بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     501 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     502 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     503 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     504 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     505 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     506 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     507 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     508 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     509 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     510 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     511 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     512 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     513 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     514 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     515 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     516 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     517 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     518 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     519 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     520 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     521 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     522 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     523 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     524 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     525 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     526 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     527 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     528 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     529 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     530 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     531 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     532 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     533 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     534 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     535 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 

 

   در بخش سوّم به افرادى اشاره مى كند، كه بعد از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به قهقرا برگشتند و رشته هاى ايمان را گسَستند، از دوستان خدا بريدند و به دشمنان پيوستند، بناى ولايت را از اساس برداشتند و به جايى كه كانون خطا بود، منتقل ساختند.

* * *

[721]

 

بخش اوّل

   وَأَخَذُوا يَمِيناً وَشِمَالاً ظَعْناً فِي مَسَالِكِ الْغَيِّ، وَتَرْكاً لِمَذَاهِبِ الرُّشْدِ. فَلاَ تَسْتَعْجِلُوا مَا هُوَ كَائِنٌ مُرْصَدٌ، وَلاَ تَسْتَبْطِئُوا مَا يَجِيءُ بِهِ الْغَدُ. فَكَمْ مِنْ مُسْتَعْجِل بِمَا إنْ أَدْركَهُ وَدَّ أَنَّهُ لَمُ يُدْرِكْهُ. وَمَا أَقْرَبَ الْيَوْمَ مِنْ تَبَاشِيرِ غَد ! يَا قَوْمِ، هذَا إبَّانُ وُرُودِ كُلِّ مَوْعُود، وَدُنُوٍّ مِنْ طَلْعَةِ مَا لاَ تَعْرِفُونَ. أَلاَ وَإنَّ مَنْ أَدْرَكَهَا مِنَّا يَسْرِي فِيهَا بِسِرَاج مُنِير، وَيَحْذُو فِيهَا عَلَى مِثَالِ الصَّالِحِينَ، لِيَحُلَّ فِيهَا رِبْقاً، وَيُعْتِقَ فِيهَا رِقّاً، وَيَصْدَعَ شَعْباً، وَيَشْعَبَ صَدْعاً، فِي سُتْرَة عَنِ النَّاسِ لاَ يُبْصِرُ الْقَائِفُ أَثَرَهُ وَلَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ. ثُمَّ لَيُشْحَذَنَّ فِيهَا قَوْمٌ شَحْذَ الْقَيْنِ النَّصْلَ. تُجْلَى بِالتَّنْزِيلِ أَبْصَارُهُمْ، وَيُرْمَى بِالتَّفْسِيرِ فِي مَسَامِعِهمْ، وَيُغْبَقُونَ كَأْسَ الْحِكْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوحِ !

 

ترجمه

   آنها (مردم آن زمان) به چپ و راست متمايل شده، در مسير ضلالت و گمراهى گام نهاده و راههاى مستقيم را رها كرده اند، درباره آنچه بايد رخ دهد و مورد انتظار است، عجله مكنيد و آنچه را فردا با خود مى آورد، دور مشمريد. چه بسيارند كسانى كه براى چيزى عجله مى كنند كه اگر آن را به دست آورند، (پشيمان مى شوند و) دوست دارند كه به آن نمى رسيدند و چه نزديك است امروز به آغاز فردا.

   اى جماعت ! اكنون هنگام فرا رسيدن تمام آنچه (به شما) وعده داده شده است، مى باشد، و نيز هنگام نزديك شدن طلوع چيزى است كه از آن آگاهى نداريد. بدانيد ! آن كس از ما (اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله)) كه آن فتنه ها را دريابد، با

[722]

چراغ روشنى بخش، در آن گام مى نهد و به سيره و روش صالحان (پيامبر و ائمه اهل بيت) رفتار مى كند. او مى آيد تا در آن ميان گره ها را بگشايد، بردگان را آزاد سازد، گمراهان و ستمگران متحد را پراكنده كند، و حق جويان متفرّق را گردهم آورد، او مدّتى در پنهانى از مردم به سر مى برد آن گونه كه پى جويان اثر قدمش را نبينند، هر چند براى يافتن او بسيار جستجو كنند. سپس گروهى (براى يارى او) آماده مى شوند همچون آماده شدن شمشير به دست آهنگر تيزگر. چشم آنان با قرآن روشنى مى گيرد و تفسير آياتش به گوش آنها افكنده مى شود و هر صبح و شام از جام حكمت سيراب مى شوند !

 

شرح و تفسير

نابسامانى ها در پرتو وجودش سامان مى يابد

   همان گونه كه در بالا آمد اين خطبه در مجموع پيش گويى از حوادث آينده، مى كند و قرائن و تعبيرات موجود در خطبه، به خوبى نشان مى دهد كه سخنان امام (عليه السلام) در اين خطبه اشاره به حوادثِ پيش از قيام مهدى (عليه السلام) و سپس قيام مبارك اوست.

   نخست مى فرمايد : «مردم به چپ و راست متمايل شده در مسير ضلالت و گمراهى گام نهاده، وراه هاى مستقيم را رها كرده اند» (وَأَخَذُوا يَمِيناً وَشِمَالاً ظَعْناً فِي مَسَالِكِ الْغَيِّ، وَتَرْكاً لِمَذَاهِبِ الرُّشْدِ).

   سپس مى افزايد : «درباره آنچه بايد رخ دهد و مورد انتظار است عجله مكنيد و آنچه را فردا با خود مى آورد، دور مشمريد» (فَلاَ تَسْتَعْجِلُوا مَا هُوَ كَائِنٌ مُرْصَدٌ(1)، وَلاَ تَسْتَبْطِئُوا مَا يَجِيءُ بِهِ الْغَدُ).


1. «مرصد» از مادّه «رصد» (بر وزن صمد) در اصل به معنى مراقبت از چيزى است و «مرصد» به چيزى گفته مى شود كه مورد مراقبت و انتظار قرار گرفته است.

[723]

   آن گاه به ذكر دليل براى ترك شتاب پرداخته مى افزايد : «چه بسيارند كسانى كه براى چيزى عجله مى كنند كه اگر آن را به دست آورند (پشيمان مى شوند و) دوست دارند كه به آن نمى رسيدند. و چه نزديك است امروز به آغاز فردا». (فَكَمْ مِنْ مُسْتَعْجِل بِمَا إنْ أَدْركَهُ وَدَّ أَنَّهُ لَمُ يُدْرِكْهُ. وَمَا أَقْرَبَ الْيَوْمَ مِنْ تَبَاشِيرِ(1) غَد).

   اشاره به اين كه، براى پيروزيهايى كه بعد از فتنه ها وعده داده شده (به خصوص ظهور مهدى كه در عصر خود پيامبر وعده هاى صريح درباره اقامه عدل و داد در سراسر جهان به وسيله او داده شده است) عجله مكنيد چرا كه هر چيز، زمانى دارد و شرايطى، و تا شرايط آن حاصل نشود، همچون ميوه خامى است كه آن را از درخت بچينند كه موجب پشيمانى و ندامت خواهد شد.

   آن گاه، مردم را مخاطب قرار داده مى فرمايد : «اى جماعت ! اكنون، هنگام فرا رسيدن تمام آنچه (به شما) وعده داده شده است، مى باشد (از ظهور فتنه ها و آشوبها و سلطه ظالمان و تحت فشار قرار گرفتن مظلومان) و نيز هنگام نزديك شدن طلوع چيزى است كه از آن آگاهى نداريد (از حكومت عدل و داد و برچيده شدن ظلم و فساد)» (يَا قَوْمِ، هذَا إبَّانُ(2) وُرُودِ كُلِّ مَوْعُود، وَدُنُوٍّ مِنْ طَلْعَةِ مَا لاَ تَعْرِفُونَ).

   سپس با بيان روشن ترى از اين ظهور بزرگ، سخن مى گويد و مى فرمايد : «آگاه باشيد ! آن كس از ما (اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله)) كه آن فتنه ها را دريابد با چراغ روشنى بخش، در آن گام مى نهد و به سيره و روش صالحان (پيامبر و ائمه


1. «تباشير» به معنى بشارت و آغاز هر چيزى است (كه در واقع بشارت ورود آن را مى دهد) و «تباشير صبح» به معنى اوايل آن است. بعضى تباشير را جمع تبشير مى دانند ولى از تعبرات عده اى استفاده مى شود كه مفرد است يا جمعى است كه مفرد ندارد.
2. «ابّان» به معنى آغاز و ابتدا و وقت هر چيزى است.

[724]

اهل بيت) رفتار مى كند» (أَلاَ وَإنَّ مَنْ أَدْرَكَهَا مِنَّا يَسْرِي فِيهَا بِسِرَاج مُنِير، وَيَحْذُو(1) فِيهَا عَلَى مِثَالِ الصَّالِحِينَ).

   و در ادامه اين سخن برنامه هاى آن مصلح بزرگ را در چند جمله كوتاه و پرمعنى بيان مى كند، مى گويد : «او مى آيد تا در آن ميان گره ها را بگشايد، بردگان (ملّتها و افراد اسير) را آزاد سازد، گمراهان و ستمگران متحد را پراكنده كند و حق جويان متفرق را گردهم آورد، او (مدّتى) در پنهانى از مردم به سر مى برد آن گونه كه پى جويان اثر قدمش را نبينند، هر چند براى يافتن او بسيار جستجو كنند» (لِيَحُلَّ فِيهَا رِبْقاً(2)، وَيُعْتِقَ فِيهَا رِقّاً، وَيَصْدَعَ(3) شَعْباً(4)، وَيَشْعَبَ صَدْعاً، فِي سُتْرَة عَنِ النَّاسِ لاَ يُبْصِرُ الْقَائِفُ(5) أَثَرَهُ وَلَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ).

   اين تعبيرات كاملاً بر مسأله ظهور مهدى (عليه السلام) تطبيق مى كند زيرا او زنجيرهاى اسارت را پاره مى كند و مظلومان در بند را آزاد مى سازد، شوكت ظالمان را در هم مى شكند و جمع آنها را پراكنده مى سازد، سال ها در خفا


1. «يحذو» از مادّه «حذو» (بر وزن حذف) به معنى پيروى و همانند ساختن گرفته شده است.
2. «ربق» به معنى طنابى است كه در آن گره هاى متعددى باشد و هر گرهى را «ربقه» مى گويند و در جمله بالا به معنى گره هاى مشكلات است.
3. «يصدع» از مادّه «صدع» در لغت به معنى شكافتن به طور مطلق و يا شكافتن اجسام محكم است و از آن جا كه با شكافتن چيزى درونش آشكار مى شود اين كلمه به معنى «اظهار و افشا و آشكار كردن» نيز آمده است.

4. «شعب» به معنى گروه عظيمى از مردم است و در ادبيات امروز به معنى ملت به كار مى رود.
5. «قائف» از مادّه «قوف» (بر وزن خوف) به معنى جستجوى آثار چيزى است و «قائف» به كسى مى گويند كه جستجوگرى در آثار اشيا يا افراد مى كند. قيافه شناسى هم در اصل به همين معناست.

[725]

زندگى مى كند بى آن كه تيزبين ترين جستجوگران بتوانند جاى او را پيدا كنند.

   بعضى از شارحان در تفسير جمله هاى بالا احتمالات ديگرى داده اند، كه چون شايان توجه نبود از ذكر آن صرف نظر شد.

   جالب توجه اين كه «ابن ابى الحديد» با تعصب خاصى كه در بسيارى از مسائل مربوط به امامت دارد در شرح عبارات فوق تصريح مى كند كه منظور از جمله «وَإنَّ مَنْ أَدْرَكَهَا مِنَّا يَسْرِي فِيهَا بِسِرَاج مُنِير...» مهدى آل محمّد (صلى الله عليه وآله)است و اوصاف بعد را نيز منطبق بر او مى داند هر چند طبق عقيده اى كه اهل سنّت درباره مهدى (عليه السلام) دارند مى گويد او در آخرالزمان متولد مى شود(1).

   و در پايان اين بخش به اصحاب و ياران آن حضرت و اوصاف آنها اشاره كرده چنين مى فرمايد : «سپس گروهى (براى يارى او) مهيّا مى شوند همچون مهيّا شدن شمشير به دست آهنگر تيزگر، چشم آنان با قرآن روشنى مى گيرد و تفسير آياتش به گوش آنها افكنده مى شود، و هر صبح و شام از جام حكمت سيراب مى شوند» (ثُمَّ لَيُشْحَذَنَّ(2) فِيهَا قَوْمٌ شَحْذَ الْقَيْنِ(3) النَّصْلَ. تُجْلَى بِالتَّنْزِيلِ أَبْصَارُهُمْ، وَيُرْمَى بِالتَّفْسِيرِ فِي مَسَامِعِهمْ، وَيُغْبَقُونَ(4) كَأْسَ الْحِكْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوحِ).

   از اين تعبيرات پر معنا به خوبى استفاده مى شود كه ياران آن پيشواى بزرگ


1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 9 صفحه 128.
2. «ليشحذنَّ» از مادّه «شحذ» در اصل به معنى تيزكردن چاقوست ولى اين واژه به معنى تيزكردن هوش و آماده ساختن نيز به كار مى رود.
3. «قَيْن» به معنى آهنگر است. اين واژه معنى مصدرى هم دارد يعنى آهنگرى و آماده كردن و مرتب ساختن.
4. «يغبقون» از «غبوق» گرفته شده كه به معنى نوشابه اى است كه در عصر مى نوشند در مقابل «صبوح» كه به معنى نوشابه صبح است و مصدر آن «غبق» (بر وزن غبن) مى باشد.

[726]

و دادگر، مردانى شجاع و بيدار و آگاهند كه از قبل ساخته شده اند و سازندگى درباره آنها همچنان ادامه دارد، قلبشان با آيات قرآن و تفسير كلمات الهى، روشن شده و صبح و شام آموزشهاى تازه اى مى بينند و هر زمان برآمادگى آنها افزوده مى شود.

   اما چه كسى اينها را از قبل ساخته است ؟ آيا خودشان يا معلّمان و استادانى كه مأموريت شكوفا كردن اين استعدادها را دارند ؟ ويا ارتباط معنوى آنها با امام (عليه السلام)و رهبر غايبشان ؟ درست بر ما روشن نيست ولى به هر حال آنها افرادى هستند كه لباس همكارى در اين انقلاب بزرگ، بر قامتشان دوخته شده است و شايستگى آن را دارند و به گفته «ابن ابى الحديد» «اين گروه عارفانى هستند كه زهد و حكمت و شجاعت را در وجود خود جمع كرده اند و امثال آنها بايد ياران ولى اللهى باشند كه خدا او را برگزيده است»(1).

   از مجموع آنچه در اين بخش از خطبه گذشت، به خوبى برمى آيد كه امام آينده بسيار روشنى را بعد از بروز تاريكى ها و آشكار شدن ظلمتها به مسلمين نويد مى دهد، آينده اى كه به دست تواناى فرزند رشيدش مهدى (عج) رقم مى خورد، و با طلوع خورشيد جمالش، تاريكها و ظلمتها رخت برمى بندد.

* * *

نكته

قيام مهدى موعود (عليه السلام) قطعى است

   در اين خطبه شريفه در فصلى كه گذشت ـ مانند چندين خطبه ديگر از نهج البلاغه ـ بشارات ظهور مهدى (عج) ديده مى شود. بشارتى كه در روايات متواتر


1. شرح ابن ابى الحديد، جلد 9 صفحه 129.

[727]

از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) به ما رسيده است و به همين دليل هم علماى اسلام اعم از شيعه واهل سنّت بر آن اتفاق نظر دارند و جز افراد بسيار معدودى كه گرفتار نوعى انحراف فكرى هستند آن را انكار نكرده اند و حتى بعضى از علماى معروف اهل سنّت كتاب و يا كتابهايى تحت عنوان تواتر روايات مهدى (عليه السلام) نگاشته اند(1).

   از خطبه مورد بحث مانند بسيارى از رواياتى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) و ائمه اهل بيت نقل شده دو امر مهم استفاده مى شود.

   نخست اين كه : اين ظهور مقدّس كه براى برچيدن بساط ظلم و گسترش توحيد و عدل، صورت مى گيرد. زمانى خواهد بود كه فساد صحنه جهان را گرفته باشد، يعنى انسانها از ظلم و جور و ستم خسته مى شوند و راههاى اصلاح بسته مى شود و تمام مكتبها و قانونهاى بشرى ناكارآمدى خودرا عملاً ثابت مى كنند و همين امر آمادگى براى پذيرش آن حكومت الهى را افزايش مى دهد.

   ديگر اين كه : ياران مهدى (عليه السلام) و اصحاب او براى پياده كردن اين طرح عظيم جهان انسانى افرادى هستند آگاه و دانشمند، شجاع با شهامت و دلسوز و مهربان و همواره گوش به فرمان.

   اين بحث كوتاه با حديثى از صحابى معروف «ابو سعيد خدرى» كه در كتاب «مسند احمد حنبل» آمده است پايان مى دهيم او مى گويد : پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)فرمود : «لاَتَقُومُ السَّاعَةُ حَتّى تَمْتَِلأُ الاَْرْضُ ظُلْماً وَعُدْواناً قَال : ثُمَّ يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ عِتْرتِي أَوْ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يَمْلاَُها قِسْطاً وَعَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَعُدْواناً; قيامت بر پا نمى شود تا آن زمانى كه زمين پر از ظلم و ستم گردد،


1. از جمله كتابى است كه دانشمند معروف «شوكانى» به عنوان «التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر...» نگاشته است (براى توضيح بيشتر به كتاب «پيام قرآن» جلد 10 صفحه 423 مراجعه كنيد).

[728]

سپس مردى از عترت من ـ يا از اهل بيت من ـ خروج مى كند و زمين را پر از عدل و داد مى كند آن گونه كه از ظلم و ستم پرشده است»(1).

   همين معنا در «سنن ابى داود» نيز با مختصر تفاوتى نقل شده است(2).

* * *

 

 


1. مسند احمد، جلد 3 صفحه 36.
2. سنن ابى داود، جلد 4 صفحه 152.

[729]

 

بخش دوّم

   منها : وَطَالَ الاَْمَدُ بِهِمْ لِيَسْتَكْمِلُوا الْخِزْيَ، وَيَسْتَوْجِبُوا الْغِيَرَ; حَتَّى إذَا اخْلَوْلَقَ الاَْجَلُ، وَاسْتَرَاحَ قَوْمٌ إلَى الْفِتَنِ، وَأَشَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ، لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اللهِ بِالصَّبْرِ، وَلَمْ يَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِي الْحَقِّ; حَتَّى إذَا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ الْبَلاَءِ، حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهمْ، وَدَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ.

 

ترجمه

   مدتى طولانى به آنان مهلت داده شد، تا رسوايى را به حدّ نهايى برسانند و مستحق دگرگونى (نعمتهاى الهى و مجازات او) گردند و هنگامى كه اجل آنها به سر رسد، گروه ديگرى با فتنه ها مماشات كردند و دست از مبارزه با آن كشيدند (ولى گروه ديگرى از مسلمانان راستين به پاخاستند كه) به خاطر صبر و استقامتشان منّتى بر خدا نمى نهادند و بذل جان در راه حق را بزرگ نمى شمردند، تا آن كه به فرمان خدا دوران آزمايش به پايان رسد و (اين گروه مبارز) آگاهى و بينايى خودرا بر شمشيرها حمل كردند (و آگاهانه با دشمن به مبارزه برخاستند) و به فرمان واعظ خويش (قيام مى كنند و) به پرستش پروردگارشان پرداختند.

 

* * *

[730]

شرح و تفسير

ويژگيهاى ياران مخلص پيامبر (صلى الله عليه وآله)

   در اين بخش از خطبه شارحان «نهج البلاغه» راههاى مختلفى را پيموده اند زيرا اوصافى كه در اين بخش آمده و ضمايرى كه در آن وجود دارد، هماهنگ به نظر نمى رسد، به همين جهت بعضى از شارحان، جمله هايى را در تقدير گرفته اند و اين ناهماهنگى را مربوط به جدا سازى و گزينش هاى مختلف «سيّد رضى» دانسته اند كه اگر آن مرحوم تمام خطبه را نقل كرده بود، چه بسا اين ناهماهنگى ديده نمى شد.

   به هر حال آنچه مناسب تر در تفسير اين بخش به نظر مى رسد اين است كه امام (عليه السلام) نظر به مردم عصر جاهليّت و سپس دوران ظهور پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) دارد و در اين رابطه اهل آن زمان را به سه گروه تقسيم فرموده است : گمراهان، افراد ضعيف الايمان و مؤمنان شجاع و قوى الايمان.

   درباره گروه اوّل مى فرمايد : «مدتى طولانى به آنها مهلت داده شد تا رسوايى را به سر حد نهايى برسانند و مستحق دگرگونى (نعمت هاى الهى و مجازات او) گردند» (وَطَالَ الاَْمَدُ بِهِمْ لِيَسْتَكْمِلُوا الْخِزْيَ، وَيَسْتَوْجِبُوا الْغِيَرَ(1)).

   آرى گاه مى شود كه خداوند كسانى را كه در راه عصيان و طغيان اصرار دارند به حال خود وامى گذارد تا رسوايى را به حد اعلا برسانند و مستوجب كيفر الهى شوند. آيات قرآن نيز در موارد مختلفى به آنها اشاره كرده و مجازات آنها را «استدراجى» مى شمرد.

   سپس به گروه دوّم و سوّم اشاره كرده مى فرمايد : «هنگامى كه اجل آنها (گروه


1. «غير» جمع «غيره» (مثل سير جمع سيره) به معنى دگرگونى ها و حوادث روزگار است كه موجب تغييراتى در نعمتها مى شود و بعضى گفته اند : «غير» مفرد است نه جمع.

[731]

اوّل) به سررسد گروهى با فتنه ها مماشات كردند و دست از مبارزه با آن كشيدند (ولى گروه ديگرى از مومنان راستين به پاخاستند) آنها به خاطر صبر واستقامتشان منّتى بر خدا نمى نهادند و بذل جان را در راه حق بزرگ نمى شمردند تا آن كه به فرمان خدا دوران آزمايش به پايان رسد (اين گروه مبارز) آگاهى و بينايى خودرا بر شمشيرها حمل كردند (و آگاهانه با دشمن به مبارزه برخاستند) و به فرمان واعظ خويش (پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله)) به پرستش پروردگارشان (خداوند يكتا) پرداختند». (حَتَّى إذَا اخْلَوْلَقَ(1) الاَْجَلُ، وَاسْتَرَاحَ قَوْمٌ إلَى الْفِتَنِ، وَأَشَالُوا(2) عَنْ لَقَاحِ(3) حَرْبِهِمْ، لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اللهِ بِالصَّبْرِ، وَلَمْ يَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِي الْحَقِّ; حَتَّى إذَا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ الْبَلاَءِ، حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهمْ، وَدَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ).

   به اين ترتيب صفوف اين سه گروه كه در هر جامعه اى نظير آنها پيدا مى شود از يكديگر جدا مى گردد و هر يك به راه خود مى روند.

   جمعى از شارحان نهج البلاغه آنها را به دو گروه تقسيم كرده اند و جمله «اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إلَى الْفِتَنِ...» را اشاره به صالحانى دانسته اند كه در مقطع خاصى در برابر فتنه ها خاموش مى نشينند و تقيّه مى كنند تا زمان لازم براى قيام فرا رسد و جمله «لَمْ يَمُنُّوا...» را معطوف بر آن مى دانند.

   در اين كه اين قوم و گروه چه كسانى هستند و كى قيام مى كنند و رهبر آنها


1. «اخلولق» از ريشه «خلق» كه يكى از معانى آن كهنگى است گرفته شده، و در اين جا به معنى پايان يافتن و به انتها رسيدن است زيرا لازمه كهنگى پايان يافتن عمر چيزى است.
2. «اشالوا» از ريشه «شول» (بر وزن قول) گرفته شده و در اصل به معنى بالا بردن چيزى است مانند بالا بردن حيوان دم خودرا، و در اين جا به معنى دست برداشتن از مبارزه است.
3. «لقاح» در اصل به معنى باردار ساختن است و در اين جا به معنى آغاز كردن جنگ است.

[732]

در چه زمانى ظهور مى كند همان گونه كه اشاره شد شارحان «نهج البلاغه» تفسيرهاى مختلفى دارند. بعضى آن را ناظر به زمان «بنى اميه» مى دانند كه نخست، آنها بر تمام كشور اسلامى سلطه پيدا مى كنند و نيكان و پاكان را از صحنه اجتماع دور مى سازند و صداى مظلومان را خاموش مى كنند ولى چيزى نمى گذرد كه گروهى برضد آنها قيام مى كنند و سلطه آنها را درهم مى پيچنند و آنها را به زباله دان تاريخ مى فرستند.

   و بعضى ديگر معتقدند كه آنها ياران حضرت مهدى (ارواحنا فداه) هستند كه بعد از يك دوران ظلم و فساد و تباهى و بيگانگى از خدا، به فرمان پيشوايشان قيام مى كنند و آن را پر از عدل و داد مى سازد پس از آن كه ظلم وجور همه جا را فرا گرفته است.

   ولى با توجه به آنچه در بخش بعد مى آيد چنين به نظر مى رسد كه اين گروهها اشاره به مردمى هستند كه در عصر جاهليّت مى زيستند گروهى راه فساد را پيمودند و گروهى بى تفاوت بودند و سرانجام گروهى از صالحان مخلص به پاخاستند و به حمايت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) پرداختند و جان و مال خويش را نثار او كردند و اسلام در همه جا حاكم شد.

   جمله «حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهمْ; آگاهى خودرا بر شمشيرها حمل مى كنند» تعبير بسيار زيبايى است كه نشان مى دهد مبارزات اسلامى بايد بر اساس آگاهى ها باشد و مبارزه فرهنگى بر مبارزه نظامى مقدّم است.

* * *

[733]

 

بخش سوّم

   حَتَّى إذَا قَبَضَ اللهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الاَْعْقَابِ، وَغَالَتْهُمُ السُّبُلُ، وَاتَّكَلُوا عَلَى الْوَلاَئِجِ، وَوَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ، وَهَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ، وَنَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ، فَبَنَوْهُ فِي غَْيْرِ مَوْضِعِهِ. مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَة، وَأَبْوَابُ كُلِّ ضَارِب فِي غَمْرَة. قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ ، وَذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ، عَلَى سُنَّة مِنْ آلِ فِرْعَونَ : مِنْ مُنْقَطِع إلَى الدُّنْيَا رَاكِن، أَوْ مُفَارِق لِلدِّينِ مُبَايِن.

 

ترجمه

   هنگامى كه خداوند پيامبرش را بر گرفت و قبض روح كرد، گروهى به قهقرا برگشتند و اختلاف و پراكندگى، آنها را هلاك ساخت، تكيه بر غير خدا كردند، و با غير خويشاوندان (يعنى عترت رسول الله) پيوند بر قرار ساختند، و از وسيله اى كه مأمور به مودّت آن بودند دورى گزيدند. آنها بنا (ى خلافت و  ولايت) را از اساس و محل اصلى آن برداشته در غير جايگاهش نصب كردند. آنها معدن تمام خطاها، و درهاى هرگونه گمراهى بودند. در حيرت و سرگردانى غوطهور شدند و در مستى و غرور از حق بيگانه گشتند و بر روش آل فرعون حركت كردند. گروهى به دنيا پرداختند و بر آن تكيه نمودند و گروهى از دين جدا گشتند.

 

* * *

[734]

شرح و تفسير

بازگشت به ارزشهاى جاهلى

   در ادامه بحث قبل، كه سخن از عصر جاهليّت و سپس زمان قيام پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) و ظهور اسلام بود، امام (عليه السلام) در اين بخش به دوران بعد از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)اشاره كرده و ترسيم دقيق و گويايى از آن را ارائه مى دهد، پرده ها را كنار مى زند و واقعيت ها را روشن مى سازد، مى فرمايد : «اين وضع (قيام صالحان به پيشوايى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله)) همچنان ادامه داشت تا خداوند پيامبرش را برگرفت (و به سوى خويش فراخواند) در آن هنگام گروهى به قهقرا برگشتند و اختلاف و پراكندگى آنها را هلاك ساخت، تكيه بر غير خدا كردند و با غير خويشاوندان (و اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله)) پيوند برقرار ساختند، و از وسيله اى كه مأمور به مودّت آن بودند، دورى گزيدند» (حَتَّى إذَا قَبَضَ اللهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الاَْعْقَابِ، وَغَالَتْهُمُ(1) السُّبُلُ، وَاتَّكَلُوا عَلَى الْوَلاَئِجِ(2)، وَوَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ، وَهَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ).

   منظور از جمله «رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الاَْعْقَابِ» بازگشت به عصر جاهليّت، وزنده كردن ارزشهاى آن زمان است كه با نهايت تأسف، پس از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)در جامعه اسلامى ظاهر شد، ناصالحان پُستهاى مختلف جامعه را در اختيار گرفتند و صالحان كنار گذارده شدند، و دنياپرستى آشكار گشت، و بيت المال


1. «غالتهم» از مادّه «غول» (بر وزن قول) در اصل به معنى فسادى است كه به طور پنهانى در چيزى نفوذ مى كند و لذا به قتل هاى مخفى و ترور «غيلة» گفته مى شود. اين واژه به معنى هلاك كردن و نابود ساختن با عوامل پنهانى مى آيد و از آن جا كه گمراهى، هلاكت معنوى است به اين معنى نيز آمده است و در خطبه بالا به همين معنا مى باشد.
2. «ولائج» جمع «وليجة» به معنى محرم اسرار و نيز به معنى نظير و مثل و مانند آمده است.

[735]

اسلامى كه به همه تعلق داشت تدريجاً در اختيار قشر خاصى قرار گرفت.

   جمله «غَالَتْهُمُ السُّبُلُ» اشاره به اختلاف آرايى است كه پس از پيامبر (صلى الله عليه وآله)به وجود آمد و بسيارى از افراد، محكمات اسلام را مطابق سليقه شخصى خود و منافع خويش تفسير كردند، و اين كار موجب گمراهى بسيارى از مردم شد، همان گمراهى كه امام (عليه السلام) از آن، به هلاكت تعبير فرموده است.

   منظور از «اتَّكَلُوا عَلَى الْوَلاَئِجِ» اين است كه جمعى از مسلمانان، محرم اسرار خود را از بيگانگان و منافقان انتخاب كردند.

   جمله «وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ» اشاره به آيه شريفه (قُلْ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى); بگو من در برابر رسالتم پاداشى جز مودت خاندانم را از شما نمى طلبم(1)» مى باشد، كه گروهى آن را رها كردند و به غير آنها پيوستند.

   و جمله «هَجَرُوا...» تأكيد ديگرى بر همين معناست كه آنها مأمور به مودّت اهل بيت (عليهم السلام) و پيمودن راه ايشان شده بودند، ولى آن را رها ساختند و پيرو ديگران شدند.

   سپس امام (عليه السلام) پرده را بالاتر زده و با صراحت بيشترى در مسأله خلافت و تغيير اساس آن، سخن مى گويند، مى فرمايد : «آنها بنا(ى خلافت و ولايت) را از اساس و محل اصلى آن، برداشته در غير جايگاهش، نصب كردند» (وَنَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ(2) أَسَاسِهِ، فَبَنَوْهُ فِي غَْيْرِ مَوْضِعِهِ).


1. شورى، آيه 23.
2. «رصّ» به معنى چسباندن چيزى به چيز ديگر است و «مرصوص» به هر بناى محكمى اطلاق مى شود. در جمله بالا «رصّ» به معنى مرصوص است و تعبير امام (عليه السلام) به «رص اساسه» از قبيل اضافه صفت به موصوف مى باشد يعنى اساس محكم ولايت.

[736]

   با اين كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) بارها گاه با صراحت و گاه با كنايه، جانشين خودرا تعيين كرده بود و فرموده بود بعد از من دست از دامان «قرآن و عترتم» برنداريد، ولى با نهايت تأسف اين بناى محكم را ويران كردند و در جايى ديگر بناهاى لرزانى ساختند.

   سرانجام امام (عليه السلام) در قسمت هاى پايانى اين خطبه به اوصاف گروهى كه عامل اصلى اين تغيير و دگرگونى بوده، پرداخته چنين مى فرمايد : «آنها معدن تمام خطاها، و درهاى هرگونه گمراهى بودند. در حيرت و سرگردانى غوطهور شدند و در مستى و غرور از حق بيگانه گشتند و بر روش آل فرعون حركت كردند، گروهى به دنيا پرداختند و بر آن تكيه نمودند و گروهى از دين خدا، جدا گشتند» (مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَة، وَأَبْوَابُ كُلِّ ضَارِب فِي غَمْرَة(1). قَدْ مَارُوا(2) فِي الْحَيْرَةِ ، وَذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ، عَلَى سُنَّة مِنْ آلِ فِرْعَونَ : مِنْ مُنْقَطِع إلَى الدُّنْيَا رَاكِن، أَوْ مُفَارِق لِلدِّينِ مُبَايِن).

   اين اوصاف پنج گانه براى آنها بيان مى فرمايد تا نشان دهد كه افكار و اعمال آنها از ريشه خراب بوده است; افرادى فاسد و مفسد، مست و مغرور و دنياپرست و بيگانه از آيين حق.

   در توصيف بالا امام (عليه السلام) آنها را به «آل فرعون» تشبيه مى كند; يكى از ويژگيهاى آل فرعون اين بود كه مردم را به دو گروه تقسيم كردند : گروهى «قبطيان» بودند و گروهى «سبطيان»، يا به تعبيرى ديگر : «آل فرعون» و «بنى اسرائيل».


1. «غمرة» از ريشه «غمر» (بر وزن امر) به معنى از بين بردن آثار چيزى گرفته شده سپس به آب فراوانى كه چيزى را بپوشاند و آثار آن را از بين ببرد اطلاق شده است و در خطبه بالا اشاره به كسانى است كه در غفلت و گمراهى فرورفته اند.
2. «ماروا» از مادّه «مور» (بر وزن فور) به معنى جريان سريع و موّاج شدن است.

[737]

   گروه اوّل همه امتيازات را در كشور «مصر» مخصوص خود ساختند و گروه دوّم را به خاك سياه نشاندند; مردانشان را مى كشتند و زنانشان را به اسارت مى گرفتند. و فساد در زمين را به حدّ اعلا رساندند (إنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِي الاَْرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ اَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ)(1).

   ادامه خط نفاق جاهليّت بعد از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، نيز همين سنّت فرعونى را به كار بست، در عصر «بنى اميّه» همه امتيازات كشور اسلامى، مخصوص آنها بود و شيعيان على (عليه السلام) و مخلصان اهل بيت را هر جا مى يافتند «تَحْتَ كُلِّ حَجَر وَمَدَر» آنها را مى كشتند يا به سياه چالهاى زندان مى افكندند وصحنه جهانى اسلامى را پر از فساد كردند.

   جمله «مُنْقَطِع إلَى الدُّنْيا» اشاره به اين است كه گروهى از آنان رسماً به دنياپرستى روى آوردند، كاخهاى پر زرق و برق آنها سر به آسمان كشيد و زندگى اشرافى آنها يادآور زندگى «كسرا و قيصر» بود، ولى در ميان اطرافيان آنها زهد فروشانى بودند كه ظاهراً علاقه به دنيا نداشتند ولى دين خودرا به دنياى دگران فروخته بودند، به نفع آنها حديث جعل مى كردند و به پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) نسبت مى دادند، و توجيه گر اعمال زشت و ننگين آنها بودند كه مصداقهاى آن بر همه روشن است.

* * *

نكته

سرنوشت منحرفان از ولايت

   اين خطبه در زمره قوى ترين خطبه هايى است كه از مسأله ولايت


1. قصص، آيه 4.

[738]

اهل  بيت دفاع مى كند، هر چند بعضى از شارحان «نهج البلاغه» به سادگى از كنار آن گذشته اند.

   امام (عليه السلام) صريحاً در اين خطبه بيان مى كند كه بعد از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه وآله)يك حركت ارتجاعى بوجود آمد و اساس آن جدا كردن ولايت از اهل بيت و  پشت كردن به توصيه هاى مؤكّد پيامبر (صلى الله عليه وآله) در اين زمينه بود، كه خوش بينانه ترين قضاوت، اين است كه آنها «اجتهاد در مقابل نص» كردند و انجام وصاياى پيامبر (صلى الله عليه وآله) را به مصلحت مسلمين ندانستند.

   ولى، به هر حال آتش بياران اين معركه، مهره هاى شناخته شده عصر جاهليّت و دشمنان قسم خورده اى همچون «ابو سفيان» و دارودسته او بودند كه به تدريج در خلافت اسلامى نفوذ كردند، در آغاز پشت صحنه بودند و سرانجام روى صحنه آمدند و همه چيز را در اختيار خود گرفتند، و فجايعى به بارآوردند كه در تاريخ بشريّت بى سابقه يا كم سابقه بود.

   اما در خطبه بالا خط سير آنها را دقيقاً ترسيم مى كند و سرانجام كارشان را بيان مى فرمايد.

   جالب اين كه : «ابن ابى الحديد» كه تعصّب خاصى در مسأله خلافت بعد از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) و خلفاى نخستين دارد، با صراحت اعتراف مى كند كه نظر امام (عليه السلام) در اين خطبه، به مسأله خلافت و ولايت است، منتها با تكلّف زياد سعى دارد آن را مخصوص زمان «بنى اميه» بداند و جمله «حَتَّى إذَا قَبَضَ اللهُ رَسُولَهُ» را از «رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الاَْعْقَابِ» جدا سازد و به چهل سال بعد از آن پرتاب كند(1); همان توجيهى كه سستى آن بر هر كس نمايان است; چرا كه


1. شرح كلام «ابن ابى الحديد» و اعترافات و توجيهات ضعيف او را مى توانيد در جلد 9 شرح نهج البلاغه او صفحه 134 به بعد مطالعه فرماييد.

[739]

ظاهر يا صريح كلام امام (عليه السلام) اين است كه حركت به قهقرا بعد از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)بلا فاصله شروع شد، و تاريخ هم نشان مى دهد كه جنايات «بنى اميه» ريشه هايى در عصر خلفا داشت.

   قابل توجه اين كه : در «صحيح بخارى» كه معتبرترين كتاب روايى اهل سنّت است به همين نكته اشاره شده كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) از حوادث دردناك بعد از خود خبر داد; در حديثى مى خوانيم كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود : «يَرِدُ عَلَىَّ الْحَوضَ رِجالٌ مِنْ أَصْحَابِي فَيُحلَّوْنَ عَنْهُ فَأَقُولُ : يَا رَبِّ أَصْحَابِي، فَيَقُولُ إنَّكَ لاَ عِلْمَ لَكَ بِما أَحْدَثُوا بَعْدَكَ إنَّهُمْ اِرْتَدّوُا عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرى; گروهى از ياران من روز قيامت در كنار «حوض كوثر» مى خواهند بر من وارد شوند ولى جلوى آنها را مى گيرند، مى گويم : پروردگارا اينها اصحاب منند ! مى فرمايد : تو نمى دانى بعد از تو چه ها كردند ! آنها به عقب برگشتند (و به سنن جاهليّت روى آوردند(1)) (جمله «ارتدوا» قابل دقّت است).