بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب امام علی (ع ) فرهنگ عمومی و همبستگی اجتماعی, مؤ سسه فرهنگى انتشاراتى زهد   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AMAM0001 -
     AMAM0002 -
     AMAM0003 -
     AMAM0004 -
     AMAM0005 -
     AMAM0006 -
     AMAM0007 -
     AMAM0008 -
     AMAM0009 -
     AMAM0010 -
     AMAM0011 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

كميل بن زياد نخعى مونس تنهايى امام و فرمانده اى دلاور
يكى ديگر از جوانانى كه مورد توجه و عنايت خاص و ويژه امام على عليه السلام قرارداشت كميل بن زياد نخعى است . مورخان كميل را از دوستان خاص اميرالمؤ منين و امام حسنعليهماالسلام و نيز از اصحاب و شاگردان و مبارزان امام على (ع ) دانسته اند.
تاريخ نويسان كميل را به صفات : ثبات قدم ، شجاعت ، دانش ، بزرگوارى ، جزم وتدبير، حكمت ، خلوص ، زهد و عبادت و عرفان ستوده اند و او را مورد اطمينان و داراىشرافت شناخته و از فضلا و دانشمندان زمان شمرده اند كه در اجراى فرمانهاى دينىگوشى شنوا داشته و اهل عمل و اطاعت بوده و در دانش و حكمت راءيى متين و عقلىكامل داشته است .(148)
درباره اوايل عمر كميل در تاريخ مطلبى بيان نشده و نام او در آنجا درخشيده است كه اماماو را براى همكارى و همدردى برگزيده است و نيز دعاى شريف و عظيم القدر خضر را بهاو تعليم داده است . و نيز نام او در آنجا درخشيده است كه امام وى را براى مبارزه و مقابلهبا سپاهيان معاويه رسما والى ((هيت )) قرار داده است و او را در آن ناحيه مرزى كه بينعراق و شام واقع است .(149) با دسته هاى متجاوز و غارتگر كه بطور نامنظم وناگهانى به اموال و نواميس مردم دستبرد مى زدند. مقابله مى كرده است .
در سال سى و نهم هجرى معاويه شش هزار مرد جنگى براى تاراج و حمله به شهر هيت آمادهكرد و فرماندهى آنان را به سفيان بن عوف سپرد. سفيان طبق دستور معاويه براى حملهبه شهرهاى هيت و انبار و مدائن حركت كرد.
سفيان پس از ورود به هيت و مدائن كسى را در آنجا نيافت و تنها پانصد مرد جنگى ازياران امام على (ع ) در آنجا حضور داشتند كه چون تعدادشان كم بود پراكنده شدند ودويست تن از آنان مقاومت كردند. علت پراكندگى آنها اين بود كهكميل فرمانده آنان در محل كار خود نبود. زيرا به او خبر داده بودند كه عده اى از آنان عازمغارت هيت شده اند و كميل بدون دستور امام براى سركوب آنان از حوزه ماءموريت خود خارجشده بود و به شهر ((قرقيسا)) عزيمت كرده بود(150) سفيان پس از كشتن سى نفراز سپاهيان امام و غارت شهر انبار بسوى شام فرار كرد. وقتى اين خبر به امام (ع ) رسيدبشدت ناراحت و خشمگين شد و گروهى را براى تعقيب سفيان فرستاد ولى آنها گريختهبودند.(151) اين پيش آمد باعث شد امام كميل را مورد سرزنش قرار داده و نامه اىانتقادآميز براى وى ارسال دارد.(152)
علت انتقاد و سرزنش امام براى اين بود كه خالى كردن شهر هيت راه را براى حمله سپاهمعاويه به شهرهاى ديگر باز گذاشته بود. در نتيجه دشمن توانسته بود با استفاده ازفرصت به شهرهاى ديگر رخنه كند و مردم راقتل و غارت نمايد.
كميل چون متوجه اشتباه خود شد نشان داد كه واقعا به امام ايمان و اعتقاد دارد و او را مقتداىخويش مى داند. از اين رو درصد برآمد خطاى خود را جبران كند.
هنگامى كه معاويه عده اى را براى ضربه زدن به شهرهاى جزيره فرستادكميل به كمك شبيب بن عامر فرمانده امام على (ع ) در آن منطقه شتافت و به همراه ششصدمرد جنگى از هيت رهسپار شد و عبدالرحمن فرمانده معاويه را با يكى از يارانش بهقتل رساند و سپاهيان آن دو را مغلوب كرد و عده زيادى از اهالى شام را به هلاكت رساند.سپس جريان اين پيروزى را به استحضار امام رساند و امام (ع ) براى او دعاى خير كرد وبه نامه اش پاسخى نيكو داد و از او اظهار رضايت كرد.(153)
بعد از شهادت امام در سال چهلم هجرى كميل در خدمت امام حسن (ع ) بود و از اصحاب و يارانآن حضرت بشمار مى رفت .(154)
پس از حادثه عظيم كربلا به همراه قنبر غلام حضرت و ساير زندانيان سياسى بهبركت خون سالار شهيدان و شورشهاى عمومى از زندان آزاد شد هنگامى كه حجاج بافرمان عبدالملك بن مروان حكومت عراق (كوفه و بصره ) را دريافت كرد به تعقيبكميل پرداخت و او فرار كرد. حجاج پليد و ستمگر براى اينكه خاندانكميل را در فشار مالى قرار دهد دستور داد حقوق طايفهكميل را از بيت المال قطع كردند. طبعا قطع شدن حقوق براى يك خانواده بزرگ امرىدشوار و غير قابل تحمل است . به همين جهت وقتىكميل اين خبر را شنيد، خود را معرفى كرد و نخواست باعث آزار و اذيت اقوامش شود. مى گفتمن پير شده ام و از عمرم چيزى باقى نمانده است . وقتى حجاج او را ديد گفتمايل بودم تو را دستگير كنم . كميل گفت بخدا سوگند آنچه از عمرم باقى مانده مانندغبار است ، عمل خود را انجام بده كه وعده گاه ما پيش خداست و پس از كشته شدن موقعحساب است ، اميرالمؤ منين به من خبر داده كه تو مرا مى كشى . حجاج گفت : بنابرايندليل بر ضرر توست كميل گفت اگر قضاوت و داورى دست تو باشد اين حرف صحيحاست حجاج دستور داد گردن او را زدند.(155)
منابع
1. قرآن كريم
2. نهج البلاغه
3. ابطحى سيد حسن ، اميرالمؤ منين (ع )، قم ، انتشارات بطحاء، 1377، جلد1.
4. ابن ابى الحديد، جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ، ترجمه و تحشيه دكتر محمودمهدوى دامغانى ، تهران ، نشر نى ، 1369، جلد3.
5. ابن اثير، الكامل فى التاريخ ، بيروت ، دار صادر، 1399، ه - ق / 1979 م ، جلد 3.
6. ابن اثير، اسدالغابه فى معرفة الصحابه ، جلد 1.
7. ابن اثير، اسدالغابه فى معرفة الصحابه ، جلد 3.
8. ابن اعثم كوفى ، الفتوح ، ترجمه احمد مستوفى هروى (قرن 6) تصحيح غلامرضاطباطبائى مجد، تهران انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى 1372
9. ابن سعد كتاب واقدى (23-168 ه - ق ) طبقات ، ترجمه دكتر مهدوى دامغانى انتشاراتفرهنگ و انديشه ، 1374، جلد 2.
10. ابن شعبه حرانى (قرن 4 ه - ق ) تحف العقول ، قم ، منشورات مكتبة بصيرتى ،1390 ه - ق .
11. ابن قيتبه ، الامامة و السياسة ، طبع محمد مصطفى فهمى و اخوته ، مصر، 1321.
12. ابن هشام ، سيرت رسول الله (ص ) ترجمه قاضى ابرقوه تصحيح دكتر مهدوى ،تهران ، 1361، جلد 1.
13. اللهيارى عليرضا، كميل ، تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامى .
14. تميمى الامدى قاضى ناصح الدين ابى الفتح عبدالواحد بن محمد (متوفى 550 ه - ق/ 1150 م ) غررالحكم و دررالكلم ، ترتيب و تدقيق عبد الحسين دهينى ، بيروت لبنان ،دارالهادى 1413 ه - ق 1992 م .
15. ثقفى كوفى اصفهانى ابوالحاق ابراهيم بن محمد (متوفى 283 ه - ق ) الغارات ،با مقدم و حواشى و تعليقات ميرجلال الدين حسينى ارموى (محدث ) تهران ، 1359 ه - ق ،جلد 1.
16. جعفرى محمد تقى ، نگاهى به على ، انتشارات جهان آرا، بدون تاريخ .
17. حسن ابراهيم حسن ، تاريخ الاسلام ، قاهره ، مكتبة النهضة المصريه ، 1964 م ، جزءاول .
18. حيدرخانى حسين (مشتاقعلى ) كميل محرم اسرار اميرالمؤ منين (ع )، تهران ، انتشاراتفؤ اد، 1371.
19. دهخدا، لغت نامه .
20. دينوى ، اخبار الطوال ، ترجمه دكتر دامغانى ، تهران نشر نى ، 1371.
21. طبرى ، تاريخ طبرى ، ترجمه ابوالقاسم پاينده ، انتشارات اساطير، جلد 6.
22. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام على بن ابيطالب ، ترجمه سيد محمد مهدى جعفرى ،شركت سهامى انتشار، 1361 جلد 1.
23. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام على بن ابيطالب ، جلد 2.
24. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام على بن ابيطالب ، جلد 3.
25. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام على بن ابيطالب ، جلد 4.
26. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام على بن ابيطالب ، جلد 5.
27. فلسفى ، گفتار فلسفى جوان از نظر عقل و احساسات ، هيئت نشر معارف اسلامى ،چاپ 15.
28. كلينى ، (م ، 328/329 ه - ق ) الاصول الكافى ، تهران ، مكتبة الصدوق ، 1381 ه- ق ، جلد 2.
29. مصاحب غلامحسين ، دائرة المعارف .
30. مطهرى مرتضى ، حماسه حسينى ، تهران ، انتشارات صدرا، 1361، جلد 1.
31. مغئيه محمد جواد، شيعه و زمامداران خودسر، ترجمه مصطفى زمانى ، قم ، سلسلهانتشارات اسلام شناسى .
32. شيخ مفيد. الجمل ، تحقيق سيد على مير شريفى . قم ، مكتب الاعلام و الاسوادى ، 1371 ه- ق .
33. نصر بن مزاحم منقرى (متوفى 212 ه - ق ) پيكار صفين ، تصحيح عبد السلام محمدهارون ترجمه پرويز اتابكى ، تهران ، شركت انتشارات عملى و فرهنگى ، 1375.
34. واقدى محمد بن عمر، مغازى ، ترجمه مهدوى دامغانى ، تهران ، مركز نشر دانشگاهى ،1366، جلد 3.
35. هاشمى خطيب على بن حسين ، كميل بن زياد نخعى ، بغداد، مطيعة الارشاد، 1381 ه - ق.
