بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تاریخ عصر غیبت, پورسید آقایى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     GHEIBA01 -
     GHEIBA02 -
     GHEIBA03 -
     GHEIBA04 -
     GHEIBA05 -
     GHEIBA06 -
     GHEIBA07 -
     GHEIBA08 -
     GHEIBA09 -
     GHEIBA10 -
     GHEIBA11 -
     GHEIBA12 -
     GHEIBA13 -
     GHEIBA14 -
     GHEIBA15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

سوريه  
((سوريه ))و شهرهاى آن از قبيل ((حلب )) ، ((حمص ))و ((دمشق ))نيز در اين ايام ،صحنه طمع ديگران و ميدان كشت و كشتار بود(209) .
موصل  
((موصل ))و شهرهاى اطراف آن و كردهاى آن منطقه از نظر گرفتارى و درگيرى دستكمى از ساير شهرهاى اسلامى نداشتند. ((موصل ))درسال (253 ه‍) در معرض قتل و غارت قرار گرفت و درسال (260 ه‍) مورد تعرض و ناراحتى عامل خليفه ((اذكوتكين ))ترك قرار داشت ، او فسقو فجور را علنى كرده و اموال مردم را به زور از آنان گرفته ، و به آنها ظلم مى كرد.از اين رو، مردم قيام كرده و با او جنگ سختى نمودند و سرانجام خانه اش را غارت كرده واو را از ((موصل ))بيرون راندند. ((موصل )) به خاطر اين كه تاسال ها حاضر نبود فرماندار خليفه را قبول كند صحنه كشت و كشتار بود(210)
10 - تغيير ماهيت و اهداف فتوحات  
بدون ترديد هدف از فتوحات در اسلام ، رحمت و شفقت براى بلاد مفتوحه و رهايى مردم آن، از زير يوغ بردگى و بيدادگرى ، پياده كردن نظام صحيح اسلامى در آنجا است ، نهكشتار و انتقام و رسيدن به غنايم . از اين رو، بر ارتش اسلامى لازم است كهقبل از جنگ ، مردم را به اسلام دعوت كرده و محاسن اسلام را بر آنها عرضه بدارد. جهاد دراسلام اهداف و آداب خاصى دارد كه در جاى خود مضبوط است (211) . ولى اين اهداف وآداب در هيچ كدام از فتوحات اين عصر به چشم نمى خورد.
به گفته ((ابن اثير)) : ((عباس بن يعقوب ))درسال (237 ه‍) به قلعه ((ابن ثور))حمله برد و غنيمت ها و اسيرانى به دست آورد و آنگاهآنها را كشت و از آنجا عازم شهر ((قصر يانه ))شد و آنجا را هم غارت كرد و سوزاند وويران نمود.
او در سال (238ه‍) با عده زيادى وارد شهر ((قصر يانه ))شد، غنيمت ها گرفت وويرانى ها به بار آورد. و از آنجا به شهرهاى ((قطانيه )) ، ((سرقوسه )) ،((نوطس ))و ((رخوس ))لشكر كشيد و پس از به دست آوردن غنايم آنجا را به آتشكشيد و در سال (242 ه‍) با ارتشى حركت كرد و قلعه هاى زيادى را گشود و درسال (243 ه‍) باز به شهر ((قصر يانه )) حمله كرد، مردم شهر براى مقابله با او ازشهر خارج شدند و با او به جنگ پرداختند، ولى آنها را شكست داد و عده زيادى از آنها راكشت ، و از آنجا عازم ((سرقوسه ))شد و آنجا را غارت كرد و آتش زد و ويران نمود. و ازآنجا به ((قصر الحديد))آمد و آنجا را محاصره كرد و بر روميانى كه در آن قصربودند سخت گرفت تا حاضر شوند 000/15 دينار به او بدهند، ولى نپذيرفت ومحاصره را ادامه داد تا ناچار شدند كه قصر را به او تسليم كنند به شرط آن كه 200نفر را آزاد كند، آنگاه پذيرفت و هر چه در قصر بود تملك كرد و تمام نفراتى كه درآنجا بودند به جز 200 نفر فروخت و قصر را ويران كرد(212) .
مى بينيم كه صحنه هاى فتوحات از اهداف و روش هاى فتوحاتاصيل اسلامى چقدر فاصله گرفته است . نهقبل از جنگ و نه بعد از آن ، دعوتى به اسلام نبود، با اين كه وجوب اين دعوت ازواضحات شريعت اسلام به شمار مى آيد. همانطور كه اسيران را برخلاف موازين اسلامىمى كشتند و يا درختان و شهرها را بى جهت به آتش مى كشيدند. يك نمونه ديگر از بهآتش ‍ كشيدن شهرها در جريان جنگ ((تفليس ))قبلا اشاره شد.
((ابن اثير))در يك نمونه ديگر نقل مى كند كه : ((منتصر))خليفه عباسى درسال (248 ه‍) ((وصيف ))ترك را به جنگ روميان فرستاد، اين كار به اشاره و اصرار((احمد بن خصيب ))وزير ((منتصر))صورت گرفت . و علت آن كينه و اختلافى بود كهبين ((احمد بن خصيب ))و ((وصيف )) بود. از اين رو، ((احمد)) ، ((منتصر))را تحريككرد و وا داشت تا ((وصيف ))را از ارتش جدا و براى جنگ بفرستد، ((منتصر))هم او رابه عنوان مرزبانى به همراه 000/12 سپاهى به مدت 4سال فرستاد و دستور داد كه همين طور با ((روميان ))بجنگد تا فرمان بعدى .(213)
ملاحظه مى شود كه ، ميزان و ملاك حركت و جنگ ها، فنح اسلامى نبوده ، بلكهحول محورهاى ديگرى ، همچون درگيرى هاى سياسى و بغض و كينه هاى شخصى و يا...دور زده است .
ب : وضعيت اجتماعى 
مقصود از ((وضعيت اجتماعى )) ، بيان طبقات مختلف يك جامعه به لحاظ دين ، نژاد، منزلتاجتماعى ، سمت ، قدرت ، مكنت و...، ارتباط آن با طبقات ، با يكديگر، و نيز بيان آداب ورسوم ، اعياد و جشن ها، قصه ها، خانه ها، اثاث ، لباس ، اطعمه و اشربه و هر آنچه كهبه ظاهر يك جامعه باز مى گردد؛ مى باشد.(214)
ما در اين مختصر، نه با اين مجموعه (215) بلكه تنها به يكى از مهم ترين ويژگىهاى اجتماعى اين دوره كه همان شكاف عميق طبقاتى است ، و بعضى از نمودها و نمونه هاىآن مى پردازيم .
در اين دوره به علت بى كفايتى خلفا و غرق بودن آنها در ((عياشى )) ، ((زن بارگى)) ، ((شب نشين هاى ))آنچنانه ، ((ولخرجى )) هاى بى حد و حصر، ((رفاه زدگى ))و((دنياپرستى )) ، جامعه ، در عمل به دو قشر و دو قطب بزرگ تقسيم شده بود: فقيرفقير، و غنى غنى ، اكثريت محروم ، اقليت برخوردار.(216) شكاف و فاصله طبقاتىبين خلفا در اعياد و جشن ها، و يا بخشش هاى بى حساب و بى رويه آنان ؛ چه به خويشانو همسران و چه در ((بزم هاى ننگين شبانه ))به آوازه خوانان و رقاصه ها و دلقك ها، ويا لباس هاى فاخر و زربافت و سفره هاى رنگين آنان ، همچنين اشاره اى خواهيم داشت بهوضع زندگى ، درآمد و اختلاس هاى برخى از وزرا و يا ديگر كارگزاران حكومت ، ولى ازآنجا كه ارائه همه موارد، سخن را به درازا مى كشاند به ناچار تنها به نمونه هايىاكتفا مى شود. تو خود حديث مفصل بخوان از اينمجمل .
1 - عياشى 
عياشى ، سيره مشترك همه خلفاى عباسى بود.(217) داستان هاى خوشگذرانى وبساطهاى عياشى و بزم هاى شبانه خلفاى عباسى رسواتر از آن است كه احتياجى بهاستشهاد و نمونه داشته باشد؛ زيرا كتاب هاى تاريخ و ادب (218) مشحون از اينگونه شواهد است (219) ((خلفاى عباسى ))بيشتر دوران زندگى ننگين خود را ميانجام هاى شراب و آغوش ‍ كنيزان زيبا به سر مى بردند. بهترين هديه براى آنان ،شراب ناب بود و كنيزان ماهرو.(220) ((تنوخى ))قاضى ((بصره )) ، وضعخليفه عباسى زمان خود را چنين وصف مى كند:

نشا بين طنبور وزق و مزمر
و فى حجر شاد او على صدر ضارب (221)
((خليفه ميان تار و طنبور، باده و عود و در دامن خواننده اى ، و يا بر روى سينه نوازندهاى به سر مى برد.))
بسيارى از شاعران ، مجالس ميگسارى خلفا را به شعر آورده اند(222) به نوشته((مسعودى )) ، ((متوكل ))غرق در كام جويى و شراب بود و 000/4 كنيز در كاخ خودداشت كه از همه آنها كام گرفته بود.(223)
او خيره سرى و وقاحت را تا آنجا رساند كه ، امام هادى عليه السلام را نيمه شب به اجباربه بزم شبانه خود كشاند و در حالى كه مشغول باده گسارى بود جامى در دست داشت بهحضرتش تعارف كرد، امام عذر آورد فرمود: ((گوشت و خون من هرگز به شراب آلودهنشده ، مرا معاف بدار)) ، ((متوكل ))از خواسته خود دست كشيد، اما از امام به اصرارخواست كه شعرى براى او بخواند و امام به ناچار شعرى خواند كه((متوكل ))و همه اهل مجلس را به گريه واداشت و بزم عيش را به سوگ كشاند(224) .
2 - قصرها 
خلفاى عباسى و به تبع آنان ، امرا، وزرا و ديگر دولتمردان علاقه شديدى به ساختنقصرهاى زيبا و پر زرق و برق داشتند(225) قصرهاى خلفا در اين دوره به لحاظوسعت ، شبيه به يك شهر بزرگ و داراى باغ ها، بوستان ها، نهرها و ساختمان هاى متعددبود(226) ((متوكل ))داراى كاخ ‌هاى گوناگون بود به طورى كه هر وقت يك قصرشتمام مى شد به ساختن قصر ديگرى مى پرداخت ، او تا حدود بيست قصر به نام هاى :((بركوار)) ، ((شاه )) ، ((عروس )) ، ((بركت )) ، ((جوسق )) ، ((مختار)) ،((جعفرى )) ، ((غريب )) ، ((بديع )) ، ((صبيح )) ، ((مليح )) ، ((شبداز)) ،((قصور)) ، ((جامع )) ، ((قلايه )) ، ((برج )) ، ((متوكليه )) ، ((بهو))و ((لؤلؤ ة ))داشت . خرج اين قصرها بالغ بر 274 ميليون درهم بود.(227)
قصر ((برج ))از زيباترين قصرهاى او بود و داراى تصاوير بزرگى از طلا و نقرهبود، هزينه ساختن اين كاخ 000/700/1 دينار بود(228) هزينه قصر ديگر او به نام((بركوار))كه از بهترين و بزرگ ترين قصرهاى او بود، به تنهايى بالغ بر000/000/20 درهم بود.(229) مورخان بهتفصيل از اين قصرها و تزئينات و خرج هاى ان ياد كرده اند.(230)
3 - جشن ها 
خلفاى عباسى چه در عصر اول و چه در عصر دوم ، اهتمام زيادى در به پا نمودن مجالس وجشن هاى پر خرج و پر زرق و برق داشتند.(231) ولخرجى هاى آنان حد و حصرىنداشت . به نمونه هايى از هر دو عصر مى پردازيم :
((مهدى عباسى ))(158-169 ه‍) در مراسم تزويج بانو ((زبيده )) براى پسرش((هارون ))000/000/50 درهم صرف كرد، وقتى كه شب زفاف رسيد، ((زبيده))پيراهنى پوشيده بود كه تمامش از درهاى شاهوار بود و كسى تا آن روز نظير آن رانديده بود و به خاطر ارزش زياد آن ، كسى ازاهل خبره نمى توانست بهايى برايش تعيين كند، و ((همسر هشام بن عبدالملك ))جامه بىآستينى بر تن كرده بود كه تمام آن پيراهن از طلا بود و هيچ دوخت و دوزى در آن به كارنرفته بود، جز دو بند، بقيه ((زربفت )) بود، و آن به قدرى با ((زر وزيور))آراسته بودند كه به علت زيادى جواهرات ، قدرت راه رفتن نداشت .(232)
((شابشتى ))در كتاب خود ((الديارات ))نقل مى كند كه ، ((مهدى عباسى ))وقتى كه((ام جعفر))- دختر برادرش - را براى پسرش ‍ ((رشيد))تزويج كرد، تداركى ديد كهبراى هيچ زنى پيش از او آن همه صندوق هاى جواهر، زر و زيورها، تاج ها،اكليل ها، قبه هاى طلا و نقره ، و عطرها تدارك ديده نشده بود. او به زن هشام ((عبدة))نيز پيراهنى بى آستين داد همو مى گويد: ((در اسلام نظير آن پيراهن و مانند دانه هاىقيمتى آن را كسى نديده است ، در پشت و سينه اش دو رشته از ياقوت سرخ بود و بقيهآن از درهاى بزرگى كه نظير نداشت و گفته اند كه قيمت گذاران به خاطر نفاست آن دره، نتوانستند آن را قيمت گذارى كنند!(233)
و باز از نمونه ولخرجى هاى ((مهدى عباسى ))و حيف وميل بيت المال ، آن بود كه يك دانه ياقوت سرخ كه در نهايت نفاست بود به 000/30دينار خريد، و با چند كيسه اموال ديگر روى هم ريختند همانند كوهى شد، تمام آنها راوقتى كه پسرش ((هادى ))دست او را بوسيد به او بخشيد.(234)
((متوكل ))در جشنى كه به مناسبت ختنه پسرش ((عبدالله معتز))بر پا كرد، چنانتشريفات پرخرج و سرسام آورى به راه انداخت كه مورخان بهتفضيل نوشته اند، و ما تنها به گوشه هايى از آن اشاره مى كنيم .
فرشى را كه طول آن 100 ذراع و عرض آن 50 ذراع بود، براى تالار قصر كه داراىهمين ابعاد بود، تهيه كردند و در همان جا براى پذيرايى از مهمانان ، 000/4 صندلى ازطلا، مزين به جواهر، چيدند.
به فرمان ((متوكل ))000/000/20 درهم كه براى نثار آماده شده بود، بر سر زنان وخدام و حاشيه نشينان نثار كردند! و 000/000/1 درهم كه روى آنها عنوان ((جشن و مراسمختنه كنان ))حك شده بود، بر سر آرايشگر و ختنه كننده و غلامان و پيشكاران مخصوصنثار گرديد!
آن روز از ختنه كننده ((معتز))پرسيدند كه تا موقع صرف غذا، چه مبلغى عائد تو شده؟ گفت : هشتاد و چند هزار دينار، غير از اشياى زرين و انگشترى و جواهر!
هزينه مخارج اين جشن (ختنه كنان ) بالغ بر هشتاد و شش ميليون درهم شده بود!!.(235)
دكتر ((شوقى ضعيف ))پس از نقل اين واقعه مى گويد: ((به اين ترتيب ميليون هادينار و درهم بى حساب صرف مى شد و بدون هيچ كنترلى در ميهمانى ها و جشن هاى كاخ ،خرج مى شد. اين ميهمانى ها داستان هاى هزار و يك شب را با تمامخيال پردازى ها و هرزگى ها و خوشگذرانى هاى موهومش ، بدون هيچ كم و كاست به خاطرمى آورد. به جاى آن كه اين ميليون ها در كمك به مردم و نيازمندى هاى ايشان و يا تجهيزسپاه در جنگ با ترك ها و بيزانس ها صرف شود اين چنين احمقانه ، ريخت و پاش ‍ مىكردند و بيت المال را به باد مى دادند، در حالى كه مردم در سختى و فقر به سر مىبردند و عرق زحمت ، مدام از سر و روى شان مى ريخت ، غم نوميدى و محروميت را مى خوردندتا ((متوكل ))و ديگران اموال ايشان را در راه هاى بيهوده صرف كنند و با آنها كاخ ‌هاىعظيمى را بسازند و دينارها را ميليون ميليون حرام كنند و آن كاخ ‌ها را به ميخانه هايىبدل كنند كه كاسه ها و جام هاى شراب در آنجا دور بزنند و كيسه هاى زر و سيم خرجنمايند.))(236)
((مسعودى ))به حق مى نويسد: ((در هيچ برهه اى از زمان و تاريخ به مانند دورانخلافت ((متوكل ))ولخرجى نمى شد.)) (237)
روزى ((متوكل ))در كاخ ((بركوار))- كه قبلا شرحش گذشت - ميگسارى كرد و آن ايام ،زمان گل و رياحين نبود، به نديمانش گفت : چطور است مراسم گلريزان را برگزار كنيم، همان كه فارس زبان ها به آن ((شاد كلاه )) مى گويند، آنها در پاسخ گفتند: ((شادكلاه ))بدون گل ممكن نيست و اكنون هم فصلگل نيست ، ((متوكل ))يكى از وزرايش به نام ((عبيدالله بن يحيى ))را خواست و گفت :بگو برايم درهم هايى به وزن دو گندم ضرب كنند.
((عبيدالله ))پرسيد: چند درهم لازم است يا اميرالمؤ منين (؟)((متوكل )) ، گفت : 000/000/50 درهم . ((عبيدالله ))دستور داد: آن را فراهم كردند وبه اطلاع ((متوكل ))رساند كه سكه ها آماده است((متوكل ))گفت : بخشى از آنها را رنگ قرمز و بعضى ديگر را رنگ زرد و قسمتى را رنگسياه بزن و برخى را هم به رنگ خود بگذار. ((عبيدالله )) طبق دستورعمل كرد. آنگاه ((متوكل ))خدمتكاران و اطرافيانش را كه 700 نفر بودند طلبيد و به آنهادستور داد كه هر كدام از ايشان قبا و كلاه نوى ، غير رنگ قبا و كلاهه ديگرى تهيه كند وآنها نيز تهيه كردند. سپس ‍ روزى را تعيين كرد كه باد مى وزيد، دستور داد خيمه اىنصب كنند كه 40 در، داشته باشد، او يك روز صبحانه را در آنجا صرف كرد در حالىكه نديمانش در اطراف او بودند و خدمتگزارانش لباس هاى جديد بر تن داشتند،((متوكل ))دستور داد تمام آن درهم ها را به مانندگل بر سر افراد بريزند، سبكى آنها و شدت باد باعث شد تا درهم ها مانند گلبرگ هادر فضا به چرخش و حركت درآيند.(238)
دكتر ((شوقى ضعيف ))پس از نقل اين مطلب مى نويسد: ((تمام اينها از آسوده خيالى وخوشگذرانى بيش از حد نشات مى گرفت ؛ زيرا ((خلفاى عباسى ))از خوشگذرانى تاحد ديوانگى و هوسبازى برخوردار بودند و كنار آنها طبقات مختلف مردم در نهايت فقر وتنگدستى قرار داشتند.)) (239)
4 - بزم ها 
بزم هاى شبانه ((عباسيان ))و دلدادگى و بخشش هاى بى حساب آنها به رقاصه ها وآوازه خوانان و مطربان در حالت خلسه و مستى ، شهره آفاق و يادآور داستان هاى هزار ويك شب است . اين بزم ها مملو از لهو و لعب و مسخرگى بود.(240) قصرهاى خلفاپايگاه عيش و نوش و مجالس شراب بود (241) و خلفا نيز بيشتر اوقات را در مستى وطرب مى گذراندند.(242) و نه تنها قصرهاى خلفا كه قصرهاى وزراء و امرا نيزپايگاه شراب و رقص و غنا بود.(243) كه الناس على دين ملوكهم
((هادى عباسى )) ، ((ابراهيم موصلى ))را به دربار دعوت مى كرد و ساعت ها به آوازاو گوش مى داد و به حدى به او دل بسته بود كهاموال و ثروت زيادى به او بخشيد، به طورى كه يك روز مبلغ دريافتى او از خليفه ،به يكصد و پنجاه هزار دينار بالغ گرديد!
روزى ((ابراهيم موصلى ))چند آواز براى وى خواند و او را سخت به هيجان آورد. ((هادى))او را تشويق كرد و مكرر از وى خواست كه مجددا بخواند؛ در پايان بزم ، به يكى ازپيشكاران خود دستور داد، دست ((ابراهيم ))را بگيرد و به خزانه بيتالمال ببرد تا او هر قدر خواست بردارد و حتى اگر خواست تمام بيتالمال را ببرد، او آزاد بگذارد! ((ابراهيم ))مى گويد: ((وارد خزانه بيتالمال شدم و فقط 000/50 دينار برداشتم .)) (244)
پسر ((ابراهيم ))مى گفت : ((اگر ((هادى ))بيش از اين عمر مى كرد، ما حتى ديوارهاىخانه مان را از طلا مى ساختيم .)) (245)
((متوكل ))نيز دست كمى از نياى خود نداشت . ((طبرى))نقل مى كند كه ، وقتى ((متوكل ))قصر ((جعفرى ))خود را تمام كرد، مطربان ودلقكان را فرا خواند و پس از انجام كارشان به آنها 000/000/2 درهم داد.(246)
5 - بخشش ها 
بخشش هاى بى حساب خلفا از بيت المال مسلمين ، منحصر به رقاصه ها و آوازه خوانان دربزم هايشان نبود كه مادران ، همسران و ديگر بستگان آنها را هم در بر مى گرفت .((متوكل ))به مادرش ((شجاع )) ، سالى 000/600 دينار مى داد، آنچه كه پس از مرگاين زن باقى ماند 000/000/5 دينار پول نقد و جواهراتى به ارزش 000/000/1 دينارو زمين هايى كه ارزش غلات سالانه آن 000/400 دينار بود.(247)
((ام قبيحه )) (248) همسر ((متوكل ))و مادر ((معتز))نيز از همين بخشش ها و دست ودلوازى هاى همسر و پسرش به ثروت هاى هنگفتى دست يافته بود به طورى كه پس ازكشته شدن پسرش ((معتز))آن هم به خاطر اين كه از تهيه 000/50 دينار براى مخارجسپاه خود عاجز بود، در نزد او 000/800/1 دينارپول نقد و سه جعبه جواهرات از زمرد و ياقوت و درهاى گران بها كه نظيرشان نبود،يافتند.(249) قيمت آنها 000/000/2 دينار بود.(250)
از اينها كه بگذريم بخشش هاى خلفا، به شعراى دربارى و يا هر كسى كه در مدح وستايش آنان شعرى بگويد و يا حكومت آنان را به حق جلوه دهد و آنان را از ائمه عليهمالسلام به پيامبر نزديك تر نشان دهد، و يا زبان گزنده خود را متوجه ((علويان))ساخته و بر آنان بتازد، نيز جالب توجه است .
((متوكل ))به ((ابراهيم بن مدبر))به مناسبت قصيده اى كه در شفاى بيمارى او سرودهبود، 000/50 درهم ((صله ))داد و نيز به وزير خود دستور داد تا او را به كار پرسودى بگمارد.(251)
و به ((ابوالشبل البرجمى ))به خاطر قصيده اى كه در مدح او سروده بود، 000/30درهم پاداش داد.(252)
و به ((حسين بن ضحاك خليع ))براى سرودن شعرى در وصف خدمتكارى كه به اوپياله شرابى به همراه عنبر داده بود، در ازاى هر بيت ، 1000 دينار داد!!(253)
و به ((ابوالعنبس ))000/10 درهم به خاصر شعرى كه در هجو ((بحترى ))شاعرگفته بود، داد و براى شعرى كه در وصف خرش و عشق بازى او گفت و باعث خوشحالىفراوان ((متوكل ))شد مورد احترام زياد او قرار گرفت و جايزه دريافت كرد.(254)
و به ((ابوالشمط، مروان بن ابى الجنوب ))كه قصيده اى در مدح او سروده بود، خلعت، و 000/200 دينار، و اموال ، صله داد.(255) او بارها از((متوكل ))صله هاى سنگين گرفته بود.(256)
((ابن اثير))از قول ((ابوالشمط))نقل مى كند كه گفت : ((من براىمتوكل شعرى خواندم كه در آن هجا و ناسزاى رافضه بود. او مرا امير ((بحرين ))و((يمامه ))كرد و 4 خلعت به من داد!!، ((منتصر))هم به من يك خلعت داد. سپس((متوكل ))دستور داد 3000 دينار بر من نثار كنند و به ((منتصر))و ((سعد ايتاخى))امر كرد كه دينارها را از زمين جمع كنند و به من بدهند، آنها نيز هر چه او دستور دادانجام دادند.(257) بعد از آن ((متوكل ))براى شعر ديگرى ، مانند آنچه گفته بودم ،000/10 درهم بر من نثار كرد)) . (258)
از بخشش هاى ((متوكل )) ، تنها شاعران برخوردار نبودند، بلكه خنياگران و دلقكان ومسخرگان نيز جوايز بزرگى دريافت مى كردند.
به عنوان مثال : روزى ((متوكل ))دستور داد ((عباده )) ، مخنث دربار را در سرماى زمستاندر يكى از آبگيرها بيندازند و آنگاه كه در آستانه هلاكت بود دستور داد او را در آوردند وبپوشاندند، سپس او را به نزد خود خواند و گفت : حالت چطور است ؟
((عباده ))گفت : از آخرت بر مى گردم !
((متوكل ))خنديد و گفت : برادرم ((واثق ))را چگونه ديدى ؟
((عباده ))گفت : از جهنم گذر نكردم .
((متوكل ))خنديد و فرمان داد به او صله بدهند.(259)
يكى ديگر از سرگرمى هاى ((متوكل ))اين بود كه ((ابوالعبر))شاعر نادان و بذلهگو را در منجنيقى مى گذاشت و دستور مى داد او را به هوا پرتاب كنند همين كه به بالامى رسيد، مى گفت : راه را باز كنيد! سپس در آبگيرى مى افتاد و مانند ماهيان با تور صيدمى شود. (260) او از ((متوكل ))بيش از هر شاعرىپول مى گرفت . (261) ((مسعودى ))مى نويسد: ((هر كس در زمينه هاى جدى و شوخىو غيره ابتكارى داشت و پيشقدم بود، از خوان يغماى((متوكل ))بهره مند مى شد و اموال زيادى از آن خود مى ساخت .))(262)
6 - طعام ها  
از ويژگى هاى خلفاى عباسى و به تبع آنان وزرا و امرا، حرص و اسراف آنان در تهيهانواع و اقسام خوراكى ها، نوشيدنى ها و شيرينى جات ، و چيدن سفره هاى رنگين باظروف طلا و نقره (263) بود.
خرج روزانه مامون ، 6000 دينار بود كه بيشتر اين مبلغ صرف آشپزخانه او مىشد.(264)
((هارون الرشيد))نيز در هر روز 30 نوع طعام بر سر سفره اش چيده مى شد و 000/10درهم خرج غذايش مى شد.(265)
برخى ديگر از آن ها، از شعراى خود مى خواستند تا درباره اين سفره هاى رنگين شعربسرايند.(266)
دكتر ((ابراهيم حسن ))در كتاب (( تاريخ الاسلام ))و دكتر ((شوقى ضعيف ))در((العصر العباسى الثانهى ))نمونه هايى شنيدنى از اين اسراف و شكم بارگى رايادآور مى شود. (267)
دكتر ((زهراوى ))نيز در كتاب ((النفقات و ادارتها فى الدولة العباسية )) مخارجگزاف روزانه غذا و آشپزخانه هر يك از خلفاى عباسى را آورده و اسراف و ولخرجى آنهارا نشان مى دهد.(268)
از مخارج شكم بارگى خلفا و اسراف آنان در طعام كه بگذريم ، مخارج سنگين همسرانخلفا و فرزندان آنها و مبلغ گزاف خريد و نگاهدارى كنيزكان زيبا و لباس هاى فاخرو... و از همه مهمتر ولخرجى ها و رشوه هاى فراوان كه در هنگام رسيدن به خلافت براىبيعت با آنان مى پرداختند، هر كدام رقم هاى سنگين و سرسام آورى راتشكيل مى داد كه فشار آن ، تنها بر دوش توده مردم مسلمان بود. (269) آن هم تودهمردمى كه خرج ماهيانه يك خانواده متوسط آنان در همان دوره ، بيش از 25 درهم نبود، يعنىبه طور متوسط از روزى 1 درهم تجاوز نمى كرد.(270) در حالى كه مخارجمتوكل فقط براى مصارف شخصى اش در سال ، رقمى بالغ بر 500/502/76 درهمبود.(271)
اين فسادها و اسراف ها نه تنها خلفا، كه وزرا و امرا و ديگر كارگزاران وعمال دولت را هم در بر مى گرفت ، چرا كه الناس على دين ملوكهم به گوشههايى از اين فسادها و اختلاس ها (272) اشاره مى شود.
((واثق ))در سال (229 ه‍) عده اى از منشيان دولت را به زندان انداخت و از آناناموال زيادى را مصادره نمود. از ((احمد بن اسرائيل ))000/80 دينار، از ((سليمان بنوهب ))(منشى ايتاخ ) 000/400 دينار، از ((حسن بن وهب ))000/14 دينار، از ((ابراهيمبن رياح ))و منشى هايش 000/100 دينار، از ((احمد بن خصيب ))و منشى هاى او000/000/1 دينار، از ((نجاح ))000/60 دينار و از ((ابوالوزير)) 000/140 دينارگرفت .(273)
((متوكل ))40 روز پس از خلافت ، بر ((ابوالزيات ))وزير خود (و وزير برادرشواثق ) غضب كرد و او را از وزارت عزل و همه اموال و دارائى هاى او را مصادرهنمود(274) و به جاى او ((ابوالوزير))را به وزارت منصوب كرد، اما چيزى نگذشتكه در همان سال (233 ه‍) بر او نيز خشم گرفت واموال او و برادرش و منشى اش را مصادره كرد(275) و بالاخره به مبلغ 000/200 ديناربا او مصالحه كرد.(276)
به نقل ((طبرى )) هنگامى كه ((متوكل ))بر ((عمر بن فرج رخجى )) يكى از منشيانبزرگ دولت ، غضب كرد و اموالش را مصادره نمود، از خانه اش 50 بار شتر، فرش هاىگرانبها به همراه اموالى ديگر آوردند.(277) قيمت اينها را تا 000/120 دينار نوشتهاند، از برادر او نيز 000/150 دينار مصادره شد.(278)
دكتر ((شوقى ضيف ))مى گويد: در خانه يكى از منشيان حكومت كه اين اندازه فرش هاىگرانبها باشد، ديگر در خانه وزرا و خلفا چه اندازه از اين فرش ها بود، خدا مىداند.(279)
((متوكل ))در سال (237 ه‍) بر قاضى القضات خود ((احمد بن ابى دؤ اد))خشم گرفتو تمام املاك و اموال او مصادره نمود و فرزندش ((ابو الوليد))و ساير فرزندان او رابه زندان انداخت ((ابو الوليد)) 000/120 دينار و جواهراتى به ارزش000/20(280) به خليفه داد و تعهد كرد 000/000/16 درهم از فروش املاك خودبپردازد تا آزاد شود.(281)
((متوكل ))پس از بركنارى ((احمد بن ابى دؤ اد))و مصادره اموالش ‍ ((يحيى بن اكثم))را به عنوان قاضى القضات منصوب كرد. اما جالب اين او را هم 3سال بعد؛ يعنى در سال (240 ه‍)از كار بركنار و مبلغ 000/75 دينار، و 4000 جريبزمين در بصره از وى به عنوان غرامت گرفت .(282)
جاى سؤ ال است كه چگونه قاضى القضات در مدت 3سال اين اندازه ثروت اندوخته ؟ شاعر چه نيكو گفته :
اگر ز باغ رعيت ملك خورد سيبى
بر آورند غلامان او درخت از جاى
دكتر ((شوقى ضيف ))در كتاب خود، ثروت هاى برخى وزرا، امرا و منشيان خلفاىعباسى و درآمدها، زمين ها، اختلاس ها و رشوه هاى آنان ، به همراه باغ ها،منزل هاى وسيع ، وضعيت خانه ، اثاث ، كنيزان ، خدمه ، محافظين مسلح و خوراك و پوشاكآنان ارائه مى دهد.(283)
او در پايان مى افزايد: اين گونه اموال دولت اختلاس مى شد و به غارت مى رفت ،دزدان و غارتگران كسانى نبودند جز وزرا و منشيان و امرا. آنها در نهايت خوشى وخوشگذرانى بودند، و توده مردم در نهايت فقر و سيه روزى و نااميدى دست و پا مىزدند؛ گويا هيچ حكومتى در كار نيست ، بلكه حكومت خود در نهايت فساد به سر مىبرد.(284)
به گفته او دستگاه خلافت و كارمندان دولت غرق در فساد و رشوه بودند به طورى كهبدون اغراق مى توان ادعا كرد، بيشتر كارمندان دولت به خصوص ‍ ماءموران ماليات وخراج ، غرق در اختلاس و رشوه بودند.(285) وزرا هم براى رسيدن به وزارت ، رشوههاى كلان مى دادند تا آنجا كه بعضى ها براى دست يافتن به آن تا پانصد هزار دينارمى پرداختند؛ چون مى دانستند در اسرع وقت آن را جبران مى كنند!(286)
مناسب است در بخش پايانى اشاره اى هم به فقر و سيه روزى توده مردم ؛ يعنىكشاورزان ، كارگران ، فرهنگيان ، خدمتكاران و صاحبان حرف و صنايع كوچك داشتهباشيم ؛ همانانى كه در حقيقت آنچه طبقه مرفه داشت از ((كد يمين ))و ((عرق جبين ))آنهابود و آنچه مرفهين بى درد به يغما مى بردند در واقع چيزى نبود جز دسترنج اينان.(287) گرچه در خلال آنچه آورده شد به وضوح وضعيت توده مردم روشن گشت وديديم كه بسيارى از قيام ها و شورش هاى اين دوره ، به خصوص ((صاحب زنج ))وبعدها ((قرامطه )) ، فرياد و واكنشى در برابر اين همه ظلم و ستم وچپاول طبقه حاكم و فقر و فلاكت توده هاى پا برهنه بود.(288)
((جاحظ))(289) (159-255 ه‍) كه از مفاخر اين عصر بود طى اشعارى ، بيچارگى وتهيدستى خود را چنين به تصوير مى كشد:
اقسام بدار الخقض راض بحظه
و ذوالحرص يسرى حيث لااحديد رى ... (290)
((دانشمند در خانه اى پست زندگى كند و از بهره خود خشنود است ، ليكن آزمند همچنان دروادى حرص پيش مى روى و ((رضاى به قسمت ))را كارى توهين آميز مى شمارد در حالى، بدون رضايت ، زهر در كام آدم است و جامى تلخ ‌تر از صبر زرد در دستش )) . ((بىتابى كردم اما پاسخى نگرفتم و اگر خردمند بودم بهمال اندك قناعت مى كردم . مى پندارم ابلهان قوم ، زندگى بهترى دارند و در خوشى وناخوشى نيرومندترند. حوادث تلخ و شيرين بر آنان مى گذرد، ليكن بى خبر از آنانكار خود را مى كند.))
((از نظر زمانه ، آدم مجرب و كارديده با گوسفند صفتان بى شعور يكسان است . اگرپروردگارم نمى خواست مرا پاى بند شرف و جوياى قله هاى كرامت و افتخار قرار نمىداد.))
((من كه مرگ را بر خفت ترجيح مى دادم ، ناچار شدم براى دريافت عطا و بخشش دربرابر بعضى از آنان گردن كج كنم ، همين كه ديدم آنان برخورد خوب و چهره خندان راوسيله حفظ و نگهدارى دارايى خود مى كند روى گردانم و راهمنزل پيش گرفتم . اينك مجددا هم پيمان درس و انديشه هستم )) .
((جاحظ))كه از بزرگان و ادباى عصر خود بود اين گونه اسير فقر و حرمان مىشود، در حالى كه بى خردان و دولت مردان از همه گونه امكانات رفاهى بهره مند هستندو او ناچار مى شود براى دريافت مقدارى خوراك ، گردن خم كند، اما پس از آن كه در مىيابد با اين كار شرافت و كرامات انسانى خود را از دست مى دهد خوددارى كرده و مجددا بهدامان انديشه و علم پناهنده مى شود.
وقتى او چنين محتاج و فقير باشد تكليف ديگر دانشوران و فرهنگيان روشن است .(291)
يكى ديگر از شاعرانى كه فقر عمومى آن دوره را به تصوير مى كشد و تهيدستى خودرا بيان مى كند ((ابو العيناء))است . او مى گويد:
الحمدلله ليس لى فرس
و لا على باب منزلى حرس ... (292)
((خدا را سپاس كه نه مرا اسبى است و نه بر در خانه ام نگهبانى ، غلامى نيز ندارم كهاگر او را بخوانم مانند برق به سويم بشتابد، فرزندم غلام من است و همسرم كنيزكمكه مالك و همسر او هستم . لذا از همگان نوميدم و نياز به ديدن چهره هاى عبوس ندارم ، نهخوش رو و نه بد اخم ، مرا بر در خانه خود نمى بيند.))
((حمداوى ))نيز يكى از شاعران فقير اما بلند طبع آن دوره است كه زير بار حكومت نمىرود و از فقر خود چنين پرده بر مى دارد:
تسالى الرجال على خيلهم
و رجلى من بينهم حافية
فان كنت حاملنا ربنا
و الا فارجل بنى الزانية (293)
((بزرگان هر يك بر اسبى سوارند، و از آن ميان اين من هستم كه پياده مى روم .پروردگارا! يا مرا نزد مركبى عطا كن يا آن كه زنازادگان را از مركب هاى خويش فرودآر.))
((سعيد بن وهب ))نيز از اديبان آن دوره است و از شدت فقر فريادش به آسمان بلندشده ، چنين مى گويد:
من كان فى الدنيا له شارة
فنحن من نظارة الدنيا...(294)
((هر كس در دنيا بهره اى از زيبايى و دارايى وكمال دارد، ولى ما از تماشاچيان دنيا هستيم . از دور با حسرت آن را نظاره مى كنيم ،گويى الفاظى بى معنى هستيم . ديگران از نردبان ترقى بالا مى روند، اما روزگارما، در ميان پستان و اراذل سپرى مى گردد.))
اديبان آن روزگار به آنجا مى رسند كه ادعا مى كنند اساسا پرداختن به دانش ‍ و فرهنگنتيجه اى جز فقر و حرمان و تهيدستى ندارد. ((عطوى )) مى گويد:
يا ايها الجامع علما جما
امض الى الحرفة قدما قدما...(295)
((اى كسى كه دانش بسيارى فرا گرفته اى ! شتابان به سوى حرفه اى روى آور. ازثروت محروم و فهمى به تو داده شده است . پس سوگند به روزى دهنده و قسمت كننده آن، كه دانش ، دشمن تو خواهد بود.))
او در طى ابياتى حزن آور، وضعيت رقت بار خود را چنين ترسيم مى كند:
هجم البرد مسرعا، و يدى صفر و جسمى عار بغير دثار
فتسرت منه طيلة التشارين الى تهتكت استارى ...(296)
((سرما، شتابان هجوم آورد و من دستم تهى و تنم عريان بود. به سختى ماه هاى((تشرين )) (297) خودم را پوشاندم تا آن كه پوشش هايم پاره پاره گشت .پيراهنم را آن قدر با نخ و سوزن وصله كردم تا آن كه آنها را نيز از دست دادم ، و شپشهاى ريز و درشت در كناره هاى پيراهنم به راه افتادند و قطارى از آنها بهدنبال قطار ديگرى و دسته اى پس از دسته اى راه پيش ‍ گرفتند. بالاخره ، ماه ((كانون))فرا رسيد و سرماى سخت زمستان چهره ام را سياه كرد و چيزى كه از آن مى ترسيدم بهسرم آمد.))
شاعر همچنان درماندگى و فقر خود را تصوير كرده ، چنين مى گويد:
لو تاملت صورتى و رجوعى
حين اسى الى ربوع قفار...
((اگر به چهره غمبارم آن هنگام كه به بيابان بى آب و علف پناهنده مى شوم نگريستهباشيد من در آنجا تنها هستم و اساسا ارزشى و امتيازى ندارد. زيرا لقمه اى نان نخوردهام و هنگامى كه آدمى غذا نخورد، زحمت بنايى را ندارد و از قضاى حاجت بى نياز خواهدبود.))
درويشى و تهيدستى اين شاعر به جايى رسيده ، كه چيزى نمى يابد تا بدن خود رابپوشاند و از سرما حفظ كند و جز پيراهن هاى پوسيده كه قطارهاى شپش در آنها در جولانهستند پوششى ندارد. ابيات اخير نهايت درماندگى او را نشان مى دهد. او به ويرانهدوردست پناه مى برد و درددل مى كند و به خاطر گرسنگى و نخوردن غذا به قضاى حاجتنيز احتياجى ندارد! و اين زشت ترين نوع بيمارگى و فقر است كه آدمى به آن گرفتارمى شود.(298)
((يعقوب بن يزيد تمار)) ، يكى از اديبان آن دوره است . او در خانه اى متعلق به حكومتزندگى مى كرد و هر 2 ماه مى بايد 70 درهم بپردازد، ليكن بهدليل تنگدستى امكان پرداخت اجاره نداشت ، وىاحوال رقت بار خود را چنين به تصوير مى كشد:
يا رب لا فرج مما اكابده
بسر من راى عسرى و اقتدارى ...(299)
((پروردگار! مرا گشايشى از مصائبى كه بر اثر فقر و بى چيزى در ((سامرا))مىكشم نيست . قبل از مرگ آسايشى ندارم تا دل كم صبرم اندكى آرامش يابد))
((70 درهم - از آنها كه صيرفى در ست و خالص مى داند - بدهى ، مويم را سپيد كردهاست . اجازه گيرندگان قبل از رسيدن موعد آماده اند تا يكايك ، دراهم راوصول كنند. همين كه زمان پرداخت فرا مى رسد، غم و اندوهم زياد شده و اشك هايم مانندباران فرو مى ريزد. هر روز مى ميرم و زنده مى شوم و با پيدايش ماه نو، بدنم پارهپاره مى گردد.))
((مغربيان سياه چرده كه گويى چهره هاى خود را با قبر و زفت پوشانده اند به سراغممى آيند و اگر لحظه اى درنگ كنم در خانه ام را پتك و تيشه مى شكنند و اگر آشكار كردم، كمترين پيامد آن ، كندن در و زندانى شدن است . در صورتى كه همسايه بر من ترحمنكند.))
((پس اگر با وامى كمك كنند آنان پول خود را گرفته مى روند و گرنه فردا برهنهخواهم بود. از حراجى بپرسيد كه پيراهن هايم را در بازار به چند فروخته است (؟).))
((اگر هنگام مرگم بگويند: وصيت كن ، به آنها خواهم گفت : شهادت مى دهم كه خدايمخالق و آفريننده است و احمد صلى اللّه عليه و آله بنده خدا و فرستاده او است و 70 درهم، بدهى اجاره خانه ام مى باشد.))
شاعر، نهايت تهيدستى خود را كه در حقيقت آينه تمام نمايى است از وضعيت آن روزگار،طى ابيات فوق به خوبى نشان مى دهد. در زمانى كه انديشمندان و فرهنگيان جامعه اينچنين در چنگال هيولاى فقر له مى شوند، ثروت هاى جهان اسلام به سوى دربار سرازيراست تا خرج رقاصه ها و آوازه خوانان و دلقكان و مسخرگان و كنيزان زيبا شود و بزمهاى شبانه پر از گناه و نكبت ((عباسيان ))را رونق دهد.(300)
ج : وضعيت فكرى 
آنچه كه به لحاظ ((وضعيت فكرى )) (301) در اين دوره در خور توجه وتامل است ، تغيير خط مشى فكرى ((متوكل ))از((اعتزال ))(302) - مذهب رسمى دولت - به مذهب((اهل حديث )) ، و چرخش آشكار سياست سركوبى ((معتزله ))و ((شيعيان )) ، و حمايت از((اهل حديث )) است كه غالب اهل سنت (303) راتشكيل مى داد.
در مورد ((اعتزال ))و زمان پيدايش آن ، اقوال متعددى است (304) ؛ برخى از محققانپيدايش آن را در اواخر قرن اول هجرى و در دوره امويان و جدايى((واصل بن عطا))از استاد خود ((حسن بصرى ))(21-110 ه‍) مى دانند. (305) بهگفته آنان جايگاه پيدايش و رشد و نمو ((اعتزال )) ، ((عراق ))بوده ومتشكل از 5 اصل است .(306)
تكيه اين مكتب ، بر عقل گرايى مفرط است به طورى كه بعضى آن را از اين نظر شبيهمكتب عقل گرايى اروپا در عصر ((رنسانس ))مى دانند.(307)
اين مذهب تا دوره مامون از مناقشات و دخالت درمسائل سياسى كاملا به دور بود(308) اما در اين دوره ((مامون ))(198-218 ه‍) عقيدهرسمى دولت قرار گرفت و با حمايت هاى او به اوج شكوفايى خود رسيد. برخى ازمحققان با ارائه شواهد تاريخى بر اين عقيده اند كه هدف اصلى ((مامون ))از اين اقدام ،مبارزه با امامت شيعه و در راءس آن مبارزه با امام رضا عليه السلام و محكوم كردن و شكستآن حضرت بود، تا بدين وسيله بزرگ ترين مانع و خطر را از سر راه خود و ديگرخلفاى عباسى بر دارد.(309)
همچنان كه با اجبار امام به پذيرش مقام ((ولايتعهدى ))از يك طرف ، و ترجمه كتابهاىيونانى در فلسفه و منطق از طرف ديگر، براى تحقق اهداف خود تلاش مى نمود.
او با اجبار امام عليه السلام به پذيرش مقام ((ولايتعهدى ))يكى از اهدافش اين بود كهبه زعم خود، نشان دهد كه امام عليه السلام زاهد نيست و طالب مقامات دنيوى است .(310) او با شروع نهضت ترجمه (311) بناى شكست امام و بستن در خانهاهل بيت عليهم السلام را داشت ، (312) اما با برخوردهاى پيچيده و دقيق امام عليه السلامو برخوردارى حضرت از موهبت عصمت و علم الهى ، تمامى نقشه هاى شوم او نقش بر آبشد تا آنجا كه چاره اى جز كشتن امام عليه السلام نديد.
((اباصلت ))مى گويد: ((مامون ))از شهرهاى مختلف ، ((متكلمان )) را احضار مى كرد،به اين اميد كه شايد يكى از آنان در مباحثه ، امام عليه السلام را شكست دهد تا منزلت اونزد علما پايين بيايد و به وسيله آنان ، نقصان و شكست امام عليه السلام در ميان مردممنتشر و شايع شود، ولى هيچ دشمنى ، از يهود و نصارى و مجوس و صابئيان و براهمه وبى دينان و ماديان ، و نه هيچ دشمنى از فرقه هاى مسلمين با آن حضرت سخن نمى گفت ،مگر آن كه با دليل و برهان محكوم و ساكت مى گشت .
تا آنجا كه ، مى گويد: چون اين نيرنگ ((مامون ))به نتيجه نرسيد، به آن حضرتسوء قصد كرد و با خورانيدن ((سم ))او را كشت .(313)
((مامون ))پس از پذيرش اين مذهب ، مردم را وادار بهقبول مخلوق بودن قرآن كه يكى از نظريات ((معتزله ))است ، نمود.
او در سال (218 ه‍) نامه اى به حاكم ((بغداد))نوشت و از او خواست كه قضات و محدثينرا در مورد مساءله مخلوق بودن قرآن بيازمايد تا چنانچه مخالف اين نظر هستند آنان را ازسمت خود عزل كند. همچنين دستور داد: از قضات تعهد بگيرد، شهادت كسانى كهقائل به مخلوق بودن قرآن هستند نپذيرد، و هر كسى كه به اين مساءله معتقد نيست مجازاتنمايد. (314) اين كار كه در واقع نوعى تفتيش عقايد بود در تاريخ به عنوان ((محنةالقرآن )) (315) مشهور شده است .
از جمله وصاياى ((مامون ))به وليعهد خود (معتصم ) وادار كردن مردم به پذيرش اينمساءله بود. ((معتصم ))هم با اين كه بهره اى از علم نداشت ، بر هر كدام از علما كهقائل به اين مساءله نبودند بسيار سخت مى گرفت . و هر عالم و قاضى كه بر اين راى((معتزله ))نبود در معرض ضرب تازيانه و شكنجه قرار مى گرفت .(316)
((واثق ))(227 - 232 ه‍) نيز به پيروى از ((معتصم ))اين موضوع را پذيرفت ، و از((معتزله ))حمايت مى كرد. او تا آنجا به مردم براى پذيرش ‍ عقايد آنان سخت گرفتكه باعث رنجش خاطر مردم ((بغداد))شد. (317) وى افراط را به آنجا رساند كه درمبادله اسراى مسلمين با روميان ، ملاك مسلمانى را پذيرش مخلوق بودن قرآن قرار داد، بهطورى كه هر كدام از اسرا كه قائل به اين مساءله نبودند به اعتبار اين كه مسلمانان نيست، مورد مبادله قرار نمى داد.(318)
در هر حال سختگيريهاى ((خلفاى عباسى ))به جايى رسيد كه مخالفان مورد شكنجه وآزار قرار گرفتند و زندانها از آنها پر گرديد. (319) ((احمد بنحنبل ))به جرم مخالفت با اين نظريه ، تازيانه خورد و مدت ها زندانى شد. (320) درزمان حكومت ((واثق )) ، اهل ((بغداد))به خاطر اعتراض به اين مساءله ، به رهبرى((احمد بن نصر خزاعى ))قيام كردند و خواستارعزل واثق شدند. اين قيام به وسيله ((واثق ))شكست خورد و رهبر آن به دست او كشتهشد. (321) ((يوسف بن يحيى بويطى ))نيز كه از شاگردان ((شافعى ))بودمورد شكنجه قرار گرفت و در زندان درگذشت . (322) بدون ترديد اين گونهاقدامات و نظاير آن باعث نفرت هر چه بيشتر مردم نسبت به ((معتزله ))مى شد.(323)
بالاخره با درگذشت ((واثق )) ، ((متوكل ))(232 - 247 ه‍) روى كار آمد. او با يكچرخش آشكار، سياست حمايت از ((اهل حديث ))و سركوبى ((معتزله ))و ((شيعيان))(324) را در پيش گرفت . (325) و بدين وسيله توانست رضايت توده مردم را كهبه خاطر سخت گيريهاى ((معتزله ))و حمايت هاى بى دريغ خلفا از آنان ، به ستوه آمدهبودند، فراهم آورد. (326) تا آنجا كه مردم در ستايش او به سبب اين كار مبالغه كردهو او را يكى از سه خليفه و احياكننده سنت ، و از بين برنده بدعت ناميدند.(327)
وى علاوه بر آن ، با اين اقدام خود موفق شد، ((علويان ))را كه بيشتر آنان گرايش((معتزلى ))وسيعى داشتند و در واقع عناصر تندرو جامعه راتشكيل مى دادند، شكست عمده اى بدهد.(328)
((متوكل ))با اين چرخش فكرى ، براى رسيدن به اهداف سياسى خود و نابودى هر چهبيشتر ((معتزله ))و ((شيعه )) ، روشهاى خاصى را اتخاذ كرد.
نخست ، تفتيش عقايد مذهبى (المحنة ) عليه راويان عامه كه از سوى ((مامون ))و با حمايت(( معتزله ))اعمال مى شد را ممنوع ساخت و ايشان و هواداران آنان را به پذيرش شعارهاىضد شيعى ترغيب كرد.
دوم ، ((ابن زيات )) ، وزير و همكارانش را ازمشاغل خود بركنار كرد و به جاى او ((جرجرانى ))و ((ابن خاقان ))را، كه گرايشهاىافراطى به اتخاذ سياست هاى ضد شيعى داشتند منصوب كرد.
سوم ، دست به ايجاد ارتش نوينى ، موسوم به ((شاكريه ))زد. بدين منظور افرادىاز مناطق كه در بينش ضد علوى معروف بودند، به ويژه از ((سوريه )) ، ((الجزيره)) ، ((جبل )) ، ((حجاز))و حتى از ((عبنا)) ، كه عليه تفتيش عقايد مذهبى (محنة القرآن )قيام كرده بودند استخدام كرد.(329)
((متوكل ))علاوه بر اين اقدامات دست به يك رشته عمليات بر عليه مخالفان خود از((شيعيان ))و ((علويان ))زد(330) كه برخى از آنها، همچون خراب كردن قبر امامحسين عليه السلام و... قبلا اشاره شد.
از ديگر رويدادهاى قابل ذكر در اين ايام ، شكل گيرى و تدوين برخى ((جوامع روايى))و ((صحاح ))اهل سنت ، همچون ((مصنف ))ابن ابى شيبه ، متوفاى (235 ه‍)، ((صحيح))بخارى ، متوفاى (256 ه‍) و ((صحيح ))مسلم ، متوفاى (261 ه‍) است .(331)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation