فصل نهم
روشهاى مختلف ارباب سير و سلوك
گفتنى است كه ارباب سير و سلوك و علما و دانشمندانى كه در اين راه گام برداشته وتعليمات قرآن و سنت را راهنماى خويش قرار داده (نه صوفيانى كه تحت تاثير مكتبهاىالتقاطى و غير اسلامى بودهاند) هر يك براى خود روشى را پيشنهاد كردهاند; يا به تعبيردقيقتر، مراحل و منزلگاههايى در نظر گرفتهاند كه در ذيل به بخشى از آنها به صورت فشردهاشاره مىشود، تا اين بحث كاملتر و پربارتر گردد:
1- سير و سلوك منسوب به «بحرالعلوم»
در اين كتاب كه به فقيه باهر و علامه ماهر «بحرالعلوم» نسبت داده شده است هر چندانتساب بعضى از بخشهاى آن به اين بزرگوار بعيد به نظر مىرسد ولى قسمتهايى از آن داراىاهميت فوقالعادهاى است; براى سير و سلوك الى الله و پيمودن راه قرب به پروردگار عوالمچهارگانه و به تعبير ديگر، چهار منزلگاه مهم ذكر شده است:
1- اسلام
2- ايمان
3- هجرت
4- جهاد
و براى هر يك از اين عوالم چهارگانه سه مرحله ذكر شده است كه مجموعا دوازده مرحلهمىشود كه پس از طى آنها، سالك الى الله وارد عالم خلوص مىگردد، و اين مراحلدوازدهگانه به شرح زير است:
منزل اول، اسلام اصغر است، و منظور از آن اظهار شهادتين و تصديق به آن در ظاهر و انجاموظائف دينى است.
منزل دوم، ايمان اصغر و آن عبارت از تصديق قلبى و اعتقاد باطنى به تمام معارف اسلامىاست.
منزل سوم، اسلام اكبر است و آن عبارت است از تسليم در برابر تمام حقايق اسلام و اوامر ونواهى الهى.
منزل چهارم، ايمان اكبر است و آن عبارت از روح و معنى اسلام اكبر مىباشد كه از مرتبه واطاعتبه مرتبه شوق و رضا و رغبت منتقل شود.
منزل پنجم، هجرت صغرى است، و آن انتقال از «دارالكفر» به «دارالاسلام» است مانندهجرت مسلمانان از مكه كه در آن زمان كانون كفر بود به مدينه.
منزل ششم، هجرت كبرى است، و آن هجرت و دورى از اهل عصيان و گناه و از همنشينى بابدان و ظالمان و آلودگان است.
منزل هفتم، جهاد اكبر است، و آن عبارت از محاربه و ستيز با لشكر شيطان استبا استمداداز لشكر رحمان كه لشكر عقل است.
منزل هشتم، منزل فتح و ظفر بر جنود و لشكريان شيطان، و رهايى از سلطه آنان و خروج ازعالم جهل و طبيعت است.
منزل نهم، اسلام اعظم، و آن عبارت از غلبه بر لشكر شهوت و آمال و آرزوهاى دور و درازاست كه بعد از فتح و ظفر، عوامل بيدار كننده برون بر عوامل انحرافى درون پيروز مىشود واينجاست كه قلب، مركز انوار الهى و افاضات ربانى مىگردد.
منزل دهم، ايمان اعظم است، و آن عبارت از مشاهده نيستى و فناى خود در برابر خداونداست، و مرحله دخول در عالم فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى است كه در اين هنگامحقيقت عبوديت و بندگى خدا ظاهر مىشود.
منزل يازدهم، هجرت عظمى است، و آن مهاجرت از وجود خود و به فراموشى سپردن آن، وسفر به عالم وجود مطلق، و توجه كامل به ذات پاك خداست كه در جمله «وادخلى جنتى»خطاب به آن شده است.
منزل دوازدهم، جهاد اعظم است كه بعد از هجرت از خويشتن، متوسل به ذات پاك خداوندمىشود تا تمام آثار خودبينى در او محو و نابود گردد و قدم در بساط توحيد مطلق نهد.
بعد از پيمودن اين عوالم دوازدهگانه وارد عالم خلوص مىشود، و مصداق «بل احياء عند ربهميرزقون» مىگردد. (1)
چگونگى سير و سلوك در اين روش
در رساله سير و سلوك منسوب به علامه بحرالعلوم بعد از ذكر عوالم و منازل بالا به چگونگىطى نمودن اين راه پرمشقت و پرافتخار پرداخته و بيست و پنج دستور براى وصول به اينمقاصد بالا و والا مىدهد كه آنها را بطور فشرده در ذيل مىآوريم:
سالك الى الله و رهرو راه قرب به پروردگار براى وصول به اين عوالم، بعد از آن كه اصول دينرا از طرق معتبر شناخت و به فروع احكام دينى و اسلامى كاملا آشنا شد، بار سفر مىبندد وبه راه مىافتد و با انجام دستورهاى بيست و پنجگانه زير به سوى مقصد همچنان پيشمىرود:
اول، ترك آداب و عادات و رسومى است كه انسان را از پيمودن راه باز مىدارد و غرق درآلودگيها مىكند.
دوم، عزم قاطع بر پيمودن راه، كه از هيچ چيز نترسد و با استمداد از لطفترديدى به خودراه ندهد.
سوم، رفق و مدارا، و آن اين كه در آن واحد امور زيادى را بر خود تحميل نكند مبادا دلسرد ومتنفر شود، و از پيمودن راه بازماند.
چهارم، وفا، و آن عبارت از اين است كه نسبتبه آنچه توبه كرده وفادار بماند و به آن باز نگردد، و نسبتبه آنچه استاد راه مىگويد وفادار بماند.
پنجم، ثبات و دوام است، به اين معنى كه برنامههايى را كه انتخاب مىكند به صورت عادتمستمر در آيد تا بازگشتى در آن صورت نگيرد.
ششم، مراقبت است، و آن عبارت از توجه به خويش در تمام احوال است كه تخلفى صورتنگيرد.
هفتم، محاسبه است، كه در حديث «ليس منا من لم يحاسب نفسه كل يوم; كسى كه همه روزبه حساب خويش نرسد از ما نيست!» (2) به آن اشاره شده است.
هشتم، مؤاخذه است، منظور از مؤاخذه اين است كه هر گاه مرتكب خطايى شدبه خويشتنتنگ بگيرد و از اين راه خود را مجازات كند.
نهم، مسارعت است، يعنى به مقتضاى امر «وسارعوا الى مغفرة من ربكم» (3) كه در قرآن مجيدآمده در مسير حق شتاب كند، پيش از آن كه شيطان مجال وسوسه يابد.
دهم، ارادت است، و آن عبارت از اين است كه باطن خود را چنان خالص كند كه هيچ غشىدر آن نباشد، و نسبتبه صاحب شريعت و اوصياى معصوم او كاملا عشق ورزد.
يازدهم، ادب است، يعنى نسبتبه ساحت قدس خداوند و رسولاكرم صلى الله عليه و آله وجانشينان معصوم او شرط ادب نگاه دارد، و كمترين سخنى كه نشانه اعتراض باشد بر زباننراند، و در تعظيم اين بزرگان بكوشد و حتى در بيان حاجت از الفاظى كه نشانه امر و نهىاستبپرهيزد.
دوازدهم، نيت است، و آن عبارت است از خالص ساختن قصد در اين سير و حركت و جميعاعمال از براى خداوند متعال.
سيزدهم، صمت است، به معنى خاموشى و حفظ زبان از سخنان زائد و اكتفا به مقدار لازم.
چهاردهم، جوع و كم خوردن، كه از شروط مهمه پيمودن اين راه است ولى نه تا آن حد كهباعث ضعف و ناتوانى گردد.
پانزدهم، خلوت است، و آن عبارت است از كنارهگيرى از اهل عصيان و طالبين دنيا وصاحبان عقول ناقصه; و به هنگام عبادات و توجه به اذكار، دور از ازدحام و غوغا بودن.
شانزدهم، سهر و شب بيدارى (مخصوصا بيدارى در آخر شب)، كه در آيات و روايات اسلامىكرارا به آن اشاره شده است.
هفدهم، دوام طهارت، يعنى هميشه با وضو بودن است كه نورانيتخاصى به باطن انسانمىدهد.
هيجدهم، تضرع به درگاه خداوند ربالعزة است، كه هر چه بيشتر بتواند اظهار خضوع درپيشگاه پروردگار كند.
نوزدهم، پرهيز از خواستههاى نفس (هر چند مباح باشد) تا آنجا كه در توان دارد.
بيستم، رازدارى و كتمان سر، كه از مهمترين شرايط است، كه اساتيد اين رشته به آن اصرارمىورزيدند، و آن اين كه اعمال و برنامههاى خويش را در اين راه مكتوم دارد (تا كوچكترينتظاهر و ريا در آن حاصل نشود) و اگر مكاشفاتى از عوالم غيب براى او دست داد آن را نيزپنهان دارد و به اين و آن بازگو نكند (تا گرفتار عجب و خودبينى نگردد).
بيست و يكم، داشتن مربى و استاد است، اعم از استاد عام كه در كارهاى مربوط به سير وسلوك با ارشاد او پيش مىرود و استاد خاص كه آن رسولخدا صلى الله عليه و آله وامامانمعصوم: مىباشد.
البته بايد سالك توجه داشته باشد كه اين، مرحله بسيار دقيق و باريكى است; تا كسى رانيازمايد و از صلاحيت علمى و دينى او آگاه نشود، در ارشادات به او تكيه نكند كه گاهشياطين در لباس استاد درآيند و گرگان ملبس به لباس چوپان شوند و سالك را از راهمنحرف سازند.
مرحوم علامه طباطبايى در اين زمينه مىگويد: كه حتى به ظاهر شدن خارق عادت واطلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور بر آب و آتش، و اطلاع بر مسائل مربوط بهآينده و مانند آن نمىتوان اطمينان كرد كه صاحب چنين اعمالى مقام پيشرفتهاى در سلوكراه حق دارد; زيرا، اينها همه در مرتبه مكاشفه روحيه حاصل مىشود، و از آنجا تا سرحدوصول و كمال، راه بسيار است.
بيستودوم،«ورد» است، و آنعبارت استاز ذكرهاىزبانى كهراه را بهروىسالك مىگشايد و اورا براى گذشتن از گردنههاى صعبالعبور مسير الىالله يارى مىدهد.
بيست و سوم، نفى خواطرات است، و آن عبارت است از تسخير قلب خويشتن و حكومتبرآن، و تمركز فكر به گونهاى كه هيچ تصور و خاطرهاى بر او وارد نشود مگر به اختيار و اذن آن;و به تعبير ديگر، افكار پراكنده بىاختيار فكر او را به خود مشغول ندارد، و اين يكى از كارهاىمشكل است.
بيست و چهارم، فكر است، و منظور از آن، آن است كه سالك با انديشه عميق و فكر صحيحدر آگاهى و معرفتبكوشد، و تمام تفكر او مربوط به صفات و اسماء الهى و تجليات و افعال اوبوده باشد.
بيست و پنجم، ذكر است، و منظور از آن، توجه قلبى استبه ذات پاك پروردگار; نه ذكر بازبان كه به آن ورد گفته مىشود; و به تعبير ديگر، منظور اين است كه تمام نظر خويش را بهجمال پروردگار متوجه سازد و از غير او چشم بپوشد.
اين بود خلاصه آنچه از سير و سلوك منسوب به علامه بحرالعلوم استفاده مىشود كه علامهطباطبائى نيز همين روش را با مختصر تفاوتى - مطابق آنچه در رساله «لباللباب» - آمدهدنبال كرده است.
2- روش مرحوم ملكى تبريزى:
ايشان (مرحوم حاج ميرزا جواد آقا تبريزى) كه يكى از اساتيد معروف سير و سلوك محسوبمىشود، در رساله «لقاءالله» راهى را پيموده است كه در جهاتى با آنچه در رساله منسوب بهبحرالعلوم آورديم متفاوت است.
نامبرده، نخست لقاءالله را عنوان مقصد اعلاى سير و سلوك معرفى مىكند و از آيات مختلفقرآن بهره مىگيرد و شواهد زيادى از روايات براى آن مىآورد و صريحا به اين اشاره مىكندكه منظور از لقاءالله مشاهده با چشم نيست چرا كه خداوند منزه از كيفيتى است كهموجبرؤيتاست; همچنينمنظور از لقاءالله ملاقاتثواب و نعمتاو در قيامتنيست،بلكهمنظورنوعى«شهود»و ملاقات قلبىو روحى و مشاهده باچشمدلاست.
سپس براى پيمودن اين راه طولانى و پرفراز و نشيب، برنامهاى را پيشنهاد مىكند كه درجهات زير خلاصه مىشود:
1- تصميم و نيتبراى پيمودن اين راه است
2- توبه صحيح از گذشته، توبهاى كه در اعمال و اعماق انسان نفوذ كند و او را دگرگون سازدو آثار گناه را از جسم و جان و روح او بشويد.
3- برگرفتن توشه راه است; و براى آن چند برنامه ذكر كرده است:
الف - در صبح، مشارطه (با خود شرط كند كه جز راه حق نپويد); در روز، مراقبه (توجه بهاين كه از راه منحرف نگردد); در شامگاهان، محاسبه (توجه به اين كه در روز گذشته چهانجام داده است).
ب - توجه به اوراد و اذكار و توجه به وظائف بيدارى و هنگام خواب.
ج - توجه به نماز شب و خلوت با خداوند و شبزندهدارى و رياضت در مساله خواب و خوراككه از حد لازم تجاوز نكند.
4- بهرهگيرى از تازيانه سلوك، و آن عبارت است از مؤاخذه كردن خويشتن به خاطر توجه بهدنيا و قصور و كوتاهى در برابر حق، و پوزش خواستن از پروردگار و سرزنش خويشتن بهخاطر بىوفائيها و اطاعت از شيطان در حضور پروردگار، و سعى و تلاش در طريق اخلاص.
5- در آستانه تحول، و در اين مرحله بايد قبل از هر چيز، به پايان زندگى و مرگ بينديشد كهفكر مرگ براى سوزاندن حب دنيا و اصلاح بيشتر صفات زشت داروى مؤثرى است. (سپس بهعظمت پروردگار و اسماء و صفات او بينديشد و به ياد اولياء حق باشد و بكوشد خود را بهصفات آنان نزديك سازد.)
6- در آستانه سر منزل مقصود، در اين بخش اشاره به اين معنى مىكند كه انسان داراى سهعالم است:
1- عالم حس و طبيعت
2- عالم خيال و مثال
3- عالم عقل و حقيقت.
عالم حس و طبيعتيكپارچه ظلمت است و تا از آن نگذرد به عالم مثال كه عبارت از عالمىاست كه حقايق آن داراى صورتند و عارى از ماده نمىرسد.
و تا از عالم مثال نگذرد به عالم عقل نمىرسد; و منظور از عالم عقل، عالمى است كه حقيقتو نفس انسان در آن عالم، نه ماده دارد و نه صورت; و هنگامى كه به عالم عقل رسيد و نفسخويش را خالى از ماده و صورت شناخت، به معرفت پروردگار دست مىيابد; و مصداق «منعرف نفسه فقد عرف ربه» (4) مىشود. (5)
3- روش ديگر
در رساله «لقاءالله» عالم و محقق بزرگوار، آقاى مصطفوى، برنامه ديگرى براى اين سير وسلوك الهى ذكر شده است.
در اين رساله كه رساله جامع و پربار و متكى به آيات و اخبار است، نخست اشاره به آياتمربوط به لقاءالله مىكند و بعد از آن كه اين لقاء و ملاقات را به معنى ملاقات معنوى وروحانى تفسير مىنمايد، در شرح آن مىافزايد كه براى رسيدن به سر منزل مقصود بايدانسان حدود برانگيخته شده از جهان ماده و حد زمان و مكان و حتى حدود ذاتى كه در همهممكنات موجود است درهم بشكند و غرق و فناى عالم لاهوت گردد و به لقاى پروردگار نائلآيد و مخاطب «يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادىوادخلى جنتى; تو اى روح آرام يافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى كه هم تو از اوخشنودى و هم او از تو خشنود است، سپس در سلك بندگانم در آى و در بهشتم وارد شو!» (6)
سپس براى رسيدن به اين سرمنزل بزرگ و بىمانند طى پنج مرحله را پيشنهاد مىكند:
مرحله اول: تكميل و تقويت اعتقادات و توجه خاص به اصول دين.
مرحله دوم: توبه و بازگشتبه اعمال صالح و پرهيز از گناهان و انجام واجبات است.
مرحله سوم: مهيا و آماده شدن براى پاكسازى نفس از رذائل و آراستن آن با فضائل اخلاقاست.
مرحله چهارم: محو انانيت و حصول فنا در برابر عظمتحق است.
در اين مرحله كه تعلق زندگى مادى برطرف شده و تعلقات به اموال و اولاد و لذات،مشتهيات مادى و خيالى تغيير كرده و به تعلق روحانى و معنوى مبدل شده، تنها چيزى كهباقى مانده تعلق به نفس خويش است و اين تعلق به اندازهاى ريشهدار و محكم است كه گوئىاز شدت ظهور خفا پيدا كرده است; ولى يك نكته باقى است و آن اين كه سالك در تمام اينمراحل مقصودش رسيدن به لقاى او، به پروردگار، بوده; يعنى، در واقع و در باطن هر كارىكرده براى خود كرده است.
به تعبير ديگر، او مىخواسته به مقامات والا نائل گردد و از مقربين درگاه خدا باشد و بهكمالات روحانى و معنوى برسد; پس در همه جا سخن از خود او بوده نه از هدف، به دليل اينكه هرگاه به چنين مقامى واصل مىشد نهايتسرور و خوشحالى پيدا مىكرد ولى اگر ديگرىبراى او اين مقامات پيدا مىشد حداقل تا اين حد خوشحال نبود. اينجا است كه بايد من وتوجه به خود بر طرف گردد و محبوب و مورد علاقه سالك جلوه و ظهور خدا باشد نه مقيدبه خود او; به تعبير آشكارتر، «من» بايد حذف شود و اين حجاب كه بزرگترين مانع و سد راهحق و آخرين حجاب سالك براى وصول به لقاءالله است، بر طرف گردد.
براى از ميان بردن اين حجاب چندين راه است:
1- راه توجه قلبى به خداوند و توحيد ذاتى و صفاتى و افعالى و از اين طريق مىفهمد كه غيراو در برابر او هيچ و پوچ است.
2- تفكر و استدلال براى مبارزه با انانيت و حجاب نفس، به اين معنى كه خدا را وجودىنامحدود و ازلى و ابدى وحى مطلق مىبيند و خود را وجودى از هر نظر محدود و در منتهاىعجز و ضعف و فقر و سراپا نياز كه يك لحظه بى وجود او نمىتواند باقى بماند.
3- معالجه با اضداد و آن اين كه در هر مورد بجاى «من» توجه به خدا و بندگان صالح خداوندباشد و خود را در حضور دائم در پيشگاه حق ببيند.
مرحله پنجم: در اين مرحله سالك به صورت يك انسان ملكوتى در آمده و داخل در جبروتمىشود!
منظور از ورود در مرحله جبروت آن است كه انسان به خاطر كمال صفا و خلوص و محو درنور الهى، نفوذ و سلطه پيدا مىكند و براى فعاليت و انجام وظائف الهى و ارشاد خلق و امر بهمعروف و نهى از منكر از روى معرفت كامل قدم برمىدارد.
به تعبير ديگر، تا حد زيادى از فكر خود فارغ گشته و به تمام مسائل و وظائف و احكام و آدابشرع و سير و سلوك اطلاع پيدا كرده و در مقام تشخيص درد و درمان، همچون طبيبىحاذق و ماهر گشته است. (7)
نكته قابل توجه اين كه ايشان در همه جا از آيات و روايات اسلامى به عنوان گواه و شاهدمطالب خويش استفاده كردهاند.
خلاصه و جمعبندى مكتبهاى سير و سلوك
از آنچه علماى سير و سلوك و رهروان اين راه (البته آنهايى كه در طريق شريعت و مسيراسلام و اهلبيت گام برمىداشتند نه التقاطيهاى صوفى مآب) بر مىآيد و نمونههائى از آنهادر بالا آمد، اصول مشترك زير استفاده مىشود:
1- هدف اصلى لقاءالله و شهود ذات پاك پروردگار با چشم دل و حضور روحانى و معنوى درمحضر اوست.
2- براى رسيدن به اين مقصد، نخستين گام توبه از همه گناهان و شستن رذائل اخلاقى وآراسته شدن به فضائل اخلاقى است.
3- در اين راه بايد آداب چهارگانه مشارطه و مراقبه و محاسبه و معاقبه را فراموش نكند;يعنى، صبحگاهان با خود شرط كند كه گرد گناه و خلاف رضاى حق نگردد و در تمام مدتروز مراقب نفس سركش باشد و شامگاهان و هنگام خواب به محاسبه بنشيند و اگر خلافى ازاو سرزده بود خود را بهوسيله ترك انواع لذائذ مجازات و عقوبت كند.
4- مبارزه با هواى نفس كه بزرگترين سد اين راه است از واجبترين واجبات مىباشد.
5- توجه به اذكار و اورادى كه در شرع مقدس وارد شده همچون ذكر «لاحول ولاقوة الا بالله»و ذكر «لااله الا انتسبحانك انى كنت من الظالمين» و ذكر «الله» و «ياحى» و «يا قيوم» و امثالاين اذكار، سبب قوت بر پيمودن اين راه است.
6- توجه قلبى به حقيقت توحيد ذات و صفات و افعال خداوند و غرق شدن در صفات كمال وجمال او، توشه ديگرى براى اين راه پرفراز و نشيب است.
7- شكستن بزرگترين بت و آن بت انانيت و توجه به خويشتن، از مهمترين شرائط وصول بهمقصد است.
8- استفاده از وجود استاد و مربى كه زير نظر او كار كند و همچون طبيب به درمان اوبپردازد، گروهى شرط دانستهاند; و بعضى نيز روى آن تكيه خاصى ندارند هر چند متاسفانهتوجه به استاد در مورد بسيارى از اشخاص سبب شده كه در دام شياطين خطرناكى كه خودرا به صورت فرشته نشان مىدادهاند! بيفتند و دين و دنيا و ايمان و اخلاق آنها بر باد رود!
بعضى وظيفه ارشاد خلق و پيمودن راه انبيا و اوليا در هدايت مردم، و امر به معروف و نهى ازمنكر را به عنوان آخرين مرحله آوردهاند در حالى كه بسيارى مطلقا سخنى از اين مرحله برزبان نرانده و سالك را به خودش واگذاردهاند.
غرض از آوردن اين بحث در ضمن مباحث اخلاقى اين كتاب اين بود كه:
اولا - عصارهاى از اين تفكرات كه به هر حال با مباحث اخلاقى سرو كار دارد ارائه گردد وخوانندگان اين كتاب با بصيرت بيشترى در وادى تهذيب اخلاق گام بردارند.
و ثانيا - به تمام پويندگان اين راه هشدار دهيم كه مرز ميان حق و باطل بسيار باريك است وچه بسا جوانان پاكدل كه به اميد راه يافتن به سرچشمه آب بقا در اين وادى به راه افتادهاندولى از طريق عقل و شرع منحرف شده و در وادى كفر و ضلالتسرگردان گشته و در چنگالگرگانى كه به لباس شبان در آمدهاند گرفتار شده و همه چيز خود را از دست دادهاند.
پىنوشتها
1- براى توضيح بيشتر به رساله سير و سلوك منتسب به مرحوم علامه بحرالعلوم مراجعهشود - همانطور كه گفتيم در شمردن اين عوالم دوازدهگاهه تفاوت مختصرى بين اين رساله وگفتار علامه طباطبايى در رساله لب اللباب مىباشد كه ما در واقع آنها را با هم تلفيق كرديم.
2- ارشاد القلوب ديلمى، باب39.
3- آل عمران -133.
4- بحارالانوار، جلد 2، صفحه 32.
5- توضيح بيشتر را در رساله لقاءالله مرحوم ملكى تبريزى مطالعه فرمائيد.
6- سوره فجر، آيه27 تا 30.
7- براى توضيح بيشتر به كتاب «لقاءالله» تاليف علامه بزرگوار آقاى مصطفوى مراجعهفرمائيد.