اگر ما توحيد را جزء حقوق انسانها دانستيم ممكن است اگر مصلحت انسانيتايجاب بكند و اگر مصلحت توحيد ايجاب بكند ما با قومی مشرك ميتوانيمبجنگيم نه بخاطر اين كه توحيد را بانها تحميل بكنيم و ايمان را بانهاتحميل بكنيم چون توحيد و ايمان تحميل شدنی نيست . با مشركين ميتوانيم بجنگيم بخاطر اينكه ريشه فساد را اساسا بكنيم ريشهكن كردن مبدأ عقيده شرك با زور يك مطلب است و تحميل عقيده توحيدمطلب ديگر . بنابر نظر كسانيكه توحيد را جزء حقوق شخصی و حداكثر حقوق ملی ميدانندميگويند اين كار جايز نيست ، اغلب طرز تفكر اروپائيها كه در ميان ما همسرايت كرده همين است . اروپائيان به اينجور مسائل بعنوان يك سلسله مسائل شخصی و مسائل غيرجدیدر زندگی نگاه ميكنند مثل تقريبا رسوم كه هر ملتی حق دارد هر رسمی برایخودش ميخواهد انتخاب بكند پس و لو بعنوان قطع ريشه فساد - حق نداريمبا شرك مبارزه كنيم . زيرا شرك فساد نيست ، توحيد يك مسئله شخصی است. ولی اگر توحيد را يك مسئله عمومی و جزء حقوق انسانی و از شرايط سعادتعموم بشر دانستيم جنگ ابتدائی با مشرك بعنوان حريم توحيد و دفاع ازتوحيد و بعنوان قطع ريشه فساد جايز است ، گو اينكه بعنوان تحميل عقيدهتوحيدی جايز نيست . جنگ برای آزادی دعوت و رفع مانع از تبليغ حالا از اينجا ما وارد يك مطلب ديگر ميشويم و آن مطلب اين است ، آياجنگيدن برای آزادی دعوت جايز است و يا جايز نيست ؟ جنگيدن برای آزادیدعوت يعنی چه ؟ يعنی ما ميگوئيم |