بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب همسرداری, ( )
 
 

بخش های کتاب

     02 - آيين همسردار
     03 - آيين همسردار
     04 - آيين همسردار
     05 - آيين همسردار
     06 - آيين همسردار
     07 - آيين همسردار
     08 - آيين همسردار
     09 - آيين همسردار
     10 - آيين همسردار
     11 - آيين همسردار
     12 - آيين همسردار
     13 - آيين همسردار
     14 - آيين همسردار
     15 - آيين همسردار
     16 - آيين همسردار
     17 - آيين همسردار
     18 - آيين همسردار
     19 - آيين همسردار
     20 - آيين همسردار
     21 - آيين همسردار
     22 - آيين همسردار
     23 - آيين همسردار
     24 - آيين همسردار
     25 - آيين همسردار
     fehrest -
 

 

 
 

به حرف بدگويان ترتيب اثر نده

يكى از صفات زشتى كه در بين مردم كاملا رواج دارد مذمت وبدگويى از ديگران است.

اين صفت پليد در بين دوستان و خانواده‏ها كدورت و دشمنى ايجادميكند.خانواده‏ها رامتلاشى ميگرداند.كانون گرم خانوادگى را سرد و بى‏رونق مينمايد.و چه بسا اوقات اسبابقتل و جنايت ميشود.

عيبجويى و بدگويى عوامل و علل مختلفى دارد.گاهى حسد باعث‏بدگويى ميشود،گاهىدشمنى و كينه‏توزى،گاهى انتفامجويى.گاهى به‏قصد خودستايى از ديگران بدگويى ميكند.گاهى از كسى خرده‏گيرى ميكندتا شنونده را نسبت‏باو بدبين نموده محبتش را به سوىخويش جلب نمايد.

گاهى بدينوسيله تظاهر به دوستى و خيرخواهى ميكند،ليكن خيلى كم اتفاق‏ميافتد كهقصد دلسوزى و خيرخواهى واقعى داشته باشد.از اين رهگذراست كه مرد عاقل و باهوشنبايد به مطلق بدگوييها ترتيب اثر بدهد بلكه‏بايد با كمال دقت و احتياط منظور گوينده رادريابد و مواظب باشد فريب‏ظاهرسازيهاى او را نخورد و تحت تاثير القاآت شيطانى او قرارنگيرد.

يكى از نكات قابل توجهى كه مرد بايد بدان توجه داشته باشداينست كه مادر و خواهر و برادرو زن برادرش غالبا با همسرش ميانه‏خوبى ندارند و لو تظاهر به دوستى داشته باشند.

علت قضيه اينست كه پسر قبل از ازدواج جزء خانواده پدر و مادرمحسوب ميشود و از خويشاستقلال ندارد.پدر و مادر سالها براى‏پسرشان رنج و زحمت ميكشند بدان اميد كه در آخرعمر از او منتفع شوند.

در عين حال كه برايش عروسى ميكنند و به صورت ظاهر مستقلش قرارميدهند ليكن ازوى انتظار دارند كه از پدر و مادر قطع علاقه نكند و درعين استقلال،تابع آنها باشد و بيش ازسابق نسبت‏به آنان اظهار محبت‏نمايد و در همه امور هيچكس حتى همسرش را بر آنهاترجيح ندهد و مانندسابق تمام توجهش به سوى آنان معطوف باشد.ليكن پسر وقتىازدواج‏ميكند تمام همش اينست كه يك زندگى خوش و آبرومند و كاملا مستقلى براىخويشتن تاسيس كند.چون همسر تازه‏اش را يك عضو مهم وشريك آن زندگى نوين ميداندبه وى اظهار عشق و علاقه ميكند.شبانه روززحمت ميكشد تا اسباب و لوازم زندگى را مرتبنموده اسباب رفاه وآسايش خودش و همسرش را فراهم سازد.هر چه در اين بارهبيشتركوشش كند به همين نسبت از زندگى سابقش جدا شده نسبت‏به‏خويشانش كمتراظهار علاقه خواهد نمود.

در اينجا است كه آنها مخصوصا مادر و خواهرش احساس خطرميكنند.متوجه ميشوند كه باورود يك دختر بيگانه به خانواده‏شان نزديك‏است پسرشان را از دست‏بدهند.هر چه بيشتربراى زندگى اختصاصى‏خويش و جلب رضايت همسرش كوشش كند آنان بيشتر احساسخطرمينمايند.از آن مى‏ترسند كه يك مرتبه رشته خويشاوندى را بريده و به‏طور كلى آنها رافراموش كند.در اين كم مهرى،عروس تازه را مجرم‏شناخته تمام گناهان را به گردن اوميگذارند.

براى حفظ موقعيت‏خويش و نگهدارى پسرشان غالبا بهترين راه‏را اين ميدانند كه مهر وعلاقه او را نسبت‏به همسرش كم كنند.بدين‏منظور از عروس تازه وارد عيبجويى ميكنند.برايش عيب و نقص‏مى‏تراشند.عيبهاى كوچك و غير قابل اعتنا را بزرگ جلوه ميدهند.پيش‏شوهرش از او بدگويى ميكنند.حتى اگر ضرورت اقتضا كرد از نسبتهاى‏دروغ هم باكندارند.صدها نقشه ميكشند تا از عروس تازه انتقام بگيرندو او را از نظر شوهر بيندازند.

مرد اگر آدم ساده و زود باورى باشد ممكن است از نيرنگها ودلسوزيهاى ظاهرى آنها متاثرگشته آلت دست آنها واقع شود.از بدگوييهاى آنها متاثر گشته نسبت‏به همسرش دلسرد گردد.بهانه‏جويى وغر و نق را شروع كند.موضوعات بسيار كوچك و بى‏اهميت را عيب‏بزرگ و قابلاهميت‏بشمارد.هميشه آنها را در نظر خويش مجسم نموده‏گاه و بيگاه از همسرش انتقاد كند.بدين وسيله محيط خانه را صحنه ايرادو خرده‏گيرى و كانون گرم خانواده را سرد و بى‏صفاگرداند.

هر چه بيشتر به حرفشان گوش بدهد تشويق شده بيشتر عيبجويى‏نموده دو بهم زنىمينمايند.در اثر فتنه‏انگيزيهاى آنها ممكن است كار زن وشوهر به زد و خورد و حتى طلاق وجدايى منجر شود.ممكن است آنقدرمزاحم عروس بيچاره شوند كه جانش به ستوه آمده اززندگى سير شود به‏حديكه از شدت ناراحتى و عصبانيت دست‏بخودكشى بزند.زنهاييكهازدست مادر يا خواهر يا برادر شوهر خويش انتحار نموده‏اند بسيارند ونمونه‏هايى از آنها درصفحات مجلات و روزنامه‏ها منعكس ميشود.

از باب نمونه به داستانهاى زير توجه فرماييد:تازه عروسى درپايان اولين هفته ازدواج سوزنخورد.پس از عمل جراحى به خبرنگاراطلاعات گفت:يك هفته است‏با مرد 34 ساله‏اى بنام...ازدواج كرده‏ام.

روزى كه به خانه شوهر ميرفتم حس ميكردم كه مانند زنان ديگر خوشبخت‏خواهم شد.ولىهنوز چند روز نگذشته بود كه ناسازگارى شوهر و خواهرشوهر شروع شد و زندگى كه فكرميكردم برايم بهشتى خواهد بود به‏جهنمى تبديل شد.اقوام شوهرم در اين مدت كم آنقدرمرا اذيت كردند كه‏از زندگى سير شدم و به وسيله خوردن سوزن خودكشى كردم (1) .

زنى خودسوزى كرد و در آخرين دقائق حيات به مامورين گفت:

برادران شوهرم زندگى را بر من تلخ كرده بودند و بخاطر آزار و اذيت آنهابود كه خودم راآتش زدم (2) .

تازه عروسى كه از بدرفتاريهاى مادر شوهرش به تنگ آمده بودخود را آتش زد (3) .

زنى به علت‏بدرفتارى و بهانه‏گيرى مادر شوهرش خودسوزى‏كرد (4) .

بنابراين،ناسازگاريها و فتنه‏انگيزيهاى مادر شوهر و خواهر شوهريكى از خطرات بزرگى استكه بنياد زناشوييها را متزلزل ميسازد وخوشى و آسايش را از خانواده‏ها سلب ميكند.پسنمى‏توان آنرا ناديده‏گرفت‏بلكه بايد با عقل و تدبير در صدد چاره‏اش برآمد.

البته نمى‏توان در دهان آنها را بست ليكن ميتوان سخنانشان راعقيم و بى‏اثر قرار داد.

مرد بايد بدين نكته توجه داشته باشد كه مذمتها و عيبجوييهاى‏بدگويان-چه مادر و خواهرباشند چه غير اينها-غالبا از روى‏خيرخواهى و دلسوزى نيست.بلكه عوامل ديگرى از قبيلحسد،كينه‏توزى،انتقام،خودنمايى،قصد سوء استفاده در ميان است.چون برخوشى و آسايشعروسشان رشك مى‏برند،چون در مقابل خواسته‏هاى‏آنها تسليم بدون قيد و شرط نشده،چون او را رقيب خويش و غاصب‏پسرشان ميدانند،چون ميخواهند پسرشان را نگهدارند تا ازوى استفاده ببرند،چون ميخواهند خودشان را خيرخواه جلوه دهند بدين جهت ازعروسبدگويى ميكنند تا نتواند در دل شوهرش زياد نفوذ كند.

آنها غالبا به فكر خويش هستند و منافع خودشان را بر مصالح پسرو عروسشان مقدم ميدارند.اگر خيرخواه بودند بواسطه عيبجوييها وولنگاريهاى خويش زندگى آنها را سرد و متزلزلنمى‏ساختند بلكه اسباب‏استحكام و دوام آنرا فراهم ميساختند.

تعجب اينجاست كه وقتى ميخواستند همين دختر را براى پسرشان‏نامزد كنند با تعريف وتوصيف مقام او را از فرشته‏ها هم بالاتر ميبردندليكن وقتى به خانه بخت قدم نهاد يك مرتبهوضع تغيير ميكند و داراى‏صدها عيب و نقص ميشود.

آقاى محترم!گول زبان چرب و نرم و دلسوزيهاى ظاهرى آنها رانخور.

اكثر عيوبيكه براى همسرت مى‏تراشند يا اصلا عيب نيستند ياعيوب كوچك و بى‏اهميتىهستند كه آدم عاقل نبايد بدانها اعتنا كند.

فرضا عيبى هم داشته باشد مگر بشر بى‏عيب سراغ دارى كه انتظار دارى‏همسرت به طوركلى بى‏عيب باشد؟

مگر مادر و خواهرت كه از همسرت عيبجويى ميكنند خودشان‏بى‏عيبند؟!اگر عيبى همداشته باشد در مقابل،صدها خوبى دارد.چراخوبيهايش را نمى‏بينى؟اگر به حرفشان گوشبدهى هر روز بليه و غوغايى‏بر پا ميسازند.ترا نسبت‏به زندگى و همسرت دلسرد ميگردانند.همسرت‏نيز نسبت‏به تو و زندگى بيعلاقه ميگردد.

محيط خانه كه بايد محيط صفا و محبت‏باشد به صحنه كشمكش و ايراد و بهانه‏جويى تبديلميگردد.اگر با همين وضع تا آخر عمر به زندگى‏ادامه بدهيد آسايش و سعادت نخواهيد داشت.و اگر به طلاق و جدايى‏منجر شود معمولا وضع بهترى پيدا نخواهيد كرد.زيرا علاوه برضررهاى‏اقتصادى و ناراحتيهاى روحى و زيانهاى آبرويى كه عائدت ميشود معلوم‏نيست درازدواج آينده شانس بهترى داشته باشى و بتوانى همسر بهترى‏پيدا كنى.در آنصورت همخيال نكن دست از سرت بردارند بلكه اگرمطابق ميلشان نبود باز هم عيبجويى و انتقاد راشروع خواهند كرد.پس‏بهتر است از همان ابتدا رسما به آنها بگويى اگر ميخواهيدخويشاوندى ورفت و آمد ما باقى بماند از همسر من بدگويى نكنيد و كارى بما نداشته‏باشيد.همسرم عيبى ندارد و من او را دوست دارم.وقتى ديدند سخنانشان‏در تو اثر ندارداكت‏خواهند شد و از شر عيبجوييها و فتنه‏انگيزيهاى آنهاخلاص خواهى شد.

ليكن بدين نكته نيز توجه داشته باش كه بعض مادر و خواهرها باين‏آسانيها از هدف خويشدست‏بردار نيستند و براى پيشبرد هدف خويش وانتقام گرفتن از عروس از دروغ گفتن وتهمت زدن و حتى اگر ضرورت‏اقتضا كرد از نسبت‏خيانت دادن هم باك ندارند.و بوسيله اينحربه برنده‏چنان اعصاب مرد را تحريك ميكنند كه كنترل خويش را از دست ميدهد وتحقيقنكرده همسر بيگناهش را طلاق ميدهد و حتى گاهى مرتكب قتل وجنايت ميشود.

بسيارى از جنايتها و طلاقها در اثر همين بدگوييها و نسبتهاى ناروابوقوع پيوسته است.

براى نمونه به داستان زير توجه فرماييد:«زن و شوهر جوانى به نام...و...به دادگاهمايت‏خانواده تبريزرفتند تا برگ عدم سازش بگيرند.مرد در دادگاه گفت:زن من براىبرادرم‏كه در اصفهان زندگى ميكند نامه‏هاى عاشقانه مينويسد.ديشب چند تا ازاين نامه‏ها رادر كمد لباس او پيدا كردم.اما زن در حاليكه اشك ميريخت‏توضيح داد كه مادر و خواهرشوهرم بر سر موضوعى...با من اختلاف‏دارند و دائما اذيتم ميكنند.ولى حالا كه مى‏بينندايرادگيريهاى آنها اثرى‏نكرده اين نامه‏ها را درست كرده توى كمد لباس من گذاشته‏اند تاشوهرم‏را تحريك كنند مرا طلاق بدهد.

در دادگاه اين زن و شوهر را آشتى دادند و روانه كردند.فقط درلحظه آخر به شوهر گفتند:بهمادر و خواهرت بگو اينقدر سر بسر عروس‏جوانشان نگذارند (5) ».

«زن 34 ساله‏اى از دست مادر شوهرش پيت نفت را بر سرش خالى‏كرد و خود را آتش زد.چندلحظه بعد همسايه‏ها با شنيدن فريادهايش به‏كمك شتافتند و او را به بيمارستان سيناىتهران رساندند.اين زن دربيمارستان گفت:مادر شوهرى دارم كه با ما زندگى ميكند.فوقالعاده‏عصبى و بهانه‏گير است.مرتب از من ايراد ميگيرد و بين من و شوهرم رابهم ميزند.ديروزكه براى خريد از خانه بيرون رفته بودم يكى از دوستانم‏را در كوچه ديدم و چند دقيقه با همدرد دل كرديم.وقتى به خانه رسيدم مادرشوهرم اعتراض كرده گفت:اين همه وقت كجا بودى؟جريان ملاقات بادوست دوران تحصيلم را برايش تعريف كردم.ولى او سرش را تكان داده‏گفت:دروغ ميگويى.تازه زير سرت بلند شده.شنيده‏ام با قصاب محله روى هم ريخته‏اى.من عصبانىشدم و از شدت ناراحتى تصميم گرفتم كه‏از دست او خودكشى كنم (6) ».

پس مرد در اينگونه موارد بايد كمال بردبارى و احتياط وعاقبت‏انديشى را بعمل آورد.و دراطراف و جوانب موضوع خوب تحقيق‏و كنجكاوى كند و تا مطلب خوبى برايش روشن ومسلم نشده از هراقدامى جدا اجتناب نمايد.

در اينجا لازم است‏خاطر نشان سازيم كه پدر و مادر براى‏فرزندشان خيلى رنج‏برده‏اند.درتحمل آن همه زحمت صدها اميد و آرزوداشته‏اند.اميدوار بوده‏اند كه در موقع درماندگىدستشان را بگيرد.شرعا ووجدانا حق دارند.سزاوار نيست انسان وقتى به استقلال رسيد واندك‏توانايى در خويشتن ديد حقوق آنها را يكسره فراموش كند و محو زن وفرزند گردد.سپاس‏گزارى از آنها در هر حال واجب و لازم است.حتى بعداز ازدواج هم بايد نسبت‏بآنهااحسان و احترام كند.و اگر محتاج و درمانده‏هستند واجب است‏بر آنان انفاق كند.بايد هميشهدر مقابلشان كوچكى وتواضع كند.

مانند سابق بلكه بيشتر اظهار محبت و اخلاص نمايد.رابطه‏اش را با آنهاقطع نكند.براىعرض ادب به منزلشان برود و براى احترام به مهمانى‏دعوتشان كند.كارى نكند كه آزردهخاطر گردند.به همسر و فرزندانش‏سفارش كند كه تواضع و احترام را از دست ندهند.به آنانبفهماند كه‏صلاح ما در اينست كه نسبت‏به پدر و مادر و ساير خويشان وفادار باشيم.

بدين وسيله ميتواند هم حقوق پدر و مادر و ساير خويشان را ادا كند و آنها را راضى نگهدارد وهم جلو اذيتها و ناسازگاريهاى آنان را بگيرد.اگراحساس خطر نكنند وجهى ندارد مزاحمعروسشان شوند بلكه ازطرفداران و حمايت كنندگان جدى او خواهند بود.

در خاتمه لازم است‏يادآور شويم كه عروس نبايد از شوهرش‏انتظار داشته باشد كه پدر و مادرو ساير خويشانش را يكسره فراموش كندو زحمتها و محبتهاى آنان را به طور كلى ناديدهبگيرد و با آنها قطع رابطه‏كند.اين كار نه باين آسانيها امكان دارد نه صلاح است.

عروس اگر زن عاقل و با تدبيرى باشد ميتواند به طورى با مادرشوهر و خواهر شوهرشرفتار كند كه از مادر و خواهر خودش نيزمهربان‏تر و دلسوزتر باشند.اگر در مقابل آنان حالتتسليم بخود بگيرد ودر كارها با آنها مشورت كند و رفت و آمد را قطع نكند و احترام آنهارامحفوظ بدارد و نسبت‏بآنان احسان و نيكى كند نه تنها مزاحمش نخواهندشد بلكه هموارهمددكار و حامى او خواهند بود.

اين موضوع در بخش اول كتاب به طور مشروح مورد بحث قرارگرفت ميتوانيد بدانجا رجوعنماييد.

لغزشهايش را نديده بگير

بشر جائز الخطاست.جز معصوم همه كس در زندگى اشتباه ولغزش دارد.ممكن است از روىجهالت و نادانى كارهاى ناروايى راانجام دهد.در اين جهت‏بين زن و مرد فرقى نيست.براى زندر زندگى‏زناشويى حتما لغزشها و اشتباهاتى اتفاق خواهد افتاد.ممكن است از باب‏نادانى ياعدم توجه يا شدت عصبانيت،نسبت‏به شوهرش بى‏ادبى كند. ممكن است‏حرف نيشدار يازشتى از دهانش خارج شود.ممكن است ازحال طبيعى خارج شود و داد و قال راه بيندازد.ممكن است‏بدون اجازه‏شوهر بلكه با نهى او كاريرا انجام دهد.ممكن است در اثر بى‏احتياطىيانادانى يا بى‏توجهى يك ضرر مالى وارد سازد.و دهها از اين قبيل امور كه‏كم يا بيش براى هرخانواده‏اى اتفاق خواهد افتاد.

البته در اين جهت ترديد نيست كه زن و شوهر بايد همديگر راراضى نگهدارند و از كارهاييكهاسباب كدورت و دلخورى است جدااجتناب نمايند.ليكن كمتر اتفاق ميافتد كه زن و شوهراصلا خطا و لغزش‏نداشته باشند.

بعضى از مردها خيال ميكنند كه در مورد خطاها و لغزشهاى زن و لوخيلى كوچك باشد بايدكاملا سختگيرى و مؤاخذه كرد تا تكرار نشود.

بايد از همان اوائل عروسى از او ضرب چشم گرفت،و به اصطلاح سرگربه را درب حجله بريد تاحواسش را كاملا جمع كند كه بعدا مرتكب خطانشود.

ليكن به تجربه ثابت‏شده كه برنامه مذكور نه تنها نتيجه مطلوب رانميدهد بلكه غالبا نتيجهمعكوس خواهد بخشيد.زيرا زنيكه تحت فشار وسختگيريهاى زياد شوهرش واقع شود گر چهممكن است مدتى كوتاه‏بردبارى كند ليكن بالاخره از اين وضع خسته ميشود،آنگاه ممكناست‏تصميم بگيرد كه قيد و بندها را پاره كند و خودش را آزاد سازد.كم كم به‏ايرادها و عتاب وخطابهاى شوهر عادت كرده نسبت‏به آنها بى‏اعتناخواهد شد.

پيش خود فكر ميكند كه اكنون كه شوهرم حتى از خطاها و اشتباهات و لغزشهاى غيرعمدى من نميگذرد و مرا تحت فشار قرار ميدهدچه بهتر كه گوش به حرفش ندهم تا تعديلشود و دست از سختگيريهايش‏بردارد.نسبت‏به شوهرش گستاخ و پررو ميشود و به مخالفت ونافرمانى‏عادت ميكند.

در اينصورت مرد يكى از چند كار را ميتواند انجام دهد.يا اينكه‏دست از مقاومت و سختگيرىبر نميدارد.در نتيجه،كارشان به لجبازى وكشمكش و نزاع دائمى منجر خواهد شد،و اگر باهمين وضع تا آخر عمربه زندگى ادامه بدهند،در تمام عمر يك دقيقه آسايش و خوشىنخواهندداشت.

يا اينكه شوهر از كشمكشها خسته مى‏شود و در مقابل همسرش‏تسليم مى‏گردد و به وىآزادى كامل مى‏دهد.در اين صورت زنى كه بازورآزمايى و مخالفت،قيد و بندها را پاره كرده واحساس پيروزى وآزادى مى‏نمايد نسبت‏به شوهر خويش و حرفهاى او كاملا بى‏اعتناخواهدشد.و شوهر نادان هم كه راه و رسم زن دارى را نمى‏دانسته ناچار مى‏شوددر مقابلرفتار او و لو خطاهاى بزرگ باشد دندان بر سر جگر گذاشته برروى مبارك نياورد.يا اينكه دراثر لجبازى و كشمكش،يكى از آنها يا هردو جانشان بستوه آمده تقاضاى طلاق و جدايىمى‏كند.

در اين صورت زن و مرد هر دو بدبخت و متضرر خواهند شد ومعلوم نيست‏به اين آسانيهابتوانند زندگى سعادتمندانه‏اى براى خويشتن‏فراهم سازند.بنابراين،سختگيرى و شدت عملراه اصلاح عيوب زن‏نيست‏بلكه غالبا نتايج‏بدى مى‏دهد كه مى‏توانيد نمونه آنها را دربين‏دوستان و آشنايانتان يا در صفحات مجلات و روزنامه‏ها بدست آوريد. پس بهترين طريقزن‏دارى اينست كه مرد ميانه‏روى را از دست‏ندهد و با عقل و تدبير رفتار كند.خطاهاىكوچك همسرش را كه از روى‏اشتباه يا غفلت و فراموشى صادر شده به كلى ناديده بگيرد وبراى آنهادعوا و داد و قال راه نيندازد بلكه بهتر است اصلا برويش نياورد.زيراقصد خلافنداشته تا استحقاق خشونت و مؤاخذه داشته باشد.

البته مى‏تواند در يك موقع مناسب با زبان خوش و مدارا به او تذكربدهد كه مواظب باشد ازاين قبيل اشتباهات برايش اتفاق نيفتد.و اگر ازروى نادانى مرتكب خلاف شده باز هم صلاحنيست مرد تندى و خشونت‏بخرج بدهد و در صدد مؤاخذه و تنبيه بر آيد.زيرا زن در صددمخالفت ونافرمانى نبوده بلكه از باب جهالت و نادانى آن را خوب پنداشته انجام داده‏است.دادو قال سودى ندارد بلكه بايد آن را ناديده گرفت و در يك موقع‏مناسب با زبان خوش و دليل وبرهان زشتى و مفاسد آن عمل را برايش‏اثبات نمود تا خودش از روى ميل و اختيار تصميمبگيرد كه بعدا مرتكب‏خلاف نشود.

در اين صورت موقعيت و احترام مرد محفوظ مى‏ماند و مى‏تواند باتصميم قاطع و نفوذ كلمهاز وقوع خطاهاى قابل اهميت جلوگيرى كند.

اگر با زبان خوش و ايجاد حسن تفاهم توانست همسرش را مطابق‏دلخواه تربيت كند و جلوخطاها و لغزشهايش را بگيرد قدردانى و تشكركند ليكن اگر ديد كاملا گوش به حرفشنمى‏دهد و گاه گاه مرتكب خطامى‏شود،باز هم بهتر است مرد خطاهاى كوچك او را نديدهبگيرد و درمقابلش سرسختى و مقاومت نشان ندهد و در صدد تنبيه و انتقامجويى‏بر نيايد وحتى اصرار نكند مجرميت او را باثبات رساند تا عذرخواهى كند. زيرا زنها غالبا يك حالتلجبازى و دنده كجى دارند اگر مرد با همان حال‏با آنها ساخت مى‏تواند از وجودشان بهره‏مندگردد ليكن اگر در مقابلشان‏سر سختى نشان داد ممكن است در اثر لجبازى و ستيزه‏گرىكارشان به‏جاهاى باريك حتى طلاق و بالاتر از آن حتى قتل و جنايت منتهى شود.

مرد عاقل و خردمند بايد عواقب امر را بخوبى بسنجد و آثار سختگيرى ومقاومت را با آثارعفو و بخشش مقايسه كند در اينصورت يقينا عفو وبخشش را ترجيح خواهد داد،مگرخطاهاى بزرگى كه قابل بخشش‏نباشند،در آن صورت مرد وظيفه ديگرى پيدا مى‏كند.

اين موضوع به قدرى حساس بوده كه شارع مقدس اسلام آن را به‏عنوان يك حقى از زن برمرد واجب نموده است.على بن ابيطالب‏عليه السلام فرمود:در هر حال با زنها مدارا كنيد و بازبان خوش با آنان‏سخن بگوييد شايد اعمالشان را نيكو گردانند (7) .

امام سجاد عليه السلام فرمود:حق زن بر تو اينست كه نسبت‏باومهربانى كنى زيرا زير دستتو مى‏باشد.و طعام و لباسش بدهى.ونادانيهايش را ببخشى (8) .

از امام صادق (ع) سئوال كردند زن چه حقى بر شوهرش دارد كه‏اگر آن را ادا كند نيكوكارشمرده مى‏شود؟فرمود:غذا و لباسش را بدهد وكارهايى را كه از باب نادانى انجام مى‏دهدببخشد (9) .

رسول خدا (ص) فرمود:مثل زن مثل استخوان كج است كه اگربحال خودش گذاشتىمى‏توانى از آن استفاده كنى ليكن اگر خواستى صافش كنى خواهد شكست (10) .

امام صادق (ع) فرمود:كسيكه زير دستانش را بخاطر خطاهاى‏كوچك تنبيه كند نبايدانتظار بزرگى و رياست داشته باشد (11) .

پى‏نوشتها:

1-اطلاعات 25 آبان 1348

2-اطلاعات 14 مرداد ماه 1349

3-اطلاعات 13 ارديبهشت 1349

4-اطلاعات 16 ارديبهشت 1349

5-اطلاعات 3 اسفند ماه 1350

6-كيهان 25 فروردين 1352.

7-بحار ج 103-223

8-بحار ج 74 ص 5

9-شافى ج 2 ص 139

10-وسائل ج 14 ص 123

11-بحار ج 75 ص 272