حدود الهى را بر پا مى دارد، و از دين خدا دفاع مى كند، و به سوى راه پروردگارش به وسيله دانش و اندرز نيكو و دليل رسا و محكم دعوت مى كند».(1) (2)
1 ـ اصول كافى جلد 1 صفحه 200
2 ـ تفسير پيام قرآن 9/18
[ 261 ]
77 ـ بحث امامت از چه زمانى آغاز شد؟
بعد از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)، بر سر جانشينى آن حضرت گفتگو در گرفت، گروهى معتقد بودند پيامبر (صلى الله عليه وآله) براى خود جانشينى تعيين نكرد، و اين امر را بر عهده امت گذاشت كه آنها بنشينند و در ميان خود رهبرى برگزينند، رهبرى كه امر حكومت را به دست گيرد، و به عنوان نماينده مردم بر مردم حكومت كند، هر چند اين نمايندگى هرگز صورت نگرفت، بلكه در يك مرحله تنها گروه كوچكى از صحابه خليفه را برگزيدند، و در مرحله ديگر، گزينش خليفه شكل انتصابى داشت، و در مرحله سوم اين گزينش تنها بر عهده يك شوراى شش نفرى كه همگى انتصابى بودند گذارده شد.
طرفداران اين طرز فكر را «اهل سنت» مى نامند.
گروه ديگرى معتقد بودند امام و جانشين پيامبر (صلى الله عليه وآله) بايد از سوى خدا تعيين گردد، چرا كه او بايد همچون خود پيامبر (صلى الله عليه وآله) معصوم از گناه و خطا، و داراى علم فوق العاده اى باشد تا بتواند رهبرى معنوى و مادى امت را بر عهده گيرد، اساس اسلام را حفظ كند، و مشكلات احكام را تبيين نمايد و دقايق قرآن را شرح دهد و اسلام را تداوم بخشد.
اين گروه را «اماميه» يا «شيعه» مى نامند، و اين واژه از احاديث معروف پيامبر(صلى الله عليه وآله)گرفته شده است.
[ 262 ]
در تفسير الدر المنثور كه از منابع معروف اهل سنت است در ذيل آيه شريفه اَوْلئِكَ هُمْ خَيْرُالْبَرِيَّة از جابر بن عبدالله انصارى چنين نقل شده است كه مى گويد:
«ما نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) بوديم كه على (عليه السلام) به سوى ما آمد، پيامبر (صلى الله عليه وآله)فرمود: اين و شيعيانش در روز قيامت رستگارانند، و در اين هنگام آيه شريفه إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ أولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ (كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند بهترين خلق خدا هستند) نازل گرديد».(1)
حاكم نيشابورى كه او نيز از دانشمندان معروف اهل سنت در قرن پنجم هجرى است اين مضمون را در كتاب معروفش شواهد التنزيل از طرق مختلف از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل مى كند و تعداد رواياتش از بيست روايت تجاوز مى كند.
از جمله از ابن عباس نقل مى كند هنگامى كه آيه إِنّ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ نازل شد، پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) به على (عليه السلام)فرمود: هُوَ اَنْتَ وَ شِيْعَتُكَ...: «منظور از اين آيه تو و شيعيانت هستيد»!(2)
در حديث ديگرى از ابو برزه آمده است هنگامى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)اين آيه را تلاوت كرد، فرمود: هُمْ اَنْتَ و شيعَتكَ يا عَلِىّ: «آنها تو و شيعيان تو هستند».(3)
بسيارى ديگر از علماى اسلام و دانشمندان اهل سنت مانند ابن حجر در كتاب صواعق و محمد شبلنجى در نور الابصار، اين حديث را ذكر كرده اند.(4)
بنابراين به شهادت اين روايات نام و عنوان شيعه را پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)براى پيروان راه على (عليه السلام) و طرفداران او برگزيده است، آيا با اين حال جاى تعجب نيست
1 ـ الدار المنثور، جلد 6، صفحه 379 (ذيل آيه 7 سوره بينه). 2 ـ شواهد التنزيل، جلد 2، صفحه 357. 3 ـ همان مدرك، صفحه 359. 4 ـ الصواعق، صفحه 96 و نور الابصار، صفحه 70 و 101 ـ براى آگاهى بيشتر از راويان اين خبر و كتابهايى كه در آن ذكر شده است، به جلد سوم احقاق الحق، صفحه 287 به بعد و جلد 14، صفحه 258 مراجعه فرماييد. كه چرا بعضى از اين اسم و عنوان ناراحت مى شوند و آن را شوم و بد مى شمرند و حرف شين را كه در اول آن قرار گرفته تداعى كننده «شر» و «شوم» و كلمات زشت ديگرى كه در آغاز آن، كلمه شين است مى دانند! راستى اين تعبيرها براى يك محقق كه مايل است هميشه در سايه دلايل منطقى حركت كند، شگفت آور است، در حالى كه براى هر حرف از حروف تهجى بدون استثناء مى توان، كلمات بد يا خوبى انتخاب كرد. به هر حال تاريخچه پيدايش شيعه نه بعد از رحلت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)بلكه به يك معنى در حيات خود آن حضرت (صلى الله عليه وآله) بوده است، و اين واژه را به ياران و پيروان على (عليه السلام) اطلاق فرموده، و تمام كسانى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) را به عنوان رسول خدا مى شناسند، مى دانند كه او سخنى از روى هوى و هوس نمى گفت، وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى ـ اِنْ هُوَ إلاّ وَحْىٌ يُوحى و اگر فرموده است تو و پيروانت فائزان و رستگاران در قيامت هستيد يك واقعيت است.(1) 1 ـ تفسير پيام قرآن 9/22 در سوره مباركه نساء آيه 59 مى خوانيم: «يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم ...» (اى كسانى كه ايمان آورده ايد : اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا را و صاحبان امر را و ...) در اينجا اين سؤال مطرح مى شود كه منظور از اولوا الامر چه كسانى هستند؟ درباره اينكه منظور از اولوا الامر چيست در ميان مفسران اسلام سخن بسيار است كه مى توان آن را در چند جمله خلاصه كرد: 1 ـ جمعى از مفسران اهل تسنن معتقدند كه منظور از «اولوا الامر» زمامداران و حكام و مصادر امورند، در هر زمان و در هر محيط، و هيچگونه استثنائى براى آن قائل نشده اند و نتيجه آن اين است كه مسلمانان موظف باشند از هر حكومتى به هر شكل پيروى كنند، حتى اگر حكومت مغول باشد. 2 ـ بعضى ديگر از مفسران مانند نويسنده تفسير المنار و تفسير فى ظلال القرآن و بعضى ديگر معتقدند كه منظور از اولوا الامر نمايندگان عموم طبقات، حكام و زمامداران و علما و صاحب منصبان در تمام شئون زندگى مردم هستند، اما نه بطور مطلق و بدون قيد و شرط بلكه اطاعت آنها مشروط به اين است كه بر خلاف احكام و مقررات اسلام نبوده باشد. 3 ـ به عقيده بعضى ديگر منظور از «اولوا الامر» زمامداران معنوى و فكرى يعنى علما و دانشمندانند، دانشمندانى كه عادل باشند و به محتويات كتاب و سنت آگاهى كامل داشته باشند. 4 ـ بعضى از مفسران اهل تسنن معتقدند كه منظور از اين كلمه منحصراً خلفاى چهارگانه نخستينند، و غير آنها را شامل نمى شود; و بنابراين در اعصار ديگر اولوا الامر وجود خارجى نخواهد داشت. 5 ـ بعضى ديگر از مفسران، اولوا الامر را به معنى صحابه و ياران پيامبر مى دانند. 6 ـ احتمال ديگرى كه در تفسير اولوا الامر گفته شده اين است كه منظور فرماندهان لشگر اسلامند. 7 ـ همه مفسران شيعه در اين زمينه اتفاق نظر دارند كه منظور از «اولوا الامر»، امامان معصوم مى باشند كه رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى، در تمام شئون زندگى از طرف خداوند و پيامبر به آنها سپرده شده است، و غير آنها را شامل نمى شود، و البته كسانى كه از طرف آنها به مقامى منصوب شوند و پستى را در جامعه اسلامى به عهده بگيرند، با شروط معينى اطاعت آنها لازم است نه به خاطر اينكه اولوا الامرند، بلكه به خاطر اينكه نمايندگان اولوا الامر مى باشند. اكنون به بررسى تفاسير فوق به طور فشرده مى پردازيم: شك نيست كه تفسير اول به هيچ وجه با مفهوم آيه و روح تعليمات اسلام سازگار نيست و ممكن نيست كه پيروى از هر حكومتى بدون قيد و شرط در رديف اطاعت خدا و پيامبر باشد، و به همين دليل علاوه بر مفسران شيعه، مفسران بزرگ اهل تسنن نيز آن را نفى كرده اند. و اما تفسير دوم نيز با اطلاق آيه شريفه سازگار نيست، زيرا آيه اطاعت اولوا الامر را بدون قيد و شرط لازم و واجب شمرده است. تفسير سوم يعنى تفسير اولوا الامر به علما و دانشمندان عادل و آگاه از كتاب و سنت نيز با اطلاق آيه سازگار نيست، زيرا پيروى از علما و دانشمندان، شرائطى دارد از جمله اينكه گفتار آنها بر خلاف كتاب و سنت نباشد، بنابراين اگر آنها مرتكب اشتباهى شوند (چون معصوم نيستند و اشتباه مى كنند) و يا به هر علت ديگر از حق منحرف شوند ، اطاعت آنها لازم نيست، در صورتى كه آيه اطاعت اولوا الامر را به طور مطلق، همانند اطاعت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، لازم شمرده است، به علاوه اطاعت از دانشمندان در احكامى است كه از كتاب و سنت استفاده كرده اند بنابراين چيزى جز اطاعت خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) نخواهد بود، و نيازى به ذكر ندارد. تفسير چهارم (منحصر ساختن به خلفاى چهارگانه نخستين) مفهومش اين است كه امروز مصداقى براى اولوا الامر در ميان مسلمانان وجود نداشته باشد، به علاوه هيچگونه دليلى براى اين تخصيص در دست نيست. تفسير پنجم و ششم يعنى اختصاص دادن به صحابه و يا فرماندهان لشكر نيز همين اشكال را دارد يعنى هيچگونه دليلى بر اين تخصيص نيز در دست نيست. جمعى از مفسران اهل تسنن مانند «محمد عبده» دانشمند معروف مصرى به پيروى از بعضى از كلمات مفسر معروف «فخر رازى» خواسته اند، احتمال دوم (اولوا الامر همه نمايندگان طبقات مختلف جامعه اسلامى اعم از علماء، حكام و نمايندگان طبقات ديگر است) را با چند قيد و شرط بپذيرند، از جمله اينكه مسلمان باشند (آنچنان كه از كلمه «منكم» در آيه استفاده مى شود) و حكم آنها بر خلاف كتاب و سنت نباشد، و از روى اختيار حكم كنند نه اجبار، و موافق با مصالح مسلمين حكم نمايند، و از مسائلى سخن گويند كه حق دخالت در آن داشته باشند ( نه مانند عبادات كه مقررات ثابت و معينى در اسلام دارند) و در مسئله اى كه حكم مى كنند، نص خاصى از شرع نرسيده باشد و علاوه بر همه اينها به طور اتفاق نظر بدهند. و از آنجا كه آنها معتقدند مجموع امت يا مجموع نمايندگان آنها گرفتار اشتباه و خطا نمى شوند و به عبارت ديگر مجموع امت معصومند، نتيجه اين شروط آن مى شود كه اطاعت از چنين حكمى به طور مطلق و بدون هيچگونه قيد و شرط همانند اطاعت از پيامبر(صلى الله عليه وآله)لازم باشد، ( و نتيجه اين سخن حجت بودن «اجماع» است.) ولى بايد توجه داشت كه اين تفسير نيز اشكالات متعددى دارد، زيرا: اولاً ـ اتفاق نظر در مسائل اجتماعى در موارد بسيار كمى روى مى دهد، و بنابراين يك بلا تكليفى و نابسامانى در غالب شئون مسلمين بطور دائم وجود خواهد داشت، و اگر آنها نظريه اكثريت را بخواهند بپذيرند، اين اشكال پيش مى آيد كه اكثريت هيچگاه معصوم نيست، و بنابر اين اطاعت از آن به طور مطلق لازم نمى باشد. ثانياً ـ در علم اصول ثابت شده، كه هيچگونه دليلى بر معصوم بودن «مجموع امت» ، منهاى وجود امام معصوم ، در دست نيست. ثالثاً ـ يكى از شرايطى كه طرفداران اين تفسير ذكر كرده بودند اين بود كه حكم آنها بر خلاف كتاب و سنت نباشد، بايد ديد تشخيص اين موضوع كه حكم مخالف سنت است يا نيست با چه اشخاصى است، حتماً با مجتهدان و علماى آگاه از كتاب و سنت است، و نتيجه اين سخن آن خواهد بود كه اطاعت از اولوا الامر بدون اجازه مجتهدان و علماء جايز نباشد، بلكه اطاعت آنها بالاتر از اطاعت اولوا الامر باشد و اين با ظاهر آيه شريفه سازگار نيست. درست است كه آنها علما و دانشمندان را نيز جزء اولوا الامر گرفته اند، ولى در حقيقت مطابق اين تفسير علما و مجتهدان به عنوان ناظر و مرجع عالى تر از ساير نمايندگان طبقات شناخته شده اند نه مرجعى در رديف آنها، زيرا علما و دانشمندان بايد بر كار ديگران از نظر موافقت با كتاب و سنت نظارت داشته باشند و به اين ترتيب مرجع عالى آنها خواهند بود و اين با تفسير فوق سازگار نيست. بنابر اين تفسير فوق از جهات متعددى مواجه با اشكال است. و تنها تفسيرى كه از اشكالات گذشته سالم مى ماند تفسير هفتم يعنى تفسير اولوا الامر به رهبران و امامان معصوم است، زيرا اين تفسير با اطلاق وجوب اطاعت كه از آيه فوق استفاده مى شود كاملا سازگار است، چون مقام «عصمت» امام، او را از هر گونه خطا و اشتباه و گناه حفظ مى كند ، و به اين ترتيب فرمان او همانند فرمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) بدون هيچگونه قيد و شرطى واجب الاطاعه است، و سزاوار است كه در رديف اطاعت او قرار گيرد و حتى بدون تكرار «اطيعوا» عطف بر «رسول» شود. جالب توجه اينكه بعضى از دانشمندان معروف اهل تسنن از جمله مفسر معروف فخر رازى در آغاز سخنش در ذيل اين آيه، به اين حقيقت اعتراف كرده، مى گويد: «كسى كه خدا اطاعت او را به طور قطع و بدون چون و چرا لازم بشمرد حتماً بايد معصوم باشد، زيرا اگر معصوم از خطا نباشد به هنگامى كه مرتكب اشتباهى مى شود خداوند اطاعت او را لازم شمرده و پيروى از او را در انجام خطا لازم دانسته، و اين خود يك نوع تضاد در حكم الهى ايجاد مى كند، زيرا از يك طرف انجام آن عمل ممنوع است، و از طرف ديگر پيروى از «اولوا الامر» لازم است، و اين موجب اجتماع «امر» و «نهى» مى شود. بنابراين از يك طرف مى بينيم خداوند اطاعت فرمان اولوا الامر را بدون هيچ قيد و شرطى لازم دانسته و از طرف ديگر اگر اولوا الامر معصوم از خطا نباشند چنين فرمانى صحيح نيست، از اين مقدمه چنين استفاده مى كنيم كه اولوا الامر كه در آيه فوق به آنها اشاره شده حتماً بايد معصوم بوده باشند».(1) فخر رازى سپس چنين ادامه مى دهد كه اين معصوم، يا مجموع امت است و يا بعضى از امت اسلام، احتمال دوم قابل قبول نيست، زيرا ما بايد اين بعض را بشناسيم و به او دسترسى داشته باشيم، در حالى كه چنين نيست و چون اين احتمال از بين برود، تنها احتمال اول باقى مى ماند كه معصوم مجموع اين امت است، و اين خود دليلى است بر اينكه اجماع و اتفاق امت حجت و قابل قبول است، و از دلائل معتبر محسوب مى شود. همانطور كه مى بينيم فخر رازى با اينكه معروف به اشكال تراشى در مسائل مختلف علمى است دلالت آيه را بر اينكه اولوا الامر بايد افراد معصومى باشند پذيرفته است، منتها از آنجا كه آشنائى به مكتب اهل بيت (عليهم السلام) و امامان و رهبران اين مكتب نداشته اين احتمال را كه اولوا الامر اشخاص معينى از امت بوده باشند ناديده گرفته است، و ناچار شده كه اولوا الامر را به معنى مجموع امت (يا نمايندگان عموم طبقات مسلمانان) تفسير كند، در حالى كه اين احتمال قابل قبول نيست، زيرا همانطور كه گفتيم اولوا الامر بايد رهبر جامعه اسلامى باشد و حكومت اسلامى و 1 و 2 ـ تفسير كبير فخر رازى جلد دهم صفحه 144 طبع مصر سال 1357 حل و فصل مشكلات مسلمين به وسيله او انجام شود و مى دانيم حكومت دستجمعى عموم و حتى نمايندگان آنها به صورت اتفاق آراء عملاً امكان پذير نيست، زيرا در مسائل مختلف اجتماعى و سياسى و فرهنگى و اخلاقى و اقتصادى كه مسلمانان با آن روبرو هستند، به دست آوردن اتفاق آراء همه امت يا نمايندگان آنها غالباً ممكن نيست، و پيروى از اكثريت نيز پيروى از اولوا الامر محسوب نمى شود، بنابراين لازمه سخن فخر رازى و كسانى كه از دانشمندان معاصر عقيده او را تعقيب كرده اند اين مى شود كه عملاً اطاعت از اولواالامر تعطيل گردد، و يا به صورت يك موضوع بسيار نادر و استثنائى درآيد. از مجموع بيانات فوق نتيجه مى گيريم كه آيه شريفه تنها رهبرى پيشوايان معصوم كه جمعى از امت را تشكيل مى دهند اثبات مى كند. (دقت كنيد) در اينجا ايرادهائى به تفسير فوق شده كه از نظر رعايت بى طرفى در بحث بايد مطرح گردد: 1ـ اگر منظور از اولواالامر، امامان معصوم باشند با كلمه «اولى» كه به معنى جمع است سازگار نيست، زيرا امام معصوم در هر زمان يك نفر بيش نمى باشد. پاسخ اين سؤال چنين است كه: امام معصوم در هر زمان اگر چه يك نفر بيش نيست ولى در مجموع زمانها افراد متعددى را تشكيل مى دهند و مى دانيم آيه تنها وظيفه مردم يك زمان را تعيين نمى كند. 2ـ اولواالامر مطابق اين معنى در زمان پيامبر (صلى الله عليه وآله)وجود نداشته، و در اين صورت چگونه فرمان به اطاعت از وى داده شده است؟ پاسخ اين سؤال نيز از گفته بالا نيز روشن مى شود، زيرا آيه منحصر به زمان معينى نيست و وظيفه مسلمانان را در تمام اعصار و قرون روشن مى سازد، و به عبارت ديگر مى توانيم چنين بگوئيم كه اولوا الامر در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) خود پيامبر بود زيرا پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دو منصب داشت يكى منصب «رسالت» كه در آيه به عنوان اطيعوا الرسول از او ياد شده و ديگر منصب «رهبرى و زمامدارى امت اسلامى» كه قرآن به عنوان اولوا الامر از آن ياد كرده، بنابراين پيشوا و رهبر معصوم در زمان پيامبر (صلى الله عليه وآله)خود پيامبر بود كه علاوه بر منصب رسالت و ابلاغ احكام اسلام، اين منصب را نيز به عهده داشت، و شايد تكرار نشدن «اطيعوا» در بين «رسول» و «اولوا الامر» خالى از اشاره به اين معنى نباشد، و به عبارت ديگر منصب «رسالت» و «منصب اولوا الامرى» دو منصب مختلف است كه در وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) يكجا جمع شده ولى در امام از هم جدا شده است و امام تنها منصب دوم را دارد. 3ـ اگر منظور از اولوا الامر امامان و رهبران معصوم است، پس چرا در ذيل آيه كه مسئله تنازع و اختلاف مسلمانان را بيان مى كند مى گويد: فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله والرسول ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الاخر ذلك خير و احسن تأويلا: «اگر در چيزى اختلاف كرديد آن را به خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله)ارجاع دهيد اگر ايمان به پروردگار و روز باز پسين داريد، اين براى شما بهتر و پايان و عاقبتش نيكوتر است» ـ همانطور كه مى بينيم در اينجا سخنى از اولوا الامر به ميان نيامده و مرجع حل اختلاف تنها خدا (كتاب الله، قرآن) و پيامبر (سنت) معرفى شده است. در پاسخ اين ايراد بايد گفت: اولاً اين ايراد مخصوص تفسير دانشمندان شيعه نيست بلكه به ساير تفسيرها نيز با كمى دقت متوجه مى شود و ثانياً شكى نيست كه منظور از اختلاف و تنازع در جمله فوق، اختلاف و تنازع در احكام است نه در مسائل مربوط به جزئيات حكومت و رهبرى مسلمين، زيرا در اين مسائل مسلماً بايد از اولواالامر اطاعت كرد (همانطور كه در جمله اول آيه تصريح شده) بنابراين منظور از آن، اختلاف در احكام و قوانين كلى اسلام است كه تشريع آن با خدا و پيامبر، است زيرا مى دانيم امام فقط مجرى احكام است، نه قانونى وضع مى كند و نه نسخ مى كند، بلكه همواره در مسير اجراى احكام خدا و سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله)است و لذا در احاديث اهلبيت مى خوانيم كه اگر از ما سخنى بر خلاف كتاب الله و سخن پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كردند هرگز نپذيريد، محال است ما چيزى بر خلاف كتاب الله و سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) بگوئيم، بنابراين نخستين مرجع حل اختلاف مردم در احكام و قوانين اسلامى خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) است كه بر او وحى مى شود و اگر امامان معصوم بيان حكم مى كنند، آن نيز از خودشان نيست بلكه از كتاب الله و يا علم و دانشى است كه از پيامبر (صلى الله عليه وآله) به آنها رسيده است و به اين ترتيب علت عدم ذكر اولوا الامر در رديف مراجع حل اختلاف در احكام روشن مى گردد.(1) 1 ـ تفسير نمونه 3/435 در سوره مباركه احزاب آيه 33 مى خوانيم: «انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» (خداوند اراده كرده است كه ناپاكى و پليدى را از شما (اهل بيت پيامبر) دور كند و شما را از هر نظر پاك سازد) با توجه به آيه شريفه اين سؤال مطرح مى شود كه منظور از اهلبيت چه كسانى هستند؟ درست است كه اين آيه در لابلاى آيات مربوط به همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله) است ولى آيه تطهير كه در لابلاى آنها نازل شده لحن جداگانه اى دارد و نشان مى دهد هدف ديگرى را دنبال مى كند، چرا كه آيات قبل و بعد همه با ضميرهاى «جمع مؤنث» است، ولى آيه مورد بحث با ضمائر «جمع مذكر» آمده است! در آغاز اين آيه همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله) را مخاطب ساخته و به آنها دستور مى دهد كه در خانه هاى خود بمانند و همانند رسوم جاهليت نخستين در ميان مردم ظاهر نشوند و موازين عفت را رعايت كنند، نماز را برپا دارند و زكات را پرداخت كنند و خدا و رسولش را اطاعت نمايند (وَ قَرْنَ فى بُيُوتِكُنَّ وَلاتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجاهِليَّةِ الاوُلى وَاَقِمْنَ الصَّلوةَ و آتينَ الزَّكاةَ وَاَطِعْنَ اللّهَ وَرَسُولَهُ). تمام شش ضميرى كه در اين بخش از آيه آمده است همه به صورت جمع مؤنث است. (دقت كنيد) سپس لحن آيه طور ديگرى مى شود، و مى فرمايد: خداوند «تنها» مى خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور سازد و شما را كاملا پاك كند» (اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّركُمْ تَطْهيراً). در اين بخش از آيه دو ضمير جمع به كار رفته است كه هر دو به صورت جمع مذكر آمده است. درست است كه صدر و ذيل يك آيه معمولاً يك مطلب را دنبال مى كند ولى اين سخن در جائى است كه قرينه اى بر خلاف آن وجود نداشته باشد، بنابراين كسانى كه اين قسمت از آيه را نيز ناظر به همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله) دانسته اند سخنى بر خلاف ظاهر آيه و قرينه موجود در آن، يعنى تفاوت ضميرها، گفته اند. از اين گذشته در مورد اين آيه دسترسى به روايات متعددى داريم كه علماى بزرگ اسلام اعم از اهل تسنن و شيعه آن را از شخص پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند و در معروفترين منابع فريقين كه مورد قبول آنها است اين روايات به وفور و كثرت آمده است. اين روايات همگى حاكى از آن است كه مخاطب در اين آيه، پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)و على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام)مى باشند (نه همسران پيامبر) كه بعداً به طور مشروح خواهد آمد. تعبير به انّما كه معمولاً براى حصر است و در فارسى امروز به جاى آن «فقط» يا «تنها» گفته مى شود دليل بر اين است كه موهبتى كه در اين آيه آمده ويژه خاندان پيامبر (صلى الله عليه وآله) است و شامل ديگران نمى شود. جمعى از مفسران اهل سنت اهلبيت را به معنى همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله)دانسته اند، ولى همان گونه كه گفتيم تغيير سياق آيه، و تبديل ضميرهاى «جمع مؤنث» در ما قبل و مابعد اين آيه، به «جمع مذكر» دليل روشنى بر اين است كه اين جمله محتواى جداگانه دارد و منظور از آن چيز ديگرى است، مگر نه اين است كه خداوند حكيم است و قرآن در حد اعلاى فصاحت و بلاغت و همه تعبيرات آن روى حساب است. گروهى ديگر از مفسران آن را مخصوص به پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين ((عليهم السلام)) دانسته اند، و روايات فراوانى كه در منابع اهل سنت و شيعه وارد شده و در ذيل به بخشى از آنها اشاره مى كنيم گواه بر اين معنى است. و شايد به دليل وجود همين روايات است كه حتى كسانى كه آيه را مخصوص به اين بزرگواران ندانسته اند، معنى وسيعى براى آن قائل شده اند كه هم اين بزرگواران را شامل مى شود و هم همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله)را، و اين تفسير سومى در آيه است. اما رواياتى كه دليل اختصاص آيه به پيامبر (صلى الله عليه وآله) و على (عليه السلام) و بانوى اسلام فاطمه زهرا (س) و دو فرزندشان حسن و حسين (عليه السلام) مى باشد ـ همان گونه كه اشاره شد ـ بسيار زياد است، از جمله هيجده روايت تنها در تفسير «الدّر المنثور» نقل شده است، كه پنج روايت از ام سلمه، سه روايت از ابو سعيد خدرى، يك روايت از عايشه، يك روايت از انس، دو روايت از ابن عباس، دو روايت از ابى الحمراء، يك روايت از وائلة بن اسقع، يك روايت از سعد، يك روايت از ضحاك بن مزاحم و يك روايت از زيد بن ارقم است!(1) مرحوم علامه طباطبايى در تفسير «الميزان» رواياتى را كه در اين باره وارده شده بيش از هفتاد روايت مى شمرد و مى فرمايد: «آنچه از طرق اهل سنت، در اين زمينه نقل شده بيش از آن است كه از طرق شيعه وارد شده است!، و راويان ديگرى را غير از افرادى كه در بالا نام برديم نيز بر آنها مى افزايد (رواياتى كه روايت آنها در غير تفسير الدّر المنثور آمده است). بعضى نيز تعداد روايات و كتبى را كه اين روايات در آنها نقل شده بالغ بر صدها ذكر كرده اند و بعيد نيست چنين باشد. در اينجا تنها قسمتى از آن روايات را با ذكر منابع آنها مى آوريم تا روشن شود آنچه واحدى در «اسباب النزول» مى گويد: اِنَّ الآيَة نزَلَتْ فىِ النَّبىِ (صلى الله عليه وآله) وَ عَلىٍّ وَ فاطِمَةَ وَالْحَسَنيْنِ ((عليهم السلام))خاصَّةً لايُشارِكُهُمْ فيها غَيْرُهُمْ: «اين آيه در خصوص پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) و على و فاطمه و حسنين ((عليهم السلام))نازل شده و كس ديگرى در آن با آنها مشاركت ندارد»(2) يك واقعيت است. 1 ـ در المنثور، جلد5، صفحه 196 و 199. 2 ـ الميزان، جلد 16، صفحه 311. اين احاديث را مى توان در چهار بخش خلاصه كرد: 1ـ رواياتى كه از بعضى از همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل شده و با صراحت مى گويد، هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) سخن از اين آيه شريفه مى گفت، از حضرتش سؤال كرديم كه آيا ما هم جزء اين آيه هستيم؟ فرمود: شما خوبيد اما مشمول اين آيه نيستيد! از جمله ثعلبى در تفسير خود از «ام سلمه» همسر گرامى پيامبر (صلى الله عليه وآله)نقل مى كند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) در خانه خود بود كه فاطمه (س) غذايى نزد آن حضرت آورد، پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: «همسر و دو فرزندت حسن و حسين (عليه السلام) را صدا كن»، آنها آمدند، سپس غذا خوردند بعد پيامبر (صلى الله عليه وآله) عبايى بر آنها افكند و گفت:اَللّهُمَ! هؤُلاءِ اَهْلُ بَيْتى وَ عِتْرَتى فَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهيراً: «خداوندا اينها اهل بيت من و عترت منند، پليدى را از آنها دور كن، و از هر گونه آلودگى پاكشان گردان» و در اينجا بود كه آيه اِنِّما يُريدُ اللّهُ ... نازل شده... من گفتم اى رسول خدا! آيا من هم با شما هستم؟! فرمود: اِنَّكِ اِلى خَيْر: «تو بر نيكى هستى» (امّا در زمره اين گروه نيستى.)(1) و نيز ثعلبى از علماى معروف اهل سنت كه در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم مى زيسته، و تفسير كبير او معروف است از «عايشه» همسر پيامبر (صلى الله عليه وآله) چنين نقل مى كند: هنگامى كه از او درباره جنگ جمل و دخالتش در آن جنگ ويرانگر سؤال كردند (با تأسف) گفت: اين يك تقدير الهى بود! و هنگامى كه درباره على (عليه السلام)سؤال كردند، چنين گفت: تَسْألينى عَنْ اَحَبِّ النّاسِ كانَ اِلى رَسُولِ اللّهِ وَ زَوْجِ اَحَبِّ النّاسِ كانَ اِلى رَسُول اللّهِ، لَقَدْ رَأَيْتُ عَليَّاً وَ فاطِمَةَ وَ حَسَنَاً وَحُسَيْناً وَ جَمَعَ رَسُولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله) بِثَوب عَلَيْهِمْ ثُمَ قالَ: اَللّهُمَ هؤلاءِ اَهْلُ بَيْتى وَ حامَتى فَاذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهيراً، قالَتْ فَقُلْتُ يا رَسُول اللّهِ اَنَا مِنْ اَهْلِكَ قالَ تَنَحّى فَاِنَّكِ اِلى خَيْر: «آيا از من درباره كسى سؤال مى كنى كه محبوبترين مردم نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) بود، و از كسى مى پرسى كه همسر محبوبترين مردم نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بود، من با چشم خود 1 ـ طبرسى در مجمع البيان ذيل آيه مورد بحث ، و حاكم حسكانى در شواهد التنزيل، جلد2، صفحه 56، حديث فوق را آورده اند. ديدم على و فاطمه و حسن و حسين (عليه السلام) را كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) آنها را در زير پارچه اى جمع كرده بود، و فرمود: خداوندا! اينها خاندان منند و حاميان من، رجس و پليدى را از آنها ببر، و از آلودگى ها پاكشان فرما، من گفتم اى رسول خدا آيا من نيز از آنها هستم فرمود: دور باش تو بر خير و نيكى هستى (اما جزء اين جمع نمى باشى)».(1) اين گونه احاديث با صراحت مى گويد كه همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله) جزء اهلبيت در اين آيه نبودند. * * * 2ـ داستان حديث كساء در روايات فوق العاده فراوانى با تعبيرات مختلف وارده شده و قدر مشترك همه آنها اين است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) على (عليه السلام) و فاطمه و حسن و حسين (عليه السلام) را فرا خواند ـ و يا به خدمت او آمدند ـ پيامبر (صلى الله عليه وآله) عبا ـ يا پارچه اى و ... بر آنها افكند و گفت: خداوندا! اينها خاندان منند رجس و آلودگى را از آنها دور كن، و در اين هنگام آيه اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ نازل گرديد. قابل توجه اينكه اين حديث را مسلم در صحيح از قول «عايشه» و همچنين حاكم در «مستدرك» و بيهقى در «سنن»، و ابن جرير در «تفسيرش» و سيوطى در «الدّر المنثور» آورده است.(2) حاكم حسكانى نيز در شواهد التنزيل آن را آورده است (3) در صحيح «ترمذى» نيز كراراً اين حديث نقل شده، در يكجا از «عمرو بن ابى سلمه» و در جاى ديگر از «امّ سلمه».(4) نكته ديگر اينكه «فخر رازى» به مناسبتى در ذيل آيه مباهله (آيه 61 آل عمران) بعد از نقل اين حديث (حديث كساء) مى افزايد: 1 ـ مجمع البيان ذيل آيه 33 احزاب 2 ـ صحيح مسلم، ج4، ص1883، حديث 2424 (باب فضائل اهل بيت النبى(صلى الله عليه وآله)). 3 ـ شواهد التنزيل، ج2، ص33، حديث 376. 4 ـ صحيح ترمذى ، ج 5، ص699، حديث 3871 (باب فضل فاطمه) ـ چاپ احياء التراث. وَاعْلَمْ اَنَ هذِه الرِّوايةَ كَالْمُتَفَقِ عَلى صِحَّتِها بَيْنَ اَهْلِ التَّفْسيرِ وَالْحَديثِ: «بدان كه اين روايت همچون روايتى است كه صحتش مورد اتفاق در ميان علماى تفسير و حديث است».(1) اين نكته نيز قابل توجه است كه امام «احمد حنبل» در مسند خود، اين حديث را از طرق مختلف آورده است.(2) * * * 3ـ در بخش ديگرى از روايات كه آن نيز متعدد و فراوان است مى خوانيم كه بعد از نزول آيه تطهير، پيامبر (صلى الله عليه وآله) چندين ماه (در بعضى شش ماه، و در بعضى هشت يا نه ماه آمده است) هنگامى كه براى نماز صبح از كنار خانه فاطمه (س) مى گذشت صدا مى زد: الصَّلوة! يا اَهْلَ الْبَيْتِ! اِنَّما يُريْدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً: «هنگام نماز است اى اهل بيت! خداوند تنها مى خواهد پليدى را از شما اهل بيت دور سازد و شما را پاك كند»! اين حديث در «شواهد التنزيل» نوشته مفسر معروف «حاكم حسكانى» از «انس بن مالك» نقل شده است.(3) و در همان كتاب حديث ديگرى به عنوان «هفت ماه» از «ابى الحمراء» آمده است. و نيز در همان كتاب اين جريان به عنوان هشت ماه از «ابو سعيد خدرى» نقل شده است.(4) 1 ـ تفسير فخر رازى، ج 8، ص80. 2 ـ مسند احمد، جلد اول، صفحه 330، جلد 4، صفحه 107 و جلد 6، صفحه 292 ( به نقل از فضائل الخمسه، ج 1، صفحه 276 و بعد). 3 ـ شواهد التنزيل، ج 2، صفحه 11و 12و 13و 14و 15و 92 (توجه داشته باشيد كه شواهد التنزيل اين روايت را به طرق متعددى نقل كرده است). 4 ـ شواهد التنزيل، ج 2 ص 28 و احقاق الحق، ج2، ص503 تا 548. تفاوت اين تعبيرات، طبيعى است، زيرا ممكن است انس شش ماه اين مطلب را ديده باشد، و ابو سعيد خدرى هشت ماه، و ابى الحمراء هفت ماه، و ابن عباس نه ماه.(1) هر كس آنچه را ديده نقل كرده است، بى آنكه تضادى در ميان سخنان آنها باشد. به هر حال ادامه اين برنامه و تكرار اين سخن در آن مدت طولانى از سوى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) يك مسأله حساب شده بوده است، او مى خواسته به وضوح و با تأكيد پى در پى روشن سازد منظور از «اهل بيت» تنها اهل اين خانه اند، تا در آينده ترديدى براى هيچكس باقى نماند، و همه بدانند اين آيه تنها در شأن اين گروه نازل شده است و عجب اينكه با اينهمه تكرار و تأكيد باز مسأله براى بعضى مفهوم نشده است، راستى حيرت انگيز است. به خصوص اينكه تنها خانه اى كه در ورودى آن به مسجد پيامبر (صلى الله عليه وآله)باز مى شد در خانه پيامبر (صلى الله عليه وآله) و على (عليه السلام) بود، (زيرا پيامبر (صلى الله عليه وآله) دستور داد تمام درهايى كه به سوى مسجد باز مى شد ببندند جز اين دو در). پيداست هميشه جمعى از مردم به هنگام نماز، اين سخن را در آنجا از پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى شنيدند، با اين حال شگفت آور نيست كه بعضى از مفسران اصرار دارند مفهوم آيه را توسعه دهند تا همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله) را نيز شامل گردد، با اينكه همانگونه كه گفتيم عايشه همسر پيامبر (صلى الله عليه وآله) كه طبق گواهى تاريخ در بازگو كردن فضائل خود و تمام جزئيات ارتباطش با پيامبر (صلى الله عليه وآله) چيزى فروگذار نمى كرد، نه تنها خود را مشمول اين آيه نمى دانست بلكه مى گويد: پيامبر (صلى الله عليه وآله) به من فرمود: «تو جزء آن نيستى»! * * * 4ـ روايات متعددى كه از ابوسعيد خدرى صحابه معروف نقل شده و اشاره به آيه تطهير كرده، با صراحت مى گويد: 1 ـ الدر المنثور، ج5، ص199. نَزَلَتْ فى خَمْسَه فى رَسُولِ اللّهِ وَ عَلىٍّ وَ فاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السّلامُ: «اين آيه درباره رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و على و فاطمه و حسن و حسين (عليه السلام) نازل شده است.(1) كوتاه سخن اينكه: رواياتى كه درباره آيه تطهير و اختصاص آنها به پيامبر (صلى الله عليه وآله) و على (عليه السلام) و فاطمه و امام حسن و امام حسين (عليه السلام) در منابع معروف اسلامى آمده است به قدرى زياد است كه آن را در رديف روايات متواتره قرار مى دهد، و از اين نظر جاى ترديدى در آن باقى نمى ماند، تا آنجا كه در شرح احقاق الحق آن را از بيش از هفتاد منبع از منابع معروف اهل سنت (علاوه بر منابع معروف پيروان اهل بيت) نقل مى كند و مى گويد: «اگر همه اين منابع را احصاء كنيم از هزار هم مى گذرد»!(2)(3) 1 ـ در شواهد التنزيل، چهار حديث در اين زمينه آمده است، جلد 2، از صفحه 24تا 27 (حديث 695 و 660 و 661 و 664). 2 ـ اقتباس از جلد دوم احقاق الحق، از صفحه 502 تا 563. 3 ـ تفسير پيام قرآن 9/137 [ 263 ]
[ 264 ]
78 ـ اولوا الامر چه كسانى هستند؟
[ 265 ]
[ 266 ]
[ 267 ]
[ 268 ]
[ 269 ]
پاسخ چند سؤال
[ 270 ]
[ 271 ]
[ 272 ]
79 ـ اهلبيت چه كسانى هستند؟
[ 273 ]
[ 274 ]
[ 275 ]
[ 276 ]
[ 277 ]
[ 278 ]
[ 279 ]
[ 280 ]