بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق در قرآن کریم (ج 1), آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     fehrest -
 

 

 
 

فصل چهارم

پشتوانه‏هاى اخلاق

اگر اخلاق را به درختى پربار تشبيه كنيم كه آفتها و خطراتى نيز در كمين آن است،پشتوانه‏هاى اخلاقى را مى‏توان به باغبان يا به آبى كه در پاى درخت جارى مى‏شود تشبيهكرد، كه اگر آب يا باغبان نباشد درخت اخلاق مى‏خشكد، و يا گرفتار انواع آفتهايى كهسرانجامش مرگ يا كم شدن باغ و بر است، مى‏گردد.

پشتوانه‏هايى كه علماى اخلاق يا فلاسفه براى اخلاق ذكر كرده‏اند بسيار متفاوت است و درواقع با جهان‏بينى هر گروهى ارتباط دارد، و ما در اينجا به چند نمونه مهم آن اشاره مى‏كنيم:

1- پشتوانه سودجويى

گروهى مسائل اخلاقى را صرفا از اين نظر توصيه مى‏كنند كه با منافع مادى در ارتباطمستقيم است; مثلا، يك مؤسسه اقتصادى اگر اصل امانت و صداقت را دقيقا رعايت كند وتمام اطلاعاتى را كه به مشتريان يا مراجعه كنندگان مى‏دهد بى‏كم و كاست‏با واقعيت تطبيقكند، مى‏تواند سرمايه‏هاى مردم را به سوى خود جذب كند و سود كلانى از اين طريقعايدش شود.

به همين دليل، افرادى را مى‏بينيم كه موضعى عمل مى‏كنند; يعنى مثلا در ساعتى كهكارمند بانك است و با ثروت و سرمايه مردم از نزديك سرو كار دارد نهايت امانت را به خرجمى‏دهد تا منافع زيادى براى مؤسسه خود جلب نمايد، و هنگامى كه پاى خود را از آن محلبيرون گذاشت ممكن است‏به انسانى خائن مبدل گردد، چرا كه سود خود را ممكن است درخيانت‏بپندارد.

يا اين كه مثلا يك كاسب يا تاجر با مراجعه كنندگان بسيار خوش برخورد، پر محبت، مؤدبو صميمى به نظر مى‏رسد، تا از اين راه مشتريان و دوستان بيشترى جلب كند اما همينشخص ممكن است در خانه با زن و فرزند يا همسايگان، بسيار بد برخورد باشد.

اين گونه اخلاق كه پشتوانه‏اى جز سودجويى ندارد، بزرگترين عيبش اين است كه براىاخلاق، هيچ اصالتى قائل نيست; چرا كه در همه جا خط سودجويى را ادامه مى‏دهد كه گاه دراخلاق است و گاه به پندار او در ضد اخلاق.

جمعى از اين فراتر رفته، اخلاق را نه به خاطر منافع شخصى بلكه به خاطر مصالح جامعهبشرى طلب مى‏كنند زيرا معتقدند اگر اصول اخلاقى در جامعه انسانى، متزلزل گردد، دنيامبدل به جهنم سوزانى مى‏شود كه همه اهل آن در عذاب خواهند بود، و تمام مواهب مادىكه مى‏تواند آسايش و رفاه براى مردم جهان بيافريند، مبدل به هيزمى براى روشن نگهداشتن اين جهنم سوزان مى‏گردد.

اين گونه افراد گرچه در سطح بالاترى فكر مى‏كنند، ولى بالاخره اخلاقى را كه آنهامى‏طلبند براساس سودجويى و جلب منفعت و آسايش و رفاه، استوار است، نه بر پايه اصالتدادن به فضائل اخلاقى.

اين طرز تفكر براى افراد ماديگرا كه اعتقادى به مكتب وحى و نبوت پيامبران ندارند،اجتناب ناپذير است; اخلاق را از اوج آسمان به زمين مى‏آورد، و آن را به ابزارى براىسودجويى بيشتر يا رفاه و آسايش بيشتر مبدل مى‏كند.

