بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب همسرداری, ( )
 
 

بخش های کتاب

     02 - آيين همسردار
     03 - آيين همسردار
     04 - آيين همسردار
     05 - آيين همسردار
     06 - آيين همسردار
     07 - آيين همسردار
     08 - آيين همسردار
     09 - آيين همسردار
     10 - آيين همسردار
     11 - آيين همسردار
     12 - آيين همسردار
     13 - آيين همسردار
     14 - آيين همسردار
     15 - آيين همسردار
     16 - آيين همسردار
     17 - آيين همسردار
     18 - آيين همسردار
     19 - آيين همسردار
     20 - آيين همسردار
     21 - آيين همسردار
     22 - آيين همسردار
     23 - آيين همسردار
     24 - آيين همسردار
     25 - آيين همسردار
     fehrest -
 

 

 
 

برايش مادرى كن

انسان در مواقع گرفتارى و بيمارى احتياج به پرستار و غمخواردارد،دلش ميخواهد كسى باوى همدردى كند،به وسيله نوازش و دلجويى‏دردهايش را تسكين دهد.به وسيله دلداريها وتقويتهاى روحى اعصابش‏را آرامش بخشد،مردها همان كودكان سابق هستند كه بزرگشده‏اند،هنوزهم احتياج به نوازشها و محبتهاى مادر دارند،مرد وقتى با زنى پيمان‏زناشويىبست انتظار دارد كه در مواقع گرفتارى و بيمارى درست ماننديك مادر مهربان از وىپرستارى و دلجويى كند.

خانم محترم،اگر شوهرت مريض شد بيش از سابق مهربانى كن،اظهار همدردى و تاسف كن،چنان وانمود كن كه از بيمارى او شديداناراحت هستى،دلداريش بده،اسباب استراحت رابرايش فراهم ساز،بچه‏ها را ساكت كن تا اعصابش آرام گردد،اگر احتياج به دكتر و داروداردوسيله‏اش را فراهم ساز،هر غذايى را كه ميل دارد و برايش خوبست فوراتهيه كن،دم به دماز او احوالپرسى و دلجويى كن،سعى كن هر چه بيشتر دركنار بسترش بنشينى،اگر از شدتدرد خوابش نمى‏برد سعى كن تا ميتوانى‏بيدار بمان،وقتى بخواب رفتى گاهى كه بيدارميشوى سرى باو بزن و اگرخواب نيست احوالپرسى كن،اگر شب را به بيخوابى گذراندهبامداداظهار ناراحتى كن،در روز اتاق را خلوت كن شايد خوابش ببرد،نوازشهاو دلسوزيهاى تودردهايش را تسكين ميدهد و در بهبوديش كمك ميكند،به‏علاوه،اين قبيل كارها را از علائموفا و صميميت و محبت‏حقيقى‏مى‏شمار،در نتيجه،به زندگى دلگرم ميشود،نسبت‏به تو علاقهبيشترى پيداميكند،اگر مريض شدى همين عمل را نسبت‏به تو انجام ميدهد. آرى اين عمليك نوع شوهردارى است و رسول خدا فرمود:

«جهاد زن اينست كه خوب شوهردارى كند (1) ».

راز نگهدار باش

معمولا خانمها ميل دارند از اسرار و رموز شوهرشان با اطلاع‏شوند،ميخواهند از وضع كسب،مقدار درآمد،موجودى،اسرار كسبى،تصميمات آينده‏اش با خبر شوند.و بطور خلاصه ازشوهرشان انتظار دارندكه تمام اسرارش را در اختيار آنها بگذارد و چيزى را پنهان نكند،برعكس‏اكثر مردها هم حاضر نيستند تمام اسرارشان را در اختيار همسرشان قراردهند،وهمين موضوع گاهى سبب دلخورى و حتى بدبينى ميشود.

خانم شكايت ميكند كه شوهرم به من اعتماد ندارد،اسرارش را ازمن مخفى ميكند،با من يكرنگ و صريح نيست،گويا سر و سرى دارد.

نميگذارد نامه‏هايش را بخوانم،درآمد و مقدار موجودى خودش را به من‏نميگويد،با من درددل نميكند،در جواب سؤالهاى من طفره ميرود و حتى‏گاهى دروغ ميگويد،اتفاقا مردها همبى‏ميل نيستند كه اسرار و رموززندگى‏شان را در اختيار همسرشان قرار دهند.ليكن عذرشاناينست كه‏زنها راز نگهدار نيستند،دهانشان در و دروازه ندارد،ظرفيت ندارند مطلبى‏را بهطور كلى كتمان كنند،هر چه را شنيدند فورا براى ديگران بازگوميكنند،با اندك بهانه‏اىممكن است اسرار انسان را فاش كنند و اسباب‏دردسر او را فراهم سازند.اگر كسى بخواهداسرار انسان را كشف كند به‏آسانى مى‏تواند همسرش را فريب داده به وسيله او به مقصدخويش نائل گردد،ممكن است‏بعض خانمها از دانستن مطالب سرى سوء استفاده‏نمايند وحتى آنها را اسباب نفوذ در شوهر قرار داده در صورت عدم تمكين‏اسباب گرفتارى او را فراهمسازند.

البته عذر مردها تا حدودى موجه است،زنها زودتر از مردها تحت‏تاثير عواطف و احساساتقرار ميگيرند،معمولا احساساتشان بر تعقلشان‏غلبه دارد،وقتى عصبانى شوند خويشتن دارىبرايشان دشوار است،درآنمواقع ممكن است از دانستن اسرار سوء استفاده نموده اسبابگرفتارى‏مرد را فراهم سازند.شايد خوانندگان از اين قبيل حوادث زياد سراغ‏داشته باشندليكن از باب نمونه به داستان زير توجه فرماييد:

«زنى بنام...راز شوهرش را فاش كرد و او محكوم به يك سال‏زندان شد،خانم ميگويد:منشوهرم را از جان و دل دوست دارم ولى اخيرابه من كم محبت‏شده بود،اين كار را كردم تا ازاين به بعد بيشتر دوستم‏بدارد،اين خانم گردنبند گرانقيمت‏خواسته بود ولى...زير بار نرفت.اوهم‏تقلب در ازدواجشان را فاش كرد تا بزندان بيفتد (2) ».

بنابراين اگر زن ميل داشته باشد كه شوهرش كاملا يك رنگ بوده‏چيزى را از او مخفى نكندبايد بقدرى راز نگهدار و با احتياط باشد كه‏بدون اجازه شوهرش براى هيچكس و در هيچحال چيزى را نقل نكند،حتى براى خويشان و دوستان صميمى خودش اسرار شوهرش رافاش‏نكند،در راز نگهدارى اين مقدار كافى نيست كه اسرارش را به ديگرى‏بگويد و سفارشكند به كسى نگو،زيرا او هم به طور حتم دوستانى دارد،ممكن است اسرار شما را در اختيارآنها قرار دهد و سفارش كند به كسى نگوييد،يك وقت انسان متوجه ميشود كه اسرارش فاششده است.

بنابراين شخص عاقل اسرارش را به احدى نميگويد.

حضرت على عليه السلام فرمود:«سينه عاقل صندوق اسرارش‏ميباشد (3) ».

على عليه السلام فرمود:«خوبيهاى دنيا و آخرت در دو چيز جمع‏است:راز نگهدارى و دوستىبا خوبان،و تمام بديها در دو چيز جمع شده:

فاش كردن اسرار و دوستى با اشرار» (4) .

مديريت او را بپذير

هر مؤسسه يا اداره يا كارخانه يا كارگاه و بالاخره هر تشكيلات‏اجتماعى احتياج به يك مديرمسئول دارد.گر چه بايد بين افراد آن مؤسسه‏تعاون و همكارى وجود داشته باشد ليكن به هرحال بدون مدير بخوبى‏اداره نخواهد شد.اداره يك منزل يقينا از اداره هر مؤسسه‏اى دشوارتروبا ارزش‏تر است و احتياج بيشترى به مدير دارد.

در اين جهت ترديد نيست كه بايد در بين اعضاى يك خانواده‏تفاهم كامل و تعاون و همكارىوجود داشته باشد ليكن وجود يك‏سرپرست عاقل و با تدبير هم برايشان ضرورت دارد،هرخانه‏اى كه يك‏مدير با تدبير و نافذ الكلمه‏اى نداشته باشد به طور حتم اوضاع منظمورضايتبخشى نخواهد داشت،سرپرستى خانه يا بايد به عهده مرد باشد و زن‏از او اطاعت كند،يا به عهده زن باشد و مرد فرمانبردارى كند،ليكن از آنجا كه اينكار غالبا از مردها بهتر ساختهاست چون تعقلاتشان‏بر احساساتشان غلبه دارد خداوند حكيم اين مسؤوليت‏بزرگ را بردوش‏او نهاده در قرآن شريف ميفرمايد:

«مردان سرپرست زنانند،زيرا خدا بعض افراد را بر بعض ديگربرترى داده است و براى اينكه ازمالهاى خويش خرج كرده‏اند.پس زنان‏شايسته فرمانبردارند (5) ».

بنابراين صلاح خانواده در اينست كه مرد را به عنوان بزرگ وسرپرست‏خانواده بشناسند و بانظر و صلاحديد او كار كنند،اين موضوع‏بدانمعنا نيست كه مقام زن كوچك شده باشد بلكهحفظ نظم و انضباطمنزل چنين اقتضائى را دارد،اگر خانمها احساسات خام و تعصبهاىبيجارا كنار بگذارند وجدان خودشان نيز بدين موضوع قضاوت ميكند.

خانم...ميگويد:ما در ايران رسم خوبى داشتيم كه متاسفانه به‏تدريج‏خلل يافته است.سنت اينبود كه هميشه مرد در خانواده ايرانى‏رئيس خانواده بود ولى امروز وضع منزل متزلزل شده وخانواده در موردانتخاب رئيس سرگردان مانده است.ولى بهتر است زن امروزى كه دربسيارىاز موارد اجتماعى حقى برابر با مرد يافته است در خانه مرد را به‏عنوان رئيس قبول داشتهباشد...بايد به همه كسانى كه ميخواهند ازدواج‏كنند اين فكر قديمى توصيه شود كه وقتىقدم به خانه بخت ميگذارند بالباس عروسى وارد خانه شوهر شوند و با كفن خارج شوند (6) ».

البته اين مطلب هست كه گرفتاريهاى زندگى و مشاغل روزانه مردغالبا اجازه نميدهد كه درتمام امور خانواده دخالت كند و در واقع مى‏توان‏گفت كه قسمت عمده كارها عملا در اختياركدبانوى خانه است و اكثريت‏قريب به اتفاق كارها بر طبق ميل و اراده او انجام ميگيرد ليكنبه هر حال‏حق حاكميت و سرپرستى مرد بايد محترم شمرده شود.اگر در جايى اظهارعقيده ودخالت كرد و لو در امور جزئى خانه‏دارى باشد نبايد در مقابل‏پيشنهادش استقامت‏بخرج دادو بدينوسيله حق حاكميت او را مورد انكارقرار داد،و الا به شخصيتش لطمه وارد شده خودشرا مسلوب الاراده‏و همسرش را يك زن بى‏ادب و حق نشناس و لجباز حساب ميكند،اززندگىدلسرد و به همسرش كم علاقه ميشود.چون شخصيتش جريحه‏دارشده ممكن است در صددتلافى و انتقام بر آيد و حتى در مقابل خواسته‏هاى‏بجا و معقول همسرش سر سختى نشاندهد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:«زن خوب به حرف شوهرش‏گوش ميدهد و مطابقدستوراتش عمل ميكند». (7)

زنى از رسول خدا پرسيد:«زن نسبت‏به شوهرش چه وظيفه‏اى‏دارد؟فرمود:بايد از وى اطاعتكند و از فرمانش تخلف ننمايد (8) ».

پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:«بدترين زنها زن لجباز ويك دنده است (9) ».

رسول خدا فرمود:«بدترين زنها كسانى هستند كه هم نازا و هم كثيف و لجباز و نافرمانباشند (10) ».

خانم گرامى،شوهرت را به عنوان بزرگ و سرپرست‏خانواده‏بپذير،با نظر و مشورت وى كارهارا انجام بده،از دستوراتش تخلف‏نكن،اگر در كارى دخالت كرد در مقابلش سرسختى نشاننده،و لو اينكه‏از امور خانه‏دارى باشد كه تو بهتر از آن اطلاع دارى،شوهرت را عملايك فردمسلوب الاختيار قرار نده،بگذار گاه گاه در كارها دخالت كند وبدين رياست صورى دلخوشباشد،موضوع رياست او را عملا به‏فرزندانت نشان بده،به آنها تذكر بده در كارها از پدرشاناجازه بگيرند واز فرمانش تخلف ننمايند.از كودكى آنها را بدين رفتار عادت بده تا حرف‏شنو وفرمانبردار و با ادب بار آيند،و احترام تو و شوهرت محفوظ بماند.

در سختيها سازگار باش

دنيا براى هيچكس يكسره نميرود،و چرخ روزگار هميشه بر طبق‏دلخواه نمى‏چرخد،زندگىهزاران نشيب و فراز دارد،ممكن است انسان‏به بيمارى سختى مبتلا شود،ممكن است‏بيكار وخانه‏نشين گردد،ممكن‏است مال و ثروتش را از دست داده تهيدست‏شود،و صدها از اينقبيل‏حوادث كه براى همه كس امكان وقوع دارد.

زن و شوهرى كه دست‏بيعت را به هم داده پيمان زناشويى را امضاميكنند بدان منظور استكه در همه حال با هم و يار و غمخوار همديگرباشند،بايد پيمان زناشويى چنان استوار و رشتهالفت و محبت‏به قدرى‏نيرومند باشد كه در همه حال بر سر عهد و پيمان خويش باقى بمانند،در خوشى و ناخوشى با هم باشند،در بيمارى و سلامتى،در حال وسعت وتنگدستى با همباشند.

خانم محترم،اگر روزگار با شوهرت نساخت و تهيدست‏شد مباداغمى بر غمهايش بيفزايى وبناى ايراد و ناسازگارى را بگذارى.اگر به‏بيمارى سختى مبتلا شد و مدتى در خانه يابيمارستان بسترى گشت رسم‏وفادارى و انسانيت چنان است كه مانند سابق بلكه بيشتراظهار محبت‏نموده با كمال صفا از وى پرستارى كنى،از پرستارى و خرج كردن دريغ‏نكن،اگرشوهرت ندارد ليكن تو دارى باز هم از اموال خودت براى بهبوداو خرج كن،اگر تو مريضميشدى او تا قدرت داشت از مال خودش براى‏معالجه تو صرف ميكرد تا بهبود حاصل كنى،اكنون كه او ندارد ليكن تودارى آيين وفادارى و عاطفه اقتضا دارد كه اموالت را در راه اوصرف‏كنى،اگر در اين موقعيت‏حساس بدادش نرسيدى ترا يك زن بى‏وفا وخودخواهىمى‏شمارد كه مال دنيا را بر وجود شوهر ترجيح ميدهد،در اينصورت مهر و علاقه‏اش نسبت‏بهتو كم ميشود،و حتى ممكن است‏به‏قدرى دلسرد شود كه ترا لائق مقام همسرى ندانستهطلاق را ترجيح دهد.

به داستان زير توجه فرماييد:

«مردى...به دادگسترى آمده بود تا همسرش را طلاق گويد.اظهارداشت:بيمار بودم دكترگفته بود بايد تحت عمل جراحى قرار گيرم.از زنم‏خواستم پس‏انداز خود را به عنوان وام دراختيارم بگذارد حاضر نشد و ازخانه من قهر كرد.ناچار در يك بيمارستان دولتى تحت عملجراحى قرارگرفتم و اينك كه بهبود يافته‏ام محال است‏با او زندگى كنم.چون پول را برمنترجيح داد و چنين زنى را نمى‏توان يك همسر ناميد (11) ».

هر فرد با وجدانى تصديق ميكند كه حق با مرد مذكور بوده است.

چنين زن خودخواهى كه در يك چنين موقعيت‏حساسى كه جان شوهرش‏در معرض خطربوده حاضر نشده پس‏انداز خويش را براى نجات‏شوهرش خرج كند،او را رها كرده و به خانهپدرش رفته لايق مقام محترم‏همسرى نيست.

خانم محترم،مواظب باش در چنين مواقعى انسانيت و عاطفه را ازدست ندهى،اگر شوهرتبه بيمارى سختى مبتلا شد كه تا آخر عمردامنگير اوست‏يا به زندان محكوم شد مبادا با زورقانون طلاق بگيرى و اوو فرزندانت را تنها و بى‏سرپرست رها كرده كنار بكشى،آياوجدانت‏راضى ميشود كه شوهر بيچاره‏ات را كه در ايام خوشى با هم بوده‏ايد اكنون‏كهدرمانده گشته تنها رها كرده بروى؟از كجا كه خودت چند روز ديگر به‏همين بليه گرفتارنشوى؟بر فرض اينكه طلاق گرفتى و شوهرى هم پيداكردى از كجا كه برايت‏بهتر بشود؟دست از خودخواهى و هوسبازى‏بردار.از خود گذشتگى و فداكارى بخرج بده،عاطفه و وجدانداشته باش،براى رضاى خدا و براى حفظ حيثيت و شرافت‏خودت با شوهر وفرزندانت‏به هرحال بساز،بردبارى و صبر داشته باش،فرزندانت راخوب تربيت كن و عملا به آنها درسفداكارى و سازگارى بياموز،ومطمئن باش كه در دنيا و آخرت بهترين پاداش را خواهى داشت،زيرا اين‏عمل تو بهترين مصداق شوهردارى است كه در رديف جهاد قرار داده شده‏است.

پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:«جهاد زن در اينست كه‏خوب شوهردارى كند (12) ».

قهر نكن

معمول بعض زنها اينست كه وقتى از دست‏شوهرشان ناراحت‏شدند قهر ميكنند،صورتشان رادر هم كشيده حرف نميزنند.در گوشه‏اى‏نشسته دست‏به هيچ كارى نمى‏زنند.غذا نمى‏خورند،بچه‏ها را ميزنند،يواش يواش غرولند ميكنند.به عقيده آنها قهر و دعوا بهترين وسيله‏اى‏استكه ميتوان بدان متوسل شد و از شوهر انتقام گرفت،ليكن برنامه‏مذكور نه تنها شوهر را تنبيهنميكند بلكه ممكن است عواقب بسيار بدى رادر برداشته باشد،زيرا ممكن است‏شوهرت نيزمقابله به مثل نموده قهركند،در اينصورت تا چند روز بايد با حالت ناراحتى زندگى كنيد،توغربزنى او غر بزند،تو اوقات تلخى كنى او اوقات تلخى كند،تو حرف نزنى‏او حرف نزند،تابالاخره خسته شويد و به وساطت‏يكى از خويشان يادوستان يا با يك بهانه ديگر با هم آشتىكنيد،اما اين آخرين قهر و دعواى‏شما نيست‏بلكه طولى نميكشد كه باز از دست‏شوهرتناراحت ميشوى وقهر و دعوا شروع ميشود يعنى يك عمر را بايد با حالت قهر و دعوا و كينه‏وكدورت زندگى نماييد،بدينوسيله هم خودتان را بدبخت‏خواهيد كرد هم‏فرزندان بيگناهتانرا به بدبختى و سيه روزى خواهيد انداخت.

اكثر جوانانى كه از خانه و زندگى فرار ميكنند و در دامهاى‏رنگارنگ فساد واقع ميشوند ازفرزندان همين خانواده‏ها هستند.

از باب نمونه به داستانهاى زير توجه فرماييد:

«جوانى بنام...گفت:پدر و مادرم هر روز با يكديگر دعوا ميكنند،و هر كدام از آنها به خانه يكىاز بستگانشان ميروند،من نيز ناچار دركوچه و خيابان سرگردان ميشوم.كم كم گول ديگرانرا خوردم و بدزدى دست زدم‏».

دختر ده ساله‏اى بنام...به مددكاران اجتماعى گفت:درست‏بيادم‏نيست ولى همينقدر ميدانمكه يك شب پدر و مادرم دعوايشان شد.روز بعدمادرم رفت و چند روز بعد پدرم مرا به عمه‏امسپرد.مدتى نزد عمه‏ام بودم تااين پيره زن مرا از عمه‏ام گرفت و به تهران آورد.چند سالى استنزد اونگهدارى ميشوم.آنقدر رنج مى‏برم كه ديگر نميخواهم به خانه‏اش بروم.

خانم آموزگار گفت:امسال هم مثل هميشه سال تحصيلى آغاز شد و دبستان...از عده‏اى ازدانش آموزان نام نويسى كرد...اين دختر هم يكى از آنهابود.سال تحصيلى به آرامى ميگذشتو شاگردان مشغول تحصيل بودند.

ولى...در كلاس آرام نبود و نمى‏توانست درس بخواند.دائم مانند اشخاص‏مريض سرش راميان دستها ميگذاشت و به فكر فرو ميرفت.حتى چند روزبعد از ظهر كه مدرسه تعطيل شددر گوشه‏اى از حياط نشست هر چه‏اصرار كرديم به خانه برود قبول نكرد.پريروز هم اينصحنه تكرار شد.به‏آرامى علت‏به خانه نرفتن او را پرسيدم.گفت:نزد پير زنى به نام...

نگهدارى ميشوم.مرا اذيت ميكند.ديگر نمى‏خواهم به خانه باز گردم.

پرسيدم پدر و مادرت كجا هستند؟چند دقيقه گريست‏سپس گفت آنها از هم‏جدا شدند.ومن به دست اين پيره زن افتادم‏» (13)

ممكن است‏شوهرت در مقابل قهرهاى تو عكس العمل شديدترى‏نشان داده به ناسزاگوئى وكتك كارى برسد.آنگاه تو ناچار شوى به عنوان‏قهر به خانه پدرت بروى و شكايت او را نزد آنهاببرى.و با دخالت آنهااختلافات شما شديدتر و عميق‏تر گردد،ممكن است‏شوهرت از اين قهر ودعواهاى متوالى بستوه آيد و جدايى را بر اين زندگى كثيف ترجيح بدهد.

در اينصورت هم شوهرت را بدبخت كرده‏اى هم خودت را ليكن به طورحتم تو بيشتر از اومتضرر خواهى شد،شايد ناچار شوى تا آخر عمر تنهابمانى يا سر بار پدر و مادرت گردى.حتمابعدا پشيمان خواهى شد ليكن‏پشيمانى سودى ندارد.

«زنى ميگفت:با جوانى ازدواج كردم اما زندگى ما ديرى نپاييد.نه‏من از رموز شوهردارىاطلاع داشتم،نه او راه و رسم زندارى راميدانست،دائما با هم كشمكش داشتيم،يك هفته منقهر ميكردم و هفته بعداو،فقط جمعه‏ها با پا در ميانى بستگان با هم آشتى ميكرديم،اين قهروآشتى‏ها سبب دلسرد شدن شوهرم شد،و به تدريج‏به فكر پيدا كردن همسرديگرى افتاد،منهم به علت كمى سن اهميتى به طلاق نميدادم و حاضر به‏تجديد نظر در رفتارم نبودم،از همجدا شديم،اطاقى براى خودم اجاره‏كردم و به تنهايى زندگى ميكردم،خيلى زود متوجهخطرات شدم،اغلب‏كسانى كه با هم آشنا ميشديم در صدد اغفالم بودند،تصميم گرفتم باشوهرم‏آشتى كنم،به خانه‏اش رفتم.در آنجا با خانمى روبرو شدم كه خود را همسراو معرفىنمود،با چشم گريان به اطاقم بازگشتم‏» (14)

«زن جوان 22 ساله‏اى كه با وجود يك فرزند طلاق گرفته و به‏منزل پدرش رفته بود شبعروسى خواهرش دست‏بخودكشى زد» (15) .

بنابراين قهر و دعوا نه تنها درديرا دوا نميكند بلكه ممكن است‏صدها گرفتارى و دردسربوجود آورد.

خانم محترم،از قهر و دعوا جدا اجتناب كن،اگر از شوهرت‏عقده‏اى داشتى قدرى صبر كن تاحواست جمع شود،آنگاه با نرمى وملايمت موضوع ناراحتى خودت را با شوهرت در ميانبگذار،مثلا با زبان‏خوش نه به عنوان اعتراض بگو:تو در فلان مجلس به من توهين كردى،يافلان حرف را به من زدى،يا به فلان پيشنهاد من عمل نكردى،آيا سزاواراست نسبت‏به مناينقدر كم لطف باشى؟با اين قبيل حرفها هم عقده‏ات‏حل ميشود،هم شوهرت تنبيه ميگردد.و به طور حتم در صدد تلافى‏بر خواهد آمد.ترا يك خانم با وفا و خوش اخلاق و اهل زندگىمى‏شناسد وهمين احساس در اخلاق و رفتارش آثار خوبى خواهد گذاشت.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:«هر گاه دو نفر مسلمان با هم‏قهر كنند و تا سه روز صلحنكنند از اسلام خارج خواهند شد و در بينشان‏ولايتى باقى نخواهد ماند.پس هر كدام از آنهاكه در صلح پيش قدم شود درقيامت زودتر به بهشت‏خواهد رفت‏». (16)

پى‏نوشتها:

1-بحار ج 103 ص 247

2-اطلاعات 19 ديماه 1350

3-بحار ج 75 ص 71

4-بحار ج 74 ص 178

5-سوره نساء آيه 34 الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض‏و بما انفقوا مناموالهم فالصالحات قانتات .

6-اطلاعات 17 مرداد ماه 1351.

7-بحار ج 103 ص 235

8-بحار ج 103 ص 248

9-مستدرك ج 2 ص 532.

10-شافى ج 2 ص 129.

11-اطلاعات 25 آذر ماه 1350.

12-بحار ج 103 ص 247

13-اطلاعات 28 مهر ماه 1348.

14-اطلاعات 8 آذر ماه 1350.

15-اطلاعات 17 اسفند ماه 1348.

16-بحار ج 75 ص 186.