قبل | فهرست | بعد |
اَللَّهُمَّ وَأَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ
صفحه 265 |
« اَللَّهُمَّ وَأَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ »
« خدايا ! و از تو درخواست مى كنم درخواست كسى كه نيازمندى و احتياجش
شدّت يافته و به نهايت رسيده است » .
مالك حقيقى خداست
دعاخوان ، هنگامى كه اين بخش از دعا را مى خواند بايد با چشم دل و ديده ى بصيرت با كمك گرفتن از آيات قرآن و روايات دو حقيقت را مشاهده كند :
حقيقت اوّل اين كه : مالكى و منبع فيضى و بخشنده اى و بى نيازى و غنىّ مطلقى جز خداى مهربان وجود ندارد .
حقيقت دوّم اين كه : ذات و هويّت وجود انسان و همه ى موجودات غيبى و شهودى ، جز فقر محض و نيازمندى و احتياج و مملوكيت نيست .
خداست كه در عين غنى بودن و بدون نياز و احتياج ، كاخ هستى را برافراشت و انواع موجودات را در عرصه گاه آفرينش به وجود آورد ، و هر موجودى را با تأمين كردن آنچه به آن نياز داشت در مجراى خلقت قرار داد . خدايى كه هستى همه ى موجودات ، رشحه ى فيضى از فيوضات ربّانى اوست و هيچ موجودى را قدرت مقابله با او نيست و همه و همه ذاتاً ، تسليم قدرت مطلقه اويند و اوست كه با يك كلمه ى « كُن » باش ، كائنات را در ظلمت كده ى نيستى مانند چراغى
صفحه 266 |
برافروخته و با يك كلمه ى « لا تكُن » مباش ، مى تواند همه ى آنها را رهسپار ديار نيستى كند ، و با احتياج و نيازى كه كلّ موجودات به رحمت واسعه ى او دارند ، چرا و به چه سبب به آنان رحمت نورزد ؟ و چرا رحمتش فراگير جهانيان نباشد ؟ و بر اساس چه علّتى كسى بتواند نااميدى و يأس از رحمت او را به خود
راه دهد ؟!
احتياج همه ى كائنات به لطف و رحمت او از يك طرف ، و اتصاف آن مقام اقدس به لطف و رحمت و محبت بى نهايت از طرف ديگر ، دليلى روشن بر نيازمندى موجودات به او و بى نيازى او از همه ى موجودات است .
او خالق و رازق و مصوّر و ودود و رحيم و كريم و غفور و زنده كننده و ميراننده است ، و در هيچ زمينه اى شريك و كفوى ندارد و همه ى موجودات هستى مخلوق و مملوك و مرزوق اويند و نمى توانند لحظه اى از حضرت او بى نياز باشند .
او مالك همه ى جهانيان و مدبّر امور همه ى موجودات و كارگردان كارگاه آفرينش است .
آنان كه با دلگرمى به مال و منال و جاه و مقام ، از نيازمندى و احتياج خود به آن منبع فيض بى خبرند ، احساس استغناء و بى نيازى مى كنند ، در حالى كه اين احساس يك حالت شيطانى ، و ميوه اى بسيار تلخ از درخت غفلت و بى خبرى است ; به همين خاطر اين كوردلان بى بصيرت ، و افتادگان در چاه خسارت ، از رفتن به پيشگاه او و ناليدن به درگاه وى و اظهار حاجت كردن به حضرت ربّ الارباب و اعلام تهى دستى و نيازمندى محروم اند و از اين راه به زيان و ضرر غير قابل جبرانى دچارند و زندگى و حياتشان هم چون وحوش صحرا و حيوانات جنگلى آلوده به ظلمت مادى گرى و خالى از فيوضات خاصّ ملكوتى است . قرآن درباره ى آن غنىّ مطلق و فيّاض بى نهايت و ذات مستجمع
صفحه 267 |
جميع صفات كمال مى فرمايد :
( وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاواتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَىْء قَديرٌ )(1) .
« مالكيت آسمان ها و زمين فقط در سيطره ى خداست ، و خدا بر هر كارى تواناست » .
( . . . وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاواتِ وَالأَرْضِ وَما بَيْنَهُما وَإِلَيْهِ المَصِيرُ )(2) .
« مالكيت آسمان ها و زمين و آنچه ميان آنهاست فقط در سيطره ى خداست ، و بازگشت به سوى اوست » .
( لَهُ مُلْكُ السَّمَاواتِ وَالأَرْضِ يُحْيِي وَيُميتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْء قَديرٌ )(3) .
« مالكيت آسمان ها و زمين ويژه ى اوست ، زنده مى كند و مى ميراند ، و او بر هر كارى تواناست » .
( وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاواتِ وَالأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَن يَشآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشآءُ . . . )(4) .
« مالكيت آسمان ها و زمين فقط در سيطره ى خداست ، هركه را بخواهد مى آمرزد و هركه را بخواهد عذاب مى كند » .
قرآن درباره ى انسان مى فرمايد :
( يا أَيُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الفُقَرَآءُ إِلَى اللّهِ وَاللّهُ هُوَ الغَنِىُّ الحَمِيدُ )(5) .
« اى مردم ! همه ى شما نيازمند و محتاج به خداييد و فقط خدا بى نياز و ستوده خصال است » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ آل عمران : 189 .
2 ـ مائده : 18 .
3 ـ حديد : 2 .
4 ـ فتح : 14 .
صفحه 268 |
راستى ، سراسر وجود انسان جز نياز و احتياج و فقر و تهى دستى چيز ديگرى هست ؟ انسان در آفرينش خود و در تداوم زندگى و حياتش و در بيرون رفتن از دنيا و نسبت به جلب منفعت و دفع ضرر چه قدرت و نيرو و سلطه اى دارد ؟ خدا او را آفريده و با به جريان انداختن فيوضاتش زندگى او را تداوم مى بخشد و هر نفعى را به سوى او مى كشاند و هر زيانى را از او دفع مى كند ، چرا و به چه علّت اين نيازمند محتاج و فقير تهى دست با قلبى پاك و نيتى خالص آن هم سحر شب جمعه به پيشگاه حضرت بى نياز نرود و اعلام نياز نكند و با همه ى وجود فرياد نزند كه : اَللَّهُمَّ وَأَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ .
زيباترين و سودمندترين حال انسان ، حال دعاست ، كه با توجه به فقر ذاتى خود و با معرفت به نيازمندى و فقر خويش ، دست گدايى به سوى دوست بردارد و از عمق قلب ناله كند و به حضرت محبوب عرضه بدارد :
آن دل كه تويى در وى غم خانه چرا باشد *** چون گشت ستون مسند حنّانه چرا باشد
غم خانه دلى باشد كان بى خبرست از تو *** چون جاى تو باشد دل غم خانه چرا باشد
بيگانه كسى باشد كو با تو نباشد يار *** آن كس كه تواش يارى بيگانه چرا باشد
ديوانه كسى بودست كو عشق نفهميدست *** آن كس كه بود عاشق ديوانه چرا باشد
فرزانه كسى باشد كو معرفتى دارد *** آن كو نبود عارف فرزانه چرا باشد
دُر دانه بود سرّى كو در صدف سينه است *** سنگى كه بود بى جان در دانه چرا باشد
صفحه 269 |
آن دل كه بديد آن رو بو برد ز عشق هو *** عشق دگران او را كاشانه چرا باشد
آن جان كه تواش جانان غير از تو كه را بيند *** وان دل كه تواش دلبر بت خانه چرا باشد
رو سوره ى يوسف خوان تا بشنوى از قرآن *** حق است حديث عشق افسانه چرا باشد
« فيض » است ز حق خرّم هرگز نخورد او غم *** چون يافت عمارت دل ويرانه چرا باشد(1)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ديوان فيض كاشانى : 2 / 707 ، غزل 247 .
صفحه 270 |
« وَأَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدَائِدِ حَاجَتَهُ »
وَأَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدَائِدِ حَاجَتَهُ
« و نزد سختى ها و شدائد و مصائب و بلاها
حاجت خود را به پيشگاه تو فرود آورده است » .
گرچه خداى مهربان همه ى خواسته ها و حاجات بنده اش را مى داند و به گرفتارى ها و مصائب و شدايد او آگاه است و بدون درخواست و دعا و التماس مى تواند حاجات حاجتمند را به هنگام شدائد و بلاها و مصائب و رنج ها برآورده كند ، ولى بر پايه ى آيات قرآن و روايات ، دوست دارد بنده اش به پيشگاهش اظهار حاجت كند و به درگاهش ناله و زارى سر دهد و با زبانش به حضرتش اظهار احتياج نمايد و با مولاى مهربانش مناجات كند و در آستانه ى اين درگاه ، سر بندگى و ذلّت سايد و آنچه را نيازمند است با زبان دعا و راز و نياز بخواهد و از آن منبع فيض و رحمت درخواست كند كه :
اى مهربان و محبوب من ، با كليد لطف و عنايتت ، مشكلاتم را برطرف كن و سختى هايم را از زندگيم بردار و شدائد و مصائب را از من دور فرما ، و مرا از زندان گرفتارى ها نجات بخش ، و به اراده ى ربوبى و رحمت بى پايان و كرم و احسان بى نهايتت حاجاتم را روا كن ، و خواسته هايم را برآور ، و كشكول گداييم را از فيوضات خاصه ات پر كن .
صفحه 271 |
بيان حاجت و اظهار گدايى و اعلام اين معنا كه : اى مهربان ترين مهربانان ، من جز فقر چيزى نيستم و غير گدايى از پيشگاهت كارى نمى دانم و جز اشك و آه و اميد و دلگرمى سرمايه اى ندارم ، مطلوب حضرت مولاست ، و در حقيقت اطاعت و فرمان بردارى از حضرت اوست ; مگر نه اين است كه در قرآن مجيد فرمان به دعا داده و اجابت دعا را خود ضامن شده است(1) .
آرى ! دعا و اظهار نياز ، و به زبان آوردن حاجات و گريه و زارى ، نوعى عبادت و به شكلى فرمان بردن و اطاعت از حضرت حق ، و در حقيقت مخّ عبادت است(2) .
حضرت او دوست ندارد بنده اش به هنگام گرفتارى و سختى و مصائب و شدائد براى رفع گرفتارى ها و مصائبش به غير او رجوع كند ، و از غير او حاجت بخواهد و رفع مشكلات را از غير او درخواست كند .
در حديثى قدسى كه در كتاب هاى مهم نقل شده ، به مطالبى مهم و واقعياتى بسيار ارزنده در اين زمينه ، كه فقط بايد حاجت به درگاه او برد و از غير او روى گرداند ، اشاره شده كه لازم است ترجمه ى آن متن ملكوتى و حقيقت عرشى را در اين سطور بياورم :
« آيا بنده ام در سختى ها و شدائد به غير من اميد مى بندد ، كه غير من آن سختى ها و شدائد را از او برطرف كند ، در حالى كه برطرف كردن سختى ها و شدايد به دست قدرت من است ؟ آيا بنده ى من به غير من اميدوار است كه نيازها و حاجاتش را برآورده كند و از تهى دستى و فقر نجاتش دهد ، در حالى كه توانگر و بخشنده و كريم و جواد منم و همه ى درهاى حاجات نزد من و كليدهايش در دست لطف و رحمت من است ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ أدعونى أستجب لكم .
صفحه 272 |
چه شده كه بنده ام را روى گردان از خود مى بينم ، در حالى كه آنچه را از من نخواسته با جود و كرم به او عطا كرده ام ، و اكنون با اين همه نياز و حاجت و التماس و درخواستش از من روى برگردانده و حوائج و نيازمندى اش را نزد غير برده است ؟!
منم خدا ، كه خدايى جز من نيست ، بدون اين كه از من بخواهند عطا مى كنم ; آيا اگر بخواهند عطا نمى كنم ؟!
آيا درياى بى نهايت جود و كرم ، از من نيست ؟ آيا دنيا و آخرت در دست من نيست ؟!
اگر تمام اهل آسمانها و زمين ، مانند آسمانها و زمين را از من درخواست كنند و من به آنان عطا نمايم به اندازه ى بال مگسى از مملكت من كم نمى آيد . زشتى باد بر كسى كه از من روى مى گرداند و از غير من خواسته هايش را مى طلبد ، و رفع مشكلات و سختى هايش را از غير من مى خواهد ! » (1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 273 |
« وَعَظُمَ فِيمَا عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ »
وَعَظُمَ فِيمَا عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ
« و رغبت و ميل من و علاقه و شوق من نسبت به آنچه نزد توست
بزرگ و عظيم است » .
اميرالمؤمنين (عليه السلام) به آنچه نزد خداست معرفت و آگاهى كامل داشت ; و بر پايه ى اين معرفت و آگاهى بود كه هنگام خواندن اين دعا ، صورت به خاك مى گذاشت و با زارى و خضوع و خاكسارى عرضه مى داشت : رغبتم به آنچه نزد توست بزرگ و عظيم است .
اگر بخواهيم به گوشه اى از آنچه نزد خداست و هر انسانى كه سزاوار است مى تواند از آن بهره مند شود ، اشاره كنيم و از آيات قرآن مجيد و روايات شاهد بياوريم ، اين شرح و تفسير از چند صد جلد بيشتر خواهد شد و عمر به پايان خواهد رسيد ، در حالى كه به قطره اى از درياى بيكران فيوضات الهى اشاره نكرده ايم .
ولى براى نمونه به حقايقى از آنچه نزد حضرت اوست ، اشاره مى كنيم ; باشد كه رغبت و شوق ما را به آن بيفزايد و براى بدست آوردنش به ما نشاط بخشد .
پاداش هاى حق در برابر اعمال عبد
خداى مهربان ، از روى رحمت و لطف ، همه ى بندگانش را به اجراى
صفحه 274 |
واجباتى چون نماز ، روزه ، حج ، جهاد ، انفاق ، صدقه ، خدمت به مردم ، رعايت حقوق يكديگر و ترك هر گناه و معصيتى دعوت كرده است ، و براى همه ى اين اعمال پاداشى به تناسب ايمان و ظرفيت عمل كننده و عملش بر عهده ى خود قرار داده است .
در قرآن مجيد قاطعانه اعلام داشته است كه : ما پاداش مصلحان و نيكوكاران را ضايع و تباه نخواهيم كرد ، و رسيدن مصلحان و نيكوكاران به پاداش مقرر شده ، حتمى و يقينى است(1) .
خداى مهربان ، براى بندگان مؤمن و صالح و نيكوكار و پرهيزكار ، چند نوع پاداش مقرر فرموده ، كه در قرآن مجيد به آنها اشاره شده است :
1 ـ اجر عظيم . 2 ـ اجر كريم . 3 ـ اجر غير ممنون . 4 ـ اجر كبير . 5 ـ اجر دوبار .
( لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ )(2) .
« براى كسانى از آنان كه نيكى كردند و پرهيزكارى پيشه نمودند ، پاداشى
بزرگ است » .
( إِنَّ المُصَّدِّقِينَ وَالمُصَّدِّقاتِ وَأَقْرَضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضَاعَفُ لَهمُْ وَلَهمُْ أَجْرٌ كَرِيمٌ )(3) .
« به يقين مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده ، و وام دهندگان به خدا در حالى كه وامى نيكو مى دهند ، وامشان دوچندان شود و براى آنان پاداشى
نيكو است » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ در سه آيه اين مطلب بيان شده است :
1 ـ ( وَ الَّذِينَ يُمَسِّكونَ بِالكِتابِ وَأَقامُوا الصَّلَوةَ إِنّا لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحينَ ) . اعراف : 170 .
2 ـ ( . . . إِنَّ اللّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنيْنَ ) . توبه : 120 .
3 ـ ( إِنَّ الَّذينَ آمَنوا وَعَمِلوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلا ) . كهف : 30 .
2 ـ آل عمران : 172 .
صفحه 275 |
( إِنَّ الَّذِينَ ءامَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهمُْ أَجْرُ غَيْرَ مَمنُون )(1) .
« به راستى آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند ، براى آنان پاداشى دائمى و هميشگى است » .
( وَالَّذِينَ ءامَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهمُْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبيرٌ )(2) .
« و آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند ، براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ است » .
( أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَيْنِ بِما صَبَروا وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةِ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقونَ )(3) .
« اينان براى اين كه صبر پيشه كردند و با خوبى بدى را دفع نمودند و از آنچه به آنان روزى داديم انفاق كردند ، پاداششان را دوبار دهند » .
پاداش هايى كه براى اهل ايمان و عمل صالح نزد خداست ، پاداش هاى دائمى و هميشگى است ، و جز خدا احدى قدرت عطا كردن آن را ندارد . روايات و احاديث به گوشه اى از پاداش هاى حق اشاره كرده اند ، كه براى نمونه بخشى از آن روايات را كه در حقيقت توضيحى بر آيات قرآن است در اين سطور آورده مى شود .
حضرت على (عليه السلام) در ضمن رواياتى مى فرمايد :
ثَوابُ عَمَلِكُم أَفْضَلُ مِن عَمَلِكُم(4) .
« پاداش نيك اعمالتان از اعمالتان برتر است » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ فصّلت : 8 .
2 ـ فاطر : 7 .
3 ـ قصص : 54 .
صفحه 276 |
ثَوابُ الصَّبرِ أَعْلَى الثَّوابِ(1) .
« پاداش صبر و استقامت ( بر طاعت و مصيبت و معصيت ) برترين
پاداش است » .
إِنَّ أَعْظَمَ المَثوبَةِ مَثوبَةُ الإنْصَافِ(2) .
« به راستى بزرگ ترين پاداش نيك ، پاداش انصاف است » .
ثَوابُ الجِهادِ أَعْظَمُ الثَّوابِ(3) .
« پاداش جهاد بزرگ ترين پاداش است » .
حضرت باقر (عليه السلام) فرمود :
النَّائِمُ بِمَكَّةَ كَالْمُجْتَهِدِ فِى البُلدانِ ، وَالسَّاجِدُ بِمَكَّةَ كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِى سَبِيلِ اللّهِ ، وَمَن خَلَّفَ حَاجّاً فِى أَهْلِهِ كَانَ لَهُ كَأَجْرِهِ حَتّى كَأَنَّهُ يَسْتَلِمُ الحَجَرَ(4) .
« زائرى كه در مكه بخوابد ، چون كوشنده در شهرهاست و كسى كه در مكه سجده كند ، مانند شهيد به خون غلطيده ى در راه خداست و كسى كه به جاى زائر براى اداره ى امور اهلش قرار گيرد ، پاداشش مانند زائر است تا جايى كه گويى استلام حجر كرده است » .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
رِباطُ يَوم فِى سَبِيلِ اللّهِ خَيْرٌ مِن الدُّنيَا وَمَا عَلَيهَا(5) .
« يك روز جهاد و كارزار در راه خدا ، بهتر است از دنيا و آنچه بر آن است » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ غرر الحكم : 281 ، فضيلة الصبر . . . ، حديث 6240 ; تفسير معين : 299 .
2 ـ غرر الحكم : 394 ، الانصاف و مدحه . . . ، حديث 9106 ; تفسير معين : 299 .
3 ـ غرر الحكم : 333 ، الفصل الثالث فى الجهاد . . . ، حديث 7663 ; تفسير معين : 299 .
4 ـ محجة البيضاء : 2 / 153 ، كتاب اسرار الحجّ ، باب 1 .
صفحه 277 |
حَرسُ لَيلَة فِى سَبِيلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَفْضَلُ مِن أَلْفِ لَيلة يُقامُ لَيلُها وَيُصامُ نَهارُها(1) .
« و نيز فرمود : يك شب پاسدارى در راه خداى عز و جل از هزار شب برتر است كه هر شبش را به عبادت پايان برند و هر روزش را روزه بگيرند !! »
إِنَّ العَبْدَ إِذا تَخَلَّى بِسَيِّدِهِ فِى جَوفِ اللَّيْلِ المُظْلِمِ وَناجَاهُ ، أَثْبَتَ اللَّهُ النُّورَ فِى قَلبِه . . .(2) .
« عبد ، هنگامى كه در دل شب تار با پروردگارش خلوت كند و با حضرت به مناجات برخيزد ، خدا نور را در دلش ثابت و پابرجا مى كند » .
على (عليه السلام) فرمود :
قِيامُ اللَّيلِ مَصَحَّةُ البَدَنِ وَرِضَى الرَّبِّ وَتَمَسُّكٌ بِأَخلاقِ النَّبِيِّينَ وَتَعَرُّضٌ لِرَحْمَتِهِ(3) .
« عبادت شبانه بهبودى بدن ، خوشنودى پروردگار ، و چنگ زدن به خوى پيامبران است » .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
إِنَّ العَبْدَ لَيُؤمَرُ بِهِ إِلَى النَّارِ يَومَ القِيامَةِ فَيُسحَبُ فَيقُولُ المُؤمِنونَ وَالمُؤمِنَاتُ : يَا رَبِّ هَذَا الَّذِى كَانَ يَدْعُو لَنَا فَشَفِّعْنَا فِيهِ . فَيُشَفِّعُهُمُ اللّهُ ، فَيَنْجُو(4) .
« همانا روز قيامت فرمان مى رسد كه بنده اى را به سوى آتش ببرند ، چون او را به سوى دوزخ مى كشند ، مردان و زنان مؤمن مى گويند : پروردگارا اين كسى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير معين : 193 .
2 ـ مستدرك الوسائل : 5 / 207 ، باب 28 ، حديث 5708 ; تفسير معين : 459 .
3 ـ وسائل الشيعه : 8 / 150 ، باب 39 ، حديث 10275 .
4 ـ كافى : 2 / 507 ، باب الدعاء للاخوان . . . ، حديث 5 ; روضة الواعظين : 2 / 327 .
صفحه 278 |
است كه همواره براى ما دعا مى كرد ، شفاعت ما را براى نجاتش بپذير . پس خدا شفاعتشان را درباره ى او مى پذيرد و او نجات مى يابد » .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
أَلاَ مَن تَعَلَّمَ القُرآنَ وَعَلَّمَهُ وَعَمِلَ بِمَا فِيهِ فَأَنَا لَهُ سَائِقٌ إِلَى الجَنَّةِ وَدَليلٌ إِلَى الجَنَّةِ(1) .
« آگاه باشيد هركس قرآن را ياد بگيرد و به ديگران بياموزد و به آنچه در آن است عمل كند ، من كشاننده ى او به سوى بهشت و راهنمايش به جانب جنّت هستم » .
بهشت
از حقايقى كه نزد خداست و اهل معرفت و مؤمنان و دارندگان عمل شايسته به آن رغبت و شوق داشتند بهشت است .
خداى مهربان در قرآن مجيد همه ى بندگانش را به آن جايگاه جاودانى و قرارگاه هميشگى دعوت كرده و راه رسيدن به آن را ايمان و عمل صالح و تقوا و رعايت حلال و حرام دانسته است .
( وَسارِعوا إِلَى مَغْفِرَة مِن رَبِّكُم وَجَنَّة عَرْضُهَا السَّمَاواتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّت لِلْمُتَّقِينَ )(2) .
« به سوى آمرزش از جانب پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش آسمان ها و زمين است بشتابيد » .
( سابِقوا إِلَى مَغْفِرَة مِن رَبِّكُمْ وَجَنَّة عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمآءِ وَالأَرْضِ أُعِدَّتْ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير معين : 496 .
صفحه 279 |
لِلَّذِينَ ءامَنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشآءُ وَاللّهُ ذُوالفَضْلِ العَظِيمِ )(1) . « به سوى آمرزشى از جانب پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش مانند پهناى آسمان و زمين است پيشى گيريد ، بهشتى كه براى مؤمنان به خدا و پيامبران آماده شده است ، اين فضل خداست كه به هركس بخواهد عطا مى كند و خدا داراى فضل بزرگ است » . بهشت بر پايه ى آيات قرآن مجيد و روايات نقل شده از پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام)پاداش ايمان و عمل صالح و تقوا و دورى از محرّمات است و كسى كه تهى دست از اين حقايق و آلوده به كفر و شرك و انواع گناهان است نه اينكه سزاوار ورود به آن قرارگاه امن و آسايش نيست ، بلكه اهل دوزخ و محروم از رحمت حق و محجوب از لقاء پروردگار است . « و كسانى كه كارهاى شايسته انجام داده اند ، چه مرد چه زن ، در حالى كه مؤمن اند اينان به بهشت درآيند ، در آنجا بى حساب روزيشان دهند » . 1 ـ حديد : 21 . صفحه 280 مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الفَوْزُ العَظيمُ )(1) . « مردان مؤمن و زنان مؤمن يار و ياور يكديگرند ، به معروف فرمان مى دهند و از منكر باز مى دارند و همواره نماز را برپا مى كنند و زكات مى پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مى نمايند ، اينانند كه خدا مورد رحمت قرارشان مى دهد ، زيرا خدا تواناى شكست ناپذير و حكيم است . خدا به مردان مؤمن و زنان مؤمن وعده ى حتمى داده است ، بهشت هايى را كه از زير درختانش نهرها جارى است ، در آن بهشت ها جاودانه اند و مسكن هاى پاكيزه اى در بهشت هاى هميشگى و رضوانى از سوى خدا بزرگ تر از آن اين است آن كاميابى بزرگ » . حضرت سجاد (عليه السلام) فرمود : إِعْلَمُوا أَنَّهُ مَنِ اشْتَاقَ إِلَى الجَنَّةِ سارَعَ إِلِى الحَسَناتِ وَسَلاَ عَنِ الشَّهَواتِ ، وَمَنْ اَشْفَقَ مِنَ النَّارِ بادَرَ بِالتَّوبَةِ إِلَى اللّهِ مِن ذُنوبِهِ وَراجَعَ عَنِ المَحارِمِ(2) . « بدانيد كسى كه مشتاق بهشت شد ، به سوى خوبى ها شتافت و شهوات را فراموش كرد و كسى كه از آتش ترسيد ، با توبه از گناهانش به سوى خدا شتافت و از محرمات روى گرداند » . حضرت على (عليه السلام) فرمود : ثَمَنُ الجَنَّةِ العَمَل الصَّالِحُ(3) . « بهاى بهشت عمل شايسته است » . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ توبه : 71 ـ 72 . 2 ـ بحار الانوار : 75 / 139 ، باب 21 ، حديث 3 . 3 ـ غرر الحكم : 154 ، حديث 2876 ; ميزان الحكمه : 2 / 794 ، الجنة ، حديث 2538 . صفحه 281 حضرت باقر (عليه السلام) فرمود : عَشرٌ مَن لَقِىَ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ بِهِنَّ دَخَلَ الْجَنَّةَ : شَهَادَةُ أن لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ ، وَالإقرارُ بِما جَاءَ مِن عِنْدِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، وَإقامُ الصَّلوةِ ، وَإيتاءُ الزَّكاةِ ، وَصَوْمُ شَهْرِ رَمَضانَ ، وَحَجُّ البَيْتِ ، وَالوَلايَةُ لاِوْلِياءِ اللّهِ ، وَالبَرَاءَةُ مِن أَعْدَاءَ اللّهِ ، وَاجْتِنابُ كُلِّ مُسْكِر(1) . « ده چيز است ، كسى كه خدا را با آنها ملاقات كند وارد بهشت مى شود : شهادت به اين كه معبودى جز خدا نيست ، و اين كه محمّد پيامبر خداست ، و اقرار به قرآنى كه پيامبر از نزد خدا آورده است ، و برپا داشتن نماز ، و پرداخت زكات ، و روزه ى ماه رمضان ، و حج بيت ، و دوستى اولياى خدا ، و بيزارى از دشمنان خدا و دورى كردن از هر مست كننده » . قرآن مجيد و روايات ، رحمت خدا را نسبت به بندگانش به طور گسترده مطرح كرده اند و از همگان دعوت نموده اند كه براى تحصيل رحمت خدا با توسل به ايمان و عمل صالح و توبه از گناه و تقوا و نيكوكارى بشتابند . « امّا كسانى كه به خدا ايمان آورده اند و به او تمسّك جسته اند ، پس آنان را در رحمتى از سوى خودش وارد خواهد كرد » . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ خصال : 2 / 432 ، حديث 16 ; ميزان الحكمه : 2 / 796 ، الجنة ، حديث 2548 . 2 ـ نساء : 175 . صفحه 282 « و هنگامى كه مؤمنان به آيات ما نزد تو آمدند بگو : سلام بر شما ، پروردگارتان رحمت ( بر بندگان ) را بر خود لازم و مقرّر كرده است » . « پس بگو پروردگارتان داراى رحمت گسترده و فراگير است » . « رحمتم همه چيز را فراگرفته است » . براى بدست آوردن رحمت حق بايد امورى رعايت شود ، كه جز با رعايت آن امور نمى توان به رحمت حق دست يافت . حضرت باقر (عليه السلام) فرمود : تَعَرَّض لِلرَّحْمَةِ وَعَفْوِ اللّهِ بِحُسْنِ المُراجَعَةِ ، وَاسْتَعِنْ عَلَى حُسْنِ المُراجَعَةِ بِخَالِصِ الدُّعَاءِ وَالمُناجَاتِ فِى الظُّلَمِ(3) . « با بازگشت نيكو متعرّض رحمت و بخشش خدا شو و براى تحقق بازگشت نيكو از دعاى خالص و مناجات در تاريكى هاى شب كمك بخواه » . مردى به پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) عرضه داشت : أُحِبُّ أَن يَرْحَمَنِى رَبِّى قَالَ : إِرْحَم نَفْسَكَ وَارْحَمْ خَلْقَ اللّهِ يَرْحَمْكَ اللّهُ(4) . « دوست دارم خدا مرا مورد رحمت قرار دهد ، فرمود : به خود و به خلق خدا رحم كن ، خدا به تو رحم خواهد كرد » . در ابتداى كتاب در تفسير جمله ى اوّل دعاى كميل : « اللهم انّى اسئلك برحمتك ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ انعام : 147 . 2 ـ اعراف : 156 . 3 ـ بحار الانوار : 75 / 162 ، باب 22 ، حديث 1 . 4 ـ كنز العمال : 44154 ; ميزان الحكمه : 4 / 2004 ، الرحمة ، حديث 7004 . صفحه 283 الّتى وسعت كلّ شىء » به طور مشروح رحمت خدا مورد تفسير قرار گرفته است . براى پى بردن به اين حقيقت و توجه بيشتر به الطاف و رحمات الهى ، مرور توضيح و تفسير رحمت ، مفيد خواهد بود . كيست غير از تو كه فرياد مرا گوش كند *** آتش غم كه برافروخته خاموش كند كيست غير از تو كه ناگفته سخن راز مرا *** بشنود يا كه چو بشنيد فراموش كند كيست غير از تو كه با شاهد مقصود دمى *** از سر لطف مرا يار و هم آغوش كند جام مهر تو پر از باده ى رحمت باشد *** مرد آزاده تواند كه از آن نوش كند دوش وقت سحر آمد برم آن مظهر حسن *** دارم اميد كه هر شب عمل دوش كند « عفو » ، به معناى چشم پوشى از مجازات و گذشت كردن از گناه و محو آثار و بدى ها از پرونده است . خداى مهربان ، ظهور اين حقيقت را براى تائبان و تاركان گناه و بازگشت كنندگان به پيشگاهش قرار داده است ; و در آيات بسيارى از قرآن خود را با اين صفت والا ستوده است ، و قاطعانه اعلام نموده است كه : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ نساء : 43 . صفحه 284 « يقيناً خدا همواره باگذشت و آمرزنده است » . حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد : أَمرُهُ قَضاءٌ وَحِكْمَةٌ ، وَرِضاهُ أمانٌ وَرَحْمَةٌ ، يَقْضِى بِعِلْم وَيَعْفُو بِحِلْم(1) . « فرمانش وجوبى و الزامى و مصلحتى و حكيمانه است ، و خوشنودى اش امان و رحمت است ; به دانش و آگاهى حكم مى راند و به بردبارى گذشت مى كند و چشم مى پوشد » . قالَ أعرَابِىٌ : يا رَسولَ اللّهِ ! مَن يُحاسِبُ الخَلقَ يَومَ القِيامَةِ ؟ قَالَ : اللّهُ عَزَّ وَجلَّ . قَالَ : نَجَونَا وَرَبِّ الكَعْبَةِ . قَالَ : وَكَيْفَ ذاكَ يا أعرابِىُ ؟ قَالَ : لاَِنَّ الكَريمَ إِذا « مردى عرب گفت : اى پيامبر خدا چه كسى روز قيامت حساب مردم را مى رسد ؟ فرمود : خداى عز و جل . مرد عرب گفت : به پروردگار كعبه سوگند نجات يافتيم . فرمود : اى اعرابى چگونه ؟ گفت : كريم چون قدرت يابد على (عليه السلام) فرمود : مَنْ تَنَزَّهَ عَن حُرُماتِ اللّهِ سارَعَ إلَيْهِ عَفْوُ اللّهِ(3) . « كسى كه از محرمات خدا دورى كند ، گذشت و عفو خدا به سوى او شتاب مى گيرد » . آرى ، حقايقى چون ثواب و بهشت و رحمت و عفو كه فقط نزد خداست ، سبب شده كه عاشقان و دل دادگانش و راز و نياز كنندگان با او به پيشگاه لطف و درگاه رحمتش عرضه بدارند : وَعَظُمَ فيما عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ نهج البلاغه : خطبه ى 160 . 2 ـ مجموعه ى ورّام : 1 / 9 . 3 ـ بحار الانوار : 75 / 90 ، باب 16 ، حديث 95 . صفحه 285 « اَللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُكَ » « خدايا ! بزرگ است پادشاهى و سلطنتت ، يا بزرگ است حجّت و برهانت » . پادشاهى و سلطنت خدا ، ذاتى و حقيقى است و ديگر سلطنت ها اعتبارى و از دست رفتنى ; پادشاهى و سلطنت حضرت او دائمى و هميشگى و بى نهايت و غير محدود است و ديگر سلطنت ها از نظر زمان اندك و بسيار محدود است . پادشاهى و سلطنت او نسبت به غيب و شهود و ظاهر و باطن هستى ، فراگير و محيط است و در حقيقت جز سلطنت او سلطنتى نيست و غير او فقير و محتاج و نيازمند به اويند ، و از خود سرمايه و چيزى ندارند . حجت و برهان او ، بزرگ و قوى و در برابر او هيچ حجّتى و دليل و برهانى وجود ندارد . عقل ، نبوت ، قرآن و امامت حجت هاى خدايند كه روز قيامت با آنها با همه ى خلايق محاجّه مى كند و عذر و بهانه تراشى هاى آنان را در ارتكاب گناه و خوددارى از عمل صالح در هم مى شكند . صفحه 286 « وَعَلاَ مَكَانُكَ » « و شأن و منزلت تو بلند است » . وجود مقدّسى كه خود را در قرآن مجيد به حقيقت ( لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ )(1)ستوده و از هر عيب و نقصى منزّه است و همه ى صفات كمال و جمال و جلال را داراست ، و صفاتش عين ذات و ذاتش عين صفات است ، و اسماى حسنى و صفات عُليا ويژه ى اوست ، و قيام همه ى موجودات غيبى و شهودى از پرتو قيوميّت اوست ، و كاينات ، زيرنشين علم و اراده و قدرت و رحمت اوست ، و اوصافش را حدى نيست ، و قوّتش فوق قوّت ها و قدرتش فوق قدرتها و عظمتش فوق عظمت ها و سطوتش چيره بر سطوت هاست ، البته شأن و منزلتش بلند ، و مرتبه و مكانش از هر چيزى برتر است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ صفحه 287 « و پنهان است مكر تو » . مكر در غير خدا به معناى حيله و تزوير است كه براى فريب دادن ديگرى بكار مى رود ، و اطلاق مكر به اين معنى بر حضرت حق روا نيست ، زيرا مكر به اين معنى از صفات انسان جاهل و عاجز است ، و جهل و عجز در ساحت مقدس او راه ندارد . وجود مبارك او علم ، قدرت ، رحمت ، جود و كرم بى نهايت است ، و نياز موجودات در همه ى امور به او ، و بى نيازى او در همه ى امور از موجودات حقيقتى ثابت و واقعيتى مسلم و حتمى است . مكر ، در ساحت حضرت او به معناى مجازات و عذاب است ، كه هركس را مستحق آن بداند او را بدون اين كه راه گريز و چاره اى داشته باشد به آن مجازات و عذاب و انتقام خدا نسبت به آنان كه مغرورانه و مستانه و در حال غفلت و بى خبرى غرق در معصيت و گناه و رفاه و لذت اند ، به صورت هاى مختلف و به شكل هاى گوناگون است . مرحله اى از آن به صورت استدراج و استمهال است ; به اين معنا كه : هر اندازه جاهل بى خبر ، و مغرور خيره سر معصيت مى كند و به گناهش مى افزايد ، خدا هم نعمت را به او مى افزايد تا صفحه 288 جايى كه بر اثر كثرت نعمت ، غفلت بيشترى به او دست مى دهد و توبه و استغفار را فراموش مى كند ، ناگهان و بدون اينكه گناهكار توجه داشته باشد و از رسيدن عذاب و انتقام باخبر شود ، مجازات و عذاب به سويش مى آيد و گريبانش را مى گيرد ، و او را در حال بى خبرى دچار انتقام حق مى كند و در حقيقت ، وى را به بلاى مكر خفىّ گرفتار مى كند . از حضرت صادق (عليه السلام) روايت است : إِذَا أَرادَ اللّهُ بِعَبْد خَيْراً فَأذْنَبَ ذَنْباً أتْبَعَهُ بِنِعْمَة وَيُذَكِّرُهُ الإسْتِغفَارَ ، وَإِذَا أرادَ بِعَبْد شَراً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنِعْمَة لِيُنْسِيَهُ الاستِغْفارَ وَتَمَادَى بِها وَهُوَ قولُه ( سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَيْثُ لايَعْلَمونَ(1) ) (2) . « به راستى هنگامى كه خدا خير و خوبى را درباره ى عبد اراده كند ، چنين پيش مى آيد كه عبد ، گناهى را مرتكب مى گردد ، خدا به او نعمت مى دهد و او را به سبب آن نعمت متذكر استغفار مى كند ، و هرگاه شرى را درباره ى او اراده كند ، پس عبد مرتكب گناه مى شود و خدا نعمتى به او عطا مى كند ، پس به سبب سرگرمى به آن نعمت ، استغفار را از يادش مى برد و گناه به وسيله ى آن نعمت امتداد پيدا مى كند ، و اين است قول حق : به تدريج از جايى كه نمى دانند آنان را به عذاب و انتقام و كيفر و مجازات گرفتار مى كنيم ! » ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ اعراف : 182 . صفحه 289 « و فرمانت آشكار است » . فرمان حق در يك مرحله ، فرمان تكوينى است كه با آن فرمان ، همه ى موجودات در عرصه گاه هستى جلوه كردند و بر كرسى ظهور نشستند . و فرمان ديگرش فرمان تشريعى است كه از بركت آن ، قرآن مجيد از افق قلب پيامبر اسلام آشكار شد و جلوه اى از اين فرمان ، احكام و مقررات و فرامين و حلال و حرام اوست كه به وسيله ى كتاب هاى ديگر آسمانى و نبوت انبيا و امامت امامان به تمام بشر ابلاغ شد . صفحه 290 « وَغَلَبَ قَهْرُكَ ، وَجَرَتْ قُدْرَتُكَ » « و استيلاء تو بر هر چيزى غالب ، و قدرتت در هر چيزى نافذ و جارى است » . توضيح و تفسير قهر و قدرت تا جايى كه لازم بود در ابتداى كتاب صفحه 291 « وَلاَ يُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِكَ » « و گريختن از حكومتت و فرار از حيطه ى فرمانرواييت براى هيچ موجودى ممكن نيست » . ذات مقدّس حق از هر جهت و از هر سو به جميع اشياء و به همه ى موجودات و به هر چيز محيط است و چيزى از سلطه ى احاطه ى او خارج نيست . همه ى موجودات به اراده ى او به وجود آمده اند ، پس او پيش از همه ى آنهاست و در سايه ى قدرت و رحمت او و با كمك لطف و نعمتش ادامه ى حيات مى دهند ، پس او با همه ى آنهاست و عاقبت همه به سوى او باز مى گردند ، پس او بعد از همه ى آنهاست ، پس چه راه گريزى براى چه موجودى وجود دارد تا بتواند از حكومت او بگريزد ؟! در روايتى بسيار مهم آمده است كه : مردى به محضر حضرت امام حسين (عليه السلام)آمد و گفت : من مردى گناهكارم و بر معصيت طاقت و صبر ندارم ، پس مرا موعظه كن . امام (عليه السلام) فرمود : پنج چيز انجام بده و هر گناهى خواستى مرتكب شو : اوّل : روزى خدا را نخور و هر گناهى خواستى انجام ده . دوّم : از ولايت و سرپرستى و حكومت خدا بيرون رو و هر گناهى خواستى انجام ده . سوّم : جايى را بطلب كه خدا تو را نبيند و هر گناهى خواستى انجام ده . صفحه 292 چهارم : هنگامى كه فرشته ى مرگ آمد تا قبض روحت كند او را از خود بران و هر گناهى كه خواستى انجام ده . پنجم : زمانى كه مالك دوزخ مى خواهد تو را به دوزخ دراندازد ، تو وارد دوزخ مشو و هر گناهى خواستى انجام ده(1) . آرى ، اگر انسان قصد فرار دارد چه بهتر كه از جهالت و نادانى به سوى دانش و معرفت ، و از سوى خبر و شنيده به جانب عيان و مشاهده ، و در نهايت از خلق به سوى حق فرار كند كه در اين فرار ، منافع دنيايى و آخرتى و رضوان الهى و سعادت ابدى نصيب انسان مى شود ، و در حقيقت اين فرار ، فرار از هواى نفس به سوى عقل و قلب و فرار از دنيا به آخرت و فرار از دوزخ به بهشت و نهايتاً فرار از شيطان به سوى خداست . عاشقان را گر همه ملك جهان آيد به دست *** ديده بر بندند از آن تا دلستان آيد به دست پشت پا بر عالم هستى زنند از اشتياق *** تا مگر دامان يار مهربان آيد به دست دشت هجران را نمايند آبيارى ز اشك چشم *** تا كه محصول وصال از بذر جان آيد به دست گر كنار جوى چشم خود نشينى در بهار *** عاقبت ديدار آن سرو روان آيد به دست * * * ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بحار الانوار : 75 / 126 ، باب 20 ، حديث 7 . صفحه 293 « اَللَّهُمَّ لاَ أَجِدُ لِذُنُوبِى غافِراً ، وَلاَ لِقَبَائِحِى سَاتِراً » « وَلاَ لِشَىْء مِنْ عَمَلِىَ الْقَبِيحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاًّ غَيْرَكَ » « خدايا ! براى گناهانم آمرزنده اى ، و براى اعمال زشتم پوشنده اى ، و براى تبديل بدى هايم به خوبى جز تو كسى را نمى يابم » . از اسماى حسناى حق و صفات علياى پروردگار مهربان ، « غافر » و « غفور » است ، يعنى : وجود مقدسى كه آمرزنده و بلكه بسيار آمرزنده است . و شرط تحصيل آمرزش ، توبه ى واقعى و بازگشت حقيقى است . گناهكار ، با توجه به صفت « غفور » بايد به اين حقيقت دلگرم و اميدوار باشد كه : اگر از گناهانش توبه كند و از زشتى هايش دست بردارد و از معصيت هايش دورى گزيند و به ايمان و عمل صالح آراسته شود ، يقيناً همه ى گناهانش مورد آمرزش قرار خواهد گرفت . دلسردى و نوميدى در اين زمينه ، گناهى بزرگ و معصيتى موجب عذاب و بلكه به فرموده ى قرآن مجيد مساوى با كفر است : صفحه 294 « زيرا از رحمت خدا جز گروه كافران نااميد نمى شوند » . قرآن مجيد ، به گناهكاران اعلام مى كند كه : نبايد از رحمت خدا نااميد باشند ; زيرا خدا همه ى گناهان را مى آمرزد . « بگو : اى بندگان من كه بر خويشتن اسراف ورزيديد ، از رحمت من نااميد نباشيد ، زيرا خدا همه ى گناهان را مى آمرزد . يقيناً او بسيار آمرزنده آياتى چون آيات زير نشان دهنده ى اين حقيقت است كه خدا توبه ى هر گناهكارى را مى پذيرد . « به راستى خدا همواره بسيار آمرزنده و مهربان است » . « و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است » ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ يوسف : 87 . 2 ـ زمر : 53 . 3 ـ نساء : 23 . 4 ـ نساء : 25 . صفحه 295 « پس كسى كه بعد از ستم كاريش توبه كند و مفاسدش را اصلاح نمايد ، بداند كه خدا توبه اش را مى پذيرد ، زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است » . « از خدا پروا كنيد ، يقيناً خدا بسيار آمرزنده و مهربان است » . آرى ، كسى كه از گناهانش توبه كند و پس از توبه از كبائر بپرهيزد و اصرارى بر صغائر نداشته باشد و آنچه از واجبات از او قضا شده به جاى آورد و از مال مردم آنچه به عهده دارد به مردم باز گرداند ، يقيناً با چنين توبه اى كه توبه ى واقعى است همه ى گذشته ى زشت او مورد آمرزش قرار خواهد گرفت . رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره ى نشانه هاى تائب واقعى مى فرمايد : أمَّا عَلاّمةُ التّائِبِ فَأَربَعَةٌ : النَصِيحَةُ لِلّهِ فِى عَمَلِهِ ، وَتَرْكُ البَاطِل ، وَلُزُومُ الحَقِّ وَالحِرْصُ عَلَى الخَيْرِ(2) . « اما نشانه هاى تائب چهار چيز است : فرمانبردارى مطلق از خدا در اعمال و حركات ، رها كردن باطل ، پاى بند بودن به حق و رغبت شديد بر انجام حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد : « خدا بر اين نيست كه درب شكر را به روى عبد باز كند و درب افزون شدن نعمت را بر او ببندد ، و بر اين نيست كه درب دعا را باز كند و درب اجابت را بر وى ببندد ، و بر اين نيست كه درب توبه را باز كند و درب آمرزش را به روى او ببندد »(3) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ انفال : 69 . 2 ـ تحف العقول : 18 ; ميزان الحكمه : 2 / 638 ، التوبة ، حديث 2126 . صفحه 296 از صفات بسيار مهم حضرت حق ، پرده پوشى بر گناهان بنده اى است كه گناهانش را به خلوت انجام مى دهد و دوست ندارد احدى بر گناهانش وجود مقدّس او ، خود را « ستار العيوب » ناميده ، تا بندگانش بدانند در حالى كه او را به خلوت معصيت مى كنند آبرويشان را حفظ مى كند و از باز كردن اوراق پرونده ى آنان در برابر ديگران خوددارى مى نمايد ; مگر اين كه گنهكارى بر اثر شدت بى حيايى و جرأت زياد ، گناهانش را در برابر همگان انجام دهد و بر آبرويش نترسد ، كه در اين حال پرده پوشى بر او ، و حفظ آبرويش در ميان مردم معنى ندارد . از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده است : مَن تَابَ ، تَابَ اللّهُ عَلَيْهِ وَاُمِرَتْ جَوارِحُهُ اَنْ تَسْتُرَ عَلَيْهِ ، وَبِقاعُ الأَرْضِ أَنْ تَكْتُمَ عَلَيْهِ ، وَأُنْسِيَتِ الحَفَظَةُ مَا كانَتْ تَكْتُب عَلَيهِ(1) . « كسى كه توبه كند ، خدا توبه اش را مى پذيرد و به اعضايش فرمان مى رسد كه گناهانش را بر او پوشيده دارند ، و به قطعه هاى زمين امر مى شود كه گناهانش را بر او كتمان كنند ، و آنچه را كاتبان عمل در پرونده اش نوشته اند از ياد معاوية بن وهب مى گويد : از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم فرمود : إِذَا تَابَ العَبدُ المُؤمِنُ تَوبَةً نَصوحاً اَحَبَّهُ اللّهُ فَسَتَرَ عَلَيهِ فِى الدُّنْيا وَالآخِرةِ . قُلتُ : فَكَيْفَ يَسْتُرُ عَلَيْهِ ؟ قَال : يُنْسِى مَلَكَيْهِ مَا كَتَبا عَلَيهِ مِنَ الذُّنوبِ . . . فَيَلْقَى اللّهَ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بحار الانوار : 6 / 28 ، باب 20 ، حديث 32 . صفحه 297 حِينَ يَلْقاهُ وَلَيسَ شَىْءٌ يَشْهَدُ عَلَيهُ بِشَىْء مِنَ الذُّنوبِ(1) . « هنگامى كه بنده ى مؤمن توبه خالص مى كند ، خدا به او محبّت مىورزد ، پس در دنيا و آخرت بر او مى پوشاند ، گفتم : چگونه بر او مى پوشاند ؟ فرمود : آنچه را از گناهان دو فرشته ى نويسنده بر او نوشته اند از ياد آنان مى برد ، پس هنگامى كه خدا را ملاقات مى كند ، چيزى كه به اندكى از گناهانش گواهى دهد وجود نخواهد داشت » . در تفسير « منهج الصادقين » روايت شده است : چون روز قيامت شود ، بنده را به محضر حق حاضر كنند ، فرمان رسد : قبّه اى بزنيد و بنده ام را در آن قرار دهيد . بعد از آن خداى تعالى به وى خطاب كند : اى بنده ى من ، نعمتم را سرمايه ى معصيت نمودى و چندان كه نعمت بر تو افزودم تو بر گناه و عصيان بيشتر افزودى . بنده سر خجالت به پيش اندازد . خطاب رسد : بنده ى من سر بردار كه همان ساعت كه معصيت كردى من تو را آمرزيدم و قلم عفو بر گناهانت كشيدم . پس بنده ى ديگرى را حاضر كنند و به او هم عتاب و سرزنش كنند ، و او از شرمسارى خود به گريه آيد ، حق تعالى مى فرمايد : اى بنده ى من آن روز كه گناه مى كردى و مى خنديدى تو را شرمسار نساختم ، امروز كه گناه نمى كنى و گريه و زارى دارى چگونه تو را عذاب كنم و رسوايت سازم ؟ تو را آمرزيدم و اجازه ى رفتن به بهشت دادم !! از صفات پروردگار مهربان اين است كه : وقتى عبد از گناه توبه مى كند و آراسته به ايمان مى گردد و عمل شايسته انجام مى دهد ، گناهانش را به حسنات ، و زشتى هايش را به خوبى ها تبديل مى كند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ كافى : 2 / 430 ، باب توبه ، حديث 1 ; بحار الانوار : 6 / 28 ، باب 20 ، حديث 31 . صفحه 298 « مگر كسانى كه توبه كردند و مؤمن شدند و عمل شايسته بجا آوردند ، پس ايناند كه خدا زشتى هايشان را به حسنات تبديل مى كند و خدا همواره بسيار آمرزنده و مهربان است » . « نماز را دو طرف روز و ساعات اول شب به پا دار ، زيرا خوبى ها گناهان را از بين مى برد » . در رابطه با تبديل سيّئات به حسنات ، مطالب بسيار مهمّى در كتاب هاى علمى ذكر شده است كه بعضى از آنها فلسفى و برخى عرفانى و پاره اى ذوقى و بخشى جنبه ى روايتى دارد . بيان و شرح هر يك از آن مطالب گرچه لازم است ولى كتاب را به چند برابر آنچه در نظر است افزايش مى دهد . نويسندگان « تفسير نمونه » مى گويند : در تبديل سيّئات به حسنات چند تفسير است كه همه مى توانند قابل قبول باشد . 1 ـ هنگامى كه انسان توبه مى كند و ايمان به خدا مى آورد ، دگرگونى عميقى در سراسر وجودش پيدا مى شود و به خاطر همين تحول و انقلاب درونى ، سيّئات اعمالش در آينده تبديل به حسنات مى شود ; اگر در گذشته مرتكب قتل نفس مى شد در آينده دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان را جاى آن مى گذارد ، و اگر زناكار بود ، پس از آن عفيف و پاكدامن مى شود ، و اين توفيق الهى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ فرقان : 70 . صفحه 299 و دگرگونى را در سايه ى ايمان و توبه پيدا مى كند . 2 ـ ديگر اين كه : خدا به لطف و كرم و فضل و انعامش بعد از توبه كردن ، سيّئات اعمال او را محو مى كند و به جاى آن حسنات مى نشاند ، چنان كه در روايتى از ابوذر از پيامبر اسلام مى خوانيم : روز قيامت كه مى شود بعضى از افراد را حاضر مى كنند ، خدا دستور مى دهد گناهان صغيره را به او عرضه كنيد و كبيره ها را بپوشانيد . به او گفته مى شود : تو در فلان روز فلان گناه صغيره را انجام دادى و او به آن اعتراف مى كند ، ولى دلش از كبائر ترسان و لرزان است . در اينجا هرگاه خدا بخواهد به او لطفى كند ، دستور مى دهد به جاى هر سيّئه حسنه اى به او بدهيد . عرض مى كند : پروردگارا ! من گناهان مهمّى داشتم كه آنها را در اينجا نمى بينم . ابوذر مى گويد : در اين هنگام پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) تبسم كرد كه دندان هايش آشكار شد ، سپس اين آيه را تلاوت فرمود : ( فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات (1) )(2) . 3 ـ سومين تفسير اين كه : منظور از سيّئات ، خود اعمالى كه انسان انجام مى دهد نيست ، بلكه آثار سوئى است كه از آن بر روح و جان انسان نشسته ، هنگامى كه توبه كند و ايمان بياورد آن آثار سوء از روح و جانش برچيده مى شود و تبديل به آثار خير مى گردد ، و اين است معنى تبديل سيّئات به حسنات(3) . ما را به غير درگه لطفت پناه نيست *** چشم گدا به جز به در پادشاه نيست ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ فرقان : 70 . 2 ـ نور الثقلين : 4 / 33 . صفحه 300 ما عاشقيم و مفتى عشّاق گفته است *** عاشق شدن به طلعت جانان گناه نيست شرمنده ايم در بر ديوان عدل تو *** چون غير دست و پا و سر آنجا گواه نيست پرونده اى كه كاتب قدرت نوشته است *** حاشا نمى توان چو در آن اشتباه نيست * * * صفحه 301 « لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ وَبِحَمْدِكَ » « هيچ معبودى جز تو نيست ، تو را از هر عيب و نقصى تنزيه مى كنم و تو را با همه ى وجود ، سپاس و ستايش مى گويم » . از كلمه ى طيبّه ى توحيديه ى « لا إله إلاّ أنت » تعبير به تهليل ، و از « سبحانك » تعبير به تسبيح و از « بحمدك » تعبير به تحميد شده است . چنانچه كسى به زبان ، تهليل گويد و با عمق قلب ، صادقانه به آن اقرار كند و نسبت به آن اخلاص ورزد و عملا هر معبود باطلى را از خيمه ى حياتش نفى كند ، به حقيقت موحّد است و در امان حضرت حق است و خزى دنيا و عذاب آخرت يقيناً بر او حرام است و روز قيامت اهل بهشت و مورد رضاى پروردگار و محبوب فرشتگان و همنشين با انبيا و صدّيقين و شهدا و شايستگان است . حقيقت تهليل ، زمانى در باطن انسان تجلّى مى كند كه انسان از طريق قرآن مجيد و معارف انبيا ، به ويژه معارف پيامبر اسلام و اهل بيت بزرگوارش ، به اسماء حسنى و صفات عُلياى حضرت حق معرفت پيدا كند و دامن از آلودگى ها پاك نمايد و واجبات را با همّتى بلند و قلبى عاشقانه و مخلصانه انجام دهد و از خدمت به بندگان خدا دريغ نورزد . آرى ، با طىّ اين طريق و حركت در اين مسير ، بى اختيار از بند بند وجود صفحه 302 انسان فرياد برمى خيزد : ألا كُلّ شَىء مَا خَلا اللّه بَاطِلٌ *** وَكُلُّ نَعيم لا مُحالَةَ زائلٌ « آگاه باشيد كه هر چيزى جز خدا موهوم و باطل ، و هر نعمتى به طور قطع و يقين از بين رفتنى است » . با جلوه ى جمال معشوق در آسمان باطن انسان ، از جزء جزء وجود آدمى فرياد برمى خيزد : « لا إله إلاّ اللّه » ، « لا مؤثر فى الوجود إلاّ اللّه » ، « لا حول ولا قوّة إلاّ باللّه » . شورش عشق تو در هيچ سرى نيست كه نيست *** منظر روى تو زيب نظرى نيست كه نيست نيست يك مرغ دلى كش نفكندى به قفس *** تير بيداد تو پر تا به پرى نيست كه نيست نه همين از غم تو سينه ى ما صد چاك است *** داغ تو لاله صفت بر جگرى نيست كه نيست به فغانم ز فراق رخ و زلفت به فغان *** سگ كويت همه شب تا سحرى نيست كه نيست چشم ما ديده ى خفاش بود ور نه تو را *** جلوه ى حسن به ديوار و درى نيست كه نيست موسيى نيست كه دعوى أنا الحق شنود *** ور نه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست گوش اسرار شنو نيست و گرنه « اسرار » *** برش از عالم معنى خبرى نيست كه نيست(1) ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ حاج ملا هادى سبزوارى ، ديوان اسرار . صفحه 303 راستى ، مگر در دار هستى غير او ديّارى وجود دارد كه سر به خاك درگاه او سايند و از او رزق و روزى طلبند و حلّ مشكلات و برطرف كردن بلاها و آمرزش گناهان و پوشاندن زشتى ها را از او بخواهند ؟! به حقيقت تهليل و تسبيح و تحميد در اين بخش از دعا مناسب مقام است ، زيرا دعا خوان آگاه ، پس از اظهار ذلت و درماندگى و فقر و مسكنت و اقرار به گناه و معصيت عرضه مى دارد : كسى را نيافتم كه گناهانم را بيامرزد و زشتى هايم را بپوشاند . چون يقين دارد اين امور از كارهاى خداست ، و احدى قدرت بر اين كارها ندارد . پس اظهار توحيد با گفتن « لا إله إلاّ أنت » و اظهار تسبيح با گفتن « سبحانك » و اظهار تحميد با گفتن « بحمدك » مناسب مقام است . كسى كه تهليل را همراه با معرفت و اخلاص به زبان براند و عملا هر معبود باطلى را نفى كند و جز از حضرت حق اطاعت نكند و فقط او را بپرستد و پيشانى عبادت تنها به خاك درگاه او بگذارد ، در حقيقت به فراهم آوردن بهاى بهشت برخاسته و خود را براى محفوظ ماندن از هر عذابى در حصن حصين حق ، و امان خداى مهربان قرار داده است . حضرت رضا (عليه السلام) از پدران بزرگوارش از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) از حضرت حق روايت مى كند كه حضرت حق فرمود : لا إلهَ إلاّ اللّهُ حِصْنى فَمَنْ دَخَلَ حِصنى أمِنَ مِنْ عَذابى(1) . « توحيد قلعه ى من است ، پس كسى كه در قلعه ى من درآيد از عذابم در امان است » . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ توحيد صدوق : 24 ; بحار الانوار : 3 / 5 ، باب 1 ، حديث 14 . صفحه 304 رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده : مَا جَزَاءُ مَن أَنْعَمَ اللّه عَزَّ وَجَلَّ عَلَيْهِ بِالتّوحيدِ إِلاَّ الجَّنّةَ(1) . « پاداش كسى كه خدا نعمت توحيد را به او عطا كرده جز بهشت نيست » . و نيز آن حضرت فرمود : مَنْ مَاتَ وَهُوَ يَعْلَمُ اَنَّ اللّهَ حَقٌّ دَخَلَ الجَنَّةَ(2) . « كسى كه بميرد در حالى كه بداند يقيناً خدا حق است وارد بهشت مى شود » . امام صادق (عليه السلام) فرمود : قَوْلُ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ثَمَنُ الجَنَّةِ(3) . « گفتن لا إله إلا اللّه بهاى بهشت است » . و نيز آن حضرت فرمود : مَن قَالَ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الجَنَّةَ ، وَإِخلاصُهُ أَنْ تَحْجُزَهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ عَمَّا حَرَّمَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ(4) . « كسى كه مخلصانه بگويد لا إله إلا اللّه ، وارد بهشت مى شود و اخلاصش به اين است كه لا إله إلا اللّه او را از آنچه خدا حرام كرده است بازدارد » . مردى به محضر حضرت باقر (عليه السلام) آمد و از حديثى كه از رسول خدا روايت شده كه : هركس بگويد « لا إله إلاّ اللّه » وارد بهشت مى شود ، پرسيد . حضرت فرمود : روايت حق است . آن مرد از محضر حضرت باقر بازگشت ، وقتى از خانه خارج شد ، حضرت فرمود : او را برگردانيد . سپس فرمود : اى مرد براى « لا إله إلاّ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ توحيد صدوق : 22 ; بحار الانوار : 3 / 5 ، باب 1 حديث 12 . 2 ـ توحيد صدوق : 29 ; بحار الانوار : 3 / 9 ، باب 1 ، حديث 20 . 3 ـ توحيد صدوق : 21 ; وسائل الشيعه : 7 / 210 ، باب 44 ، حديث 9140 . 4 ـ توحيد صدوق : 27 ; بحار الانوار : 90 / 197 ، باب 5 ، حديث 21 . صفحه 305 اللّه » شروطى است و من ( كه امام معصومم و از سوى خدا به امامت انتخاب شده ام و اطاعت از من در همه ى امور واجب است ) از شروط آن هستم(1) . در هر صورت تنها راه نجات ، توحيد و شرايط آن است ; به اين معنا كه : وقتى انسان به حضرت حق معرفت پيدا كرد كه معبودى جز او نيست و هرچه و هركه در جهان هستى وجود دارد مملوك و بنده و جيره خوار اوست ، و با زبان به وحدانيّت حضرتش اقرار كرد و نبوت پيامبران و امامان و قرآن مجيد را پذيرفت و بر اساس تعاليم دين زندگى كرد ، متمسك به دستگيره ى نجات شده و در تنها راه نجات قرار گرفته است . در فضاى توحيد ، هر عمل خير و مثبتى از انسان پذيرفته مى شود ، و اگر گناهى از انسان به غفلت سر زند ، پس از پشيمانى و توبه ، آمرزيده خواهد شد و در فضاى غير توحيد هيچ عمل خيرى قبول نمى شود و كمترين گناهى را نمى آمرزند . اهل توحيد اگر به سبب سنگينى گناه دچار عذاب قيامت شوند از بركت توحيد نجات خواهند يافت . در اين زمينه روايات بسيار مهمى در كتاب هاى معتبر و پرارزش حديث نقل شده كه از باب نمونه يكى از آن احاديث را پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) به امين وحى و فرشته ى مقرّب حق جبرئيل فرمود : دوزخ را براى من وصف كن . جبرئيل دركات و ساكنان آن را يك به يك وصف كرد تا سخنش به طبقه ى اوّل رسيد ، آنگاه سكوت كرد ، سيد و سرور عالميان فرمود : اى جبرئيل ساكنان اين طبقه چه كسانى اند ؟ جواب داد : عذاب اين طبقه از همه ى طبقات آسان تر است و ساكنانش عاصيان امّت تواند . پيامبر فرمود : آيا از امت من كسى به دوزخ مى رود ؟ امين وحى گفت : آنان كه آلوده به ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بحار الانوار : 3 / 13 ، باب 1 ، حديث 28 ; مستدرك الوسائل : 5 / 359 ، باب 36 ، حديث 6083 . صفحه 306 گناه كبيره بوده و بى توبه از دنيا رفته اند !! پيامبر به گريه نشست و سه شبانه روز در گريه بود تا آنكه روز چهارم حضرت زهرا (عليها السلام) به زيارت آن حضرت آمد ، مشاهده كرد آن جناب روى مباركش را بر خاك نهاده و چندان گريسته كه خاك زير صورتش از اشك او گِل شده ! عرضه داشت : چه واقعه اى و حادثه اى اتفاق افتاده است ؟ فرمود : امين وحى به من خبر داده كه طبقه ى اول دوزخ جاى گنهكاران از امت من است و اين سبب گريه ى من شده ! حضرت زهرا عرضه داشت : از امين وحى پرسيدى گنهكاران را به چه صورت به دوزخ مى برند ؟ فرمود : آرى ، موى مردان و گيسوى زنان را مى گيرند و آنان را به دوزخ مى كِشند و چون نزديك دوزخ رسند و مالك دوزخ را ببينند فرياد و عربده سر دهند و به مالك دوزخ التماس كنند كه ما را اجازه ده بر حال خود گريه كنيم . مالك اجازه مى دهد تا چندان بگريند كه اشك در چشمشان نماند و به جاى اشك خون گريه كنند ، مالك گويد : چه نيكو بود اگر اين گريه ها در دنيا بود و اين اشك ها از ترس امروز از ديدگانتان فرو مى ريخت ! پس مالك آنان را به دوزخ دراندازد و ايشان ناگهان فرياد برآورند : « لا إله إلاّ اللّه » ، آتش از آنان دور شود ، ملك بر آتش صيحه زند كه اى آتش آن را بگير ، آتش گويد چگونه آنان را بگيرم در حالى كه كلمه ى طيّبه ى « لا إله إلاّ اللّه » بر زبانشان جارى است . مالك باز فرياد كند : اينان را بگير . ولى از سوى حق خطاب رسد كه رويشان را مسوزان كه خدا را سجده كرده اند و دلهايشان را مسوزان كه در ماه مبارك تشنگى كشيده اند . پس در دوزخ تا زمانى كه خدا بخواهد بمانند ، پس از آن به جبرئيل ندا رسد : حال گنهكاران امت به كجا رسيده ؟ مالك دوزخ پرده بركشد ، گنهكاران جبرئيل را به صورتى نيكو مشاهده كنند ، گويند : اين كيست كه چنين صورت نيكويى دارد ؟ پاسخ دهند : اين جبرئيل است كه در دنيا به سوى محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) وحى مى آورد . اسيران دوزخ چون صفحه 307 نام مبارك پيامبر را بشنوند فرياد برآرند كه : از جانب ما محمد را سلام برسان و بگو كه گنهكاران امت در دوزخ گرفتارند ! امين وحى اين خبر را به پيامبر رساند ، سرور عالميان سر به سجده گذارد و به پيشگاه حق عرضه بدارد كه گنهكاران امت مرا به دوزخ بردى ، اكنون ايشان را به من ببخش . خطاب رسد : آنان را به تو بخشيدم . پس پيامبر آنان را از دوزخ بيرون مى آورد و چون مانند ذغال شده اند آنان را به عين الحيات برند ، وقتى از آن چشمه بنوشند و بر خود ريزند آلودگى هاى ظاهر و باطنشان برطرف شود و پاك و پاكيزه گردند و بر پيشانى هايشان اين عبارت نقش بندد : عتقاء الرّحمان من النّار . « آزاد شدگان خداى مهربان از آتش » . و چون آنان را به بهشت برند ، اهل بهشت ايشان را به يكديگر نشان دهند كه دوزخيان هستند كه نجات يافته اند ! پس آنان گويند : پروردگارا بر ما رحمت آوردى و ما را به بهشت درآوردى ، اين علامت را از پيشانى هاى ما برطرف كن . خواسته ى آنان مورد قبول قرار گيرد و آن نقش از پيشانى آنان زايل شود . تسبيح به معناى : تنزيه نمودن و پاك دانستن حضرت حق از هر شرّ و بدى و عيب و نقص است . تسبيح در حقيقت اقرار به كمالات بى نهايت خداست . طلحة بن عبيداللّه مى گويد : از پيامبر خدا از تفسير « سبحان اللّه » پرسيدم ، فرمود : « سبحان اللّه » پاك دانستن خدا از هر عيبى است(1) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ ميزان الحكمه : 5 / 2362 ، التسبيح ، حديث 8240 . صفحه 308 از اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره ى تفسير « سبحان اللّه » سئوال شد ، فرمود : بزرگ شمردن جلال خداى عز و جل و پاك دانستنش از آنچه هر مشركى درباره ى او مى گويد ، پس هنگامى كه عبد آن را ـ از روى اخلاص و يقين ـ بگويد هر فرشته اى به او درود فرستد(1) . قرآن مجيد در آيات بسيارى همه ى موجودات جهان هستى را تسبيح گوى خدا مى داند : « چيزى نيست مگر آن كه همراه سپاس و ستايش تسبيح او مى گويد ولى شما تسبيح آنان را نمى فهميد » . در اين قطعه از دعا ، مناسبت تسبيح با مقام ، شايد براى اين باشد كه : چون عبد در جملات گذشته ى دعا ، اظهار عصيان و خطا نموده و عصيان و خطا مانع و حائل قرب عبد از مولاست و سبب افتادن عبد در تاريكى هاى دورى از محبوب است ، و تسبيح و تقديس و تحميد ، بهترين وسايل نجات از تاريكى هاست ، پس جا دارد كه با ناله و زارى و اخلاص و پاكى عرضه بدارد « سبحانك و بحمدك » تا هم چون يونس از تاريكى ها نجاتش دهند و در عرصه گاه قرب جايش بخشند . آرى ، يونس وقتى در تاريكى شب و تاريكى دريا و تاريكى شكم ماهى گرفتار شد ، 1 ـ معانى الاخبار : 9 ، حديث 3 ; ميزان الحكمه : 5 / 2362 ، التسبيح ، حديث 8241 . صفحه 309 فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الغَمِّ وَكَذلِكَ نُنجِى المُؤمِنينَ )(1) . « پس در تاريكى ها ندا داد كه معبودى جز تو نيست تو را از هر عيب و نقصى منزّه مى دانم ، به راستى من از ستمكاران ( بر خود ) بودم . پس دعايش را مستجاب كردم و او را از اندوه نجات دادم و اينگونه مؤمنان رانجات مى دهم » . صاحب تفسير « منهج الصادقين » در شرح اين آيه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت كرده كه آن حضرت فرمود : مَا مِنْ مَكْرُوب يَدْعُو بِهذا الدُّعاءِ إِلاَّ اسْتُجِيبَ لَهُ(2) . « هيچ غمناكى نيست كه اين دعا را بخواند مگر اين كه دعايش مستجاب شود » . حضرت صادق (عليه السلام) از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت كرده كه : تسبيح ترازوى اعمال را از ثواب پر مى كند(3) . علامه ى مجلسى در كتاب باعظمت « بحار الانوار » در رابطه ى با حمد روايت مهمى را به اين عبارت نقل كرده است : كَانَ رَسولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ اَمْرٌ يَسرُّهُ قَالَ : الْحَمْدُ لِلّهِ عَلى هَذِهِ النِّعْمَةِ . وَإِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ يَغْتَمُّ بِهِ ، قَالَ : الْحَمْدُ لِلّهِ عَلى كُلِّ حَال(4) . « هنگامى كه پيش آمد و كارى به پيامبر مى رسيد كه آن حضرت را خوشحال مى كرد ، مى گفت : خدا را بر اين نعمت سپاس . و چون پيش آمد و كارى به حضرت مى رسيد كه او را اندوهگين مى كرد ، مى گفت : خدا را بر هر حالى سپاس » . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ انبياء : 87 ـ 88 . 2 ـ انيس الليل : 226 . 3 ـ انيس الليل : 227 . 4 ـ بحار الانوار : 68 / 33 ، باب 61 ، حديث 14 . صفحه 310 « ظَلَمْتُ نَفْسِى ، وَتَجَرَّأْتُ بِجَهْلِى ، وَسَكَنْتُ إِلَى قَدِيمِ ذِكْرِكَ لِى وَمَنِّكَ عَلَىَّ » « بر خود ستم ورزيدم ، و به سبب جهل و نادانيم جرأت و جسارت نمودم ، و ستم و جرأتم از روى انكار حقايق و دشمنى با تو نبوده ، بلكه به آنچه در زمان گذشته به من احسان و عطا كردى تكيه كردم و آرامش يافتم و مغرورم ساخت كه اگر هم اكنون بر خود ستم ورزم و با مخالفتم بر تو جرأت و جسارت آرم ، احسان و لطفت را از من دريغ نخواهى كرد » . با اين كه تو را از طريق انديشه و تفكر و تماشاى آثار شگفت انگيزت در عرصه گاه هستى و شنيدن حقايق از دانشمندان و انديشمندان و مطالعه ى كتاب ها در حدّ لازم شناختم ، ولى به سويت نيامدم و از فرامين حكيمانه ات فرمان نبردم و به خواسته هايت ارج ننهادم و سر تواضع به پيشگاهت فرود نياوردم و پيشانى عبادت بر خاك درگاهت نسودم و دست گدايى به سويت دراز نكردم و در همه ى امورم از تو غفلت ورزيدم ، و اين ستمى بود كه همواره بر خود روا داشتم و ظلم سنگينى بود كه به خويش نمودم ! با اين كه از طريق زبان عالمان و مطالعه ى تاريخ ، حيات پيامبرانت را شناختم و دانستم كه آنان هادى راه هدايت اند و دلسوز و مهربان به انسانند و هدفى جز صفحه 311 خير و سعادت آدمى ندارند و خواسته اى جز نجات انسان از گمراهى و وسوسه گرى و اغواگرى شياطين در وجود آنان نيست و اوامر و نواهى آنان حكيمانه و به سود انسان است ، و به ويژه چون مسلمان بودم ، شناختم نسبت به پيامبر اسلام شناختى در حدّ لازم بود ، ولى با اين همه از پيامبران روى گرداندم و براى شكل دادن به زندگيم به غير آنان متوسل شدم و از فرهنگ هاى بيگانه پيروى كردم و از زحمات انبيايت قدردانى ننمودم و نعمت وجود آنان را سپاسگزارى نكردم و بر زندگى نكبت بارم كه از نور نبوت خالى بود تكيه نمودم و بر پيمودن راه ضلالت و گمراهى پافشارى كردم . و اين ستمى بود كه پيوسته بر خود روا داشتم و ظلم سنگينى بود كه بر خود نمودم ! با اين كه از طريق شركت در مجالس دينى و محافل مذهبى و مطالعه ى كتاب هاى اسلامى و معارف الهى تا حدى با قرآن آشنا شدم و به اين حقيقت آگاهى يافتم كه اين كتاب وحى تو به پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) براى هدايت همه ى بندگان است و اين كتاب كامل ترين كتاب و حاوى جامع ترين مطالب ثمربخش و دربر دارنده ى دستوراتى حكيمانه و معارفى پربار و آياتى محكم و قواعدى استوار و پندها و موعظه هايى بيدار كننده است و عالى ترين و زيباترين دستور العمل است ، ولى آن را پشت سر انداخته و از آياتش روى گردانده و از حقايقش دورى جسته و در بكارگيرى واقعياتش غفلت نموده و جداى از آن زندگى كردم و اين ستمى بود كه همواره بر خود روا داشتم و ظلم سنگينى بود كه بر خود نمودم ! با اين كه به كمك وسايل گوناگون ، امامان بزرگوار را شناختم و دانستم كه آنان حجّت تو در ميان بندگان اند و دليل و راهنماى راه حقّ اند و انسان هايى كامل اند ، و پيامبر بزرگ اسلام آنان را به ولايت و رهبرى و امامت و حكومت بعد از خود معرفى كرده تا مردم را به شاه راه هدايت راهنمايى كنند و حقايق دين را به آنان صفحه 312 تعليم دهند و حق را از باطل براى آنان بشناسانند و آيات قرآن را براى آنان توضيح دهند و تفسير آيات را در اختيارشان بگذارند ، و آن بزرگواران ، با اين كه از سوى دشمنان دچار انواع مشكلات شدند و به بلاهاى سنگينى گرفتار آمدند و هر يك به نوعى به شهادت رسيدند ، ولى چشم برهم زدنى مسئوليت خود را از نظر دور نداشتند و دست از هدايت مردم برنداشتند و به هر شكل ممكن احكام الهى و دستورات دينى و حلال و حرام خدا را براى مردم بيان كردند و ياران بزرگوارشان آنچه را از آنان شنيدند ، در چهار صد كتاب استوار فراهم آوردند تا آيندگان هم بتوانند از آن معارف بى نظير و فرهنگ بى بديل بهره مند شوند ، ولى من همه ى اين واقعيات را ناديده گرفتم و دست از اطاعت امامان شستم و از آن منابع هدايت و فيض روگرداندم و به بيراهه رفتم و طريق انحراف و كجى را انتخاب كردم و بر هوا و هوسم اصرار و پافشارى ورزيدم و دست به دامان معلّمان مادى و بى خبر از خدا و آخرت شدم ، و آن جاهلان گمراه را ، كه شرق و غرب را به انحراف و ضلالت كشيدند ، بر امامان باكرامت و معصومان بزرگوار ترجيح دادم ، و اين ستمى بود كه پيوسته بر خود روا داشتم و ظلم سنگينى بود كه بر خود نمودم . جاى عالِم نشست چون جاهل *** زندگى در جهان شود مشكل پر شد از تار عنكبوت ستم *** در و ديوار و سقف خانه ى دل همه با هم به ظاهريم شفيق *** در غيابيم بدترين قاتل همه دنيا پرست و عقبى سوز *** همه از هم جدا و صد منزل پرده هاى حيا و شرم دريد *** زان كه خلق اند اين چنين مايل با اين كه مى دانستم كتاب باعظمتى چون « نهج البلاغه » گوشه اى از دانش بى نهايت على (عليه السلام) است و در اين گنجينه ى بى نظير ، آنچه براى هدايت انسان به صفحه 313 سوى خدا و به سوى خير و سعادت و به سوى يك زندگى پاك لازم است ، گنجانده شده و در درياى خطبه ها و نامه ها و كلمات حكمت آميزش معارف الهى موج مى زند و از چنان ارزشى برخوردار است كه آن را « برادر قرآن » ناميده اند . با اين كه مى دانستم « صحيفه ى سجاديه » كه حاوى پنجاه و چهار دعا از امام عاشقان و مولاى عابدان و سرور ساجدان است ، و حضرت سجاد (عليه السلام) تمام تكاليف و وظايف انسان را به زبان دعا بيان كرده و امامان شيعه توجه به اين كتاب را سفارش كرده اند . و با اين كه مى دانستم احكام الهى و حلال و حرام خدا و معارف اسلامى و برنامه هاى اخلاقى در كتاب هاى باعظمتى چون « كافى » و « تهذيب » و « استبصار » و « من لا يحضره الفقيه » و « تحف العقول » و « روضة الواعظين » و « وافى » و « شافى » و « بحار الانوار » و « وسائل » و « روضة المتقين » و « جامع احاديث شيعه » و هزاران كتاب پرقيمت ديگر است ، ولى براى تأمين سعادت دنيا و آخرتم به خود زحمت مطالعه ى كتابها را ندادم و به جاى آنها به مجلات بى پايه و روزنامه هاى بى مايه و مقالات ضد دين و كتاب هاى بى ارزش روى آوردم و شب و روزم را به خواندن آنها تلف كردم و جز به زيان و خسارت خود نيفزودم ، و اين ستمى بود كه همواره بر خود روا داشتم و ظلم سنگينى بود كه بر خود نمودم ! چون دنبال دانش و آگاهى نرفتم و از معرفت دينى محروم ماندم و بى خبر از حقايق به زندگى ادامه دادم و در اين درياى طوفانى حيات در كشتى جهل نشستم در گرداب گناهان و غرقاب معاصى افتادم . به سبب جهل و نادانيم از عواقب امور غافل ماندم و از درك حقايق عاجز بودم ، به پايان كارم نينديشيدم و نظرى به آخرت و حساب اعمالم نينداختم صفحه 314 و صراط و دوزخ و بهشت را به نظر نياوردم به اين خاطر به مخالفت با تو برخاستم و به انواع گناهان آلوده شدم و نهايتاً به سبب نادانيم در ارتكاب گناه و معصيت بر تو جرأت و جسارت ورزيدم و خلاف ادب و متانت رفتار كردم ! پروردگارا ! آن زمان كه در رحم مادر بودم ، از هر جهت مورد لطف و احسانت قرار داشتم . احسان و عنايت تو بود كه نطفه ى ناپاك را تبديل به انسانى كامل نمودى و آنچه را از اعضا و جوارح و مخ و پى و عقل و خرد و روح و نفس و قلب و صدر و گوشت و استخوان و رگ و عصب و خون و سلول و ناى و مرى و دستگاه تنفس و دستگاه گوارش و چشم و گوش و دو لب و هوش و . . . نياز داشتم به من عطا كردى ، سپس براى به دنيا آمدنم به جسم مادرم آمادگى دادى تا سالم به دنيا آيم ، آنگاه دو سينه ى پرشير كه انواع احتياجات بدن را تأمين مى كرد براى من مقرر فرمودى و آغوش پرمهر مادر و قلب پرمحبت پدر را براى من قرار دادى و به تدريج با تغذيه و حفاظت به وسيله ى حافظانت و به ويژه پدر و مادر مرا رشد دادى و به آنجا كه بايد برسانى رساندى و سپس انواع وسايل زندگى و معيشت را برايم فراهم آوردى و . . . پروردگارا ! اين همه لطف و احسانت كه در گذشته به من نمودى مرا مغرور ساخت و در اين خيال انداخت كه اگر غرق گناه و معصيت شوم ، باز هم از احسان و لطف تو برخوردار مى شوم و عقاب و جريمه اى از پى ندارم ، در حالى كه نبايد به نعمت هايت ـ كه در قديم و در گذشته ى از زندگى به من دادى ـ مغرور مى شدم و قدم در وادى گناه مى گذاشتم . اكنون كه به لطف و عنايت تو اندكى بيدار شدم و به وضع و حال خود و روزگار تيره و سياهم آگاه گشتم . با تمام وجود به حضرتت روى آورده و با آه صفحه 315 و ناله و اشك و زارى ، به ظلمى و ستمى كه بر خود به سبب عصيان و گناه و جرأت و جسارت روا داشتم اقرار و اعتراف مى كنم كه : « ظلمت نفسى » و مى دانم كه بر اساس آنچه از قرآن و معارف پيامبران و امامان به من رسيده ، اين اقرار و اعتراف در حقيقت اقرار و اعتراف به گناهكارى است و نوعى توبه و بازگشت و وسيله ى نجات است . از حضرت باقر (عليه السلام) روايت شده است : وَاللّهِ مَا يَنْجُو مِنَ الذَّنْبِ إِلاَّ مَنْ اَقَرَّ بِهِ(1) . « به خدا سوگند از گناه نجات نمى يابد مگر كسى كه به گناه اقرار و اعتراف كند » . و نيز از آن حضرت روايت شده : لاَ وَاللّهِ مَا أَرادَ اللّهُ مِنَ النَّاسِ إِلاَّ خَصْلَتَيْنِ : اَنْ يُقِرُّوا لَهُ بِالنِّعَمِ فَيَزِيدَهُم ، وَبِالذُّنُوبِ فَيَغْفِرَها لَهُمْ(2) . « به خدا سوگند خدا ، از مردم جز دو خصلت نمى خواهد : به نعمت هايش اقرار كنند تا بر آنان بيفزايد ، و به گناهان اعتراف نمايند تا بر آنان ببخشايد » . اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرموده است : المُقِرُّ بِالذَّنْبِ تائِبٌ(3) . « كسى كه به گناه اقرار و اعتراف مى كند تائب محسوب مى شود » . و نيز آن حضرت فرمود : شافِعُ المُذْنِبِ إِقْرارُهُ وَتَوْبَتُهُ إِعْتِذارُهُ(4) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بحار الانوار : 6 / 36 ، باب 20 ، حديث 56 . 2 ـ كافى : 2 / 426 باب الاعتراف بالذنوب ، حديث 2 ; ميزان الحكمه : 2 / 642 ، التوبة ، حديث 2153 .3 ـ مستدرك الوسائل : 12 / 116 ، باب 82 ، حديث 13671 ; ميزان الحكمه : 2 / 644 ، التوبة ، حديث 2155 . 4 ـ غرر الحكم : 195 ، حديث 3811 ; ميزان الحكمه : 2 / 644 ، التوبة ، حديث 2156 . صفحه 316 « شفاعت كننده ى گنهكار ، اقرار اوست و توبه اش ، عذرخواهى او » . در كتاب « تذكرة الاولياء » از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده : « هر گناهى كه ابتدايش ترس و پايانش عذرخواهى باشد ، عبد را به حق نزديك مى كند . و هر طاعتى كه ابتدايش خودبينى و انتهايش عجب و خودپسندى باشد ، عبد را از خدا دور مى كند ! » منصور بن عمّار مى گويد : شبى از شب ها از خانه بيرون آمدم و از درب خانه اى عبور كردم ، صداى مناجات و راز و نياز جوانى را شنيدم كه اينگونه با پروردگارش راز و نياز مى كرد : « پروردگارا ! هنگامى كه تو را معصيت مى كردم به قصد مخالفت و نافرمانى نبود ، هواى نفس بر من چيره شد ، شيطان فريبم داد ، در نتيجه ستمكار بر خود شدم و خويش را در معرض خشم تو قرار دادم » . چون اين سخنان را از او شنيدم سر بر شكاف در نهادم و اين آيه را از قرآن خواندم : « اى اهل ايمان خود و خانواده ى خود را از آتش دوزخ حفظ كنيد ، آتشى كه آتش گيره اش مردم و سنگ هاست ، بر آن آتش فرشتگان سخت دل و سخت گير گماشته شده اند ، از آنچه خدا به آنان فرمان مى دهد سرپيچى نمى كنند و آنچه را مأمورند انجام مى دهند » . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ صفحه 317 چون اين آيه را تلاوت كردم ، صداى ناله ى آن جوان بلند شد و من از در آن خانه عبور كردم . فردا صبح كه به در آن خانه گذر نمودم ، پيرزنى را آنجا ديدم كه زارى و فغان مى كرد و مى گفت : فرزندى داشتم كه شبها از خوف حق گريه مى كرد ، شب گذشته وقت مناجاتش كسى آمد و سر به در خانه نهاد و آيه اى از آيات عذاب حق را تلاوت كرد ، پس جوانم نعره زد و به اندازه اى گريه كرد تا آن كه جان به جان آفرين داد . گفتم : مادر آن آيه را من خواندم و من سبب شدم كه روح او به عالم بقا شتافت ، اجازه مى دهى او را غسل دهم ؟ گفت : آرى . چون قطيفه از رويش برداشتم ديدم پلاسى(1) در گردن دارد ، چون پلاس را از گردنش گشودم ديدم با خط سبز بر سينه ى او نوشته شده : ما اين عبد را به آب توبه به غير دوست نبايد نمود راز ابراز *** كه غير ابروى او نيست قبله گاه نماز ز عاشقان اگر آزرده دل بود معشوق *** چه سود ناله و فرياد و آه و سوز و گداز چو دست ما به سر زلف آن صنم نرسد *** چگونه قصّه ى شب را كنيم دور و دراز نبود كس بر من غير شمع و پروانه *** شبى كه با تو نمودم به عجز راز و نياز زبان شمع بريدم كه بازگو نكند *** به پيش غير تو چون جز تو نيست محرم راز ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ فرهنگ معين : پلاس : قطعه اى از پارچه . صفحه 318 به گردن است مرا طوق بندگى و خوشم *** كه هست خواجه ى ما مهربان و بنده نواز بگفتمش چكنم زآتش فراق تو گفت *** اگر هواى وصالت بود بسوز و بساز عبدالواحد بن زيد كه از زمره ى فسّاق و فجّار و بدكاران بود ، روزى به مجلس موعظه ى يوسف بن حسين كه از جمله ى عبّاد و زهّاد بود گذر كرد ، در حالى كه يوسف بن حسين اين كلام را براى مستمعان مى گفت : دَعَاهُم بِلُطْفِهِ كَأنَّهُ مُحتاجٌ إلِيْهِم . « خداى مهربان گنهكاران را با لطفش به سوى خود دعوت كرده است كه گويا به آنان نيازمند است » . عبدالواحد چون اين كلام را شنيد ، جبّه از تن بينداخت و نعره زنان به گورستان رفت . شب اول يوسف بن حسين در عالم رؤيا شنيد منادى از سوى خدا ندا داد : أدرِكِ الشَّابَّ التَّائِبِ . « جوان گنهكار را درياب » . يعنى : او را به آمرزش و مغفرت ما بشارت ده . يوسف در مقام تجسّس و تفحص برآمد تا بعد از سه روز او را در قبرستان پيدا كرد ، ديد صورت بر خاك نهاده و در حال مناجات و گريه و زارى است . چون يوسف را نزديك خود ديد گفت : سه شبانه روز است تو را فرستاده اند ، امروز مى آيى ؟! اين بگفت و جان به حق تسليم كرد !( وَمَنْ عَمِلَ صالِحاً مِن ذَكَر أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلونَ الجَنَّةَ يُرْزَقونَ فيهَا بِغَيْرِ حِساب )(2) .
( وَالمُؤمِنونَ وَالمُؤمِناتُ بَعْضُهُم أَوْلِيآءُ بَعْض يَأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ المُنكَرِ وَيُقيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتونَ الزَّكَوةَ وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ * وَعَدَ اللّهُ المُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ جَنّات تَجْرى مِن تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدينَ فِيها وَمَساكِنَ طَيِّبَةً فِى جَنّاتِ عَدْن وَرِضْوانٌ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحمت خدا
( فَأَمَّا الَّذينَ ءامَنُوا بِاللّهِ وَاعْتَصِمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُم فِى رَحْمَة مِنْهُ . . . )(2) .
( وَإِذا جآءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنونَ بِآياتِنا فَقُل سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ . . . )(3) .
( . . . فَقُل رَبُّكُمْ ذُورَحْمَة واسِعَة . . . )(1) .
( . . . وَرَحْمَتى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْء . . . )(2) .
عفو خدا
( إِنَّ اللّهَ كَانَ عَفُوّاً غَفوراً )(1) .
قَدَرَ عَفَا(2) .
گذشت مى كند ! » اَللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُكَ
وَعَلاَ مَكَانُكَ
وَخَفِىَ مَكْرُكَ
دچار مى كند .
وَظَهَرَ أَمْرُكَ
وَغَلَبَ قَهْرُكَ ، وَجَرَتْ قُدْرَتُكَ
نگاشته شد .
وَلاَ يُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِكَ
اَللَّهُمَّ لاَ أَجِدُ لِذُنُوبِى غافِراً...
آمرزنده ى گناه
( . . . إِنَّهُ لا يَيْئَسُ مِن رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ القَوْمُ الكَافِرونَ )(1) .
( قُل يا عِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الغَفورُ الرَّحيمُ )(2) .
و مهربان است » .( إِنَّ اللّهَ كانَ غَفوراً رَحيماً )(3) .
( وَاللّهُ غَفورٌ رَحيمٌ )(4) .
( فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ يَتوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحيمٌ )(5) .
( . . . وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحيمٌ )(1) .
خير و خوبى » .
پوشاننده ى زشتى ها
آگاه شود .
آنان مى برند » .
تبديل كننده ى بدى ها به خوبى ها
( إِلاّ مَنْ تابَ وَءامَنَ وَعَمِلَ عَمَلا صَالِحاً فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات وَكانَ اللّهُ غَفوراً رَحيماً )(1) .
( وَأَقِمِ الصَّلَوةَ طَرَفَىِ النَّهارِ وَزُلَفاً مِنَ الَّيْلِ إِنَّ الحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ . . . )(2) .
لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ وَبِحَمْدِكَ
بهاى بهشت
نقل مى كنيم .
تسبيح و حمد
( وَإِن مِن شَيْء إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ وَلكِن لا تَفْقَهونَ تَسْبيحَهُم )(2) .
( . . . فَنادَى فِى الظُّلُماتِ أَن لاَ إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ * ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ظَلَمْتُ نَفْسِى ، وَتَجَرَّأْتُ بِجَهْلِى...
ستم بر خويش
جرأت و جسارت بر گناه به سبب جهل و نادانى
اقرار بر گناه
اقرار و اعتراف جوان گناهكار
( يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقودُهَا النّاسُ وَالحِجارَةُ عَلَيْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُم وَيَفْعَلونَ مَا يُؤْمَرونَ )(1) .
غسل داديم ! (2)
عاقبت گنهكار تائب