و از سوى چهارم، تصّور نكنيد من از طوفان هاى آينده بى خبرم و بر مركب خلافت به عنوان يك مركب راهوار سوار مى شوم; من مى دانم در شرايط فعلى، سوار شدن بر اين مركب چموش بسيار خطرناك و پر دردسر است! اگر آن را بپذيرم به خاطر وظيفه الهى است، نه غير آن.
[215]
نهج البلاغه
خطبه 93
خطبه 93(1)
و من خطبة له(عليه السلام)
و فيها ينبّه أميرالمؤمنين على فضله و علمه و يبيّن فتنة بنى اُميّه
امام(عليه السلام) در اين خطبه از فضل و آگاهى هاى خود و (عمدتاً) از فتنه هاى بنى اميّه خبر مى دهد.
خطبه در يك نگاه
امام(عليه السلام) در اين خطبه بيش از هر چيز به فتنه هايى توجّه مى كند كه مسلمانان در پيش داشتند و راه خلاصى از آن را شرح مى دهد و به عنوان يك رهبر آگاه و صادق،
1. سند خطبه: «ابن ابى الحديد» در شرح اين خطبه مى گويد: اين خطبه را بسيارى از مورّخان در كتب خود آورده اند; خطبه اى است معروف و مستفيض كه على(عليه السلام) آن را پس از پايان جنگ با خوارج نهروان بيان فرمود. و در آن جمله هايى است كه جز على(عليه السلام) آن را بيان نفرموده است. حتّى «ابن ابى الحديد» مطالبى بيش از آنچه «سيّد رضى» آورده است، در اينجا نقل مى كند كه نشان مى دهد مرحوم «سيّد رضى» - مانند موارد ديگر - خطبه را تلخيص و گلچين كرده است. (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 7، صفحه 57).
در كتاب «مصادر نهج البلاغه» نيز آمده است كه «ابن واضح» در تاريخ خود (تاريخ يعقوبى، جلد 2، صفحه 193) و «ابونعيم» در «حلية الأولياء» و «ابن اثير» در «نهايه» قسمت هايى از اين خطبه را آورده اند.
مرحوم «علاّمه مجلسى» نيز آن را از كتاب «الغارات ثقفى» نقل كرده است (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 178).
از مجموع اين نقل ها به خوبى استفاده مى شود كه اين خطبه، از خطبه هاى معروفى است كه در منابع بسيارى آمده است.
[216]
هشدارهاى لازم را به مردم درباره بدترين فتنه ها كه فتنه بنى اميّه است مى دهد: فتنه هاى كور و ظلمانى و بلاهاى فراگير و وحشتناك كه بر اثر حكومت بنى اميّه، صغير و كبير را در بر مى گيرد; فتنه هايى كه تا امام(عليه السلام) در حيات است، جلوى آن را گرفته، ولى بعد از امام(عليه السلام) رخ مى دهد; فتنه هايى كه وقتى مردم حق نشناس در آن غوطهور شدند، آروز مى كنند اى كاش يك بار ديگر على در ميان آنها مى آمد و سُكّان كشتى نجات امّت را در دست مى گرفت!
در بخش كوتاه ديگرى از اين خطبه، از آگاهيهاى خويش و ارتباط و پيوند با عالم غيب و سيراب شدن از سرچشمه وحى، سخن مى گويد و جمله معروف و مشهور «فَاسْأَلوُنِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي; پيش از آنكه مرا از دست دهيد، هر چه مى خواهيد از من بپرسيد» را بيان مى كند كه به گفته «ابن عبدالبرّ» در كتاب «استيعاب» گروهى از راويان و محدّثان تصريح كرده اند كه احدى از صحابه اين جمله را نگفت (چرا كه از اين بيم داشتند مردم سؤالاتى مطرح كنند كه آنها پاسخ آن را نداشته باشند)(1)
1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 7، صفحه 46 و جلد 13، صفحه 106.
[217]
بخش اوّل
أَمَّا بَعْدَ حَمْدِ اللهِ، وَ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ، أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ، وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِىءَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا وَ اشْتَدَّ كَلَبُهَا. فَاسْأَلُوني قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُوني، فَوَ الَّذِي نَفْسِي بَيَدِهِ لاَ تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْء فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ، وَ لاَ عَنْ فِئَة تَهْدِي مِئَةً وَ تُضِلُّ مِئَةً إِلاَّ أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا، وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا، وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا، وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلا، وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً. وَ لَوْ قَدْ فَقَدْتُمُوني وَ نَزَلَتْ بِكُمْ كَرَائِهُ الاُْمُورِ، وَ حَوَازِبُ الْخُطُوبِ، لاََطْرَقَ كَثِيرٌ مِنَ السَّائِلِينَ، وَ فَشِلَ كَثِيرٌ مِنَ الْمَسْؤُولِينَ، وَ ذلِكَ إِذَا قَلَّصَتْ حَرْبُكُمْ، وَ شَمَّرَتْ عَنْ سَاق، وَ ضَاقَتِ الدُّنْيَا عَلَيْكُمْ ضِيقاً، تَسْتَطِيلُونَ مَعَهُ أَيَّامَ الْبَلاءِ عَلَيْكُمْ، حَتَّى يَفْتَحَ اللهُ لِبَقِيَّةِ الاَْبْرَارِ مِنْكُمْ.
ترجمه
بعد از حمد و ثناى الهى (فرمود:) اى مردم! من چشم فتنه را كور كردم - و كسى جز من بر اين كار جرأت نداشت! - بعد از آنكه ظلمتِ فتنه ها، در همه جا گسترده شد و به آخرين درجه شدّت رسيد!
از من سؤال كنيد (و آنچه را مى خواهيد درباره سرنوشت خود و آينده از من بپرسيد) پيش از آنكه مرا از دست دهيد. سوگند به كسى كه جانم در دست قدرت اوست! از هيچ حادثه اى كه از امروز تا دامنه قيامت واقع مى شود از من سؤال
[218]
نمى كنيد (مگر اينكه پاسخ آن را آماده دارم) و همچنين درباره هيچ گروهى كه حتّى يك صد نفر را هدايت يا گمراه مى كند، پرسشى نمى كنيد، مگر اينكه از دعوت كننده، رهبر و كسى كه آنها را به پيش مى راند، و از جايگاه خيمه و خرگاه و محلّ اجتماع آنها، و كسانى كه از آنها كشته مى شوند، يا به مرگ طبيعى مى ميرند (از همه اينها شما را آگاه مى سازم و اگر مرا از دست دهيد سپس ناراحتى هاى زندگى و مشكلات بر شما فرو بارد (و براى يافتن راه حل به اين و آن متوسّل شويد) بسيارى از پرسش كنندگان سر به زير مى افكنند و در حيرت فرو مى روند (چرا كه پاسخگويى براى اين سؤالات نمى يابند) و بسيارى از مسئولان (و آنها كه مورد پرسش واقع مى شوند) از پاسخ فرو مى مانند، اين حوادث و بلاها هنگامى روى مى دهد كه جنگ بر شما طولانى شود و (براى درهم كوبيدن شما) دامن به كمر زند و دنيا آنچنان بر شما تنگ گردد كه ايّام بلا را بسيار طولانى بشمريد و سخت بى تابى كنيد (و اين وضع همچنان ادامه مى يابد) تا زمانى كه خداوند، پرچم فتح و پيروزى را براى باقى مانده نيكان شما به اهتزاز درآورد!
شرح و تفسير
من چشم فتنه را كور كردم!
امام(عليه السلام) در نخستين بخش اين خطبه - بعد از حمد و ثناى الهى - مردم را مخاطب ساخته مى فرمايد:
«اى مردم! من چشم فتنه را كور كردم و كسى جز من بر اين كار جرأت نداشت، بعد از آنكه ظلمتِ فتنه ها، در همه جا گسترده شد و به آخرين درجه شدّت رسيد!». (أَمَّا بَعْدَ حَمْدِ اللهِ، وَ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ، أَيُّهَا النَّاسُ! فَإِنِّي فَقَأْتُ(1) عَيْنَ الْفِتْنَةِ، وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِىءَ1. «فَقأت» از مادّه «فَقأ» (بر وزن فقر) به معناى شكافتن دُمل براى بيرون آوردن چرك و خون آن است و هرگاه در مورد چشم به كار رود، به معناى درآوردن يا شكافتن آن مى آيد كه نتيجه آن، كورى است.
[219]
عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا،(1) وَ اشْتَدَّ كَلَبُهَا(2)).
در اين كه منظور از فتنه در اين عبارت كدام فتنه است؟ جمعى از «شارحان نهج البلاغه» آن را اشاره به فتنه جنگ جمل دانسته اند; چرا كه افراد ساده لوح و حتّى آنها كه در درجه متوسّطى از علم و ايمان بودند، در آن حيران شده بودند كه آيا مى شود با گروهى كه ظاهراً مسلمانند - و به اصطلاح - اهل قبله اند، جنگيد؟! گروهى كه بعضى از صحابه معروف و مشهور مانند «طلحه» و «زبير» در ميان آنهاست و گروهى كه همسر رسول خدا «عايشه» زمامدار آن است; هر چند اين جنگ و پيكار، بعد از اتمام حجّت فراوان و عدم تسليم در برابر حق بوده باشد. وانگهى، بعد از غلبه بر آنها، آيا مى توان اموال آنها را به غنيمت گرفت؟ با اسيرانشان بايد چه كرد؟
ولى امام كه مى دانست اگر اين پيمان شكنى و شقّ عصاى مسلمين ادامه يابد، فتنه و آشوب سراسر كشور اسلام را خواهد گرفت و شايد چيزى از اسلام و ميراث پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) باقى نماند; نخست به اتمام حجّت برخاست و با ملاقات ها و گفتگوهاى پى در پى آنها را از عواقب اين امر بر حذر داشت و چون نپذيرفتند چاره اى جز توسّل به زور نبود; به همين دليل، با قاطعيّت و بدون هيچ گونه شك و ترديد، بر آنها تاخت و آتش جنگ جمل را خاموش نمود.
بعضى ديگر، فتنه «خوارج » در «نهروان» را نيز در مفهوم جمله بالا وارد دانسته اند; چرا كه «خوارج» على رغم آلودگى و انحراف باطنى و حماقتشان، ظاهرى
1. «غَيْهب» از مادّه «غهب» (بر وزن وهب) به معناى ظلمت و سياهى شديد است كه در مورد شب هاى كاملا ظلمانى و گاه در مورد حيواناتى كاملا سياه به كار مى رود. ريشه اين لغت به معناى غفلت و نسيان آمده است، كه تناسب زيادى با تاريكى دارد.
2. «كَلب» (بروزن طلب) از مادّه «كلب» (بر وزن قلب) در اصل به معناى زدن اسب با مهميز است (شيء نوك تيزى كه در كنار چكمه قرار داشته و سوار كاران، براى دواندن اسب ها از آن استفاده مى كردند و آن را به شكم اسب مى زدند.) به همين تناسب، در مورد حوادث سخت و جنگ هاى طاقت فرسا و بيمارىِ هارىِ سگ، و حمله ور شدن حيوانات درنده، به كار رفته است.
[220]
آراسته داشتند و حتّى غالباً به واجبات و مستحبّات كوچك نيز، اهميّت مى دادند; لذا بسيارى از ساده دلان در مبارزه با آنان، ترديد به خود راه مى دادند. امام چشم اين فتنه را كه برخاسته از كج انديشى ها و اعمال منافقانه خوارج بود نيز، كور كرد.
بعضى ديگر، فتنه «معاويه»، شاميان و جنگ صفيّن را - كه از همه اينها گسترده تر بود و امام تا سر حدّ پيروزى آن را رهبرى فرمود، و اگر سستى و نادانى گروهى از فريب خوردگان پيش نيامده بود، آن هم براى هميشه پايان مى يافت - در مفهوم جمله بالا داخل مى دانند.
بعضى از «شارحان» نيز فتنه را، به مفهوم عامّى گرفته اند و معتقدند اين فتنه ها از زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در جنگ بدر آغاز شد و در غزوات ديگر ادامه يافت و بعد از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به صورت خطرناكتر، ظهور و بروز كرد و تا زمان «عثمان» ادامه يافت و بعد از بيعت مردم با آن حضرت به اَشكال ديگرى نمايان گشت و امام گاه با شمشير، گاه با صبر و شكيبايى، گاه با آگاهى رسانى و گاه با فريادها و هشدارها، چشم فتنه ها را نابينا كرد.
ولى تفسير اوّل (اشاره به جنگ جمل) با تعبيرات خطبه، مناسبتر به نظر مى رسد.
تعبير به «عَيْنَ الْفِتْنَةِ» نشان مى دهد كه امام فتنه را به هيولاى وحشتناكى تشيبه كرده، كه وقتى چشم او را كور كنند، قدرت فعّاليت از او گرفته مى شود و در ضمن اشاره به اين نكته نيز مى تواند باشد كه امام در مبارزه با فتنه ها، به سراغ مركز اصلى فتنه و توطئه مى رفت، نه شاخ و برگها; زيرا، هنگامى كه مركز فتنه، متلاشى شود بقيّه اعوان و انصار فتنه گران، خود به خود متلاشى خواهند شد و اين، بهترين راه براى از بين بردن فتنه ها، با ضايعات كمتر است.
سپس امام(عليه السلام) در اين زمينه به سراغ نكته بسيار مهمّى مى رود و براى بيان آن،
[221]
اين گونه آغاز مى كند. مى فرمايد: «از من سؤال كنيد (و آنچه را مى خواهيد درباره سرنوشت آينده از من بپرسيد) پيش از آن كه مرا از دست دهيد». (فَاسْأَلُوني قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُوني).
همان گونه كه در سابق نيز اشاره شد، به گفته محقّقان، هيچ كس را ياراى اين سخن، جز على بن ابى طالب(عليه السلام) نبوده است! چرا كه آگاهى او بر مسائل گذشته و حال و آينده، به قدرى گسترده بود كه پاسخ هر سؤالى را، از معارف و احكام و حوادث گوناگون آماده داشت و اين علم و دانشى بود كه از پيامبر آموخته بود و پيامبر از سرچشمه وحى فرا گرفته بود و الهامات الهيّه و تأييدات روح القدس بر قلب پاك اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز، آن را گسترش مى داد و برآن تأكيد مى نمود.
جمعى از «مورّخان» از افرادى نام برده اند كه به خاطر غرور آميخته با ناآگاهى، در اين ميدان گام نهادند و نداى «سَلوُنِي» سر دادند; ولى به زودى رسوا و سرشكسته شدند و مدّعاى خود را پس گرفتند! از جمله «ابن جوزى» (دانشمند معروف قرن ششم) روزى بر منبر همين جمله «سَلوُنِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» را در برابر مردم گفت، ناگهان زنى از ميان جمعيت برخاست رو به سوى او كرده گفت: «در روايات آمده كه على(عليه السلام) در يك شب براى مراسم كفن و دفن «سلمان فارسى» به «مدائن» آمد و بلافاصله بازگشت» ابن جوزى گفت: «آرى چنين روايتى نقل شده است». زن گفت «اين را هم مى دانيم كه جنازه «عثمان» كه در نزديكى امام بود سه روز در مزابل افتاده بود و على(عليه السلام) كارى نكرد;» ابن جوزى گفت: «آرى! چنين بوده است» زن گفت: «بايد يكى از اين دو كار اشتباه باشد» (در واقع زن مى خواست اعتقاد ابن جوزى را در مورد عثمان تخطئه كند) ابن جوزى از پاسخ فرو ماند و تنها به اين قناعت كرد كه به آن زن گفت: «اگر بدون اجازه همسرت از خانه بيرون آمدى لعنت خدا بر تو باد و اگر با اجازه شوهرت بود لعنت خدا بر او باد!» زن با خون سردى گفت: «بگو ببينم
[222]
خارج شدن عايشه براى جنگ با على(عليه السلام) (در واقعه جمل) به اذن پيامبر بود، يا بدون آن!» (اشاره به اينكه پيامبر اكرم از قبل پيش بينى كرده بود و او را نهى فرمود.) ابن جوزى خاموش ماند و قدرت بر پاسخ نداشت.(1)
شبيه اين واقعه درباره بعضى ديگر نقل شده است.
سپس امام(عليه السلام) بعد از ذكر اين مقدّمه چنين مى فرمايد: «سوگند به كسى كه جانم در دست قدرت اوست! از هيچ حادثه اى كه از امروز تا دامنه قيامت واقع مى شود از من سؤال نمى كنيد (مگر اين كه پاسخ آن را آماده دارم) و همچنين درباره هيچ گروهى كه حتّى يك صد نفر را هدايت يا گمراه مى كنند پرسش نمى كنيد، مگر اينكه از دعوت كننده و رهبر و كسى كه آنها را به پيش مى راند و از جايگاه خيمه و خرگاه و محلّ اجتماع آنها و كسانى كه از آنها كشته مى شوند، يا به مرگ طبيعى مى ميرند، (از همه اينها) شما را آگاه مى سازم.» (فَوَ الَّذِي نَفْسِي بَيَدِهِ! لاَ تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْء فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ، وَ لاَ عَنْ فِئَة تَهْدِي مِئَةً وَ تُضِلُّ مِئَةً إِلاَّ أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا،(2) وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا، وَ مُنَاخِ(3) رِكَابِهَا، وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا، وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلا، وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً).
بسيارند كسانى كه ممكن است مسائلى را به صورت مبهم و كلّى در آينده اى نزديك پيش بينى كنند و اين كارى است كه سياستمداران، در مسايل مربوط به اطراف عصر خود، هميشه دارند و ممكن است گاهى صحيح و گاهى اشتباه از آب درآيد; ولى پيش بينى دقيق جزئيّات با تمام مشخصّات، آن هم در زمان هاى بسيار
1. منهاج البراعه، جلد 7، صفحه 74.
2. «ناعق» از مادّه «نعق» (بر وزن ضرب) به معناى فرياد زدن بر حيوانات به منظور حركت دادن آنها است. به كار بردن اين تعبير در مورد انسان ها، در جايى است كه افرادى ناآگاه، با تحريك افراد فاسد و مفسد به حركت در مى آيند.
3. «مُناخ» از مادّه «نَوْخه» به معناى اقامت گرفته شده و «مُناخ» به جايى گفته مى شود كه شتر را در آنجا مى خوبانند و سپس به عنوان كنايه، به معناى وسيعترى، يعنى محلّ اقامت، بكار رفته است.
[223]
دور، براى هيچ كس ممكن نيست، جز آنها كه با سرچشمه وحى ارتباطى دارند و از علم بى پايان پروردگار، مدد مى گيرند و جالب اين است كه امام(عليه السلام) در جمله هاى بالا از يك سو، تأكيد بر اين دارد كه من تمام حوادث آينده را تا دامنه قيامت مى توانم براى شما پيش گويى كنم و از سوى ديگر اشاره به تمام جزئيّات آنها مى كند. چيزى كه براى غير پيغمبر و كسانى كه از علوم خاص او بهره دارند، امكان پذير نيست.
در اينجا فوراً اين سؤال به ذهن مى آيد كه آيا پيامبر يا امام، علم غيب - آن هم به اين گستردگى - مى توانند داشته باشند، با اينكه قرآن با صراحت مى گويد: «قُلْ لاَ يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّموتِ وَ الأَرْضِ الْغَيْبَ إلاَّ اللهُ; بگو كسانى كه در آسمان و زمين هستند جز خدا از غيب آگاه نيستند»(1).
اين سخن پاسخ روشن و معروفى دارد كه هم از آيات قرآن استفاده مى شود و هم در كلمات خود آن حضرت آمده است و آن اينكه علم غيب به صورت ذاتى مخصوص خداست ولى خداوند هر مقدار از آن را لازم بداند در اختيار اولياء الله مى گذارد; همان گونه كه در آيه 26 - 27 سوره «جنّ» مى خوانيم: «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُول; خداوند عالم به امور پنهانى است و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى كند، مگر رسولى كه او را برگزيده و از وى راضى شده است».
به زودى در كلام خود امام(عليه السلام) - به خواست خدا - مى خوانيم هنگامى كه امام(عليه السلام)از پاره اى از حوادث آينده خبر داد و كسى همين سؤال را مطرح كرد امام(عليه السلام) در پاسخ او فرمود: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْب، وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمُ مِنْ ذِي عِلْم; اين علم غيب نيست; بلكه آموزشى است از صاحب علم». اشاره به اينكه علم غيب ذاتى، مخصوص خداست و علم من جنبه اكتسابى دارد; من همه اين امور را از پيامبر آموختم و او از خداوند متعال (شرح بيشتر اين سخن، ذيل همان خطبه خواهد آمد).
1. سوره نمل، آيه 65. (در آيات متعدّد ديگرى شبيه به اين مضمون نيز آمده است).
[224]
به هر حال، هيچ كس بعد از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) جز امام اميرمؤمنان(عليه السلام) چنين سخنى را نگفته و نمى توانسته است بگويد; ولى امام اين سخن را فرموده و بارها پيش گويى هايى كرده كه عيناً واقع شده است.
«ابن ابى الحديد» در «شرح نهج البلاغه» خود فصلى تحت عنوان «امور غيبى كه امام از آن خبر داد، سپس تحقّق يافت» در ذيل همين خطبه آورده است كه در بحث نكات، اشاره اى به آن خواهيم داشت.
تعبير امام در جمله هاى بالا به «وَ لاَعَنْ فِئَة تَهْدي مِئَةً...» اشاره به اين است كه نه تنها از گروهها و لشكرهاى انبوه، كه در آينده حادثه مى آفرينند، با خبرم; بلكه حتّى از گروهك هاى كوچك كه هيچ كس نمى تواند درباره آن پيش گويى داشته باشد - به بركت تعليم الهى - با خبر هستم!
سپس امام(عليه السلام) به دو نكته ديگر در اين زمينه اشاره مى كند:
نخست، براى تشويق هر چه بيشتر آنها به سؤال كردن از مسائلى سرنوشت ساز، مى فرمايد: «اگر مرا از دست دهيد سپس ناراحتى هاى زندگى و مشكلات بر شما فرو بارد (و براى يافتن راه حلّ به اين و آن متوسّل شويد) بسيارى از پرسش كنندگان سر به زير مى افكنند و در حيرت فرو مى روند، (چرا كه پاسخگويى نمى يابند;) و بسيارى از مسئولان (آنها كه مورد پرستش واقع مى شوند،) از پاسخ فرو مى مانند».
(وَ لَوْ فَقَدْتُمُوني وَ نَزَلَتْ بِكُمْ كَرَائِهُ(1) الأُمُورِ، وَ حَوَازِبُ(2) الْخُطُوبِ، لاََطْرَقَ كَثِيرٌ مِنَ السَّائِلِينَ، وَ فَشِلَ كَثِيرٌ مِنَ المَسْؤُولِينَ).
اشاره به اينكه، تا من در ميان شما هستم از مسائل سرنوشت ساز خود سؤال كنيد; چرا كه بعد از من ديگران نمى توانند پاسخ درستى به شما بدهند; لذا در كار خود فرو مى مانيد و پشيمان مى شويد.
1. «كرائه» جمع «كريهه» به معناى شىء ناپسند است.
2. «حوازب» جمع «حازب» به معناى كار مشكل و پيچيده از مادّه «حزب» (بر وزن جذب) به معناى شدّت است.
[225]
ديگر اينكه، يك اشاره اجمالى به طوفانها و بحرانهايى كه در پيش است مى كند، تا خود را براى آن آماده سازند و در عين حال نويد فتح و پيروزى به نيكان مى دهد. مى فرمايد: «اين حوادث و بلاها هنگامى روى مى دهد كه جنگ بر شما طولانى شود و (براى كوبيدن شما) دامن به كمر زند و دنيا آنچنان بر شما تنگ گردد كه ايّام بلا را بسيار طولانى بشمريد (و سخت بى تابى كنيد، و اين وضع همچنان ادامه مى يابد) تا زمانى كه خداوند پرچم فتح و پيروزى را براى باقيمانده نيكانِ شما، به اهتراز درآورد». (وَ ذلِكَ إِذَا قَلَّصَتْ(1) حَرْبُكُمْ، وَ شَمَّرَتْ(2) عَنْ سَاق، وَ ضَاقَتِ الدُّنْيَا عَلَيْكُمْ ضِيقاً، تَسْتَطِيلُونَ مَعَهُ أَيَّامَ الْبَلاءِ عَلَيْكُمْ، حَتَّى يَفْتَحَ اللهُ لِبَقِيَّةِ الأَبْرَارِ مِنْكُمْ).
امام در واقع پيش بينى روشنى از سيطره حكّام جنايتكار بنى اميّه بر اموال و نفوس و سرزمين هاى اسلامى مى كند كه هر كس با آنها اندك مخالفتى داشت، با شديدترين ضربات سركوب مى شد و آمار جنايتها و اعمال غير انسانى آنها از حد وحصر بيرون است و تعبير «ضَاقَتِ الدُّنْيَا عَلَيْكُمْ ضِيقاً; دنيا بر شما شديداً تنگ خواهد شد» كاملا بر اين حكومت سياه، صادق بود.
تعبير به «فتح و پيروزى نيكان» ممكن است اشاره به زوال حكومت جابر بنى اميّه باشد كه مسلمانان براى مدّتى نفسى آسوده كشيدند; چرا كه هنوز عبّاسيان قدرت و قوّتى پيدا نكرده بودند.
و نيز ممكن است اشاره به حكومت جهانى حضرت مهدى(عليه السلام) باشد، كه به تمام ظلم و بى عدالتى ها و جنايات جنايتكاران پايان مى دهد.
1. «قَلَص» از مادّه «قلوص» (به معناى پريدن و جستن) گرفته شده و «قَلَّص» (با تشديد) به معناى استمرار و ادامه يافتن است.
2. «شَمّر» از مادّه «تشمير» در جايى گفته مى شود كه انسان دامن را به كمر مى زند و براى انجام كارى مهيّا و آماده مى شود و «شِمْر» به معناى افراد جدّى و مجرّب و نيز به معناى افراد شرور آمده است.
[226]
نكته
پيشگويى هاى شگفت انگيز امام(عليه السلام)
نهج البلاغه پر است از پيشگويى هايى كه امام درباره حوادث آينده دارد و گاه چنان جزئيّات آن را شرح مى دهد كه گويى با چشم، همه آنها را در برابر خود مى بيند.
«ابن ابى الحديد» در ذيل خطبه مورد بحث نكته جالبى دارد و آن اينكه مى گويد: «امام(عليه السلام) در اين خطبه، به خدا سوگند ياد مى كند كه از هر حادثه اى تا قيامت از او سؤال كنند، از تمام آنها خبر مى دهد و حتّى جزئيّات آن را بازگو مى كند». سپس مى افزايد: «اين سخن از آن حضرت نه به معناى ادّعاى ربوبيّت است، نه به معناى ادّعاى نبوّت; بلكه امام مى فرمود اينها را با تعليم پيامبر فرا گرفته است» و بعد مى گويد: «ما اين سخن را بارها آزموده ايم و كاملا مطابق واقعيّت ديده ايم و به صدق دعوى آن حضرت پى برده ايم; مانند اِخبار از ضربت خوردن آن حضرت به گونه اى كه محاسن مباركش با خون سرش خضاب شود و اِخبار از قتل امام حسين(عليه السلام) و سخنى را كه هنگام عبور از كربلا فرمود و اخبار به حكومت «معاويه» و جريان «حجّاج» و سرانجامِ كار «خوارج» در «نهروان» و اخبارى كه درباره بعضى از يارانش داد كه بعضى كشته مى شوند و بعضى به دار آويخته مى شوند و خبرهاى مربوط به جنگ با ناكثين و قاسطين و مارقين و اِخبار از عدّه لشكرى كه از كوفه به يارى او مى آيد، در آن هنگام كه مى خواست براى خاموش كردن فتنه طلحه و زبير و عايشه به بصره برود و خبرى كه درباره آينده «عبدالله بن زبير» داد و ماجراى ويران شدن «بصره» با غرقاب و رفتن به زيرِ آب و هلاك شدن مردم در فتنه «زنج» و نيز پرچم هاى سياهى كه از سوى خراسان حركت مى كند (جريان ابومسلم و عبّاسيان)...» (و اخبار فراوان ديگرى كه ابن ابى الحديد مشروحاً آن را ذكر كرده و ما به خاطر پيش گيرى از اطاله
[227]
سخن آن را تلخيص نموديم). (1)
اين گواهى كسى است كه به امامت آن حضرت به عنوان يك پيشواى معصوم اعتقادى ندارد; ولى مسئله از نظر ما بسيار روشن تر است; زيرا ائمه معصومين(عليهم السلام)هم وارث علوم فراوانى از پيامبر اسلام بودند; هم حقايق تازه اى را از قرآن درك مى كردند كه ديگران درك نمى كنند و هم الهامات غيبى بر قلب آنها وارد مى شد.
درباره وسعت علم امام باز هم ذيل خطبه هاى مناسب بحث خواهيم كرد.
1. براى آگاهى بيشتر، به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 7، صفحه 47 - 50 مراجعه شود.
[228]
[229]
بخش دوم
إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ; يُنْكَرْنَ مُقْبِلات، وَ يُعْرَفْنَ مُدْبِرَات، يَحُمْنَ حَوْمَ الرِّيَاحِ، يُصِبْنَ بَلَداً وَ يُخْطِئْنَ بَلَداً. أَلاَ وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ بَنِي اُمَيَّةَ، فإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ: عَمَّتْ خُطَّتُهَا، وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا، وَ أَصَابَ الْبَلاَءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا، وَ أَخْطَأَ الْبَلاءُ مَنْ عَمِىَ عَنْهَا. وَايْمُ اللهِ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَكُمْ أَرْبَابَ سُوْء بَعْدِي، كَالنَّابِ الضَّرُوسِ: تَعْذِمُ بِفِيهَا، وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا، وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا، وَ تَمنَعُ دَرَّهَا، لاَيَزَالُونَ بِكُمْ حَتَّى لاَيَتْرُكُوا مِنْكُمْ إِلاَّ نَافِعاً لَهُمْ، أَوْ غَيْرَ ضَائِر بِهِمْ.وَ لاَ يَزَالُ بَلاؤُهُمْ عَنْكُمْ حَتّى لا يَكوُنَ انْتِصارُ أَحَدِكُمْ مِنْهُمْ إلاّ كَانْتِصارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ، وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ، تَرِدُ عَلَيْكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِيَّةً، وَ قِطَعاً جَاهِلِيَّةً، لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدىً، وَ لاَ عَلَمٌ يُرَى.
ترجمه
هنگامى كه فتنه ها روى مى آورد به شكل حق خودنمايى مى كند و هنگامى كه پشت مى كند (مردم را از ماهيّت خود) آگاه مى سازد. در حال روى آوردن ناشناخته است و به هنگام پشت كردن شناخته مى شود; مانند گرد بادها به بعضى از شهرها اصابت مى كند و از بعضى مى گذرد. آگاه باشيد! وحشتناكترين فتنه ها براى شما از نظر من، فتنه بنى اميّه است! چرا كه فتنه اى است كور و تاريك; و حكومت آن فراگير است (و همه تحت فشار آن حكومت ظالم قرار مى گيرند،) ولى بلاى آن ويژه گروه خاصّى است، هر كس در آن فتنه بصير و بينا باشد (و با آن به ستيز برخيزد) بلا
[230]
دامان او را مى گيرد. و هر كس در برابر آن نابينا باشد، بلائى به او نمى رسد. به خدا سوگند! بعد از من، بنى اميّه را براى خود زمامداران بدى خواهيد يافت! آنها همچون شتر شرور و بدخويى هستند كه صاحب خود را گاز مى گيرد; با دست خود بر سر او مى كوبد و با پا او را دور مى سازد. و از دوشيدن شيرش او را منع مى كند. آنها به اين وضع ادامه مى دهند. (و نيكان و مجاهدان را نابود مى كنند)، مگر اينكه در مسير منافع آنها قرار گيرد، يا لااقل ضررى به آنها نرساند. بلا و ستم هاى آنها نسبت به شما نيز همچنان ادامه خواهد يافت تا آنجا كه (هيچ پناهگاهى نيابيد و) استمداد شما از آنها به استمداد برده اى مى ماند كه در برابر ظلم مالك خويش، از او كمك بطلبد; يا همچون دوستى كه از (تعدّى و احجاف دوست خود) به او پناه برد. (آرى!) فتنه هاى آنها پست سر يكديگر بر شما وارد مى شود; با قيافه اى زشت و ترسناك و همراه پاره اى از آداب و رسوم جاهليّت; در آن زمان نه راهنمايى در آن ميان خواهد بود و نه پرچم نجاتى!
شرح و تفسير
فتنه خطرناك بنى اميّه!
امام(عليه السلام) در بخش اوّل اين خطبه، گوشه اى از حوادث تلخ آينده و فتنه هايى كه به مسلمانان روى مى دهد خبر داد و در ادامه آن، در اين بخش: اوّلا، به يك قانون كلّى درباره فتنه ها اشاره مى كند; قانونى كه آگاهى بر آن مى تواند خطر فتنه ها را تا حدّ زيادى تقليل دهد و ثانياً، انگشت روى يك فتنه خاص - كه در واقع مهمترين فتنه ها بوده است - مى گذارد و مردم را نسبت به آن هشدار مى دهد و آن، فتنه بنى اميّه است كه امام در اين كلام كوتاه، بسيارى از ويژگى هاى آن را بر شمرده است.
نخست مى فرمايد: «هنگامى كه فتنه ها روى آورند خود را به لباس حق در
[231]
مى آورند و هنگامى كه پشت مى كنند (مردم را از ماهيّت خود) آگاه مى سازند». (إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ).
در واقع، به هنگام روى كرد، اغفال كننده است و به هنگام پشت كردن، بيدار كننده.
سپس به نكته اى كه در حقيقت علّت اين موضوع است اشاره كرده، مى فرمايد: «آنها در حال روى آوردن ناشناخته اند و به هنگام پشت كردن شناخته مى شوند». (يُنْكَرْنَ مُقْبِلاَت، وَ يُعْرَفْنَ مُدْبِرَات).
اين، يك نكته بسيار مهمّ اجتماعى و سياسى است، كه فتنه گران و سود جويانِ تبهكار، ماهيّت خود را در چهره ساختگى حق به جانب، پنهان مى دارند تا مردم را به دنبال خود بكشند; ولى هنگامى بر مركب مراد سوار شدند، چهره واقعى خود را نشان مى دهند و همين امر، تدريجاً سبب نابودى آنها مى شود. اين قانون و قاعده اى است براى تمام اعصار و قرون; به همين دليل طرفداران حق بايد هميشه با دقّت و هشيارى به حوادث نگاه كنند، مبادا فريب چهره هاى حق به جانب دروغين را بخورند و غافلگير شوند. هرگونه سطحى نگرى و حسن ظنّ بى دليل در اين گونه موارد، جز زيان و خسران به بار نمى آورد.
در ادامه اين سخن به اين نكته اشاره مى فرمايد كه فتنه ها هميشه فراگير نيستند; بلكه «مانند گردبادها به بعضى از شهرها اصابت مى كنند و از كنار بعضى مى گذرند!» (يَحُمْنَ(1) حَوْمَ الرِّيَاحِ، يُصِبْنَ بَلَداً و يُخْطِئْنَ بَلَداً).
زيرا زمينه هاى ظهور و بروز فتنه ها در همه شهرها يكسان نيست; بلكه عوامل متعدّد و پيچيده اى دارد كه در جايى هست و در جايى ديگر نيست.
بنابراين، اگر آثارى از فتنه در شهرهايى ديده نشد، نبايد فريب خورد; اى بسا
1. «يَحمن» از مادّه «حوم» (بر وزن قوم) به معناى چرخيدن است.
[232]
شهر خاصّى را به خاطر آمادگى هايش هدف قرار دهد.
در ادامه اين سخن، به سراغ فتنه بنى اميّه مى رود و مى فرمايد: «آگاه باشيد! وحشتناكترين فتنه ها از نظر من براى شما، فتنه بنى اميّه است; چرا كه فتنه اى است كور و تاريك». (أَلاَ وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ بَنِي اُمَيَّةَ، فإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ).
فتنه هاى كور و تاريك فتنه هايى است كه هيچ كس و هيچ چيز را به رسميّت نمى شناسد و همه ارزشها را پايمال مى كند و نيكان را بدون توجّه به سوابق و شخصيّت آنها درهم مى كوبد و فتنه بنى اميّه براستى چنين بود!! در عصر حكومت آنها، ارزش هاى عصر جاهليّت، ناگهان زنده شد و بازماندگان كثيف و آلوده آن زمان، پست هاى حسّاس حكومت اسلامى را اشغال كردند و نيكان و پاكان از صحنه اجتماع عقب رانده شدند و آنها كه مقاومت كردند، نابود گشتند.
سپس به يكى از ويژگى هاى اين فتنه اشاره كرده، مى فرمايد: «حكومت آن فراگير است (و همه تحت فشار آن حكومت ظالم هستند) و بلاى آن ويژه گروهى است; هر كس در آن فتنه بصير و بينا باشد (و با آن ستيزه جويى كند) بلا دامان او را مى گيرد و هر كس در برابر آن نابينا باشد، بلايى به او نمى رسد». (عَمَّتْ خُطَّتُهَا(1)، وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا، وَ أَصَابَ الْبَلاَءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا، وَ أَخْطَأَ الْبَلاءُ مَنْ عَمِىَ عَنْهَا).
بديهى است آثار شوم فتنه سرانجام دامان همه اجتماع را خواهد گرفت و تعبير به «عَمَّتْ خُطَّتُهَا» ممكن است اشاره به همين معنا باشد; ولى لبه تيز آن، متوجّه آگاهان مجاهدو مبارز است ولى ناآگاهان و آگاهان بى مسئوليّت و بى درد، از بلاهاى خاص در امان مى مانند.
سپس امام(عليه السلام) در بيان دومين ويژگى حكومت بنى اميّه مى افزايد: «به خدا
1. «خُطّه» از مادّه «خطّ» به معناى علامت گذاردن است و واژه «خطّه» به معناى حالت و موضوع مى آيد.
[233]
سوگند! بعد از من بنى اميّه را براى خود زمامداران بدى خواهيد يافت; آنها همچون شتر شرور و بدخويى هستند كه صاحب خود را گاز مى گيرد; با دست خود، بر سر او مى كوبد; و با پا او را دور مى سازد; و از دوشيدن شيرش او را منع مى كند». (وَايْمُ اللهَ(1)لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَكُمْ أَرْبَابَ سُوْء بَعْدِي كَالنَّابِ(2) الضَّرُوسِ:(3) تَعْذِمُ(4) بِفِيهَا، وَ تَخْبِطُ(5)بِيَدِهَا، وَ تَزْبِنُ(6) بِرِجْلِهَا، وَ تَمنَعُ دَرَّهَا،(7)).