اوضاع اقتصادى در زمان امام هادى - عليه السلام - آشفته و بهم ريخته بود و كمتريننظام علمى و سياست مدونى براى كنترل و بهبود اقتصاد جامعه وجود نداشت . جامعه از هرجو مرج اقتصادى رنج مى برد و هيچگونه نظام اقتصادى چه اسلامى و چه غير آن بر آنحاكم نبود. خلفا، تركان ، وزرا و كارگزاران حكومت تمام منابع ثروت هاى ملى را بهخود اختصاص داده به قيمت محروميت و پريشانى مردم خزانه هاى خود را پر مى كردند.ديگر عامه مردم دنبال تجمّل و امكانات رفاهى نبودند زيرا از به دست آوردن ضرورياتزندگى نيز ناتوان و درمانده شده بودند.
در اينجا به اختصار پاره اى از اسراف و حاتم بخشى هاىمتوكل و ديگر خلفاى معاصر امام و تلف كردناموال مسلمين و زندگى عامه مردم در نقاط مختلف جامعه اسلامى رانقل مى كنيم :
بخشش هاى متوكل :
بيت المال مسلمين دارايى شخصى متوكل بشمار مى رفت و هر گونه مى خواست به مصرفمى رساند و خواسته ها و شهواتش را اعمال و ارضا مى كرد. به هر كس مى خواست مىبخشيد و از هر كه اراده مى كرد باز مى داشت . مسعودى مى گويد: ((در هيچ زمانى بخششهاى خلفا به پاى عطاهاى متوكل نرسيده بود)).(701)
مهمترين كسانى كه از حاتم بخشى هاى او بهره مند مى شدند عبارت بودند از:
الف - خنياگران و رقاصان .
ب - كنيزان دربار كه به چهار هراز تن مى رسيدند.
ج - دلقك ها و لودگان .
د - شاعرانى كه با دريافت صله هاى كلان اشعارى عليهاهل بيت مى سرودند و عباسيان را بالاتر از آنان بر مى شمردند.
اموال و غنائمى كه بايستى صرف مصالح و منافع و پيشرفت مسلمانان مى گشت بدونكمترين حساب و منطقى در اختيار گروه هاى بالا قرار مى گرفت تا رونق دربار را حفظكنند.
ميهمانى بركوار: (702)
يكى از بزرگترين و پرخرج ترين ميهمانى هايى كه در عالم عرب و اسلام برگزارشد، ختنه سوران يكى از فرزندان متوكل بود كه مبالغ هنگفتى هزينه در بر داشت .عمرانى تصويرى از اين مراسم را در اختيار ما مى گذارد:
((سفره بزرگى بر كناره دجله انداختند و طبقات مختلف مردم نهار خوردند و پس از آن جامهاى شراب به گردش در آمد و همگى نوشيدند.متوكل دستور داد تا سكه هاى طلا و نقره درهم آميخته را در كيسه هاى بزرگ بياورند و خوددر ميان آنان بر سريرى بلند قرار گرفت و به منادى گفت كه جار بزند: هر كس قدحىشراب بنوشد سه مشت از سكه هاى طلا و نقره برگيرد! پس هر يك سه مشت برگرفتندو همچنين اين كار تا پايان روز ادامه يافت .
علاوه بر آن ، متوكل دستور داد تا دينار و درهم هاى درهم آميخته را وسط مجلس بر يكديگربريزند تا آنكه ديوارى از سكه به وجود آمد و مانع ديدار طرف ديگر گشت . آنگاهمنادى بانگ زد: اميرالمؤ منين غارت اين سكه ها را براى شما روا دانسته است و همه ريختند وآنها را برداشتند. هوا كه تاريك شد شمع هاى عنبرين روشن كردند وطول بعضى از آنها به اندازه درخت خرما بود. برخى از شمع ها را كنار دجله گذاشتند وآنچنان آن قسمت روشن شد كه آدم مى توانست از آن سوى دجله به كمك نور اين شمع هانوشته ها را بخواند.
متوكل سرمست از افتخار و كامرانى به يكى از كهنسالان و معمّرين رو كرد و پرسيد:((مهمانى بركوار (با اين عظمت ) كجا و ميهمانى (( فم الصلح )) كجا؟!)) - دعوت(( فم الصلح )) جشن ازدواج با پوران دختر حسن بنسهل بود كه از بى نظيرترين مراسم پر هزينه تاريخ بشمار مى رود - پيرمرد درپاسخ خود به گوشه اى از اين مراسم اشاره كرده گفت :
نمى توانم به تفصيل بگويم امّا براى شاهدمثال و استدلال بر نظر خود بايد عرض كنم كه : در ميهمانى (( ((فم الصلح )) ))بر كنار دهكده كوهى از جگر و سر مرغ ، اردك ، مرغابى ، گوسفند و انواع شكار وپرندگان تلمبار شده بود تا جايى كه لشكر را بوى تعفن گرفت و حسن بنسهل ناچار شد به وسيله شتران بعضى از آنها رامنتقل كرده در دجله بريزد ليكن تا چند روز نمى شد از آب دجله نوشيد زيرا بوىگنديدگى پيدا كرده بود. امّا اى اميرالمؤ منين ! در ميهمانى ((بركوار)) ديدم كهخدمتكاران و غلامانت بر جگر و سر حيوانات با يكديگر نزاع مى كنند؟)).
متوكل از پاسخ او درمانده شد و گفت : پناه بر خدا كارى براى ما نگذاشتند تا به نامخودمان نيت كنيم و ما را به آن ياد كنند...)).(703)
جشن بيعت :
متوكل در جشنى كه به مناسبت بيعت گرفتن براى سه فرزندش : محمّد ملقب به منتصر،زبير ملقب به معتز و ابراهيم ملقب به مؤ يد بر پا داشتاموال و دارايى بسيارى تباه كرد و هزينه سنگينى بر بيتالمال تحميل نمود.
اين جشن در تاريخ دوشنبه اول ماه محرم سال 236 ه - بپا شد و همه مردم بدان دعوتشدند، مبالغ صرف شده آدمى را مبهوت مى كند.متوكل در كاخ جعفرى واقع در سامرّا كه خود آن را بنيان نهاده بود و هفت فرسنگطول و يك فرسنگ عرض داشت خوانى گسترد بهطول چهار فرسنگ با اين همه جاى سوزن انداختن نبود و قصر، انباشته از مدعوين بود. درآن روز با سبدهاى بزرگ ظرف هاى مشك ، كافور و مجسمه هاى عنبرين را از خزانه هابدانجا منتقل كردند و فضا را عطرآگين نمودند و در برابر مردمگل ها و عطرهاى ديگر قرار دادند. هر كس جامى مى نوشيد عنبر و مشك را بخود مى زد يا درآستين نگاه مى داشت و يا آنكه به غلام خود مى سپرد. هر چه تمام مى شد مجددا مى آوردندو از صبح تا شبانگاه جشن ادامه يافت .
متوكل بر تختى زرين و جواهر اندود به وزن يكهزار من در ميان سه وليعهدش كه تاجهاى جواهر نشان و مرصّع بر سر نهاده و ايستاده بودند نشسته بود و طبقات اجتماعىمختلف به تناسب حال گروهى نشسته و گروهى سر پا بودند. خورشيد كه طلوع كرد وپرتو آن بر جام هاى طلا كه در مجلس پراكنده بود و كمربندهاى زرّين و نيام شمشيرها وسپرهاى مذهّب شده افتاد آنچنان تابلوى رنگين و منشورى به وجود آمد كه چشم ها را خيرهمى كرد.
ابراهيم بن عباس صولى امير اهواز از اين صحنه به هيجان آمده ميان سفره ها بپا خاست واشعارى به اين مضمون سرود:
((بنيادهاى اسلام با پيروزى و افتخار قرين گشت ... زيرا خليفه اى از بنى هاشم وسه وليعهد، خلافت را پاسدارى مى كنند و تحت حمايت پدران خود با تمام توان خود مىكوشند و جديت به خرج مى دهند...)).(704)
اموال و دارايى هايى كه در اين جشن ها خرج شد بايستى طبق نظر اسلام صرف مصالحمسلمانان و رشد و شكوفايى آنان گردد ليكن هيهات كه در حكومت بيگانه از اسلامعباسيان تنها مطلبى كه مورد توجه نبود اسلام و مسلمانان بودند.
كنيزان :
كاخ هاى خلفاى عباسى انباشته از كنيزانى بود كه از نقاط مختلف گردآورى شدهبودند. متوكل چهار هزار كنيزك داشت كه با همه آنان آميزش كرده بود. (705) و در ميانآنها به يكى دل داده بود و طاقت فراق او را نداشت . روزى كنيزك در حالى كه بر گونهخود با مشك و عطر نوشته بود: ((جعفر)) (ناممتوكل ) در برابرش ايستاد. متوكل لختى درنگ كرد سپس ابيات زير را سرود:
(( و كاتبة بالمسك فى الخدّ جعفرا
|
بنفسى خط المسك من حيث اثر... )) (706)
|
((در كاخى روان همراه جوانانى سر پا و نشسته در كناره هاى آن به خنياگرى پرداختيمو گرداگرد ما بازهاى سپيد سينه هاى پرندگان را در هوا مى شكافتند با خون آنهاچنگال هاى خود را رنگى پايدار مى زدند. هرگز نهرى مانند((قاطول )) (707) كه به بيكرانگى درياست و كوهى مانند ((زوّ)) (708) كه گاهمى ايستد و گاه براه مى افتد و در اختيار صاحبش مى باشد نديده ام )).
متوكل ميليون ها دينار صرف كاخ هاى خود كرد. شابشتى در اين باره مى گويد: ((او مبلغ274 ميليارد درهم و يكصد هزار دينار طلا به قيمت آن زمان خرج كرد كاخ هايش نمود.بعلاوه دارايى و اجناس موجود در كاخ ها بالغ بر سيزده ميليون دينار طلا و پانصدميليون و 25 هزار دينار (؟) (709) برآورد شده بود)).(710)
نويرى مى گويد: ((متوكل براى ساختن قصرهايش يكصد هزار دينار ومعادل پنجاه ميليون درهم جنس و 258 ميليون و پانصد هزار درهم صرف كرد)).(711)
در اينجا بعضى از كاخ ها (712) و صفات آنها را از زبان شاعران آن روزگارنقل مى كنيم :
1 - جعفرى :
جعفرى از مهمترين كاخ هاى متوكل بشمار مى رفت و دو ميليون دينار (713) خرج آن شدهبود. در مراسم افتتاح اين كاخ دلقك ها دعوت شدند تا اسباب فرج و سرور خليفهگردند و دو ميليون درهم به عنوان پاداش دريافت كردند. (714) بحترى ، طى ابياتىآن را چنين وصف مى كند:
(( قد تمّ حسن الجعفرى و لم يكن
|
ليتم الا بالخليفة جعفر... ))
|
((زيبايى قصر جعفرى به نهايت رسيد و بهكمال آن دست نمى يافت مگر به وسيله خليفه ((جعفر)) (715) پادشاهى كه دربهترين سرا كه در بهترين جايگاه ساخته شده مسكن گزيد. قصرى در بلنداى نور؛سنگريزه هايش مرواريد و خاكش آميخته با عنبر، سرسبز هر چند بارانى بر آن فرودنيامده و پرتوافشان هر چند شب بدون ماه باشد. اين قصر در معرض وزش بادهاىشمالى است و همسايه ابرهاى پر باران مى باشد)).
بحترى پس از بيان باغ ها و خاك قصر چنين ادامه مى دهد:
(( فرفعت بنيانا كان مناره
|
اعلام رضوى او شواهق صيبر... )) (716)
|
((بنيانى برافراشتى كه گويا مناره اش كوه ((رضوى )) (717) يا بلنداى((صيبر)) (718) است ، قصرت همت هاى پادشاهان را كوچك انگاشت و از شاءن و شوكتبنيان ((كسرى )) و قيصر كاست . آنچنان بلند و سرافراز است كه گويى به سپيدىسياره ((مشترى )) (719) مى نگرد)).
((سازنده اش ، سازنده نيكى ها و بزرگى ها و خداوندگارش ، خداوند ((اخاشب ))،(720) ((صفا)) (721) و ((مشعر)) (722) است . كناره هايش فضا را پر كرده وكنگره هايش هماغوش پاره هاى ابر باران زاست . ((دجله )) از زير آن مى گذرد و حياط آنغرق سبزه و آب است )).
اين شعر عظمت و معمارى ممتاز و زيبايى چشمگير قصر ((جعفرى )) را به خوبى بيان مىكند ((جعفرى )) در ارتفاع و بلندى با كوه هاى ((رضوى )) رقابت مى كند و بابزرگيش گويى همه فضا را اشغال كرده و دست در گردن ابرهاى باران زاست .
بحترى متاءثر از اين قصر در جاى ديگرى چنين مى سرايد:
(( اصبحت بهجة النعيم وامست
|
بين قصر الصبيح و الجعفرى ... )) (723)
|
((خوشى و لذت بهشت در قصرهاى ((صبيح )) (724) و ((جعفرى )) خلاصه شدهاست . چه بناى شگفتى و جايگاه انس و الفتى و منظره زيباى روح بخشى كه آنها دارند!دل ها شيفته باغ هاى آنجا مى شود و دل مردگان با مشاهده پرتو و زيبايى آنها جانىتازه مى گيرند)).
بحترى همچنان شيفته ((جعفرى )) است و در هر فرصتى آن را ياد مى كند و مى ستايد:
(( و ارى قصرك استبد مع الحسن
|
بفضل ما اعطيته القصور... )) (725)
|
((قصرت را مى بينم كه همه خوبى ها را به خود اختصاص داده است . هواى آن لطيف ، آبدر آن فراوان و بر كناره هايش جوى ها روان است . سعادت و خوشبختى در آن به نهايت ، وخوشى ما به اوج مى رسد پس برقرار باد اين شادمانى !)).
متوكل همراه با عموم ساكنين سامرا به قصر جعفرىمنتقل شد تا آنجا كه نزديك بود شهر از سكته خالى شود (726) و ابو على بصير دراشعارى به همين مطلب اشاره مى كند:
(( اصبحت قفارا سرّ من راءى مابها
|
الا لمنقطع به مثلوم ... )) (727)
|
((سامرا تهى شد و جز افراد درمانده كسى در آن نماند، اين شهر از وحشت و تنهايى برخود مى گريد - اگر نگوييم خون مى گريد)).
((روزگارى سامرا به همه جا فخر مى فروخت و ستم مى كرد ليكن خود اينك ستمديده ومطرود شده است . خليفه از اين شهر بار بست (و در جايى ديگررحل اقامت افكند) و اينجا به عرصات مكه پس از پايان موسمبدل شده است . گويا راه ها و كوى هاى آن از زمان هاى كهن بجا مانده و ديگر پرنده اى درآن پر نمى زند و مسجد استوار آن به خرابه اىتبديل شده است )).
((زمانى اينجا ميعادگاه همگان و رشك برين بود امّا اكنون عبرتى است براى تيزبينان .در بازارها خبرى از ازدحام نيست و به راحتى در وسط راه گام بر مى دارى ، زنان وكودكان مانند گروهى بى سرپرست ، جابجا و پراكنده هستند)).
امّا جعفرى نيز از گزند حوادث مصون نماند و خود به يكى از ويرانه هايىبدل شد كه حتّى حيوانات از آن مى رميدند و در خاموشى از ستممتوكل سخن ها داشت . جواهرى طى ابياتى چنين مى گويد:
(( والجعفرى و لم يقصر رسمه
|
الباقى برغم الدهر عن تمثيله ... )) (728)
|
((با وجود گذر زمان ، باقيمانده هاى جعفرى گوياى عظمت آنست ليكن چهره غمبار و رنگپريده آن از خوشى هاى از دست رفته خبر مى دهد. گويا از جعفر (729) ونسل او عوضى را كه بدان خوشدل شود به دست نياورده است . آن مجالس شادمانى وشعرخوانى به پايان رسيده است و نه از شعر ((وليد)) در آن اثرى است و نه ازبازخوانى آن )).
البرج :
يكى ديگر از كاخ هاى متوكل ((برج )) نام داشت كه يك ميليون و هفتصد هزار دينار خرجآن شده بود. (730) شابشتى آن را چنين وصف مى كند:
((برج ، از زيباترين بناهاى متوكل بود و در آن تصويرهاى بزرگى از طلا و نقره وبركه آبى كه كف و كناره هاى آن از صفحه هاى زرّين و سيمين پوشيده شده قرار داشت .در كنار بركه درخت زرينى كه در آن پرندگانى از طلا با تاج هايى جواهر نشان قرارداشتند ساخته شده بود و به آن نام طوبى - براى همانندى با درخت بهشت - داده بودند.اين پرندگان به گونه اى طراحى شده بودند كه با وزش نسيم آوازهايى از آنها برمى خاست . در سمت ديگر بركه ، تختى بزرگ از طلا آراسته به دو شير بزرگ طلايىو تصاويرى از درندگان و عقاب و اوصاف ديگر كه آن را به تخت سليمان بن داوود -عليه السلام - آنچنانكه نقل شده - مانند مى كرد قرار داشت . ديوارهاى قصر را نيز ازداخل و خارج با مرمر كاشى كارى و مذهّبن كارى تزيين كرده بودند)).(731)
شاعرى برج را چنين توصيف مى كند:
(( طائر فى الهواء فالبر يسرى
|
دون اعلاه و الحمام يطير... )) (732)
|
((پرندگان در اوجگيرى به بلنداى اين قصر نمى رسند و باران هاىسيل آسا از ديوارهاى آن فرو مى ريزند، بامدادان كه ستاره ها پنهان مى شوند تنهاستاره پايدار و غروب ناپذير ((برج )) است )).
معناى شعر آنست كه برج آسمانى خراشى است با پرتوى خيره كننده و افزون تر ازستارگان و در سپيده دم كه همه ستارگان از سوسو زدن و نورافشانى دست مى شويندتنها اين كاخ است كه در دل تيرگى همچنان تابناك است .
المليح :
مليح ، نيز يكى از كاخ هاى متوكل است كه پنج ميليون درهم صرف آن كرد و بحترى آن راچنين مى ستايد:
(( و استتم الصبيح فى خبر وقت
|
فهو مغنى انس و دار مقام ... )) (733)
|
((صبيح (734) در بهترين وقت به پايان رسيد و اينك جايگاه انس و خوشى وشادمانى است . به سمت ((مليح )) نگران و خيره است و اگر مى توانست با گرمى براو درود مى فرستاد. چهره هر دو را خوشى پوشانده است و هر يك ديگرى را با لبخند وتبسم تبريك مى گويد. آن دو مانند دلدادگانى هستند كه اگر دستشان مى رسيد يكديگررا در آغوش گرفته با هم مى زيستند...)).
شبداز :
يكى ديگر از كاخ هاى متوكل كه ده ميليون درهم صرف آن شد (735) شبديز (736) يا شبداز بود كه بحترى بدان چنين اشاره مى كند:
(( ان خير القصور اصبح مزهوا
|
بكره العدى لخير الانام ... )) (737)
|
((زيباترين كاخ ها سرافراز و سربلند براى بهترين خلق بپا گشت و خارى در چشمدشمنان شد. گرداگرد ((جعفرى )) را خانه هاى ملوك فرا گرفته و دردل تيرگى چونان ستارگان مى درخشند و ((شبداز)) چون دلداده اى به سوى آن نزديكمى شود)).
مختار :
((مختار)) نيز نام يكى از قصرهاى متوكل است كه پنج ميليون درهم صرف آن شد و در آننقاشى هاى شگفت انگيز از جمله نقاشى ديرى با راهبان و ترسايان (738) بود كهتاءثير پذيرى او را از مسيحيت نشان مى دهد.
واثق ، خليفه عباسى نيز در اين كاخ شرابخوارى كرد و بر ديوار آن ابيات زير رانگاشت :
(( ما راءينا كبهجة المختار
|
لا و لا مثل صورة الشهار... )) (739)
|
((قصرى به دل انگيزى ((مختار)) و تصويرى به زيبايى ((شهار)) نديده ام .مجلسى آميخته با خوشى ، گل هاى نرگس و مورد خنياگرى و موسيقى كمترين عيب واشكالى در آن نيست جز آنكه گردش روزگار آن را درهم خواهد كوفت )).
الغرد :
يكى ديگر از كاخ هاى متوكل ((غرد)) نام داشت كه يك ميليون درهم صرف آن كرد(740) و بحترى آن را چنين ستود:
(( احسن بدجلة منظرا و مخيما
|
و الغرد فى اكتاب دجلة منزلا... )) (741)
|
((بهترين منظره و جايگاه ((دجله )) است و زيباترينمنزل ((غرد)) است كه بر كناره آنست . حياط و اطرافش همواره نمناك و خيس است گويىباران فراوانى آنجا را سيراب ساخته است )).
((امواج پياپى چرخ هاى (چاه ) را بر كنار گمارده و از سستى آنها جلوگيرى مى كند.چهره اش آنچنان سپيد و نور افشان مى گردد كه چشم ها را خيره مى كند و از كار مىاندازد، مانند ستاره اى درخشان دل تيرگى را مى شكافد و شب سياه را به روز روشنبدل مى كند)).
((ديوارهاى آن از چپ و راست طاق ها را راست كرده و بر پا نگهداشته اند و بر دوش خودگرفته اند، گويا قصر، پادشاهى است كه پادشاهان ديگر او را احاطه كرده و خود بهاحترام بر پاى ايستاده اند)).
((بر بلنداى آن نگهبانى است كه خسته نمى شود و بر گرداندن بادهاوكيل است از هر سود باد بوزد چونان پيكارگرى نستوه بهاستقبال او شتافته راهش را سد مى كند)).
بركوار :
يكى از زيباترين و بديع ترين كاخ هاى متوكل ((بركوار)) بود كه بيست ميليون درهمصرف آن كرد (742) و ميهمانى معروف خود را نمودار اسراف و زبانزد ولخرجى است -و ما قبلا از آن سخن گفتيم - در همين قصر به مناسبت ختنه كردن فرزندش ((معتز))برگزار نمود.
الحير :
يكى ديگر از كاخ هاى بديع و شگفت انگيز خليفه ((حير)) (مخفف حائر) نام داشت كه چهارميليون درهم خرج آن شد. (743) الراضى ؛ خليفه عباسى بر سر ويرانه اين قصر آمدو ابيات زير را فى البداهه سرود:
(( و الحير و القصر و القاطول جنتها
|
و الجعفرى بكف الدهر مذموم
|
ظلم الزمان فمثلوم و مهدوم )) (744)
|
((حير))، ((قصر))، ((قاطول )) و ((جعفرى )) بهشت گونه هاى زمينى ، تاراجروزگار شدند. اين كاخ ها كه روزگارى ايمن و آسايش بخش بودند به دست ظلم زمانهبه وحشت خانه هايى بدل شدند و جز ويرانه هايى از آنها باقى نماند)).
((حير)) را ظلم و ستم خلفا خراب كرد و نابود ساخت نه ستم زمانه ؛ زيرا زمانه را بهستمگرى نمى توان متهم نمود و اساسا خوب و بد حوادث نتيجهافعال آدمى است چرا كه :
اين جهان كو هست و فعل ما ندا
|
(( ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس . ))
اينها پاره اى از كاخ هاى متوكل بود كه با بيتالمال مسلمين ساخته شد و به قيمت فقر و تهيدستى آنان كاخى بر كاخ ديگر افزودهگشت .