مردان بدبين
مردان بدبين
درست است كه مرد بايد از همسرش مراقبت كند ليكن نه بحديكهبه وسواسيگرى منتهىشود.بعض مردها به بيمارى بدگمانى و سوءظنمبتلا هستند.بىجهت نسبتبه همسرانشانبدبين هستند.درباره آناناحتمال خيانت ميدهند.
هر مرديكه بدين بيمارى خانمانسوز مبتلا شد زندگى را به خودش و خانوادهاش تلخ ميكند.ايراد و بهانهجويى ميكند.نسبتبه اعمال وحركات همسرش به نظر بدبينى نگاه ميكند ومانند سايه او را تعقيبمينمايد.چون سوءظن دارد از در و ديوار شاهد و قرينه پيدا ميكند.
چيزهايى را كه اصلا دليل خيانت نيستند به منزله ادله قطعيه غير قابل انكارميشمارد.مثلا:چون فلان مرد برايش نامه نوشته لابد با هم سر و سرىدارند.چون با فلان مرد سلام و تعارفكرد معلوم ميشود خيانتكار است.
چون جوان همسايه از پشتبام باو نگاه كرد معلوم ميشود خواهان يكديگرهستند.چون ازفلان مرد تعريف كرد معلوم ميشود دل بسته اوست.چوننامهاش را از من مخفى نمود لابد ازمعشوقش بوده است.چون كمتر ازسابق اظهار محبت ميكند معلوم ميشود زير سرش بلنداست.چون قيافهدخترم با همسرم شباهت ندارد معلوم ميشود خيانت كرده است.
اين قبيل امور بلكه كوچكتر از آنها را دليل قطعى خيانت ميشمارد.
بدتر از همه اينكه گاهى مادر يا خواهر يا يكى از همسايگان در اثرغرضورزى و كينهتوزىعقيدهاش را تاييد نمايد در اينصورت جرم وخيانتيقينى ميشود.
بدبختخانوادهايكه به مرض بدگمانى مبتلا شوند.آسايش وخوشى ندارند.آب خوش از گلوىهيچكدامشان پايين نمىرود.مرد هماننديك پليس مخفى دائما از اعمال و حركات همسرشمراقبت مينمايد.از درو ديوار شاهد و دليل مىتراشد و در رنج و عذاب دائم بسر مىبرد.زنبيچاره هم ناچار است همانند يك متهم بيگناه همواره در شكنجه و عذابروحى و در حالمحدوديت و تحت نظر زندگى كند.بنياد چنين خانوادهاىهمواره در معرض خطر قرار دارد.ممكن است طلاق و جدايى به ميان آيد و زن و شوهر هر دو بدبختشوند.ممكن است در اثربدبينى قتل و جنايتبوجود آيد.
مردانيكه در اثر سوءظنهاى بيجا همسران بيگناه خويش را بقتلرسانده و حتى خودشانانتحار كردهاند نمونههاى فراوانى دارند.
در چنين موردى كه واقعا يكى از مواقع حساس و خطرناكزناشويى است مرد و زن بايددست از لجبازى بردارند و قبل از وقوعحوادث ناگوار با عقل و تدبير در صدد چاره بر آيند.زنو مرد اگر اندكىبخود آيند و خطر بزرگى را كه در كمينشان نشسته در نظر بگيرند وبااحتياط كامل و عاقبتانديشى در صدد حل مشكل برآيند پيروز خواهندشد.
مرد بايد تعصبهاى غلط و توهمات بيجا را از خويش دور گرداند وبر طبق موازين عقل ووجدان رفتار كند.نسبتخيانتبه كسى دادنموضوع بسيار دشوار و پر مسؤوليتى است.تاموضوع خيانتبا دليل وشاهد قطعى به اثبات نرسد نمىتوان كسى را متهم كرد.خداوندمتعال درقرآن ميفرمايد:اى كسانيكه ايمان آوردهايد از بسيارى از گمانهاى بداجتناب كنيدزيرا بعض گمانها گناه است (1) .
رسول خدا (ص) فرمود:هر كس همسرش را (بىجهت) متهم بهزنا كند همانند مار كه ازپوستش خارج ميشود از حسناتش خارج خواهدشد.و به تعداد موهاى بدنش هزار گناه درنامه اعمالش ثبتخواهد شد (2) .
پيغمبر اسلام (ص) فرمود:هر كس به مرد يا زن مؤمنى بهتان بزند خداوند متعال در قيامتاو را بر تلى از آتش نگه ميدارد تا به كيفر بهتانشبرسد (3) .
ماداميكه با ادله و براهين شرعى خيانت زن به اثبات نرسد مرد حقندارد او را متهم سازد.وتهمت زدن به او گناه بسيار بزرگى است كه درشرع مقدس اسلام هشتاد تازيانه براى آنانمقرر شده است.
به صرف احتمال يا به وسيله شواهد و علائم خيالى نمىتوان يكچنين موضوع مهمى رااثبات نمود.مثلا اگر در روزگار جوانى براى كسىنامه فرستاده يا برايش نامه يا عكسفرستادهاند دليل خيانت او نيست.
درست است كه نبايد چنين عملى را انجام داده باشد ليكن ممكناست در اثر سادگى و نادانىمرتكب اين اشتباه شده باشد و واقعا عفيف وپاكدامن باشد.
براى جوانان از اين قبيل اشتباهات اتفاق مىافتد.اگر مردىبرايش نامه فرستاده البته نبايدنامهاش را قبول كند ليكن اگر از روىنادانى نامهاش را پذيرفتيا از ترس اتهام مخفى ساختنمىتوان صرفاين نامه را دليل خيانتشمرد.
اگر با مرد بيگانهاى سلام و تعارف كرد گر چه كار خوبى نكرده كهبا بيگانهاى گرم گرفته استليكن تنها اينكار را نمىتوان دليل خيانتشمرد.شايد به عقيده خودش مىخواسته خوشاخلاقى بخرج بدهد يامنظور ديگرى داشته است.شايد از دوستان پدر يا برادرش بوده است.
شايد به مناسبتى سابقه آشنايى داشتهاند.
اگر از مردى تعريف كرد دليل آن نمىشود كه به او دلبسته است.
البته زن كار خوبى نميكند كه نزد شوهرش از مرد ديگرى تعريف ميكندليكن شايد از روىسادگى و عدم توجه باشد و نبايد از علائم خيانتمحسوب شود.
اگر نامهاش را مخفى ساختيا در مورد معاشرتهايش مرتكب دروغو خلافگويى شد دليلخيانت نيست.شايد از ترس اتهام نامهاش را مخفىساخته يا مرتكب دروغ شده باشد شايدمطلب ديگرى در آن نامه بودهخواسته از شوهرش مخفى بماند.شايد براى خلافگويى منظورديگرىداشته است.
اگر كمتر از سابق اظهار محبت ميكند دليل آن نيست كه نسبتبهديگرى دلبسته است.شايداز شوهرش دلخورى داشته باشد.شايد غم وغصهاى به دل داشته باشد،شايد بيمار باشد.شايددر اثر بىتوجهى و عدماظهار محبتشوهرش،نسبتبه زندگى دلسرد شده باشد.
به هر حال،در اين قبيل امور كه از علائم خيانتشمرده ميشود دههااحتمال صحيح عقلايىوجود دارد كه اگر با وجدان پاك و بىآلايشمورد سنجش قرار گيرد احتمال خيانتيكاحتمال مرجوح و غير عقلايىمحسوب خواهد شد.
آقاى محترم!ترا به خدا سوگند دست از سوءظن و وسواسيگرىبردار.مانند يك قاضى باانصاف در محكمه داورى بنشين و ادله و شواهدخيانت همسرت را با دقت و انصاف بررسىكن و مقدار دلالت آنها رابسنج و ببين آيا قطعى هستند يا ظنى يا احتمالى؟
من نميگويم لاابالى و بىغيرت باش بلكه ميگويم:بهر دليلى بهمقدار دلالتش ترتيب اثر بدهنه زيادتر.چرا براى بعضى توهمات بيجا و شواهد پوچ زندگى را به خودت و خانوادهات تنگميكنى؟اگر كسى باهمين قبيل شواهد خيالى خودت را متهم سازد چه حالى پيدا ميكنى؟چراانصاف و وجدان ندارى؟چرا آبروى خودت و همسرت را ميريزى؟چرابر احوال زار وپريشان او ترحم نميكنى؟هيچ فكر نميكنى كه ممكن استدر اثر همين بددليها و تهمتهاىبيجا همسر پاكدامنت از وادى عفاف خارجشود و دامنش به فساد آلوده گردد.
حضرت على عليه السلام به فرزندش امام حسن فرمود:مواظبباش در غير موضع غيرت،غيرت بخرج ندهى.زيرا اين عمل افراد صحيحرا به سوى فساد و افراد پاكدامن را به جانب گناهمتمايل خواهد ساخت (4) .
اگر نسبتبه همسرت بدبين هستى مطلب را با هر كس در مياننگذار زيرا ممكن است در اثردشمنى يا نادانى يا تظاهر به خيرخواهى،بدون دقت و بررسى،عقيده ترا تاييد نمايند بلكهشواهد بىاساس ديگرىرا بدان بيفزايند و سوءظنت را به مرحله يقين برسانند و بدينوسيلهدنيا وآخرتت را تباه سازند.مخصوصا با مادر و خواهرت در اين باره صحبتنكن زيرا اكثر آنهاباطنا با همسرت ميانه خوبى ندارند.چه بسا در اينمواقع حسد و كينهتوزى آنان تحريكشود و بدون عاقبتانديشى بدبينىترا زيادتر گردانند.اگر خواستى از راهنمائيهاى ديگراناستفاده كنى بادوستان عاقل و با تجربه و خيرخواه و عاقبتانديش مشورت كن.بهتر ازهمهاينكه نسبتبهر يك از اعمال و رفتار همسرت بدبين هستى مطلب رابالصراحه با خودش درميان بگذارى و توضيح بخواهى.ليكن منظورتاين نباشد كه مطلب را باثبات برسانى.
بلكه حس بدبينى را و لو موقتا كنار بگذار و خودت را خالى الذهنبگير.و مانند يك قاضى باانصاف كه بخواهد درباره ديگران داورى كندبه توضيحات همسرت گوش بده.اقلا احتمالصدق دربارهاش بده،فرضكن شوهر خواهرت براى داورى بنزد تو آمده و براى خيانتهمسرش يكچنين شواهدى را ذكر ميكند ببين درباره او چطور قضاوت ميكنىدربارههمسرت نيز همانطور حكم كن؟چرا گريه و زاريها و دليل و برهانهاى اودر دل سنگ تواثر نميكند؟و به عنوان يك مجرم قطعى به سخنانش نگاهميكنى؟
بردبار و عاقل باش.مبادا به مجرد اين شواهد پوچ همسر بيگناهترا طلاق بدهى و خودت واو را بدبخت گردانى.گيرم اين زن را طلاقدادى و توانستى با تحمل خسارتهاى زياد همسرديگرى انتخاب كنى ازكجا كه او بهتر باشد؟حالتبدبينى تو آنوقت هم خواهد بود.وانگهىفكربچههاى بيگناهت را نميكنى؟آخر آنها چه كردهاند كه بايد فداى مرضبدبينى تو شوند؟به چشمهاى معصوم و رنگ پريده آنان نگاه كن و دست ازبددلى بردار.
مبادا در اثر بدبينيهاى بيجا دستبخودكشى بزنى يا همسر بيگناهترا بقتل رسانى.از يكطرف مرتكب قتل نفس كه بدترين گناه است و خدابدان وعده دوزخ داده بشوى،از طرفديگر زندگى را از هم بپاشى وخودت را سيه روز و بدبخت گردانى.
اين مطلب را بدان كه كمتر خونى است كه مخفى بماند.بالاخرهآثار خون بروز ميكند.آنگاه بهكيفر اعمالتيا كشته ميشوى يا براى هميشهبايد در زندان بسر برى. اگر مطلب را قبولندارى به آمار محكومين كه مقدارى از آنها درصفحات مجلات و روزنامهها منعكس ميشودبنگر تا عواقب اين قبيلجنايتها برايت روشن گردد.
همسران يك چنين مردانى نيز وظيفه بسيار سنگينى بر دوش دارند.
بايد براى نجات خودشان و شوهر و فرزندانشان فداكارى كنند.بايد واقعاشوهردارى كنند.دريك چنين مواقع دشوار است كه مراتب لياقت وكاردانى و عقل و تدبير بانوان ظاهر ميگردد.
خانم محترم!قبل از هر چيز اين مطلب را بدان كه شوهرت به يكبيمارى خطرناك روانىمبتلا است.بىجهت نميخواهد زندگى را بهخودش و تو تلخ كند بيمار است.آرى وسواسيگرىنيز يكى از بيماريهاىخطرناك است.با بيمار بايد مدارا نمود تا بيماريش برطرف گردد.تاميتوانى به او اظهار عشق و محبت كن.آنقدر اظهار علاقه كن تا يقين كندكه جز او كسى دردل تو راه ندارد.اگر ايراد و بهانهجويى ميكند تحملكن.در مقابل تنديها و خشونتهايشبردبارى بخرج بده.در مقابلسختگيريهايش مدارا كن.داد و قال راه نينداز.قهر و دعوا نكن.درمقابلپيشنهاداتش لجبازى نكن.اگر احساس كردى كه نامهها و معاشرتهايت راكنترل ميكنداصلا برويش نياور.تمام اعمال و رفتار و حوادث روزانه رابرايش تشريح كن.هيچ حادثهاى را ازوى مخفى مدار.در هر موردىتوضيح خواستحقيقت را بدون كم و زياد در اختيارش بگذار.ازدروغ وكتمان واقع جدا اجتناب كن زيرا اگر يك مرتبه دروغت آشكار شد آنراسند جرم ودليل قطعى خيانت محسوب ميدارد و باين آسانيها بدبينى اوبرطرف نخواهد شد.اگر گفت:با فلان كس معاشرت نكن و فلان كار را انجام نده بدون چون و چرا بپذير و سرسختى نشاننده كه سوءظنش زيادتر ميشود.
از كارهاييكه اسباب بدگمانى و تهمت ميشوند جدا اجتناب كن.
حضرت على (ع) فرمود:هر كه نفس خويشتن را در موضع تهمتقرار دهد نبايد كسانى را كهبه او گمان بد ميبرند ملامت كند (5) .
اگر نسبتبه شخص معينى حساسيت دارد او را به طور كلى رها كن.
تو اگر بتوانى شوهر و زندگى خودت را حفظ كنى بهتر است تااينكه دوستى با افرادمخصوصى را نگهدارى كنى.پيش خود نگو مگر مناسير و بنده زر خريد شوهرم هستم كهمجبور باشم اينقدر مدارا كنم.البتهبنده نيستى ليكن همسر يك مرد بيمار هستى.
در آن هنگام كه با هم پيمان زناشويى بستيد متعهد شديد كه درمشكلات و گرفتاريها يار وغمخوار يكديگر باشيد آيا رسم وفا است كه بايك شوهر بيمار لجبازى و ستيزهگرى كنى؟احساسات خام را كنار بگذارهوشمند و عاقبتانديش باش.به خدا سوگند براى حفظ شوهروخانوادهات هر چه بردبارى و فداكارى كنى ارزش دارد.هنر زن در اينستكه در يك چنينمواقع دشوار با چنين مردانى سازگارى كند.
امام صادق (ع) فرمود:جهاد زن در اين است كه در مقابل اذيتها وغيرتهاى شوهرش بردبارىكند (6) .
كارى نكن كه شوهرت بدبين يا بدبينتر شود.از مردان بيگانهمخصوصا آنها كه شوهرتنسبتبه آنها حساسيت دارد تعريف نكن.به مردان نامحرم خيلى نگاه نكن.پيغمبر اسلام (ص) فرمود:خداوند متعال برزن شوهردارى كه چشمش را از نگاه به نامحرم پر كند غضب شديدخواهدكرد (7) .
با مردان بيگانه معاشرت و گفتگو نكن.بدون اجازه شوهرت بهخانه آنها نرو.به اتومبيل آنهاسوار نشو.عفت و پاكدامنى تو كافى نيستبلكه بايد از امورى كه اسباب سوء ظن مىشود جدااجتناب نمايى.ممكناست در اثر غفلت و سادگى كار كوچكى از تو سر بزند كه شوهرترابدبين گرداند.
به داستان زير توجه فرماييد:
دختر 27 سالهاى...در دادگاه گفت:در زمستان سال 1342 در يكروز برفى به تقاضاى يكى ازدوستانم به اتومبيل دايى او سوار شدم تا مرابه منزل برساند.و همين امر هشتسال است كهمرا بلاتكليف گذاردهاست،دو ماه قبل از واقعه موقعى كه در كلاس ششم دبيرستانتحصيلمىكردم عقد شده بودم.يك روز كه براى حاضر كردن درس به خانه يكىازهمشاگرديهايم رفته بودم برف شروع شد.همشاگردى از من خواست كهدايىاش مرا به منزلبرساند.اتفاقا هنگامى اتومبيل حامل من به منزلرسيد كه شوهرم سر كوچه ايستاده بود.منكه متوجه خطر شده بودم بهراننده گفتم فرار كند او هم مانند يك مجرم فرار كرد و همينامر برسوءظن شوهرم افزود.بعدا نيز موقعى كه مورد اعتراض قرار گرفتمجريان را انكار كردمو اين امر سوءظن او را بيشتر كرد به طورى كه بعداحتى شهادت همشاگردى و خانوادهاشنتوانستخاطر او را آسوده سازد و مرا از اتهام برهاند.
شوهرم ديگر نه حاضر شد مرا به خانه ببرد و نه طلاقم گويد هشتسال است كه همينطوربلا تكليف ماندهام (8) .
به نظر خوانندگان مقصر در اين داستان كيست؟به نظر من عمدهتقصير به گردن زن است.اوست كه در اثر سادگى و غفلت،خودش وشوهرش را به اين روز انداخته است.
اولا كار خطائى كرد كه در اتومبيل مرد بيگانهاى سوار شد.برفرض اينكه شوهرش هم اينقضيه را نديده بود اصولا سوار شدن زن دراتومبيل يك مرد بيگانه كار زشت و خطرناكىاست.
ثانيا گيرم كه در اثر غفلت اين عمل را انجام داد ليكن وقتى ديدشوهرش سر خيابان ايستادهاستبايد فورا به راننده بگويد نگهدار.ازاتومبيل پياده شود و با شوهرش به منزل برود وجريان را براى او شرح بدهدثالثا يكى از اشتباهات بزرگش اينست كه به راننده دستورفرارداده.
چهارمين اشتباهش اينست كه بعدا قضيه را به كلى انكار نمودهاست.بعد از همه اينها جاداشت وقتى شوهرش را ملاقات مىكرد تمامقضايا را برايش شرح مىداد و اعتراف مىكرد كهمن در اثر سادگى وخجالت اشتباه كردم.
البته مرد هم در مرتبه دوم بىتقصير نبوده است.نبايد تنها اين حادثهرا دليل قطعىيانتبشمارد.بايد احتمال بدهد كه همسرش در اثر غفلتو سادگى و عدم تجربه مرتكب اينخطا شده بعدا هم از ترس اتهام دستور فرار داده و به همين جهت هم اصل قضيه را منكرشده است.
در اين صورت بايد با كمال انصاف و بيطرفى در اطراف قضيهخوب تحقيق كند.وقتى بهبرائت او اطمينان حاصل كرد خطايش راببخشد و زياد سختگيرى نكند.
زن خيانتكار
اگر با ادله و شواهد قطعيه باثبات رسيد كه زن خيانتكار است و بامردان بيگانه رابطهنامشروع دارد مرد با مشكل بسيار دشوارى روبرومىشود.از يك طرف حيثيت و آبرويش درمعرض خطر قرار دارد ازطرف ديگر تحمل چنين ننگى دشوار است.مرد در بنبستسختىگيركرده كه نجات از آن كار بسيار خطرناك و دشواريست.
در اينجا مرد چند راه در پيش دارد:
راه اول-براى حفظ آبرو و بقاى خانوادهاش دندان بر سر جگرنهاده موضوع خيانت همسرشرا ناديده بگيرد و با وضع موجود تا آخرعمر بسازد.البته اين راه درستى نيست.زيرا هيچ مردغيرتمندى نمىتواندشاهد خيانتهاى همسرش باشد و وجود اطفال نامشروع را تحمل كند.
غيرت براى مرد يكى از صفات پسنديده است و مرد بىغيرت نزد خدا ومردم خوار و فرومايهو بىآبروست.
واقعا چه زندگى كثيف و ننگآورى دارند نامردانى كه بدين خوىبد آلودهاند؟!
نه تنها مرد نيستند بلكه از حيوانات هم پستترند. پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
بوى بهشت از پانصد سال راه استشمام مىشود ليكن دو دسته مردماز بوى بهشت محرومند:عاق والدين و ديوث.عرض شد:يا رسول اللهديوث كيست؟فرمود:مردى كه ميداند همسرشزناكار است (و در مقابلخيانت او سكوت مىكند) (9) .
راه دوم-همسر خودش يا مرد خيانت پيشه را به قتل برساند.
البته بدين طريق مىتواند انتقام بگيرد و به طور موقت تشفى قلب حاصلكند.ليكن كاربسيار خطرناكى است و عاقبتخوشى ندارد.زيرا كمتراتفاق مىافتد كه موضوع قتل براىهميشه مخفى بماند.بالاخره قاتلشناخته و مورد تعقيب قرار خواهد گرفت.در دادگاه همموضوع خيانتهمسرش را به اين آسانيها نمىتواند به ثبوت برساند.بدين جهت احتمالتبرئهشدنش بسيار ضعيف است.يا محكوم به اعدام مىشود يا اينكه اقلامدت درازى را بايد درزندان بسر برد.زندگى او از هم مىپاشد.اطفالشبدبخت و بىسرپرست مىشوند.بنابراين،عقلايى نيست كه انسان تحتتاثير احساسات خام قرار بگيرد و براى تشفى نفس و ارضاىحسكينهتوزى دستبه چنين اقدامات خطرناكى بزند و جان خودش را درمعرض خطر قراربدهد.
مرد بايد عاقل و بردبار و عاقبتانديش باشد.آنقدر قدرت نفسداشته باشد كه دستبهاقدامات جنونآميز نزند تا اينكه چاره واقعى را پيداكند.
مردانى كه به يك چنين بليه زندگى گرفتارند بايد قبل از هر گونه اقدام خطرناك،عواقب آنرا بخوبى بسنجند و به آمار مردانى كه همسرخويش يا مرد خيانت پيشه را به قتل رساندهاند،و در صفحات مجلات وروزنامهها هر روز منعكس مىشوند،مراجعه كند و نتيجه كارشان راببيند وآنگاه تصميم بگيرد.
راه سوم-خودكشى كند تا خيانتهاى همسرش را نبيند و از اينزندگى ننگين نجات پيدا كند،البته اين راه هم عقلايى نيست.زيرا از يكطرف مرتكب قتل نفس شده كه از لحاظ شرع يكىاز گناهان بزرگى استكه خداوند متعال وعده دوزخ بدان داده است.
از طرف ديگر،خودش را نابود و از زندگى محروم نموده است.
اين چه كار غير عقلايى است كه انسان براى انتقام از ديگران خودش را بههلاكت دنيوى واخروى بيندازد؟!و همسرش را براى ارتكاب خيانتآزادى بيشترى بدهد؟شايد بدترين راههاهمين راه باشد.
راه چهارم-در صورتى كه خيانت همسرش به طور يقين به اثباترسيد و ديد به هيچ قسمىحاضر نيست از كارهاى غير مشروعش دستبردارد بهترين و بىخطرترين و عقلايىترين راهاينست كه او را طلاقبدهد و از شر او نجات پيدا كند.
درست است كه در اثر طلاق زندگى او از هم مىپاشد و خسارتهاىزيادى هم خواهد ديد وتحمل اينكار دشوار است مخصوصا اگر بچهدارباشد ليكن به هر حال چارهاى جز اين وجودندارد.بهترين راه اينست كههمسرش را طلاق بدهد و فرزندانش را تحويل بگيرد.زيرا صلاحنيستفرزندان بيگناهش را در اختيار يك زن فاسد قرار دهد.
البته نگهدارى از بچهها دشوار است ليكن بايد مرد مطمئن باشد كه چون براى رضاى خدااين طريق را انتخاب نموده خدا هم ياريش مىكند وبزودى يك زن پاكدامن و عفيف نصيبشمىگردد و طولى نخواهد كشيدكه زندگى او در يك مسير عادى و آبرومند قرار خواهد گرفتفرمود:استفاده از نعمتهاى خدا جزء دين است (10) .
پيغمبر اسلام (ص) فرمود:آدم كثيف بد بندهاى است (11) .
پيغمبر اكرم فرمود:آنقدر جبرئيل درباره مسواك به من سفارشكرد كه بر دندانهايم ترسيدم (12) .
حضرت على (ع) فرمود:خدا زيبا است و زيبايى را دوست دارد.ودوست دارد كه آثار نعمتهايشرا بر بندگانش ببيند (13) .
پاكيزهگى و زيبايى اختصاص به زن ندارد.بلكه مرد هم بايد به سرو وضع خويش برسد و تميزو شيك باشد.بسيارى از مردها اصلا مقيد بهنظافت و لباس خوب نيستند.دير به دير به حماممىروند.به اصلاح سر وصورت چندان مقيد نيستند.با لباسهاى كثيف و موهاى ژوليده درمنزل ودر حضور مردم ظاهر ميشوند.بوى عرق بدن و پاهايشان مردم را اذيتميكند.
البته شايد اكثر مردها به زينت كردن و نظافت و شيك پوشى مقيدباشند ليكن آن هم درخارج منزل و براى مردم است.اما در داخل منزلاصلا مقيد نيستند.وقتى مىخواهند بهاداره يا بازار و خيابان يا مجلسمهمانى بروند سر و صورتشان را اصلاح ميكنند،موهايشان راشانه ورنگ و روغن ميزنند،بهترين لباسهايشان را پوشيده از منزل خارجمىشوند اما وقتى بهمنزل بازگشتند فورا لباسهاى اتو كرده و زيبا را درآورده لباسهاى مندرس و كثيف رامىپوشند.كمتر اتفاق مىافتد كه در منزل موهايشان را شانه بزنند و به آرايش و زيبايى مقيدباشند.بامداد كه ازخواب برخاستند با همان موهاى ژوليده و چشمهاى قى كرده براىخوردنصبحانه سر سفره مىنشينند.اگر اتفاقا يك يا چند روز از منزل خارجنشوند با همانوضع نامرتب بسر مىبرند.به طورى در منزل زندگى ميكنندكه هيچكس نمىخواهد به اونگاه كند نظافت و آرايش و شيكپوشى رافقط براى خارج منزل و براى مردم بيگانه گذاشتهاست.و هيچ به فكرخانوادهاش نيست.
آقاى محترم!چنانكه تو از زن كثيف و ژوليده بدت مىآيد و ازهمسرت انتظار دارى كه درمنزل به سر و وضع خودش برسد و تميز وقشنگ باشد مطمئن باش او هم همين انتظار را ازتو دارد.او هم از شوهرژوليده و بدقيافه بدش مىآيد دوست دارد هميشه شوهرش را زيبا ومرتبببيند.
اگر تو در داخل منزل به وضع خودت نرسى چشم همسرت درخارج منزل به مردانشيكپوش و خوش قيافه مىافتد و خيال ميكند كهآنان از آب و خاك دگر و شهر و دياردگرند.
وقتى آنان را با تو مقايسه ميكند از تو ناراضى و دلسرد ميگردد.توهم در داخل خانه به سر ووضع خودت برس و تميز و شيك باش تاهمسرت ببيند كه تو هم از مردان ديگر كمتر نيستى.تا محبتش زياد شود وبه خانه و زندگى بيشتر علاقهمند گردد و از فساد و انحراف سالم بماند.
اصولا چه ثمرى دارد كه براى مردان بيگانه و زنان كوچه و بازار زينتكنى با اينكه اصلااحتياجى به آنها ندارى ليكن براى همسرت كه شريكزندگى است و به مهر و محبت او كاملانيازمندى با بدترين وضع و قيافه ظاهر شوى؟!
بدين جهت،دين مقدس اسلام به مردان سفارش ميكند كه براىهمسران خويش آرايش وزينت كنند.
پيغمبر اسلام (ص) فرمود:
بر مرد واجب است كه غذا و لباس همسرش را تامين كند و باصورت و قيافه بد بر او ظاهرنشود.اگر چنين كرد حقش را ادا كردهاست (14) .
رسول خدا (ص) فرمود:بايد شما خودتان را براى همسرتان مرتبو آماده گردانيد،چنانكهدوست داريد آنان خودشان را براى شما مهياسازند (15) .
حسن بن جهم مىگويد:حضرت ابو الحسن عليه السلام را ديدم كهخضاب كرده بود.عرضكردم خضاب كردهايد؟فرمود:آرى.مرتب و مهيابودن باعث عفت زنان ميشود.به واسطهنامرتبى و مهيا نبودن مردان استكه زنان،عفتخويش را از دست ميدهند.سپس فرمود:آيادوست دارىهمسرت را نامرتب ببينى؟گفتم:نه.فرمود:او هم عينا مانند تو است. (16) امام رضاعليه السلام فرمود:زنان بنى اسرائيل بدان جهت از طريقعفتخارج شدند كه مردانشان بهمرتب بودن و زيبايى مقيد نبودند.سپسفرمود:همان انتظارى كه تو از همسرت دارى او نيزهمان انتظار را دارد. (17)
پىنوشتها:
1-اطلاعات 26 بهمن ماه 1350
2-اطلاعات 27 بهمن ماه 1348
3-سوره نور آيه 30
4 و 5-وسائل ج 14،صفحه 138 و 139
6-و نميدانند چرا؟ص 140.
7-شافى ج 1 ص 197
8-شافى ج 1 ص 197
9-بحار ج 62 ص 129
10-شافى ج 1 ص 208
11-شافى ج 1 ص 208
12-شافى ج 1 ص 210
13-شافى ج 1 ص 212
14-بحار ج 103 ص 254
15-مستدرك ج 2 ص 559.
16-وسائل ج 14 ص 183
17-بحار ج 76 ص 102