نگرشهاى انسانى و فرامذهبى در انديشه سياسى امام على (ع )
على اكبر عليخانى
مقدمه
انسان محور خلقت و گل سر سبد آفرينش به شمار مى رود، داراى استعدادهاى نهفته وبيكران الهى و موجودى بسيار پيچيده و ذو وجوه است . اجتماعات بشرى به سبب وجودانسان شكل گرفته و نظامهاى سياسى حاكم بر جوامع نيز براى اداره امور او پديدآمدند. مهمتر از تمام اينها، بعثت پيامبران الهى ونزول وحى به خاطر وجود شريف انسان و هدايت و تعالى او صورت گرفته است . نتيجهتمام اينها، وجود انسانهايى در جوامع ، اقوام ، مذاهب و فرهنگهاى به شدت متنوع متكثر ومختلف است . اما وجه مشترك تمام اينها، انسان بودن آنهاست .
سئوال مهمى كه پيش مى آيد اينكه اين انسانها همديگر را چگونه مى بينند و نگرششاننسبت به يكديگر چگونه است . حكومتها نسبت به شهروندان و مردم چه نگرشى دارند.مهمتر از همه اينها، يك حكومت دينى و اسلامى و يك فرد مسلمان ، چه نگرشى نسبت به مردمو همنوعان خود دارد. اين مقاله در پاسخ به پرسش فوق ، سيره عملى و نظرى حضرتعلى (ع ) را به عنوان يك حاكم اسلامى و فرد مسلمان مورد بحث و تجزيه وتحليل قرار داده است . عزت نفس و كرامت انسانى در انديشه امام على (ع )، نگرشهاىفراقومى و فرامذهبى امام على (ع )، و توجه به توده مردم و احساسات انسانى در حكومتآن حضرت ، از جمله مباحث اين مقاله به شمار مى رود. اميد كه مورد رضاى حق تعالى و موردقبول حضرتش قرار گيرد.
1. عزت نفس و كرامت انسانى
ذات اقدس حق تعالى انسان را گرامى داشت و او را بر بسيارى از مخلوقاتش برترىبخشيد(156) تكريم انسان از سوى خداوند او را از ويژكيهاى خاصى برخوردار كرد،به او قدرت بخشيد و مهمتر از همه ، او را واجد حقوق ، تكاليف و حرمت نمود.
تكاليف انسان امرى شخصى و به خود او مربوط است زيرا هر كس خود درمقابل خداوند پاسخگوست (157) اما حقوق و حرمت انسان ، يك امر سياسى و اجتماعى استو با حكومت و حكومتگران نيز ارتباط پيدا مى كند. گاهى نيز حقوق يكى جزو تكاليفديگرى - و بالعكس - است ، يعنى هر انسانى وظيفه دارد حق و حرمت ديگران را ادا كند وكرامت آنها را پاس دارد. بنابراين مهمترين گوهرى كه خداوند تعالى در خلقت انسان بهاو عطا فرمود، ((كرامت انسانى )) است . اين ويژگى مهم كه خداوند افتخار دارا بودن آنرا فقط به اشرف مخلوقات خود داد، موجب تمايز انسان از ساير موجودات گرديد و تمامفرشتگان ماءمور شدند كه در برابر اين كرامت سر تعظيم فرود آورند. حضرت على (ع)بر اين عقيدهه اند كه خضوع ، خشوع و سجده فرشتگان در برابر انسان به سبب كرامتاو بود و به تعبير ديگر فرشتگان در برابر انسانى به سجده افتادند.
امام على (ع ) پس از بيان نحوه خلقت انسان تصريح مى فرمايند:
آن گاه خداوند خداوند سبحان از فرشتگان خواست كه به پيمان خويشعمل كنند و بر وصيت الهى گردن بگذارند و در برابر كرامت انسانى ، به نشانهخضوع و خشوع سجده آورند. پس به آنان گفت : درمقابل آدم به سجده در آييد.(158)
بنابراين آنچه كه فرشتگان مكلف به سجده و تعظيم در برابرش شدند، نه گوشت وپوست و استخوان و نه قامت كشيده انسان ، بلكه ((كرامت انسانى )) بود و موجودى كهدر برابر اين كرامت سر تعظيم فرود نياورد، از درگاه الهى رانده شد و دشمن خدا قلمدادگرديد:
... پس همگى بى هيچ استثنايى سجده اش كردند جز ابليس كه كبر ورزيد و با تكيه براصل و نژاد برترش بر آدم فخر فروخت و به دام تعصب افتاد چنين بود كه ابليسدشمن خدا، پيشواى متعصبان و نياى مستكبران شد.(159)
خداوند تعالى از ميان تمام موجوداتى كه خلق كرد، فقط يكى را برگزيد و عطيه اى رابه نام ((كرامت انسانى )) به او عطا فرمود و فرشتگان را فرمان داد تا درمقابل اين عطيه باارزش و بى مانند سر تعظيم فرود آورند. تعظيم و سجده بالاترينمرتبه احترام ، خضوع و خشوع است كه جز در برابر خداوند شرك محسوب مى شوند؛ولى كرامت انسانى به حدى داراى ارزش است كه اين تعظيم به امر خداوند درمقابل آن صورت گرفت و موجودى كه از تعظيم استنكاف ورزيد، مورد خشم و غضب الهىقرار گرفت و از ديدگاه الهى رانده شد اگر چه از نزديكان آن درگاه به حساب مى آمد.بدون شك بشر آن گوهر ارزشمند و كرامت والاى انسانى را با خود به عرصه اين خاك وزندگى دنيايى آورد و اين خصلت والا كه از روح دميده شده خدا در انسان نشاءت مىگرفت ، جزء ماهيت بشر گرديد. بديهى است كه هركس در اين دنيا نسبت به اين ويژگىمنحصر به فرد انسان بى حرمتى روا دارد و كرامت نفس همنوعان خود را پاس ندارد و آن رامورد خدشه قرار دهد، سرنوشتى بهتر از ابليس نخواهد داشت .
چه در زمانهاى گذشته و چه در حال حاضر، نه تنها عزت نفس و كرامت انسانى براىبسيارى از حكومتها و قدرتها اهميتى نداشته است ، بلكه حاضر بوده و هستند كه براىتحكيم سلطه و قدرت خود، عزت نفس و كرامت افراد را به آسانى ناديده انگارند. حكومتحضرت على (ع ) يك حكومت دينى و اخلاق محور بود. به هميندليل ، حفظ عزت و شخصيت انسانها و تكريم كرامت انسانى ، براى او در اولويتاول قرار داشت ؛ زيرا اصل حكومت براى سعادت ،تكامل و تعالى انسانها ايجاد شده بود و حضرت على (ع ) با اين هدف قدرت را به دستگرفته بود. شايد اگر چه نام و ظاهر حاكميت و اقدامات حضرت على (ع ) سياسى بود،ولى محتوا و جوهره آن مملو از تعاليم اخلاقى واصول انسانى بود و سياست امام عين اخلاق و ديانت وحول محور تكريم انسان و تكامل و تعالى او دور مى زد. همين محور، فلسفه و انديشهسياسى اسلام را شكل مى داد؛ به عنوان مثال ، حضرت به ظاهر به جنگ با معاويه مىرفت ، ولى سخنان ، حركات و اقدامات قبل از جنگ ، حين جنگ و بعد از آن ، هم سياستاسلامى را نشان مى دهد، هم آموزش مردم را در بر مى گرفت و هم اهداف اسلام از سياست رامتجلى مى ساخت كه حفظ عزت نفس و تكريم كرامت انسانى از جمله آنهاست .مثال دقيقتر اينكه حضرت على (ع ) ماءمورانى را براى گرفتن زكات و ماليات بهاطراف و اكناف كشور مى فرستاد. دستورالعملهايى كه حضرت به دست اينان داده ، مملواز نكات اخلاقى و احترام به شخصيت و حفظ حرمت انسانهاست واصل كار كه جمع آورى ماليات بوده ، در مقابل ارزشهاى اخلاقى و كرامت انسانى به كلىرنگ باخته است .(160)
حضرت على (ع ) در بازگشت از صفين به تيره اى از قبيله همدان برخورد كرد. حرب بنشرحبيل شبامى كه بزرگ آنان بود، در ركاب امام پياده به راه افتاد؛ در حالى كهحضرت سوار بود، امام ضمن نهى از اين كار، خطاب به وى فرمود: برگرد كه اينگونه راه رفتن تو موجب فريفته شدن والى و خوارى مؤ من مى شود.(161) حضرتعلى (ع ) رهبر و حاكم كشورى بزرگ بود وشرحبيل فردى عادى يا رئيس تيره اى از يك قبيله بود. در دنياى سياست ، نه تنها پيادهراه رفتن شهروندى عادى در ركاب حاكم امر عجيبى نيست و بسيارمعمول است ، بلكه حاكمان و مديران تمايل دارند كه با شكوه وجلال حركت كنند و افرادى را همراه خود سازند. اين رفتار امام على (ع ) از نگرش دينى والهى به قدرت و حكومت و پايبندى امام به اصول اخلاقى و حفظ و كرامت انسانى حكايتدارد. در موقع عزيمت حضرت على (ع ) به صفين نيز هنگامى كه حركت به شهر ((انبار))رسيد، مردم اين شهر طبق رسوم ايرانيان با تشريفات بهاستقبال امام آمدند و ابتدا پيشاپيش حضرت دويدند. امامدليل اين كار را پرسيد، پاسخ دادند: بدين وسيله اميران خود رابزرگ مى شماريم.(162) حضرت ضمن نهى اين كار، خطاب به آنان فرمود:
به خدا كه اميران شما از اين كار سودى نبردند و شما در دنيايتان خود را بدان به رنجمى افكنيد و در آخرتتان بدبخت مى گرديد، و چه زيانبار است رنجى كه كيفر در پى آناست و چه سودمند است آسايشى كه با آن از آتش امان است و چه سودمند است آسايشى كهبا آن از آتش امان است و چه سودمند است آسايشى كه با آن آتش در ميان است .(163)
تا اينجا بحث از عزت نفس انسان و كرامت او بوده ، اگر چه موارد ذكر شده از سيره امامعلى (ع ) تا اينجا، عمدتا در جمع مسلمانان بود اما موضوعيت سيره حضرت به دين افرادمربوط نمى شود، بلكه با عزت نفس و كرامت ذاتى آنان ارتباط پيدا مى كند. اين عزتنفس و كرامت انسانى ، چيزى نيست كه قوم و قبيله و مذهب و عقيده انسان در آندخيل باشد، بلكه به مقتضاى آيات الهى و ديدگاههاى امام على (ع ) همه انسانها- از هرمذهب و عقيده - داراى عزت نفس و كرامت ذاتى هستند، فرشتگان الهى درمقابل نوع انسان سجده كردند و خداوند تعالى نوع انسان را گرامى داشت تلاش امام على(ع ) نيز تكريم اين كرامت بود.
2. نگرشهاى فراقومى و فرامذهبى
نگرشهاى فراقومى حضرت على (ع ) به حدى بارز و گسترده است كه بديهى مى نمايدو چندان جاى بحث و چون و چرا باقى نمى گذارد، زيرا اساس اسلام نفى ارزشها ونگرشهاى قومى و قبيله اى و جايگزينى معيارهاى جديد به جاى آن بود. حضرت على (ع )نيز به طور مكرر مردم را به سبب توجه به ارزشها و حكومتهاى قومى و قبيله اى به بادانتقاد مى گيرد و به تبار خويش نازيدن و بزرگى فروختن آنها را تقبيح مى كند و آنرا روش جاهليت و زادگاه كينه مى داند.(164) در كانون توجه قرار دادن نوع انسانفارغ از قوم و قبيله و دين و مذهب ، محور سياستهاى حضرت على (ع ) راتشكيل مى داد. فقط در نامه آن حضرت به مالك اشتر، سى مورد جملاتى وجود دارد كهتمام انسانها از هر مليت ، نژاد، صنف و مذهب را در بر مى گيرد. ((ناس )) به معنى مردمدر نه مورد، ((رعيت )) به معنى شهروند در سيزده مورد، ((عامه )) به معنى همگان درسه مورد، ((كل امرى ء)) به معنى هر انسانى در دو مورد، ((عبادالله )) به معنىبندگان خدا در يك مورد و صريحتر از همه (( نظير لك فى الخلق )) به معنىهمنوع تو در خلقت در يك مورد در عهدنامه حضرت على (ع ) آمده است .(165)
به اعتقاد امام ، حاكمان و حكومت بايد نگرشى انسانى و فرامذهبى به شهروندان داشتهباشند. آنچه امام در اين جمله اخير بر آن تاكيد دارند، اين است كه تمام شهروندان جامعهاسلامى را به دو دسته تقسيم مى كنند: دستهاول كه مسلمان هستند و برادر دينى حاكمان به شمار مى روند و دسته دوم كه مسلمان نيستندولى در آفرينش همانند حاكمان هستند و انسان اند.(166) حضرت على (ع ) صرف انسانبودن افراد در يك جامعه را، عاملى مى داند كه بايد بر مبناى آن حقوق انسانى وشهروندى آنان تاءمين شود. حضرت معيارى را ذكر مى كنند كه تحت هيچ شرايطى از بيننمى رود و جزء ماهيت و ذات موجودى به نام انسان است كه همراه با وجود او ايجاد مى شودو تا پايان عمرش همراه اوست . چنان كه گفتيم ، حضرت على (ع ) فقط در عهدنامه مالكاشتر، در سى مورد به مردم و نوع انسان اشاره مى كند، كه تمام اين موارد انسانها فارغاز قوم و قبيله ، مليت و مذهب برابر ديده شده اند(167) و اغلب اين موارد به حقوقسياسى - اجتماعى آنان و حقوقى كه بر گردن حاكمان جامعه و نظام سياسى دارندمربوط است . در يك مورد نيز همانندى در خلقت - يعنى انسانى بودن -، حقوق آنان وتعهدات حاكم را تثبيت مى كند.
نكته مهم اينكه در آن يك مورد كه حضرت از غير مسلمانها و نوع انسان نام مى برد، مصداقبحث حضرت چيزى فراتر از حقوق و تعهدات است ؛ زيرا حقوق و تعهدات انجام مجموعهاى از وظايف و تكاليف است كه بر اساس مواد قانونى انجام مى شود و اداى آن بر همگانواجب است ، بحث ((حق الناس )) در اسلام نيز حق ((انسان به ما هو انسان )) را در بر مىگيرد، ولى بحث حضرت محبت و نگرش ارزشمندارانه به انسان است ؛ زيرا به حاكماسلامى سفارش مى كند كه به عنوان مهمترين مرجع و بالاترين قدرت سياسى ، صرفانسانيت يك انسان - فارغ از مليت و مذهب - كافى است كه تو قلب خود را نسبت به او مملواز محبت و مهر كنى و با نگرشى انسانى ، تكريم آميز و ارزشمندانه به او بنگرى و مستاز قدرت هرگونه بخواهى با او رفتار نكنى .(168)
روزى حضرت على (ع ) پيرمردى را در حال گدايى ديد. حضرت برآشفت و پرسيد: ماهذا؟در زبان عربى ((من )) به معنى ((چه كسى )) و ((ما))ى استفهامى به معنى ((چه -چه چيزى )) است . منظور از سؤ ال حضرت اين نبود كه اين شخص چه كسى است ؛ زيرامى ديد كه يك سائل فقير است . بلكه منظور حضرت على (ع ) اين بود كه اين چهوضعيتى است و چرا در جامعه گدا و فقير وجود دارد؟ اطرافيان - شايد براى اينكهموضوع را مقدارى كم اهميت جلوه دهند - پاسخ دادند: او يك مسيحى است . حضرت فرمود:مسيحى باشد. تا او توان و رمق داشت از او كار كشيديد - جامعه از او استفاده كرد - اكنونكه پير و از كار افتاده شده او را به حال خود رها كرده ايد. سپس حضرت دستور داد كهبيت المال مسلمانان به او انفاق كنند.(169) در اينجا بحث مذهب و نژاد مطرح نبود، آنچهامام على را برآشفت خدشه دار شدن عزت نفس و كرامت يك انسان به سبب گدايى بود، وطبيعى است كه انسان بودن مقدم بر دين و مذهب فرد است و مسيحى بودن او مانع پرداختمستمرى از بيت المال مسلمانان به او نمى شود. در اينجا بحث مذهب و نژاد مطرح نبود،حضرت على (ع ) با اينكه خود مسلمان بود و بعد ازرسول گرامى اسلام بيشترين رنج و مشقت را در راه اسلامتحمل كرده و براى ترويج آن بيشترين تلاش را انجام داده بود و دومين شخصيت دين اسلاممحسوب مى شد، در مقام حاكم جامعه در اوج قدرت ، نگرشى انسانى به تمام شهروندانداشت و بين يك مسيحى - اقليت - با ساير مسلمانان تفاوتىقايل نمى شد.
وقتى به حضرت على (ع ) خبر رسيد كه دشمن در حمله و غارت يكى از شهرهاى مرزى ،خلخال از پاى يك زن يهودى يا مسيحى در آورده است حضرت به شدت خشمگين و ناراحت شدو به خاطر تعرضى كه به يك زن ذمى شده بود طى خطبه اى شديد اللحن فرمود: ازاين غصه اگر مردى بميرد جاى سرزنش نيست (170) در اينجا مسئله تعرض دشمن بهيك شهروند مطرح بود و حريم امن يك انسان خدشه دار شده بود، براى امام تفاوتىنداشت كه اين شهروند مسلمان يا غير مسلمان باشد.
در يك حكومت مبتنى بر اسلام ، حقوق و قوانين غير مسلمانها نيز مورد احترام است . يكى ازواليان امام طى نامه اى از ايشان سؤ ال كرد كه يك مسلمان و يك مسيحى مرتكب خلافى شدهاند، از نظر حقوقى چگونه با آنان رفتار كند. حضرت در پاسخ فرمود: مسلمان را طبققوانين اسلام مجازات كند و مختلف مسيحى را به بزرگانشانتحويل دهد تا آنان طبق قوانين دين خود او را مجازات كنند(171) اينعمل حضرت در يك جامعه اسلامى ، نشان دهنده تكريم شخصيت انسانى و به رسميت شناختنقوانين و اعتقادات ساير انسانهاست ؛ در حالى كه هم حضرت بر اين باور بود كه اينانبر حق نيستند و اعتقاداتشان صحيح و درست نيست و هم آنان اقليت بودند و تحت حاكميتحكومت اسلامى زندگى مى كردند و قوانين اسلامى بر آنان جارى بود. امام على (ع ) بهآسانى مى توانست متخلف مسيحى را نيز همانند متخلف مسلمان بر طبق قوانين اسلام مجازاتكند؛ ولى پايبندى به اصول اخلاقى و احترام به كرامت انسانى ايجاب مى كرد كهحضرت همگان را محترم شمارد و حقوق آنان را محفوظ بدارد؛ اگر چه اعتقاداتشان برخلاف اعتقادات او باشد يا اعتقادات آنها را قبول نداشته باشد.
احترام به انسانها در تعاملات روزانه نيز پاسداشت حرمت و كرامت آنها به شمار مى رود.حضرت على (ع ) با يك كافر ذمى همسفر شد، كافر از امام (ع ) پرسيد: به كجا مى روى، حضرت فرمود: به كوفه ، مسير را با هم طى كردند تا به چند راهه اى رسيدند كهيكى از آنها به كوفه مى رفت ، مرد ذمى ديد حضرت على (ع ) بر خلاف مسير اصلىخود، همچنان همراه اوست ، از امام على (ع ) پرسيد: مگر شما به كوفه نمى رفتيد؟حضرت پاسخ داد: بله به كوفه مى روم ، ولىرسول گرامى (ص ) توصيه كرده است كه همسفر خود را مقدارى مشايعت كنيد.(172) شايد هيچ دليلى براى اين اقدام امام على (ع ) نتوان يافت جز اينكه آن حضرت براى نوعانسان حرمت ، احترام و ارزش قايل بود. چون خداوند انسان را گرامى داشته است .
ساير امامان شيعه نيز در پاسداشت حرمت و كرامت انسانها تلاش مى كردند و ضمن محترمشمردن عقايد آنها، از توهين به آنها و تحقير نمودنشان جلوگيرى مى كردند. شخصى درحضور امام صادق (ع ) به فردى مجوسى توهين كرد. امام صادق (ع ) او را به شدت نهىكرد. شخص فرمود: او با مادر و خواهر خود ازدواج مى كند، امام صادق (ع ) فرمود: اينازدواج در دين آنها صحيح است و كسى حق ندارد آنان را به اين سبب مورد توهين يا سرزنشقرار دهد.(173)
3. توده مردم و احساسات انسانى
معمولا به چهار دليل اغلب نظامهاى سياسى و حاكمان ، به طبقات پايين جامعه - كه تودهمردم را شامل مى شود - و احساسات انسانى در جامعه چندان توجهى ندارد:
اول به اين دليل كه اغلب با مسائل كلان ملى ، منطقه اى و بين المللى سر و كار دارند ودرگير هستند. اين امر موجب مى شود هم از امور جزئى جامعهغافل بمانند و هم - در صورت اطلاع - آنها را كوچك و بى اهميت ببيند.
دوم اين كه معمولا هدف حاكمان در دست داشتن قدرت و حكومت است و توجه به توده مردم واهتمام به امور آنان در درجه بعدى قرار دارد و ابزارى براى حفظ قدرت و حكومت بهشمار مى رود.
دليل سوم اين كه معمولا توده ها فاقد هرگونه قدرت و اهرم فشار هستند و كمتر مىتوانند حكومتها را مجبور به كارى سازد؛ مگر از طريق شورش كه در شرايط خاصىاتفاق مى افتد و در طول تاريخ نسبت وجود شورشها به وجود حكومتها بسيار كم بودهاست .
چهارم به اين دليل كه معمولا احساسات انسانها به ديده تحقير نگريسته مى شود واحتمالا اين ريشه در جاهليت دارد. در زمانهاى قديم جنگاورى و دلاورى ، مردانگى به حسابمى آمد و كشتن عواطف و احساسات لازمه خنونت ، خونريزى و جنگندگى بود. در اين زمانها،باور بر اين بود كه احساسات به زنان و كودكان و افراد ضعيف النفس مربوط است .حكومتها نيز اغلب به جنگ و امور كلان اشتغال داشتند و توده مردم هم مجبور به پرداختمخارج حكومت و حضور در ميدانهاى جنگ بودند. اينكه كودكانى يتيم و زنانى بيوه مىشوند، طفلى يك عمر بدون سايه پدر و در اشك و آه بزرگ مى شود، زنان جوانى براىهميشه تيره روز مى شوند، توده مردم زير فشار فقر و بدبختى زجر مى كشند، فقر درجامعه بيداد مى كند، افرادى در شب گرسنه و با گريه سر بر زمين مى گذارند و...اصلا اهميت نداشت . اگر چه در طول تاريخ اشكال و كار ويژه هاى حكومتها دگرگونيهاىفراوانى پيدا كرد ولى جوهره بى توجهى به امور جزئى ، توده مردم و احساساتانسانى كماكان باقى مانده است . در حالى كه بخشى از ماهيت انسان ، عواطف و احساساتاوست . خلقت انسان به گونه اى است كه واكنشهاى احساساتى او اعم از خنده ، گريه ،غم ، شادى ، دلسوزى ، ابراز همدردى ، كمك به ديگران و... هر كدام از نظر روانىتاءثيرات خاص خود را دارند و لازمه وجود انسان هستند، از سوى ديگر، براى داشتنجامعه اى سالم و پرنشاط، بايد امور جزئى و احساسات روانى انسانها مورد توجه قرارگيرند، مثلا كودك يتيمى كه از محبت يا امكانات محروم است و منجر به نوعى عقده در وجوداو مى شود، يا پديده فقر كه موجب لگدكوب شدن عزت نفس و شرافت انسانى مىگردد، نوعى نقصان و بيمارى روحى را در پى خواهد داشت كه تاءثيرات مستقيم وغيرمستقيمى را در حوزه هاى سياسى - اجتماعى بر جاى خواهد گذاشت . بى توجهى بهمعنويات ، كمرنگ شدن ارزشهاى الهى و انسانى ، از بين رفتن تقيدات شرعى ، افزايشجرم و جنايت و در نهايت بازماندن انسان از تكامل و تعالى از اين جمله اند.
اين چهار عامل زريشه در يك علت دارد و آن اينكه حكومتها و حكومتگران نگرش انسانى نسبتبه مردم ندارند به همين دليل انسان را با تمام عزت و كرامت و عواطف و احساسات او -البته به طرز ماهرانه اى - فداى قدرت و حكومت خود مى كنند.
اين چهار عامل در مورد حكومت حضرت على (ع ) منتفى است ، زيرا نگرش امام على (ع ) نسبتبه توده مردم به گونه اى ديگر است . حضرت معتقدند:
در درجه اول ؛ حاكم بايد براى برقرارى عدالت و پديد آوردن دوستى در ميانشهروندان و عموم مردم تلاش كند و محبت آنان را جلب كند. محبت و دوستى مردم جلب نمىشود، مگر اينكه دلهاشان از كينه پاك گردد و از حاكميت حاكمان احساس سنگينى نكنند وآن را سلطه نپندارند.(174)
دوم ؛ حاكمان بايد نيازهاى شهروندان را در اسرع وقت ممكن برآورده سازند، به خصوصدر مواردى كه نظام ادارى كشور، كارگزاران و وزيران ، در رسيدگى به آنها كوتاهىمى كنند يا عذرى دارند.(175)
سوم ؛ حاكمان نبايد در مورد كارهايى كه انجام مى دهند بر شهروندان و توده هاى مردم منتگذارند، يا آنچه را كرده اند بزرگ شمارند و يا وعده اى دهند و به آنعمل نكنند زيرا منت نهادن ارج نيكى را ببرد و كار را بزرگ شمردن نور حق را خاموشگرداند و خلف وعده نيز خشم خدا و مردم را برانگيزاند.(176) خداى تعالى فرمودهاست : ((بزرگ دشمنى است نزد خدا كه بگوييد وعمل نكنيد.))(177)
چهارم ؛ حاكمان بايد حسن ظن توده مردم را جلب كنند. خوش گمانى مردم جلب نمى شود،مگر اينكه حاكمان امور آنان را به نيكى سر و سامان دهند تا نفعش به همه برسد، ومشقات و سختيهاى آنان را كاهش دهند و آنان را مجبور به كارى نكنند كهتمايل ندارند.(178)
پنجم ؛ حاكمان نبايد خود را از توده مردم و عموم شهروندان پوشيده دارند و دسترسىعامه مردم به آنان دشوار باشد زيرا عدم تعامل آنان با عموم ، نمونه اى از تنگ خويى وكم اطلاعى آنها در كارهاست و آنچه را بايد بدانند نخواهند دانست ؛ كار بزرگ نزد آنانخرد به شمار آيد و كار خرد بزرگ نمايد، زيبا زشت شود و زشت زيبا وباطل به لباس حق درآيد.(179)
ششم ؛ رضايت عامه مردم ، شهروندان و توده هاى جامعه هميشه بايد مدنظر حاكم باشد.به عقيده حضرت ، حاكم بايد به گونه اىعمل كند كه اولا نه از حق بگذرد و نه فرو ماند، ثانيا عدالت را فراگيرتر باشد وثالثا بتواند به نوعى رضايت عموم مردم را جلب كند.(180)
اين اعتقادات حضرت على (ع ) در مورد حكومت و حاكمان نيز ريشه در يك علت اساسى دارد وآن نگرش انسانى به مردم است . در اينجا حضرت قدرت و حكومت را براى مردم مى خواهد ونه مردم را براى قدرت و حكومت (181) هيچ فرقى هم ندارد كه مردم مسلمان يا غيرمسلمانند، مهم اين است كه افرادى بر اساس عهد و پيمان در جامعه اى گرد آمده اند و برحاكميت افرادى گردن نهاده اند.
تا اينجا بحث حضرت على (ع ) در مورد توده مردم و عموم شهروندان بود. حضرت على (ع) به دليل پايبندى به اصول اخلاقى و حركت در جهت اهداف عاليه اسلام كه هدايت ،تكامل و تعالى فرد و ساختن جامعه اى متعالى را مد نظر دارد و قدرت و حكومت را ابزار وزمينه ساز اين تكامل و تعالى مى داند، اين حد از توجه سياسى خود را به عموم مردممعطوف كرد. اما توجه بيشترى به گروهى ديگر از شهروندان معطوف مى دارد و آنانپايين ترين و بيچاره ترين قشر جامعه هستند كه توان و امكاناتشان در حد عموم مردمنيست . امام على (ع ) در عباراتى آميخته از هشدار و نگرانى از حقوق اينان ، و حسرت ازفراموش شدن طبقات ضعيف و پايين اجتماع ، به مالك اشتر ندا مى دهد كه خدا را خدا را درطبقه فرودين مردم كه هيچ راه چاره اى ندارند و از درويشان ، نيازمندان ، بينوايان و ازبيمارى برجاى ماندگارنند، در اين طبقه مستمندى است كه طلب مى كند و مستحق عطايى استكه به روى خود نمى آورد.(182) حضرت سپس دستوراتى را براى رسيدگى بهوضع آنان صادر مى كند و به حاكم مصر تاءكيد مى كند كه مبادا فرو رفتن در نعمتهاتو را از توجه به اقشار پايين اجتماع باز دارد، با رسيدگى به امور كلان و سر وسامان دادن كارهاى بزرگ و مهم ، موجب ضايع شدن امور خرد شود. از رسيدگى به كارآنان دريغ نكن ؛ روى به آنان ترش منما و به كارهاى كسى كه به تو دسترسى نداردبنگر؛ آنانى كه در ديده ها خوارند و مردم آنان را كوچك مى شمارند. بعد حضرت على (ع) با احتمال اينكه شايد حاكم نتواند شخصا به تمام امور اين گونه افراد رسيدگىكند، سفارش مى كند كه كسى را كه به او اعتماد دارى براى تفقدحال اين گروه بگذار؛ كسى كه داراى تقوا و تواضع باشد و درخواستهاى آنان را بهتو برساند.(183)
سپس حضرت على (ع ) حجت را بر حاكم مصر تمام مى كند و مى گويد در مجموع با آنانچنان رفتار كن كه در مقابل خداوند جاى عذر داشته باشى ؛ زيرا طبقات محروم و پاييناجتماع از همه به انصاف نيازمندترند و براى اداى حقوق همگان بايد به گونه اىعمل كنى كه نزد خداوند عذر پذيرفتنى داشته باشى (184) اما حضرت على (ع ) بااين همه سفارش و تاءكيد باز هم آرام نمى گيرد و نگران است كه مبادا حاكم مصر بهدلايلى از اين افراد غافل شود. به همين دليل ، در ادامه دوباره تاءكيد مى كند كه يتيمانرا عهده دار باش و كهنسالانى كه چاره ندارند و دست گدايى پيش نمى آورند. سپسحضرت با يادآورى سختى و دشوارى كار مى فرمايد: اين كار بر واليان گرانبار استو گزاردن حق همه جا دشوار.(185) حضرت على (ع ) در پايان با بيان جمله اى ، جوهرهمطلب را بيان مى كند و حرف آخر خود را مى زند و آن اينكه اين گونه توجه بهضعيفترين قشر مردم ((حق )) آنان است و از حقوق مردم و تعهدات حاكم به شمار مى رود،هر چند انجام آن دشوار باشد. بنابراين وظيفه حاكمان و نظام سياسى است و بر آنانواجب است كه مورد عموم مردم و طبقات پايين اجتماع اين گونه رفتار كنند، و هرگونهكوتاهى ، سستى و غفلت ، مسئوليت اجتماعى و عذاب الهى را در پى خواهد داشت . عذابالهى به خصوص براى صاحبان قدرت سخت و دردناك است . امام در آخرين لحظاتزندگى خود و در بستر شهادت نيز آنان را از ياد نبرد و در مورد آنان سفارش و وصيتكرد.(186)
در تمام ديدگاهها و فرمايشات فوق ، سخن از انسانهايى از هر مذهب و عقيده ، كه تحتعنوان مردم و شهروندان در يك اجتماع گرد آمده اند، اين نگرانى امام على (ع ) در مورد تودهمردم - فارغ از نژاد و مذهب - ريشه در تگرش عميق انسانى و فرامذهبى حضرت على (ع )دارد. شايد تاريخ ، هيچ حكومتى را به ما نشان ندهد كه توده مردم و حتى افراد ضعيف وناتوان تا اين حد در كانون توجه سياستمداران قرار گيرند و اين امر نشان مى دهد كهحضرت على (ع ) حكومت و قدرت را براى مردم مى خواست و هدفش رشد، پيشرفت ،تكامل و تعالى مردم و جامعه بود. امام على (ع ) هيچ گاه مردم را در جهت حفظ و تحكيم قدرتو حكومت خود بسيج نكرد و آن گاه كه مردم را به مشاركت و يارى آگاهانه فرا مى خواند،تصريح مى فرمود كه هدف من ساختن جامعه خودتان ، احقاق حق و اجراى عدالت در آن است.(187)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation