بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 2, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     401 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     402 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     403 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     404 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     405 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     406 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     407 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     408 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     409 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     410 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     411 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     412 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     413 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     414 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     415 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     416 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     417 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     418 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     419 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     420 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     421 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     422 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     423 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     424 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     425 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     426 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     427 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     428 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     429 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     430 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     431 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     432 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     433 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 

 

چه تشبيه جالبى! انسان انتظار دارد از شير شترش استفاده كند و بر او سوار شود و به مقصد برسد; همان گونه انسان انتظار دارد حكومت به او كمك كند و مشكلاتش را حل نمايد و در مسير پيشرفت هاى فردى و اجتماعى يار و ياورش باشد; ولى حكّام ظالم، بى رحم و بى منطق - كه جز به منافع زودگذر خود و اشباع هوس هاى خويش نمى انديشند - نه تنها مشكلى را از جامعه حل نمى كنند، بلكه مردم را گرفتار سخت ترين مشكلات ساخته، از هر سو ضربه تازه اى بر آنان وارد مى سازند.

چقدر اين پيشگويى صحيح بود و على(عليه السلام) با قلب پاكش تمام حوادث آينده را مى ديد كه اين گروه بى رحم و درنده خو، چه بلايى بر سر اسلام و مسلمين مى آورند.

در ويژگى سوم مى فرمايد: «آنها به اين وضع ادامه مى دهند (و همواره با شما به


1- «أيم» به اعتقاد بعضى از اُدبا در اصل «أيمن» جمع «يمين» بوده، كه نون آن ساقط شده و هنگامى كه گفته شود «وَ أَيْمُ اللهِ» يعنى: من به خدا سوگندها مى خورم (ابن ابى الحديد در تفسير اين كلمه بحث مشروحى دارد كه علاقه مندان مى توانند به جلد 7، صفحه 54، مراجعه كنند)
2. «أَلنّاب» به معناى شتر ماده پير است.
3. «ضَروس» به معناى حيوان كج خلقى است كه گاز مى گيرد و در اصل از مادّه «ضرس» (بر وزن حرص) به معناى دندان آسيا است.
4. «تَعذم» از مادّه «عذم» (بر وزن جزم) به معناى خوردن چيزى با فشار حريصانه است كه لازمه آن گاز گرفتن است.
5- «تَخبط» از مادّه «خبط» (بر وزن ضبط) به معناى زدن و كوبيدن با دست است.
6. «تَزبن» از مادّه «زبن» (بر وزن دفن) به معناى دور كردن و لگد زدن است.
7. «دَرّ» به معناى ريزش شير فراوان است; سپس به هر خير و بركتى اطلاق شده است.

[234]

سختى رفتار مى كنند). تا كسى باقى نماند مگر اينكه در مسير منافع آنها قرار گيرد; يا لااقل، ضررى به آنها نرساند». (لاَيَزَالُونَ بِكُمْ حَتَّى لاَيَتْرُكُوا مِنْكُمْ إِلاَّ نَافِعاً لَهُمْ، أَوْ غَيْرَ ضَائِر بِهِمْ).

همه صداهاى حق طلبان را در گلوهايشان خفه مى كنند و هر مخالفى را در هر جا باشد، از روى زمين بر مى دارند و به هيچ كس حق حيات و زندگى نمى دهند، جز كسانى كه در خدمت آنها باشند، يا كمترين ضررى به منافع آنها نرسانند. براى آنها تفاوت نمى كند اين حق طلب و عدالت جو، فرزند رسول خدا باشد، يا صحابه پيامبر، يا عالم و دانشمند بزرگ دينى و يا زاهد و عابد! و به اين ترتيب، عموميت و گسترش فتنه را كه امام(عليه السلام) در آغاز كلام اشاره فرمود، در عمل به طور كامل پياده مى كنند.

در ويژگى چهارم به اين نكته اشاره مى فرمايد كه مشكل عظيم در اين حكومت اين است كه هيچ پناهگاهى براى در امان ماندن از ظلم آنها وجود نخواهد داشت و هيچ دادرسى در برابر ستم هاى آنها پيدا نمى شود و مردم ناچارند از ظلم اين ظالمان به خودشان شكايت برند و تكليف چنين شكايت و شاكيان روشن است. مى گويد: «بلا و ستم هاى آنها نسبت به شما همچنان ادامه خواهد يافت، تا آنجا كه (هيچ پناهگاهى نيابيد و) استمداد شما از آنها به استمداد برده اى مانَد كه در برابرِ ظلمِ مالك، از او كمك بطلبند; يا همچون دوستى كه (از تعدّى و احجاف دوست خود،) به او پناه برد». (وَ لاَ يَزَالُ بَلاَؤُهُمْ عَنْكُمْ حَتَّى لاَ يَكُونَ انْتِصَارُ أَحَدِكُمْ مِنْهُمْ إِلاَّ كَانْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ، وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ).

و چنين است سرنوشت مردمى كه حكومت جائر و ظالمشان تمام زبان حق گويان را قطع كند; عالمان را خانه نشين سازد; عزيزان را ذليل و خوار كند و تمام قدرت هاى مردمى را درهم بكوبد و همه را به استخدام خود درآورد.

در پنجمين و آخرين ويژگى - كه در واقع تأكيدى است بر ويژگى هاى قبل -

[235]

مى فرمايد: «فتنه هاى آنها پشت سر يكديگر بر شما وارد مى شود، با قيافه اى زشت و ترسناك، و همراه پاره هايى از آداب و رسوم جاهليّت; نه راهنمايى در آن ميان خواهد بود و نه پرچم نجاتى». (تَرِدُ عَلَيْكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ(1) مَخْشِيَّةً(2)، وَ قِطَعاً جَاهِلِيَّةً، لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدىً، وَ لاَ عَلَمٌ يُرَى).

امام(عليه السلام) با اين ويژگى ها تمام شرايط و اوضاع حكومت بنى اميّه را ترسيم كرده و پايان آن را نشان داده; گويى در اين دورانِ تاريك هشتاد ساله، مى زيسته است و همه چيز را به رأى العين ديده، حكومتى كه از قانون خدا پيروى مى كرد، نه بهايى براى ارزش هاى اسلامى قائل بود و نه قوانين اسلامى را به رسميّت مى شناخت. حكومتى خود كامه، ظالم، بى منطق و مملوّ از فتنه ها كه نمايانگر عصر جاهليّت بود. حكومتى كه حتّى به مصالح و منافع مادّى خويش نمى انديشيد و آن قدر ظلم و ستم در اين دورانِ هشتاد سال مرتكب شد، كه در تاريخ بشريّت كم نظير است.

آرى! امام همه اينها را براى مسلمانان پيش بينى كرد و هشدار داد. تعبير به «أَرْبَابَ سُوء بَعْدِي» اشاره لطيفى به اين حقيقت است كه، شما كه به حكومت اسلامى و انسانى عادلانه من تن نداديد و در حفظ و دفاع از آن كوتاهى كرديد بايد در انتظار چنين زمامداران و حُكّام سوئى بوده باشيد.

بعضى از «شارحان نهج البلاغه» مطلبى نقل كرده اند كه نشان مى دهد بنى اميه با گروهى از مردم واقعاً به صورت برده و غلام رفتار مى كردند، تا آنجا كه در «شرح نهج البلاغه تسترى» آمده است كه آنها بسيارى از مسلمين را به بردگى گرفتند و به گردن آنها مهر بردگى مى زدند و در كف دست هاى آنها علامتى مى گذاشتند.(3)


1. «شوهاء» از مادّه «شوه» (بر وزن قوم) به معناى زشتى است و «شوهاء» به معناى زشت و قبيح است.
2. «مخشيّه» به معناى مخوف از مادّه «خشيت» به معناى خوف گرفته شده است.
3. شرح نهج البلاغه تسترى، جلد 6، صفحه 106.

[236]

نكته ها

1- ويژگى هاى فتنه!

«فتنه» واژه اى است كه همه از آن وحشت دارند و نتيجه آن را شوم و ناگوار مى دانند، ولى فتنه چيست؟ و نشانه هاى آن كدام است؟ امام(عليه السلام) در اين خطبه، هم نشانه هاى فتنه را بيان فرمود و هم تعريف آن را با تكيه بر اين نشانه ها، روشن ساخته است.

فتنه به حوادث پيچيده اى مى گويند كه ماهيّت آن روشن نيست; ظاهرى فريبنده دارد و باطنى مملوّ از فساد; جوامع انسانى را به بى نظمى، تباهى، عداوت، دشمنى، جنگ و خونريزى، و فساد اموال و اعراض مى كشاند. و از همه بدتر اين كه قابل كنترل نيست.

غالباً، در ابتدا چهره حق به جانبى دارد و ساده انديشان را به دنبال خود مى كشاند و تا مردم از ماهيّت آن آگاه شوند، ضربات خود را بر همه چيز وارد ساخته است.

فتنه ها، هيچ قانونى را به رسميّت نمى شناسند; ممكن است در يك شهر همه چيز را به آتش كشد و در كنار آن شهر ديگرى باشد كه در امان بماند. فتنه همان گونه كه امام(عليه السلام) در فراز بالا بيان فرمود، مانند گِردباد است كه همه چيز را با خود مى چرخاند و مى برد و گاه ديده شده گردبادهاى سنگين، انسانها، حتّى اتومبيل را از جا كنده و به آسمان برده و به هر سو پرتاب مى كنند!! فتنه ها نيز با شخصيّت هاى بزرگ اجتماعى، دينى، علمى و سياسى و با اموال مردم و سرمايه هاى جامعه، همين كار را مى كند.

مى دانيم گردبادها بر اثر وزشِ دو جبهه قوىّ باد در دو جهت مخالف، پيدا مى شود; يعنى دو جبهه مخالف در هم مى پيچند و به گرد هم مى گردند و گردباد را به

[237]

وجود مى آورند; فتنه ها نيز بيشتر از اختلافات بر مى خيزد; آنگاه كه دو جناح، بى فكر و بى مطالعه، بى رحمانه به جان هم مى افتند، فضاى جامعه را تيره و تار مى سازند، نتيجه اش آن است كه گردبادهاى حوادث و ناامنى، همه چيز را از بيخ و بن مى كند و نابود مى سازد!

به همين دليل، در برابر حوادث اجتماعى بايد خوش بينى ها را تا حدّى كنار گذاشت و درباره كسانى كه روى صحنه و پشت صحنه هستند، دقّت كرد و سوابق آنها را بررسى نمود و اگر فتنه اى در كار است، مردم را با خبر ساخت و اين وظيفه انديشمندان هر جامعه است.

جنگ هايى كه در دوران حكومت امير مؤمنان على(عليه السلام) به وقوع پيوست، هر كدام نمونه بارزى از فتنه بود; در «جنگ جمل»، «عايشه» همسر پيامبر(صلى الله عليه وآله) را بر شتر سوار كردند و دو نفر از صحابه پيامبر - كه سوابق نسبتاً خوبى در اسلام داشتند - بر اثر هوا و هوس و وسوسه هاى شيطان آتش فتنه را بر افروختند و نخستين بانگ اختلاف را در امّت اسلامى سر دادند; در اين ميان، نزديك به بيست هزار نفر از مسلمانان در اين آتش فتنه سوختند و خانه هاى زيادى ويران شد. تا آن كه با تدبير اميرمؤمنان على(عليه السلام) آتش فتنه خاموش گشت.

فتنه «شاميان» و «جنگ صفّين» و ادّعاى واهى خونخواهى عثمان و بر سرِ نيزه كردن قرآن ها نمونه ديگرى از اين فتنه ها بود و هنوز شعله آن خاموش نشده بود، فتنه سومى از آن برخاست! گروهى از متنسّكان جاهل و متعبّدان بى فكر، زير پوشش «حكم فقط حكم خداست»(1) آتش جنگ نهروان را برافروختند.

دقّت در اين نمونه هاى عينى، مى تواند تمام ويژگيهاى فتنه را كه امام(عليه السلام) در اين خطبه بيان كرده، عملا به انسان بياموزد.


1. لاَحُكْمَ إَلاَّ للهِ.

[238]

2- حكومت جنايت بار بنى اميّه

همان گونه كه امام(عليه السلام) در خطبه بالا فرموده، بنى اميّه سخت ترين و خطرناكترين فتنه اى بود كه دامان مسلمانان را در آغاز اسلام گرفت و تمدّن اسلامى را دگرگون ساخت و چهره حكومتى خونخوار، مستبد و بى منطق به حكومت اسلامى داد.

بنى اميّه از دودمان «اُميّة بن عبد شمس بن عبد مناف» (جدّ اعلاى بنى اميّه) مى باشند.

«ابوسفيان» كه از نواده هاى اميّه است، سرسخت ترين دشمن اسلام بود و آتش افروز اصلى بسيارى از جنگ هاى عصر پيامبر (صلى الله عليه وآله) محسوب مى شود، كه تا آخرين نفس آنچه مى توانست براى نابودى اسلام تلاش و كوشش كرد، ولى نقشه هاى او به لطف پروردگار نقش برآب شد و سرانجام در نهايت ذلّت، تسليم سپاه نيرومند اسلام گرديد و چون ظاهراً اسلام آورده بود، پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) از جنايات او صرف نظر كرد، ولى معروف اين است كه تا آخر عمر در باطن ايمان نياورد.

«ابن ابى الحديد» از «شَعبى» (يكى از معاريف تابعين است) نقل مى كند: هنگامى كه «عثمان» به حكومت رسيد «بنى اميّه» به خانه او آمدند و خانه پُر شد; سپس درِ خانه را بستند، ابوسفيان كه در آن روز نابينا بود رو به آنها كرد و گفت: «آيا شخصى غير از شما بنى اميّه در اينجا حضور دارد؟» گفتند: «نه!» سپس اين جمله مشهورش را بيان كرد: «يَا بَنِي أُمَيَّةَ تَلْقَّفُوهَا تَلَقُّفُ الْكُرَةِ! فَوَالَّذِي يَحْلِفُ بِهِ أَبُوسُفْيَانَ! مَا مِنْ عَذَاب، وَ لاَحِسَاب، وَ لاَ جَنَّة، وَ لا نار، وَ لاَ بَعْث، وَ لاَ قِيَامَة; اى بنى اميّه! گوى خلافت را برباييد (و آن را در ميان خود نگهداريد) قسم به كسى كه ابوسفيان به او سوگند مى خورد (گويا اشاره به بتها است!) نه عذابى در كار است و نه حسابى و نه بهشت و دوزخى و نه رستاخيز و قيامتى».(1) همان سخنى كه نظير آن را «معاويه» در داستان «مغيره» و


1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 9، صفحه 53.

[239]

«يزيد» در اشعار معروفش بعد از مشاهده سربريده امام حسين(عليه السلام) بيان كرد.

دانشمندان اهل سنّت و شيعه، كتب و مقالات فراوانى درباره جنايات و زشتى هاى حكومت بنى اميّه نگاشته اند كه نشان مى دهد آنچه در روايات اسلامى قبل از اين حكومت ظالم و جائر، پيش بينى شده - كه بنى اميّه آفت اين امّتند - عين حقيقت است.

در اينجا كافى است به گوشه اى از كلمات بعضى از بزرگان اهل سنّت اشاره كنيم.

مرحوم «مُغنيه» در شرح «نهج البلاغه» از «طه حسين» در كتاب «مرآة الاسلام» چنين نقل مى كند كه: معاويه خلافت را تبديل به سلطنت كرد و آن را در فرزندان خود موروثى نمود; امورى كه قرآن آنها را تحريم كرده بود مباح شمرد... سپس پى درپى بر ضدّ كتاب و سنّت قيام كرد; چرا كه گناه، هميشه دعوت به گناه ديگر مى كند و انسان دنيا پرست هرگز سير نمى شود. خداوند در قرآن مجيد، حرم مكّه را محترم شمرده و پيامبر(صلى الله عليه وآله) حرم مدينه را بر آن افزود; ولى بنى اميّه هم احترام مكّه را هتك كردند و هم احترام مدينه را! در آغاز «يزيد بن معاويه» مدينه را (به خاطر اين كه اهل آن در برابر حكومت يزيد تسليم نشده بودند) مباح شمرد و به لشكريان خود اجازه داد كه سه روز هر چه را در آن است، غارت كنند (نواميس مردم مدينه نيز در اين سه روز در امان نبود) سپس «عبدالملك بن مروان» به «حجّاج» اجازه دادكه هتك احترام مكّه كند... همه اينها به خاطر آن بود كه سرزمين هاى مقدّس را مجبور به تسليم كنند و «ابن زياد» هتك احترام خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) را نمود و امام حسين(عليه السلام) و فرزندان و برادرانش را به قتل رسانيد و دختران پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به اسارت گرفت و اموال مسلمين بازيچه دست خلفاى بنى اميّه شد، هرگونه كه خود مى خواستند آن را صرف مى كردند، نه آن گونه كه خدا مى خواست.(1)


1. مرآة الاسلام، صفحه 268، چاپ سال 1959 م.

[240]

همين نويسنده معروف، در تعبير ديگرى در مقايسه على(عليه السلام) با معاويه مى گويد: «چه مى گويى درباره مردى كه برادرش «عقيل بن ابى طالب» براى گرفتن كمك نزد او آمد و او به فرزندش حسن(عليه السلام) گفت هنگامى كه بيت المال را تقسيم كردم، عمويت را به بازار ببر و لباس و كفش تازه اى براى او بخر و چيز بيشترى از بيت المال به او نداد; ولى همين «عقيل»، هنگامى كه ناراضى و عصبانى به شام نزد «معاويه» آمد صد هزار (درهم يا دينار) از بيت المال مسلمين به او بخشيد.»(1)

درباره جنايات بنى اميّه و تغييراتى كه در حكومت اسلامى ايجاد كردند و فجايع زندگى آنها، فهرست نسبتاً كاملى را در جلد سوم همين كتاب ذيل خطبه 77 به طور مستند آورده ايم، كه مطالعه آن هر خواننده منصفى را در وحشت فرو مى برد.

با اين همه به راستى جاى تعجّب است! كه هنوز بعضى از غافلان اصرار دارند معاويه، سردمدار بنى اميّه را در اعمالش تبرئه كنند; به عنوان اينكه مجتهد بوده و بر مجتهد گناهى نيست! سخنى كه با هيچ منطق و ميزان عقلى تناسب ندارد و اگر بنا شود بدترين جنايات تاريخ را اين گونه توجيه كنيم، ديگر جنايت كارى در سراسر تاريخ باقى نمى ماند!!

 


1. مجموعه آثار طه حسين، جلد 4، صفحه 489.

[241]

 

 

بخش سوم

 

نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاة، وَ لَسْنَافِيهَا بِدُعَاة، ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اللهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ الاَْدِيمِ: بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً، وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً، وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْس مُصَبَّرَة لاَ يَعْطِيهِمْ إِلاَّ السَّيْفَ، وَ لاَ يُحْلِسُهُمْ إِلاَّ الْخَوْفَ، فَعِنْدَ ذلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ - بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا - لَوْ يَرَوْنَني مَقَاماً وَاحِداً، وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُور، لاَِ قَبْلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَومَ بَعْضَهُ فَلاَ يُعْطُونِيهِ!

 

ترجمه

هنگامى كه آن فتنه هاى كور و تاريك و ظلمانى روى آوَرَد، ما اهل بيت از آن بركناريم و در آن زمان دعوت به حكومت نمى كنيم; (اين فتنه ها همچنان ادامه نمى يابد) و بعد از مدّتى خداوند آنها را از شما جدا مى سازد; همچون جدا كردن پوست از گوشت! اين كار به وسيله كسانى انجام مى شود كه ذلّت را بر آنها تحميل مى كنند و آنها را (به سوى مرگ و نيستى) مى رانند و جام تلخ بلا را در كامشان فرو مى ريزند; جز ضربه شمشير، چيزى به آنها نمى دهند و جز لباس ترس و وحشت بر آنها نمى پوشانند! در آن زمان، قريش دوست دارد، دنيا و آنچه را در دنياست از دست بدهد، تا يكبار ديگر مرا ببيند (و رهبرى مرا بپذيرد) هر چند زمان آن كوتاه باشد، به اندازه كشتن شترى، تا چيزى را از آنها بپذيرم كه امروز كمى از آن را مى خواهم و آنها نمى دهند.

[242]

شرح و تفسير

انتقام شديد الهى از بنى اميّه

امام(عليه السلام) در قسمت پايانى اين خطبه، خبرهاى تازه اى از حوادث تلخ و شيرين آينده مى دهد و نخست مى فرمايد: «هنگامى كه آن فتنه هاى كور و تاريك و ظلمانى روى آورد، ما اهل بيت از آن بركناريم و در آن زمان دعوت (به حكومت) نمى كنيم». (نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاة(1)، وَ لَسْنَافِيهَا بِدُعَاة).

در تفسير اين جمله، در ميان «مفسّران نهج البلاغه» گفتگوهايى شده است; زيرا به يقين، فتنه ها از نظر عينيّت خارجى، دامان اهل بيت(عليهم السلام) را گرفت كه شهادت امام حسين(عليه السلام) و يارانش يكى از نمونه هاى روشن آن بود; بنابراين، بركنارى اهل بيت از فتنه هاى آن دوران، به معناى اين است كه مسئوليّت آن فتنه ها متوجّه آنان نبود; بلكه متوجّه مردمى بود كه رهبرى اهل بيت را رها كردند و به بازماندگان دوران كفر و شرك و جاهليت پيوستند. جمله «وَ لَسْنَافِيهَا بِدُعَاة; ما در آن فتنه دعوت كننده نيستيم» نيز قرينه اى بر اين معنا است; چرا كه وقتى اهل بيت، به حكم اجبار خاموش باشند و هيچ گروهى را تشويق به كارى نكنند، مسئوليّت آن را بر عهده نخواهند داشت.

سپس امام(عليه السلام) به آنها بشارت مى دهد كه اين فتنه ها براى هميشه ادامه نمى يابد بلكه: «بعد از مدّتى خداوند آن را از شما جدا مى سازد، همچون جدا كردن پوست از گوشت!» (ثُمَّ يُفَرِّجُهَا(2) اللهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ الأَدِيمِ(3)).


1. «مَنجاة» از مادّه «نجات» به معناى زمين مرتفعى است كه سيل آن را فرا نمى گيرد و سپس به هر مكانى كه سبب نجات بشود، «منجاة» اطلاق شده است; ولى گاه به معناى محلّ بركنار بودن از دخالت در امرى نيز، آمده است. و در خطبه فوق به همين معنا است; يعنى اهل بيت هيچ نقشى در حكومت، در عصر بنى اميّه نداشتند و تمام وزر وبال آن متوجّه خود آنان بود.
2. «يفرّج» از مادّه «فَرَج» به معناى گشايش است، خواه گشايش در مكان باشد، يا در مسائل معنوى و مشكلات و در خطبه بالا به معناى جدا شدن چيزى از چيزى است.
3. «أديم» به معناى پوست است.

[243]

اين تشبيه اشاره به اين است كه فتنه بنى اميّه در آن زمان به طور كامل خاموش مى شود و پايان مى گيرد; زيرا هنگامى كه پوست را از گوشت جدا مى كنند ذرّه اى از پوست را بر گوشت رها نمى سازند و شكل و قيافه حيوان ذبح شده به طور كامل دگرگون مى شود.

امّا اين كار به دست چه كسانى انجام مى شودو چگونه صورت مى گيرد؟ امام(عليه السلام)در ادامه اين سخن اشاره سربسته اى به آن كرده چنين مى فرمايد: «اين كار به وسيله كسانى انجام مى شود كه خوارى را بر آنها تحميل مى كنند و آنها را (به سوى مرگ و نيستى مى رانند) و جام تلخ بلا را در كامشان فرو مى ريزند; جز ضربه شمشير چيزى به آنها نمى دهند و جز لباس ترس و وحشت بر آنها نمى پوشانند!» (بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً(1)، وَ يَسُوقُهُمْ عَنْفاً، وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْس مُصَبَّرَة لاَ يُعْطِيهِمْ إِلاَّ السَّيْفَ، وَ لاَ يُحْلِسُهُمْ(2)إِلاَّ الْخَوْفَ).

تعبير به «مصبّرة» كه از ريشه «صبر» گرفته شده و مى دانيم «صَبِر» (بر وزن خشن) گياهى است بسيار تلخ، اشاره به اين است كه «بنى اميّه» در حكومت «بنى عبّاس» تلخ ترين و ناگوارترين زندگى ها را خواهند داشت و جمله «لاَيُعْطِيهِمْ...» تأكيدى است بر اين معنا كه هر كدام از «بنى اميّه» در چنگال «بنى عبّاس» گرفتار شوند، از دم شمشير گذرانده خواهند شد و آنها كه موفّق به فرار شوند، در ترس و وحشت عميقى خواهند بود!!

در پايان اين فراز مى فرمايد: «در آن زمان قريش (اشاره به گروه بنى اميّه است) دوست دارد، دنيا و آنچه را در دنيا است از دست بدهد، تا يك بار ديگر مرا ببيند (و


1. «خَسف» به معناى پنهان گشتن، مخفى شدن و فرو بردن است و به تناسب، به معناى ذلّت نيز آمده است و در خطبه بالا به همين معنا است.
2- «يُحلس» از مادّه «حَلس» (بر وزن فلس) به معناى پوشاندن است و به حُلّى كه بر حيوان مى پوشانند، «حلس» (بر وزن حرص) اطلاق مى شود.

[244]

رهبرى مرا بپذيرد) هر چند زمان آن كوتاه باشد، به اندازه كشتن شترى، تا چيزى را از آن ها بپذيرم كه امروز كمى از آن را مى خواهم ولى نمى دهند». (فَعِنْدَ ذلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا - لَوْ يَرَوْنَني مَقَاماً وَاحِداً، وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُور(1)، لاَِ قَبْلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَومَ بَعْضَهُ فَلاَ يُعْطُونِيهِ!).

گر چه ظاهر عبارات بالا به خوبى نشان مى دهد كه پيش بينى امام(عليه السلام) مربوط به نابود شدن بنى اميّه به وسيله بنى عبّاس است، ولى بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» اين احتمال را تقويت كرده اند كه اين جمله ها ناظر به حكومت حضرت مهدى(عليه السلام)مى باشد، كه با ظهورش بساط ظلم و ستم برچيده مى شود; ولى اين احتمال بسيار بعيد به نظر مى رسد; زيرا: اوّلا، بنى اميّه در آن زمان به صورت يك گروه مشخّص نخواهند بود و ثانياً، با ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) كه برنامه هاى علوى را به طور كامل اجرا مى كند، ديگر جايى براى اين باقى نمى ماند كه آنها آرزوى حكومت على(عليه السلام) را كنند و به تعبيرى ديگر: اين آرزو از قبيل تحصيل حاصل است.

به هر حال، تاريخ به خوبى نشان مى دهد كه آنچه امام(عليه السلام) فرموده بود، به طور كامل واقع شد; از جمله حدود هشتاد سال بعد هنگامى كه «مروان بن محمّد» آخرين خليفه «بنى اميّه» سالهاى پايانى حكومت خود را مى گذرانيد، باخبر شد كه «عبدالله بن على» از نوادگان «ابن عبّاس» و از فرماندهان لشكر «بنى عبّاس» به سرزمين «موصل» آمده; او براى مقابله با آنها با لشكرش حركت كرد، هنگامى كه پرچم لشكر دشمن را ديد، اين جمله را بر زبان جارى ساخت: «اى كاش علىّ بن ابى طالب زير اين پرچم بود نه اين جوان عباسى!»(2)


1. «جَزور» ازمادّه «جَزر» (بر وزن جذب) به معناى سر بريدن و نحر كردن حيوان است و «جزور» به شترى گفته مى شود كه آن را نحر كرده باشند. اين واژه به معناى فروكش كردن آب دريا و مانند آن نيز آمده است.
2. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 7، صفحه 57.

[245]

و عجب تر اين كه هنگامى كه «ابوالعبّاس سفّاح» نخستين خليفه عبّاسى بر تخت قدرت نشست، دستور داد آن قدر از «بنى اميّه» كشتار كنند، كه به شمار در نمى آيد و حتّى دستور داد قبرهاى بنى اميّه را شكافتند و مردگان آن ها را از گور درآوردند و سوزاندند. و به اين ترتيب، هيچ كس از زندگان آنها سالم نماند مگر آنانى كه به «اندلس» فرار كرده بودند. حتّى نوشته اند «سفّاح» خشونت را به آنجا رسانيد كه دستور داد كُشتگان «بنى اميّه» را پيش روى سگها اندازند، تا گوشت آنها را بخورند.(1)

و اساساً لقب «سفّاح» (خونريز) كه به نخستين خليفه عبّاسى داده شده، به خاطر كشتار وسيع و بى حسابى است كه از بنى اميّه كرد.(2)

ناگفته پيدا است فرجى را كه امام(عليه السلام) اشاره مى كند، تنها در زمان فترت بين حكومت بنى اميّه و بنى عبّاس بود; يا به تعبير ديگر; مربوط به زمانى است كه بنى عبّاس قدرت چندانى پيدا نكرده بود، زيرا بعد از آن كه پايه هاى قدرت آنان محكم شد، آنها نيز به ظلم و ستم پرداختند و دوران تاريك ديگرى به مسلمانان روى آورد.

 

نكته ها

1- آن كه گريزد ز خراجات شام!

اين تجربه تاريخى كراراً تكرار شده است، كه افرادى از پذيرش حقّ، با كرامت و عزّت سرباز زدند، سرانجام با خوارى و ذلّت باطل را پذيرا شدند; و نمونه روشن آن، مردم «عراق» در عصر على(عليه السلام) بودند. رهبرى پيشوايى عادل آگاه، دلسوز و مهربان كه حتّى در ميدان جنگ، از دلسوزى و مهربانى فروگذارى نمى كرد، نپذيرفتند و هر روز با بهانه اى از اطاعت فرمان او سرباز زدند; قلب او را مالامال از خون كردند و هر


1. تتمّة المنتهى، صفحه 156.
2. دائرة المعارف اعلمى، جلد 10، صفحه 405.

[246]

زمان با ندانم كارى و حتّى خيانت ها، امواج تازه اى از غم و اندوه بر روح پاك او فرستادند. ولى چيزى نگذشت، آن ها كه «از خراج عادلانه شام گريخته بودند، باركش غول بيابان شدند».

بى رحمانى بى منطق، سنگدلانى كوردل، بر آنها مسلّط گشتند; كه نه بر صغيرشان رحم كردند و نه بر كبيرشان. همه چيز آنها را به تاراج بردند و روزِ روشن را بر آنها شب ظلمانى ساختند; آرزو داشتند يك لحظه از حكومت على(عليه السلام) باز گردد; ولى هيهات!

آرى! همان گونه شد كه خود امام(عليه السلام) در خطبه 28 بيان فرموده: «آن كس كه از حقّ سود نگيرد، زيان باطل دامانش را خواهد گرفت و آن كس كه نور هدايت او را به راه راست نبرد، ظلمت گمراهى او را به وادى هلاكت مى كشاند».

به راستى اين فصل از تاريخ اسلام، مملوّ از درس هاى عبرت است; از يك سو سرنوشت آنها كه با اميرمؤمنان(عليه السلام) وفا نكردند، فوق العاده عبرت انگيزاست! و از سوى ديگر، داستان بنى اميّه بعد از على(عليه السلام) پر از درس هاى عبرت است!

«مسعودى» مورّخ مشهور، نقل مى كند: «حجّاج حاكم كوفه و بصره (در دوران عبدالملك بن مروان) بيست سال فرمانروايى كرد; تعداد كسانى را كه در اين مدّت در زير شكنجه هاى دژخيمان او جان سپردند يا با شمشير كشته شدند، يكصد و بيست هزار نفر بود. و اين آمار مربوط به غير از كسانى است كه در جنگ هاى او كشته شدند».(1)

«ابن قتيبه» در «الامامة و السياسة» مى نويسد: «حجّاج همراه دويست نفر مسلّح كه شمشيرها را زير لباس پنهان كرده بودند، وارد مسجد بصره شد، و به آنها دستور داد كه اگر من براى مردم سخنرانى كردم و آنها مرا سنگباران كردند، من به علامت


1. مروج الذهب، جلد 3، صفحه 166.

[247]

هجوم عمامه را از سر بر مى دارم; شما شمشيرها را از نيام بكشيد و به هر كس دست يابيد، او را از دم شمشير بگذرانيد!

اين جريان تحقق يافت و بعد از آن فكر «حجّاج» گفت از طرف «عبدالملك» به حكمرانى شهر شما منصوب شده ام، مردم بصره كه سابقه زشت او را مى دانستند او را سنگباران كردند، امّا او عمامه از سر برداشت و همراهان او شمشيرها را از غلاف بيرون آوردند و به جان مردم افتادند. هر كس از در مسجد بيرون مى رفت او را گردن مى زدند; ناچار گروهى به داخل مسجد برگشتند، ولى آنها را يكى بعد از ديگرى از دم شمشير گذراندند، به گونه اى كه جوى خون از در مسجد سرازير شد و به بازار رسيد!»(1)

اين نمونه اى از سرنوشت مردمى بود كه با على(عليه السلام) آنچنان معامله كردند.

 

2- سرنوشت عبرت انگيز بنى اميّه!

بنى اميّه نيز سرنوشتى بدتر از مردم عراق در حكومت بنى عبّاس پيدا كردند. تا آنجا كه مى نويسند: يكى از فرمانروايان بنى عبّاس نود نفر از سران بنى اميّه را در مجلس خود حاضر كرد; دستور داد با عمودهاى آهنين جمجمه هاى آنها را شكستند و آنها را نيمه جان در وسط مجلس انداختند; سپس دستور داد، سفره غذا بر پيكر آنها گستراند و غذا حاضر كردند و او (و دستيارانش) بر جنازه هاى نيمه جان آنها كه ناله مى كردند، نشستند و غذا خوردند!»(2)

آنها حتّى بر كودكان «بنى اميّه» و مردگان آنها رحم نكردند. تا آنجا كه همان «عبدالله بن على» در ايّام «سفّاح» (نخستين خليفه عبّاسى) به نبش قبور بنى اميه پرداخت; از جمله جنازه «هشام بن عبدالملك» را از قبر بيرون آوردند و آتش زدند و


1. الامامة و السياسة، جلد 2، صفحه 32.
2. كامل ابن اثير، جلد 5، صفحه 430.

[248]

همچنين جسد «وليد بن عبدالملك» و «يزيد بن معاويه» - كه فقط استخوانى از او باقى مانده بود - و اجساد ديگر را در تمام شهرها از قبرها بيرون كشيدند و سوزاندند(1) و سرانجام به سراغ قبر «معاويه» رفتند، امّا در آن جز مشتى خاك و غبار چيزى نديدند!(2)

 

 


1. مروج الذهب، جلد 3، صفحه 207.
2. كامل ابن اثير، جلد 5، صفحه 430.

[249]

   نهج البلاغه

خطبه 94   

 

خطبه 94(1)

 

 

 

و من خطبة له(عليه السلام)

 

و فيها يصف الله تعالى ثمّ يبيّن فضل الرّسول الكريم و أهل بيته ثمّ يعظ النّاس

امام(عليه السلام) در اين خطبه صفات خداوند، سپس فضيلت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت گرامى آن حضرت را بيان كرده، آنگاه مردم را موعظه مى كند.

 

خطبه در يك نگاه

اين خطبه عمدتاً بر چهار محور دور مى زند: نخست، بيان بخشى از صفات


1. سند خطبه: نويسنده «مصادر نهج البلاغه» معتقد است آنچه در اينجا آمده بخشى از خطبه مشهورى است كه آغاز آن: «أَلْحَمْدُللهِ الْوَاحِدِ الأَحَدِ الْمُنْفَرِدِ...» بوده است كه مرحوم «كلينى» در كتاب «كافى» بعد از آن كه بخشى از اين خطبه را در مورد توحيد نقل كرده چنين مى گويد: «اين خطبه از خطبه هاى مشهورى است كه در ميان مردم دست به دست مى گشت» (كافى، جلد اوّل، صفحه 136).
مرحوم «صدوق» مى افزايد: «به فرموده امام صادق(عليه السلام) اين خطبه را اميرمؤمنان على(عليه السلام) هنگامى بيان كرد كه مى خواست براى دومين بار مسلمانان را براى جنگ با معاويه آماده كند». (توحيد صدوق، صفحه 41، باب التوحيد و نفى التشبيه، حديث 3).
«ابن عبدربّه مالكى» نيز در كتاب «عقد الفريد» آن را در جلد چهارم با كمى تفاوت تحت عنوان «خطبته الغّراء» آورده است. نويسنده مصادر بعد از نقل مطالب بالا مى گويد: «مطابق روايت «ابن عبدربّه» سخنى از اهل بيت در اين خطبه نيامده است; شايد دست امانتدارى! آن را حذف نموده، آن گونه كه «خطبه شقشقيّه» را از كتاب «عقد الفريد» حذف كرده است; در حالى كه ثابت كرديم «خطبه شقشقيّه» در «عقد الفريد» وجود داشته». به هر حال، (بسيارى از) كسانى كه اين خطبه را نقل كرده اند قبل از «سيّد رضى» مى زيسته اند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 185).

[250]

خداوند متعال است.

سپس، اشاره اى به آفرينش انبيا از صُلب آدم(عليه السلام) مى كند.

در محور سوم، اشاره اى به پيدايش پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از نسل پاكان و نيكان مى كند و بخشى از فضايل و اوصاف برجسته آن حضرت را شرح مى دهد و عترت گرامى او را مى ستايد.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation