بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب حدیث بی کم و بیشی, محمدکاظم محمدى باغملایى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     h01 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h02 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h04 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h05 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h06 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h07 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h08 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h09 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h10 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h11 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h12 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h13 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h14 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h15 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h16 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h17 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h18 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h19 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h20 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h21 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h22 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h23 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h24 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h25 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h26 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h27 - اخلاق معاشرت
     h28 - اخلاق معاشرت
     h29 - اخلاق معاشرت
 

 

 
 
back pagefehrest pagenext page

سالك راه حق بر خلاف سير اوّل كه سير از عالم اطلاق به مراتب انسانى و تقيّد است، از مراتب انسانى و تقيّدات به سوى حق مى رود به تعبيرى سير الى الله مى كند يعنى از كثرت به وحدت مى رسد و اين مرحله مقام فناءِ فى الله است، مرتبه اى كه سالك، انسانى كامل گرديده و مثل آن است كه قطره به دريا پيوسته باشد و اين مقصود نهايى سير سالك است.

قاعده در بيان چگونگى سير و سلوك سالك

314) بدان اوّل كه تا چون گشت موجود ----- كه تا انسان كامل گشت مولود
مولود = تولد يافته، به دنيا آمده.
اى سالك اوّل بدان و آگاه شو كه انسان چگونه به دنيا آمده است و آغاز خلقت و آفرينش او از زمانى كه از مادر متولد شده تا زمانى كه انسانى كامل گرديده چگونه و به چه صورت بوده است.
315) در اطوار جمادى بود پيدا ----- پس از روح اضافى گشت دانا
اطوار = جمع طور، گونه، مرتبه
مصراع اول ناظر بر آيه «و قد خلقنكم اطوارا»(1) مى باشد. يعنى ما شما را از نطفه اى به انواع خلقت و مرتبه هاى گوناگون آفريديم. و اطوار جمادى اشاره به چهار حالت اوليه نطفه در رحم دارد.
جماد = موجود بى جان و بى حركت
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. نوح، آيه14

[188]

روح اضافى = روح انسانى و به آن جهت روح اضافى گفته اند كه خداوند به خاطر شرف و بزرگى انسان آن را به خود نسبت داده است و در قرآن نيز آمده است كه: «و نفخت فيه من روحى»(1) يعنى از روح خودم در او دميدم.
انسان در آغاز خلقت از زمانى كه نطفه است و تا زمانى كه به جنين تبديل مى شود چهار حالت و مرحله را طى مى كند و به عبارتى گونه هاى مختلفى به خود مى گيرد و هر چهل روز از طورى به طور ديگر مى گردد و در حالت پنجم تمام اعضاى بدن نضج مى گيرند و به صورت انسان در مى آيند، آنگاه است كه مستعد قبول روح خداوندى مى گردد.
و به واسطه روح خداوند كه در او دميده مى شود، صفت علم در او پيدا و ظاهر مى گردد.
316) پس آنگه جنبشى كرد او ز قدرت ----- پس از وى شد ز حق صاحب ارادت
(پزشكان معتقدند كه به اندازه مدتى كه مى گذرد تا نطفه در رحم مادر بصورت انسان در مى آيد به اندازه دو برابر آن مدت اگر بگذرد جنين در رحم مادر به حركت در مى آيد) و دو برابر آن مدت كه حركت كرده است اگر بگذرد، جنين از مادر متولد مى شود. و معنى جنبش در اين بيت همين مفهوم را افاده مى كند. يعنى جنين بعد از آنكه قدرت حركت و جنبش پيدا كرد به واسطه حكمت خداوندى صاحب اراده مى شود.
317) به طفلى كرد باز احساس عالم ----- در او بالفعل شد وسواس عالم
وسواس = دو دلى، ترديد و شكى كه در ضمير انسان پديد آيد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. حجر، آيه 29.

[189]

جنين بعد از تولد در هنگام كودكى دوباره دنيا را احساس كرد، هر چند كه اين احساس را قبلاً در رحم مادر مشاهده كرده بود ولى در اين مرحله به صورت كامل لمس و درك كرد و لذت خوراكها و نوشيدنى هاى عالم را چشيد و به اين طريق وسواس عالم كه بالقوّه در او وجود داشت به فعل درآمد و محقق شد و به خاطر لذات نفسانى و شهوات جسمانى، علاقه مند به دنيا شد.
318) چو جزويات شد در وى مرتّب ----- به كلّيّات ره برد از مركّب
جزويّات = ب159
كليّات = ب159
مركب = تركيب شده، آميخته، منظور انسان است.
چون قواى مدركه كه همانا حواس پنجگانه - شنوايى، بينايى، بساوايى «لامسه»، چشايى و بويايى - مى باشند در انسان مهيّا و مرتب شود، او مى تواند به كمك اين حواس، محسوسات عالم را درك كند. آنگاه به يارى قوه عاقله كه ذاتاً مدرك كليّات است، سعى در پى بردن به اصل حقايق و آفرينش موجودات مى كند.
319) غضب گشت اندر او پيدا و شهوت ----- و ز ايشان خاست حرص و بخل و نخوت
غضب = خشم، قهر
شهوت = ميل شديد به هر چيز، خواهش نفس
حرص = طمع، آزمندى، ضد قناعت است.
بخل = تنگ چشمى، حسادت، ضد سخاوت است.
نخوت = تكبّر، خودپرستى
لازم است دانسته شود كه قوايى كه مشترك انسان و حيوان است دو تاست، يكى

[190]

قواى مدركه كه در بيت 318 از آن ها نام برده شد و ديگرى قواى متحرّكه كه خود دو قسم مى شود، يكى آنكه سعى در جذب سود و منفعت انسان دارد و آن، قوه شهوى است. و ديگر آنكه سعى در دفع ضررها دارد و آن قوه غضبى است.
بنابراين بعد از اينكه قواى مدركه انسان مرتّب شد قوه غضب و شهوت در انسان براى دفع ناملايمات و جذب منافع به وجود مى آيد.
و از دو قوه غضبى و شهوى صفات پست و ذميمه حرص و بخل و نخوت در وجود آدمى پيدا مى شود.
320) به فعل آمد صفت هاى ذميمه ----- بتر شد از دد و ديو و بهيمه
ذميمه = زشت و ناپسند
دَد = حيوان وحشى
ديو = شيطان
بهيمه = چهار پا
چون قوه غصبى و شهوى در انسان بر نفس ناطقه كه امتياز انسان بر حيوانات است، غالب شوند، هر آينه صفات ذميمه و افعال قبيحه كه بالقوه در نهاد انسان پوشيده و پنهان بود به فعل درآمده و به واسطه اين صفات توجه به عالم مادى مى كند و به دنبال لذات نفسانى و شهوات جسمانى مى رود و تمام صفات ذميمه كه خاص حيوانات است در او ظاهر مى گردد و در اين مرتبه به تحقيق از حيوان و شيطان و چهار پا نيز بدتر و پست تر مى گردد. همان طور كه در قرآن نيز آمده است «اولئك كالانعام بل هم اضلّ»(1) يعنى آنها مانند چهار پايانند بلكه گمراه ترند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. اعراف، آيه 179.

[191]

321) تنزّل را بود اين نقطه اسفل ----- كه شد با نقطه وحدت مقابل
تنزّل = نزول كردن، فرود آمدن، پايين آمدن
اسفل = پايين تر
انسان در دايره هستى، اوج و فرود دارد و در اين مسير دورى، مدارج و معارجى را طى مى كند و مى دانيم كه در دايره، نقطه مقابل هر نقطه فرضى نسبت به مركز درست در مقابل آن نقطه فرضى قرار خواهد گرفت.
بنابراين مرتبه انسانى در دايره وجود، نقطه آخر قوس و كمان دايره است كه در پايين ترين قوس و كمان نزولى دايره قرار گرفته و درست در مقابل نقطه وحدت در بالاترين نقطه قوس صعودى مى باشد.
و به خاطر همين نكته است كه همه اسماء و صفات الهى در آيينه حقيقت وجود انسان منعكس گشته و در او ظاهر شده است و او را اشرف مخلوقات مى دانند.
322) شد از افعال كثرت بى نهايت ----- مقابل شد از اين رو با بدايت
نهايت = حدّ و اندازه
بدايت = آغاز، منظور وحدت حقيقى است.
انسان مظهر تمام اسماء و صفات است و ظهور و نمود هر يك از صفات وابسته به انجام فعلى خاص مى باشد. بنابراين چون از انسان افعال و اعمال زيادى سر زد، در نتيجه بى نهايت كثرت در صورت انسانى ظاهر و پيدا شد و در اين مرحله، انسان نقطه مقابل وحدت حقيقى قرار گرفت و آنچه كه در ذات خداوندى پوشيده و پنهان بود، در آيينه حقيقت انسان منعكس گشت.

[192]

«در ما نگاه كرد و هزاران هزار ديد ----- در خود نگاه كرد به جز خود يكى نديد
يك نكته گفت يار و ليكن بسى شنود ----- يك دانه كِشت دوست و ليكن بسى درود»(1)
323) اگر گردد مقيّد اندرين دام ----- به گمراهى بود كمتر ز انعام
مقيّد = در قيد و بند، بسته
اَنعام = چهار پايان
اگر انسان پاى بند هواهاى نفسانى و صفات حيوانى گردد، در حقيقت اين صفات ذميمه، همچون دامى است كه روح انسان را اسير و گرفتار خود كرده اند و نمى گذارند كه آدمى از زندان تن آزاد شود و به عالم معنى و روحانى سير نمايد و به مطلوب و مقصود خود كه همانا رجوع به مبدأ اصلى است برسد.و با اين شرايط انسان به درّه گمراهى و ضلالت سقوط خواهد كرد و گمراه تر از چهارپايان خواهد  شد.
324) وگر نورى رسد از عالم جان ----- ز فيض جذبه يا از عكس برهان
عالم جان = مقام الهى
فيض = ب2
جذبه = در لغت به معنى كشش و در اصطلاح عرفان به معنى تقرّب بنده به مقتضاى عنايت خداوند كه در طى منازل به سوى حق بدون رنج و سعى وى همه چيز از طرف خداوند براى سالك تهيه شود. در جذبه وسايل اعتبارى ندارند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. لاهيجى، شرح گلشن راز، ص 252.

[193]

برهان = دليل و استدلال منطقى، در برهان وسايل داراى اعتبارند.
عكس برهان = عكس جذبه، كه برهان مى باشد.و يا عكس برهان مى تواند نور علم باشد كه از طريق انعكاس از برهان بر دل عارف مى تابد.
بنابراين اگر انسان در مسير هدايت و توجه خداوند قرار گيرد و نور واردات قلبى و الهامات و جذبه الهى از عالم جان به او برسد شايستگى پذيرش فيض الهى را پيدا مى كند. و رسيدن نور الهى به انسان به دو طريق است يا به واسطه فيض جذبه كه «جذبه من جذبات الحق توازى عمل الثقلين»(1) و يا به وسيله عكس برهان است.
325) دلش با نور حق همزاد گردد ----- وز آن راهى كه آمد باز گردد
سالك و عارف به خاطر الهامات غيبى و جذبات معنوى كه از سوى خداوند بر دلش وارد مى شود، نور حق دل او را روشن مى گرداند و به اين طريق او به اسرار و حقايق عالم معنى آگاه گشته، از عالم مادى روى برگردانده و توجه به مبدأ اصلى مى نمايد و همان طور كه از عالم غيب و معنى به عالم شهادت و مادى تنزّل نموده است دوباره از منازل و مراتب كثرات عالم عبور كرده، به مقصود و مطلوب حقيقى كه همانا مشاهده حق است، دست مى يابد.
326) ز جذبه يا ز برهان يقينى ----- رهى يابد به ايمان يقينى
سالك و طالب حق به واسطه انوار تجلّيات و جذبات الهى و يا به وسيله دليل و استدلالات منطقى هرگونه شك و شبهه را از دل بيرون و به باور حقيقى و ايمان يقينى راه پيدا مى كند و مطلوب و معبود خود را باز مى شناسد و او را با چشم دل و يا با دليل و برهان مشاهده مى كند زيرا نيك مى دانيم كه تصفيه و تزكيّه دل از
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. يك جذبه از جذبات حق برابر با عمل انس و جنّ است.

[194]

مراتب ايمان است و «ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم»(1) ناظر بر همين نكته است. يعنى تا اينكه بيفزايند ايمانى با ايمان خود.
327) كند يك رجعت از سجّين فجّار ----- رخ آرد سوى علّيين ابرار
رجعت = بازگشت
سجّين = سخت، شديد، دايم، بر وزن فعيل است و ريشه آن سجن به معنى زندان مى باشد.
فجّار = جمع فاجر، تبهكاران، گناهكاران
سجّين فجّار = مراد زندان طبيعت است، مأخوذ از آيات 7و8 سوره مطفّفين در قرآن است.
علّيّين = جاى بلند، جايگاه نيكوكاران كه در مكانى بلند است.
ابرار = جمع برّ، نيكوكاران، پرهيزگاران
علّيين ابرار = منظور مقامات معنوى و روحانى است، مأخوذ از آيات 18 و 19 و 22 سوره مطففين در قرآن است.
سالك بعد از تصفيه دل خود، از طريق جذبه الهى و يا به سبب برهان يقينى كه در ابيات 325 تا 327 درباره آنها گفته شد، از تعيّنات مادى و تعلّقات دنيوى كه به عبارتى مى توان آن ها را زندان طبيعت ناميد، بر مى گردد و آن ها را به كنارى مى زند و روى به مقامات معنوى مى آورد و به عالم ملكوت سير مى كند و خدا را مى جويد.
اين بيت از آيات «كلاّ انّ كتاب الفجّار لفى سجّين، و ما ادريك ما سجّين، كتاب مرقوم، ويل يومئذ للمكذّبين» و«كلاّ انّ كتاب الابرار لفى عليّين، و ما ادريك ما
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. فتح، آيه 4.

[195]

علّيّون، كتاب مرقوم، يشهده المقرّبون، انّ الابرار لفى نعيم»(1)
328) به توبه متّصف گردد در آن دم ----- شود در اصطفاء ز اولاد آدم
توبه = بازگشتن از گناه، ندامت و پشيمانى از گناه.
اولين مقامى كه سالك از آن عبور مى كند تا به حق برسد، مقام توبه است. توبه مراتبى دارد كه عبارتند از:
1ـ بازگشتن از كفر كه آن را توبه كفّار گويند.
2ـ بازگشتن از فسق و فجور و آن توبه فجّار است.
3ـ بازگشتن از اخلاق ذميمه و آن توبه ابرار است.
4ـ بازگشتن از غير حق است كه آن توبه كاملان و واصلان به حق است
اولين چيزى كه سالك به واسطه آن به مقام قرب الهى مى رسد «توبه» است. و خداوند در اين باره چنين فرموده است كه: «ثمّ تاب عليهم ليتوبوا»(2) يعنى خداوند به سوى آنان بازگشت تا آنها به سوى خدا بازگردند و اطاعت و فرمانبردارى كنند.
پس در هنگامى كه سالك از سجّين فجار برگشت مى كند و روى به عليّين ابرار مى آورد، يعنى ترك ما سوى الله مى كند و توجه به مبدأ اصلى و وجود حقيقى مى نمايد، در حقيقت متّصف به صفت توبه گرديده است.
در مصراع دوم خداوند درباره حضرت آدم(عليه السلام) چنين فرموده است: «ثمّ اجتباه ربّه فتاب عليه و هدى»(3) يعنى بعد از رانده شدن آدم(عليه السلام) از بهشت و توبه كردن، خداوند حضرت آدم(ع) را انتخاب كرد و به سوى او آمد و او را هدايت كرد. همچنين مصراع
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. مطففين، آيه 7 تا 10 و 18 تا 22.
2. توبه، آيه 118.
3. طه، آيه 122.

[196]

دوم اشاره به «ان الله اصطفى آدم و نوحاً و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين»(1)يعنى به راستى كه خداوند حضرت آدم و نوح و خاندان ابراهيم و عمران را بر همه مردم برگزيد.
329) زافعال نكوهيده شود پاك ----- چو ادريس نبى آيد در افلاك
ادريس = «پسر شيث و يكى از پيامبران است كه بر اساس آيات 56 و 57 سوره مريم، خداوند او را به مكانى بلند برد. همچنين بنابر روايات ادريس به بهشت رفت پيش از مردن».(2)
حكيم سنايى غزنوى عارف قرن ششم هجرى نيز در اين باره سروده است:
«بمير اى دوست پيش از مرگ اگر مى زندگى خواهى ----- كه ادريس از چنين مردن بهشتى گشت پيش از ما»(3)
انسان هنگامى كه از اخلاق ذميمه و افعال نكوهيده پاك و منزّه شود و دل خود را چون آيينه اى پاك آماده تابيدن نور حق كند، آنگاه است كه مى تواند همچون ادريس پيامبر به آسمانها سير كند و به مقام قرب الهى برسد.
حافظ نيز چنين گويد:
«چگونه طوف كنم در فضاى عالم قدس ----- كه در سراچه تركيب تخته بند تنم»(4)
مصراع دوم اشاره به آيه «و رفعناه مكاناً عليّا»(5) درباره ادريس(عليه السلام) مى باشد، يعنى مقام او را بلند و مرتبه اش را رفيع گردانيديم.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. آل عمران، آيه 33.
2. شرح گلشن راز، (باغ دل) ، ص 117.
3. تازيانه هاى سلوك، نقد و تحليل چند قصيده از حكيم سنايى، دكتر محمد رضا شفيعى كدكنى، چاپ دوم، تهران، 1376، انتشارات آگاه، ص 72، ب 14.
4. ديوان حافظ، به اهتمام محمد قزوينى و دكتر قاسم غنى، چاپ چهارم، تهران، 1362، ص235.
5. مريم، آيه 57.

[197]

330) چو يابد از صفات بد نجاتى ----- شود چون نوح از آن صاحب ثباتى
نوح = يكى از پيامبران اولوالعزم است كه سالها قوم خود را به راه راست خواند اما آنها همچنان بر كجرفتارى اصرار ورزيدند. (ف ـ م).
صاحب ثبات = كسى كه در اراده و عزم و عقيده و ايمان استوار باشد، ثابت قدم.
هنگامى كه سالك از صفات نكوهيده و اخلاق ذميمه پاك گردد و خود را از دست تعلّقات دنيوى و هواهاى نفسانى نجات دهد و به مراتب دنيا روى نياورد و بر اين باور استوار باشد همچون حضرت نوح(عليه السلام) خواهد شد كه با وجود اينكه قومش نهصد سال دعوت او را به سوى حق نپذيرفتند امّا آن حضرت هرگز طى اين مدت طولانى از حق جدا نشد و پيروى امر الهى را ترك نكرد و بر عقيده خود استوار ايستاد و به درگاه خداوند شكوه كرد كه:«رب انّى دعوت قومى ليلاً و نهاراً فلم يزدهم دعائى الاّ  فراراً»(1)
331) نماند قدرت جزويش در كلّ ----- خليل آسا شود صاحب توكّل
قدرت جزوى = سالك اين قدرت را منسوب و متّكى به خود مى داند.
قدرت كلّى = قدرت لايتناهى خداوند است.
خليل = دوست خالص و پاك و لقب حضرت ابراهيم(عليه السلام)است كه در دوستى با خدا خالص بود.
خليل آسا = مانند حضرت ابراهيم(عليه السلام)
توكّل = كار را به كسى واگذار كردن، كار خود را به خدا سپردن، به اميد خدا بودن.
سالك هنگامى كه از صفات بد رهايى يافت و در اعتقاد و ايمان خود ثابت قدم
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. نوح، آيه 5 و 6.

[198]

گرديد در سير و سلوك به سوى حق، تنها خدا را قادر مطلق مى داند «والله على كل شىء قدير»(1) و همه قدرتها را در برابر قدرت خداوند محو و فانى مى بيند و همچون حضرت ابراهيم(عليه السلام)صاحب توكّل مى شود و همه امور را به خدا منسوب و واگذار مى كند. «و على الله فتوكّلوا ان كنتم مؤمنين»(2)
قدرت كلّى = قدرت لايتناهى خداوند است.
332) ارادت با رضاى حق شود ضم ----- رود چون موسى اندر باب اعظم
ارادت = خواست، تقدير، توجه خاص سالك به پير
ضَمّ = همراه، جمع(ف-م)
باب اعظم = دروازه بزرگ، درگاه خداوند، منظور مقام رضا است.
هرگاه خواستِ سالك و طالب حقيقت با رضاى حق همراه شود و هيچ امرى جز رضاى حق در ميان نباشد و خواسته و مطلوب سالك، مقصود خداوند باشد، آنگاه همچون حضرت موسى(عليه السلام)در مقام رضا بازگشت به جانب خداوند مى كند.«ارجعى الى ربك راضية مرضية»(3)
مشايخ بزرگ درباره باب اعظم گفته اند:«الرضا باب الله الاعظم و جنة الدنيا»(4)
رضا = منظور مقام رضا است و آن بيرون آمدن بنده از رضاى خود و داخل شدن در رضاى حق است. از «رابعه عدويّه»(5) پرسيدند كه بنده چه موقع به مقام رضا مى رسد پاسخ داد: «اذا سرّته المصيبة كما سرّته النعمه» يعنى براى بنده وقتى وجود
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. بقره، آيه 284، و خداوند بر هر چيزى تواناست.
2. مائده، آيه 23.
3. فجر، آيه 28.
4. مقام رضا بزرگترين در به سوى خداست و هم آن مقام، بهشت دنيا است.
5. از زنان روشندل و عارف و صاحب مقامات بوده و معاصر شيخ حسن بصرى بوده است.

[199]

دارد كه در مصيبت و بلا آنچنان خوشحال است كه در هنگام نعمت، خوشحال و مسرور است.
333) زعلم خويشتن يابد رهايى ----- چو عيسىّ نبى گردد سمايى
نبى = پيامبر، خبر آورنده
سمايى = منسوب به سماء، آسمانى
سالك بعد از قبول فناءِ قدرت بنده در قدرت و اراده خداوند از علم جزوى و نا تمام خود رهايى مى يابد و علم خود را در علم كلّى خداوند مى بيند و به يقين مى رسد كه غير حق، فعل و صفت و علم ندارد و همچون حضرت عيسى(عليه السلام) از تعلّقات و تعيّنات مادّى جدا شده و از خاك پست زمين به آسمان بلند معنويات سفر مى كند تا مظهر علم خداوند گردد.
334) دهد يك باره هستى را به تاراج ----- در آيد از پى احمد به معراج
احمد = كنيه حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) است.
معراج = وسيله عروج و بالا رفتن، نردبان، شبى كه پيامبر اسلام به آسمان صعود كرد.
سالك در چنين حالتى خود و عالم هستى را محو وجود حق دانسته و همه چيز را به تاراج داده و در خداوند فانى مى بيند و جز حق چيزى را مشاهده نمى كند. «كلّ شىء هالك الاّوجهه»(1) به مقامى مى رسد كه مى تواند به دنبال حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) كه خلاصه موجودات و خاتم انبياء است به آسمانها عروج كند تا حقيقت وجود را در مقام بقاء بالله ادراك نمايد.
335) رسيد چون نقطه آخر به اوّل ----- در آنجا نى مَلَك گنجد نه مرسل
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. قصص، آيه 88، (همه چيز فناپذيرند مگر ذات پروردگار).

[200]

مَلَك = فرشته
مُرسل = پيامبر، فرستاده خدا
نقطه آخر = تعيّن انسان است در دايره هستى كه در پايين ترين قوس نزولى دايره قرار دارد. (سيررجوعى)
نقطه اول = مقام وحدت است در دايره هستى كه در بالاترين قوس صعودى دايره قرار دارد. (سير صعودى)
براى فهم بيشتر مصراع به شرح بيت شماره 321 رجوع شود.
هنگامى كه وجود سالك در وجود حقيقى حق فانى مى شود، به تعبيرى نقطه آخر به نقطه اوّل رسيده است و در اين حالت كه مقام اتحاد قطره با دريا است به حكم «لى مع الله وقت لا يسعنى فيه ملك مقرّب و لا نبىّ مرسل»(1) حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)كه خود نبى مرسل است نيز، در آن مقام نمى گنجد زيرا «ما» و «او» دو بودن است و دو بودن در اين مقام محال است.

تمثيل در بيان نبى و ولى و وجه اشتراك و امتياز بين آن ها

336) نبى چون آفتاب آمد ولى ماه ----- مقابل گردد اندر لى مع الله
نبىّ = خبر دهنده از ذات و صفات و اسماء و احكام الهى است. و نبوّت مأخوذ از همين كلمه، به معناى انباء و اخبار از حقايق و معرفت و ذات و صفات و اسماء و احكام الهى است.(ش ـ ل)
ولىّ = دوست، صاحب، در اصطلاح صوفيه كسى را گويند كه خداوند متولّى و
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. حديث نبوى:مرا با خدا وقتى است كه در آن وقت فرشته مقرّب و پيغمبر مرسل با من نمى گنجد.

[201]

حافظ وى گشته، او را از عصيان و مخالفت نگهدارى كند. و ولايت مأخوذ از همين كلمه، به معناى قيام بنده به حق بعد از فناء از نفس خود است.(ش - ل)
مقابل = در اين بيت به معنى مشابه، مثل و مانند مى باشد.
نبىّ و پيامبر همچون آفتاب و ولىّ مثال ماه را دارد زيرا همان طور كه ماه از آفتاب نور و روشنايى مى گيرد و روشنى آن وابسته به نور آفتاب است، نور ولايت ولىّ نيز به واسطه نور هدايت نبوت مى باشد. و ولايت ولىّ در مرتبه كمال كه مقام «لى مع اللّه وقت لا يسعنى فيه ملك مقرّب و لا نبىّ مرسل» است همانند ولايت نبىّ مى شود.
كلمه مقابل كه در مصراع دوم آمده است به معنى مشابه و مانند مى باشد و دليل آن نهايت نزديكى و قرب نبىّ و ولىّ به خداوند است.
337) نبوّت در كمال خويش صافى است ----- ولايت اندر او پيدا نه مخفى است
قدرت و نيروى نبوّت و پيامبرى به واسطه قدرت و نيروى ولايت است و تا زمانى كه ولايت به حدّ كمال نرسد، نبوّت آشكار نمى شود و به همين منظور گفته اند: «نهاية الولاية بداية النبوّة»(1) چون تا از مبدأ فيّاض طلب افاضه علوم و احكام نشود، اخبار الهى را كه همان علوم و احكام دين است، نمى توان به ديگران رسانيد. پس نبوّت كه كمال، ذاتى آن مى باشد، لازمه اش پاك و صاف و روشن بودن است. و همان طور كه اگر آيينه صاف و شفّاف باشد صورت در آن ديده مى شود، اگر نبوّت هم پاك و صاف باشد، ولايت بر مردم همچون صورت در آن نمايان مى شود و هرگز مخفى و پنهان نمى ماند.
و به همين خاطر آوردن معجزه را براى پيامبران كه آثار كمال ولايت آنهاست، واجب دانسته اند تا شاهدى عادل بر صدق مدعاى نبوّت آنها باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهايت و انجام ولايت ابتدا و آغاز نبوّت است.

[202]

338) ولايت در ولىّ پوشيده بايد ----- ولى اندر نبىّ پيدا نمايد
ولايت = ب336
ولىّ و نبىّ = ب336
چون ولىّ، كمالات معنوى را با سعى و كوشش و با يارى و راهنمايى پير و مرشد خود بدست مى آورد و هر گاه كه خرق عادات و كراماتى از او پيدا شود، توجه مردم به سوى او جلب مى گردد و اين توجه سبب كبر و غرور و جاه و مقام آنها شده، از اخلاق حسنه منحرف و اخلاق ذميمه در وجود آنها ظاهر مى گردد و موجب حجاب حق با آنها مى شود و از قرب و نزديكى به حق دور مى مانند به همين خاطر كاملان و واصلان به حق گفته اند كه اولياء خدا نبايد كرامات خود را اظهار كنند «اوليايى تحت قبايى لا يعرفهم غيرى»(1)
بنا بر اين ولىّ بايد ولايت خود را كه قرب و معرفت به حق است مخفى نگه دارد و آشكار نكند و افعال را به خود نسبت ندهد و به خدا واگذار كند. امّا نبىّ از جانب خدا برانگيخته شده تا مردم را به سوى حق دعوت كند و شاهدى عادل بايد تا مدعاى وى را ثابت كند و اين شاهد همانا معجزات اوست كه از آثار ولايت است پس بر اين اساس ولايت در نبىّ پيدا مى شود و نمى توان آن را پنهان داشت در غير اين صورت مردم دعوت او را نمى پذيرند و قبول دعوت او بر ايشان واجب نمى گردد.

back pagefehrest pagenext page
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation