بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق در قرآن کریم (ج 1), آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     fehrest -
 

 

 
 

فصل نهم

روشهاى مختلف ارباب سير و سلوك

گفتنى است كه ارباب سير و سلوك و علما و دانشمندانى كه در اين راه گام برداشته وتعليمات قرآن و سنت را راهنماى خويش قرار داده (نه صوفيانى كه تحت تاثير مكتبهاىالتقاطى و غير اسلامى بوده‏اند) هر يك براى خود روشى را پيشنهاد كرده‏اند; يا به تعبيردقيقتر، مراحل و منزلگاههايى در نظر گرفته‏اند كه در ذيل به بخشى از آنها به صورت فشردهاشاره مى‏شود، تا اين بحث كاملتر و پربارتر گردد:

1- سير و سلوك منسوب به «بحرالعلوم‏»

در اين كتاب كه به فقيه باهر و علامه ماهر «بحرالعلوم‏» نسبت داده شده است هر چندانتساب بعضى از بخشهاى آن به اين بزرگوار بعيد به نظر مى‏رسد ولى قسمتهايى از آن داراىاهميت فوق‏العاده‏اى است; براى سير و سلوك الى الله و پيمودن راه قرب به پروردگار عوالمچهارگانه و به تعبير ديگر، چهار منزلگاه مهم ذكر شده است:

1- اسلام

2- ايمان

3- هجرت

4- جهاد

و براى هر يك از اين عوالم چهارگانه سه مرحله ذكر شده است كه مجموعا دوازده مرحلهمى‏شود كه پس از طى آنها، سالك الى الله وارد عالم خلوص مى‏گردد، و اين مراحلدوازده‏گانه به شرح زير است:

منزل اول، اسلام اصغر است، و منظور از آن اظهار شهادتين و تصديق به آن در ظاهر و انجاموظائف دينى است.

منزل دوم، ايمان اصغر و آن عبارت از تصديق قلبى و اعتقاد باطنى به تمام معارف اسلامىاست.

منزل سوم، اسلام اكبر است و آن عبارت است از تسليم در برابر تمام حقايق اسلام و اوامر ونواهى الهى.

منزل چهارم، ايمان اكبر است و آن عبارت از روح و معنى اسلام اكبر مى‏باشد كه از مرتبه واطاعت‏به مرتبه شوق و رضا و رغبت منتقل شود.

منزل پنجم، هجرت صغرى است، و آن انتقال از «دارالكفر» به «دارالاسلام‏» است مانندهجرت مسلمانان از مكه كه در آن زمان كانون كفر بود به مدينه.

منزل ششم، هجرت كبرى است، و آن هجرت و دورى از اهل عصيان و گناه و از همنشينى بابدان و ظالمان و آلودگان است.

منزل هفتم، جهاد اكبر است، و آن عبارت از محاربه و ستيز با لشكر شيطان است‏با استمداداز لشكر رحمان كه لشكر عقل است.

منزل هشتم، منزل فتح و ظفر بر جنود و لشكريان شيطان، و رهايى از سلطه آنان و خروج ازعالم جهل و طبيعت است.

منزل نهم، اسلام اعظم، و آن عبارت از غلبه بر لشكر شهوت و آمال و آرزوهاى دور و درازاست كه بعد از فتح و ظفر، عوامل بيدار كننده برون بر عوامل انحرافى درون پيروز مى‏شود واينجاست كه قلب، مركز انوار الهى و افاضات ربانى مى‏گردد.

منزل دهم، ايمان اعظم است، و آن عبارت از مشاهده نيستى و فناى خود در برابر خداونداست، و مرحله دخول در عالم فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى است كه در اين هنگامحقيقت عبوديت و بندگى خدا ظاهر مى‏شود.

منزل يازدهم، هجرت عظمى است، و آن مهاجرت از وجود خود و به فراموشى سپردن آن، وسفر به عالم وجود مطلق، و توجه كامل به ذات پاك خداست كه در جمله «وادخلى جنتى‏»خطاب به آن شده است.

منزل دوازدهم، جهاد اعظم است كه بعد از هجرت از خويشتن، متوسل به ذات پاك خداوندمى‏شود تا تمام آثار خودبينى در او محو و نابود گردد و قدم در بساط توحيد مطلق نهد.

بعد از پيمودن اين عوالم دوازده‏گانه وارد عالم خلوص مى‏شود، و مصداق «بل احياء عند ربهميرزقون‏» مى‏گردد. (1)

چگونگى سير و سلوك در اين روش

در رساله سير و سلوك منسوب به علامه بحرالعلوم بعد از ذكر عوالم و منازل بالا به چگونگىطى نمودن اين راه پرمشقت و پرافتخار پرداخته و بيست و پنج دستور براى وصول به اينمقاصد بالا و والا مى‏دهد كه آنها را بطور فشرده در ذيل مى‏آوريم:

سالك الى الله و رهرو راه قرب به پروردگار براى وصول به اين عوالم، بعد از آن كه اصول دينرا از طرق معتبر شناخت و به فروع احكام دينى و اسلامى كاملا آشنا شد، بار سفر مى‏بندد وبه راه مى‏افتد و با انجام دستورهاى بيست و پنجگانه زير به سوى مقصد همچنان پيشمى‏رود:

اول، ترك آداب و عادات و رسومى است كه انسان را از پيمودن راه باز مى‏دارد و غرق درآلودگيها مى‏كند.

دوم، عزم قاطع بر پيمودن راه، كه از هيچ چيز نترسد و با استمداد از لطف‏ترديدى به خودراه ندهد.

سوم، رفق و مدارا، و آن اين كه در آن واحد امور زيادى را بر خود تحميل نكند مبادا دلسرد ومتنفر شود، و از پيمودن راه بازماند.

چهارم، وفا، و آن عبارت از اين است كه نسبت‏به آنچه توبه كرده وفادار بماند و به آن باز نگردد، و نسبت‏به آنچه استاد راه مى‏گويد وفادار بماند.

پنجم، ثبات و دوام است، به اين معنى كه برنامه‏هايى را كه انتخاب مى‏كند به صورت عادتمستمر در آيد تا بازگشتى در آن صورت نگيرد.

ششم، مراقبت است، و آن عبارت از توجه به خويش در تمام احوال است كه تخلفى صورتنگيرد.

هفتم، محاسبه است، كه در حديث «ليس منا من لم يحاسب نفسه كل يوم; كسى كه همه روزبه حساب خويش نرسد از ما نيست!» (2) به آن اشاره شده است.

هشتم، مؤاخذه است، منظور از مؤاخذه اين است كه هر گاه مرتكب خطايى شدبه خويشتنتنگ بگيرد و از اين راه خود را مجازات كند.

نهم، مسارعت است، يعنى به مقتضاى امر «وسارعوا الى مغفرة من ربكم‏» (3) كه در قرآن مجيدآمده در مسير حق شتاب كند، پيش از آن كه شيطان مجال وسوسه يابد.

دهم، ارادت است، و آن عبارت از اين است كه باطن خود را چنان خالص كند كه هيچ غشىدر آن نباشد، و نسبت‏به صاحب شريعت و اوصياى معصوم او كاملا عشق ورزد.

يازدهم، ادب است، يعنى نسبت‏به ساحت قدس خداوند و رسول‏اكرم صلى الله عليه و آله وجانشينان معصوم او شرط ادب نگاه دارد، و كمترين سخنى كه نشانه اعتراض باشد بر زباننراند، و در تعظيم اين بزرگان بكوشد و حتى در بيان حاجت از الفاظى كه نشانه امر و نهىاست‏بپرهيزد.

دوازدهم، نيت است، و آن عبارت است از خالص ساختن قصد در اين سير و حركت و جميعاعمال از براى خداوند متعال.

سيزدهم، صمت است، به معنى خاموشى و حفظ زبان از سخنان زائد و اكتفا به مقدار لازم.

چهاردهم، جوع و كم خوردن، كه از شروط مهمه پيمودن اين راه است ولى نه تا آن حد كهباعث ضعف و ناتوانى گردد.

پانزدهم، خلوت است، و آن عبارت است از كناره‏گيرى از اهل عصيان و طالبين دنيا وصاحبان عقول ناقصه; و به هنگام عبادات و توجه به اذكار، دور از ازدحام و غوغا بودن.

شانزدهم، سهر و شب بيدارى (مخصوصا بيدارى در آخر شب)، كه در آيات و روايات اسلامىكرارا به آن اشاره شده است.

هفدهم، دوام طهارت، يعنى هميشه با وضو بودن است كه نورانيت‏خاصى به باطن انسانمى‏دهد.

هيجدهم، تضرع به درگاه خداوند رب‏العزة است، كه هر چه بيشتر بتواند اظهار خضوع درپيشگاه پروردگار كند.

نوزدهم، پرهيز از خواسته‏هاى نفس (هر چند مباح باشد) تا آنجا كه در توان دارد.

بيستم، رازدارى و كتمان سر، كه از مهمترين شرايط است، كه اساتيد اين رشته به آن اصرارمى‏ورزيدند، و آن اين كه اعمال و برنامه‏هاى خويش را در اين راه مكتوم دارد (تا كوچكترينتظاهر و ريا در آن حاصل نشود) و اگر مكاشفاتى از عوالم غيب براى او دست داد آن را نيزپنهان دارد و به اين و آن بازگو نكند (تا گرفتار عجب و خودبينى نگردد).

بيست و يكم، داشتن مربى و استاد است، اعم از استاد عام كه در كارهاى مربوط به سير وسلوك با ارشاد او پيش مى‏رود و استاد خاص كه آن رسول‏خدا صلى الله عليه و آله وامامان‏معصوم: مى‏باشد.

البته بايد سالك توجه داشته باشد كه اين، مرحله بسيار دقيق و باريكى است; تا كسى رانيازمايد و از صلاحيت علمى و دينى او آگاه نشود، در ارشادات به او تكيه نكند كه گاهشياطين در لباس استاد درآيند و گرگان ملبس به لباس چوپان شوند و سالك را از راهمنحرف سازند.

مرحوم علامه طباطبايى در اين زمينه مى‏گويد: كه حتى به ظاهر شدن خارق عادت واطلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور بر آب و آتش، و اطلاع بر مسائل مربوط بهآينده و مانند آن نمى‏توان اطمينان كرد كه صاحب چنين اعمالى مقام پيشرفته‏اى در سلوكراه حق دارد; زيرا، اينها همه در مرتبه مكاشفه روحيه حاصل مى‏شود، و از آنجا تا سرحدوصول و كمال، راه بسيار است.

بيست‏ودوم،«ورد» است، و آن‏عبارت است‏از ذكرهاى‏زبانى كه‏راه را به‏روى‏سالك مى‏گشايد و اورا براى گذشتن از گردنه‏هاى صعب‏العبور مسير الى‏الله يارى مى‏دهد.

بيست و سوم، نفى خواطرات است، و آن عبارت است از تسخير قلب خويشتن و حكومت‏برآن، و تمركز فكر به گونه‏اى كه هيچ تصور و خاطره‏اى بر او وارد نشود مگر به اختيار و اذن آن;و به تعبير ديگر، افكار پراكنده بى‏اختيار فكر او را به خود مشغول ندارد، و اين يكى از كارهاىمشكل است.

بيست و چهارم، فكر است، و منظور از آن، آن است كه سالك با انديشه عميق و فكر صحيحدر آگاهى و معرفت‏بكوشد، و تمام تفكر او مربوط به صفات و اسماء الهى و تجليات و افعال اوبوده باشد.

بيست و پنجم، ذكر است، و منظور از آن، توجه قلبى است‏به ذات پاك پروردگار; نه ذكر بازبان كه به آن ورد گفته مى‏شود; و به تعبير ديگر، منظور اين است كه تمام نظر خويش را بهجمال پروردگار متوجه سازد و از غير او چشم بپوشد.

اين بود خلاصه آنچه از سير و سلوك منسوب به علامه بحرالعلوم استفاده مى‏شود كه علامهطباطبائى نيز همين روش را با مختصر تفاوتى - مطابق آنچه در رساله «لب‏اللباب‏» - آمدهدنبال كرده است.

2- روش مرحوم ملكى تبريزى:

ايشان (مرحوم حاج ميرزا جواد آقا تبريزى) كه يكى از اساتيد معروف سير و سلوك محسوبمى‏شود، در رساله «لقاءالله‏» راهى را پيموده است كه در جهاتى با آنچه در رساله منسوب بهبحرالعلوم آورديم متفاوت است.

نامبرده، نخست لقاءالله را عنوان مقصد اعلاى سير و سلوك معرفى مى‏كند و از آيات مختلفقرآن بهره مى‏گيرد و شواهد زيادى از روايات براى آن مى‏آورد و صريحا به اين اشاره مى‏كندكه منظور از لقاءالله مشاهده با چشم نيست چرا كه خداوند منزه از كيفيتى است كه‏موجبرؤيت‏است; همچنين‏منظور از لقاءالله ملاقات‏ثواب و نعمت‏او در قيامت‏نيست،بلكه‏منظورنوعى‏«شهود»و ملاقات قلبى‏و روحى و مشاهده باچشم‏دل‏است.

سپس براى پيمودن اين راه طولانى و پرفراز و نشيب، برنامه‏اى را پيشنهاد مى‏كند كه درجهات زير خلاصه مى‏شود:

1- تصميم و نيت‏براى پيمودن اين راه است

2- توبه صحيح از گذشته، توبه‏اى كه در اعمال و اعماق انسان نفوذ كند و او را دگرگون سازدو آثار گناه را از جسم و جان و روح او بشويد.

3- برگرفتن توشه راه است; و براى آن چند برنامه ذكر كرده است:

الف - در صبح، مشارطه (با خود شرط كند كه جز راه حق نپويد); در روز، مراقبه (توجه بهاين كه از راه منحرف نگردد); در شامگاهان، محاسبه (توجه به اين كه در روز گذشته چهانجام داده است).

ب - توجه به اوراد و اذكار و توجه به وظائف بيدارى و هنگام خواب.

ج - توجه به نماز شب و خلوت با خداوند و شب‏زنده‏دارى و رياضت در مساله خواب و خوراككه از حد لازم تجاوز نكند.

4- بهره‏گيرى از تازيانه سلوك، و آن عبارت است از مؤاخذه كردن خويشتن به خاطر توجه بهدنيا و قصور و كوتاهى در برابر حق، و پوزش خواستن از پروردگار و سرزنش خويشتن بهخاطر بى‏وفائيها و اطاعت از شيطان در حضور پروردگار، و سعى و تلاش در طريق اخلاص.

5- در آستانه تحول، و در اين مرحله بايد قبل از هر چيز، به پايان زندگى و مرگ بينديشد كهفكر مرگ براى سوزاندن حب دنيا و اصلاح بيشتر صفات زشت داروى مؤثرى است. (سپس بهعظمت پروردگار و اسماء و صفات او بينديشد و به ياد اولياء حق باشد و بكوشد خود را بهصفات آنان نزديك سازد.)

6- در آستانه سر منزل مقصود، در اين بخش اشاره به اين معنى مى‏كند كه انسان داراى سهعالم است:

1- عالم حس و طبيعت

2- عالم خيال و مثال

3- عالم عقل و حقيقت.

عالم حس و طبيعت‏يكپارچه ظلمت است و تا از آن نگذرد به عالم مثال كه عبارت از عالمىاست كه حقايق آن داراى صورتند و عارى از ماده نمى‏رسد.

و تا از عالم مثال نگذرد به عالم عقل نمى‏رسد; و منظور از عالم عقل، عالمى است كه حقيقتو نفس انسان در آن عالم، نه ماده دارد و نه صورت; و هنگامى كه به عالم عقل رسيد و نفسخويش را خالى از ماده و صورت شناخت، به معرفت پروردگار دست مى‏يابد; و مصداق «منعرف نفسه فقد عرف ربه‏» (4) مى‏شود. (5)

3- روش ديگر

در رساله «لقاءالله‏» عالم و محقق بزرگوار، آقاى مصطفوى، برنامه ديگرى براى اين سير وسلوك الهى ذكر شده است.

در اين رساله كه رساله جامع و پربار و متكى به آيات و اخبار است، نخست اشاره به آياتمربوط به لقاءالله مى‏كند و بعد از آن كه اين لقاء و ملاقات را به معنى ملاقات معنوى وروحانى تفسير مى‏نمايد، در شرح آن مى‏افزايد كه براى رسيدن به سر منزل مقصود بايدانسان حدود برانگيخته شده از جهان ماده و حد زمان و مكان و حتى حدود ذاتى كه در همهممكنات موجود است درهم بشكند و غرق و فناى عالم لاهوت گردد و به لقاى پروردگار نائلآيد و مخاطب «يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادىوادخلى جنتى; تو اى روح آرام يافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى كه هم تو از اوخشنودى و هم او از تو خشنود است، سپس در سلك بندگانم در آى و در بهشتم وارد شو!» (6)

سپس براى رسيدن به اين سرمنزل بزرگ و بى‏مانند طى پنج مرحله را پيشنهاد مى‏كند:

مرحله اول: تكميل و تقويت اعتقادات و توجه خاص به اصول دين.

مرحله دوم: توبه و بازگشت‏به اعمال صالح و پرهيز از گناهان و انجام واجبات است.

مرحله سوم: مهيا و آماده شدن براى پاكسازى نفس از رذائل و آراستن آن با فضائل اخلاقاست.

مرحله چهارم: محو انانيت و حصول فنا در برابر عظمت‏حق است.

در اين مرحله كه تعلق زندگى مادى برطرف شده و تعلقات به اموال و اولاد و لذات،مشتهيات مادى و خيالى تغيير كرده و به تعلق روحانى و معنوى مبدل شده، تنها چيزى كهباقى مانده تعلق به نفس خويش است و اين تعلق به اندازه‏اى ريشه‏دار و محكم است كه گوئىاز شدت ظهور خفا پيدا كرده است; ولى يك نكته باقى است و آن اين كه سالك در تمام اينمراحل مقصودش رسيدن به لقاى او، به پروردگار، بوده; يعنى، در واقع و در باطن هر كارىكرده براى خود كرده است.

به تعبير ديگر، او مى‏خواسته به مقامات والا نائل گردد و از مقربين درگاه خدا باشد و بهكمالات روحانى و معنوى برسد; پس در همه جا سخن از خود او بوده نه از هدف، به دليل اينكه هرگاه به چنين مقامى واصل مى‏شد نهايت‏سرور و خوشحالى پيدا مى‏كرد ولى اگر ديگرىبراى او اين مقامات پيدا مى‏شد حداقل تا اين حد خوشحال نبود. اينجا است كه بايد من وتوجه به خود بر طرف گردد و محبوب و مورد علاقه سالك جلوه و ظهور خدا باشد نه مقيدبه خود او; به تعبير آشكارتر، «من‏» بايد حذف شود و اين حجاب كه بزرگترين مانع و سد راهحق و آخرين حجاب سالك براى وصول به لقاءالله است، بر طرف گردد.

براى از ميان بردن اين حجاب چندين راه است:

1- راه توجه قلبى به خداوند و توحيد ذاتى و صفاتى و افعالى و از اين طريق مى‏فهمد كه غيراو در برابر او هيچ و پوچ است.

2- تفكر و استدلال براى مبارزه با انانيت و حجاب نفس، به اين معنى كه خدا را وجودىنامحدود و ازلى و ابدى وحى مطلق مى‏بيند و خود را وجودى از هر نظر محدود و در منتهاىعجز و ضعف و فقر و سراپا نياز كه يك لحظه بى وجود او نمى‏تواند باقى بماند.

3- معالجه با اضداد و آن اين كه در هر مورد بجاى «من‏» توجه به خدا و بندگان صالح خداوندباشد و خود را در حضور دائم در پيشگاه حق ببيند.

مرحله پنجم: در اين مرحله سالك به صورت يك انسان ملكوتى در آمده و داخل در جبروتمى‏شود!

منظور از ورود در مرحله جبروت آن است كه انسان به خاطر كمال صفا و خلوص و محو درنور الهى، نفوذ و سلطه پيدا مى‏كند و براى فعاليت و انجام وظائف الهى و ارشاد خلق و امر بهمعروف و نهى از منكر از روى معرفت كامل قدم برمى‏دارد.

به تعبير ديگر، تا حد زيادى از فكر خود فارغ گشته و به تمام مسائل و وظائف و احكام و آدابشرع و سير و سلوك اطلاع پيدا كرده و در مقام تشخيص درد و درمان، همچون طبيبىحاذق و ماهر گشته است. (7)

نكته قابل توجه اين كه ايشان در همه جا از آيات و روايات اسلامى به عنوان گواه و شاهدمطالب خويش استفاده كرده‏اند.

خلاصه و جمع‏بندى مكتبهاى سير و سلوك

از آنچه علماى سير و سلوك و رهروان اين راه (البته آنهايى كه در طريق شريعت و مسيراسلام و اهل‏بيت گام برمى‏داشتند نه التقاطيهاى صوفى مآب) بر مى‏آيد و نمونه‏هائى از آنهادر بالا آمد، اصول مشترك زير استفاده مى‏شود:

1- هدف اصلى لقاءالله و شهود ذات پاك پروردگار با چشم دل و حضور روحانى و معنوى درمحضر اوست.

2- براى رسيدن به اين مقصد، نخستين گام توبه از همه گناهان و شستن رذائل اخلاقى وآراسته شدن به فضائل اخلاقى است.

3- در اين راه بايد آداب چهارگانه مشارطه و مراقبه و محاسبه و معاقبه را فراموش نكند;يعنى، صبحگاهان با خود شرط كند كه گرد گناه و خلاف رضاى حق نگردد و در تمام مدتروز مراقب نفس سركش باشد و شامگاهان و هنگام خواب به محاسبه بنشيند و اگر خلافى ازاو سرزده بود خود را به‏وسيله ترك انواع لذائذ مجازات و عقوبت كند.

4- مبارزه با هواى نفس كه بزرگترين سد اين راه است از واجب‏ترين واجبات مى‏باشد.

5- توجه به اذكار و اورادى كه در شرع مقدس وارد شده همچون ذكر «لاحول ولاقوة الا بالله‏»و ذكر «لااله الا انت‏سبحانك انى كنت من الظالمين‏» و ذكر «الله‏» و «ياحى‏» و «يا قيوم‏» و امثالاين اذكار، سبب قوت بر پيمودن اين راه است.

6- توجه قلبى به حقيقت توحيد ذات و صفات و افعال خداوند و غرق شدن در صفات كمال وجمال او، توشه ديگرى براى اين راه پرفراز و نشيب است.

7- شكستن بزرگترين بت و آن بت انانيت و توجه به خويشتن، از مهمترين شرائط وصول بهمقصد است.

8- استفاده از وجود استاد و مربى كه زير نظر او كار كند و همچون طبيب به درمان اوبپردازد، گروهى شرط دانسته‏اند; و بعضى نيز روى آن تكيه خاصى ندارند هر چند متاسفانهتوجه به استاد در مورد بسيارى از اشخاص سبب شده كه در دام شياطين خطرناكى كه خودرا به صورت فرشته نشان مى‏داده‏اند! بيفتند و دين و دنيا و ايمان و اخلاق آنها بر باد رود!

بعضى وظيفه ارشاد خلق و پيمودن راه انبيا و اوليا در هدايت مردم، و امر به معروف و نهى ازمنكر را به عنوان آخرين مرحله آورده‏اند در حالى كه بسيارى مطلقا سخنى از اين مرحله برزبان نرانده و سالك را به خودش واگذارده‏اند.

غرض از آوردن اين بحث در ضمن مباحث اخلاقى اين كتاب اين بود كه:

اولا - عصاره‏اى از اين تفكرات كه به هر حال با مباحث اخلاقى سرو كار دارد ارائه گردد وخوانندگان اين كتاب با بصيرت بيشترى در وادى تهذيب اخلاق گام بردارند.

و ثانيا - به تمام پويندگان اين راه هشدار دهيم كه مرز ميان حق و باطل بسيار باريك است وچه بسا جوانان پاكدل كه به اميد راه يافتن به سرچشمه آب بقا در اين وادى به راه افتاده‏اندولى از طريق عقل و شرع منحرف شده و در وادى كفر و ضلالت‏سرگردان گشته و در چنگالگرگانى كه به لباس شبان در آمده‏اند گرفتار شده و همه چيز خود را از دست داده‏اند.

پى‏نوشتها

1- براى توضيح بيشتر به رساله سير و سلوك منتسب به مرحوم علامه بحرالعلوم مراجعهشود - همانطور كه گفتيم در شمردن اين عوالم دوازده‏گاهه تفاوت مختصرى بين اين رساله وگفتار علامه طباطبايى در رساله لب اللباب مى‏باشد كه ما در واقع آنها را با هم تلفيق كرديم.

2- ارشاد القلوب ديلمى، باب‏39.

3- آل عمران -133.

4- بحارالانوار، جلد 2، صفحه 32.

5- توضيح بيشتر را در رساله لقاءالله مرحوم ملكى تبريزى مطالعه فرمائيد.

6- سوره فجر، آيه‏27 تا 30.

7- براى توضيح بيشتر به كتاب «لقاءالله‏» تاليف علامه بزرگوار آقاى مصطفوى مراجعهفرمائيد.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation