بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب یکصد و هشتاد پرسش, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 -
     003 -
     004 -
     005 -
     006 -
     007 -
     008 -
     009 -
     010 -
     011 -
     012 -
     013 -
     014 -
     015 -
     016 -
     017 -
     018 -
     019 -
     020 -
     021 -
     022 -
     023 -
     024 -
     025 -
     026 -
     027 -
     028 -
     029 -
     030 -
     031 -
     032 -
     033 -
     FEHREST - يکصد و هشتاد پرسش و پاسخ - فهرست
 

 

 
 

 

 

 

 

 

 

 

133 ـ فلسفه تحريم نوشابه هاى الكلى چيست؟

 

اثر الكل در عمر: يكى از دانشمندان مشهور غرب اظهار مى دارد، كه هرگاه از جوانان 21 ساله تا 23 ساله معتاد به مشروبات الكلى 51 نفر بميرند در مقابل، از جوانهاى غير معتاد 10 نفر هم تلف نمى شوند.

دانشمند مشهور ديگرى ثابت كرده كه جوانهاى 20 ساله كه انتظار مى رود پنجاه سال عمر كنند در اثر نوشيدن الكل بيشتر از 35 سال عمر نمى كنند.

بر اثر تجربياتى كه كمپانيهاى (بيمه عمر) كرده اند، ثابت شده است، كه عمر معتادان به الكل نسبت بديگران، 25 الى 30 درصد كمتر است.

آمار ديگرى نشان مى دهد كه حد متوسط عمر معتادان به الكل در حدود 35 الى 50 سال است، در صورتى كه حد متوسط عمر با رعايت نكات بهداشتى از 60 سال به بالاست.

 

اثر الكل در نسل

كسى كه در حين انعقاد نطفه مست است 35 درصد عوارض الكليسم حاد را به فرزند خود منتقل مى كند و اگر زن و مرد هر دو مست باشند، صددرصد عوارض حاد در بچه ظاهر مى شود براى اينكه به اثر الكل در فرزندان بهتر توجه شود آمارى را در اينجا مى آوريم:

كودكانى كه زودتر از وقت طبيعى بدنيا آمده اند از پدران و مادران الكلى 45 درصد، و از مادران الكلى 31 درصد، و از پدران الكلى 17 درصد، بوده اند. كودكانى كه هنگام تولد توانائى زندگى را ندارند، از پدران الكلى 6 درصد، و از مادران الكلى

[ 521 ]

45 درصد، كودكانيكه كوتاه قد بوده اند از پدران و مادران الكلى 75 درصد و از مادران الكلى 45 درصد بوده است، كودكانيكه فاقد نيروى كافى عقلانى و روحى بوده اند از مادران 75 درصد و از پدران الكلى 75 درصد بوده است.

 

اثر الكل در اخلاق

در شخص الكلى عاطفه خانوادگى و محبت نسبت بزن و فرزند ضعيف مى شود بطوريكه مكرر ديده شده كه پدرانى فرزندان خود را با دست خود كشته اند.

 

زيانهاى اجتماعى الكل

طبق آمارى كه «انستيتوى» پزشكى قانونى شهر «نيون» در 1961 تهيه نموده است جرائم اجتماعى الكليستها از اين قرار است:

مرتكبين قتل هاى عمومى 50 درصد. ضرب و جرحها در اثر نوشيدن الكل 8/77 درصد سرقتهاى مربوط بالكليستها 5/88 درصد. جرائم جنسى مربوط بالكليها 8/88 درصد، مى باشد. اين آمار نشان مى دهد كه اكثريت قاطع جنايات و جرائم بزرگ در حال مستى روى مى دهد.

 

زيانهاى اقتصادى مشروبات الكلى

يكى از روانپزشكهاى معروف مى گويد: متأسفانه حكومتها حساب منافع و عايدات مالياتى شراب را مى كنند، ولى حساب بودجه هاى هنگفت ديگرى را كه صرف ترميم مفاسد شراب مى شود، نكرده اند، اگر دولتها حساب هاى ازدياد بيماريهاى روحى را در اجتماع و خسارتهاى جامعه منحط، و اتلاف وقتهاى گرانبها، و تصادفات رانندگى در اثر مستى، و فساد نسلهاى پاك، و تنبلى و بى قيدى و بى كارى، و عقب ماندن فرهنگ و زحمات و گرفتاريهاى پليس، و پرورشگاهها جهت سرپرستى اولاد الكليها و بيمارستانها، و تشكيلات دادگسترى براى جنايات آنها و زندانها براى مجرمين از الكليها، و ديگر خسارتهاى ناشى از مى گسارى را يكجا بكنند خواهند دانست درآمدى كه بعنوان عوارض و ماليات شراب عايد مى گردد، در برابر خسارت نامبرده هيچ است، بعلاوه نتايج اسف انگيز صرف مشروبات الكلى را تنها با دلار و پول نمى توان سنجيد، زيرا مرگ عزيزان، و بهم خوردن خانواده ها، و آرزوهاى بر باد رفته و فقدان مغزهاى متفكر انسانى، به هيچ وجه قابل مقايسه با پول نمى باشد.

[ 522 ]

خلاصه ضررهاى الكل آنقدر زياد است كه به گفته يكى از دانشمندان اگر دولت ها ضمانت كنند درب نيمى از ميخانه ها را ببندند مى توان ضمانت كرد كه از نيمى از بيمارستانها و تيمارستانها بى نياز شويم. اگر در تجارت مشروبات الكلى سودى براى بشر باشد و يا فرضاً چند لحظه بى خبرى و فراموش كردن غمها براى او سودى محسوب شود، زيان آن به درجات، بيشتر، وسيعتر و طولانى تر است بطورى كه اين دو باهم قابل مقايسه نيستند.(1)

در اينجا نكات ديگرى را يادآور مى شويم، اين نكات مجموعه اى است از آمارهاى مختلف كه هر كدام به تنهائى به اندازه يك بحث مشروح براى بيان عمق و عظمت اين زيانها گويا است:

1 ـ به موجب آمارى كه در انگلستان درباره جنون الكلى انتشار يافت، و اين جنون با جنونهاى ديگر در آن مقايسه شده بود، چنين بدست آمده كه در برابر 2249 ديوانه الكلى فقط 53 ديوانه به علل ديگر وجود داشته است!(2).

2 ـ به موجب آمار ديگرى كه از تيمارستانهاى آمريكا بدست آمده 85 درصد از بيماران روانى آنها را بيماران الكلى تشكيل مى دهد!(3)

3 ـ يكى از دانشمندان انگليسى به نام «بنتام» مى نويسد: مشروبات الكلى در كشورهاى شمالى انسان را كودن و ابله، و در كشورهاى جنوبى ديوانه مى كند، سپس مى افزايد: آئين اسلام تمام انواع نوشابه هاى الكلى را تحريم كرده است و اين يكى از امتيازات اسلام مى باشد(4).

4 ـ اگر از كسانى كه در حال مستى دست به انتحار يا جنايت زده و خانه هائى را ويران ساخته و خانمانهائى را برباد داده اند آمارى تهيه شود، رقم سرسام آورى را تشكيل مى دهد(5).


1 ـ تفسير نمونه 2/74

2 ـ كتاب سمپوز يوم الكل صفحه 65.

3 ـ كتاب سمپوز يوم الكل صفحه 65.

4 ـ تفسير طنطاوى جلد اول صفحه 165.

5 ـ دائرة المعارف فريد و جدى ج 3 ص 790.

[ 523 ]

5 ـ در فرانسه، هر روز 440 نفر جان خود را فداى الكل مى كنند!(1)

6 ـ طبق آمار ديگرى تلفات بيماريهاى روانى آمريكا در يكسال دو برابر تلفات آن كشور در جنگ جهانى دوم بوده است و به عقيده دانشمندان در بيماريهاى روانى آمريكا مشروبات «الكلى» و «سيگار» نقش اساسى داشته اند!(2)

7 ـ به موجب آمارى كه توسط يكى از دانشمندان به نام «هوگر» به مناسبت بيستمين سالگرد مجله علوم ابراز شد 60 درصد قتلهاى عمدى 75 درصد، ضرب وجرح، 30 درصد جرائم ضد اخلاقى (از جمله زنا با محارم!) 20 درصد جرائم سرقت مربوط به الكل و مشروبات الكلى بوده است و به موجب آمارى از همين دانشمند 40 درصد از اطفال مجرم داراى سابقه اثر الكليت هستند(3)

8 ـ از نظر اقتصادى تنها در انگلستان زيانهاى ناشى از طريق غيبت كارگران از كار به خاطر الكليسم به 50 ميليون دلار در سال (تقريباً 1750 ميليون تومان) برآورد شده است، كه اين مبلغ بتنهائى مى تواند هزينه ايجاد هزاران كودكستان و دبستان و دبيرستان را تأمين كند(4).

9 ـ به موجب آمارى كه درباره زيانهاى مشروبات الكلى در فرانسه انتشار يافته: الكل 137 ميليارد فرانك در سال بر بودجه فرانسه غير از خسارات شخصى به شرح زير تحميل مى كند:

60 ميليارد فرانك خرج دادگسترى و زندانها.

40 ميليارد فرانك خرج تعاون عمومى و خيريه.

10 ميليارد فرانك مخارج بيمارستانها براى الكليها.

70 ميليارد فرانك هزينه امنيت اجتماعى!


1 ـ بلاهاى اجتماعى قرن ما صفحه 205.

2 ـ مجموعه انتشارات نسل جوان.

3 ـ سمپوز يوم الكل صفحه 66.

4 ـ مجموعه انتشارات نسل جوان سال دوم صفحه 330.

[ 524 ]

و به اين ترتيب روشن مى شود كه تعداد بيماران روانى و بيمارستانها و قتلها و نزاعهاى خونين و سرقتها و تجاوزها و تصادفها با تعداد ميخانه ها تناسب مستقيم دارد(1).(2)

 


1 ـ نشريه مركز مطالعه پيشرفتهاى ايران (درباره الكل و قمار).

2 ـ تفسير نمونه 5/74

[ 525 ]

 

 

 

 

 

134 ـ فلسفه تحريم گوشت خوك چيست؟

 

خوك حتى نزد اروپائيان كه بيشتر گوشت آن را مى خورند سمبل بى غيرتى است، و حيوانى است كثيف، خوك در امور جنسى فوق العاده بى تفاوت ولاابالى است و علاوه بر تأثير غذا در روحيات كه از نظر علم ثابت است، تأثير اين غذا در خصوص لااباليگرى در مسائل جنسى مشهود است.

در شريعت حضرت موسى(عليه السلام) حرمت گوشت خوك نيز اعلام شده است، و در اناجيل، گناهكاران به خوك تشبيه شده اند، و در ضمن داستانها، مظهر شيطان، خوك معرفى شده است.

جاى تعجب است كه بعضى با چشم خود مى بينند از يكسو خوراك خوك نوعاً از كثافات و گاهى از فضولات خودش است و از سوى ديگر براى همه روشن شده كه گوشت اين حيوان پليد داراى دو نوع انگل خطرناك بنام كرم «تريشين» و يكنوع «كرم كدو» است باز هم در استفاده از گوشت آن اصرار مىورزند.

تنها كرم «تريشين» كافى است كه در يكماه 15 هزار تخم ريزى كند و در انسان سبب پيدايش امراض گوناگونى مانند كم خونى، سرگيجه، تبهاى مخصوص اسهال، دردهاى رماتيسمى، كشش اعصاب، خارش داخل بدن، تراكم پيه ها، كوفتگى و خستگى، سختى عمل جويدن و بلعيدن غذا و تنفس و غيره گردد.

در يك كيلو گوشت خوك ممكن است 400 ميليون نوزاد كرم «تريشين» باشد و شايد همين امور سبب شد كه چند سال قبل در قسمتى از كشور روسيه خوردن گوشت خوك ممنوع اعلام شد.

[ 526 ]

آرى آئينى كه دستوراتش به مرور زمان جلوه تازه اى پيدا مى كند آئين خدا، آئين اسلام است.

بعضى مى گويند با وسائل امروز مى توان تمام اين انگلها را كشت و گوشت خوك را از آنها پاك نمود، ولى به فرض كه با وسائل بهداشتى با پختن گوشت خوك در حرارت زياد انگلهاى مزبور بكلى از ميان بروند باز زيان گوشت خوك قابل انكار نيست، زيرا طبق اصل مسلمى كه اشاره شد گوشت هر حيوانى حاوى صفات آن حيوان است و از طريق غده ها و تراوش آنها (هورمونها) در اخلاق كسانى كه از آن تغذيه مى كنند اثر مى گذارد، و به اين ترتيب خوردن گوشت خوك مى تواند صفت بى بند و بارى جنسى و بى اعتنائى به مسائل ناموسى را كه از خصائص بارز نر اين حيوان است به خورنده آن منتقل كند.

و شايد يكى از علل بى بند و بارى شديد جنسى كه در كشورهاى غربى حكومت مى كند همان تغذيه از گوشت اين حيوان آلوده باشد.(1)

 


1 ـ تفسير نمونه 1/586

[ 527 ]

 

 

 

 

 

135 ـ فلسفه تحريم آميزش جنسى در ايّام عادت چيست؟

 

آميزش جنسى با زنان در چنين حالتى علاوه بر اين كه تنفرآور است زيانهاى بسيار به بار مى آورد كه طب امروز نيز آنرا اثبات كرده است، از جمله احتمال عقيم شدن مرد و زن، و ايجاد يك محيط مساعد براى پرورش ميكرب بيماريهاى آميزشى، چون سفليس و سوزاك و نيز التهاب اعضاى تناسلى زن، و وارد شدن مواد حيض كه آكنده از ميكربهاى داخل بدن است در عضو تناسلى مرد، و غير اينها كه در كتب طب موجود است، لذا پزشكان، آميزش جنسى با چنين زنانى را ممنوع اعلام ميدارند.

ريزش خون حيض مربوط به احتقان عروق رحم و پوسته پوسته شدن مخاط آن است، تخمدان نيز در عمل احتقان با عروق رحم هم آهنگى مى كند.

تقريباً مقارن قاعده گى نطفه زن از لوله اى بنام شيپور «فالپ» عبور و وارد رحم مى شود تا در صورت ورود نطفه مرد مشتركاً توليد جنين كند.

«ترشح خونى» مزبور ابتداء نامنظم و بى رنگ بوده ولى به زودى منظم و قرمز مى شود و در اواخر مجدداً كم رنگ و نامرتب مى گردد.(1)

اصولاً خونى كه به هنگام عادت ماهيانه دفع مى شود خونيست كه هر ماه در عروق داخلى رحم براى تغذيه احتمالى جنين جمع مى گردد، زيرا مى دانيم رحم زن در هر ماه توليد يك تخمك مى كند، و مقارن آن عروق داخلى رحم بعنوان حالت


1 ـ اعجاز قرآن ص 55 ـ 56.

[ 528 ]

آماده باش براى تغذيه نطفه، مملو از خون مى شود، اگر هنگاميكه تخمك از لوله بنام شيپور «فالپ» عبور و وارد رحم مى شود، اسپرماتوزئيد كه نطفه مرد است در آنجا موجود باشد تشكيل جنين مى دهد و خونهاى موجود در عروق صرف تغذيه آن مى گردد، در غير اين صورت خونهاى موجود بر اثر پوسته پوسته شدن مخاط رحم و شكافتن جدار رگهاى رحم بصورت خون حيض از رحم خارج مى شود، از اين سخن روشن مى شود كه چرا آميزش جنسى در اين حال زيان آور و ممنوع است، زيرا رحم زن در موقع تخليه اين خونها هيچ گونه آمادگى طبيعى براى پذيرش نطفه ندارد و به همين دليل از آن صدمه مى بيند.(1)

 


1 ـ تفسير نمونه 2/92

[ 529 ]

 

 

 

 

 

136 ـ فلسفه تحريم ازدواج با محارم چيست؟

 

در سوره نساء آيه 23 مى خوانيم

حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ امَّهاتُكُمْ وَ بَنَاتُكُمْ وَ اَخَواتُكُمْ وَ عَمّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَنَاتُ الاْخِ وَ بَناتُ الأُخْتِ وَاُمَّهاتُكُمْ اللاّتى اَرْضَعْنَكُمْ وَ اَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ اُمَّهاتُ نِسآئِكُمْ وَ رَبآئِبُكُمُ اللاّتى فى حُجُورِكُمْ مِنْ نِسآئِكُمُ اللاّتى دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَاِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلاجُناحَ عَلَيْكُمْ وَحَلائِل اَبْنائِكُمْ الَّذينَ مِنْ اَصْلابِكُمْ وَ اَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الأُخْتَيْنِ اِلاّ ما قَدْ سَلَفَ اِنَّ اللهَ كانَ غَفُوراً رَحيما.

ترجمه:

حرام شده است بر شما مادرانتان و دختران و خواهران و عمه ها و خاله ها و دختران برادر و دختران خواهر شما و مادرانى كه شما را شير داده اند و خواهران رضاعى شما و مادران همسر و دختران همسرتان كه در دامان شما پرورش يافته اند از همسرانى كه با آنها آميزش جنسى داشته ايد و چنانچه آميزش جنسى با آنها نداشته ايد (دختران آنها) براى شما مانعى ندارد و (همچنين) همسرهاى پسرانتان كه از نسل شما هستند (نه پسر خوانده ها) و (نيز حرام است بر شما) اينكه جمع ميان دو خواهر كنيد مگر آنچه در گذشته واقع شده خداوند آمرزنده و مهربان است.

در اينجا اين سؤال مطرح مى شود كه فلسفه تحريم ازدواج با محارم چيست؟

در اين آيه به محارم يعنى زنانى كه ازدواج با آنها ممنوع است اشاره شده است و بر اساس آن محرميت از سه راه ممكن است پيدا شود:

1 ـ ولادت كه از آن تعبير به «ارتباط نسبى» مى شود.

[ 530 ]

2 ـ از طريق ازدواج كه به آن «ارتباط سببى» مى گويند.

3 ـ از طريق شيرخوارگى كه به آن «ارتباط رضاعى» گفته مى شود.

نخست اشاره به محارم نسبى كه هفت دسته هستند كرده و مى فرمايد: حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم و اخواتكم و عماتكم و خالاتكم و بنات الاخ و بنات الاخت: «مادران شما و دخترانتان و خواهرانتان و عمه ها و خاله هايتان و دختران برادر و دختران خواهرانتان بر شما حرام شده اند».

بايد توجه داشت كه منظور از مادر فقط آن زنى كه انسان بلاواسطه از او تولد شده، نيست بلكه جده و مادر جده و مادر پدر و مانند آنها را شامل مى شود، همانطور كه منظور از دختر، تنها دختر بلاواسطه نيست بلكه دختر و دختر پسر و دختر دختر و فرزندان آنها را نيز در برمى گيرد و همچنين در مورد پنج دسته ديگر.

ناگفته پيدا است كه همه افراد طبعاً از اين گونه ازدواج ها تنفر دارند و به همين دليل همه اقوام و ملل (جز افراد كمى) ازدواج با محارم را ممنوع مى دانند و حتى مجوسى ها كه در منابع اصلى خود قائل به جواز اين گونه ازدواج ها بوده اند، امروز آن را انكار مى كنند.

گرچه بعضى كوشش دارند كه اين موضوع را ناشى از يك عادت و رسم كهن بدانند ولى مى دانيم عموميت يك قانون در ميان تمام افراد بشر، در قرون و اعصار طولانى، معمولاً حكايت از فطرى بودن آن مى كند، زيرا رسم و عادت نمى تواند عمومى و دائمى گردد.

از اين گذشته امروز اين حقيقت ثابت شده كه ازدواج افراد همخون با يكديگر خطرات فراوانى دارد يعنى بيمارى نهفته و ارثى را آشكار و تشديد مى كند (نه اين كه خود آن توليد بيمارى كند) حتى بعضى، گذشته از محارم، ازدواج با اقوام نسبتاً دورتر را مانند عموزاده ها را با يكديگر خوب نمى دانند و معتقدند خطرات

[ 531 ]

بيمارى هاى ارثى را تشديد مى نمايد(1) ولى اين مسئله اگر در خويشاوندان دور مشكلى ايجاد نكند (همانطور كه غالباً نمى كند) در خويشان نزديك كه «همخونى» شديدتر است مسلماً توليد اشكال خواهد كرد.

بعلاوه در ميان محارم جاذبه و كشش جنسى معمولاً وجود ندارد زيرا محارم غالباً باهم بزرگ مى شوند و براى يكديگر يك موجود عادى و معمولى هستند و موارد نادر و استثنائى نمى تواند مقياس قوانين عمومى و كلى گردد و مى دانيم كه جاذبه جنسى، شرط استحكام پيوند زناشوئى است، بنابراين اگر ازدواجى در ميان محارم صورت گيرد، ناپايدار و سست خواهد بود.

سپس به محارم رضاعى اشاره كرده و مى فرمايد: و امهاتكم اللاتى ارضعنكم و اخواتكم من الرضاعه: «و مادرانى كه شما را شير مى دهند و خواهران رضاعى شما بر شما حرامند».

گرچه قرآن در اين قسمت از آيه، تنها به دو دسته يعنى خواهران و مادران رضاعى اشاره كرده ولى طبق روايات فراوانى كه در دست است، محارم رضاعى منحصر به اينها نيستند، بلكه طبق حديث معروف كه از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده «يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب»: «تمام كسانى كه از نظر ارتباط نسبى حرامند از نظر شيرخوارگى نيز حرام مى شوند».

البته مقدار شيرخوارگى كه تأثير در محرميت مى كند و همچنين شرائط و كيفيت آن، ريزه كاريهاى فراوانى دارد كه در كتابهاى فقهى آمده است.

فلسفه تحريم محارم رضاعى اين است كه پرورش گوشت و استخوان آنها با شير شخص معينى شباهت به فرزندان او پيدا مى كند، مثلاً زنيكه كودكى را به


1 ـ البته در اسلام ازدواج عموزاده ها و مانند آن با يكديگر تحريم نشده زيرا همانند ازدواج با محارم نيست و احتمال بروز حوادثى در اين گونه ازدواجها كمتر است و ما خود شاهد موارد زيادى از اين گونه ازدواج ها بوده ايم و فرزندانى كه ثمرات اين ازدواجها بوده اند سالم و از نظر فكرى پر استعداد بوده اند.

[ 532 ]

اندازه اى شير مى دهد كه بدن او با آن شير نمو مخصوصى مى كند يك نوع شباهت در ميان آن كودك و ساير فرزندان آن زن پيدا مى شود و در حقيقت هر كدام جزئى از بدن آن مادر محسوب مى گردند و همانند دو برادر نسبى هستند.

و در آخرين مرحله اشاره به دسته سوم از محارم كرده و آنها را تحت چند عنوان بيان مى كند:

1 ـ وامهات نسائكم: «و مادران همسرانتان» يعنى به مجرد اينكه زنى به ازدواج مردى درآمد وصيغه عقد جارى گشت مادر او و مادر مادر او و... بر او حرام ابدى مى شوند.

2 ـ و ربائبكم اللاتى فى حجوركم من نسائكم اللاتى دخلتم بهن: «و دختران همسرانتان كه در دامان شما قرار دارند به شرط اينكه با آن همسر آميزش جنسى پيدا كرده باشيد» يعنى تنها با عقد شرعى يك زن «دختران او» كه از شوهر ديگرى بوده اند بر شوهر حرام نمى شوند، بلكه مشروط بر اين است كه علاوه بر عقد شرعى با آن زن همبستر هم شده باشد. وجود اين قيد در اين مورد تأييد مى كند كه حكم مادر همسر كه در جمله سابق گذشت مشروط به چنين شرطى نيست، و به اصطلاح اطلاق حكم را تقويت مى كند.

گرچه ظاهر قيد «فى حجوركم»: «در دامان شما باشند» چنين مى فهماند كه اگر دختر همسر از شوهر ديگر در دامان انسان پرورش نيابد بر او حرام نيست ولى به قرينه روايات و مسلم بودن حكم، اين قيد به اصطلاح قيد احترازى نيست بلكه در واقع اشاره به نكته تحريم است زيرا اينگونه دختران كه مادرانشان اقدام به ازدواج مجدد مى كنند معمولاً در سنين پائين هستند و غالباً در دامان شوهر جديد همانند دختر او پرورش مى يابند، آيه مى گويد اينها در واقع همچون دختران خود شما هستند، آيا كسى با دختر خود ازدواج مى كند؟ و انتخاب عنوان «ربائب» كه جمع «ربيبه» به معنى تربيت شده است نيز به همين جهت مى باشد.

به دنبال اين قسمت براى تأكيد مطلب اضافه مى كند كه اگر با آنها آميزش جنسى نداشتيد دخترانشان بر شما حرام نيستند (فان لم تكونوا دخلتم بهن فلا جناح عليكم).

[ 533 ]

3 ـ وحلائل(1) ابنائكم الذين من اصلابكم. «و همسران فرزندانتان كه از نسل شما هستند». در حقيقت تعبير «من اصلابكم» (فرزندانى كه از نسل شما باشد) براى اين است كه روى يكى از رسوم غلط دوران جاهليّت خط بطلان كشيده شود، زيرا در آن زمان معمول بود افرادى را به عنوان فرزند خود انتخاب مى كردند، يعنى كسى كه فرزند شخص ديگرى بود به نام فرزند خود مى خواندند و فرزند خوانده مشمول تمام احكام فرزند حقيقى بود، و به همين دليل با همسران فرزند خوانده خود ازدواج نمى كردند. فرزند خواندگى و احكام آن، در اسلام به كلّى بى اساس شمرده شده است.

4 ـ و ان تجمعوا بين الاختين: «و براى شما جمع در ميان دو خواهر ممنوع است» يعنى ازدواج با دو خواهر در زمان واحد مجاز نيست، بنابراين اگر ازدواج با دو خواهر يا بيشتر در زمانهاى مختلف و بعد از جدائى از خواهر قبلى انجام گيرد، مانعى ندارد.

و از آنجا كه در زمان جاهليّت جمع ميان دو خواهر رائج بود، و افرادى مرتكب چنين ازدواجهائى شده بودند قرآن بعد از جمله فوق مى گويد: «الا ما قد سلف» يعنى اين حكم (همانند احكام ديگر) عطف به گذشته نمى شود، و كسانى كه قبل از نزول اين قانون، چنين ازدواجى انجام داده اند كيفر و مجازاتى ندارند، اگر چه اكنون بايد يكى از آن دو را انتخاب كرده، و ديگرى را رها كنند.

رمز اينكه اسلام از چنين ازدواجى جلوگيرى كرده شايد اين باشد، كه دو خواهر به حكم نسب و پيوند طبيعى نسبت به يكديگر علاقه شديد دارند، ولى به هنگامى كه رقيب هم شوند طبعاً نمى توانند آن علاقه سابق را حفظ كنند، و به اين ترتيب يك نوع تضاد عاطفى در وجود آنها پيدا مى شود، كه براى زندگى آنها زيان بار است، زيرا دائماً انگيزه «محبّت» و انگيزه «رقابت» در وجود آنها در حال كشمكش و مبارزه اند.(2)


1 ـ «حلائل» جمع «حليله» از مادّه «حل» به معنى زنى است كه بر انسان حلال است، و يا از ماده «حلول» به معنى زنى است كه با مردى در يك محل زندگى و آميزش جنسى دارد.

2 ـ تفسير نمونه 3/326

[ 534 ]

[ 535 ]

[ 536 ]

 

 

 

 

 

137 ـ هدف از آفرينش انسان چيست؟

 

كمتر كسى است كه اين سؤال را از خود يا از ديگران نكرده باشد كه هدف از آفرينش ما چه بوده؟ همواره گروهى متولد مى شوند، گروهى از جهان مى روند و براى هميشه خاموش مى شوند، مقصود از اين آمد و رفتها چيست؟

به راستى اگر ما انسانها روى اين كره خاكى زندگى نمى كرديم كجاى عالم خراب مى شد؟ و چه مشكلى به وجود مى آمد؟ آيا ما بايد بدانيم چرا آمديم و چرا مى رويم؟ و اگر بخواهيم از اين معنى آگاه شويم آيا قدرت داريم؟ و به دنبال اين سؤال، انبوهى از سؤالات ديگر فكر انسان را احاطه مى كند.

اين سؤال هرگاه از ناحيه ماديين مطرح شود ظاهراً هيچ پاسخى براى آن وجود ندارد، چرا كه ماده و طبيعت اصلا عقل و شعورى ندارند كه هدفى داشته باشد، به همين دليل آنها خود را از اين نظر آسوده كرده و معتقد به پوچى آفرينش و بى هدفى خلقتند! و چه زجرآور است كه انسان براى جزئيات زندگى خود اعم از تحصيل و كسب و كار، و درمان و بهداشت و ورزش، هدفهاى دقيق و برنامه هاى منظمى در نظر گيرد، ولى مجموعه زندگى را پوچ و بى هدف بداند؟!

لذا جاى تعجب نيست كه گروهى از آنان هنگامى كه در اين مسائل مى انديشند از اين زندگى پوچ و بى هدف، سير مى شوند و دست به انتحار مى زنند.

اما اين سؤال را هنگامى كه يك خدا پرست از خود مى كند هرگز با بن ـ بست روبرو نمى شود زيرا از يكسو مى داند خالق اين جهان حكيم است، حتماً آفرينش او حكمتى داشته، هر چند ما از آن بيخبر باشيم، و از سوى ديگر هنگامى كه به جزء

[ 537 ]

جزء اعضاء خود مى نگرد براى هر يك هدف و فلسفه اى مى يابد، نه تنها براى اعضائى همچون قلب و مغز و عروق و اعصاب، بلكه اعضائى همانند ناخنها، مژه ها، خطوط سرانگشتان، گودى كف دستها و پاها هركدام فلسفه اى دارد كه امروز همگى شناخته شده است.

چقدر ساده انديشى است كه ما براى همه اينها هدف قائل باشيم، ولى مجموع را بى هدف بدانيم!

اين چه قضاوت ساده لوحانه اى است كه ما براى هر يك از بناهاى يك شهر فلسفه اى قائل شويم، اما براى تمام آن هيچ؟!

آيا ممكن است مهندسى بناى عظيمى بسازد اطاقها، سالن ها، درها، دريچه ها، حوضها و باغچه ها و دكورها هر كدام روى حساب و براى منظورى ساخته شده باشد، ولى مجموعه آن بناى عظيم هيچ هدفى را تعقيب نكند؟

اينها است كه به يك انسان خداپرست و مؤمن اطمينان مى دهد كه آفرينش او هدفى بس عظيم داشته، كه بايد بكوشد و با نيروى عقل و علم آنرا بيابد.

عجيب است كه اين طرفداران پوچى خلقت در هر رشته اى از علوم طبيعى وارد مى شوند براى تفسير پديده هاى مختلف دنبال هدفى مى گردند، و تا هدف را نيابند آرام نمى نشينند، حتى حاضر نيستند وجود يك غده طبيعى كوچك را در گوشه اى از بدن بيكار بدانند، و براى پيدا كردن فلسفه وجوديش ممكن است سالها مطالعه و آزمايش كنند، اما وقتى به اصل آفرينش انسان مى رسند با صراحت مى گويند هيچ هدفى ندارد!

چه تناقض شگفت آورى؟!

به هرحال، ايمان به حكمت خداوند از يكسو، و توجه به فلسفه هاى اجزاى وجود انسان از سوى ديگر، ما را مؤمن مى سازد كه هدفى بزرگ از آفرينش انسان بوده است.

اكنون بايد به دنبال اين هدف بگرديم و تا آنجا كه در توان داريم آنرا مشخص سازيم و در مسيرش گام برداريم.

[ 538 ]

توجه به يك نكته اساسى مى تواند چراغها و نور افكنهائى بسازد كه اين مسير تاريك را براى ما روشن كند.

ما هميشه در كارهاى خود هدفى داريم كه اين هدف معمولاً دفع كمبودها و نيازهاى ما است، حتى اگر به ديگرى خدمت مى كنيم يا دست گرفتارى را مى گيريم و از گرفتارى نجات مى بخشيم، و يا حتى ايثار و فداكارى مى كنيم، آنها نيز نوعى كمبود معنوى ما را برطرف مى سازد، و نيازهاى مقدسى از ما را برآورده مى كند.

و چون در مورد صفات و افعال خدا غالباً گرفتار مقايسه با خويش مى شويم گاه ممكن است اين تصور به وجود آيد كه خداوند چه كمبودى داشت كه با خلقت ما مرتفع مى شد؟! و يا اگر در آيات قرآن مى خوانيم هدف آفرينش انسان، عبادت است مى گوئيم او چه نيازى به عبادت ما دارد؟

در حالى كه اين طرز تفكرها ناشى از همان مقايسه صفات خالق و مخلوق و واجب و ممكن است.

ما به حكم اينكه وجودمان محدود است، براى رفع كمبودهايمان تلاش مى كنيم، و اعمالمان همه در اين مسير است، ولى درباره يك وجود نامحدود اين معنى امكان پذير نيست، بايد هدف افعال او را در غير وجود او جستجو كنيم.

او چشمه اى است فياض و مبدئى است نعمت آفرين كه موجودات را در كنف حمايت خود مى گيرد، و آنها را پرورش داده، از نقص به كمال مى برد، و اين است هدف واقعى عبوديت و بندگى ما، و اين است فلسفه عبادات و نيايشهاى ما كه همگى كلاسهاى تربيت براى تكامل ما است.

به اين ترتيب نتيجه مى گيريم كه هدف آفرينش ما پيشرفت و تكامل هستى ما است.

اساساً اصل آفرينش، يك گام تكاملى عظيم است، يعنى چيزى را از عدم به وجود آوردن و از نيست هست كردن، و از صفر به مرحله عدد رساندن.

وبعد از اين گام تكاملى عظيم، مراحل ديگر تكامل شروع مى شود، و تمام برنامه هاى دينى و الهى در همين مسير است.(1)


1 ـ تفسير نمونه 22/389

[ 539 ]

 

 

 

 

 

138چرا خدا از آغاز انسان را كامل نيافريد؟

 

سرچشمه اين ايراد غفلت از اين نكته است كه شاخه اصلى تكامل، «تكامل اختيارى» است، و به تعبير ديگر تكامل آن است كه انسان راه را با پاى خود و اراده و تصميم خويش بپيمايد، اگر دست او را بگيرند و بزور ببرند نه افتخار است و نه تكامل، فى المثل اگر انسان، يك ريال از مال خود را با تصميم و اراده خويش انفاق كند به همان نسبت راه كمال اخلاقى پيموده، در حالى كه اگر ميليونها از ثروت او را به اجبار بردارند و انفاق كنند، حتى يك گام هم در اين راه پيش نرفته است، و لذا در آيات مختلف قرآن مجيد به اين واقعيت تصريح شده كه اگر خدا مى خواست همه مردم به اجبار ايمان مى آوردند ولى اين ايمان براى آنها سودى نداشت (و لو شاء ربك لآمن من فى الارض كلهم جميعاً ـ يونسـ99).(1)

 


1 ـ تفسير نمونه 13/375

[ 540 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation