بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه تحریرالوسیله امام خمینی جلد 4, سید محمد باقر موسوى همدانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     TAHR0001 -
     TAHR0002 -
     TAHR0003 -
     TAHR0004 -
     TAHR0005 -
     TAHR0006 -
     TAHR0007 -
     TAHR0008 -
     TAHR0009 -
     TAHR0010 -
     TAHR0011 -
     TAHR0012 -
     TAHR0013 -
     TAHR0014 -
     TAHR0015 -
     TAHR0016 -
     TAHR0017 -
     TAHR0018 -
     TAHR0019 -
     TAHR0020 -
     TAHR0021 -
     TAHR0022 -
     TAHR0023 -
     TAHR0024 -
     TAHR0025 -
     TAHR0026 -
     TAHR0027 -
     TAHR0028 -
     TAHR0029 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

فهرست مطالب 
كتاب نكاح
فصل در عقد نكاح و احكام آن
فصل در صاحب اختياران در عقد
فصل در اسباب تحريم
گفتار در نسب
گفتار در مسائل شيردادن
تنبيه
گفتار در مصاهره و ملحقات آن
گفتار در نكاح در عده و تكميل عدد
گفتار در كفر
گفتار در نكاح منقطع
گفتارى در عيوب باعث خيار فسخ و گفتار در تدليس
فصل در مهريه
خاتمه در شروطى كه ضمن عقد ذكر مى شود
فصل در قسمت و نشوز و شقاق
گفتار در نشوز
فصل در احكام اولاد و ولادت
گفتار در احكام ولادت و ملحقات آن
فصل در نفقه و هزينه زندگى
گفتار در نفقه نزديكان
كتاب طلاق
گفتار در شروط طلاق
گفتار در صيغه طلاق
گفتار در اقسام طلاق
گفتار در اقسام عده
فصل در عده فراق (چه بخاطر طلاق و چه غير آن )
گفتار در عده وفات
گفتار در عده وطى به شبهه
گفتار در رجوع
كتاب خلع و مبارات
كتاب ظهار
كتاب ايلاء
كتاب لعان
كتاب ارث
مقدمه اول در موجبات ارث
مقدمه دوم در موانع ارث
مانع اول ارث كفر است بهر قسمى كه باشد
مانع دوم ارث قتل است
مانع سوم ارث رفيت و بردگى است
مانع چهارم ارث تولد از زنا است
مانع پنجم ارث لعان است
مقدمه سوم در سهام است
(تنبيه )
عول و تعصيب باطلند
مقصد اول در ميراث انساب
(در اينجا تذكر چند نكته مهم است )
(در اينجا تذكر چند نكته لازم است )
مقصد دوم در ميراث به سبب همسرى
فصل اول در ميراث خنثى
فصل دوم در ميراث افراديكه با هم غرق مى شوند و يا در زير آوار مىمانند
فصل سوم در ميراث مجوس و كفار
كتاب قضاء
گفتار در صفات قاضى و مسائل مناسب با آن
گفتار در وظائف قاضى
گفتار در شروط استماع دعوى
فصلى در پاسخ مدعى عليه
گفتار در جواب به اقرار
گفتار در جواب به انكار
(گفتار در چند فرع )
گفتار در شاهد و سوگند
گفتار در سكوت
گفتار در احكام سوگند
گفتار در احكام يد
(خاتمه )
فصلاول در نامه يك قاضى به قاضى ديگر
فصل دوم در مقاصه
كتاب شهادات
(گفتار در صفات شهود)
گفتار در آنچه كه شاهد بوسيله آن شاهد مى شود
گفتار در اقسام حقوق
(در اينجا چند فرع است )
گفتار در شهادت بر شهادت
(گفتار در لواحق )
كتاب حدود
(فصل اول در حد زنا)
گفتار در موجب حد زنا
گفتار در راههاى ثابت شدن زنا
(گفتار در مسائل حد)
مقام اول در اقسام حد زنا
مقام دوم در چگونگى اجراى حد زنا
(گفتار در لواحق )
فصل دوم در لواط و سحق و قيآده
(فصل سوم در حد قذف )
گفتار در موجب حد قذف
گفتار در قاذف و مقذوف
گفتار در احكام قذف
(چند فرع )
فصل چهارم در حد نوشيدن مسكرات
(گفتار در موجب حد و كيفيت آن )
(گفتار در احكام و بعضى لواحق آن )
(فصل پنجم در حد سرقت )
گفتار در مورد سارق
گفتار در مال سرثت شده
گفتار در اينكه سرقت به چه طريقى ثابت مى شود
گفتار در حد سرقت
(گفتار در لواحق )
فصل ششم در حد محارب
(خاتمه در ساير عقوبت ها)
گفتار در حكم ارتداد
گفتار در وطى حيوانات و ميت انسان
تتمه اى در مورد احكام اهل ذمه
(گفتار در كسى كه از او جزيه مى گيرند)
گفتار در مقدار جزيه
گفتار در شرائط ذمه
(گفتار در احكام ساختمانها)
(چند فرع ملحق به اين بحث )
كتاب قصاص
قسم اول در قصاص جان
(گفتار در موجب قصاص )
گفتار در شرائط معتبره در قصاص
(چند فرع از لواحق اين باب )
گفتار در راههاى ثبوت قصاص
طريق اول براى اثبات قتل اقرار است
طريق دوم براى اثبات قتل بينه است
طريق سوم براى اثبات قتل قسامه است
مقصد اول : لوث
مقصد دوم : مقدار قسامه
مقصد سوم : احكام قسامه
گفتار در كيفيت استيفاء
قسم دوم ، قصاص به كمتر از قتل
(چند فرع )
كتاب ديات
گفتار در اقسام قتل
گفتار در مقادير ديات
گفتار در اسباب ضمان ديه و خون بها
(مبحث اول : مباشر)
(مبحث دوم : اسباب )
مبحث سوم : در تزاحم موجبات
گفتار در جنايت بر عضو
مقصد اول در ديه اعضاء
(اول : در ديه موى سر است )
(دوم : در ديه چشم است )
(سوم : در ديه بينى است )
(چهارم : در ديه گوش است )
(پنجم : در ديه دو لب است )
(ششم : در ديه زبان است )
(هفتم : در ديه دندانهاست )
(هشتم : در ديه گردن است )
(نهم : در ديه دو فك پائين است )
(دهم : در ديه دو دست است )
(يازدهم : در ديه انگشتان است )
(دوازدهم : در ديه مهره هاى كمر است )
(سيزدهم : در ديه نخاع است )
(چهاردهم : در ديه دو پستان است )
(پانزدهم : در ديه آلت مردى است )
(شانزدهم : در ديه دو خصيه است )
(هفدهم : در ديه فرج است )
(هيجدهم : در ديه سرين است )
(نوزدهم : در ديه دو پا است )
(بيستم : در ديه دنده ها است )
(بيست و يكم : در ديه ترقوه است )
(خاتمه و در آن چند فرع است )
مقصد دوم در جنايت بر منافع است
مقصد سوم در شكستن سر و زخم زدن است
در اينجا مسائلى است :
اول در جنين است
دوم از لواحق : درباره عاقله است
سوم از لواحق : جنايت بر حيوان است
(چند فرع :)
چهارم از لواحق : در كفاره قتل است
بحث پيرامون مسائل نوظهور
بيمه
يكى ديگر از مسائل نوظهور سفته است
يكى ديگر از مسائل نوظهور سرقفلى است
يكى ديگر از مسائل نوظهور كارهاى بانكها است
يكى ديگر از مسائلنوظهور بليطهاى بخت آزمائى است
يكى ديگر از مسائل نوظهور تلقيح و توليد مصنوعى است
يك ديگر از مسائل نوظهور تشريح و پيوند است
(چند فرع )
يكى ديگر از مسائل نوظهور تغيير جنسيت است
يكى ديگر از مسائل نوظهور راديو و تلويزوينوامثال آنست
يكى از مسائل نوظهور نماز و روزه و غير اينها در سفر با هواپيماوامثال آنست
خاتمه
كتاب نكاح 
نكاح يكى از مستحبات مورد تاءكيد است . و رواياتى كه در ترغيب مردم بر آن و مذمت تركآن وارد شده بى شمار است .
از آن جمله از امام محمد بن على باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود:(رسول خدا(ص ) فرمودند. هيچ بنائى در اسلام پى ريزى نشده كه نزد خدايتعالىمحبوب تر از ازدواج باشد) و از مولانا جعفر بن محمد الصادق عليه السلام آمده است كهفرمود: (دو ركعت نماز شخص داراى همسر بهتر است از هفتاد ركعت نماز عزب ) و ازهمانجناب رسيده كه فرمود: (رسول خدا فرمود: (امواترذل و فرومايه شما آنهايند كه عزب مرده باشند) و در خبرى ديگر از آن جناب (ص )نقل شده كه فرمود: (بيشتر اهل دوزخ عزبها هستند) و سزاوار نيست فقر و تهى دستىكسى را از ازدواج باز بدارد، زيرا خداى عزوجل وعده داده او را به بى نيازى و وسعت رزقبرساند و فرموده : (ان يكونوا فقراء يغنم الله من فضله ) (1) اگرفقير باشند خدا از فضل خود بى نيازشان كند ازرسول خدا(ص ) هم نقل شده : (كسى كه از ترس فقر ازدواج را ترك كند بخداىعزوجل سوء ظن برده است .) اين بود نمونه اى از آن ادله .
از جمله مطالبى كه مناسب است بعنوان مقدمه براى كتاب نكاح ايراد گردد امورى است كهبعضى از آنها مربوط به اين است كه چه كسى سزاوار است انتخاب شود براى ازدواج وچه كسى سزاوار نيست ، و بعضى مربوط است به آداب عقد، و بعضى مربوط است بهآداب خلوت با همسر، و بعضى ديگر لواحقى است مناسب با اين مقام كه ما آنها را در ضمنچند مسئله يادآور مى شويم .
مساءله 1 - از جمله چيزهائيكه سزاوار است هنگام ازدواج در نظرگرفته شود صفات كسى است كه مى خواهد با او ازدواج كند. همچنانكه ازرسول خدا(ص ) روايت شده كه فرمود: (اختاروا لنطفكم فانالخال احد الضجيعين ) براى نطفه هاى خود بهترين ها را انتخاب كنيد و به اينمنظور برادر آن زن را در نظر بگيريد كه چگونه انسانى است زيرا وقتى برادر زن رادر نظر بگيرى به روحيات زن پى برده اى . و در خبرى ديگر آمده كه فرمود: (تلاشكنيد براى نطفه هاى خود كشتزار صالحى انتخاب كنيد و نزديكان او را هم در نظربگيريد زيرا فرزندان شبيه به دائى ها هستند) و از مولانا امام صادق عليه السلامروايت شده كه به يكى از يارانش كه گفته بوده تصميم دارم ازدواج كنم فرمود:(متوجه باش چه جايگاهى براى خود انتخاب مى كنى و چه كسى را شريكمال خود مى سازى و عقايد و اسرارت را در اختيار چه كسى قرار مى دهى و اگر ناچارىكه اين كار را انجام بدهى و فرصت جستجوى زياد ندارىحداقل سه شرط را در نظر بگير، يكى اينكه بكر باشد. و دوم اينكه هر كس او را مىشناسد بخير و خوبى از او ياد كند و سوم اينكه خوش اخلاق بوده باشد) تا آخر حديث.
و از همانجناب عليه السلام نقل است كه فرمود: (بايد دانست كه زن آدمى طوق گردنآدمى است متوجه باش چه چيزى بگردن خود مى آويزى ، و براى زن نمى توان ارزشىمعين كرد نه براى زن خوب و نه براى زن بد، اما زن خوب از طلا و نقره بهتر است و باآن دو نمى شود تقويمش كرد،(2) و اما زن بد بقدر خاك هم ارزش ندارد زيرا خاك از آنبهتر است .)
همانطور كه براى مرد لازم است همسرى صالحه براى خود انتخاب كند، براى زن نيزسزاوار است ، يعنى شخص زن و يا اولياء او بايد همسرى صالح انتخاب كنند، كه ازحضرت رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش عليه السلام ازرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده كه فرمود: (نكاح بردگى استوقتى يكى از شما پاره تن خود را شوهر مى دهد در حقيقت او را برده و كنيز غير مى كند پسبايد دقت كند كه جگر گوشه خود را برده چه كسى مى كند.)
مساءله 2 - سزاوار آنست كه در انتخاب زن تنها زيبائى ومال او را در نظر نگيريد، كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )نقل شده كه فرموده اند: (كسيكه زنى را ترويج مى كند و از اين كار منظورى بجزجمال او ندارد چيزيكه خشنودش كند از او نخواهد ديد، و كسى كه زن را بخاطر مالشترويج كند يعنى اگر مال نداشت هرگز با او ازدواج نمى كرد خدايتعالى او را بخودشواگذار مى كند) پس بر شما باد زن ديندار بلكه زنى را انتخاب كنيد كه داراى صفاتشريفه و صالحه باشد، كه اخبار در مدح چنين زنى وارد شده زنى را اختيار كنيد كهفاقد خلق و خوى زشت باشد كه اخبار در مذمت چنين زنى زياد است . و جامع ترين خوبيهادر يك زن همان روايتى است كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله )نقل شده كه فرمود: (بهترين زنان شما زن بچه زا و مهربان و عفيفه است كه در خانوادهخودش عزيز و در خانه شوهر ذليل است ، از بيگانه خود را مى پوشاند و براى شوهرخود را آرايش مى كند، زنى كه سخن شوهر را گوش ‍ مى دهد و دستور او را اطاعت مى كند.تا آنجا كه كه فرمود: آيا بشما از بدترين زنانتان خبر ندهم ؟ بدترين زنان شما زنىاست كه در خانواده خودش ذليل بوده چون بخانه شوهر مى آيد عزت و افاده مى فروشد،زنى است كه فرزند نمى آورد و كينه توز است ، زنى است كه از كار بد پروا نداردچون شوهرش از او غايب مى شود خود را آرايش مى كند ولى نزد شوهر عفت بخرج مى دهد،سخن شوهر را گوش نمى دهد و مانند اسب چموش تمكين نمى كند، زنى است كه عذر شوهررا نمى پذيرد، كار خلافى اگر كرده باشد نمى بخشد) و در خبر ديگرى از آنجنابصلى الله عليه و آله آمده : (زنهار از سبزه روئيده در زمين آلوده ، شخصى پرسيد:سبزه روئيده در زمين آلوده چيست ؟ فرمود: زن زيبائى است كه در دودمانى بد بار آمدهباشد.)
مساءله 3 - ازدواج با زن زناكار و زنى كه از زنا متولد شده باشدو نيز ازدواج انسان با قابله خود يا با دختر آن قابله كراهت دارد.
مساءله 4 - سزاوار نيست كه زن با چند طائفه ازدواج كند:
1 - بداخلاق
2 - مخنث يعنى كسيكه مفعول مردان واقع مى شود
3 - مرد فاسق
4 - شرابخوار
مساءله 5 - مستحب است هنگام عقد ازدواج چند نفر را شاهد بگيرند و عقدرا علنى انجام دهند و اينكه قبل از عقد خطبه اى بخوانند، و كاملترين خطبه ، خطبه ايستمشتمل بر:
1. حمد خدايتعالى ،
2. صلوات بر پيغمبر و آل او عليه السلام
3. اقرار به شهادتين
4. وصيت كردن حاضران را به تقوى
5. دعا براى زن و شوهر.
و در حمد خداى تعالى همين مقدار كافى است كه عاقد بگويد: (الحمدلله ) و صلواتاينكه بگويد: (اللهم صل على محمد و آل محمد) و بلكه حمد به تنهائى نيزكافى است ، و نيز مستحب آن است كه عقد را در شب انجام دهند و كراهت دارد در شبهاى آخر ماه، و نيز در هر يك از ايام نحس هر ماه ، و ايام نحس هر ماه كه بر سر زبانها مشهور شدهعبارتند از: سوم و پنجم و سيزدهم و شانزدهم و بيست يكم و بيست چهارم و بيست پنجم .(كه جمعا مى شود هفت روز).
مساءله 6 - مستحب است اينكه زفاف (عروسى ) در شب انجام شود ووليمه آن را در همان شب و يا روزش بدهند كه دادن وليمه از سنن مرسلين است و ازرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) روايت شده كه فرمود: (وليمه تنها در پنج موردسنت است : 1. عروسى 2. خرس ، يعنى تولد فرزند 3. عذار، يعنى ختنه كردن پسر 4. وكار، يعنى خريدن خانه 5. ركاز، يعنى برگشتن از مكه ) و وليمه در اين پنج مورد يكالى دو روز مستحب و سنت است نه بيشتر براى اينكهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (وليمه درباراول حق است و در دو روز كرامت است و در روز سوم ريا و خودنمائى است ) و جا دارد براىشركت در وليمه مومنين دعوت شوند و براى مومنين نيز مستحب است دعوت صاحب وليمه رابپذيرند و وليمه او را بخورند هر چند كه روزه مستحبى گرفته باشند و براى صاحبدعوت سزاوار آن است كه هر دو طائفه غنى و فقير را دعوت كند و سفره خود را به اغنياءاختصاص ندهد، كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) روايت شده كه فرمود:(بدترين وليمه ها آن وليمه ايست كه اغنياء بآن دعوت بشوند و فقرا به آن راهنداشته باشند.)
مساءله 7 - براى كسيكه در شب زفاف مى خواهد با همسرش آميزشكند مستحب است در همان شب و يا در روزش ‍ دو ركعت نماز بخواند و خداى را با دعاهائيكه درآن خصوص وارد شده ياد كند، و نيز مستحب است اينكه با وضو باشد و نيز اينكه دست برپيشانى همسرش در حاليكه رو بقبله است بگذارد و بگويد: (اللهم على كتابكتزوجتها و فى امانتك اخذتها و بكلماتك استحللت فرجها فان قضيت فى رحمها شيئافاجعله مسلما سويا و لاتجعله شرك الشيطان ) بارالها من اين زن را طبق دستوراتكتاب تو به ازدواج خود درآوردم و در امانت تو او را گرفتم و با كلمات تو ناموس او رابراى خود حلال ساختم پس اگر چيزى در رحم او مقدر كرده اى او را مسلمانىمعتدل و بدون نقص قرار ده و او را شرك شيطان مساز) (3)
مساءله 8 - براى خلوت كردن با زن بطور كلى چه در زفاف و چهدر غير آن آدابى معين مستحبات و مكروهاتى است .
اما مستحبات آن - يكى اين است كه هنگام جماع بسم الله بگويد كه گفتن آن از اينكهفرزند شرك شيطان شود جلوگيرى مى كند، همچنانكه از امام صادق عليه السلامنقل شده كه فرمودند: (هرگاه يكى از شما بخواهد با همسرش جمع شود نام خدا رابزبان بياورد زيرا اگر نياورد و از آن جماع فرزندى بشود شرك شيطان خواهد شد)و در معناى اين حديث روايات بسيار است - يكى ديگر اينكه از خدايتعالى درخواست كند كهبه او فرزندى دهد با تقوى و با بركت و پاك و پسر تمام الخلقه . - يكى ديگراينستكه در حال جماع مخصوصا با زنى كه حامله است با وضو باشد.
اما مكروهات آن يكى جماع كردن در شبى است كه ماه در آن شب گرفته باشد، و روزى كهخورشيد گرفته باشد، و روز وزيدن بادهاى سياه و زرد و يا زلزله ، و هنگام غروبخورشيد تا بر طرف شدن شفق و نيز بعد از طلوع فجر تا طلوع خورشيد، و در زمانمحاق يعنى شبهاى آخر ماه ، و نيز در اولين شب هر ماه مگر شباول ماه رمضان و در شب نيمه هر ماه و در شب چهارشنبه و در شبهاى عيد فطر و قربان ،ولى جماع كردن در شبهاى دوشنبه و سه شنبه و پنج شنبه و جمعه و در روز پنجشنبههنگام ظهر و در روز جمعه بعد از عصر مستحب و نيز جماع كردن در سفر در صورتيكه آبغسل نداشته باشد مكروه است و نيز جماع در حال عريان بودن و بعد از احتلام مكروه است ،مگر آنكه از احتلام غسل كرده باشد، بله جماع كردن پى در پى بدون آنكه بين آنهاغسل كرده باشد كراهتى ندارد و همان يك غسلى كه در آخر مى كند كافى است لكن مستحباست هر بار كه مى خواهد جماع كند عورت خود را بشويد و وضو بگيرد سپس ‍ جماع بعدىرا انجام دهد، و نيز مكروه است جماع كردن در جائيكه كسى او را ببيند هر چند پسر بچه يادختر بچه ، و نيز جماع كردن رو بقبله و پشت بقبله ، و نيز جماع كردن در كشتى ، و سخنگفتن در حال جماع مگر بذكر خدا، و جماع كردن در حاليكه يا مرد يا زن خضاب بسته اند،و جماع كردن در حال پر بودن شكم ، كه از امام صادق عليه السلام روايت شده كهفرمود: (سه چيز بدن را ويران مى سازد و چه بسا كشنده باشد يكى حمام رفتن درحال پرى شكم و دوم جماع در حال پرى شكم و سوم جماع با پير زنان ) و نيز مكروهاست ايستاده جماع كردن ، و زير آسمان ، و زير درخت ميوه دار، و مكروه است اينكهدستمال مرد و زن يكى باشد بلكه بايد مرد جدا و از زن جدا باشد و هر دو خود را با يكدستمال پاك نكنند و شهوت آندو بر يك دستمال نريزد كه در روايت آمده : (اينعمل باعث مى شود بين آن دو دشمنى بيفتد.)
مساءله 9 - مستحب است ولى دختر در شوهر دادن او وقتى بحد بلوغرسيد عجله كند و بوسيله شوهر ناموس او را حفظ نمايد كه از امام صادق عليه السلامروايت شده : (از سعادت آدمى يكى اين است كه دخترش در خانه اش ‍ حيض نبيند) و درخبر آمده : (دختران بكر مانند ميوه بر درختند اگر موقع چيدن آن را نچينند آفتاب آن رابر بالاى درخت فاسد مى كند و باد باين طرف و آنطرف پراكنده اش مى سازد دخترانبكر نيز همينطورند اگر برسند به آن چيزى كه زنان مى بينند دوائى بجز شوهرندارد) و نيز مستحب آنست كه اگر خواستگارى براى دختر آمد كه اخلاق و ديانت و امانتشموردپسند بود و نيز مردى با عفت و متمكن بود مستحب است او را رد نكند، و در انتخاب شوهرمسئله جاه و مقام و حسب و بلندى نسب را مورد توجه قرار ندهند، كه از اميرالمومنين على عليهالسلام نقل شده كه فرموده اند: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (هرگاهخواستگارى نزد شما آمد كه اخلاق و ديانتش را مى پسنديد دختر به او بدهيد.سائل پرسيد يا رسول الله هر چند از نظر نسب پست باشد فرمود: هرگاه خواستگارىآمد كه اخلاق و ديانتش را مى پسنديد دختر به او بدهيد و اگر ندهيد فتنه اى در زمين وفسادى كبير خواهد شد.)
مساءله 10 - مستحب است كوشش در ازدواج دو نفر با يكديگر وميانجى شدن و دو طرف را راضى كردن ، كه از امام صادق عليه السلامنقل شده است كه فرمود: (اميرالمومنين عليه السلام فرموده است : بهترين شفاعتها وميانجيگيريها شفاعت بين دو نفر است در امر ازدواج تا آنجا كه خدايتعالى آندو را بهمبرساند.) و از امام كاظم عليه السلام نقل است كه فرمود: (سه كس در روز قيامت كهجز سايه خدا سايه اى نيست در زير سايه عرش قرار دارند: 1. مرديكه برادر مسلمانخود را به ترويج برساند
2. كسيكه برادر مسلمان خود را خدمتگزار بدهد 3. كسيكه سرى از اسرار برادر مسلمان خودرا بپوشاند) و از رسول خدا صلى الله عليه و آلهنقل شده كه فرمود: (كسيكه در ترويج دو مومن كارى كند كه بين آندو را جمع كندخدايتعالى هزار زن از حورالعين به ازدواجش درآورد كه هر يك در قصرى جداگانه ازياقوت و در بوده باشد، و او بهر گامى كه در اين راه بردارد و يا بهر كلمه ايكهبگويد ثواب يكسال عبادتى را دارد كه شبهايش را بنماز و روزهايش را به روزهبگذراند، و كسيكه در جدا كردن زنى از شوهرش عملى انجام دهد در دنيا و آخرت بغضب ولعنت خدا گرفتار شود و بر خدايتعالى حق است كه او را با هزار صخره از آتش خوردكند، و كسيكه در فاسد كردن رابطه زن و شوهرى قدمى بردارد هر چند كه نتواند آندو رااز هم جدا كند در خشم خدايتعالى و لعنت او قرار مى گيرد هم در دنيا و هم در آخرت وخدايتعالى ديگر نظر رحمت باو نمى افكند).
مساءله 11 - مشهور و اقوى آنست كه وطى زوجه از دبر جايز استلكن كراهتى شديد دارد و نزديكتر به احتياط ترك آنست ، مخصوصا در صورتيكه زنرضايت نداشته باشد.
مساءله 12 - كسيكه زوجه اى كمتر از نهسال دارد وطى او براى وى جايز نيست چه اينكه زوجه دائمى باشد، و چه منقطع ، و اماساير كام گيريها از قبيل لمس بشهوت و آغوش گرفتن و تفخيذ(4)اشكال ندارد هر چند شيرخواره باشد، و اگرقبل از نه سال او را وطى كند اگر افضاء نكرده باشد بغير از گناه چيزى بر او نيست ،و اگر كرده باشد يعنى مجراى بول و مجراى حيض او را يكى كرده باشد و يا مجراىحيض و غائط او را يكى كرده باشد تا ابد وطى او بر وى حرام مى شود، لكن در صورتدوم حكم بنابر احتياط است و در هر حال بنا بر اقوى بخاطر افضاء از همسرى او بيروننمى شود در نتيجه همه احكام زوجيت بر او مترتب مى شود يعنى او از شوهرش و شوهرشاز او ارث مى برد، و نمى تواند پنجمين زن دائم بگيرد و ازدواجش با خواهر آن زن بر اوحرام است و همچنين ساير احكام ، و بر او واجب است مادامى كه آن زنده است مخارجش رابپردازد. هر چند طلاقش داده باشد، بلكه هر چند كه آن زن بعد از طلاق شوهرى ديگرىانتخاب كرده باشد كه بنابر احتياط بايد افضا كننده نفقه او را بدهد، بلكه اين حكمخالى از قوت نيست ، و نيز بر او واجب است ديه افضا را كه ديهقتل است بآن زن بپردازد اگر آن زن آزاد است نصف ديه مرد را با مهريه ايكه معين شده وبخاطر عقد دخول بگردنش آمده به او بدهد، و اگر بعد از تمام شدن نهسال با او جماع كند و او را افضاء نمايد حرام ابدى نمى شود و ديه بگردنش نمى آيد،لكن نزديكتر به احتياط آن است كه مادامى كه آن زن زنده است نفقه اش را بدهد هر چند كهبنا بر اقوى واجب نيست .
مساءله 13 - ترك كردن وطى زن حتى زن انقطاعى در بيشتر ازچهارماه بنا بر اقوى جائز نيست مگر به اذن خود او، البته اين حكم مخصوص صورتىاست كه شوهر يا زن عذرى نداشته باشند، و اما در صورت داشتن عذر ترك آن مطلقاجايز است تا چنديكه عذر باقى است ، مثل اينكه جماع براى مرد يا زن ضرر داشتهباشد، يكى از عذرها هم نداشتن ميل است ميلى كه عضو را آماده كند،حال آيا حكم مختص به حاضر است باين معنا كه كسيكه در سفر است از اين وظيفه معذوراست هر چند سفرش طول بكشد؟ و يا آنكه شامل مسافر نيز مى شود و در نتيجه مكلف جائزنيست سفرش را بيش از چهارماه طول بدهد بلكه واجب است در صورت نداشتن عذر بخانهبرگردد و حق همسرش را اداء نمايد؟ دو قول است كهقول اول اظهر است ، البته بشرطيكه سفر ضرورى باشد هر چند عرف آن را ضرورىتشخيص ‍ دهد، نظير سفر تجارت يا زيارت ياتحصيل علم و امثال اينها نه صرف ميل به سفر و انس با آن و گردش و تفريح وامثال اينها كه بنابر احتياط نبايد بيش از چهار ماهطول بدهد.
مساءله 14 - اشكالى نيست در اينكه براى مرد جائز است نطفه خودرا عزل كند، يعنى آلت خود را هنگام انزال بيرون آورده منى را در خارج از رحم بريزد، واين در غير همسر دائم و آزاد مسلم و همچنين در زوجه دائم و آزاد با اذن او جائز است ، و امابدون اذن او دو قول است ، كه قول مشهورتر اين است كه جائز و مكروه است و همينقول اقوى است ، بلكه بعيد نيست كه در زنيكه يقين دارد حامله نمى شود و زن سالخورده وزن سليطه (يعنى زن زبان دراز) و زن بدهن و زنيكه حاضر نمى شود كودكش را شير دهدكراهت نداشته باشد، همچنانكه اقوى آنستكه حتى اگرعزل را حرام بدانيم پرداخت ديه نطفه بر مرد واجب نيست ، ولى بعضى گفته اند واجب استبراى هر نطفه اى كه عزل مى شود ده دينار مرد به زن بپردازد ولى اينقول بسيار ضعيف است .
مساءله 15 - براى هر يك از زن و شوهر جايز است به بدن ديگرىظاهر آن و باطن آن حتى بعورتش نظر بيندازد، و همچنين هر يك مى تواند به اعضاى بدنديگرى تماس حاصل كند و هر جاى ديگر بدن خود را به جاى ديگر از بدن ديگرى تماسدهد چه با لذت و چه بدون لذت .
مساءله 16 - اشكالى نيست در اينكه براى مرد جائز است بهر جاىبدن مرد ديگرى بغير از عورت نگاه كند چه اينكه آنمرد ديگر پير باشد يا جوان زيباروى باشد و يا زشت بشرطيكه نظر كردن بمنظور لذت نبوده و ريبه يعنى خوف وقوعدر حرام در بين نباشد، و اما عورت عبارت است ازقبل و دبر و دو بيضه ، و همچنين اشكالى نيست در اينكه براى زن جائز است ببدن زنىديگر نظر كند بجز دو عورتش كه نظر كردن به آندو حرام است هنچنانكه در مرد حراماست .
مساءله 17 - براى مرد جائز است به بدن زنانيكه محرم او هستندنگاه كند بجز عورتهاى آنان و بشرطيكه از نگاه كردن لذت نبرد و باعث ريبه نباشد وگرنه حرام است ، و منظور از محرم هر زنى است كه ازدواج مرد با او حرام باشد چه محرمنسبى باشد و چه رضاعى و چه محرم سببى و از طريق دامادى ، و همچنين براى آن زنانجائز است به بدن چنين مردى نگاه كنند بدون تلذذ و ريبه .
مساءله 18 - اشكالى نيست در اينكه نظر كردن مرد به اعضاى بدنزن اجنبيه يعنى غيرمحرم و حتى نظر كردن بموى او حرام است ، چه اينكه در اين نظركردن لذتى هم ببرد يا نه و چه ريبه اى در كار باشد يا نه ، و اما صورت و دو دستبا تلذذ و ريبه حرام است ، و بدون آن دو قول است بلكه چندقول ، يكى اينكه مطلقا جائز است چه يك بار چه بيشتر، دوم اينكه مطلقا جائز نيست حتىيكبار، سوم تفضيل بين نگاه اول و تكرار در نگاه ، كه گفته اند نگاهاول مطلقا جائز است و تكرار در نظر مطلقا جائز نيست ، و احوطاقوال قول وسط است كه مطلقا نگاه نكند.
مساءله 19 - همانطور كه براى مرد جائز نيست نظر كردن به زناجنبيه ، براى زن نيز جائز نيست نظر كند به مرد اجنبى ، و اقرب آنست كه صورت و دوكف دست استثناء است .
مساءله 20 - هر كس كه نظر كردن به او حرام است دست زدن بهبدن او نيز حرام است ، نه براى مرد جائز است با بدن خود به بدن زن اجنبيه تماسحاصل كند و نه براى زن نسبت بمرد اجنبى ، بلكه بفرضى كه نظر بصورت و كف دستاجنبيه را جائز بدانيم تماس با صورت و كف دست او را جائز نمى دانيم ، بنابراينمصافحه كردن با زن اجنبيه جائز نيست ، بله از پشت جامه جايز است لكن احتياطا بايددست او را فشار ندهد.
مساءله 21 - عضوى كه از بدن نامحرمى جدا شده نظر كردن به آنجائز نيست ، حتى احتياط آنست كه بموئى كه از نامحرم بريده شده نظر نكند، بله ظاهراين است كه نظر كردن به دندان كشيده و ناخن چيده شده اجنبىاشكال ندارد.
مساءله 22 - از حرمت نظر كردن و لمس كردن بدن زن اجنبيه براىمرد و بالعكس مورد معالجه استثناء شده البته در صورتيكه معالجه بوسيله پزشكمماثل (5) ممكن نباشد غير مماثل مى تواند مثلا نبض مريض نامحرم را بگيرد، البتهبشرطيكه با ابزار از قبيل حرارت سنج و امثال آن ممكن نباشد و نيز مى تواند او حجامت ويا فصد (رگ زدن ) و يا شكسته بندى و امثال اينها انجام دهد، و همچنين مورد ضرورت ،مثل اينكه نامحرمى در حال غرق شدن و يا سوختن باشد و نجاتش بدون در نظر و لمسكردن ممكن نباشد، و اگر اين دو مورد يعنى معالجه و ضرورت تنها احتياج به نظر بدونلمس و يا به لمس بدون نظر برطرف مى شود بايد بهمان اكتفا كند و تعدى به غير آنجائز نيست .
مساءله 23 - همانطور كه بر مردان نظر كردن به اجنبيه حرام استپوشاندن زن خود را از مرد اجنبى نيز واجب است ، لكن بر مردان واجب نيست خود را از زناناجنبيه بپوشانند هر چند كه بر زنان حرام است ، بمردان اجنبى نظر كنند بجز آنچه كهاستثناء شده ، و اگر كسى از مردان اطلاع پيدا كند كه زنان تعمد دارند بوى نظربيندازند نزديكتر به احتياط آنستكه خود را از آنان بپوشاند، هر چند كه اقوى واجب نبودنآن است .
مساءله 24 - اشكالى نيست در اينكه احكام نظر و لمس بدون شهوتزنان و مردان بيكديگر شامل پسر بچه و دختر بچه نيست ، اما با شهوت كه اگر فرضشود با نگاه كردن به آنان شهوت تحريك مى شود جائز نيست .
مساءله 25 - براى مرد جائز است نظر كردن به دختر بچه ايكهبحد بلوغ نرسيده در صورتيكه نظر كردن بمنظور لذت بردن و شهوت نباشد و باعثريبه نگردد، بله نزديكتر به احتياط و بهتر آنستكه تنها به مواضعى از بدن او نظركند كه عادت بر پوشاندن آن با لباسهاى متعارف جارى نشده نظير صورت و كف دودست و موى سر و ساعد و قدمها نه مثل رآنهاو سرين و پشت و سينه و پستان ، و در همانمواضع هم كه پوشانيدن متعارف نيست سزاوار آنست كه احتياط ترك نشود و احتياط آنستكه او را اگر به سن شش سال رسيده نبوسد و بر دامن خود ننشاند.
مساءله 26 - براى زن جائز است به پسر بچه مميز نظر بيندازدمادامى كه پسر بچه بحد بلوغ نرسيده باشد، و بنابر اقوى بر زن واجب نيست خود رااز چنين كودكى بپوشاند مگر آنكه بحدى رسيده باشد كه نظر انداختن او و نظر كردنزن به او منشا فوران و تحريك شهوت باشد، كه در اين صورت بنابر اقوى واجب استبپوشاند، و اما در صورتيكه فعلا تحريك نمى كند لكن ريبه در كار هست يعنى بيم آنهست كه بعدها كودك را بدنبال او بكشاند بنابر احتياط واجب است .
مساءله 27 - نظر كردن به زناناهل ذمه يعنى اهل كتاب بلكه مطلق كفار هر چند حربى باشد در صورتيكه ريبه و لذتبردن در كار نباشد جائز است ، و منظور از ريبه اين است كه بيم آن رود كه در اثرتماشاى او بحرام بيفتد، و احتياط آنستكه تنها بمواضعى از بدن آنان نظر كند كه عادتبر باز بودن و نپوشاندن آن جارى است ، و بعضى از فقها زنان باديه و صحرانشين وروستائيان عرب و غير عرب كه عادتشان بر عدم تستر است را ملحق به زناناهل ذمه مى كنند چون آنها نيز اگر نهى شوند دست از عادت خود برنمى دارند، و لكنمشكل است ، بلكه ظاهر اين است كه تردد و آمد و شد در محلهائى كه معلوم است چنين زنانىدر آنجا ديده مى شوند نظير روستاها و بازارها و مواقع اجتماع آنها (نظير عروسى ها وعزاها) و محل معامله آنان جائز است و بر مرد واجب نيست در چنين محلهائى چشم خود را به بنددمگر آنكه ريبه در كار باشد يعنى ترس آن داشته باشد كه از ديدن آنان دچار فتنهگردد.
مساءله 28 - براى كسيكه مى خواهد با زنى (يا دخترى ) ازدواج كندجايز است به او نظر بيفكند بشرطيكه منظورش ‍ لذت بردن نباشد هر چند بداند كهبمحض ديدن او خواه ناخواه تلذذ برايش حاصل مى شود، و نيز بشرطى اين نظر كردنجايز مى شود كه احتمال بدهد اگر او را ببيند بصيرتش نسبت به او بيشتر مى شود،شرط سوم اينكه در حال حاضر ازدواج با او جائز و ممكن باشد، پس نگاه كردن به زنشوهردار بقصد ازدواج با او بعد از طلاق شوهرش و بيرون شدنش از عده جائز نيست ،شرط چهارم اينكه احتمال بدهد كه زن با درخواست وى موافقت كند، پس زنى كه دوست داردبا او ازدواج كند ولى مى داند كه او هرگز قبول نمى كند نمى تواند نظر بيندازد، واحتياط آنستكه بديدن صورت و كف دست و موى سر او و ساير زيبائيهايش اكتفا كند هر چندكه اقوى جواز نظر انداختن به بند دست و ساير نقاط بدن بغير از عورت است ، ونزديكتر به احتياط آنستكه او را از پشت جامه اى نازك به بيند همچنانكه احوط اگرنگوئيم اقوى اينست كه تنها به زنى نظر بيندازد كه قصد ازدواج با خصوص او رادارد، پس حكم جواز نظر شامل صورت انتخاب يكى از بين چند نفر زن را نمى شود (تااينكه همه را با هم مقايسه نموده يكى كه بنظرش بهتر است را انتخاب كند) و اگر با يكبار ديدن بوضع او آگاه نمى شود تكرار نظر جائز است .
مساءله 29 - اقوى آنستكه شنيدن صداى زن اجنبيه (نامحرم ) جائزاست بشرطيكه تلذذ و ريبه در بين نيايد، و همچنين براى زن جايز است صداى خود رابگوش نامحرمان برساند بشرطى كه خوف فتنه در بين نباشد، هر چند كه نزديكتر بهاحتياط ترك آن در غير موارد ضرورت است مخصوصا اگر زن جوان باشد، و بعضى ازفقهاء نظرشان اين است كه هم شنيدن صداى زن نامحرم حرام است و هم شنواندن آن ، لكناين قول ضعيف است ، بله بر زن حرام است اينكه طورى با مرد نامحرم صبحت كند كهشهوت او را تحريك نمايد يعنى كلام خود را لطيف و صداى خود را نازك و زيبا كندبطورى كه بيمار دل بطمع بيفتد.
فصل در عقد نكاح و احكام آن  
نكاح بر دو قسم است : دائم و موقت ، كه تحقق هر يك از آنها احتياج دارد به ايجاب لفظىو قبول لفظى ، البته لفظيكه ايجابش معناى مقصود را و قبولش رضايت به آن معنا رابرساند، بطوريكه اهل زبان از آن الفاظ آن معانى را بفهمند، بنابراين رضايت قلبىطرفين و نيز عمليكه دلالت بر آن رضا كند كه آن را معاطات مى گويند و در غالبمعاملات جريان دارد، و نيز ايجاب و قبول كتابتى و همچنين اشارتى كفايت نمى كند هر چندكه اشاره معنا را بفهماند، مگر در افراد لال ، و احتياط لازم آنستكه بلفظ عربى باشد،بنابراين ايجاب و قبول با ساير واژه ها از قبيل تركى و فارسى ، و اردو وامثال اينها كافى نيست مگر در حال عجز از عربى ، و اما با امكان اجراء آن بلفظ عربىولو باينكه عربى دانها را وكيل خود بگيرند غيرعربى كافى نيست هر چند كه اقوىآنستكه توكيل واجب نيست همينكه عاجز از عربيت باشند اجزاء آن بغير عربى جائز مىشود، لكن در اينصورت بايد آن لفظ غير عربى مفاد عربى را برساند بطوريكه عرفبگويد اين عبارت غير عربى ترجمه همان صيغه عربى است .
مساءله 1 - اگر نگوئيم اقوىحداقل احتياط آنستكه ايجاب عقد نكاح از طرف زن وقبول آن از طرف شوهر واقع شود، بنابراين عكس آن كه شوهر بگويد: (زوجتك نفسى) خود را به ازدواج تو در آوردم ، و زن بگويد: (قبلت )قبول كردم ، كافى نيست ، و همچنين نزديكتر به احتياط آنستكهاول ايجاب از ناحيه زن انجام شود و بعد از آنقبول از ناحيه مرد، هر چند كه اظهر جواز عكس آن است . البته در جائيكه پذيرفتن بهلفظ قبول و امثال آن نباشد، و اما اگر بلفظقبول باشد آن احتياط لازم است .
مساءله 2 - احتياط آنستكه در نكاح دائم ايجاب به لفظ (انكحت )و يا (زوجت ) اداء شود و بنابراين احتياط با لفظ (متعت ) واقع نمى شود هر چندكه اگر دنبال (متعت ) چيزى بياورد و كلمه اى بگويد كه كلمه (متعت ) را ظاهر درعقد دائم سازد اقوى وقوع آنست ، و اما با لفظ (بعت - يعنى ناموس خود را بتو فروختمدر مقابل فلان مقدار مهر) و يا لفظ: (ملكت - تمليك كردم ) و يا لفظ (وهبت -بخشيدم ) و يا (آجرت - اجاره دادم ) واقع نمى شود، پذيرفتن شوهر هم بايد بالفظ (قبلت - قبول كردم ) و يا (رضيت - راضى شدم ) اداء شود، و درقبول لازم نيست همه متعلقات ايجاب را هم ذكر كند (و مثلا بگويدقبول دارم زوجيت تو را براى خودم به مهريه فلان مقدار) بلكه كافى است بگويد:(قبلت ) بنابراين اگر وكيل زن به شوهر بگويد: (منموكل خودم فلان خانم را در برابر فلان مبلغ مهر به نكاح تو درآوردم ) و شوهر تنهابگويد (قبول كردم ) كافى است و لازم نيست بگويد (نكاح آن زن را براى خودم برفلان مبلغ قبول كردم ).
مساءله 3 - هم كلمه (انكاح ) و هم كلمه (تزويج ) به دومفعول متعددى مى شود، بهتر آنست كه مفعول اول را زوج قرار دهند ومفعول دوم را زوجه ، يعنى مثلا وكيل بگويد: (انكحتك موكلتى ) و اما عكس آن كه بگويد:(انكحت موكلتى من موكلك ) نيز جايز است ، و هر دو كلمه در اين جهتمثل هم هستند كه هم مى تواند بدون حرف جر متعدى شود و هم با حرف جر، و هم مى تواندبگويد: (انكحت زيدا هندا و زوجت زيدا هندا) و هم بگويد: (انكحت هندا من زيد) و يا(زوجت هندا من زيد) و هم جايز است بجاى حرف (من ) حرف (لام ) را بكار ببرند، البتهاين بحسب مشهور و مانوس است و گرنه غير اينطور نيزاستعمال مى شود كه مشهور و مانوس نيست .
مساءله 4 - عقد ازدواج گاهى بوسيله خود زن و مرد خوانده مى شود،يعنى بعد از گفتگو كردن درباره مهر و توافقشان بر آن و در ساير چيزها زن مرد رامخاطب قرار مى دهد و مى گويد: (انكحت نفسى على المهر المعلوم - خود را بنكاح تو درمى آوردم در مقابل همان مهريكه معين كرديم ) و يا (انكحت نفسى على المهر المعلوم ) ويا مى گويد: (قبلت النكاح هكذا - قبول كردم آن نكاح را بهمان نحو) و يا زن بگويد(زوجتك نفسى ) و يا (زوجت نفسى منك ) و يا (زوجت نفسى لك على المهر المعلوم )و مرد در جوابش بگويد: (قبلت الترويج لنفسى على مهر المعلوم ) و يا (هكذا -يعنى بهمين نحو). گاهى هم بوسيله وكيل آندو خوانده مى شود، يعنى بعد از آنكه آندودرباره ازدواج خود حرفها را زدند و مهريه را بريدند و هر يكوكيل خود را معين نمود، نخست وكيل زن وكيل مرد را مخاطب قرار داده مى گويد: (انكحت موكلكفلان ) و يا (انكحت لموكلك فلان على المهر المعلوم ) و يا (قبلت النكاح لموكلىهكذا) و يا بجاى كلمه نكاح كلمه ازدواج رااستعمال مى كند و مى گويد (زوجت موكلتى موكلك ) و يا (من موكلك ) و يا(لموكلك فلان على المهر المعلوم ) و وكيل مرد در پاسخ مى گويد: (قبلت التزويجلموكلى على المهر المعلوم ) و يا (قبلت التزويج لموكلى هكذا) گاهى هم مى شودكه صيغه عقد بوسيله ولى زن و مرد يعنى پدر يا جد آندو خوانده مى شود كه در اينصورت بعد از گفتگو و به اصطلاح بريدن مهر و تعيين مولى عليه هر يك ولى زن بهولى مرد مى گويد: (انكحت ابنتى فلانه ابنك فلانا) دخترم فلان خانم را بنكاحپسرت فلان آقا در آوردم . و اگر زن و مرد نوه آنده باشند جد دختر مى گويد: (انكحتابنه ابنى فلانه مثلا ابنك - و يا - (من ابن ابنك ) و يا حرف لام مى آورد و مى گويد:(لابنك ) و يا (لابن ابنك على المهر المعلوم )، و اگر پسر و دختر آندو باشند ولىمرد مى گويد: (قبلت النكاح ) و يا (قبلت التزويج لابنى ) و يا (لا بن ابنىعلى المهر المعلوم ) گاهى هم باختلاف مى شود ايجاب را خود زن مى خواند وقبول را وكيل مرد يا بالعكس ، و يا ايجاب را خود زن مى خواند وقبول را ولى مرد يا بالعكس ، و يا ايجاب راوكيل زن و قبول را ولى مرد مى خواند و يا بالعكس ، كه كيفيت خواندن عقد در اين چندفرض از تفضيلى كه در صورتهاى قبلى داديم شناخته مى شود، و بهتر آن است كه درهمه صورتها نام زوج مقدم بر نام زوجه آورده شود كه قبلا هم گفتيممفعول اول را زوج قرار دهند.
مساءله 5 - مطابقت قبول با ايجاب از حيث لفظ شرط نيست ، بلكهمى توان ايجاب را بلفظى و قبول را بلفظى ديگر اداء كرد مثلا اگر ايجاب (زوجتك) بود مى تواند در پاسخ بگويد: (قبلت النكاح ) و يا اگر او گفته (انكحتك )اين در پاسخ بگويد: (قبلت التزويج ) هر چند كه باحتياط نزديكتر مطابق بودناست .
مساءله 6 - اگر صيغه عقد را غلط خوانده باشد در صورتيكه باعثعوض شدن معنا بوده بطوريكه عرف بگويد آنچه او گفته معنايى ديگر را مى رساندغير آن معنائيكه مى خواسته است آنرا افاده كند چنين عقدى كافى نيست ، و اما اگر تلفظغلط باعث دگرگونى معنا نبوده بلكه عرف همان معنائى را كه گوينده لفظ در نظرداشته از عبارت او مى فهمد و لفظ او را تعبيرى از همان معنا مى داند چيزيكه هست مىگويد فلانى حرف زدن را بلد نيست غلط حرف مى زند كافى بودن چنين صيغه اى خالىاز قوت نيست هر چند كه خلاف آن نزديكتر به احتياط است ،حال چه اينكه غلطى كه مرتكب شده در ماده كلمه بوده باشد و چه اينكه در اعراب وحركات آن ، و بطريق اولى كافى است اكتفاء بالفاظيكه از لغت اصلى عربيتش تحريفشده باشد بعبارت ديگر شكسته شده باشد، مانند لغتاهل عراق در اين زمان كه اگر فرضا در اجراء عقد نكاح فردى عراقى مباشرت داشتهباشد و با همان عربى شكسته كه زبان مادرى او است صيغه را جارى سازد بطريق اولىكافى است ، بشرطيكه معناى صيغه اصلى را تغيير ندهد، و مثلا بجاى (زوجت ) نگويد(جوزت ) مگر آنكه فرض شود كه همين (جوزت ) در بيناهل اين زبان معناى اصلى خود را از دست داده معنى همان (زوجت ) را مى دهد و در اين صورتنيز اشكالى ندارد.
مساءله 7 - در عقد معتبر است كه عاقد قصد به مضمون كلمات داشتهباشد، و معلوم است كه داشتن قصد شناختن معناى الفاظ را احتياج دارد بايد بفهمد كهكلمه (انكحت ) به چه معنا و كلمه (زوجت ) به چه معنا است هر چند كه اين شناسائى بطوراجمال باشد تا گفتن آن حرف لقلقه زبان نباشد، بله لازم نيست كه عاقد بقواعد علمعربيت نيز آشنا باشد و حتى لازم نيست بخصوصيات معناى هر يك از آن دو كلمه بطورتفضيل احاطه داشته باشد، بلكه همين مقدار كافى است كه اجمالا بداند اين دو كلمه در عقدنكاح و ازدواج مى گويد و در زبانهاى ديگر تعبيراتى ديگر از آن دارند را بين اين دخترو آن پسر برقرار كند، كفايت مى كند، كسى هم كه در طرفقبول واقع است در گفتن (قبلت ) همين معنا را قبول كند مگر آنكه بكلى از معناى لغات بىخبر باشد و مثلا نداند علقه زناشوئى با كلمه (زوجت ) واقع مى شود و يا با كلمه(موكلى )، كه در اينصورت عقد چنين كسى صحتشمشكل است هر چند كه بداند مجموع كلمات صيغه براى اين معنا (يعنى عقد نكاح ) است .
مساءله 8 - در عقد قصد انشاء معتبر است . باين معنا كه وقتى عاقدايجاب عقد را مى خواند و مى گويد: (انكحت ) و يا مى گويد: (زوجت ) اين را قصد كند كهمى خواهد چيزيرا كه نبوده باين وسيله ايجاب كند و آن علقه زناشوئى بين دو طرف زن ومرد معين است نه اينكه بخواهد خبر دهد كه چنين در خارج واقع شده است ،قابل هم وقتى مى گويد: (قبلت ) قصدش اين باشد كه مى خواهم هم اكنونقبول آنچه را كه موجب ايجاد كرده را ايجاد كند نه اينكه قبولش ‍ واقع شده .
مساءله 9 - در ايجاب وقبول موالات معتبر است ، باين معنا كه بايد قبول بلافاصله بعد از ايجاب واقع شود وبين آندو فاصله زياد نيفتد.
مساءله 10 - در صحت عقد نكاح معتبر است اينكه منجز و قطعى باشديعنى معلق بچيزى نشود، پس اگر بگويد فلان زن را بعقد نكاح فلانى درآوردم اگرفلان شرط محقق شود و يا اگر فلان روز برسد، آنعقل باطل استت بله اگر آن را معلق كند بچيزى كه درهمانحال محقق است مثلا در روز جمعه بگويد فلانى را نكاح كردم براى فلانى اگر امروزجمعه باشد بعيد نيست صحيح باشد.
مساءله 11 - در عاقد يعنى كسيكه صيغه عقد را جارى مى كند بلوعو عقل معتبر است ، بنابراين عقد كودك و ديوانه هر چند ادوارى درحال جنون باشد اعتبار ندارد، چه اينكه كودك و ديوانه بخواهند براى خود عقد كنند يابراى غير، و نزديكتر به احتياط آنست كه از يكسو عبارت كودك مميز را ساقط و بى اعتنا.
بدانيم و از سوى ديگر چنانچه كودك مميز با قصد معنى زنى را وكاله يا فضولا براىكسى عقد كرد و شوهر هم در فضولى عقد او را اجازه كرد آن زن را بديگرى عقد نبنديم ويا اگر دخترى را با اذن يا اجازه وليش براى خود عقد كرد و يا بدون اذن و اجازه ولى عقدكرده بود و سپس بعد از رسيدن بحد بلوغ عقد خود را اجازه كرد آن دختر را براى ديگرىعقد نبنديم بلكه در صورت اول عقد آن زن را تجديد كنيم و يا از شوهر طلاقش رابگيريم و بعد به ديگرى عقد نبنديم و در فرض دوم او بخواهيم تا دوباره آن زن را عقدكند و يا طلاق دهد، شرط ديگرى كه در عاقد معتبر است اين است كه عقد را با قصد اجراءكند پس كسيكه سهوا و يا بغلط و يا در حال مستى وامثال اين موارد زنى را عقد مى كند عقدش ‍ صحيح نيست ، بله در خصوص عقد مست اگر بعداز بخود آمدنش عقد در حال مستى خود را اجازه كند احتياط را ترك نكند باينكه يا آن زن راطلاق بدهد و يا عقد او را تجديد كند.
مساءله 12 - در صحت عقد نكاح معتبر است اينكه دو طرف يعنى زن وشوهر معين شده باشند بطورى كه از غير متمايز است اينكه دو طرف يعنى زن و شوهرمعين شده باشند بطورى كه از غير متمايز باشندحال يا به اينكه نام آنها در عقد برده شود و يا به اشاره و توصيف آن زن از غير او آنمرد از غير او تمايز پيدا كنند پس اگر عاقد بگويد: (زوجتك احد بناتى - بعقد تو درآوردم يكى از چند دخترم را) و يا بگويد (زوجت بنتى فاطمه من احد ابنيك - دخترم فاطمه رابعقد يكى از پسران و يا يكى از اين دو پسر تو در آوردم ) اين عقدباطل است ، بله اگر قبل از عقد معين كرده باشند و در ذهنشان معين شده باشد لكن در هنگامخواندن عقد نه نام آن دو را ببرند و نه قرينه اى خارجى از كلمه اى يا فعلى آوردهباشند مثلا قرار بر اين گذاشته اند كه او دختر بزرگش را به پسر بزرگ اين بدهدلكن در مقام خواندن عقد تنها بگويد: (يكى از دخترانم را به عقد يكى از پسران تو درآوردم ) و ديگرى هم قبول كند مسئله مشكل مى شود (يعنى نمى توان گفت دختر بزرگ اوهمسر پسر بزرگ اين شده و نه مى توان گفت نشده و دختر مى تواند بعقد ديگرىدرآيد.)، بله اگر در همين فرض عقد را بطور منجز اجراء كند يعنى بگويد (دخترم رابعقد پسرت در آوردم ) و منظورش همان دختر بزرگ و پسر بزرگى باشد كه قبلاگفتگويشان را كرده بودند ظاهرا عقد صحيح است .
مساءله 13 - اگر در عقدى اسم با وصف مختلف شود و يا اسم ووصف هر دو يا يكى از آن دو با اشاره مختلف گردد عقد تابع قصد است نه تابع لفظيا اشاره و آنچه بغلط واقع شده لغو است ، بنابراين اگر مقصود شوهر رفتن دختربزرگ بوده لكن عاقد نام او را فاطمه بزبان آورده در حاليكه نام او خديجه است وفاطمه دختر كوچكتر است مثلا پدر دختر بگويد: (زوجتك الكبرى من بناتى فاطمه -يعنى به عقد تو درآوردم بزرگترين دخترانم را كه فاطمه است ) عقد بر دختربزرگتر واقع مى شود كه نامش خديجه است و نامگذارى او بفاطمه لغو واقع شده ، وهمچنين اگرمقصودشان شوهر دادن فاطمه بوده و بغلطخيال مى كرده كه فاطمه بزرگترين دختران او است بعدا معلوم شد كه او كوچكتر است عقدبر فاطمه واقع مى شود و توصيف او باينكه دختر بزرگ است لغو مى گردد، و نيزاگر مقصود شوهر دادن اين زن حاضر بوده وخيال مى كرده اند كه اين زن حاضر در مجلس دختر بزرگتر او است و نامش فاطمه است واو را بعنوان دختر بزرگتر شوهر داد بعدا معلوم شد كه دختر كوچك تر اوست و نامشخديجه است و در عقد گفت (زوجتك هذه و هى فاطمه و هى كبرى من بناتى يعنى من اين دخترمكه اينجا نشسته و نامش فاطمه و دختر بزرگ من است را به عقد تو در آوردم ) بعدا معلومشود كه او دختر كوچك بوده و نامش هم خديجه بوده عقد بر همان حاضر در مجلس و مورداشاره واقع مى شود و اسم فاطمه و وصف بزرگترى لغو مى شود، و اگر مقصود عقدبستن دختر بزرگتر است لذا اينطور صيغه را جارى كند (زوجتك هذه و هى الكبرى مندختر بزرگتر واقع نمى شود و اما اينكه بر دختر حاضر دارد بعقد تو در آوردم )بدون اشكال عقد بر دختر بزرگتر واقع نمى شود و اما اينكه بر دختر حاضر در مجلسواقع مى شود بى وجه نيست لكن احتياط به تجديد عقد ترك نشود و اگر توافق نشد مردبايد دختر حاضر را طلاق بدهد.
مساءله 14 - اشكالى نيست در اينكهوكيل گرفته در مسئله نكاح صحيح است هم از يك طرف و هم از دو طرف ، باينكه اگر هردو كاملند خودشان وكيل بگيرند و اگر قاصرند ولى آندووكيل بگيرند، و بر وكيل واجب است از آنچه موكل براى او ترسيم كرده تعدى نكند نه ازحيث شخص داماد و عروس و نه از حيث مقدار مهر و نه ساير خصوصيات ، و اگر تعدى كندفضولى است و احتياج به اجازه كردن موكل دارد، و همچنين واجب است رعايت مصلحتموكل خودش را بنمايد، پس اگر كارى را انفاذ (6) كند كه بر خلاف مصلحتموكل است فضولى است بله اگر موكل خودش خصوصيتى را بر خلاف مصلحت خودش معينكرده باشد و وكيل همان را انفاذ كرده باشد صحيح است ووكيل نمى تواند آنرا تغيير دهد.
مساءله 15 - اگر زن مردى راوكيل خود كند در ترويجش وكيل نمى تواند او را به عقد خود درآورد مگر آنكه موكلش ‍تصريح بعموميت اختيار او كرده باشد و يا كلام او طورى باشد كه عرف از ظاهر آن چنينعموميتى كه شامل خود وكيل هم بشود را استفاده كند.
مساءله 16 - اقوى آنستكه يكنفر جائز است متصدى اجراء هر دو طرفعقد بشود يعنى هم ايجاب را بخواند و هم قبول را، در يكطرفاصيل واز طرف ديگر وكيل باشد، و از هر دو طرف ولايت يا وكالت داشته باشد، و يا ازيكطرف اصيل و يا وكيل و از طرف ديگر ولى باشد، هر چند كه بهتر و به احتياطنزديكتر آنست كه در صورت امكان دو نفر متصدى دو طرف عقد شوند و يك نفر متصدى هردو طرف نشود مخصوصا در حاليكه عقد انقطاعى است خود شوهر بخواهد عقد را بخواندباين طور كه ايجاب را وكاله از طرف زن و قبول را اصاله از طرف خود بگويد كه چنينعقدى خالى از اشكال نيست ، گرچه اشكالش مهم نيست لكن در عينحال اگر چنين عقدى واقع شد آن مرد به آن عقد اكتفا نكند و آن زن هم احتياط را ترك ننمودهدر مدت مقرر بعقد ديگرى در نيايد.
مساءله 17 - اگر زن و مرد در يك زمان معينى شخص معينى راوكيل كنند براى اجزاء عقد، نمى توانند بعد از رسيدن بآن زمان معين با هم نزديكى كنندمگر بعد از آنكه اطلاع پيدا كنند از اينكه وكيلشان عقد را جارى ساخته ، و حتى در اينباب مظنه هم كافى نيست ، بله اگر وكيل خبر دهد كه عقد را واقع ساخته كافى است زيراقول وكيل در مورد وكالتش ‍ براى موكل حجت است .
مساءله 18 - در عقد نكاح چه دائمش و چه انقطاعيش جايز نيست شرطخيار كنند نه براى شوهر و نه براى زن ، و اگر شرط كنند تنها آن شرطباطل است ، بلكه مشهور گفته اند كه بطلان شرط، عقد را همباطل مى كند، لكن قول آنهائيكه گفته اند تنها شرطباطل است خالى از قوت نيست ، و اما در مهر شرط خيار جائز است بشرطيكه مدتش معينباشد، بنابراين اگر صاحب خيار از خيار خود استفاده نموده مهريه را فسخ كند مهر معينشده ساقط مى شود و آن عقد مانند عقد بدون مهر مى شود كه بايد شوهرمهرالمثل بپردازد، اين عقد دائم است كه بدون مهر نيز صحيح است و ذكر مهر در آن معتبرنيست ، و اما در متعه كه عقد آن بدون ذكر مهر صحيح نيست آيا شرط خيار در مهريه آنصحيح است يا نه ؟ محل اشكال است .
مساءله 19 - اگر مردى ادعاء كند كه فلان كس همسر من است و آن زننيز وى را تصديق كند و يا بالعكس زنى ادعا كند كه من همسر فلان مرد هستم و آنمرد نيزادعاى او را تصديق كند همينكه احتمال صداقتشان باشد طبق دعويشان حكم مى شود و احدىنمى تواند به آندو اعتراض كند چه اينكه زن و مرداهل شهر و معروف باشند و يا غريب باشند، و اما اگر يكى از آندو ادعاى همسرى نمودهديگرى منكر آن شود بايد مدعى شاهد بياورد، و اگر او شاهد نداشت منكر سوگند ياد كندكه او همسر من نيست ، اگر مدعى شاهد داشت حاكم بنفع او حكم مى كند و اگر نداشتسوگند متوجه منكر مى شود اگر او سوگند ياد كند كه من همسر او نيستم ادعاى مدعىساقط مى شود و اگر منكر نكول كند يعنى حاضر به اداء سوگند نشود حاكم سوگند رابه مدعى بر مى گرداند اگر او سوگند خورد حق ثابت مى شود، و اگر او همنكول كند باز دعوى ساقط مى شود، و همچنين اگر سوگند را خود منكر به مدعى رد كنداگر مدعى سوگند ياد كند حق ثابت مى شود و گرنه ساقط مى گردد، البته اين بحسبموازين قضاء و قواعد دعوى است و اما بحسب واقع بر هر يك از آندو واجب است طبق وظيفهدينى خود بين خود و خدايش عمل كند.
مساءله 20 - اگر منكر از انكار خود برگردد و اقرار كند اقرارشپذيرفته است و حكم مى شود به زناشوئى بين او و مدعى هر چند كه اين برگشتن ازانكار بعد از اداء سوگند باشد بنابر اقوى .
مساءله 21 - وقتى مردى ادعاى شوهرى زنى را مى كند و آن زنانكار مى نمايد آيا آن زن مى تواند با مردى ديگر ازدواج كند يا نه ؟ و آيا مردى ديگرمى تواند قبل از فصل خصومت و حكم به بطلان دعواى مدعى با او ازدواج كند با نه ؟ دووجه است ، اقوى احتمال اول است مخصوصا در مورديكه مدعى طرح دعوى خود را تاخيربيندازد و يا بكلى آن را مسكوت بگذارد و مدت بلاتكليفى زن طولانى شده باشد، و درچنين وصفى اگر مدعى بعد از شوهر كرده زن او است و ازدواجش با شوهر جديدباطل است ، اگر سوگند ياد كرد بر ازدواج جديدش باقى مى ماند و ادعاى مدعى ساقطمى گردد، و همچنين اگر زن سوگند ياد نكند و سوگند را بمدعى رد كند و مدعى حاضربه سوگند نشود، اشكال فقط در صورتى است كه زن سوگندنكول كند و يا سوگند را به مدعى برگرداند و او هم سوگند اداء كند، آيا در اين فرضحكم شود به اينكه بخاطر نكول زن و بخاطر رد سوگند بمدعى ازدواج دومباطل است و بايد بين آن زن و شوهر جديد جدائى بيفتند يا نه ؟ دو وجه است كه وجيهترين آن دو وجه دوم است لكن اگر در اين بين شوهر دوم او را طلاق بدهد و يا از دنيابرود ديگر مانع برطرف شده و زن را بمدعى بر مى گردانند بخاطر سوگندى كه ياحاكم به او رد كرده و يا شخص منكر.
مساءله 22 - ازدواج با زنى كه ادعاى بى شوهرى مى كند واحتمال راستگوئى او مى رود جائز است و تفحص لازم نيست ، حتى در مورديكه زن نامبردهسابقا شوهر داشته ادعا كند كه شوهرم طلاقم داده و يا مرده ، بله اگر زن در ادعايش متهمباشد نزديكتر به احتياط و بهتر آنست كه ازحال او فحص شود، بنابراين اگر زنى شوهرش آنقدر از او غيبت كرده كه بكلى منقطع ازاو شده باشد معلوم نباشد مرده و يا زنده است در چنين وضعى اگر ادعاء كند كه من بدستآورده ام شوهرم از دنيا رفته و علم به اين معنا را از راه امارات و قرائن و اخباريكه رسيدهبدست آورده ام جايز است با او ازدواج كند هر چند گفته او براى وى علم آور نباشد، براىوكيل هم جائز است كه عقد او را براى وى ببندد مگر در صورتيكهوكيل يقين نداشته باشد باينكه زن در دعويش دروغ مى گويد، لكن نزديكتر به احتياطعقد نكردن چنين زنى است مخصوصا در صورتى كه متهم باشد.
مساءله 23 - اگر مردى با زنى ازدواج كند كه مدعى بى شوهرىبوده و بعد از ازدواج مردى پيدا شود و ادعاء كند كه اين همسر من است ، اين ادعا هم عليهزن است و هم عليه شوهر جديد، اگر آن مرد اقامه بينه شرعى كند يعنى دو شاهدعادل بياورد بنفع او و عليه شوهر جديدش ، حكم مى شود و آندو از هم جدا گشته زن راتسليم شوهر قبلى مى كنند، و اما اگر اقامه بينه نكند سوگند هم متوجه زن مى شود و هممتوجه شوهر جديد، اگر هر دو با هم سوگند بخورند كه او شوهر اين زن نيست ادعاى آنمرد از درجه اعتبار ساقط مى شود، و اگر آندونكول از سوگند كنند در صورتيكه حاكم سوگند را به مدعى رد كند و نيز درصورتيكه خود آن زن و شوهر سوگند را بوى رد كنند و او هم آداى سوگند كند مدعايشثابت مى شود، و اگر يكى از آندو سوگند ياد بكند ولى ديگرىنكول از آن كند و در نتيجه حاكم و يا خود او سوگند را به مدعى رد كند و مدعى سوگندرا اداء كند ادعاى او تنها نسبت به كسى كه نكول نكرده ساقط مى شود، و اما نسبت به آنديگرى هر چند كه دعوى مدعى نسبت به كسى كهنكول نكرده ساقط مى شود، و اما نسبت به آن ديگرى هر چند كه دعوى مدعى نسبت به اوثابت است (چون سوگند رد شده او را نكول كرده ) لكن اين ثبوت هيچ اثرى نسبت به آنديگرى كه سوگند خورده ندارد، بنابراين اگر آنكس كه سوگند خورده شوهر دوم است وزن ناكل بوده نكولش نسبت بحق شوهرش (همان دومى است ) اثر ندارد جز اين مقدار كهاگر او طلاقش بدهد و يا بميرد زن بمدعى بر مى گردد و زوجه او مى شود، و اگر آنكسكه سوگند خورده خود زن بوده و شوهر دوم نكول كرده دعواى مدعى نيست به او از درجهاعتبار ساقط مى شود، و او بهيچ وجه راهى به آن زن ندارد حتى اگر شوهر دوم بميرد ياطلاق دهد.
مساءله 24 - اگر زنى ادعا كند كه شوهر ندارد و مردى با اوازدواج كند سپس خود او ادعاء كند كه شوهر داشته از او پذيرفته مى شود، بله اگر اقامهبينه بر دعواى خود كند بين او و شوهر جديدش جدائى مى اندازد، و در اداء شهادت شهودهمين مقدار كافى است كه شهادت دهند بر اينكه اين زن در روزيكه بعقد شوهر جديد در مىآيد شوهر داشته است ، و لازم نيست شوهر قبلى او را معين هم بكنند و بگويند كه شوهرقبلى او فلانى است .
مساءله 25 - در صحت عقد نكاح اختيار شرط است يعنى زن و شوهربايد باختيار خود ازدواج كنند، پس اگر هر دو و يا يكى از آندو با كراه ازدواج كردهباشد عقد صحيح نيست ، بله اگر بعد از اكراه راضى شده باشد بنابر اقوى صحيحاست .

next page

fehrest page