برابر بشوند و طرفدار مسالمت باشند هر كدام از اينها بخواهند باصطلاحامروز همزيستی مسالمت آميز داشته باشند نه اين بخواهند بان تجاوز كند ونه آن بخواهد باين تجاوز بكند ، بلكه بخواهند باهم در حال آشتی باشند باحقوق متقابل ، با احترام متقابل ، اسمش صلح است و خوب است و بايدباشد . اما يكوقت هست يكطرف متجاوز است طرف ديگر بعنوان اينكه جنگبد است تسليم در برابر او است ، يعنی ذلت تحمل زور را متحمل شود ايناسمش صلح دوستی نيست اين معنايش زير بار ذلت رفتن است ، تسليم شدندر مقابل زور كه اسمش صلح نيست . اين مثل اينست كه شما در بيابان عبورميكنيد بعد يك دزد متجاوز مسلح ميايد بشما ميگويد فوری از اتومبيل پيادهشو ، دست بالا ، هر چه هم داری بمن بده ، شما هم تسليم بشويد ، شما همبگوئيد من چون طرفدار صلحم ، با جنگ مطلقا مخالفم ، هر چه تو ميگوئیقبول میكنم پولهايم را در اختيارات قرار ميدهم ، اسباب و اثاثيه را دراختيارات قرار ميدهم ، اتومبيل را ميدهم ، هر چه كه ميگوئی اطاعت ميكنم، هر چه ميخواهی بگو تا بدهم ، من طرفدار صلحم . اين طرفداری صلح نيستاين تحمل ذلت است ، در اينجا انسان تا آخرين حديكه امكان دارد بايددفاع كند از مالش ، از حيثيتش ، مگر در وقتيكه بداند اگر در مقام دفاعبرآيد هم مالش از بين ميرود و هم خونش ريخته ميشود و اثری هم بر اينخون بار نيست يعنی بعد هم اين خون لوث ميشود . البته ممكن است يك خون ريخته شود و اين خون بعد بجوشد و ارزش جوشيدنبعدی داشته باشد ، ممكن است نه اينكه خونش سرگردنه بدست يك دزد ريختهشود بعد هم تمام شود . اينجاست كه مقاومت عاقلانه نيست اينجا بايد پولو ثروتش را فدا كند و |