع ) را مراعات حال استاد از سوى دانشجويان سخنانى است كه امروزهبايد در روابط حسنه بين استاد و دانشجو و نيز احترام به استاد از سوى دانشجويان بهعنوان دستورالعملى اخلاقى مورد توجه قرار گيرد و آن توصيه اين است كه : ((همانا حقدانشمند است كه در پرسش از او زياده روى نكنى و به جامه اش در نياويزى و هرگاه براو وارد شدى و گروهى از نزد او نشسته ديدى بر همه آنان سلام كنى و استاد را بهسلام جداگانه مخصوص گردانى و رو به رويش بنشينى و پشت سر او قرار نگيرى وبه گوشه چشم بر او چشمك نزنى و با دست اشاره نكنى كه فلان و فلان كس چنينگفته اند، و برخلاف سخن او سخن نگوى و در گفتار زياده نروى و از درازى سخنشدلتنگ نشوى ، زيرا سخن دانشمند چون درخت خرما است كه چشم بدان مى دوزى تا خرمايىبر تو فرو افتد، و پاداش دانشمند از پاداش روزه دار و نماز شب خوان شب زنده دار ومجاهد در راه خدا بيشتر است .(244)))
لزوم نشست و برخاست حكمرانان با دانشمندان و بهره يابى از دانش آنان
على (ع ) در نامه خود به مالك اشتر آنگاه كه او را به امارت مصرگسيل مى داشت اندرزها و سفارش ها در زمينه هاى حكمرانى و وظائف حكمرانان به او داشتهكه درباره نياز او بهره گيرى از دانش دانشمندان چنين گفته است : (( و اءكثر مدارسةالعلماء و منافثة الحكماء فى تثبيت ما صلح عليه امر بلادك و اقامة ما استقام به الناسقبلك )) (245) با دانشمندان بسيار گفتگو كن و با فرزانگان و حكيمان گفت وشنيد را زياده كن تا اين كار ادامه سرزمين ترا هموار سازد و نظمى را كه پيشينيان توبر آن بوده اند استمرار بخشد.
گر گزارش ها از ديدگاهها و عملكردهاى علمى و آموزشى على (ع )
1. آموزش علم نجوم :
(( ايها الناس اياكم و تعلم النجوم الا ما يهتدى به فى بر او بحر فانها تدعواالى الكهانة و النجم كالكاهن و الكاهن كالساحر و الساحر كالكافر والكافر فىالنار سيروا على اسم الله )) (246)
((اى مردم از آموختن دانش نجوم بپرهيزيد، مگر آنچه كه راه دريا و خشكى را نشان دهد، وراهبرى كند، در غير اين صورت اين دانش كار به غيب گوئى ، (كهانة ) مى كشاند و منجمغيب گو چونان كاهن است و كاهن چون ساحر (جادوگر) و جادوگر بسان كافر و جايگاهكافر در آتش است و در راهى كه به نام خدا است به راه مى افتيد)). امام على (ع ) درتقسيم بندى علومى كه علم فقه را براى يادگيرى علوم دينى و طب را براى بيماريهاىبدن و نحو را براى دانش هاى زبانى و نجوم را براى شناخت زمان ما معرفى كرده بهاين بحث از فايده نجوم و فوايد آن را تاءييد كرده است .
2. در وصف فقيه
(( الا ان الفقيه كل الفقيه هو الذى لم يقنط الناس من رحمة الله و لا يؤ منهم من عذابهو لا يرخص لهم فى معصيت و لا يدع القرآن رغبة فى غيره و لا خير فى عبادة لا علم فيها ولا خير فى قرائة لا تدبير فيها)) (247)
((آگاه باشد كه فقيه كامل و جامع كسى است كه مردم را از بخشايش الهى ماءيوسنگرداند، و از عذاب الهى در امان ندارد و مردم را اجازه ارتكاب به معصيت ندهد، و قرآن رادر گرايش به غير قرآن واننهد و نياش بدون بدون دانش را خيرى نيست و خواندن قرآن رابدون تدبر و درك در معانى آن فايدتى نيست .))
3. واضع نحو عربى
غالب نويسندگان تاريخ علم ابوالاسود دوئلى از اصحاب و شاگردان را واضع علمنحو مى دانند كه نخستين بار به اشاره آن حضرت به نقطه و اعراب گذارى مصاحف(قرآن ها) پرداخته و اساس عربيت (صرف و نحو) را كه على خود مى خواست بنويسد برابوالاسود املاء كرد.(248)
4. آموزش خط
امام على (ع ) كه از كودكى نوشتن را در مكتب خانه آموخته بود از اين سفارش او بهنويسنده خود عبيدالله بن رافع چنين برمى آيد كه به رموز خطاطى و خوانا وزيبانويسى نيك واقف بوده است : (( اءلق دواتك واطل جلفة قلمك ، و فرج بين السطور و قرمط بين الحروف فان ذلك اجدر بصباحةالخط)).(249)
دوات خود را ليقه (تكه پارچه يا نخى كه مركب را نگاهدارد) بينداز، و نوك قلم تا آنجاكه قط ميزنى دراز گير و ميانه سطرها را گشاده گردان و حروف را نزديك و همساننويس كه اين روش زيبا نوشتن را شايد.
5. توجه به عامل اقتصاد در خردورزى
اميرالمؤ منين على (ع ) كه ساده زيستن و گريز از اسراف وتجمل گرائى را همواره در مواعظ خود يادآور مى شد و زندگى خويش را از آنرو در پائينترين گذران روزى نهاده بود تا بيچارگان از بينوائى خود نوميد نشوند و معاش مولاىخود را بسان ديگر نيازمندان ببينند با اين همه برخوردارى از پشتوانه اى مالى و گريزاز فقر را در زندگى خصوصا آنجا كه خرد كارگر مى افتد ضرورى مى داند و بهفرزند خود محمد حنفيه مى گويد: (( يا بنى انى اخاف عليك الفقر فاستعذ باللهمنه فان الفقر منقصة للدين مدهشة للعقل ، داعية للمقت .))
((فرزندم از بيچارگى بر تو مى ترسم ، پس آن به خدا پناه آر كه نيازمندى دين راكاستى آرد و خرد را سرگردان سازد و دشمنى را انگيزه گردد)).(250)
6. هشدار به بهره گيرى نادرست از مساجد
پيش از اين گفته آمد كه نخستين و فعال ترين نهاد آموزشى در اسلام مسجد بوده است . وبنابر توجه رسول خدا(ص ) در اولين اقدامش به بناى مسجد در اقامت محدودش در قبا وپس از آن به محض ورود به مدينه و دست به كار شدن براى بنياد مسجد و آغاز واستمرار فعاليت درخشان مسجد النبى در عصر حيات آن حضرت و موفقيت ها كه در تربيتو آموزش اصحابى وفادار و مؤ من به دست آورد كه آنان در واقع از نخستين شاگردان مكتبوحى بودند و در زمان حيات پيامبر و پس از رحلت او بار امانت ابلاغ و اشاعه آيين اسلامرا با همه آفات و موانع سياسى كه در گذرگاه آن قرار گرفت چنان متعهدانه ادا كردندكه بى ترديد مى توان از مسجد النبى در مدينة النبى به عنوان كارآمدترين و موفقترين دانشگاهها در طول تاريخ بشريت تا اين زمان از آنه ياد كرد.
با اين همه پيش بينى هاى رسول خدا(ص ) از انحراف بسيارى مسلمان نمايان و آنچه پساز وى بر اسلام و مسلمانان خواهد آمد در اين كلام مولا على (ع ) تجلى يافته كه از مقاصدسوء بانيان مساجد و آنچه از پرتو اين مساجد ضرار اسلام و مسلمانان را زيان مى رساندپيش بينى ها كرده نشانه هاى آشكار آن را از گاه حكمرانى امويان تا امروز كهفرمانروايان ستم پيشه و غاصبان حكومت به نام اسلام و حمايت از مسلمانان منبر و محرابمسجد را جايگاه فريبكارى ها و القاء شبهات و ريو و رياى خويش ساخته و مى سازند. واين است گفته على (ع ) درباره اين دست از مساجد:
(( ... ياءتى على الناس زمان لايبقى فيه من القرآن الا رسمه و من الاسلام الا آسمهمساجدهم يومئذ عامرة من البناء خراب من الهدى . سكانها و عمارها شراهل الارض ، منهم تخرج الفتنه و اليهم تاءوى الخطبئة ، يردون من شذ عنها فيها، ويسوقون من تاءخر اليها...)) (251)
((زودا كه مردم را روزگارى رسد كه در آن از قرآن جز نشان و از اسلام جز نامى نماند،در آن زمانه مساجدشان از بنا آبادان و از بينش و رستگارى ويران است ، ساكنان و بانياناين مساجد بدترين مردم زمين و زمان اند، فتنه از درونشان بيرون آيد و نادرستى بهسويشان بازگردد و در وجودشان پناه گيرد. بركنار مانده از فتنه را در اين مساجد بهفتنه بازگردانند واپس مانده را به پيش رانند و...))
لازم بودن پرسش و پاسخ در تعليم و تعلم و شرم نداشتن ازسؤال
حضرت على (ع ) پرسش و پاسخ را براى دامنه معلومات بسيار ضرورى دانسته و گفته: (( ... و لا يستحيى من لا يعلم ان يتعلم ، و لا يستحيى من لا يعلم اذاسئل عما لا يعلم اءن يقول : الله اعلم ...))
((هر كه چيزى را نمى داند نبايد از فرا گرفتن آن شرم دارد و هر كه چيزى را نداند كهاز او پرسند نبايد خجالت كشد از اينكه بگويد نمى دانم و خدا داناترين است))(252)
چنانكه پيش از اين گفته شد روزگار كوتاه خلافت على (ع ) سراسر با جنگ و درگيرىبا مخالفان منافق گذشت و جامعه نوپاى اسلامى اينك با پديده اى جديد روبرو شدهبود كه اولين بار و برخلاف روزگار پيامبر مسلمانان را روياروى هم مى ديد اينك ديگراز ديدگاه ساده لوحان و زودباوران جنگ اسلام و مسلمانان با كفر و كافران نبود انحرافها كه اندك اندك از رحلت رسول خدا(ص ) آغاز شده و در زمان عثمان آهنگ سريع گرفتهبود و از آغاز خلافت على از افزون طلبان و طماعان وسهل انگاران و آنان كه از گاه جنگهاى بدر و احد كينه ها از على دردل داشتند همه را در يك صف واحد در برابر على متحد ساخته بود و در اين صف كه درواقع صف باطل در برابر حق بود شمارى از صحابه نزديك بهرسول خدا(ص ) و حتى عايشه همسر او جاى گرفته بودند كه تشخيص راه راست از كج ودرستى از نادرستى براى ساده انديشان و ساده لوحانمشكل مى نمود و دست كم برخى از مدعيان زهد و پارسائى را به بيطرفى و باز ايستادناز يارى على متمايل ساخته بود. در اين روزگار وا اسفا بود كه زبان على و قلم على بهصورت خطبه هاى آتشين در مسجد كوفه (253) و يا نامه ها به عاملانش و در هراجتماعى در جنگ يا صلح يا هر شرايط مناسبى كه در پيش مى آمد نكته هاى ناب در اندرز وهشدار و آموزش به بشريت از خود به يادگار نهاد كه بر صاحبنظران درمسائل آموزشى و پرورشى و روانشناسى و جامعه شناسى ضرورى مى نمايد كه يكايكآنرا در آموزش هاى معاصر مورد توجه و ارزيابى در برنامه هاى خويش قراردهند.(254)
در اين دوره انتقال مركز خلافت از مدينه به كوفه و اينكه كوفه در حكم پادگان وشهرى نظامى بود كه هر سال در فصول مختلف گروهى بسيار از ساكنانش به جنگ درمناطق مختلف اعزام مى شدند، در عمل عامل انتشار وانتقال دانش و حكمت عملى در سرزمين هاى دور و نزديك خصوصا سرزمين وسيع ايران آنروزبودند و به احتمال قريب به يقين فلسفه على دوستى ايرانيان به رواج مذهب تشيع دراين سرزمين منجر گرديد ريشه در آشنايى ايرانيان مناطق غربى يا سيره دادگرى على درحكومت و مقايسه شيوه هاى حكومتى او با خليفگان پيش از او و پس از او در كارنامه سياسىاسلام داشته است كه ما در اين زمينه در فصل بهد درخلال آموزشهاى شيعى از آن سخن خواهيم گفت . ابن عباس (م 68 ه -) پسر عم و يار وفادارعلى (ع ) كه در تاريخ صدر اسلام به حبر امت و اعلم دانشمندان زمان خويش شهرت يافتهو بيشتر فعاليت خود را به تعليم و اشاعه دانش اختصاص داده بود در اين زمان در هركجا در مدينه ، بصره و... كه جانب على امارت مى يافتمحفل مهم آموزشى آكنده از طالبان علم داشت . ابن عباس مى گفت از پنج بخش دانش چهاربخش آن از آن على و يك پنجم آن ديگر مردم است .(255) در هنگام امارت بر بصرهتفسير آيات قرآن براى مردم مى پرداخت . گفته اند كه او سوره بقره را براى مردم مىخواند و آيه آيه تفسير مى كرد(256) ابن عباس هرگاه كه امكان آموزش مى يافت چه درمكه يا مدينه و بصره و... روزى را به آموزش فقه و روزى را براىتاءويل و تفسير قرآن ، و روزى را براى بيان مغازى و روزى را براى شعر و شاعرى وروزى را براى آموزش ايام العرب يعنى تاريخ اختصاص داده بود. او با آن همه مراتبعلمى براى زيد بن ثابت انصارى كاتب وحى و زباندان معاصر خويش ركاب مى گرفتو مى گفت حرمت دانشمندان را بايد نيك نگهداشت .(257)
در روزگار خلافت على (ع ) اگر چه كتابت حديث همچنان مورد توجه نبود امانقل سيره نبوى و احاديث مروى از سوى اميرمؤ منان درخلال رسائل آن حضرت در عمل سرآغازى شده بود ولو به صورت خصوصى براىنوشتن حديث و هر چند تنى چند از كاتبان اصحاب چون ابوذر غفارى ، عبدالله بن مسعود،ابى بن كعب ، ابوحذيفه ... از دنيا رفته بودند اما چنانكه گفتيم مكتب آموزشى ابن عباسدر بسيارى از رشته هاى علوم نقلى همچنان فعال بود.(258)
ابوذر غفارى صحابى پارسا پيشه و شيعه با شهامت على (ع ) در مكه ، مدينه ، شام وبه گاه مناسك حج از آموزش و ارشاد وحى باز نمى ايستاد و چون او را به منع خليفه ازنقل حديث تهديد مى كردند، با نقل همان حديث مى گفت :رسول خدا(ص ) ما را بر آن مى داشت داشت كه در سه مورد كوتاه نياييم ، امر به معروف، نهى از منكر و آموزش ‍ سنت .(259)
ارتباط و همبستگى اجتماعى از ديدگاه حضرت اميرالمؤ منين على عليهالسلام
ابراهيم فياض
مقدمه
نهج البلاغه كتابى است كه در يك زمان خاص يعنى بعد از ظهور دين و استقرار آن بيانشده است كه خود داراى يك فرآيند ارتباطى است و از طرف ديگر حاوىمسائل بسيار ارتباطى در درون خودش و اظهار نظرهاى بسيار در باب ارتباطات زبان علمجديدى است نزديك كردن اين دو زبان با فاصله زمانى هزار و سيصدسال كارى بس سنگين و طاقت فرسا است .
براى ارتباطات دو موضوع بيان شده است يكى پيام و عده اى موضوع ارتباطات خلقمعنى دانسته اند در هر دو صورت مى تواند نهج البلاغه يك پيام و يا خلق معنى باشدكه داراى فرآيند خاص خودش است پس بررسى نهج البلاغه از ديدگاه ارتباطات مىتواند يك بررسى واقعيت گرايانه باشد.
مبانى فلسفى ارتباطات از ديدگاه نهج البلاغه
نهج البلاغه به معناى راه و روش بلاغت است يعنى اين كتاب راه بلاغت را مى آموزد يعنىراهى كه پيام خود را بهتر به مقصد برسانيم .
از طرف ديگر رابطه معنا و لفظ است معنا و لفظ با هم ارتباط دارند يعنى اينكه معناىخاص لفظ را مى طلبد و معناى زيبا لفظ زيبايى نيز مى طلبد.
پس اگر كسى توانست معنا زيبايى به وجود آورد و خلق كند مى تواند لفظ زيبايى رانيز خلق كند پس پيام و وسيله پيام و معنا و لفظ با هم ارتباط تنگاتنگ و وجودى وماهيتى دارند پس بلاغت و يا رساندن پيام و يا علمى كه پيام را درست به مقصد مىرساند يك مسئله ارتباطى و يك خالق معنا است كه ما بايستى اينها را بدست آوريم .
سخنى در خطبه اول نهج البلاغه ذكر شده است كه مى تواند مبناى علوم اجتماعى وارتباطات اسلامى واقع شود:
(( ... اول الدين معرفته و كمال معرفته التصديق به وكمال التصديق به توحيده و كمال توحيده الاخلاص له وكمال الاخلاص له نفى الصفات عنه لشهاده كل صفة انها غير الموصوف ...))
پس از اولين چيز در دين معرفت و شناخت است و اوج معرفت نيز رسيدن به تصديق و يقيناست و سپس اوج يقين توحيد است و اوج توحيد اخلاص نسبت به خداوند است وكمال و اوج اخلاص نفس صفات از خداوند است .
پس روشن مى شود كه اولين چيزى كه در دين مطرح مى باشد معرفت است يعنى اينكه دينبر اساس معرفت بنا شده است يعنى اينكه ذهنيت و قصد و نيت در دين بناىاصل دارند پس در اسلام اساس اعمال بر ذهنيت شخص از آنعمل بنا مى شود پس عمل كامل از ديدگاه اسلام نيت به اضافهعمل است و در ككنش ارتباطى اسلامى نيز همين اساس ‍ مطرح مى شود يعنى اينكه بايستىروى نيت هاى افراد و كنشهاى افراد كه مسبوق به قصد اشخاص مى باشد تكيه كرد.
و معرفت در دين جهت دار است يعنى اينكه جهت او به سوى خداست و در پناه او كليه معرفتما جهت دار مى شوند.
و از همين جاست كه جامعه دينى و ساختار دينى معنادار مى شود پس ساختارها از كنش ها بهوجود مى آيند و چون كنش ها مهنادار و دينى مى شود پس خود به خود از همين مطالب نظريهاجتماعى اميرالمؤ منين (ع ) روشن مى شود.
يعنى اينكه از نظر اميرالمؤ منين (ع ) با توجه بهمسائل و نظريه جامعه شناسى جامعه دينى بر اساس معرفت دينى و توحيد بنا مى شودپس چرا جامعه هاى دينى اينقدر مشرك بوده اند.
(( واصطفى سبحانة من ولده انبياء اخذ على الوحى ميثاقهم و على تبليغ الرساله امانتهملما بدل اكثر خلقه عهد الله اليهم فجهلوا حقه و اتخذوا الانداد معه و اجتالتهم الشياطينعن معرفته و اقتطعتهم عن عبادته فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبياؤ ه ليستادوههم ميثاقفطرته و يذكروهم منسى نعمته و يحتجوا عليهم بالتبليغ و يثيروا لهم دفائنالعقول و يروهم الايات المقدره من سقف فوقهم مرفوع و مهاد تحتهم موضوع و معايشتحييهم و اجال تفنيهم و اوصاب تهرمهم و احداث تتابع عليهم . و لميخل سبحانه خلقه من نبى مرسل او كتاب منزل ، اءو حجة لازمه او محجة قائمةرسل لا تقصربهم قلة عددهم و لاكثرة المكذبين لهم من سابق سمى له من بعده او غابرعرفه من قبله (خطبه اول ).))
و خداوند از فرزندان او انبيايى انتخاب كرد و از ايشان نسبت به وحى پيمان گرفت دروقتى كه بيشتر انسانها عهد و پيمان الهى را شكستند پس نسبت به حق خداوندجاهل شدند و براى او شريك قرار دادند و شياطين آنان را از معرفت خداوند منصرف نمودندو ايشان را از پرستش او باز داشته پس خداى تعالى پيامبران خود را در پس آنانبرانگيخت و ايشان را پى در پى فرستاد تا عهد و پيمان خداوند را كه جبلى آنان بودبطلبند و به نعمت فراموش شده يادآورى شان كنند و از تبليغ با ايشان گفتگو نمايندو عقلهاى پنهان شده را بيرون آورده بكار اندازند و آيات قدرت را به ايشان نشان دهند ازآسمان برافراشته بالاى سرشان و زمين گسترده زير پايشان و معيشتها و چيزهائيكهزنده شان مى دارد و اجلهائيكه نابودشان مى نمايند و بيماريهايى كه پير و فرسودهشان مى كند و حوادث روزگار پيشآمدهاى پى در پى كه بر آنها وارد مى شود و خداىتعالى بندگان را از پيامبر فرستاده و يا كتابنازل شده و يا برهان حتمى يا راه استوار محروم ننموده رسولانى بودند كه كمى يارانزيادتى مخالفين آنان را باز نداشت پيامبرانى بودند كه نام پيامبر آينده به آنان گفتهشده و يا از بعد كه پيامبر قبلى او را معرفى كرد.
چند نكته در اين سخن پيدا و هويدا مى شود. كه همه به يك نوع سياست گذارى ارتباطىبرمى گردد:
1. اين نكات بعد از يك نكته بيان شده است آن نكته اين بوده است كه آدم چگونه خلق شدهاست و خلقت آدم بعد از خلقت فرشته بوده است كه آدم بعد از خلقت فرشته بوده است ولىمسجود فرشته ها جز شيطان واقع شده است پس انسان كه وارد اجتماع مى شود و بهانسان اجتماعى تبديل مى شود احتياج به نخبگانى پيدا مى كند كه راهنماى ديگران باشندو اين نخبگان از ديدگاه امام على (ع ) پيامبران بوده اند.
2. سير آمدن پيامبران اين بوده است كه آنها درطول تاريخ آمده اند و فقط توحيد را تبليغ مى كنند درطول زمان انسانها عهد خودشان را با خداوند كه بر اساس توحيد بنا شده بوده عوض مىكنند و اينجاست كه به خاطر اين تبديل عهد آنها به حق خداوند نادانى پيدا مى كنند يعنىارتباط آنها با خداوند دچار مشكل مى شود و حق خداوندى كه پرستش او بطور واحد استدچار تغيير مى شود و به دليل آنها مشرك مى شوند و براى الله شريك و مانند به وجودمى آورند و شياطين نيز سعى مى كنند كه انسان را از معرفت خداوند دور كنند و سبب مىشوند كه از عبادت خداوند روى گردان شوند.
پس اين فرآيند ادامه پيدا مى كند و باز خداوند پيامبرانى مى فرستد تا آنها را بهتوحيد برگرداند يا به فطرت اوليه خودشان و اين حتى در باب آدم نيز تكرار شده وحرف خدا را فراموش كرد و غفلت از خداوند پس :

3. نكته ديگر آن است كه پيامبران به تناوب آمده اند و آمدن آنها بر حسب زمان خودشانبوده است يعنى آنها بر حسب زمانهاى مختلف و پشت سر هم آمده اند پس اولا آنها بر حسبزمانى آمده اند پس زمان بسيار مهم است براى ابلاغ پيام و ثانيا آنها پشت سر هم آمده اندو انقطاعى صورت نگرفته است .
4. همه تكرار يك پيام مى كرده اند و آن پيام فطرت يا توحيد است پس پيام يكى استولو اينكه صورت ارائه متفاوت باشد ولى پيام آن يكى است اما اينكه چرا متفاوت است بهعلت زمانهاى متفاوت و اقتضائات زمان و مكان يعنى فرهنگ است چون زمان و مكان متفاوت ويا تاريخ و جغرافياى متفاوت فرهنگ متفاوت مى آفرينند پس با توجه به فرهنگ هاىمتفاوت است كه بايستى پيام توحيد بيان شود پيام يكى است ولى بسترها متفاوت استپس پيامبران براى زيرورو كردن بستر شرك آلود بايستى دست به كار شوند آنچهشرك آلود است بايستى طرد و آنچه عادى است امضاء مى شود پس براى اينكه پيام موفقشود بايستى محتواى پيام يكى باشد ولو با توجه به قتضائات فرهنگى .
5. اگر چه پيام واحد است و آن پيام فطرت يا توحيد است ولى مكانيسم هاى آنقابل توجه است و آن اولا سعى در رساندن كلام خودش را دارد با هر چه وسيله فرهنگىقابل اعتماد و بايستى اين تبليغ حالت برهانى داشته باشد تا ديگر راهى براى آنهابراى فرار بماند يعنى نفس تبليغ بايستى طورى باشد كه براى آن حجيت پيدا كند.
اين امر چگونه محقق مى شود؟
با باز كردن عقل آنها يعنى عقل آنها مشكل پيدا كرده است بايستى اينعقل را آورد و به آنها نشان داد و يا عبارتى از ناخودآگاه به خودآگاه كشاند. و كارپيامبران نيز خودآگاه كردن عقل انسانى است .
چطور اين خودآگاه كردن صورت مى پذيرد؟
1. از راه توجه عالم فيزيكى مثل آسمان و زمين
2. زندگى اجتماعى
3. نگاه كردن به تاريخ و وقايع آن
4. از راه آينده نگرى
6. از نظر مكانى و زمانى هيچ مكانى و هيچ زمانى ازرسول و يا كتابى نازل شده و يا حجتى كه محكم باشد و يا يك راه مشخص و واضح ،خالى نخواهد بود.
يعنى يا بايد رسول باشد و يا كتاب و يا برهان عقلى و يا برهان عملى و اخلاق عملىبخوبى از اين چهار مشق مطلب راههاى ارتباطى رسولان روشن مى شود.
يعنى بايستى اولرسول باشد و اگر رسول نباشد بايستى كتاب او باشد و اگر آن نباشد بايستىبرهان عقلى و اگر او نباشد بايستى برهان عملى باشد. و اين حالت سلسله مراتبىدارد.
7. اين رسولان اگر يك نفر هم باشند از وظيفه خودشان كوتاهى نمى كنند يعنى واسطههاى پيام تابع كميت خودشان نيستند و از كثرت مخالفين خودشان نمى ترسند چونرسولان نوآوران فرهنگى توحيد هستند مبارزه كردن با فرهنگ شرك آلود اولا سبب اندكىعدد آن خواهد شد و ثانيا زياد شدن دشمنان آنان چون فرهنگ يعنى فرهنگ اكثريت جامعه .
8. آنها سعى مى كنند كه پيامبر بعدى خودشان به آنها با اسم معرف شده و يا اينكهپيامبر آينده خودش را معرفى كند. يعنى اينكه خصلت فرآيندى آمدن پيامبران براى خودپيامبران معرفى مى شود تا جاى خودشان را دريابند تا بتواند تبليغ خودشان ورساندن پيام خودشان در محل فرآيند روشن شود. چنانكه بسيارى از ارتباطى ها اين سخنرا سالها بعد گفتند. در مرحله بعد امام على (ع ) به تشريح وضيعت ظهوررسول الله (ص ) اشاره مى كند كه حاوى نكات بسيار مهم ارتباطى است .
(( على ذلك نسلت القرون و مضت الدهور و سلفت الاباء و خلقت الابناء. الى ان بعث اللهسبحانه محمدا رسول الله (ص ) لانجار عدته و تمام نبوته ماءخوذا على النبيين ميثاقه ،مشهورة سماته كريما ميلاده و اهل الارض يومئذملل متفرقة و اهواء منتشره و طوائف متشتتة بين مشبه لله بخلقه او ملحد فى اسمه او مشيرالىغيره . فهداهم به من الضلالة و انقذهم بمكانه من الجهاله ثم اختار سبحانه لمحمد(ص )لقاءه و رضى له ما عند و اكرمه عن دار الدنيا و رغب به عن مقارنه البلوى فقبضه اليهكريما(ص ) و خلف فيكم ما خلفت الانبياء فى اممها اذلم يتركوهم هملا بغير طريق واضح ولا علم قائم . كتاب ربكم فيكم مبينا حلاله و حرامه و فرائضه و فضائله و ناسخه ومنسوخه و رخصه و عزائمه و خاصه و عامه و عبره و امثاله و مرسله و محدوده و وحكمهمتشابهه ، مفسرا مجمله و مبينا غوامضه ، بين ماءخوذ و ميثاق فى علمه و موسع على العبادفى جهله و بين مثبت فى الكتاب فرضه و معلوم فى السنة نسخه ، و واجب فى السنهاخذه و مرخص فى الكتاب تركه و بين واجب بوقته وزائل فى مستقبله و مباين بين محارمه ، من كبير اوعد عليه نيرانه ، او صغير اءرصد لهغفرانه و بين مقبول فى ادناه موسع فى اقصاه ...(خطبهاول ).))
به همين ترتيب قرنها پديد آمد و روزگارها گذشت پدرها در گذشته و فرزندانبجايشان نشستند تا اينكه خداوند سبحان حضرترسول اكرم (ص ) را برانگيخت براى اينكه وعده خود را انجام دهد و براى اينكه پيامبرىرا به آن حضرت ختم نمايد حالتى كه از پيامبران عهد و پيمان گرفته شده بود. پسعلامت و نشانه هاى او شدت يافت موقع ولادتش گرامى و پسنديده بود و مردم در آن روزداراى مذهب هاى مشتت و بدعتهاى زياد و رويه هاى مختلف بودند گروهى خداوند را بهخلقتش تشبيه مى كردند و برخى در اسم او تصرف مى كردند و جمعى به غير او اشارهمى كردند پس خداوند متعال به وسيله آن حضرت آن مردم را از گمراهى رهايى داد و بهسبب شخصيت او آنان را از نادانى نجات داد. پس حق تعالى به آن بزرگوار مرتبه قربو رحمت خود را عطا فرمود و مقام و منزلتى را براى احدى متصور نيست براى او پسنديد وميلش را از دنيا به جانب خود متوجه گردانيد و از مصيبت و بلاء رهائيش داده قبض روحشفرمود. درود فرستد خداوند بر او و آلش و در ميان شما گذشت چيزى را كه پيامبرانسلف در ميان امت خويش گذاشتند زيرا پيامبران آنان را بدون راه روشن و نشانه صريحخود وا نگذاشتند آن حضرت هم كتاب پروردگار شما را در دسترس شما گذاشت وحلال و حرام و واجبات و عام و عبرتها و مثلها و مطلق و مقيد و محكم و متشابه آنرا بيان كردمجملهايش را تفسير و مشكل هايش را آشكار نموده است . و مطالب كتاب و اثرات بر چيزىكه دانستن و يادگرفتن آن واجب است و چيزى كه برندانستن آن منعى نشده است و چيزى كهدر آن وجوبش ثابت گشته و در سنت سخن و رفع آن معلوم گشته است و چيزى كه در وقتمخصوص واجب شده و در غير آن وقت واجب نيست و آن كتاب بين چيزهايى كه حرام شده فرقگذارده است پس كسى كه گناه كبيره اى مرتكب شود او را عذابها و آتشها وعده داده و كسىكه گناه صغيره اى كند آمرزش ‍ را براى او مهيا نموده بر چيزى كه آن موردقبول است و بسيار آن شايسته و پسنديده و تحميلى هم نشده است .
چند نكته مهم در ارتباط با ارتباطات در اين كلمات به نظر مى رسد:
1. ارتباط تاريخ با انسان كامل يعنى تاريخ بر اساس انسانهاىكامل به وجود آمده اند اين انسانهاى كامل در قالب پيامبران بودند كه تاريخ به معناىواقعى خودشان به وجود آورده اند. پس اگر انسانهاىكامل نبودند از تمدنهاى بشرى خبرى نبود و تمدنهاى بشرى بر اساس تعاليم اينانسانهاى كامل به وجود آمده اند. پس هويت تمدنهاى بشرى يك هويت دينى بوده است وتاريخ انسان به وسيله دينها ساخته شده است .
2. اين تاريخ منتهى به دوران اسلام مى شود و اسلام دين خاتم مى شود كهكامل ترين دين در طول تاريخ بشرى مى باشد و دين ختم كننده تمدن بشرى است كهكامل ترين انسان در طول بشر، پشتوانه آن مى باشد پس عملا تمدن اسلامى بر اساسانسانى كامل يعنى امام معصوم (ع ) تمدن بشرى خواهد بود. پس چارچوب فلسفى ارتباطىاسلام بر اساس انسان كامل مى باشد.
3. در دوره ظهور رسول الله (ص ) كل زمينيان در وضعيت شرك آلود بوده اند و سرنوشتخودشان و راه خودشان را نمى دانستند يعنى يك نوع حيرت و گمراهى بر زمين حاكم بودهاست و آمدن رسول الله با پيامى است كه جهت را نشان مى دهد و حيرت را از بين مى برد.
4. پيام رسول الله (ص ) جهانى است چون تمامى زمينى هاى روى زمين را مورد خطاب قرارداده است .
5. با آنكه پيام يكى بود و آن توحيد بود ولى داراى مقاومتها و تنوع پيامها بر اساسزمان و مكان بوده است ناسخ و منسوخ خاص و عام رهاشده و تعيين شده محكم و متشابه ومفسر و مفسر دارد.
در نهايت خطبه اول بحثى از حج فرموده است و حج يك نماد است يعنى يك نوع شعائر استكه در جهان اين مراسم بى بديل است و اين حجسمبل توحيد است يعنى هر چند پيام يكى است و واضح است ولىسمبل ها و مراسم ها در ارتباطات براى رساندن يك پيام واحد بسيار مهم است و نبايستى ازنمادهاى بسيار نجسمى براى رساندن پيامهاى معنوى غفلت ورزيد.
(( و فرض عليكم حج بيته الحرام ، الذى جعله فبلة للانام يردونه ورود الانعام و ياهوناليه و لوه الحمام و جعله سبحانه علامة لتواضعهم لعظمته . و اذعانهم لعزته و اختار منخلقه سماعا اجابوا اليه دعوته و صدقوا كلمته و واقفوا مواقف انبيائه و تشبهوابملائكته المطيفين بعرشه يحرزون الارباح فى متجر عبادته و يتبادرون عند موعدمغفرته . جعله سبحانه و تعالى للاسلام علما و للعائذين حرما. فرض حجه و اوجب حقه وكتب عليكم و فادته فقال سبحانه و لله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا و منكفر فان الله غنى عن العالمين .))
حج يعنى اينكه انسان خودش را نبيند و فقط خدا را ببيند و هر كس خودش را به شدت اعتقادبه توحيد به درجه انبياء و موقف آنها برسانند. و گفته مى شود كه حج و كعبه علم وپرچم اسلام قرار داده شده است يعنى نماد اسلام مى باشد يكى از مهم ترينمسائل ارتباطى مى باشد و اسلام با آنكه به توحيد و پيام واحد اهميت مى دهد. باز بهنمادها اهميت اساسى مى دهد و اين منافات با توحيد ندارد.
و باز اميرالمؤ منين بر انسان كامل به عنوان ارتباطات اسلامى نام مى برد در خطبه دوممى فرمايد:
(( واشهدان محمدا عبدوه و رسوله ارسله بالدين المشهور و العلم الماثور و الكتابالمسطور و النور الساطع و الضياء اللامع و المر لصادع ازاحة للشبهات و احتجاجا وبالبينات تحذيرا بالايات و تخويقا بالمثلات و الناس فى فتن انجذم فيهاحبل الدين و تزعزعت سوارى اليقين و اختلف النجر و تشتت الامر و ضاق المخرج و عمىالمصدر فالهدى خامل و العمى شامل . عصى الرحمن و نصر الشيطان وخذل الايمان فانهارت دعائمه و تنكرت معالمه و درست سبله و عفت شركه . اطاعواالشيطان فسلكوا مسالكه وردوا مناهله بهم سارت اعلامه و قام لواؤ ه ، فى فتن داستهمباخفافها و وطئهم باظلافها و قامت على سنابكها فهم فيها تاءئهون حائرون جاهلونمفتونون فى خير دار و شر جيران . نومهم سهود. وكحلهم دموع بارض عالمها ملجم وجاهلهامكرم .))
پس زمانى كه شك ها غلبه كرده و راهى براى ايمان وجود ندارد و شياطين هدايت گر شدهباشند و در بين مردم اختلاف حاكم باشد آنگاه است كه توحيد يك پيام ارتباطى بسيار مؤثر خواهد بود كه توسط انسان كامل ارايه مى شود و اين انسانكامل است كه تاريخ را عوض مى كند و مسير تاريخ را تغيير مى دهد پس انسانكامل است كه بالاترين پيام ارتباطى اديان ، يعنى توحيد را ابلاغ مى كند.
تا به حال آن چنان صريح در باب انسان كامل و حاكميت آن در ارتباطات سخن نگفته بودولى در قسمتى از خطبه دوم به اين امر تصريح كرده است .
(( زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور، لايقاسبآل محمد(ص ) من هذه الامة احد و لايسوى بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا. هم اساس الدين وعماد اليقين اليهم يفى ء الغالى و بهم يلحق التالى . و لهم خصائص حق الولاية و فيهمالوصية و الوارثة الان اذ رجع الحق الى اهله ونقل الى منقله .))
پس مى گويد هيچ كس چه خوارج و چه غيرخوارج با انسانكامل يا آل محمد(ص ) مقايسه نمى شوند آنها هستند كه منشاء هدايت و يقين و توحيد هستندپس منشاء ارتباطى در جهت هدايت نيز همين انسانهاىكامل مى باشند. به همين دليل در خطبه بعدى كه خطبه 3 يا شقشقيه است به كسانى كهحق را از انسان كامل در هدايت و سياستگزارى ارتباطى در اين جهت گرفتنداشكال مى كند.
اين خطبه كه خطبه سوم آن مى باشد در آن آمده است كه :
(( اما و الله لقد تقمطها فلان و انه ليعلم ان محلى منهامحل القطب من الرحى . ينحدر عنى السيل و لايرقى الى الطير فسدلت دونها ثوبا وطويت عنها كشحا و طفقت اءرتاى بين ان اصول بيد جذاء، او اصبر على طخية عمياء يهرمفيها الكبير و يشيب فيها الصغير و يكدح فيها مؤ من حتى يلقى ربه . فرايت ان الصبرعلى هاتا احجى فصبرت و فى العين قذى و فى الحلق شجا ارى تراثى نهبا.))
او خودش را قطب و بسط آسياب مى داند كه علوم و معارف از او فيضان مى كند و هيچ كسنيز به پاى او نمى رسد كامل يعنى انسان كامل يعنى قطب و بسط آسياب خلقت و برفراز خلقت .
پس اگر بخواهيم امور درست بر اساس خودشان حركت كند بايستى انسانكامل را در مكان خودش قرار دهيم همانطور كه در فرازى از اين خطبه مى گويد:
(( اما والذى فلق الحبة و براء النسمة لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجودالناصر و ما اخذالله على العلماء ان لايقاروا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم لا لقيب حبلهاعلى غاربها.))
انسان كامل خود داراى تعهد كمك در مبانى ارتباطات اسلامى روشن مى شود و اينكه اوستكه مى تواند توحيد كه پيام تاريخ انبياء(ع ) بوده است را به انسانها ابلاغ كند وبرساند همچنان كه در ارتباطات مى باشد چون معناى توحيد بطور اعظم آن در او تجلىيافته است پس اوست كه مى تواند نمادهايى را خلق كند كه اين معنا را به ديگرانبرساند توحيدى كه هم در مرتبه ذات باشد هم صفات و همافعال .
به همين دليل است كه در خطبه چهارم نهج البلاغه دوباره همين مطالب را بيان مى كند.
(( بنا اهتديتم فى الظلماء و تنسمنتم العلياء و بنا انفجرتم عن السرار.))
موقعى كه در تاريكى و نادانى بوديد به سبب ما هدايت شديد و بهه راه راست قدمنهاديد و بر كوهان بلندى سوار شديد و به واسطه ما از تيرگى شبهاى آخر ماهداخل روشنايى صبح گرديديد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation