قسمت دوم اينكه بگوئيم چگونه دين تأمين كننده خواستههای بشر است وجانشين هم ندارد ، زمانی خيال میكردند اگر تمدن پيشرفت كرد ديگر جائیبرای دين نيست ، امروز ديگر معلوم شده كه پيشرفت علم و تمدن نيازی راكه بشر به دين برای يك زندگی خوب دارد رفع نمیكند بشر هم از لحاظ شخصیاحتياج به دين دارد و هم از لحاظ اجتماعی نيازمند دين است ، همين قدر كهابديت به فكر بشر میآيد ، به جهان ديگر پيوند پيدا میكند ، اين قدرتفكری و تصوری در او احساسات و تمايلات ابديت خواهی به وجود میآورد .پيدايش اين گونه تصورات وسيع و گسترده و پيدايش اينگونه تمايلات وخواستههای عظيم و پهناور در انسان با ساختمان بدنی و جسمانی محدود و فانیشونده انسان به هيچوجه جور نمیآيد . يعنی وقتی كه از يك طرف آن تصوراتو تمايلات عظيم را در خود احساس میكند و از طرف ديگر به ساختمان محدودو فانی شونده و زودگذر مادی خود مينگرد میبيند اشتهای لقمهای در او پيداشده كه به اصطلاح برای دهانش خيلی بزرگ است ، آرزوی كلاهی را پيدا كردهاست كه نه تنها برای سر او بلكه ، برای سر چرخ و فلك هم گشاد است ،اينجا است كه يك عدم تعادل عجيب و ناراحت كنندهای ميان آرزوها وخواستهها از يك طرف و ميان استعداد جسمانی خود از طرف ديگر میبيند ،تصور محروميت از ابديت او را خرد میكند ، غبطه میبرد به حال حيواناتكه حدود فكرشان با حدود استعداد جسمانی شان منطبق است ، در باره بقاء وابديت فكر نمیكنند تا آرزويش در دلشان پيدا شود و از تصور |