بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 2, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     401 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     402 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     403 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     404 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     405 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     406 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     407 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     408 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     409 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     410 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     411 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     412 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     413 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     414 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     415 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     416 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     417 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     418 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     419 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     420 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     421 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     422 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     423 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     424 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     425 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     426 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     427 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     428 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     429 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     430 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     431 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     432 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     433 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 

 

مردگانى كه مردم براى آنها اشك مى ريزند; نه تنها پيران، بلكه جوانان و كودكان نيز به دلائل گوناگون رهسپار دار آخرت مى شوند. بيمارانى كه در خانه ها يا در

[352]

بسترها، يا بيمارستانها خفته اند و آنها كه در اطاق هاى عمل تحت سخت ترين جرّاحى ها قرار دارند.

آنها كه تمام زندگى خود را در حوادث ناگهانى، يا ورشكستگى هاى تجارى به كلّى از دست داده اند، آنها كه يك روز، عزيزترين مردم بودند و الان ذليل ترين آنها هستند; همه اينها، نشانه هاى ناپايدارى و بىوفايى دنيا است.

آيا دنيايى كه اين همه صحنه هاى دردناك در هر زمان و هر مكان آن ديده مى شود، فريبنده است؟

لذا اميرمؤمنان على(عليه السلام) در «كلمات قصار» به كسى كه از فريبندگى دنيا مى گفت فرمود: «اى كسى كه دنيا را مذمّت مى كنى و گمان مى كنى فريبنده است; كجاى دنيا فريبنده است؟ آيا قبرهاى پدرانت در دل خاك، يا خوابگاه مادرانت در زير زمين تو را فريب داده؟ فراموش كرده ايد كه بارها در كنار بستر بيماران نشسته بوديد و شفاى آنها را طلب مى كرديد و از طبيبان براى آنها دارو طلب نمى نموديد؟ در آن لحظاتى كه نه دارو براى آنها اثرى داشت و نه گريه تو داراى فايده بود... دنيا خود را با اين وضع براى تو مجسّم ساخته و با قربانگاه هاى ديگران، قربانگاه تو را نشان داده است».(1)

چه زيبا است كه دنيا در روايات اسلامى به مار خوش خط و خال تشبيه شده.(2)چه كسى فريب مار خوش خط و خال را مى خورد، جز كودكان، به يقين انسان ها از مار مى گريزند، چه خوش خط و خال باشد، يا نه و به گفته شاعر نكته دان:

زندگى نقطه مرموزى نيست غير تبديل شب و روزى نيست

تلخ و شورى كه به نام «عمر» است راستى آش دهن سوزى نيست!


1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 131.
2- همان مدرك، شماره 119.

[353]

2- هوشيارترين مردم!

در بعضى از احاديث اسلامى مى خوانيم كه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پرسيدند: «هوشيارترين مؤمنان كيست؟» فرمود: «أَكْيَسُ الْمُؤْمِنينَ أَكْثَرُهُمْ ذِكْراً لِلْمَوْتِ، وَ أشَدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْدَاداً; هوشيارترين مردم كسى است كه از همه بيشتر به ياد مرگ باشد و براى آن خود را مهيّا كند».(1)

در حديث ديگرى از همان حضرت اين روايت به عنوان: «أَكْيَسُ النَّاسِ وَ أَحْزَمُهُمْ; هوشيارترين مردم و دورانديش ترين آنها» ياد شده و در آخر همين روايت آمده: «أُولئِكَ الأَكْياسُ ذَهَبُوا بِشَرفِ الدُّنْيَا وَ كَرَاهَةِ الآخِرَةِ; هوشياران واقعى آنها هستند كه هم شرف دنيا را براى خود فراهم كرده اند و هم كرامت آخرت را».(2)

دليل آن هم روشن است; زيرا ياد مرگ و پايان زندگى، عامل بازدارنده مهمّى در برابر گناهان - كه معمولا از حبّ دنيا سرچشمه مى گيرد و تلاشهاى بيهوده آميخته با حرص و طمع كه معمولا از فراموشى مرگ حاصل مى گردد- محسوب مى شود.

بگذريم از آن گروهى كه به مضمون آيه شريفه: «فَاذَارَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُاللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إذَا هُمْ يُشْرِكُونَ;(3) هنگامى كه گرفتار طوفانهاى بلا مى شوند به ياد قيامت مى افتند، همين كه طوفان نشست همه چيز را فراموش مى كنند». اين گروه يقيناً نابخردترين مردم دنيا هستند

از جمله امورى كه در اسلام به مسلمانها دستور داده شده، زيارت اهل قبور است كه از يك سو، احترامى است به ارواح گذشتگان از مؤمنان و از سوى ديگر، يكى از عوامل مهم بيدارى است، چرا كه هر كس در آنجا با زبانحال اين شعر را زمزمه مى كند:

هر كه باشى و به هر جا برسى آخرين منزل هستى اين است.


1. ميزان الحكمه، جلد 3، حديث 18013.
2. همان مدرك، شماره 18014.
3. سوره عنكبوت، آيه 65.

[354]

[355]

   نهج البلاغه

خطبه 100   

 

خطبه 100(1)

 

 

 

و من خطبة له(عليه السلام)

 

فى رسول الله و أهل بيته(عليهم السلام)

اين خطبه درباره رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و اهل بيت گرامى او سخن مى گويد.

 

خطبه در يك نگاه

همان گونه كه در بحث سند خطبه آمده است اين خطبه را امام(عليه السلام) در آغاز خلافت خود بيان فرمود و در آن، نخست به حمد و ثناى الهى مى پردازد و از رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله) و خدمات برجسته آن حضرت و لزوم اطاعت و پيروى از وى سخن مى گويد.


1. سند خطبه: «ابن ابى الحديد» در شأن ورود اين خطبه سخنانى دارد كه نشان مى دهد به منبع ديگرى غير از «نهج البلاغه» در مورد اين خطبه دست يافته است. مى گويد: اين خطبه را على(عليه السلام) در سومين جمعه خلافتش بيان فرمود و به طور كنايه از آينده خود خبر داد و به آنها گوشزد كرد كه در آن زمان كه اجتماعات عظيم گرد آن حضرت را مى گيرد، از اين جهان چشم خواهد پوشيد و همين گونه هم شد! زيرا نوشته اند كه اهل عراق در آن ماه كه حضرت شربت شهادت نوشيد، بيش از هر زمان بر گرد آن حضرت جمع شده بودند; به گونه اى كه يك لشكر ده هزار نفرى، به فرزندش امام حسن(عليه السلام) سپرد و لشكر ده هزار نفرى ديگرى به أبوأيّوب انصارى و همچنين به ديگران، تا آن كه يكصد هزار شمشير زن آماده حركت براى درهم كوبيدن ظالمان و غارتگران شام شدند; ولى درست در همين زمان، «ابن ملجم» ملعون حضرت را با ضربه شمشير خود شهيد كرد و آن جمعيت عظيم پراكنده شدند. (اقتباس از: مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 198).

[356]

سپس، با اشاره سربسته اى، به پيشگويى وضع خود و مردم عراق مى پردازد و مى فرمايد: در آن زمان كه همه تحت فرمان و رهبرى پيشوايتان در مى آييد متأسّفانه دوران او سپرى شده و مرگ او فرا مى رسد!

و در آخرين بخش از خطبه، درباره عظمت آل محمّد(عليهم السلام) سخن مى گويد و از بركات وجودى آنها بحث مى كند و اينكه هدايت هاى آنها استمرار دارد و هر زمان يكى از آنان مى رود، ديگرى به جاى او مى نشيند.

 

[357]

 

 

بخش اوّل

 

الْحَمْدُ للهِِ النَّاشِرِ فِي الْخَلْقِ فَضْلَهُ، وَ الْبَاسِطِ فِيهمْ بِالْجُودِ يَدَهُ. نَحْمَدُهُ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ، وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى رِعَايَةِ حُقُوقِهِ، وَ نَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ غَيْرُهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ بَأَمْرِهِ صَادِعاً، وَ بَذِكْرِهِ نَاطِقاً، فَأَدَّى أَمِيناً، وَ مَضَى رَشِيداً; وَ خَلَّفَ فِينَا رَايَةَ الْحَقِّ، مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا زَهَقَ، وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ، دَلِيلُهَا مَكِيثُ الْكَلامِ، بَطِيءُ الْقِيَامِ، سَرِيعٌ إِذَا قَامَ، فَإِذَا أَنْتُمْ أَلَنْتُمْ لَهُ رِقَابَكُمْ، وَ أَشَرْتُمْ إِلَيْهِ بِأَصَابِعِكُمْ، جَاءَهُ الْمَوْتُ فَذَهَبَ بِهِ، فَلَبِثْتُمْ بَعْدَهُ مَا شَاءَ اللهُ حَتَّى يُطْلِعَ اللهُ لَكُمْ مَنْ يَجْمَعُكُمْ وَ يَضُمُّ نَشْرَكُمْ، فَلا تَطْمَعُوا فِي غَيْرِ مُقْبِل، وَ لاَ تَيْأَسُوا مِنْ مُدْبِر، فَإِنَّ الْمُدْبِرَ عَسَى أَنْ تَزِلَّ بِهِ إِحْدَى قَائِمَتَيْهِ، وَ تَثْبُتَ الأُخْرى، فَتَرْجِعَا حَتَّى تَثْبُتَا جَمِيعاً.

 

ترجمه

ستايش مخصوص خداوندى است كه فضل و بخشش خود را در تمامى مخلوقات منتشر ساخته، و دست جود و سخايش را به سوى آنان گشوده است! او را در تمام كارهايش ستايش مى كنيم و براى رعايت حقوقش از او يارى مى طلبيم; و گواهى مى دهيم كه جز او معبودى نيست و محمّد بنده و فرستاده اوست. او را فرستاد تا فرمان حق را آشكارا بيان كند، و به تبيين اوصافش بپردازد.

او با امانت رسالت خويش را ادا كرد و با راستى و درستى به راه خود ادامه داد و پرچم حق را در ميان ما به يادگار گذارد. پرچمى كه هر كس از آن پيشى گيرد از دين

[358]

خارج شود! و هر كس از آن عقب بماند، هلاك گردد! و آن كس كه همراه و ملازم آن باشد (به سر منزل سعادت) مى رسد.

راهنماى اين پرچم، با تأنّى سخن مى گويد و دير به پا مى خيزد; امّا هنگامى كه به پا خاست، با سرعت و قاطعيّت پيش مى رود. امّا زمانى كه شما تحت فرمان او در آييد و با انگشت به سوى او اشاره كنيد (و همه تسليم فرمان او گرديد) مرگ او فرا مى رسد و دورانش سپرى مى شود و بعداز او، مدتى در انتظار خواهيد بود، تا خداوند شخصى را ظاهر كند كه شما را جمع نمايد و پراكندگيتان را به جمعيّت مبدّل سازد. بنابراين، به چيزى كه نيامده، دل نبنديد و نسبت به آنچه گذشته، مأيوس و نگران نباشيد! زيرا آن كس كه پشت كرده، ممكن است يكى از پاهايش بلغزد و ديگرى برقرار ماند. سپس هر دو با هم، به جاى خود باز گردد و ثابت شود (و پيروزى بيافريند).

 

شرح و تفسير

با پرچم حق همراه باشيد

بى شك، هدف اصلى خطبه، بيان اوصاف رسول الله(صلى الله عليه وآله) و خدمات آن حضرت و مقامات اهل بيت او است; ولى از آن جا كه به مضمون حديث معروف كه: «إِنَّ كُلَّ خُطْبَة لَيْسَ فِيهَا تَشَهُدٌ فَهِىَ كَالْيَدِ الْجَذْمَاءِ; هر خطبه اى كه در آن شهادتين نباشد، مانند دست قطع شده است»(1) امام(عليه السلام) سخن خود را با حمد و ثناى الهى و شهادت به الوهيّت پروردگار و نبوّت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آغاز مى كند، تا دل هاى شنوندگان در پرتو اين دو شهادت، نور و صفا يابد و آماده پذيرش مطالب آينده خطبه شود. مى فرمايد:

«ستايش مخصوص خداوندى است كه فضل و بخشش خود را در تمامى


1. شرح نهج البلاغه مرحوم علاّمه خويى، جلد 7، صفحه 157.

[359]

مخلوقات منتشر ساخته و دست جود و سخايش را به سوى آنان گشوده است».(1)(الْحَمْدُ للهِِ النَّاشِرِ فِي الْخَلْقِ فَضْلَهُ، وَ الْبَاسِطِ فِيهمْ بِالْجُودِ يَدَهُ).

توصيف پروردگار به اين اوصاف، در واقع دليلى است بر اختصاص او به هرگونه ستايش و حمد; آرى، كسى كه اين گونه فضل و جود و سخاى او همگان را فرا گرفته و خوانِ نعمتِ او همه جا گسترده شده، بايد شايسته مدح و ستايش باشد، نه غير او; چرا كه همه ريزه خوار خوان او هستند.

سپس به گسترش دامنه حمد و ستايش او اشاره كرده، مى فرمايد: «ما او را در تمام كارهايش ستايش مى كنيم، و براى رعايت حقوقش از او يارى مى طلبيم!». (نَحْمَدُهُ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ، وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى رِعَايَةِ حُقُوقِهِ).

تعبير به «جَميعِ اُمُور»اشاره به آن است كه نه تنها در نعمت و كاميابى و سلامت و رفاه او را حمد و سپاس مى گوييم; بلكه، در بلا و شدّت و مصيبت، و به هنگام هجوم طوفان حوادث نيز، شاكر و سپاسگزاريم. چرا كه، اوّلا مى دانيم هر كارى مى كند، موافق حكمت و نهايت مصلحت است، حتّى مصايبى كه براى آزمايش ما، يا به عنوان كفّاره گناهان ما، يا سبب بيدارى ما از خواب غفلت است.

و ثانياً، اين حوادث، سبب مى شود كه ما اجر صابران، و پاداش شاكران را ببريم و اين خود نعمت ديگرى است.

و جمله «وَ نَسْتَعِينُهُ...» اشاره به اين حقيقت است كه براى اطاعت فرمان او، و رعايت حقوقش، نيز بايد از او يارى بجوييم; كه بدون يارى او، كارى از ما ساخته نيست و اين همان چيزى است كه شب و روز در نمازها مى گوييم: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ».

بعد از اين حمد و ثنا، شهادت به الوهيّت او مى دهد و مى گويد: «گواهى مى دهيم،


1- شرح نهج البلاغه مرحوم علاّمه خويى، جلد 7، صفحه 157.

[360]

جز او معبودى نيست». (وَ نَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ غَيْرُهُ).

زيرا هنگامى كه پذيرفتيم همه نعمت ها از سوى او است، عبوديّت و پرستش نيز تنها شايسته ذات پاك او خواهد بود.

سپس مى افزايد: «و گواهى مى دهيم كه محمّد (صلى الله عليه وآله) بنده و فرستاده اوست». (وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ).

تكيه بر عبوديّت، قبل از رسالت، علاوه بر اينكه هرگونه شرك را از مؤمنان دور مى سازد، اشاره به اين است كه مقام عبوديّت، از مقام رسالت نيز برتر و بالاتر است! زيرا، بنده كامل و خاصّ خدا كسى است كه تمام وجودش متعلّق به او باشد; به جز او نينديشد و غير از او را نخواهد و اين، اوج تكامل انسان است و مقامى فراتر از آن نيست و همان است كه شايستگى لازم براى رسالت را فراهم مى سازد.

به دنبال آن، در پنج جمله، اوصافى را براى پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) بيان مى كند كه بسيار پرمعنا و پربار است; مى فرمايد: «او را فرستاد تا فرمان حق را آشكارا بيان كند، و به شرح و تبيين اوصافش بپردازد. او با امانت، رسالت خويش را ادا كرد; و با راستى و درستى به راه خود ادامه داد، و پرچم حق را در ميان ما به يادگار گذارد». (أَرْسَلَهُ بَأَمْرِهِ صَادِعاً(1)، وَ بَذِكْرِهِ نَاطِقاً، فَأَدَّى أَمِيناً، وَ مَضَى رَشِيداً; وَ خَلَّفَ فِينَا رَايَةَ الْحَقِّ).

امام(عليه السلام) در اين چند جمله، به ابعاد خدمات پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) اشاره مى كند: از يك سو، اشاره به ابلاغ اوامر و نواهى حق مى فرمايد; كه به طور شفاف و روشن و آشكار و بدون پرده پوشى همه را بيان فرمود.

و از سوى ديگر، آنچه براى معرفة الله و شناخت پروردگار لازم بود، تشريح كرد.


1. «صادع» از مادّه «صَدْع» به معناى شكافتن است و از آنجا كه با شكافتن چيزى درونش آشكار مى شود، اين واژه به معناى اظهار و افشا نيز آمده است و در جمله بالا به همين معنا است و اينكه به دردسرهاى شديد «صُداع» گفته مى شود، به اين دليل است كه گويى مى خواهد سر را بشكافد.

[361]

از سوى سوم، در ابلاغ اين ماموريّت ها نهايت امانت را رعايت كرد.

و از سوى چهارم، خودش نيز در عمل، اين راه را بپيمود و سرمشقى براى همگان شد.

و از سوى پنجم، به فكر نسل هاى آينده بود و پرچم حق را كه همان كتاب و سنّت باشد، در ميان مردم به يادگار گذاشت.

در تفسير «رَايَةَ الْحَقِّ» (پرچم حق) در ميان مفسّران گفتگوست; بعضى آن را به قرآن مجيد، و بعضى به كتاب و سنّت و بعضى به قرآن و عترت - كه در حديث ثقلين آمده است - تفسير كرده اند.

ولى با توجه به جمله هايى كه از «دَلِيلُهَا مَكِيثُ الْكَلاَمِ...» شروع مى شود، مناسبتر از همه آن است كه «راية حق» همان كتاب و سنّت باشد (زيرا كتاب الله، دعوت به سنّت هم نموده است).

سپس مى افزايد: «پرچمى كه هر كس از آن پيشى گيرد از دين خارج شود، و هر كس از آن عقب بماند هلاك گردد، و آن كس كه ملازم آن باشد (به سر منزل سعادت) مى رسد». (مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ(1)، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا زَهَقَ(2)، وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ).

جمله هاى سه گانه بالا درباره نحوه برخورد گروههاى سه گانه مردم با حق و واقعيّت است: گروهى اهل افراطند و از حق پيشى مى گيرند و در بيراهه ها سرگردان و گمراه مى شوند; مانند خوارج كه به گمان خود مى خواستند در عمل كردن به قرآن، از امام زمان خود پيشى بگيرند و با كارهاى احمقانه، گرفتار تضاد شدند. يا همچون كسانى كه در عصر پيامبر هنگامى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در سفر روزه خود را افطار كرد، آنها گفتند: ما چنين نخواهيم كرد و احترام ماه رمضان را بايد حفظ كنيم! كه آنها به


1. «مَرق» از مادّه «مُروق» (بر وزن غروب) به معناى خارج شدن تير از كمان است و بر همين اساس، به «خوارج كه از ايمان خارج شدند، «مار قين» گفته مى شود.
2. «زَهق» از مادّه «زُهوق» به معناى اضمحلال و هلاكت و نابودى است.

[362]

نام «عُصاة» (گردنكشان) ناميده شدند.(1)

گروه ديگر، تفريط كاران هستند كه چند قدمى به دنبال حق مى روند و سپس تنبلى و سستى و هوا پرستى آنها را از ادامه پيروى از حق باز مى دارد.

گروه سوم، ملازمان حقّند; كه نه بر آن پيشى مى گيرند و نه از آن عقب مى مانند; هميشه در ظلّ و سايه حق گام بر مى دارند و به سر منزل مقصود مى رسند.(2)

در ادامه سخن، به مسئله مهم ديگرى پرداخته مى فرمايد: «راهنماى اين پرچم (داراى اين اوصاف است:) با تأنّى سخن مى گويد، و دير به پا مى خيزد، امّا هنگامى كه به پا خاست با سرعت و قاطعيّت پيش مى رود!». (دَلِيلُهَا مَكِيثُ(3) الْكَلامِ، بَطِيءُ الْقِيَامِ، سَرِيعٌ إِذَا قَامَ).

تعبير به «دَليلُها» آيا اشاره به كسى است كه «حامل رايت»، يعنى پرچمدار است؟ و يا آن كس كه پيشاپيش لشكر حركت مى كند و آشنايى كامل به جاده دارد و آنها را در مسير صحيح هدايت مى كند؟

احتمال اوّل نزديكتر به نظر مى رسد; چرا كه پرچمدار عهده دار بخشى از راهنمايى نيز مى باشد و به هر جا مى رود آحاد لشكر موظّفند به دنبال او حركت كنند.

ولى دليل و راهنما (اگر نيازى به وجود او باشد،) دليل و راهنماى لشكر و قافله است، نه راهنماى پرچم كه در عبارت بالا آمد.

درهر حال، منظور از اين تعبير - به تصريح غالب شارحان نهج البلاغه - شخص اميرمؤمنان يا همه اهل بيت عصمت(عليهم السلام) است; چرا كه آنها به مقتضاى «حديث ثقلين» همواره با قرآن بودند و قرآن با آنها و هيچگاه از هم جدا نمى شدند و


1. وسائل الشيعه، جلد 7، صفحه 125، حديث 7. (ابواب من يصحّ منه الصوم).
2. مفعول «لحق» مى تواند «كتاب الله» يا «رسول الله» يا «حق» و يا همه اينها بوده باشد.
3. «مكيث» از مادّه «مكث» به معناى ماندن و توقّفِ توأم با انتظار است و «مكيث» به كسى گفته مى شود كه عاقل و هوشيار است و حساب شده سخن مى گويدو حركت مى كند.

[363]

نمى شوند; و اميرمؤمنان على(عليه السلام) همان كس است كه به گواهى روايات شيعه و اهل سنّت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) به او فرمود: «أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَكَ حَيْثُمَادَارَ; تو با حق هستى و حق با توست، هرگونه گردش كند.»(1)

او كتاب ناطق بود و مفسّر قرآن مجيد و بيانگر سنّت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله).

تعبير به «مَكِيثُ الْكَلاَمِ» به اين معنا نيست كه او كم سخن مى گويد; بلكه مفهومش اين است كه با تأنّى و دقّت و تفكّر سخن مى گويد و به تعبيرى ديگر: هميشه سنجيده سخن مى گويد.

و توصيف او به «بَطِيءُ الْقِيَامِ، سَرِيعٌ إِذَا قَامَ» تأكيد بر اين معنا است كه اعمال او نيز، همچون گفتارش سنجيده است; شتابزده براى انجام كارى قيام نمى كند; امّا هر زمان، وقت كارى فراهم شد فرصت را از دست نمى دهد. قاطعانه بر مى خيزد و بدون ترديد به انجام آن مى پردازد! هر كس با زندگى اميرمؤمنان على(عليه السلام) آشنا باشد، وجود اين اوصاف را آشكارا در حضرتش مى بيند. بارها بعد از پيامبر (صلى الله عليه وآله) افراد سرشناسى آمدند و حضرتش را دعوت به قيام كردند، امّا چون شرايط آماده نبود و دشمن سوء استفاده مى كرد، نپذيرفت; ولى در آن زمان كه شرايط فراهم گشت، ترديدى به خود راه نداد.


1. اين حديث و شبيه آن، به طرق مختلف از پيامبراكرم (صلى الله عليه وآله) به وسيله «امّ سلمه» نقل شده است. از جمله «ابن عساكر» در «تاريخ دمشق» و «ابوبكر بغدادى» در «تاريخ بغداد» و «حموينى» در «فرائد السمطين» و كتب ديگر نقل كرده اند. در «صحيح ترمذى» نيز به اين عبارت نقل شده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: «أَللّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ; خداوندا حق را با او قرار ده، هرگونه گردش مى كند». (براى شرح بيشتر به كتاب احقاق الحق، جلد پنجم، صفحه 623 به بعد، و الغدير، جلد 3، صفحه 176 به بعد مراجعه شود).
جالب اينكه «فخر رازى» در تفسير سوره «حمد» در مورد جهر به بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (بلند خواندن بسم الله) از «بيهقى» دانشمند معروف اهل سنّت، از «ابوهريره» نقل مى كند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) جهر به بسم الله مى كرد; سپس مى افزايد: عمر، ابن عبّاس، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير نيز، همگى جهر به بسم الله مى كردند; امّا على(عليه السلام) به تواتر ثابت شده است كه همواره جهر به بسم الله مى كرد و هر كس در دينش به على اقتدا كند، به راه هدايت رفته و دليل بر آن، حديث پيامبر (صلى الله عليه وآله) است كه فرمود: «أَللّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِىٍّ حَيْثُ دَارَ» (تفسير كبير فخر رازى، جلد اوّل، صفحه 204 و 205)

[364]

در بيانات آن حضرت نيز شواهد روشنى بر اين اوصاف ديده مى شود.(1)

سپس اضافه مى فرمايد: «زمانى كه شما تحت فرمان او در آييد، و با انگشت به سوى او اشاره كنيد (و همه تسليم فرمان او گرديد،) مرگ او فرا مى رسد، و دورانش سپرى مى شود». (فَإِذَا أَنْتُمْ أَلَنْتُمْ لَهُ رِقَابَكُمْ، وَ أَشَرْتُمْ إِلَيْهِ بِأَصَابِعِكُمْ، جَاءَهُ الْمَوْتُ فَذَهَبَ بِهِ).

اشاره به اينكه: او زحمت فراوانى مى كشد، تا شما را زير پرچم خويش گردآورد و رهبرى او براى شما آن چنان مسلّم شود، كه از هر سو به او اشاره كنيد; ولى بعد از فراهم شدن مقدّمات پيروزى و اتّحاد شما، دست تقدير او را از شما خواهد گرفت و شما بار ديگر پراكنده مى شويد و دشمنان مسلّط مى گردند.

جمله هاى بالا مى تواند اشاره به همان چيزى باشد كه قبلا در سند همين خطبه آورديم، كه اهل عراق در آن ماه كه امام(عليه السلام) شربت شهادت نوشيد، بيش ازهر زمان ديگر، گرد آن حضرت جمع شدند; به گونه اى كه يك صد هزار لشكر، هر 10 هزار تن تحت فرماندهى يك نفر، آماده پيكار تحت فرمان آن حضرت با ستمگران شام شده بودند. ولى شهادت آن امام شيرازه آنها را درهم ريخت.

بعضى از شارحان نهج البلاغه تفسير ديگرى براى اين بخش از خطبه كرده اند و گفته اند كه اشاره به تمام دوران حضرت است; ولى اين تفسير، بسيار بعيد به نظر مى رسد! چرا كه تعبيرات قبل از اين جمله، خلاف اين معنا را مى رساند; به خصوص اينكه، اين خطبه بعد از خلافت آن حضرت ايراد شده و اشاره به آينده مى كند.

امام(عليه السلام) براى اين كه اصحاب و يارانش مأيوس نشوند، آنها را به پيروزى هاى آينده بشارت مى دهد و مى فرمايد: «بعد از او مدّتى در انتظار خواهيد بود، تا خداوند شخصى را ظاهر كند كه شما را جمع نمايد و پراكندگى تان را به جمعيّت مبدّل


1. به شرح خطبه پنجم و ششم نهج البلاغه، در جلد اوّل از اين كتاب مراجعه شود.

[365]

سازد». (فَلَبِثْتُمْ بَعْدَهُ مَا شَاءَ اللهُ حَتَّى يُطْلِعَ اللهُ لَكُمْ مَنْ يَجْمَعُكُمْ، وَ يَضُمُّ نَشْرَكُمْ).

در اينكه اين جمله ها اشاره به قيام كيست؟ «مفسّران نهج البلاغه» دو احتمال داده اند: بعضى آن را اشاره به قيام حضرت مهدى(عليه السلام) مى دانند و بعضى ديگر، به قيام بنى عبّاس; كه زندگى ننگين بنى اميّه را به طور كامل درهم پيچيدند و سايه شوم آن گروه ظالم و فاسد و مفسد را، از سرِ مسلمين كم كردند; هر چند خود آنها به شكل ديگرى جنايات را آغاز نمودند.

ولى تفسير اوّل بسيار مناسبتر است; چرا كه بنى عبّاس شايسته اين تعبيرات در كلام امام(عليه السلام) نبودند و مظالم آنها بر شيعيان على(عليه السلام) و مردم عراق، كمتر از مظالم بنى اميّه نبود. اضافه بر اين، سخن در كسى است كه پرچمدار حق باشد و به يقين بنى عبّاس پرچمدار باطل بودند!

اين احتمال نيز در تفسير جمله بالا داده شده كه منظور از اجتماع ياران حضرت بر گرد فرد يا افرادى در آينده، تنها اجتماعى سياسى و نظامى نيست; بلكه اجتماع فكرى و فرهنگى را نيز شامل مى شود و اين معنا در زمان امام باقر و امام صادق و امام على بن موسى الرضا(عليهم السلام) تحقّق يافت و جمله هاى آخر اين خطبه را، گواهى بر اين معنا گرفته اند.

ولى با توجّه به ناهماهنگى اين تفسير با جمله هاى پيشين كه از اجتماع سياسى و نظامى سخن مى گويد، اين احتمال بعيد به نظر مى رسد.

ولى به هر حال، هدف از بيان اين جمله نفى آن چيزى است كه غالباً بعد از شكست ها بر افكار چيره مى شود و آن يأس و نوميدى و بدبينى است. مى فرمايد: اين موج به هر حال گذرا است و آينده اى روشن براى جامعه اسلامى در پيش است; نگران نباشيد!

در تأييد همين سخن، در جمله هاى بعد مى افزايد: «بنابراين، به چيزى كه نيامده

[366]

دل نبنديد و نسبت به آنچه گذشته، مأيوس و نگران نباشيد; زيرا آن كس كه پشت كرده، ممكن است يكى از پاهايش بلغزد و ديگرى برقرار ماند; سپس هر دو باهم به جاى خود باز گردد، ثابت شود (و پيروزى بيافريند)». (فَلا تَطْمَعُوا فِي غَيْرِ مُقْبِل، وَ لاَ تَيْأَسُوا مِنْ مُدْبِر، فَإِنَّ الْمُدْبِرَ عَسَى أَنْ تَزِلَّ بِهِ إِحْدَى قَائِمَتَيْهِ، وَ تَثْبُتَ الأُخْرى، فَتَرْجِعَا حَتَّى تَثْبُتَا جَمِيعاً).

در واقع امام(عليه السلام) به بيان دو قاعده كلّى مى پردازد كه در پيشامدها و حوادث سخت بايد به آن توجه داشت: نخست اين كه، نبايد در اين گونه مواقع گرفتار خوش بينى افراطى شد و دل به چيزى بست كه هنوز مقدّمات آن فراهم نشده و به دنبال آن قيام نسنجيده اى صورت گيرد. و ديگر اين كه، شكست ها و مشكلات نيز نبايد مايه يأس گردد و آن را امام(عليه السلام) تشبيه به كسى مى كند كه در جادّه اى حركت مى كند و ناگهان يك پاى او مى لغزد; مردم خيال مى كنند براى هميشه سقوط كرد! ولى چيزى نمى گذرد كه بر پاى ديگر تكيه مى كند و پاى اوّل را به جاى خود مى آورد و آماده حركت مى شود.

بنابراين، در حوادثِ سختِ اجتماعى، در برابر امواج خروشانِ حادثه، نبايد مأيوس شد و نسبت به حركات نسنجيده، نبايد اميدوار بود.

جمعى از شارحان نهج البلاغه «غَيْرِ مُقْبِل» را اشاره به امامان غير از مهدى(عليه السلام) از اهل بيت (عليهم السلام) دانسته اند و اين كه مى فرمايد:

در آنها طمع نداشته باشيد، اشاره به اين است كه شرايط قيام براى آنها فراهم نيست و «مُدْبِر» را اشاره به حضرت مهدى(عليه السلام) دانسته اند كه نبايد از ظهورش در هيچ زمان مأيوس بود.

ولى اين تفسير، با جمله هاى آخر اين قسمت از خطبه ابداً سازگار نيست! چرا كه لغزش يك پا و سپس تكيه كردن بر پاى دوم و بازگشتن پاى لغزيده به جاى خود، جز با تكلّف زياد بر آن حضرت تطبيق نمى كند.

[367]

اضافه بر اين، تعبير به «مُقْبِل» و «مُدْبِر» به صورت نكره نشان مى دهد كه منظور بيان يك قاعده كلى است، نه اشاره به يك مصداق شخصى وگرنه مناسب بود با الف و لام ذكر شود.

 

نكته ها

1- رهبران الهى بايد چنين باشند!

ويژگى هايى كه امام(عليه السلام) درباره خودش به طور غيرمستقيم در عبارت بالا آورده است; در واقع اشاره به اوصافى است كه در هر رهبر الهى مدير و مدبّر و با اقتدار بايد باشد.

نخست اينكه: بايد سخنانش سنجيده و توأم با فكر و تروّى باشد. همان گونه كه در روايت ديگرى از امام(عليه السلام) در نهج البلاغه آمده است:

«لِسَانُ الْعَاقِلِ وَراءَ قَلْبِهِ، وَ قَلْبُ الأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ; زبان عاقل پشت قلب او قرار گرفته و قلب احمق پشت زبان او است.»(1)

يعنى خردمندان نخست مى انديشند، سپس سخن مى گويند ولى سفيهان، نخست سخن مى گويند سپس پيرامون صحّت و بطلان كلام خود انديشه مى كنند!!

ديگر اينكه: كارهايش سنجيده و همراه با تدبير و عاقبت انديشى است و پس از آگاهى از درستى كار، آن را قاطعانه انجام مى دهد.

در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه فرمود: «إِذَا هَمَمْتَ بِأَمْر فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ، فَإِنْ يَكُ خَيْراً وَرُشْداً فَاتَّبِعَهُ، و إِنْ يَكُ غَيّاً فَاجْتَنِبْهُ; هنگامى كه تصميم بر كارى گرفتى به عاقبت آن نيك بينديش! اگر خوب است و نيكى آن آشكار است، پيروى كن و اگر گمراهى است از آن بپرهيز.»(2)


1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 40.
2. شرح نهج البلاغه علاّمه خوئى، جلد 7، صفحه 159.

[368]

2- شكست ها پل هاى پيروزى است!

هنگام بروز حوادثِ سخت، گروهى ناگهان ازهمه چيز مأيوس مى شوند، يا به فعاليت هاى خام و ناپخته دست مى زنند و اين يأس مانع مهمّى از فعّاليت هاى حساب شده آينده آنها خواهد شد; همان فعّاليت هايى كه ممكن است شكست را به پيروزى مبدّل سازد و ناكامى را به كاميابى.

توجّه عميق به دو نكته اى كه امام(عليه السلام) در بالا فرمود مى تواند اين حالت منفى را برطرف سازد. نخست اين كه، از كارهاى شتاب زده و دلبستگى به آنچه مقدّمات آن فراهم نشده است بپرهيزند و ديگر اين كه، از شكست هاى مقطعى و موردى مأيوس نشوند; چرا كه مى شود با تجربه هاى شكست، پل پيروزى ساخت.

اضافه بر اين، گاه الطاف خفيّه الهى شامل حال انسان مى شود و وسايل پيروزى را آماده مى سازد. در حديثى از امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) طبق روايتى كه شيخ صدوق در امالى نقل كرده، چنين مى خوانيم كه فرمود:

«كُن لِمَا لاَتَرْجُو أَرْجَى مِنْكَ لِمَا تَرْجُو; نسبت به چيزى كه اميدوار نيستى از چيزى كه اميد بدان دارى، اميدوارتر باش (نه نسبت به اوّلى مأيوس باش و نه دلبستگى به دومى داشته باش.)» سپس امام(عليه السلام) با ذكر سه مثال جالب، اين مسأله را روشن مى سازد; نخست مى فرمايد: «موسى بن عمران براى آوردن مقدارى آتش در بيابان سينا به راه افتاد، ولى خداوند با او سخن گفت و به مقام نبوّت رسيد. و ملكه سبا براى ديدار سليمان آمد، امّا به افتخار اسلام و ايمان با سليمان مفتخر شد، و ساحرانِ فرعون، به اميد تقرّب به او به مبارزه با موسى(عليه السلام) برخاستند، ولى سرانجام به موسى(عليه السلام)ايمان آوردند.»(1)

 


1. امالى صدوق، صفحه 150، حديث 7.

[369]

 

 

بخش دوم

 

أَلاَ إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّد، صَلَّى الله عَلَيْهَ وَ آلَهِ كَمَثَلِ نُجُومِ السَّماءِ: إِذَا خَوَى نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ، فَكَأَنَّكُمْ قَدْ تَكَامَلَتْ مِنَ الله فِيكُمُ الصَّنَائِعُ، وَ أَرَاكُمْ مَا كُنْتُمْ تَأْمُلُونَ.

 

ترجمه

آگاه باشيد! آل محمّد(صلى الله عليه وآله) همانند ستارگان آسمانند كه هرگاه يكى از آنها غروب كند، ديگرى طلوع مى كند. گويا (مى بينم در پرتو خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله)) نعمت هاى الهى بر شما كامل شده، و آنچه را آرزو داشته ايد، خدا به شما ارزانى داشته است.

 

شرح و تفسير

در پرتو آل محمّد(صلى الله عليه وآله)

در قسمت پايانى اين خطبه، امام(عليه السلام) همه مخاطبان خود را كه منحصر به معاصران خويش نيست، مخاطب ساخته و مقام و موقعيّت اهل بيت را در عباراتى كوتاه، امّا بسيار پر معنا براى آنها شرح مى دهد. مى فرمايد: «آگاه باشيد! آل محمّد(صلى الله عليه وآله) همانند ستارگان آسمانند كه هرگاه يكى از آنها غروب كند، ديگرى طلوع مى كند». (أَلاَ إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّد، صَلَّى الله عَلَيْهَ وَ آلَهِ كَمَثَلِ نُجُومِ السَّماءِ: إِذَا خَوَى(1) نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ).

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation