بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب زندگانی امام علی الهادی علیه السلام, علّامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     HAD00001 -
     HAD00002 -
     HAD00003 -
     HAD00004 -
     HAD00005 -
     HAD00006 -
     HAD00007 -
     HAD00008 -
     HAD00009 -
     HAD00010 -
     HAD00011 -
     HAD00012 -
     HAD00013 -
     HAD00014 -
     HAD00015 -
     HAD00016 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

اصحاب امام و راويان حديثشان
تنوع علم ، گستردگى معارف و تسلط بر تفسير قرآن ، فقه ، آداب اسلامى ، اخلاق وديگر دانش ها امام هادى را شاخص ترين فرد عصرشان ساخته بود و دانش پژوهان از هرسوى قصد خانه ايشان مى كردند و از آن درياى بيكران علم سيراب مى شدند.
اصحاب و ياران ائمه اطهار نمايندگان خط مسؤ وليت در اسلام بودند و پيام اسلام را ازتباه شدن حفظ كردند، آنان به ائمه پيوستند و از سرچشمه جوشان معارف آنان بهره هاجستند و روايات و احاديثى نقل كردند و آنها را در مجموعه هايى تحت عنوان كلى((اصل )) گرد آوردند و بدين گونه ((اصول اربعمائه )) به وجود آمد كه مهمترينمنبع ((كتب اربعه )) شيعه گشت و تمامى فقهاى شيعه از اين كتب براى استنباط احكامشرعى استفاده مى كنند.
خدمت اصحاب در حفظ و انتقال اين ميراث بزرگ انكارناپذير است و اگر آنان نبودند اينچنين ميراث عظيم فكرى اكنون در اختيار ما نبود؛ ميراثى كه دربردارنده اصالت ، ابداع ونوآورى در زمينه هاى مختلف بشرى است .
نكته ديگرى كه اهميت جهاد فكرى و عقيدتى اصحاب و راويان را بيشتر نشان مى دهد آنستكه آنان در عصرى زندگى مى كردند كه حكومت هاى اموى و عباسى تمام امكانات خود رابكار گرفته بودند تا مردم ، امامان و آثارشان و حتّى نامشان را فراموش كنند و مانع هرگونه تماس مردمى با ايشان مى گشتند و در همين راستا هر كسى به خلاف سياسترسمى ، قدمى بر مى داشت و نامى از ائمه اطهار مى برد يا حديثى از آناننقل مى كرد و يا سخنى در مدح و منقبت آنان مى گفت بشدت تحت تعقيب قرار گرفته و يابه دار آويخته مى شد يا آنكه ساليانى دراز درسياهچال هاى زندان بسر مى برد، لذا راويان حديث بشدت از تصريح به نام ائمهخوددارى مى كردند و با كنايه و اشاره يا لقب و كنيه به امامان اشاره مى كردند و مىبينيم در احاديثى كه هم اينك در كتب اربعه موجود است اين مساءله بشدت آشكار است .
بهر حال ما در اينجا به زندگى و نام اصحاب امام هادى اشاره مى كنيم زيرا معتقديم بحثاز اصحاب ، مكمل بحث درباره امام است و جنبه هاى مهمى از شخصيت امام را آشكار مى سازد.
ما نام اصحاب را به ترتيب الفبايى در زير آورده ايم :
(الف )
1 - ((ابراهيم بن اسحاق )): شيخ طوسى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - وثقه مى شمارد.(285)
2 - ((ابراهيم بن ابى بكر رازى )): كنيه اش ابومحمّد است و برقى او را از ياران امامهادى - عليه السلام - مى شمارد.(286)
3 - ((ابراهيم بن ادريس )): شيخ طوسى و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليهالسلام - معرفى مى كنند.(287)
4 - ((ابراهيم بن اسحاق )): شيخ او را از اصحاب امام هادى و ثقه مى داند، (288) برقى نيز او را از ياران امام دانسته مى گويد: ((شيخى است كه بر او طعنى وارد نيست)).(289)
5 - ((ابراهيم بن داوود يعقوبى )): شيخ او را از ياران امام هادى مى داند، (290) برقى او را از ياران امام جواد و امام هادى - عليهماالسلام - بر مى شمارد (291) و كشّىاو را از كسانى مى داند كه از امام هادى روايت كرده اند.(292)
6 - ((ابراهيم بن شيبه )): شيخ طوسى او را از ياران و اصحاب امام هادى معرفى مىكند. (293) ابراهيم نامه اى به حضرت نوشت و در آن از گروهى از دين خارج شده كهبه آشفتن و تخريب انديشه اسلامى مشغول بودند شكايت كرد كه ما بحث از اين قضيه رادر بخش مربوط به دوران امام پى مى گيريم .
7 - ((ابراهيم بن عبده نيشابورى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى -عليهماالسلام - بر مى شمارد (294) و كشّىنقل مى كند كه امام حسن عسكرى - عليه السلام - نامه اى به اسحاق بناسماعيل نگاشت و در آن پس از سلام به ابراهيم بن عبده او راوكيل خود در اخذ حقوق شرعيه ساخت . (295) همچنين او را نزد عبداللّه بن حمدويه بيهقىفرستاد و نامه اى به او داد كه در آن آمده بود:
((امّا بعد، ابراهيم بن عبده را به سوى شماگسيل داشتم تا اهل نواحى و ناحيه تو حقوق واجبه شرعيه را كه بر گردن ايشان دارمبه او بپردازند. من ابراهيم را امين و ثقه خود در آنجا نزد دوستدارانم مى دانم . پس از خدابترسند و حقوق خود را ادا كنند زيرا عذرى را ترك و تاءخير آن ندارند اميدوارم خداوندآنان را به سبب عصيان اولياى خود به شقاوت دچار نكند و آنان و تو را مورد مرحمت قراردهد بخاطر رحمتى كه بدانان دارم خداوند گشايش دهنده (روزى ) و بزرگوار است ...)).(296)
8 - ((ابراهيم بن عقبه )): شيخ و برقى او را از اصحاب امام ابوالحسن هادى - عليهالسلام - بر مى شمارند. (297) او از امام ابوجعفر جواد و امام هادى - عليهماالسلام -روايت كرده است و سهل بن زياد و گروهى ديگر از اونقل حديث كرده اند.(298)
9 - ((ابراهيم بن محمّد)): شيخ ، ابراهيم بن محمّد بن فارس نيشابورى را از اصحاب امامهادى و امام حسن عسكرى (( - سلام اللّه عليهما - )) معرفى مى كند.(299)
10 - ((ابراهيم بن محمّد همدانى )): شيخ او را از اصحاب امام رضا، امام جواد و امام هادى -عليهم السلام - بر مى شمارد (300) و كشّى مى گويد:
((ابراهيم وكيل امام بود و چهل مرتبه حج كرد. (301) اووكيل امام جواد بود و حضرت به او نوشت : حساب تو رسيد خداوند عملت را بپذيرد و ازآنان (كه حقوق شرعى خود را پرداخت كرده اند) خشنود باشد و آنان را در دنيا و آخرت باما قرار دهد، فلان مقدار دينار و فلان مقدار لباس به سويت فرستاده شد خداوند در آنهابه تو بركت دهد و نعمت او بر تو سرازير باشد. من به ((نضر)) نامه نوشتم و از اوخواستم دست از تو بردارد و با تو مخالفت نكند و نوشتم كه تو نزد ما از منزلتوالايى برخوردارى . به ((ايوب )) نيز نامه اى نگاشتم و همين دستور را به او دادم .همچنين به موالى همدان نامه اى نوشتم و به آنان فرمان دادم از تو اطاعت كنند و دستوراتتو را بكار ببندند و بدانند مرا جز تو وكيلى نيست ...)).(302)
اين روايت (و نامه ) به خوبى مقام و شاءن و موقعيت ابراهيم را نزد امام - عليه السلام -نشان مى دهد.
11 - ((ابراهيم بن مهزيار)): شيخ طوسى او را از اصحاب امام جواد و امام هادى -عليهماالسلام - بر مى شمارد (303) و نجاشى مى گويد: كتاب (( ((البشارات )))) از اوست . (304) و كشّى به سند خود از محمّد بن ابراهيم بن مهزيارنقل مى كند كه گفت :
((پدرم هنگام مرگ اموالى به من سپرد و علامت و نشانه اى كه جز خداوند آن را نمى دانستبه من داد و گفت : هر كس اين نشانه را گفت اموال را به او واگذار كن ، محمّد مى گويد: مننيز به بغداد رفتم و در كاروانسرايى منزل گرفتم ، روز دوم پيرمردى آمده در را كوفتبه غلامم گفتم : ببين چه كسى بر در است . او بيرون رفت و برگشت و گفت : پيرمردىبر در است ، من هم به او اجازه دادم داخل شود و اوداخل شد و گفت : من ((عمرى )) هستم اموالى را كه نزد خودت دارى به من بده و سپس مقداراموال و نشانه را گفت من نيز اموال را به او پرداختم )).(305)
اين روايت دليل آنست كه ابراهيم بن مهزيار وكيل امام در گرفتن حقوق شرعيه بوده است وطبيعتا كسى را امام وكيل قرار مى دهد كه ثقه و امين وعادل باشد.
12 - ((ابراهيم دهقان )): شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد (306) ليكنچيز ديگرى درباره او نمى گويد.
13 - ((احمد بن اسحاق )): احمد بن اسحاق بن عبداللّه اشعرى قمى نماينده و پيكاهل قم بود و از امام جواد و امام هادى روايت مى كرد و از خصّيصين امام حسن عسكرى بشمار مىرفت از او كتاب هايى با اين عناوين بجا مانده است :
الف - (( علل الصوم . ))
ب - (( مسائل الرجال )) از امام هادى - عليه السلام - كه احمد آن را جمع آورىكرد.(307)
ج - (( علل الصلاة . )) (308)
او از جمله كسانى است كه حضرت مهدى (عج ) را ديده اند و اخبار زيادى در ستايش و مدح اووارد شده است .(309)
14 - ((احمد بن اسحاق رازى )): شيخ طوسى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام -بر مى شمارد. (310) احمد از امام روايت مى كرد وسهل بن زياد از او نقل كرده است .(311)
15 - ((احمد بن اسماعيل )): احمد بن اسماعيل بن يقطين از اصحاب امام هادى است و برقىاو را نام برده است .(312)
16 - ((احمد بن ابى عبداللّه برقى )): شيخ او را با اين عنوان از اصحاب امام هادى -عليه السلام - بر مى شمارد (313) و نزديك بهچهل حديث را با همين عنوان توقيع كرده و در سند آنها واقع شده است .(314)
17 - ((احمد بن حسن )): احمد بن الحسن بن اسحاق بن سعد، شيخ او را از اصحاب امامهادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(315)
18 - ((احمد بن حسن )): احمد بن حسن بن على بن محمّد بنفضال . مى گويند: او فصيح و گشاده زبان بود و در حديث ، ثقه بشمار مى رفت .برادرش على بن الحسن و عده اى ديگر از كوفيين از او روايت كرده اند.(316)
كتاب هايى از جمله : (( كتاب الصلاة و كتاب الوضوء )) از او بجا مانده است . وى درسال 260 درگذشت .(317)
19 - ((احمد بن حمزه )): احمد بن حمزة بن اليسع قمى ثقه است و شيخ او را از اصحابامام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد. (318) او از امام هادى و ابان بن عثمان ، حسينبن المختار، زكريا بن آدم ، محسن بن احمد و محمّد بن على روايت كرده است و حسين بن سعيد،عبداللّه بن جعفر، على بن مهزيار و ديگران از او روايت كرده اند.(319)
20 - ((احمد بن الخضيب )): شيخ طوسى و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليهالسلام - معرفى مى كنند.(320)
21 - ((احمد بن زكريا)): احمد بن زكريا بن باباى قمى ، برقى او را از اصحاب امامهادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(321)
22 - ((احمد بن فضل )): شيخ طوسى او را با اين عنوان از اصحاب امام هادى - عليهالسلام - بر مى شمارد.(322)
23 - ((احمد بن محمّد)): احمد بن محمّد السيادى البصرى ، شيخ او را دررجال خويش از اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى - عليهماالسلام - بر مىشمارد.(323)
24 - ((احمد بن محمّد)): احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى قمى . شيخ او را از اصحاب امامرضا، امام جواد و امام على هادى - عليهم السلام - بر مى شمارد. (324) كنيه اشابوجعفر بود و شيخ ، بزرگ و چهره موجّه قمى ها بشمار مى رفت و كسى بود كه بهنمايندگى از ديگران با پادشاه ديدار مى كرد.
از او كتاب هايى از جمله كتب زير بجا مانده است : (( كتاب التوحيد، كتابفضل النبى - صلى اللّه عليه و آله و سلّم -، كتاب المتعه ، كتاب النوادر، كتاب الناسخو المنسوخ و كتاب فضائل العرب . )) (325)
25 - ((احمد بن هلال )): احمد بن هلال الصبرتانى بغدادى ، شيخ او را از اصحاب امامهادى بر مى شمارد و او را متهم به غلو مى كند. (326) اخبار زيادى در مذمت و سرزنش وبى دينى او و دورى از او وارد شده است .
26 - ((اسحاق بن اسماعيل )): اسحاق بن اسماعيل بن نوبخت ، شيخ و برقى او را ازاصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارند.(327)
27 - ((اسحاق بن محمّد بصرى )): شيخ و را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - برمى شمارد و مى گويد: او متهم به غلوّ است . (328) و علاّمه مى گويد: او متهم به غلوّاست و از اصحاب امام جواد بشمار مى رود.(329)
28 - ((ايوب بن نوح )): ايوب بن نوح بن دراج ، ثقه و امين است . نجاشى درباره اومى گويد: ((ايوب ، وكيل امام هادى و امام حسن عسكرى - عليهماالسلام - بود و از منزلتبزرگى نزد آنان برخوردار بود، او مورد اعتماد، با ورع بسيار،اهل عبادت زياد، و در نقل روايت ثقه بود. پدرش نوح بن دراج قاضى كوفه و درست اعتقادبود و برادرش ‍ جميل بن دراج است )).(330)
شيخ طوسى درباره او مى گويد: ((ايوب بن نوح بن دراج ثقه است و كتابى دارد وروايات و مسايلى از امام هادى نقل كرده است )).
كشّى مى گويد: ((ايوب از نيكان و صالحان بود و پس از مرگ تنها 150 دينار بهارث گذاشت در حالى كه مردم او را ثروتمند مى دانستند. او از امام هادى - عليه السلام -روايت مى كرد و گروهى از روات از او حديث نقل كرده اند)).
(ب )
29 - ((بشر بن بشار نيشابورى )): او عموى ابوعبداللّه شاذانى و از اصحاب امام هادى- عليه السلام - بشمار مى رفت . اين مطلب را شيخ دررجال خود نقل مى كند. بشر نامه اى را از امام روايت كرده است ،سهل نيز از او روايت مى كند. (331)
(ت ) (ث ) (ج )
30 - ((جعفر بن احمد)): شيخ طوسى (332) و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليهالسلام - نام مى برند. جعفر از محمّد بن على روايت مى كند و على بن ابراهيم قمى نيز درتفسير خود از او روايت كرده است .(333)
31 - ((جعفر بن ابراهيم )): جعفر بن ابراهيم بن نوح ، شيخ طوسى و برقى (334) او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارند.
32 - ((جعفر بن عبداللّه )): جعفر بن عبداللّه بن الحسين بن جامع ، قمى حميدى ، شيخطوسى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارند. او را با حضرت قائم(( - عجل اللّه تعالى فرجه - )) مكاتبه اى بوده است .(335)
33 - ((جعفر بن محمّد)): جعفر بن محمّد بن اسماعيل بن الخطاب ، شيخ طوسى (336) وبرقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارند و شيخ مى گويد:((حضرت به او نامه اى نوشت )).(337)
34 - ((جعفر بن محمّد)): جعفر بن محمّد بن يونسالاحول صيرفى ، مولاى بجيله از امام جواد - عليه السلام - روايت مى كرد و كتابى دارد.(338) شيخ طوسى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(339)
(ح )
35 - ((حاتم بن الفرج )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - معرفى مىكند.(340)
36 - ((حسن بن جعفر)): حسن بن جعفر معروف به ابوطالب الفافانى بغدادى ، شيخ اورا از اصحاب امام على هادى و امام حسن عسكرى - عليهماالسلام - نام مى برد.(341)
37 - ((حسن بن الحسن علوى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - معرفىمى كند.(342)
38 - ((حسن بن الحسين علوى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مىبرد.(343)
39 - ((حسن بن خرزاد)): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(344) و نجاشى مى گويد: احاديث بسيارىنقل مى كرد و كتابى نوشت به نام : (( ((اسماءرسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم )) و كتاب ديگرى به نام : (( ((المتعه )))) نگاشت . مى گويند در اواخر عمر خود به غلوّ (گزافه گويى درباره ائمه )پرداخت .(345)
40 - ((حسن بن راشد)): كنيه اش ابو على مولاىآل المهلّب ، بغدادى و ثقه است . شيخ او را از اصحاب امام هادى مى شمارد (346) وشيخ مفيد او را از فقيهان بزرگ و مراجعى مى داند كه حرام وحلال ديانت از آنان اخذ شده است و كمترين خدشه اى بدانان وارد نمى شود و سرزنشىمتوجه آنان نمى باشد. (347) امام هادى او راوكيل خود ساخت و نامه هايى به او نوشت از جمله :
1 - كشّى به سند خود از محمّد بن عيسى يقطينى روايت مى كند كه گفت : امام هادى درسال 232 ه - نامه اى به ابو على بن بلال نوشت كه در آن آمده بود:
((خداى را به داشتن تو سپاسگزارم و شكر نعمات و بخشش او را بر خود لازم مى دانم وبر محمّد پيامبر و آل او درود مى فرستم - درود و رحمت خداوند بر آنان باد. پس من ابوعلى را به جاى حسين بن عبدربه نصب نمودم و او را بر اين جايگاه ، امين مى دانم و معرفتكافى از او دارم و كسى سزاوارتر از او نيست . همچنين مى دانم كه تو رئيس و شيخ ناحيهخود هستى به افرادت مهر مى ورزى و نامه هايت گواه مدعاست ، پس از ابوعلى اطاعت كن وهمه حقوق شرعيه موجود نزد خودت را به او بسپار و افرادت و موالى را نيز بدين كارتشويق كن و موقعيت و مقام ابوعلى را به آنان يادآور شو تا آنان به نيكى او را يارىكنند و بدان كه ابوعلى نزد ما محبوب و مورد احترام است اجر و پاداشت با خدا باد. خداوندبه هر كه بخواهد عطا مى كند كه اوست با رحمت خويش عطا بخش و پاداش دهنده ، و توتحت حمايت خداوند هستى . اين نامه را به دست و خط خود نوشته ام مى كنم خدا رابسيار...)).(348)
اين نامه به خوبى فضل ، وثاقت و امانت ابن راشد را بيان مى كند زيرا حضرت ، شيعيانرا به او ارجاع داده از آنان خواست از او اطاعت كنند و حقوق شرعيه خود را به او بپردازند.
2 - كشّى به سند خود از احمد بن محمّد بن عيسى روايت مى كند كه گفت : من و اين راشدنامه حضرت امام هادى به موالى ساكن در بغداد، مدائن و سواد (كوفه و توابع آن ) رااستنساخ كرديم كه متن آن چنين است :
((خداوند را بخاطر داشتن شما و سلامتى خود ستايش و حمد مى كنم و بر پيامبر اكرم وخاندانش برترين و كاملترين درود را مى فرستم و از خدا خواستار بهترين توجه ،راءفت و رحمت به اين خاندان مى باشم . من ابوعلى بن راشد را بجاى على بن السينعبدربه و هر كس ديگر از وكلايم نصب كردم و اختياراتى به او تفويض نمودم كه در دستديگر وكلايم بود تا حقم را استيفا كند از او خشنودم و ديگرى را بر او مقدم نمى دارم وشايستگى آن را هم دارد و منزلت او مانند على بن حسين است پس - خداوند شما را رحمت كند -حقوق شرعيه را به او بپردازيد و از او سرپيچى نكنيد و شتابان به پيروى از خداوندو اوامرش روى آوريد، اموال خود را حلال و خون خود را حفظ كنيد. و بر نيكى و تقوا همكارىكنيد و از خدا بترسيد باشد كه مورد رحمت حق قرار گيريد و به ايمان الهى چنگ بزنيد ودر حال مسلمانى بميريد. اطاعت از ابن راشد را مانند اطاعت خود بر شما واجب كردم وسرپيچى و عصيان او مانند سرپيچى از دستورات من مى باشد. پس جاده حق را همچنانملازم باشيد خداوند به شما پاداش دهد و ازفضل خود شما را بى نياز سازد كه خداوند داشته هاى خود را با كرامت عطا مى كند و بهبندگان بخشش مى كند و به آنان مهربان است . ما و شما در پناه خداوند هستيم . اين نامهرا به خط خود نگاشتم و حمد و سپاس بسيار خداى را سزاست ...)).(349)
اين نامه جلالت و مكانت والاى ابن راشد را نزد امام بيان مى كند تا آنجا كه اطاعت از اومانند پيروى از امام و سركشى از اوامرش مساوى مخالفت با حضرت گشته است .
3 - امام هادى - عليه السلام - نامه زير را درباره او به ايوب بن نوح و او فرستاد:
بسم اللّه الرحمن الرحيم
ايوب بن نوح ! به تو دستور مى دهم از اختلاف و منازعه با ابوعلى دست بردارى و بيشاز اين از او گله نكنى ، تو و او هر يك مسؤ وليت خود را انجام دهيد و به امور ناحيه تحتوكالت خويش برسيد، اگر شما هر يك در محدوده اختيارات خودعمل كنيد وظايف خود را خوب انجام داده ايد و ديگر نيازى به مراجعه به من نداريد. به تواى ابوعلى ! نيز همان دستور را مى دهم كه به ايوب گفته ام تو حقوق شرعيه اهالىبغداد و مدائن را وصول مكن و بر آنان از طرف من سرپرستى كن و هر كس از ناحيهديگرى نزدت آمد او را نزد وكيل همان ناحيه بفرست تا حقوق را به او بسپارد. اى ايوببن نوح و اى ابوعلى دستور من به شما يكسان است هر كدام در محدوده وظايف خويشعمل كنيد...(350)
ابن راشد از موقعيت ممتازى نزد امام - عليه السلام - برخوردار بود و طبيعتا اين منزلت راتنها با تقواى زياد، ورع و پايبندى به دين و مبانى آن به دست آورده بود و هنگامى كهاو درگذشت ، حضرت امام هادى - عليه السلام - اظهار تاءلم فرمود و براى او طلب مغفرتو آمرزش نمود.
41 - ((حسن بن ظريف )): شيخ طوسى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - مىشمارد (351) و نجاشى مى گويد:
((حسن بن ظريف بن ناصح كوفى ، كنيه اش ابومحمّد و ثقه است . او و پدرش در بغدادمى زيستند. مى گويند: احاديثى نادر روايت كرده است و راويان بسيارى از او روايت كردهاند)).(352)
42 - ((حسن بن على )): حسن بن على بن عمر بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب ،معروف به (( ((الناصر للحق )) از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بشمار مى رود.(353) وى پدر جد مادرى سيد مرتضى است ، سيد درباره او در آغاز كتابش به نام ((((شرح المسائل الناصريات )) )) مى گويد:
((و امّا ابومحمّد ناصر بزرگ ، حسن بن على ، فضيلت علمى ، زهد و فقاهتش از خورشيدتابان آشكارتر است ، هموست كه اسلام را در ميان ديلمان گسترش داد و آنان را به جادهحقيقت رهنمون شد و از ضلالت به هدايتشان باز آورد، سيره زيباى اين بزرگوار بيش ازآنست كه بشمار آيد و عيان تر از آن است كه پنهان ماند)).(354)
43 - ((حسن بن على الوشاء)): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مىشمارد (355) و نجاشى مى گويد: او نوه دخترى الياس صيرفى خزاز است . حسن ازجدش الياس روايت مى كند كه هنگام مرگ گفت : گواه سخنانم باشيد الا ن ساعتى نيستكه دروغ بگويم (زيرا در حال احتضارم ) شنيدم امام صادق - عليه السلام - مى فرمود:
((به خدا سوگند بنده اى كه خدا و رسولش و ائمه اطهار را دوست مى دارد پس از مرگآتش دوزخ را نخواهيد ديد و تنش بر آن حرام خواهد بود)).
احمد بن محمّد بن عيسى مى گويد: در جستجوى حديث به كوفه رفتم و در آنجا حسن بنعلى الوشاء را ديدم از او خواستم كتاب علاء بن رزين القلا و ابان بن عثمان احمر رابرايم نقل كند و او برايم نقل كرد سپس از او خواستم اجازه روايت كردن آن دو را به منبدهد حسن گفت : خدا خيرت دهد چرا اينقدر عجله مى كنى فعلا برو تا من اين دو حديث رابرايت بنويسم و بعدا به تو بدهم . ليكن من گفتم : از حوادث روزگار ايمن نيستم . پسگفت : اگر مى دانستم اين حديث چنين مورد توجه و طلب قرار مى گيرد بيش از آن فرا مىگرفتم . من در همين مسجد - مسجد كوفه - نهصد تن از روات و مشايخ حديث را ديدم كههمگى مى گفتند: ((جعفر بن محمّد)) برايم حديث گفت ... اين حسين بن على از بزرگانشيعه بشمار مى رفت و كتاب هايى از جمله : (( ثواب الحج ، المناسك و النوادر ))به يادگار گذاشت .(356)
44 - ((حسن بن على )): حسن بن على بن ابو عثمان السجادة غلو كننده است و شيخ او را ازاصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد. (357) از نمونه هاى غلوّ اين شخصماجراى زير قابل ذكر است :
نصر بن الصباح مى گويد: ((السجادة ، حسن بن على بن ابو عثمان روزى بن من گفت :نظرت درباره محمّد بن ابو زينب و محمّد بن عبداللّه بن عبدالمطلب (( - صلى اللّه عليهو آله - )) چيست ؟ و كداميك را افضل مى دانى ؟
گفتم : خودت بگو.
گفت : من محمّد بن ابوزينب را افضل مى دانم ! نمى بينى كه خداوندمتعال در مواضع متعددى از قرآن محمّد بن عبداللّه (( - صلى اللّه عليه و آله - )) راسرزنش كرده است ولى چيزى درباره محمّد بن ابى زينب نگفته است . خداوند به محمّد بنعبداللّه مى گويد:
((اگر نه آن بود كه تو را تثبيت كرديم و استوار نموديم هر آينه نزديك بود به آنانكمى تمايل پيدا كنى )).
و باز مى گويد: ((اگر شرك بورزى عملت حبط (تباه ) خواهد شد)) و موارد ديگر،ليكن محمّد بن ابى زينب را بدين گونه هرگز سرزنش نكرده است .
ابوعمرو مى گويد: لعنت خدا و لعنت لعنت كنندگان و ملائكه و همه مردم بر سجاده بادزيرا از ((عليائيه )) كه بر پيامبر عيب وارد مى كردند و كمترين بهره اى از اسلام نبردهاند (358) بشمار مى رفت .
ماجراى فوق به خوبى بيانگر فساد عقيده و الحاد اوست .
45 - ((حسن بن محمّد قمى )): حسن بن محمّد بن باباى قمى ، شيخ او را از اصحاب امامهادى - عليه السلام - نام مى برد. (359) و كشّى مى گويد: ابو محمّدفضل بن شاذان در برخى نوشته هاى خود ابن باباى قمى را از دروغپردازان مشهورمعرفى مى كند. سعد مى گويد: عبيدى برايمنقل كرد كه :
((حضرت عسكرى نامه اى برايم نگاشت كه در آن آمده بود: من از فهرى و حسن بن محمّدبن باباى قمى به خداوند پناه مى برم و از آنان بيزارى مى جويم و تو و جميعمواليان خود را از آنان بر حذر مى دارم و آنان را لعنت مى كنم . لعنت خدا بر آنان باد (كهنام ما را دكّان گدائى خود ساخته اند) كه به فتنه انگيزىمشغول بوده و مردم را نسبت به ما بدبين مى كنند و ما را آزار مى دهند. خدا آنان را بيازارد وآنان را اسير فتنه خود كند. ابن بابا مى پندار من او را به پيامبرى برانگيخته ام و اوباب (علم است ) لعنت خدا بر او باد.
شيطان او را فريفته و گمراه كرده است خداوند هر كسى را كه سخنان او را مى پذيردلعنت كند. اى محمّد! اگر بتوانى سرش را به سنگ بكوبى دريغ مكن كه او مرا را آزارداده است . خداوند او را در دنيا و آخرت بيازارد)).(360)
ابن بابا از راه حق منحرف گشت و از دين خارج شد و به امام جسارت كرد و با بدعت هاىخود حضرت را آزرده ساخت .
46 - ((حسن بن محمّد)): حسن بن محمّد بن حى ظاهرا امامىمجهول الحالى است و شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد.(361)
47 - ((حسن بن محمّد مدائنى )): از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بشمار مىرود.(362)
48 - ((حسين بن اسد نهدى )): شيخ طوسى و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليهالسلام - نام مى برند.(363)
49 - ((حسين بن اسد بصرى )): شيخ طوسى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام -نام مى برد (364) و برقى او را از اصحاب امام جواد بر مى شمارد و مى افزايد: اوثقه و صحيح الروايه است .(365)
50 - ((حسين بن اشكيب )): نجاشى مى گويد: حسين بن اشكيب شيخ ما، خراسانى ، ثقه ومحترم است . ابوعمرو در كتاب رجال خويش او را از اصحاب حضرت ابوالحسن صاحبالعسكر - عليه السلام - مى داند. عياشى از او روايات زيادىنقل مى كند و او را ثقه و مورد اعتماد معرفى مى كند. (366) و كشى او را عالمى متكلم ومصنف كتاب بر مى شمارد.(367)
51 - ((حسن بن عبيداللّه قمى )): شيخ طوسى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام -بر مى شمارد و اضافه مى كند كه او متهم به غلوّ است (368) و كشّى مى گويد: اوهنگامى كه متهمين به غلوّ را از شهر قم مى راندند و اخراج مى كردند از آن شهر خارجشد.(369)
52 - ((حسن بن على مالك قمى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - و ثقهمعرفى مى كند.(370)
53 - ((حسين بن محمّد مدائنى )): شيخ طوسى و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليهالسلام - نام مى برند.(371)
54 - ((حفص مروزى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مىشمارد.(372)
55 - ((حمدان بن سليمان )): حمدان بن سليمان بن عميره نيشابورى معروف به تاجراست و شيخ او را با همين عنوان از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مى كند (373) ونجاشى مى گويد: ((حمدان بن سليمان ، ابوسعيد نيشابورى باشين ثقه است و ازبزرگان اصحاب بشمار مى رود)).(374)
56 - ((حمزه مولى على )): حمزة بن سليمان بن رشد بغدادى ، شيخ او را از اصحاب امامهادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(375)
(خ )
57 - ((خليل بن هاشم فارسى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - برمى شمارد.(376) 58 - ((خيران بن اسحاق زاكانى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - برمى شمارد.(377)
59 - ((خيران خادم )): شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مىكنند و شيخ مى افزايد او ثقه است . (378) خيران از موقعيت ممتازى نزد امام جواد - عليهالسلام - برخوردار بود و كشّى گروهى از اخبار او را با حضرت آورده است .
(د)
60 - ((داوود بن ابى زيد)): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مىشمارد و مى افزايد او ثقه ، راستگو و متدين است . داوود كتاب هايى دارد كه كشّى و ابنالنديم آنها را نام برده اند.(379)
61 - ((داوود بن القاسم )): داوود بن القاسم جعفرى كنيه اش ابوهاشم از اهالى بغدادبود و مردى جليل القدر و صاحب موقعيت والا نزد ائمه بشمار مى رفت . داوود امام رضا،امام جواد، حضرت هادى ، امام حسن عسكرى و امام عصر صاحب الزمان - عليهم السلام - راملاقات كرده و شرف حضور آنان را داشت و از همه آنان احاديثىنقل كرده است و اشعار خوبى در حمد آنان دارد. او نزد خليفه مورد احترام بود. (380) وبرقى او را از اصحاب امام جواد، امام هادى و امام حسن عسكرى - عليهم السلام - نام مىبرد.(381)
كشّى مى گويد: ابوعمرو مى گويد: داوود از موقعيت خوبى نزد امام محمّد تقى و امام علىنقى و امام حسن عسكرى برخوردار بود.(382)
62 - ((داوود بن ساخنه صرمى )): شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليهالسلام - نام مى برند (383) و نجاشى مى گويد: داوود از امام رضا - عليه السلام -روايت مى كرد و تا زمان امامت امام هادى عسكرى - عليه السلام - بزيست و مسائلى از ايشاننقل نمود.(384)
(ذ) (ر)
63 - ((رجاء بن يحيى )): رجاء بن يحيى بن سامان ، ابوالحسين عبرقائى كاتب از امامهادى - عليه السلام - روايت كرده است . رجاء رساله اى به نام (( ((المقنعه فى ابوابالشريعه )) )) روايت كرده كه كه ابوالمفضل شيبانى از اونقل كرده است .(385)
64 - ((ريّان بن الصلت )): شيخ او را از اصحاب امام رضا و امام هادى - عليهماالسلام -ياد مى كند و او را ثقه مى شمارد. (386) كشّى به سند خود از معمر بن خلاّدنقل مى كند كه گفت :
پس از آنكه فضل بن سهل ، ريّان بن صلت را به امارت يكى از توابع خراسان تعيينكرد نزد من آمد و گفت : دوست دارم برايم از حضرت امام هادى - عليه السلام - اذندخول بگيرى تا بر او وارد شوم و به حضرت سلامى كنم و با ايشان وداع نمايم .همچنين دلم مى خواهد امام يكى از پيراهن هاى خود را به من بپوشاند و از مسكوكاتى كه بهنام ايشان ضرب شده است مقدارى به عنوان تبرك به من بدهد.
معمر مى گويد: نزد حضرت رفتم و ايشان بى مقدمه فرمود: ((اى معمر! ريّان كجاست ؟آيا دوست دارد بر ما داخل شود تا از پيراهن هايم او را بپوشانم و از دراهم خود به اومبلغى ببخشم ؟)).
گفتم : (( سبحان اللّه ! )) به خدا سوگند ريّان درست همين درخواست را از شما دارد.
حضرت فرمود: اى معمّر! مؤ من موفّق است (و به خواسته خود مى رسد) به او بگو بيايد.
معمّر مى گويد: به او گفتم داخل شود و ريّانداخل شد و به حضرت سلام كرد امام دستور داد تا پيراهنى از پيراهن هايش را براى اوآوردند، همينكه خارج شد گفتم : امام به تو چه داد كه ديدم مبلغ سى درهم در دست اوست.(387)
اين قضيه نشانه حسن اعتقاد و ايمان درست ريان است و بر جلالت او گواهى مى دهد.
(ز) (س )
65 - ((سرّى بن سلامه اصفهانى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - يادمى كند و مى گويد: او را كتابى است كه گروهى بهنقل از ابى المفضل از ابن بطه از احمد بن ابى عبداللّه خبر آن را به ما داده اند.(388)
66 - ((سليمان بن حفصويه )): شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام- نام برده اند.(389)
67 - ((سليمان بن داوود مروزى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - برمى شمارد.(390)
68 - ((سندى بن محمّد)): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شماردو مى گويد او برادر على است .(391)
69 - ((سهل بن زياد)): سهل بن زياد رازى كنيه اش ابوسعيد است . شيخ او را ازاصحاب امام هادى - عليه السلام - و ثقه مى داند (392) ولى نجاشى مى گويد: اوضعيف و غير قابل اعتماد در حديث است و احمد بن محمّد بن عيسى به غلوّ و دروغگويى اوشهادت داد و او را از قم به رى اخراج كرد كه در آنجا ماندگار شد.سهل به وسيله محمّد بن عبدالحميد عطار در نيمه ماه ربيع الا خرسال 255 ه - با امام حسن عسكرى مكاتبه نمود كه آن را احمد بن على بن نوح و احمد بنالحسين نقل كرده اند.
او كتاب نوادر و (( التوحيد )) را نوشت كه دومى را ابوالحسن عباس بن احمد بنفضل بن محمّد هاشمى صالحى از پدرش از ابوسعيد آدمى روايت كرده است .(393)
ابن غضائرى درباره سهل مى گويد: وى بشدت ضعيف بود و روايات فاسدىنقل مى كرد و فاسد المذهب بشمار مى رفت . احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى او را از قمبيرون كرد و از او ابراز انزجار نمود و مردم را از شنيدن ونقل روايات او باز داشت . سهل روايات مرسله و مجهوله رانقل مى كرد و به آنان اعتماد مى ورزيد.(394)
70 - ((سهل بن يعقوب )): سهل بن يعقوب بن اسحاق ملقب به ابونواس كنيه اشابونسرى از اصحاب امام هادى بشمار مى رود. شيخ پس از معرفى او در حاشيهرجال خود مى گويد كه : سهل در سامرا به خدمتگزارى امام هادى و انجام دستورات وحوايج ايشان مشغول بود و حضرت به او مى گفتند: تو به حق ، ابونواس هستى.(395)
71 - ((شاهويه بن عبداللّه )): شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد. (396) او از امام روايت مى كرد و اسحاق بن محمّد نص بر امامت امام حسن عسكرى - عليه السلام - رااز او نقل كرده است .(397)
(ص )
72 - ((صالح بن سلمه رازى )): كنيه اش ابوالخير است و شيخ او را از اصحاب امامهادى - عليه السلام - نام مى برد.(398)
73 - ((صالح بن عيسى )): صالح بن عيسى بن عمر بن بزيع است و شيخ او را ازاصحاب امام هادى نام مى برد.(399)
74 - ((صالح بن محمّد همدانى )): ثقه است و شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى)) نام مى برد. (400) ابن شهر آشوب او را يكى از افراد ثقه و مورد اعتماد امامهادى - عليه السلام - معرفى مى كند.(401)
(ط) (ظ) (ع )
75 - ((عبدوس عطار كوفى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى نام مى برد.(402)
76 - ((عبدالرحمن بن محمّد)): عبدالرحمن بن محمّد بن طيفور متطبب ، شيخ او را از اصحابامام هادى - عليه السلام - معرفى مى كند.(403)
77 - ((عبدالرحمن بن محمّد قمى )): عبدالرحمن بن محمّد بن معروف قمى است و شيخ او رااز اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(404)
78 - ((عبدالصمد قمى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد.(405)
79 - ((عبدالعظيم حسنى )): او سيد بزرگوار و حسب و نسب دار از مفاخر عظمى خانداننبوت و از نمونه هاى والاى تقوا و پرهيزگارى و تقيد بهاصول و مبانى ديانت بشمار مى رود و ما در اينجا به گوشه هايى از شخصيت اين بزرگمرد اشاره مى كنيم :
الف - دودمان درخشان :
نسب شريف ايشان به ريحانه رسول خدا و سرور جوانان بهشت امام مجتبى حسن بن علىبى ابى طالب مى رسد. عبدالعظيم حسنى فرزند عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بنالحسن بن على بن ابى طالب اميرالمؤ منين - عليه السلام - (406) مى باشد و در دنياىحسب و نسب ، دودمان و نژادى از اين والاتر و جليل تر كه خداوندان بدانان عرب و مسلمين راسرافراز ساخت وجود ندارد.
ب - دانش و اعتبار ايشان :
عبدالعظيم حسنى مردى ثقه ، عادل ، متعهد، عالم ، فقيه وفاضل بود. ابوتراب رويانى مى گويد: شنيدم كه ابوحماد رازى مى گفت : خدمت امامهادى - عليه السلام - در سامرّا رسيدم و سؤ الاتى از احكام شرعى كردم و پاسخ گرفتمهنگامى كه خواستم با حضرت وداع كنم ايشان گفتند:
اى حماد! اگر در شهر و ناحيه خودت دچار مشكلى درباره احكام دين شدى درباره آن ازعبدالعظيم حسنى بپرس و سلام مرا به او برسان . (407) اين روايت فقاهت و دانشايشان را بيان مى كند.
ج - عرضه عقيده خود بر امام هادى :
سيد بزرگوار و جليل القدر عبدالعظيم حسنى خدمت امام هادى - عليه السلام - مشرف شد واعتقادات خود را بر ايشان عرضه كرد. در اينجا اين گفتگو رانقل مى كنيم :
(( - يابن رسول اللّه - صلى اللّه عليه و آله - )) مى خواهم عقيده ام را بر توعرضه كنم تا آنچه را درست مى دانى تاءييد و تقويت كنى تا آن را همچنان حفظ كنم .
امام با تبسم فرمود: ((اى ابوالقاسم بگو...)) (عرضه كن ).
و عبدالعظيم به بيان يكايك معتقدات خود پرداخته چنين گفت : ((من مى گويم : خداوندمتعال هيچ مانندى و شبيهى ندارد و فراتر از حدتعطيل (سكوت و توقف درباره صفات خدا بطوركامل ) و تشبيه (تشبيه خداوند به ماديات و دادن صفات موجودات محدود به خداوند) است ،نه جسم است و نه صورت مى باشد، نه عرض است و نه جوهر بلكه او آفريننده و جسمدهنده اجسام و صورتگر صورتهاست و خالق عرض ها و جواهر مى باشد. او پروردگار،ايجاد كننده و پديد آورنده همه چيز است .
و مى گويم : محمّد بنده و فرستاده خدا و خاتم پيامبران است و تا روز قيامت پس از اوپيامبرى نخواهد آمد و شريعت او را خاتم شرايع و اديان سابقه مى دانم و پس از اسلامتا روز قيامت شريعت جديدى نخواهد آمد.
و معتقدم : امام ، جانشين و ولى امر پس از پيامبر، اميرالمؤ منين على بن ابى طالب است و پساز او به ترتيب : حسن ، حسين ، على بن الحسين ، محمّد بن على ، جعفر بن محمّد، موسى بنجعفر، على بن موسى ، محمّد بن على امام هستند و پس از آنها امام ما تو هستى اى مولاى من .
حضرت متوجه او شده و فرمود: ((و پس از من فرزندم حسن امام است پس چه جانشينى مردمپس از او خواهند داشت !)).
و عبدالعظيم از امام پس از امام حسن عسكرى پرسش كرد و گفت : مولاى من مگر اين امامچگونه خواهد بود؟
امام پاسخ داد: ((امام دوازدهم در خفا بسر مى برد و ديده نمى شود نامش را نيز نمى توانبه تصريح به زبان آورد تا آنكه خروج كند و زمين را پس از آنكه از ستم و حق كشى وظلم پر شده باشد، از داد و عدالت پر كند...)).
فورا عبدالعظيم حسنى ايمان و اعتقاد خود را به گفته هاى حضرت چنين بيان كرد: ((اقرارمى كنم و مى گويم : دوستدار آنان دوستدار خداست و دشمن آنان دشمن خداست ، اطاعت ازآنان اطاعت از خدا و معصيت كردن آنان معصيت خدا بشمار مى رود... و معتقدم : معراج حق است ،سؤ ال در قبر حق است و ساعت (جزا) بدون ترديد فرا خواهد رسيد و خداوند همه مردگانرا از گورها بر خواهد انگيخت . و معتقدم : پس از ولايت -اهل بيت عليهم السلام - واجبات عبارتند از: نماز، زكات ، روزه ، حج ، جهاد، امر به معروف، نهى از منكر و...)).
امام هادى - عليه السلام - اعتقادات او را تاءكيد كرده بر او آفرين گفت و فرمود: ((اىاباالقاسم ! به خدا سوگند اين همان دين خداست كه آن را براى بندگانش پسنديده وخواسته است پس همين عقيده را حفظ كن خداوند در دنيا و آخرت تو را باقول و عقيده ثابت استوار بدارد...)).(408)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation