باشم ، اختيار دارم ميخواهم موحد باشم ، ميخواهم مشرك ، و وقتی موحد شدمكسی حق ندارد مزاحم من بشود چون حق شخصی من است ، ولی اگر آن ديگریمشرك شد باز هم حق شخصی خودش است . يك واحد ملی در قوانين خودشان سهحالت دارند يك وقت ميايند توحيد را انتخاب ميكنند بعنوان يك امررسمی و غير موحد را نمیپذيرند ، يك وقت شرك را مذهب رسمی قرار ميدهندو يك وقت هم آزادی ميدهند هر كسی هر جور بود ميل خودش . اگر توحيد جزءقوانين ملی يك ملت قرار گرفت جزء حقوق آن ملت است ، اگر نبود نه .اين يكجور نظر است . ولی يكنظر ديگر اينجا اين است كه توحيد هم مثلآزادی جزء حقوق انسانی است . ما در مورد آزادی عقيده گفتيم كه معنی حقآزادی اين نيست كه آزادی يك فرد از طرف ديگری مورد تهديد قرار نگيردبلكه ممكن است از طرف خودش مورد تهديد قرار گيرد . پس اگر مردمی برایتوحيد و برای مبارزه با شرك بجنگند جنگشان جنبه دفاعی دارد نه جنبهاستخدامی و استعماری و استثماری و تجاوز . حالا درست توجه كرديد كه نزاعكه ميگوئيم صغروی است چه معنا دارد . اينجا حتی در ميان علمای اسلام همدو نظر است ، بعضيها طوری نظر دادهاند كه معنی نظرشان اين است توحيدجزء حقوق عمومی انسانها است پس جنگيدن بخاطر توحيد مشروع است ، چوندفاع از حق انسانيت است ، مثل جنگيدن برای آزادی ملتی ديگر است . ولیعده ديگر طوری نظر ميدهند كه معنی حرفشان اين است كه توحيد جزء حقوقفردی و يا حقوق ملی ملتهاست و بحقوق انسانی مربوط نيست پس بنابر اينكسی حق ندارد مزاحم فرد ديگر بشود بخاطر توحيد . كداميك از اينها درستاست ؟ |