ترديدى نيست كه اخلاق، اين گونه آثار مثبت اجتماعى و مادى را در بردارد، و ما هم قبلااشاراتى به آن داشتيم، ولى بحث در اين است كه آيا پشتوانه اخلاق همين است و بس، يا اينگونه آثار بايد به عنوان مسائل جنبى در علم اخلاق مورد توجه قرار گيرد.

به هر حال، اعتقاد به اخلاقى كه بر اساس سودجويى و جلب منافع استوار است، از يك سواصالت اخلاق را خدشه‏دار مى‏كند و از سوى ديگر از ارزش و عمق آن مى‏كاهد، و از سوى سومدر مواردى كه احيانا تضادى در ميان سودجويى و اخلاق ديده مى‏شود يا به تعبير ديگر چنينپنداشته مى‏شود، با اخلاق وداع مى‏كند و به سراغ سودجويى مى‏رود كه پشتوانه اصلى آنبوده است.

2- پشتوانه عقلى

فلاسفه‏اى كه معتقد به حاكميت عقل بر همه چيز و لزوم پيروى از آن در همه چيز هستند،پشتوانه مسائل اخلاقى را درك عقل از خوب و بد اشياء مى‏دانند; مثلا، مى‏گويند عقل بخوبىدرك مى‏كند كه شجاعت فضيلت است، و بزدلى و جبن رذيلت، و همچنين امانت و صداقت،كمال است، و خيانت و دروغگويى نقصان، و همين ادراك عقلى است كه ما را به دنبال فضائلاخلاقى مى‏فرستد و از رذائل باز مى‏دارد.

بعضى ديگر پشتوانه را ادراك وجدان مى‏دانند، مى‏گويند وجدان كه همان عقل عملى استمهمترين سرمايه انسان مى‏باشد; عقل نظرى را ممكن است فريب داد ولى وجدان چنيننيست و مى‏تواند رهبر حقيقى بشر باشد.

بنابراين، همين كه وجدان ما مى‏گويد امانت، صداقت، ايثار، فداكارى، سخاوت وجاعت‏خوب است، همين كافى است كه ما را براى رسيدن به اين نيكيها بسيج كند، و همينكه مى‏گويد: بخل، خودخواهى، و خودپرستى بد است، كافى است ما را از آن بازدارد.

به اين ترتيب، پشتوانه عقلى و وجدانى به هم مى‏رسند، و دو تعبير مختلف از يك واقعيتاست.

بى‏شك وجود اين پشتوانه، يك واقعيت است و مى‏تواند در حد خود انگيزه مطلوبى براىنيل به تربيت نفوس و فضائل اخلاقى بوده باشد.

ولى با توجه به اين كه - همان‏گونه كه در بحث وجدان در جاى خود گفته‏ايم (1) - از يك سووجدان را گاه مى‏توان فريب داد، و از سوى ديگر، وجدان با تكرار بديها و زشتيها تدريجا به آنخو مى‏گيرد، و تغيير رنگ مى‏دهد، و گاه بكلى حساسيت‏خود را از دست داده يا تبديل به ضدمى‏شود، و از سوى سوم، وجدان يا عقل عملى با تمام قداست و اهميتى كه دارد مانند عقلنظرى خطا پذير است; هرگز نمى‏توان تنها بر آن تكيه كرد و از همه چيز بى‏نياز شد، بلكهپشتوانه‏هاى قويترى لازم است كه نه قابل فريب باشد، نه خطا كند، و نه با تكرار اعمال ضداخلاقى تاثير خود را از دست داده و تغيير شكل دهد.

كوتاه سخن اين كه، وجدان اخلاقى، يا عقل فطرى و عقل عملى و هر تعبير ديگرى كه به اينمعنى اشاره كند، پشتوانه خوبى براى نيل به فضائل اخلاقى محسوب مى‏شود، ولى باكاستيهايى كه دارد و در بالا به آن اشاره شد، قناعت‏به آن كافى نيست.

3- پشتوانه شخصيت

بعضى مسائل اخلاقى را از اين رو دنبال مى‏كنند كه نشانه شخصيت است، و هر انسانىطالب شخصيت مى‏باشد; هنگامى كه شخصيت را در صداقت و امانت مى‏بيند به دنبال آنهامى‏رود، و هنگامى كه ملاحظه مى‏كند جامعه براى افراد شجاع و سخاوتمند و با وفا و مهربانشخصيت فوق‏العاده‏اى قائل است طالب اين صفات اخلاقى مى‏شود.

بعكس، هنگامى كه مى‏بيند افراد بزدل و ترسو، بخيل و ضعيف‏الاراده، خائن و بى‏وفا، افرادبى‏ارزش و فاقد شخصيتند، سعى مى‏كند از اين رذائل خالى شود.

و به اين ترتيب، پشتوانه ديگرى براى مسائل اخلاقى جستجو كرده است.

ولى اگر درست‏بينديشيم مى‏بينيم اين پشتوانه نيز به همان مساله وجدان بازگشت مى‏كند،منتها در اينجا «وجدان جامعه‏» مطرح است و نه وجدان فرد، يعنى آنچه با وجدان عمومىجامعه هماهنگ است و آن را فضيلت و نشانه شخصيت مى‏شمرند، جزء اخلاق فضيله و آنچهعكس آن است جزء اخلاق رذيله است، و همين قضاوت عمومى جامعه سبب سوق دادن بهنيكيها و بازداشتن از بديها است.

ما انكار نمى‏كنيم كه وجدان عمومى جامعه مى‏تواند الهامبخش مسائل اخلاقى و ارزشها وضد ارزشهايى در اين زمينه باشد.

ولى همان كاستيها و اشكالاتى كه در مورد وجدان فردى ذكر شده در مورد وجدان عمومىجامعه نيز صادق است.

وجدان عمومى جامعه گاه خطا مى‏كند، و اگر زير بمباران تبليغات نيرومند وسيع نادرستىاز سوى حكومتها و مانند آنها قرار گيرد، ممكن است ارزشها را ضد ارزش، و ضد ارزشها راارزش بداند، همان‏گونه كه در طول تاريخ نمونه‏هاى فراوان آن ديده شده است; نه تنها درعصر جاهليت عرب، كشتن دختران و زنده به گور كردن آنها در ميان قشر وسيعى، يكفضيلت اخلاقى شمرده مى‏شد (به خاطر تبليغات گسترده‏اى كه در اين زمينه به عمل آمدهبود و آن را راه نجات براى جلوگيرى از گرفتار شدن نواميس خود و اسارت آنها در جنگهامى‏پنداشتند!) (2) ; بلكه امروز هم در بعضى از جوامع پيشرفته مى‏بينيم كه با تبليغاتگسترده صاحبان زر و زور، و براى نيل به اهداف نامشروع مادى، وجدان عمومى جامعه رافريب داده‏اند و ضد ارزشهاى اخلاقى را ارزش مى‏شمرند.

افزون بر اين، وجدان آدمى گرچه بارقه رحمت الهى است، و نمونه‏اى از دادگاه عدل بزرگ اودر درون جان انسان در اين جهان مى‏باشد ولى با اين حال، وجدان آدمى معصوم نيست و گاهگرفتار خطا و اشتباه مى‏شود، و اگر پايگاه مطمئن و خطا ناپذيرى آن را اصلاح نكند ممكناست‏سالها به خطاى خود ادامه دهد.

4- پشتوانه الهى

درست است كه هر يك از پشتوانه‏هاى گذشته براى سوق دادن به سوى مسائل اخلاقىنقشى دارد، ولى همان‏گونه كه در تحليلها اشاره شد بعضى از اين پشتوانه‏ها خالى از جنبه‏هاىانحرافى نيست; مانند پشتوانه سودجويى و منفعت طلبى كه در همه حال راه خود را طىمى‏كند، گاه در مسير مسائل اخلاقى سير مى‏كند و در پاره‏اى از اوقات از آن جدا مى‏شود.

بعضى ديگر از اين پشتوانه‏ها گرچه چنين نبوده ولى قدرت نفوذ آن محدود و آميخته باكاستيها و نارسائيها و احيانا خطا و اشتباه هست.

تنها انگيزه نيرومند و مؤثر و خالى از خطا و اشتباه و هرگونه كاستى براى مسائل اخلاقى،انگيزه الهى است كه از منبع وحى سرچشمه مى‏گيرد.

در اينجا فضائل اخلاقى به عنوان ابزارى براى نيل به سودجويى و منفعت طلبى محسوبنمى‏شود، و وسيله‏اى براى رفاه اجتماعى نيست (هر چند اخلاق بطور قطع هم مايه آرامش وآبادانى و رفاه است و هم تامين كننده منافع مادى).

در اينجا اصالت‏با انگيزه‏هاى معنوى است; و به تعبير روشنتر، ذات پاك خداوند كه كمالمطلق و مطلق كمال است، و جامع جميع صفات جمال و جلال مى‏باشد، محور اصلى شمردهمى‏شود، و هر انسانى مى‏كوشد خود را به آن كمال مطلق نزديك كند، و پرتوى از اسماء وصفات او را در درون جان خود زنده نمايد; روز به روز به او نزديكتر و شبيه‏تر شود (هر چندذات پاكش از هرگونه شبيه و مانند واقعى منزه است); و در اين مسير كه به سوى بى‏نهايتمى‏رود، هيچ حد و مرزى از كمال را به رسميت نمى‏شناسد; وجود او مملو از عشق به خدايعنى كمال مطلق مى‏شود، و انوار ذات و صفات او وجودش را روشن مى‏سازد، بطورى كه هرلحظه فضيلت و كمال برتر و بالاترى را طالب است; نه در قيد منافع مادى است، نه اخلاق رابراى شخصيت مى‏خواهد و نه تنها وجدان انگيزه اوست، بلكه انگيزه‏اى برتر و بالاتر از همهاينها دارد.

او معلومات خود را گذشته از عقل و وجدان، از وحى آسمانى مى‏گيرد و ارزشهاى راستين رااز دروغين در پرتو آن جدا مى‏سازد، و با ايمان و يقين كامل و خالى از هرگونه ترديد و تزلزلدر اين راه گام برمى‏دارد.

در اين زمينه قرآن راهنماى خوبى است:

قرآن مجيد به روشنى اعمال اخلاقى را زائيده ايمان به خدا و روز قيامت مى‏شمرد و دربسيارى از آيات «عمل صالح‏» پشت‏سر ايمان و به عنوان ثمره درخت ايمان آمده‏است.

ايمان را به درخت پربار و پاكيزه‏اى تشبيه مى‏كند كه ريشه‏هاى بسيار محكم آن در اعماقجان انسان فرورفته و شاخ و برگش به آسمان كشيده شده و همواره پر از ميوه‏هاى شاداباست.

در يك اشاره زيبا مى‏فرمايد: «الم تركيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلهاثابت وفرعها فى السماء - تؤتى اكلها كل حين باذن ربها; آيا نديدى چگونه خداوند كلمه طيبهرا به درخت پاكيزه‏اى تشبيه كرده كه ريشه آن ثابت و شاخه آن در آسمان است - و در هرزمان ميوه‏هاى خود را به فرمان پروردگار مى‏دهد.» (سوره ابراهيم، آيه‏24 و 25)

بديهى است درختى كه ريشه‏هاى آن در اعماق قلوب است و شاخه‏هايش از تمام اعضاىانسان سربرآورده و در آسمان زندگى او پركشيده درختى است پربار كه هرگز خزانى ندارد، وطوفانها نمى‏تواند آن را از ريشه بركند. (3)

در سوره «والعصر» همين معنى با تعبير ديگرى آمده است، آنجا كه همه انسانها را در زيان وخسران مى‏بيند، و تنها كسانى را استثنا مى‏كند كه در درجه اول، ايمان دارند و سپس عملصالح، و از حق دفاع مى‏كنند و به صبر و استقامت توصيه مى‏نمايند. (والعصر ان الانسان لفىخسر - الا الذين آمنوا وعملوا الصالحات وتواصوا بالحق وتواصوا بالصبر).

همين معنى با تعبير جالب ديگرى در آيه‏21 سوره «نور» آمده، مى‏فرمايد: «ولولا فضل اللهعليكم ورحمته مازكى منكم من احد ابدا ولكن الله يزكى من يشاء; اگر فضل و رحمت الهى برشما نبود هيچيك از شما هرگز تزكيه نمى‏شد، ولى خداوند هر كه را بخواهد (و شايستهبداند) تزكيه مى‏كند.»

بنابراين، پاكى اخلاق و عمل و تزكيه كامل انسان جز در سايه ايمان به خدا و رحمت او ممكننيست.

همين معنى با تعبير ديگرى در سوره «اعلى‏» ديده مى‏شود، مى‏فرمايد: «قد افلح من تزكى -وذكر اسم ربه فصلى; به يقين كسى كه پاكى جست (و خود را تزكيه كرد)، رستگار شد. و (آنكه) نام پروردگارش را ياد كرد سپس نماز خواند!» (سوره اعلى، آيه‏14 و 15)

مطابق اين آيات، تزكيه اخلاقى و عملى رابطه نزديكى با نام پروردگار و نماز و نيايش او دارد;اگر از آن مايه بگيرد، ريشه‏دار و پر دوام خواهد بود، و اگر به اصول ديگرى متكى شود سست وكم محتوا خواهد بود.

در آيه‏93 سوره «مائده‏» رابطه قوى تقوا و اعمال اخلاقى با ايمان به طرز جالبى منعكس شدهاست، مى‏فرمايد: «ليس على الذين آمنوا وعملوا الصالحات جناح فى ما طعموا اذا ما اتقواوآمنوا وعملوا الصالحات ثم اتقوا وآمنوا ثم اتقو واحسنوا والله يحب المحسنين; بر كسانى كهايمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند گناهى در آنچه خورده‏اند نيست; اگر تقوا پيشه كنندو ايمان بياورند و اعمال صالح انجام دهند، سپس تقوا پيشه كنند و ايمان آورند، سپس تقواپيشه كنند و نيكى كنند، و خداوند نيكوكاران را دوست‏دارد.»

در اين آيه‏شريفه، گاه تقوا

قدم بر ايمان و عمل صالح ذكر شده، و گاه مؤخر از آن، و گاه مقدم بر احسان، اين به خاطرآن است كه تقواى اخلاقى و عملى در يك مرحله، قبل از ايمان است، و آن آمادگى براىپذيرش حق و احساس مسؤوليت‏براى جستجوى آن است.

سپس هنگامى كه حق را شناخت و به آن ايمان آورد، مرحله عاليترى از تقوا بر وجود او سايهمى‏افكند و سرچشمه انواع نيكوكاريها مى‏شود.

و به اين ترتيب، رابطه تنگاتنگى كه ميان «ايمان‏» و «تقوا» است روشن مى‏شود.

كوتاه سخن اين‏كه، قويترين و عاليترين پشتوانه اخلاق، ايمان به خدا و احساس مسؤوليت درپيشگاه اوست. ايمانى كه فراتر از مسائل مادى است و با چيزى نمى‏توان آن را مبادله كرد،همه جا با انسان است و لحظه‏اى از او جدا نمى‏شود، و همه چيز در برابر آن كوچك و كمرنگاست.

به همين دليل، قويترين چهره‏هاى اخلاق كه ايثار و فداكارى را در حد اعلى داشته است، درزندگانى اولياء الله مشاهده مى‏كنيم.

و نيز به همين دليل، در جوامع مادى كه همه چيز با معيار منافع شخصى سنجيده مى‏شود،مسائل اخلاقى بسيار كمرنگ است، و غالبا در مواردى رسميت دارد كه در طريق همان منافعشخصى است; حسن خلق، ادب، امانت، درستكارى، وفا و سخاوت، همه تا آنجا ارزش دارد كهبتواند سود مادى بيشترى را جلب كند و آنجا كه سود مادى به خطر افتاد، همه اينها رنگخود را مى‏بازند!

پدر و مادر كه در سنين بالا قدرت سوددهى ندارند بكلى فراموش مى‏شوند، و آنها را به مراكزنگهدارى سالمندان مى‏فرستند تا در انتظار مرگ روز شمارى كنند!

فرزندان به محض اين‏كه توانايى بر كارى پيدا كنند، از خانه بيرون فرستاده مى‏شوند، نهبراى اين‏كه استقلال اقتصادى پيدا كنند، بلكه براى اين‏كه هميشه فراموش شوند.

همسران نيز تا آنجا شريك زندگى و مورد علاقه‏اند كه سود و لذت مادى بيافرينند; درغيراين‏صورت، فراموش‏مى‏شوند; و به‏همين دليل،طلاق دراين كشورهابيداد مى‏كند!

در مكتبهاى مادى كه براى اخلاق پشتوانه الهى وجود ندارد، استقبال از شهادت در مسيرآرمانهاى والا، نوعى حركت انتحارى و بى‏معنى است! و سخاوتهايى كه سبب بخشش اكثراموال انسان مى‏گردد، نوعى جنون محسوب مى‏شود! عفت و پارسايى، ضعف نفس، و زهد وبى‏اعتنايى به زرق و برق عالم ماده، دليل بر ناآگاهى و ساده‏لوحى‏است.

قدرتهاى برخاسته از اين جوامع و سران اين كشورها، بهترين نمونه‏هايى هستند كه معياراخلاق را در اين جوامع نشان مى‏دهند.

برخورد دو گانه و چند گانه با مسائل مربوط به «حقوق بشر» از سوى اين قدرتها، بسياروحشت انگيز است، آنجا كه حقوق انسانها گوشه‏اى از منافع آنها را به خطر مى‏اندازد، بكلىفراموش مى‏گردد و اين ارزش والا در پاى منافع آنان قربانى مى‏شود.

خطرناكترين جنايتكاران و متجاوزان بر حقوق انسانها در اينجا افرادى دوست داشتنىمى‏شوند; و بعكس، انسانهاى پاك و از هر نظر منزه كه به دفاع از حقوق بشر بپاخيزند، امابخشى از منافع مادى آنها را به خطر بيندازند، در نظر آنها به صورت شيطانهايى در مى‏آيندكه به هر وسيله ممكن بايد سركوب شوند.

به همين دليل، در زمان واحد، در يك گوشه‏اى از دنيا، مدافع سرسخت دموكراسى وحاكميت ملتها هستند، و درست در همان زمان، در گوشه‏اى ديگر مدافع سرسخت‏بدترينديكتاتوريها! همه اينها به خاطر آن است كه اصل اساسى براى آنان چيزى جز منافع مادى وسود شخصى نيست، و اخلاق نزد آنها تكيه‏گاه روشنى ندارد.

نكته ديگرى كه در اينجا شايان دقت است، اين است كه سودجويان مادى تنها به زمان ومكان خود مى‏نگرند، گذشتگان چه كردند و آيندگان چه خواهند كرد، براى آنها مفهومىندارد، مگر اين‏كه رابطه‏اى با زندگى فعلى آنها پيدا كند; منطق آنها اين است: هنگامى كه مانباشيم دنيا را آب بگيرد يا بماند چه تفاوتى مى‏كند؟

ولى خداپرستان با اعتقاد به زندگى پس از مرگ، و دادگاه عدل الهى در قيامت، بر اين باورندكه اگر آثار نيكى از خود به يادگار بگذارند و انسانهاى نيازمند از آن بهره‏مند گردند، هر چندبعد از هزاران هزار سال باشد، بركات معنوى آن، به آنها در جهان ديگر مى‏رسد; بنابراين، آنهانه تنها وجودى مفيد براى امروزند، كه براى فردا و هزاران سال ديگر نيز فكر مى‏كنند.

حديث معروف پيامبراكرم صلى الله عليه و آله كه مى‏فرمايد:

«اذا مات المؤمن انقطع عمله الا من ثلاث: صدقة جارية، او علم ينتفع به اوولد صالح يدعو له;

هنگامى كه مؤمن از دنيا مى‏رود، عملش قطع مى‏شود مگر از سه چيز: صدقات جاريه(اموالى كه به صورت موقوفه و مانند آن در آمده و مردم دائما از آن استفاده مى‏كنند) و علومو دانشهايى كه انسانها از آن سود مى‏برند و فرزند صالحى كه براى او دعا مى‏كند.» (4)

به اين ترتيب، ايمان به جهان ديگر سبب كارهاى اخلاقى مهمى مانند باقى گذاشتن صدقاتجاريه و آثار علمى مفيد، و فرزندان صالح مى‏شود، در حالى كه اين امور در مكتب سودپرستانمادى هيچ كدام مفهوم درستى ندارد.

مرحوم شهيد «مطهرى‏» در كتاب «فلسفه اخلاق‏» خود، بعد از آن كه خودپرستى را به سهشاخه تقسيم مى‏كند (خودى خود، خودى خانواده و خودى ملى) و همه اينها را نوعىخودپرستى كه تضاد با اخلاق دارد مى‏شمرد، سخنى از «گوستاولوبون‏» در كتاب معروفش«تمدن اسلام و عرب‏»، با تلخيص نقل مى‏كند كه براى تكميل اين بحث مفيداست.

او درباره اين‏كه چرا ملل مشرق زمين از تمدن غرب آن طور كه بايد استقبال نمى‏كنند،عللى ذكر مى‏كند: نخست اين‏كه آنها آمادگى براى اين كار ندارند; دوم اين‏كه زندگى ما باوضع زندگى آنها متفاوت است، زندگى آنها ساده است و ما نيازهاى مصنوعى براى خوددرست كرده‏ايم، سپس مى‏افزايد كه به نظر مى‏رسد ما اين را كتمان مى‏كنيم كه طرز رفتارظالمانه‏اى كه ملل غرب نسبت‏به آنها روا داشته‏اند (عامل مهم ديگرى است).

پس از آن، اشاره به مظالمى كه غربيها در آمريكا، اقيانوسيه و چين و هند كرده‏اند مى‏كند،مخصوصا روى داستان جنگ معروف به «جنگ ترياك‏» تكيه مى‏كند كه انگليسيها براى اين‏كهبه مردم چين مسلط شوند تصميم گرفتند ترياك را بر آنها مسلط كنند، تا قدرت مقاومت آنهادرهم بشكند، چينى‏ها متوجه شدند كه دشمن چه بلايى مى‏خواهد بر سر آنها بياورد، قيامكردند و خود را آماده دفاع نمودند، ولى سرانجام انگليسى‏ها با شليك گلوله‏هاى توپ بر آنهاغالب شدند و ترياك را در ميان آنها رواج دادند، و طبق آمار هر سال ششصدهزار نفر (در آنزمان) به خاطر ترياك رهسپار ديار عدم مى‏شدند! (5)

آرى! هنگامى كه اخلاق از پشتوانه «ايمان و ارزشهاى معنوى‏» برخوردار نباشد هر جا در برابر«منافع شخصى‏» قرار گرفت، عقب‏نشينى مى‏كند!

نكته

آنچه در بالا درباره پشتوانه اخلاق از نظر ايمان به مبدا و معاد گفته شد به اين معنى نيستكه نقش «عقل فطرى‏» را در عمق بخشيدن به مسائل اخلاقى انكار كنيم، چرا كه بى‏شكوجدان انسان كه در واقع نماينده خدا در درون جان بشر است، نيز تاثير بسزايى در تحكيممبانى اخلاق دارد مشروط بر اين‏كه با نيروى ايمان تلطيف گردد، و از حجاب سودپرستى وهواى نفس رهايى يابد.

در قرآن مجيد نيز بارها روى اين مساله تكيه شده است; در آيه‏100 سوره «يونس‏» مى‏خوانيم«ويجعل الرجس على الذين لايعقلون; خداوند پليدى (گناه) را بر كسانى قرار مى‏دهد كهتعقل نمى‏كنند و نمى‏انديشند!»

و در آيه‏22 «انفال‏» مى‏فرمايد: «ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لايعقلون; بدترينجنبندگان نزد خدا افراد كر و لالى هستند كه تعقل نمى‏كنند (نه صداى حق را مى‏شنوند، نهبه حق سخن مى‏گويند)!»

و درباره كسانى كه نماز را به سخريه مى‏گرفتند، در آيه‏58 سوره «مائده‏» مى‏فرمايد: «اتخذهاهزوا ولعبا ذلك بانهم قوم لايعقلون; آنها نماز را به سخريه گرفتند، به خاطر اين‏كه تعقلنمى‏كنند!»

با توضيحاتى كه در بالا داده شد، ديدگاه قرآن مجيد در مسائل اخلاقى بطور خلاصه روشنگرديد.

پى‏نوشتها

1- به كتاب رهبران بزرگ، ص‏63 تا106 مراجعه شود.

2- در يكى از اشعار شگفت‏آورى كه از آن عصر باقى مانده چنين آمده است‏الموت اخفىسترة للبنات‏ودفنها يردى من المكرمات‏الم تر ان الله عز اسمه‏قد وضع النعش بجنبالبنات‏«مرگ بهترين حجاب براى پوشانيدن دختران است - و دفن كردن آنها نشانهبزرگوارى محسوب مى‏شود - آيا نمى‏بينى كه خداوند متعال نعش را در كنار بنات قرار دادهاست (اشاره به صورت فلكى بنات النعش است كه از هفت‏ستاره تشكيل شده، چهار ستاره آنرا نعشى پنداشته است و سه ستاره آن را كه در دنبال آن است دخترانى كه دنبال نعشهستند).»همان‏گونه كه ملاحظه مى‏كنيد اين شاعر جاهلى عرب، بزرگترين جنايت را كههمان كشتن دختران بى‏گناه و فرزندان نوزاد است‏به عنوان يكى از مهمترين افتخارات ذكرمى‏كند.

3- مفسران در تفسير اين آيه، و اين‏كه منظور از اين «شجره طيبه‏» چيست؟ و آيا چنينتشبيهى وجود خارجى دارد يا نه؟ گفتگوى بسيار كرده‏اند، گاه گفته‏اند شجره طيبه همانكلمه لااله الا الله است، و گاه آن را به اوامر الهى، و گاه به ايمان تفسير كرده‏اند، كه همه اينهادر واقع به يك حقيقت‏باز مى‏گردد.و نيز در اين كه چنين درختى كه ريشه‏هاى آن در اعماقزمين، و شاخه‏هاى آن در آسمانها، و هميشه داراى ميوه باشد، وجودخارجى دارد يا نه، سخنبسيار گفته‏اند.ولى نبايد فراموش كنيم كه لازم نيست هر تشبيهى در تمام جهاتش وجودخارجى داشته باشد، مثلا مى‏گوئيم قرآن همچون آفتابى است كه هرگز غروب ندارد، به يقيندر خارج آفتاب بى‏غروب وجود ندارد، بنابراين، منظور فقط تشبيه قرآن به وجود آفتاباست; ولى ويژگيهاى اين آفتاب ممكن است‏با آنچه در خارج ديده مى‏شود متفاوت باشد.

4- بحارالانوار، ج 2، ص 22.

5- فلسفه اخلاق، ص‏283 (با كمى تلخيص).

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation