بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 2, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     401 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     402 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     403 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     404 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     405 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     406 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     407 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     408 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     409 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     410 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     411 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     412 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     413 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     414 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     415 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     416 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     417 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     418 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     419 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     420 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     421 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     422 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     423 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     424 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     425 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     426 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     427 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     428 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     429 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     430 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     431 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     432 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     433 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 

 

ما قسمت هاى زيادى از تاريخِ كوفه و حوادث مرگبار آن را در ذيل خطبه 25 و 47 در جلد دوّم و خطبه 87 در جلد سوّم آورده ايم و نيازى به تكرار نيست.

 

[391]

   نهج البلاغه

خطبه 102   

 

خطبه 102(1)

 

 

 

و من خطبة له(عليه السلام)

 

تجري هذا المجرى و فيها ذكر يوم القيامة و احوال النّاس المقبلة

اين خطبه نيز همانند خطبه سابق، به حوادث آينده اشاره دارد و در ابتدا به حوادث سخت روز قيامت نيز اشاره اى مى كند.

 

خطبه در يك نگاه

اين خطبه از دو بخش تشكيل يافته: بخش اوّل كه قسمت كوتاهى است، اشاره به حوادث سخت روز رستاخيز دارد، كه خداوند اوّلين و آخرين را براى رسيدگى به حساب دقيق و دادن پاداش و كيفر اعمالشان جمع مى كند.

در بخش دوم اشاره به فتنه هاى وحشتناكى دارد كه همچون پاره هاى شب تاريك روى مى آورند و مردم را در فشار شديد قرار مى دهند و سرانجام گروهى از مجاهدان راستين، در برابر آنها به پا مى خيزند. امام(عليه السلام) در اين بخش مخصوصاً روى شهر بصره انگشت مى گذارد و به فتنه هايى كه دامن اين شهر را مى گيرد، اشاره مى كند.


1. سند خطبه: اين خطبه در منابعى كه قبل از «سيّد رضى» نگاشته شده، به دست نيامده; ولى در هر حال، به نظر مى رسد كه جزئى از خطبه 128 - كه به خواست خدا به زودى به شرح آن خواهيم پرداخت - مى باشد; ولى در كتاب هايى كه بعد از «سيّد رضى» نوشته شده، ديده مى شود.

[392]

[393]

 

 

بخش اوّل

 

وَ ذلِكَ يَوْمٌ يَجْمَعُ اللهُ فِيهِ الأَوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ لِنِقَاشِ الْحِسَابِ، وَ جَزَاءِ الأَعْمَالِ، خُضُوعاً، قِياماً، قَدْ أَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ، وَ رَجَفَتْ بِهِمُ الأَرْضُ، فَأَحْسَنُهُمْ حَالا مَنْ وَجَدَ لِقَدَمَيْهِ مَوْضِعاً، وَ لِنَفْسِهِ مُتَّسَعاً.

 

ترجمه

آن روز روزى است كه خداوند، اوّلين و آخرين را براى حساب رسى دقيق و دادن جزاى اعمال جمع مى كند، در حالى كه همه با خضوع (و وحشت) به پا خاسته اند! اين در حالى است كه عرق (از سر و رويشان فرو مى ريزد، به گونه اى كه) بر دهانشان لجام زده، و لرزش زمين، تمام اندامشان را به حركت در مى آورند و بهترين حال براى كسانى كه در عرصه محشر حاضرند حال كسى است كه جاى پايى پيدا كند و يا محلّى براى خود به دست آورد!

 

شرح و تفسير

وحشت عظيم محشر!

همان گونه كه در بالا اشاره شد، امام(عليه السلام) در بخش اوّل اين خطبه، جهت آماده سازى دل ها، اشاره به وضع مردم در روز قيامت مى كند و در عباراتى كوتاه و تكان دهنده، ويژگى هاى وحشت انگيز آن روز را شرح مى دهد. مى فرمايد: «آن روز روزى است كه خداوند اوّلين و آخرين را براى رسيدگى به حساب دقيق و دادن

[394]

جزاى اعمال، جمع مى كند; در حالى كه همه، با خضوع (و وحشت) به پا خاسته اند!». (وَ ذلِكَ يَوْمٌ يَجْمَعُ اللهُ فِيهِ الأَوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ لِنِقَاشِ الْحِسَابِ، وَ جَزَاءِ الأَعْمَالِ، خُضُوعاً، قِياماً).

تعبير به «اوّلين» و «آخرين» اشاره به اين حقيقت است كه قيامت و حساب اعمال، براى همه انسان ها در يك روز و يك زمان خواهد بود; همان گونه كه قرآن مجيد مى فرمايد: «وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً; و همگى روز رستاخيز، تك و تنها نزد او حاضر مى شوند.»(1) و در جاى ديگر مى فرمايد: «قُلْ إِنَّ الأَوَّلِينَ وَ الآخِرينَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْم مَعْلُوم; بگو اوّلين و آخرين همگى در روز معيّنى گردآورى مى شوند».(2)

تعبير به «نِقَاش» كه به معناى دقّت در محاسبه است، نشان مى دهد در آن روز كمترين و كوچك ترين اعمال مورد حساب قرار مى گيرد و به آن پاداش يا كيفر داده مى شود.

تعبير به «خضوع» و «قيام» اشاره به اين است كه مردم در روز قيامت همچون كسانى هستند كه در دادگاهها، در برابر قضات عدل، حاضر مى شوند و در حالى كه ايستاده اند آثار وحشت در آنها نمايان است.

در آيات قرآن نيز به اين معانى اشاره شده; در يك جا مى فرمايد: «خُشَّعاً أَبْصَارُهُمْ...; در حالى كه چشمانشان از شدت وحشت به زير افتاده...»(3) و در جايى ديگر مى فرمايد: «يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمينَ; روزى كه مردم در پيشگاه پروردگار جهانيان مى ايستند».(4)


1. سوره مريم، آيه 95.
2. سوره واقعه، آيات 49 - 50.
3. سوره قمر، آيه 7.
4. سوره مطففّين، آيه 6.

[395]

سپس مى افزايد: آنها در حالى در دادگاه عدل الهى حاضر مى شوند كه «عرق (از سرو رويشان فرو مى ريزد به گونه اى كه) بر دهانشان لجام زده، و لرزش زمين تمام اندامشان را مى لرزاند». (قَدْ أَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ، وَ رَجَفَتْ(1) بِهِمُ الأَرْضُ).

آيا اين عرق ريزان شديد، به خاطر گرمى فضاى محشر است، يا از شدّت شرمندگى و خجالت، و يا هر دو؟! و نيز لرزش زمين آيا به خاطر اعمال آنهاست، يا طبيعت دادگاه عدل الهى اين چنين است، تا همه به فكر خويش باشند و به آنچه انجام داده اند بى كم و كاست اعتراف كنند؟! هر چه باشد محيط رعب آور عجيبى است.

در آيات و روايات اسلامى نيز اشارات زيادى به عوامل و اسباب وحشت زاى روز محشر شده است. (خداوند همه ما را حفظ كند و در آن روز، مشمول الطاف كريمانه اش قرار دهد!).

بعضى از شارحان نهج البلاغه در اينجا - مانند بسيارى ديگر از موارد - اصرار دارند كه الفاظ بالا را كنايه از امور باطنى و روحانى بدانند; در حالى كه هيچ نيازى به اين گونه تأويلها كه شاهد و قرينه اى ندارد، نيست و اگر ما باب اين گونه تأويلات را در آيات و روايات بگشاييم، باب «تفسير به رأى» گشوده مى شود و هر كس آنچه را تمايل به آن دارد، از آيات و روايات مى فهمد و به شيوه بعضى از روشنفكرنمايان «قرائت هاى جديد در آيات و روايات» شروع مى شود، در اين صورت مسلّم است كه اصالت همه متون مذهبى مخدوش مى گردد و چيزى براى استدلال بر مسايل عقيدتى و عملى باقى نمى ماند.

امام(عليه السلام) در پايان اين بخش، به يكى ديگر از مشكلات عظيم صحنه قيامت اشاره كرده، مى فرمايد: «بهترين حال براى كسانى كه در عرصه محشر حاضرند، حال كسى


1. «رَجف» از مادّه «رجف» (بر وزن ربط) به معناى اضطراب و لرزه شديد است و از آنجا كه اخبار فتنه انگيز، مايه اضطراب جامعه مى شود، به آن «اراجيف» مى گويند.

[396]

است كه جاى پايى پيدا كند، يا محلّى براى خود به دست آورد». (فَأَحْسَنُهُمْ حَالا مَنْ وَجَدَ لِقَدَمَيْهِ مَوْضِعاً، وَ لِنَفْسِهِ مُتَّسَعاً).

اين تعبير اشاره به يكى از مشكلات عظيم صحنه محشر است كه بر اثر كثرت جمعيّت و ضيق مكان حاصل مى شود و از تعبيرات روايات بر مى آيد كه هول محشر و وحشت حساب رسى اعمال، مسأله عامّى است كه همه حاضران در محشر را فرا مى گيرد; چرا كه حتّى نيكوكاران از حساب رسى دقيق پروردگار، بيم ناكند! هول محشر عوامل فراوانى دارد كه يكى از آنها همان ضيق مكان است كه در جمله بالا آمده است.

 

[397]

 

 

بخش دوّم

 

و منها:

در قسمت ديگرى از اين خطبه آمده است:

فِتَنٌ كَقِطَعِ الْلَّيْلِ الْمُظْلِمِ، لاَ تَقُومَ لَهَا قَائِمَةٌ، وَ لاَ تُرَدُّ لَهَا رَايَةٌ، تَأْتِيكُمْ مَزْمُومَةً مَرْحُولَةً: يَحْفِزُهَا قَائِدُهَا، وَ يَجْهَدُهَا رَاكِبُهَا، أَهْلُهَا قَوْمٌ شَدِيدٌ كَلَبُهُمْ، قَلِيلٌ سَلَبُهُمْ، يُجَاهِدُهُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ قَوْمٌ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَكَبِّرِينَ، فِي الأَرْضِ مَجْهُولُونَ، وَ فِي السَّماءِ مَعْرُوفُونَ. فَوَيْلٌ لَكِ يَا بَصْرَةُ عِنْدَ ذلِكَ، مِنْ جَيْش مِنْ نِقَمِ الله! لاَ رَهَجَ لَهُ، وَ لاَ حَسَّ، وَ سَيُبْتَلَى أَهْلُكِ بِالْمَوتِ الأَحْمَرِ، وَ الْجُوعِ الأَغْبَرِ).

 

ترجمه

(در آينده) فتنه هايى خواهد بود، همچون پاره هاى شب تاريك كه هيچ كس نمى تواند در برابر آن بايستد، و هيچ پرچمى از پرچمهاى آن به عقب رانده نمى شود (و شكست دامان آنها را نمى گيرد;) همچون شترى مهار شده، و جهاز نهاده - كه زمام دارش آن را مى كشد، و سوارش به سرعت آن را مى راند - به سوى شما مى آيد; اين فتنه گران، جمعيّتى هستند كه ضربه آنها بسيار شديد ولى تلفات خود آنها بسيار كم است. (سرانجام) گروهى (در برابر آنها به پا مى خيرند و) در راه خدا با آنها نبرد مى كنند (و فتنه گران را در هم مى شكنند). آنها جمعيّتى هستند كه نزد متكبّران و گردنكشان خوارند. در زمين گم نامند، و در آسمان معروفند.

[398]

در آن هنگام، واى بر تو اى بصره! از لشكرى كه به عنوان كيفر الهى بدون گردوغبار و بى سرو صدا به تو حملهور مى شوند و به زودى ساكنانت به مرگ سرخ، و گرسنگى شديدى كه رنگ چهره آنها را دگرگون مى سازد، مبتلا خواهند شد.

 

شرح و تفسير

به هوش باشيد، فتنه ها در پيش است!

در اين بخش از خطبه، باز امام(عليه السلام) به پيشگويى دقيق ديگرى پيرامون يكى ديگر از فتنه هايى كه در انتظار مردم عراق است و كانون آن به خصوص بصره مى باشد، اشاره مى كند، شايد مردم با شنيدن آن، آمادگى دفاع بيشترى پيدا كنند و ضايعات و تلفاتشان در اين فتنه كم شود و نيز از كيفر الهى كه گاه به صورت فتنه ها ظاهر مى شود، بترسند و راه راست را در پيش گيرند. مى فرمايد: «فتنه هايى است همچون پاره هاى شبِ تاريك، كه هيچ كس نمى تواند در برابر آن بايستد و هيچ پرچمى از پرچم هاى آن به عقب رانده نمى شود (و شكست، دامن آنها را نمى گيرد)» (فِتَنٌ كَقِطَعِ(1) الْلَّيْلِ الْمُظْلِمِ، لاَ تَقُومَ لَهَا قَائِمَةٌ، وَ لاَ تُرَدُّ لَهَا رَايَةٌ).

اشاره به اينكه، گردانندگان اين فتنه بسيار قوى و زورمندند و حساب شده وارد ميدان مى شوند و فضاى جامعه را تيره و تار مى سازند.

در تكميل اين معنا مى افزايد: «اين فتنه ها به سوى شما مى آيد، همچون شترى مهار شده و جهاز بر پشت نهاده كه زمام دارش آن را مى كشاند و سوارش به سرعت آن را مى راند». (تَأْتِيكُمْ مَزْمُومَةً(2) مَرْحُولَةً(3): يَحْفِزُهَا(4) قَائِدُهَا، وَ يَجْهَدُهَا رَاكِبُهَا).


1. «قطع» جمع «قطعه» است و اين تعبير در مورد شبهاى تاريك شايد به اين معنا است كه بعضى از بخش هاى شب مانند نيمه شب، يا زمانى كه ماه در آسمان نيست، فضا تاريك تر است و بعضى آن را به معناى قسمت عمده شب تفسير كرده اند.
2. «مزمومه» از مادّه «زمام» به معناى حيوانى است كه به آن مهار زده باشند و تحت كنترل باشد.
3. «مرحوله» از مادّه «رَحْل» به معناى جهاز شتر يا وسائل سفر است و در اينجا«مرحوله» به معناى شتر آماده و مهيّا است و كنايه از اين است كه فتنه گران با تمام امكانات به پا مى خيزند.
4. «يحفز» از مادّه «حفز» (بر وزن حبس) به معناى تحريك كردن و برانگيختن و هول دادن است.

[399]

امام(عليه السلام) براى نشان دادن آمادگى فتنه گران از هر نظر، فتنه آنان را به شترى تشبيه مى كند كه افسار بر دهان و جهاز بر پشت دارد و كاملا تسليم كسى است كه سوار بر آن است و به تعبير ديگر: همه چيز، براى پيشرفت فتنه گرى هاى آنها آماده است.

تا آن حد كه «اين فتنه گران، جمعيّتى هستند كه ضربه آنها بسيار شديد و تلفات آنان كم است». (أَهْلُهَا قَوْمٌ شَدِيدٌ كَلَبُهُمْ(1)، قَلِيلٌ سَلَبُهُمْ(2)).

اين از ويژگى هاى كسانى است كه حساب شده و با تداركى كامل وارد ميدان مى شوند، كه در ادامه سخن با توجّه به تواريخ موجود، اين گروه را خواهيم شناخت و خواهيم ديد اوصافى كه در بالا آمده، بر آنها به خوبى تطبيق مى كند.

سپس امام(عليه السلام) به نكته مهمّى اشاره مى فرمايد كه اين فتنه، زياد دوام پيدا نمى كند، بلكه خداوند فتنه گران را به دست جمعى از اولياى مجاهدش درهم مى پيچد، مى فرمايد: «گروهى (در برابر آنها به پا مى خيزند و) در راه خدا با آنها نبرد مى كنند (و فتنه گران را درهم مى شكنند;) آنها جمعيّتى هستند كه نزد متكبّران و گردن كشان خوارند، در زمين گمنامند، و در آسمانها معروف!». (يُجَاهِدُهُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ قَوْمٌ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَكَبِّرِينَ، فِي الأَرْضِ مَجْهُولُونَ، وَ فِي السَّماءِ مَعْرُوفُونَ).

اشاره به اينكه گروهى از اولياء الله كه مقام والايى در پيشگاه خدا دارند و در زمينه جهاد فى سبيل الله، قوىّ و پيشتازند، آتش اين فتنه را خاموش مى كنند. آنها كسانى هستند كه به خاطر عدم تظاهر و يا رياكارى و بى اعتنايى به دنيا، نزد گردنكشان، مقام و منزلتى ندارند و در ميان مردم، گمنامند; امّا فرشتگان آسمان -


1. «كَلَب» (بر وزن طلب) به معناى اذيّت و آزار است.
2. «سَلَب» (بر وزن طلب) در اين گونه موارد به معناى لباسى است كه در ميدان جنگ، قاتل از مقتول بر مى دارد و در عبارت بالا كنايه از اين است كه تلفات فتنه گران بسيار كم است.

[400]

كه از باطن اين جهان باخبرند - آنها را به خوبى مى شناسند!

در اينكه آن قوم فتنه گر كه امام(عليه السلام) از ظهور و فجايع آن ها خبر مى دهد، كيستند و مجاهدانى كه در برابر آنها برخاستند و بعد از مدّتى فتنه را خاموش كردند چه كسانى بودند؟ در ميان مفسّران نهج البلاغه گفتگوى زيادى است.

جمعى آن قوم فتنه گر را طرفداران مردى به نام «صاحب الزنج» مى دانند كه نام اصلى اش «علىّ بن محمّد» بود و خود را منتسب به خاندان پيامبر مى كرد (هر چند انتساب او كاملا مشكوك است) و گروهى از بردگان سياه پوست را دور خود جمع كرد و به همين دليل، لقب، «صاحب الزنج» به او دادند (صاحب بردگان سياه پوست). وى در نيمه قرن سوم به پا خاست و در اطراف بصره، آشوب و فتنه عظيمى بر پا نمود و بعد از 12 سال، حكومت بر آن منطقه، به دست جمعى از مجاهدان كشته شد.

بعضى ديگر آن را اشاره به فتنه «مغول» مى دانند كه نه تنها سرزمين عراق، بلكه بخش هاى عظيم جهان اسلام را زير پوشش خود قرار دادند و بعد از مدّت طولانى، فتنه آنها به وسيله جنگجويان اسلام خاموش شد.

گروهى آن را به حوادث «آخر الزّمان» تفسير كرده اند كه فتنه گرانى به پا مى خيزند، نه تنها سرزمين عراق، كه مناطق وسيعى را زير ضربات شديدترين فتنه ها قرار مى دهند و سرانجام به دست سپاهيان مهدى(عليه السلام) كه از مجاهدين فى سبيل الله اند، از ميان مى روند.

با توجّه به اينكه بسيارى از مفسّران نهج البلاغه اين خطبه را بخشى از خطبه 128 مى دانند، ترجيح مى دهيم كه بحث بيشتر در اين زمينه را به شرح آن خطبه واگذار كنيم و هر دو را يكجا بحث نماييم.

سپس در قسمت اخير اين خطبه، امام(عليه السلام) شهر بصره را مخاطب قرار داده، پيشگويى خاصّى در خصوص اين شهر مى كند. مى فرمايد: «در آن هنگام واى بر تو

[401]

اى بصره! از لشكرى كه به عنوان كيفر الهى بدون گردو غبار و بى سروصدا به تو حملهور مى شود، و به زودى ساكنانت به مرگ سرخ و گرسنگى شديدى كه رنگ چهره آنها را دگرگون مى سازد، مبتلا خواهند شد!». (فَوَيْلٌ لَكِ يَا بَصْرَةُ عِنْدَ ذلِكَ، مِنْ جَيْش مِنْ نِقَمِ الله! لاَ رَهَجَ(1) لَهُ، وَ لاَ حَسَّ(2)، وَ سَيُبْتَلَى أَهْلُكِ بِالْمَوتِ الأَحْمَرِ، وَ الْجُوعِ الأَغْبَرِ(3)).

تعبير به «عِنْدَ ذلِكَ; در آن زمان» نشان مى دهد كه حادثه بصره، حادثه جداگانه اى نيست; بلكه بصره يكى از كانون هاى آن فتنه عظيم است كه مردمش زير ضربات آن فتنه، به شديدترين وجهى مجازات مى شوند.

تعبير به «نِقَمِ اللهِ» نشان مى دهد كه اين فتنه وحشتناك، كيفر اعمال آنها است.

تعبير به «لاَرَهَجَ لَهُ وَ لاَحِسَّ» اشاره به آمادگى كامل لشكر مهاجم است كه با شيوه حساب شده، بى سروصداو به طور ناگهانى به شهر حملهور مى شوند، تا كسى مجال مقاومت در برابر آنها نداشته باشد!.

تعبير به «أَلْمَوْتُ الأَحْمَرِ» (مرگ سرخ) اشاره به كشتار وسيعى است كه در بصره واقع مى شود. در تاريخ «صاحب زنج» نوشته اند: هنگامى كه وارد بصره شد سيصد هزار نفر از مردم آنجا را از دم شمشير گذراند(4).

و تعبير به «أَلْجُوعُ الأَغْبَر» (گرسنگى غبارآلود) اشاره به قحطى شديدى است كه بر اثر جنگ ها و ناامنى، يا بر اثر خشكسالى دامان آنها را گرفت و رنگ چهره آنان را دگرگون ساخت.


1.«رهج» به معناى غبار است و دراين جا كنايه از اين است كه لشكر مهاجم، بى سروصدا و به طور غافلگيرانه وارد شهر مى شود.
2. «حسّ» به معناى صداهاى درهم آميخته است.
3. «أغبر» به معناى غبار آلود است و «أَلْجُوعُ الأَغْبَرِ» كنايه از قحطى شديد است; چرا كه در زمان قحطى مردم چنان گرسنه مى شوند كه رنگ از صورت آنها مى پرد، كه گويى چهره آنها را غبار گرفته است.
4. مروج الذهب، جلد 4، صفحه 119.

[402]

به گفته بعضى از مورّخان آن قدر كار بر آنها سخت شد كه حيواناتى همچون سگ و گربه و موش را كشتند و خوردند و گاهى مرده انسانها را مى خورند.(1)

بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» تفسيرهاى ديگرى براى «أَلْمَوْتُ الأَحْمَرِ» و «أَلْجُوعُ الأَغْبَرِ» مانند تفسير به «طاعون» و «وبا» و «غرق شدن به خاطر سيلاب» و «هجوم امواج دريا» نموده اند كه مناسب به نظر نمى رسد.

 


1. مروج الذهب، جلد 4، صفحه 119.

[403]

   نهج البلاغه

خطبه 103   

 

خطبه 103(1)

 

 

 

و من خطبة له(عليه السلام)

 

فى التزهيد فى الدنيا

امام(عليه السلام) اين خطبه را درباره زهد در دنيا ايراد فرموده است.

 

خطبه در يك نگاه

همان گونه كه از تعبيرات مرحوم «سيّد رضى» (منها و منها) استفاده مى شود; آن بزرگوار تمام اين خطبه را در اينجا نياورده; بلكه گزيده هايى از آن را كه درخشش بيشترى داشته، در اينجا آورده است، و درمجموع چنين به نظر مى رسد كه اين خطبه اهداف متعدّدى را دنبال مى كند: نخست، تشويق به زهد و پارسايى و ترك دنياپرستى، و سپس، مسأله تفكّر و عبرت گرفتن و بينايى در امور; و بعد از آن، عالم واقعى را معرّفى مى كند و رهروان راه حقّ را از منحرفان - از طريق بيان اوصاف - جدا مى سازد; و در بخش آخر اين خطبه، مشكلات عظيم مؤمنان را در آخرالزّمان و


1. سند خطبه: آنچه مرحوم «سيّد رضى» در اين خطبه آورده، بخش هايى است كه از يك خطبه مشروح تر گرفته شده است; لذا تعبير به «منها» و «منها» مى كند و به گفته محقّقان، قسمت هاى مختلف اين خطبه، در كتب زيادى كه قبل از نهج البلاغه نگاشته شده به طور پراكنده ديده مى شود; مانند: «روضه كافى»، «تحف العقول»، «اصول كافى» «عيون الاخبار ابن قتبه» و «كتاب الفتن نعيم بن حمّاد خزاعى» متوفّاى سال 228. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 206).

[404]

سرنوشت اسلام را در آن شرايط، بيان مى فرمايد; تا افراد با ايمان، با كم كردن ضايعات از نظر ايمانى و اخلاقى، آمادگى پيدا كنند.

از مجموع اين خطبه، معجونى به دست مى آيد كه مى تواند انسان را در جهات مختلف زندگى معنوى و مادّى كمك كند، تا بر مشكلات چيره شود.

 

[405]

 

 

بخش اوّل

 

أَيُّهَا النَّاسُ! انْظُرُوا إِلى الدُّنْيَا نَظَرَ الزَّاهِدِينَ فِيهَا، الصَّادِفِين عَنْهَا; فَإِنَّهَا وَاللهِ عَمَّا قَلِيل تُزِيلُ الثَّاوِيَ السَّاكِنَ، وَ تَفْجَعُ الْمُتْرَفَ الآمِنَ; لاَ يَرْجِعُ مَا تَوَلَّى مِنْهَا فَأَدْبَرَ، وَ لاَ يُدْرى مَا هُوَ آت مِنْهَا فَيُنْتَظَرَ. سُرُورُهَا مَشُوبٌ بِالْحُزْنِ، وَ جَلَدُ الرِّجَالِ فِيهَا إِلَى الضَّعْفِ وَ الْوَهْنِ، فَلا يَغُرَّنَّكُمْ كَثْرَةُ مَا يُعْجِبُكُمْ فِيهَا لِقِلَّةِ مَآ يَصْحَبُكُمْ مِنْهَا.

 

ترجمه

اى مردم! به دنيا همچون پارسايان و بى اعتنايان نگاه كنيد; زيرا به خدا سوگند! دنيا به زودى مقيمان و ساكنان خود را از ميان بر مى دارد، و هوس بازان غرق نعمت را - كه بر آن تكيه كرده اند - ناگهان به مصيبت مى كشاند. آنچه از دنيا، از دست رفته و پشت كرده، هيچ گاه بر نمى گردد، و آينده معلوم نيست چگونه خواهد بود تا در انتظارش باشيم. شادى آن، آميخته با اندوه است و توان و استقامت مردان نيرومند، در آن به ضعف و سستى مى گرايد، زيبايى ها و زرق و برق هاى فراوان دنيا شما را نفريبد; چرا كه تنها مدّت كمى با شما خواهد بود.

 

شرح و تفسير

دنياى بى اعتبار!

امام(عليه السلام) در بخش اوّل اين خطبه - همانگونه كه در بالا اشاره شد - به مسأله

[406]

زهد در دنيا كه سرچشمه همه نيكى ها و فضايل است، اشاره كرده، مى فرمايد: «اى مردم! به دنيا همچون زاهدان و بى اعتنايان نگاه كنيد!». (أَيَّهَا النَّاسُ! انْظُرُوا إِلى الدُّنْيَا نَظَرَ الزَّاهِدِينَ فِيهَا، الصَّادِفِين(1) عَنْهَا).

مفهوم اين سخن آن نيست كه انسان ترك دنيا كند و به رهبانيّت رو آورد; بلكه هدف، عدم دلباختگى و ترك دنياپرستى است; چرا كه به روشنى ثابت شده است، دلدادگى و دلباختگى در برابر مال و مقام و لذّات دنيا، چشم وگوش انسان را كور و كر مى كند و به تمام گناهان آلوده مى سازد. همانگونه در حديث معروفى كه از پيامبر اكرم و ائمه هدى نقل شده، آمده است: «حُبُّ الدُّنْيا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَة; محبّت و دلباختگى به دنيا، سرچشمه هر گناهى است».(2)

يك گناه به وضع دنيايى كه در آن زندگى مى كنيم، به روشنى نشان مى دهد، سرچشمه جنگ ها و جنايت ها و خون ريزى ها و آلودگى ها، عموماً دنياپرستى است.

سپس امام(عليه السلام) در عباراتى كوتاه، دلايل شش گانه اى براى اثبات اين حقيقت بيان مى نمايد.

نخست مى گويد: «زيرا به خدا سوگند! دنيا به زودى مقيمان و ساكنان خود را از ميان بر مى دارد». (فَإِنَّهَا وَاللهِ عَمَّا قَلِيل تُزِيلُ الثَّاوِيَ(3) السَّاكِنَ).

آرى! هر كس - بدون استثنا - روزى بايد جهان را وداع گويد; گروهى زودتر و


1. «صادف» از مادّه «صَدْف» (بر وزن حرف) به معناى اعراض و روى گردانى از چيزى است.
2. اين حديث با تعبيرات مختلف از پيامبر اكرم، اميرمؤمنان، امام صادق و حتّى انبياى پيشين (عليهم السلام)نقل شده است. (ميزان الحكمه، جلد 2، حديث 5813 - 5823) در حديثى كه مرحوم كلينى در كافى از امام سجّاد(عليه السلام)نقل كرده، بعد از شرح سرچشمه هاى گناه، مى فرمايد: «فَاجْتَمَعْنَ كُلُّهُنَّ فِى حُبِّ الدُّنْيَا. فَقَالَ الأَنْبِيَاءُ وَ الْعُلَمَاءُ - بعد مَعْرِفَةِ ذلِكَ -: حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيِئَة; تمام ريشه هاى گناه درحب دنيا جمع است و به همين دليل انبيا و دانشمندان بعد از آگاهى بر اين موضوع گفته اند: دنياپرستى سرچشمه هر گناهى است!» (اصول كافى، جلد 2، صفحه 131).
3. «ثاوى» از مادّه «ثواء» به معناى اقامتِ توأم با استقرار است.

[407]

گروهى كمى ديرتر! امّا به هر حال، همه طعم تلخ مرگ را مى چشند: «كُلُّ نَفْس ذَائِقَةُ الْمَوْتِ».(1)

فرق ميان «ثاوى» و «ساكن» اين است كه «ثاوى» به كسى مى گويند كه اقامت مستمرّ توأم با استقرار در جايى داشته باشد; در حالى كه «ساكن» ممكن است چنين باشد و ممكن است نباشد.

بنابراين، هم جوانانى كه تصوّر مى شود براى مدّت زياد در اين دنيا مستقرّ خواهند بود، در معرض زوالند و هم پيرانى كه به حسب ظاهر سكونت آنها موقّتى و محدود است، همه راهيان ديار فنا و سير كنندگان به سوى عالم بقا هستند.

در دومين دليل مى فرمايد: «دنيا، هوسبازانِ غرق نعمت را كه بر آن تكيه كرده اند، ناگهان به مصيبت مى كشاند». (وَ تَفْجَعُ الْمُتْرَفَ(2) الآمِنَ).

آرى! در آن هنگام كه سفره عيش و نوش را گسترده اند و فرياد شادى آنها گوش فلك را كر كرده، ناگهان «بانگى بر مى آيد كه خواجه مرد» و چه عبرت انگيز است اين مرگ و ميرهاى ناگهانى، كه درهر عصر و زمان بوده و در اين زمان فزونى يافته است! و چه عبرت انگيز است حال كسانى كه شب، در ناز و نعمت مى خوابند و صبحگاهان در حالى بيدار مى شوند كه همه امكانات خود را از دست داده اند!!

سوم و چهارم اينكه: «آنچه از دنيا از دست رفته و پشت كرده، هيچگاه بر نمى گردد و آينده معلوم نيست چگونه خواهد بود، تا در انتظارش باشيم!». (لاَ يَرْجِعُ مَا تَوَلَّى مِنْهَا فَأَدْبَرَ، وَ لاَ يُدْرى مَا هُوَ آت مِنْهَا فَيُنْتَظَرَ).

و چه دردناك است كه انسان گم شده هاى خويش را هرگز نتواند پيدا كند و به آينده نيز اميدوار نباشد! در حسرتى جبران ناپذير بماند و اميدهاى خود را بر باد


1. سوره آل عمران، آيه 185.
2. «مُتْرف» از مادّه «ترف» (بر وزن تلف) به معناى تنعّم است و «مُترف» به كسى مى گويند كه فزونى نعمت او را غافل و مغرور ساخته و به طغيان وا داشته است.

[408]

رفته ببيند! نه جوانى باز مى گردد و نه توان ها و نيروهاى از ميان رفته بر اثر گذشت عمر. نه دوستان و مونسانى كه در چهره در نقاب خاك كشيدند، خود را نشان مى دهند و نه عزيزان از دست رفته. اينها همه يك طرف، از سوى ديگر، وحشت از آينده آميخته با ابهام و جهل نيز، براى انسان دردناك است!

در پنجمين و ششمين استدلال براى بى اعتبارى دنيا مى فرمايد: «شادى آن آميخته با اندوه است، و توانايى و استقامت مردان نيرومند در آن به ضعف و سستى مى گرايد». (سُرُورُهَا مَشُوبٌ بِالْحُزْنِ وَ جَلَدُ(1) الرِّجَالِ فِيهَا إِلَى الضَّعْفِ وَ الْوَهْنِ).

مشكل بزرگ مواهب مادّى دنيا همان است كه امام(عليه السلام) در جاى ديگر به آن اشاره كرده: «لاَ تَنَالُونَ مِنْهَا نِعْمَةً إِلاَّ بِفِرِاقِ أُخْرَى; به هر نعمتى از آن مى رسيد به فراق نعمت ديگرى مبتلا مى شويد».(2) مثلا كسى كه فرزند ندارد، غم بى فرزندى قلب او را مى فشارد; ولى همين كه صاحب فرزند، يا فرزندان شد، مشكلات فرزند ازهر سو هجوم مى آورد! ثروت ندارد، غم فقر او را آزار مى هد; ثروتمند مى شود، مشكل حسادتِ حسودان، خيانتِ خائنان، و طمع ورزى دزدان و سارقان، ظاهر و آشكار مى شود و آرامش او را به كلّى بر هم مى زند. آرى! شادى هاى دنيا، هميشه آميخته با غم و اندوه هاست و قوّت ها به زودى جاى خود را به ضعف و سستى مى دهد.

سپس امام(عليه السلام) در يك نتيجه گيرى قاطع و بيدارگر از تمام اين استدلالات، مى فرمايد: «حال كه چنين است زرق و برق ها و زيبايى هاى فراوان دنيا شما را نفريبد! چرا كه مدّت كمى با شما خواهد بود!». (فَلا يَغُرَّنَّكُمْ كَثْرَةُ مَا يُعْجِبُكُمْ فِيهَا لِقِلَّةِ مَآ يَصْحَبُكُمْ مِنْهَا).

درست است كه در دنيا زيبائى هاى فراوان و زرق و برق هاى خيره كننده بسيار ديده مى شود، ولى همانها علاوه بر تمام مشكلاتى كه در درونشان نهفته است،


1. «جَلَد» به معناى قوّت و قدرت و صلابت است.
2. نهج البلاغه، خطبه 145.

[409]

ناپايدار و زودگذر و بى اعتبار است. بنابراين، چيزى نيست كه انسانِ عاقل را بفريبد و به خود مشغول كند.

به هر حال، كمى دقّت و تأمّل در جهات شش گانه بالا - و حتّى در يكى از آنها - كافى است كه غافلان را از خواب غفلت بيدار كند، امّا افسوس كه بسيارى از مردم نسبت به همان يك لحظه، دقّت و تأمّل بخل مىورزند.

 

نكته

زهد در دنيا چيست؟

گاه تصوّر مى شود مفهوم زهد آن است كه انسان به كلّى ترك دنيا گويد، و همچون راهبان در گوشه اى بخزد و از جامعه دورى گزيند; در حالى كه اين معنا با روح اجتماعى اسلام هرگز نمى سازد و در روايات اسلامى، شديداً از آن نهى شده است. بنابراين، زهد مفهوم ديگرى دارد و آن ترك دلباختگى و دلدادگى و عشق بى قرار نسبت به دنيا، و عدم اسارت در چنگال زرق و برق آن است و اين همان سرمايه عظيمى است كه اگر انسان فاقد آن باشد، آلوده انواع گناهان مى گردد و گاه دين و ايمان خود را بر سر متاع دنيا مى نهد.

اين همان چيزى است كه اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره آن مى فرمايد: «إِنَّ مِنْ أَعْوَنِ الأَخْلاَقِ عَلَى الدِّينِ، الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا; از مهم ترين اخلاقى كه انسان را بر حفظ دينش يارى مى دهد، زهد در دنياست».(1)

امام صادق(عليه السلام) درباره آن مى فرمايد: «إِذَا تَخَلَّى الْمُوْمِنُ مِنَ الدُّنْيَا سَمَا، وَ وَجَدَ حَلاَوَةَ حُبِّ اللهِ; هنگامى كه مؤمن از دنيا پرستى كناره گيرى كند، ترقّى و تكامل مى يابد و شيرينى محبّت خدا را مى چشد».(2)


1. منهاج البراعه (شرح نهج البلاغه خويى)، جلد 7، صفحه 182.
2. همان مدرك.

[410]

در حديث ديگرى مى خوانيم كه على(عليه السلام) «جابربن عبدالله» را ديد كه آه مى كشد! فرمود: «يَا جَابِرُ! عَلَىمَ تَنَفَسُّكَ؟! أَعَلَى الدُّنْيَا؟; براى چه آه كشيدى؟ بر دنيا؟» جابر عرض كرد: «آرى!»

در اينجا امام(عليه السلام) تحليل جالبى درباره لذّت هاى دنيا بيان فرموده كه لذّاتش يا در خوردنى است، يا نوشيدنى، يا لباس فاخر، يا لذّت جنسى، يا مركب، يا بوى خوش، يا نغمه ها.

سپس در تشريح آنها فرمود: «بهترين غذاها عسل است و آن چيزى جز (شيره گل هاى آميخته با) آب دهان مگسى نيست و شيرين ترين نوشيدنى ها آب است كه چيزى است كم ارزش كه بر سطح زمين جارى است و برترين لباس ها حرير است كه از لعاب كرمى تهيّه مى شود و بهترين لذّات جنسى در زنان است و آن هم در محلّى از بدن او كه آلوده ترين محل هاست و بهترين مركب ها اسب است كه در بسيارى از موارد قاتل انسان است و بهترين بوى خوش، مُشك است كه از خون ناف حيوانى (آهوى خُتَن) گرفته مى شود جالب ترين نغمه ها، نغمه غناست كه انسان را به گناه مى كشاند.

اى جابر! چيزى كه بهترين لذّاتش چنين است، از دست رفتنش جاى تأسف نيست.»

جابر مى گويد: «بعد از شنيدن اين سخن، هرگز زرق و برق دنيا به فكر من خطور نكرد!»(1)

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation