به حرف بدگويان گوش نده
به حرف بدگويان گوش نده
يكى از صفات زشتى كه در بين مردم شيوع دارد صفت عيبجويى وبدگويى از ديگران است.اين صفت كثيف علاوه بر زشتى ذاتى كه داردمفاسد بيشمارى را نيز ايجاد ميكند،سبببدبينى و سوءظن مىشود،نفاق ودشمنى بوجود مىآورد،مردم را بجان هم مىاندازد،رشتههاى انس و مودترا قطع ميكند،صفا و صميميت را از بين مىبرد،كانون گرم خانوادگىراسرد مىكند،در بين زن و مرد جدايى مىافكند،باعث قتل و جنايتمىشود.
متاسفانه اين عيب بزرگ به طورى در بين ما شايع شده كه زشتىخود را از دست داده است،نقل هر مجلس و زينتبخش هر محفل و يكسرگرمى رسمى بشمار مىرود،كمتر مجلسىاتفاق مىافتد كه از كسىبدگويى نشود،مخصوصا اگر مجلسى زنانه باشد،وقتى دو زن با همبرخوردنمودند بدگويى و ولنگارى شروع مىشود،از اين بد بگو از آن بد بگو،پشتسر اين بدبگو پشتسر آن بد بگو،گويا در عيبجويى مسابقهگذاشتهاند،بدتر از همه اينكه گاهى ديگرانرا رها كرده به شوهرانيكديگر مشغول مىشوند،بالاخره عيب و نقصى براى شوهر ديگرىپيداكرده مىگويد،يا از قيافه و شكلش مذمت مىكند،يا از شغل و كارشبدگويى مىنمايد،يابه مراتب تحصيلاتش ايراد مىگيرد يا از اخلاق وآدابش انتقاد ميكند يا به اوضاع مالىاشخردهگيرى ميكند،اگرنفت فروش باشد ميگويد شوهرت بوى نفت مىدهد چگونه با اوبسرمىبرى؟اگر كفاش باشد مىگويد چرا به كفاش شوهر كردى؟اگر رانندهباشد ميگويد:شوهرت هميشه در سفر است،خيرى نمىبينى،اگر قصاب باشد مىگويد:بوى دنبه ميدهد.اگر ادارى باشد ميگويد:در زندگى و محلشغل آزادى ندارد،اگر ندار و كم درآمد باشدميگويد:چگونه با اين شوهرندار مىسازى؟حيف از تو خانم به اين خوشگلى كه شوهرتزشت وبد تركيب است،شوهرت كوتاه قد يا سياه رنگ يا لاغر اندام است،چرا بهيك چنينمردى شوهر كردى؟مگر پدر و مادرت از تو سير شده بودند كهترا به يك چنين مردى شوهردادند؟تو كه صدها خواستگار داشتى،حيفنبود به يك مرد بىسواد كوتاه فكر شوهر كنى و ازتمام خوشيها محرومگردى؟نه سينما نه تفريح،پس چى؟
راستى چه شوهر بد اخلاقى دارى هر وقت او را مىبينم صورتشدرهم كشيده و عبوس است،چه طور با او زندگى ميكنى؟واه!بعد از اينهمه تحصيلات رفتى به يك دهاتى شوهر كردى؟
سخنان مذكور و صدها مانند اينها است كه در بين خانمها رد و بدلمىشود.اصولا با اين قبيلولنگاريها عادت كردهاند،در آثار و نتائجسخنانشان اصلا فكر نمىكنند،فكر نمىكنند كهممكن استبا يك جملهكوتاه زنى از شوهرش دلسرد شده كار به طلاق و جدايى بلكه به قتلوجنايت منتهى شود.
اينگونه زنها واقعا شيطانى هستند به صورت انسان،دشمن آسايشو خوشى خانوادههاهستند،همانند شيطان ايجاد نفاق و دشمنى و اختلافمىكنند،كانونهاى گرم زناشويى را بهزندانهاى تاريك و دردناك تبديلمىسازند.چه بايد كرد؟اينهم يكى از صفات زشت وبىادبيهاى اجتماع مااست،با اينكه اسلام شديدا از اين عمل نهى كرده ما حاضر نيستيماينخوى پليد را از خود دور سازيم.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:اى كسانيكه به زبان مدعىاسلام هستيد ليكن ايماندر دلتان راه نيافته،از مسلمانها بدگويى نكنيد ودر صدد عيبجويى نباشيد.زيرا هر كس ازمردم عيبجويى كند خدا نيز درعيوب او دقتخواهد نمود،و در آن صورت رسوا خواهد شد ولو درخانهاش باشد. (1)
اين زنهاى ديو صفتيكى از چند منظور را مىتوانند داشته باشند:
يا به قصد دشمنى و كينهتوزى بدگويى ميكنند تا خانوادهاى را از همبپاشند،يا رشك و حسدبه عيبجويى وادارشان ميكند،يا منظورشان تفاخرو خودستايى است و به وسيله بدگويى ازديگران ميخواهند خوبى خودشانرا جلوه دهند،يا به علت اينكه در خودشان عيب و نقصىسراغ دارند بهمنظور عقدهگشايى انتقاد ميكنند،يا قصدشان اغفال و فريب دادنخانمسادهلوحى است،يا منظورشان تظاهر به خيرخواهى و دلسوزى است،گاهى هم جزسرگرمى و ارضاى يك عادت كثيف نفسانى هدفى ندارند،بههر حال آنچه مسلم است اينكهقصد خيرخواهى و دلسوزى ندارند،اينخوى زشتى كه در بين زن و مرد ما كاملا رواج داردآثار بسيار خطرناك وبدى در بردارد،چه دوستيهايى را بر هم زده!چه جنگ و ستيزههايىبوجودآورده!چه زندگيهاى گرمى را از هم متلاشى نموده و چه قتل و جنايتهايى رابوجودآورده است؟!
خوانندگان محترم،مسلما نمونههاى فراوانى از اين قبيل حوادثسراغ دارند ليكن باز همبداستان زير توجه فرمائيد:
«زنى بنام...در دادگاه گفت:مردى بنام...براى بر هم زدن صميميت من و شوهرم تامىتوانست از او بد ميگفت.ميگفت...بدرد تونمىخورد،حيف از توست كه با او زندگى مىكنى،ترا درك نمىكند،عاطفه ندارد،از شوهرت طلاق بگير تا با تو ازدواج كنم...در اثر القاآتاوگمراه شده با كمك هم شوهرم را كشتيم.» (2)
خانم محترم،اكنون كه بمقاصد پليد اين افراد پى بردى چاره كاربدست تو است،اگر بهسعادت و خوشبختى خودت و شوهر و فرزندانتعلاقه دارى مواظب باش تحت تاثير القاآتاين شيطانهاى انسان نما قرارنگيرى،گول دلسوزيهاى ظاهرى آنها را نخور،يقين بدان كهدوست تونيستند،بلكه دشمن سعادت و خوشبختى تو هستند،قصدشان اينست كه ترابهبدبختى و سيه روزى بيندازند،ساده لوح و زودباور و خوشبين نباش،بازيركى و هوش مقاصدپليدشان را درياب،و به مجرد اينكه خواستند ازشوهرت عيبجويى كنند جلوشان را بگير،بدون ملاحظه و خجالتبگو:اگرميخواهيد دوستى و رفت و آمدمان برقرار باشد بعد از اينحق نداريد يككلمه درباره شوهر من بدگويى كنيد،شوهرم را دوست دارم و هيچ عيبىهمندارد،كارى به زندگى و شوهر و فرزندان من نداشته باشيد.
اگر اين صراحت لهجه را از تو ديدند و فهميدند به شوهر وفرزندانت علاقهدارى از گمراهكردنت مايوس ميگردند و براى هميشه ازشر ولنگاريها و بدگوييهاى آنها راحت مىشوى.فكرنكن رنجيده خاطرمىشوند و رفاقتتان برهم مىخورد،زيرا اگر دوست واقعى باشند نهتنهارنجش پيدا نمىكنند بلكه از تذكرات خردمندانه تو متنبه شده تشكرمىنمايند،و اگردشمنانى هستند بصورت دوست،همان به كه رفت و آمد را ترك كنند،و اگر ديدى حاضرنيستند دست از اين خوى پليد بردارندصلاحت در اينست كه بطور كلى با آنها قطع رابطهكنى.زيرا دوستى ومعاشرت با آنها ممكن استبدبختى و سيهروزى ترا فراهم سازد.
رضايتشوهر نه مادر
دختر ماداميكه در خانه پدر و مادر زندگى ميكند بايد رضايت آنهارا فراهم سازد،ليكن وقتىكه پيمان زناشويى را امضاء نمود و بخانه شوهرقدم نهاد وظيفهاش تغيير ميكند.
در آنجا بايد شوهردارى كند و رضايت و خشنودى او را بر همه چيزمقدم بدارد،حتى درجاييكه بين خواستههاى پدر و مادر و بين خواستههاىشوهرش تزاحم پيدا شد صلاحش دراينست كه از شوهر اطاعت نمودهاسباب رضايت او را فراهم سازد،گر چه پدر و مادرشرنجيده شوند،زيرابا جلب رضايتشوهر،رشته انس و محبت كه بهترين ضامن بقاىعقدزناشويى است محكم ميگردد،ليكن اگر مطابق ميل مادرش رفتار كردممكن است آنپيمان مقدس متزلزل يا از هم گسيخته شود،زيرا بسيارى ازمادرها از تربيت صحيح و رشدفكرى بهره كافى ندارند.
آنها هنوز اين مطلب را درك نكردهاند كه بايد دختر و داماد رابحال خود آزاد گذاشت تا با هممانوس شده تفاهم نمايند،برنامه زندگى رابر طبق اوضاع و شرائط خودشان تهيه نموده باجراگذارند،و اگر در اينبين بمشكلى برخورد نمودند با مشورت و تفاهم حل كنند.
چون اين مطلب را كه عين صلاح است درك نكردهاند در صددهستند بخيال خودشان،دامادرا بر طبق دلخواه بار بياورند،بدين جهت مستقيم و غير مستقيم در امور آنها دخالت ميكنند.در اين راه از دخترشانكه جوان است و سرد و گرم روزگار را نچشيده و بهمه مصالححقيقىخودش آگاه نيست استفاده مىنمايند.او را آلت و ابزار نفوذ در داماد قرارمىدهند،مرتبا دستور مىدهند با شوهرت چگونه رفتار كن،چه بگو،چهنگو.دختر سادهلوح هم چونمادرش را خيرخواه و آشناى بمصالح مىدانداز او اطاعت نموده نقشههايش را پياده ميكند.اگر داماد تسليم خواستههاىآنها شد حرفى نيست ليكن اگر خواست اندكى مقاومتى نشانبدهد كار بهنزاع و كشمكش و لجبازى خواهد كشيد،در آنصورت آن زنهاى نادانممكن استآنقدر پافشارى كنند كه دختر و دامادشان را فداى لجبازى وخيرهسرى خويشتن ساختهزندگى آنها را از هم بپاشند،بجاى اينكه دختررا بزندگى و سازگارى تشويق نموده دلداريشبدهند مرتبا از شوهرشبدگويى ميكنند:دخترم را بدبخت كردم.چه شوهر بدى نصيبش شد!چهخواستگارهاى خوبى برايش آمدند!پسر عمويت چه زندگى خوبى دارد!
دختر خالهات چه سر و لباسى دارد!فلانى براى خانمش فلان لباس راخريده!دختر خانم مناز كى كمتر است؟چرا بايد اينطور زندگى كند؟آخبميرم براى دختر بدبختم!
با اين قبيل سخنان كه بعنوان دلسوزى و خيرخواهى ادا مىشوددختر سادهلوح را از شوهر وزندگى دلسرد نموده اسباب نارضايتى وبهانهگيرى او را فراهم مىسازند.به وسيله اينتلقينات سوء وادارشميكنند ناسازگارى و بهانهجويى كند،و كار را به شوهرش سختبگيرد،درموارد لازم خودشان نيز بحمايتبرخاسته قولا و عملا او را تاييدمىنمايند،و براى پيروزى،بهمه چيز حتى طلاق گرفتن و بدبخت كردن دخترشان حاضرند.
به داستانهاى زير توجه فرماييد:
«زن 30 سالهاى بنام...مادر 50 سالهاش را كه باعث جدا شدن اواز شوهرش شده بود كتك زد.زن گفت:از بس مادرم نزد من از شوهرم بدگفت و او را متهم به بىاعتنايى نسبتبخانوادهكرد با شوهرم اختلاف پيداكردم،و حاضر شدم از او طلاق بگيرم،ولى فورا پشيمان شدم.ليكن اينپشيمانى سودى نداشت.زيرا شوهرم شش ساعت پس از جدا شدن از مندخترخالهاش را نامزد كرد و من از فرط ناراحتى مادرم را كتك زدم.» (3)
«مرد 39 سالهاى بنام...از دست زن و مادر زنش فرار كرد و درنامهاى كه بجاى گذاشته نوشتهاست:بخاطر اينكه زنم راضى نشد بهآبادان بيايد و با رفتار ناشايستخود مرا آزار ميداد ازدست او فرار كردم.
مسئول مرگ من زن و مادر زنم مىباشند.» (4)
«مردى كه از دخالتهاى مادرزنش ناراحتبود خودكشى كرد». (5)
مردى كه از دخالتهاى بيجاى مادرزنش بتنگ آمده بود او را ازتاكسى بيرون انداخت» (6)
ناگفته پيداست دختريكه از اين قبيل مادران نادان و خودخواهاطاعت كند و از افكارغلطشان سرمشق بگيرد بدون ترديد به سعادت وخوشبختى خودش لطمه غير قابل جبرانىوارد خواهد ساخت.
بنابراين،هر زنى كه به سعادت خويشتن و ادامه پيمان زناشويى علاقه دارد نبايد بىفكر وتامل تحت تاثير افكار مادرش قرار گرفته آنها راصد در صد صحيح و بر طبق مصالح واقعىبپندارد.
يك زن دانا و باهوش احتياط و عاقبت انديشى را از دستنمىدهد،در گفتار و پيشنهادهاىمادر و پدرش خوب دقت مىكند و عواقبو نتائج آنها را مورد بررسى قرار مىدهد،وبدينوسيله مادرش رامىشناسد،اگر ديد به زندگى و سازگارى و انتخاب يك روشعقلائىتشويقش ميكند مىفهمد كه آدم فهميده و كاردان و خيرخواهى است،دراينصورتمىتواند رضايتش را فراهم كند و از راهنماييهاى عاقلانهاشبهرهمند گردد،ليكن اگر ديد باگفتار جاهلانه و پيشنهادات غير عقلائىخودش اسباب دلسردى و ناسازگارى او را فراهممىسازد يقين پيدا ميكندكه شخص نادان و كجسليقه و بد اخلاقى است.
در اينجا يكى از دو طريق را مىتواند انتخاب كند:يا بر طبقدستورات و راهنماييهاى مادرشناسازگارى و بهانهجويى را شروع كند وبا شوهرش اعلان جنگ و ستيز بدهد،يا گوش بهحرف مادرش ندهد واسباب رضايتشوهرش را فراهم سازد.ليكن يك زن دانا و با هوشهرگزروش اول را انتخاب نخواهد كرد،زيرا فكر ميكند كه من اگر به حرفمادرم گوش كردميكى از اين نتيجهها عائدم خواهد شد:يا بايد تا آخر عمربا شوهرم در حال نزاع و كشمكش وقهر و دعوا باشم و آب خوش ازگلوى خودم و شوهرم و فرزندانم پايين نرود،يا طلاق بگيرم وبه خانه پدر ومادرم مراجعت كنم،در آنصورت يا ناچار ميشوم تا آخر عمر در خانه پدر ومادر وتحت تكفل آنها باشم،با اينكه ميدانم حاضر نيستند مرا به عنوانيك عضو اصلى خانوادهبپذيرند،بلكه مرا به عنوان يك عضو زائد و سربار خودشان محسوب مىدارند،لذا سعى دارندمرا از زندگى خودشانبيرون كنند،پس ناچارم با خوارى و خفت زندگى كنم و از خواهرانوبرادرانم زخم زبان و سرزنش بشنوم،و اگر بخواهم از خانه پدر و مادربيرون بروم و جدازندگى كنم كجا بروم و چگونه تنها زندگى كنم؟و اگرشوهرى برايم پيدا شد معلوم نيست ازشوهر اولم بهتر باشد،زيرا معمولامردهايى بخواستگارى زنهايى مثل من مىآيند كههمسرشان مرده باشد ياطلاق گرفته باشد،و غالبا بىبچه هم نخواهند بود،در آنصورتناچارمىشوم از بچههايش پرستارى كنم،و صدها اشكال و دردسر از اين راهايجاد خواهد شد،و اصلا معلوم نيست آن شوهر احتمالى از اين شوهرمبهتر باشد،شايد او هم عيبهاى بيشتر وبدترى داشته باشد و ناچار گردم بااو بسازم،ممكن است در اثر ايرادها و ناسازگاريهاى منجان شوهرمبستوه آمد با يك تصميم خطرناك،چشم از زندگى بپوشد و از شهر و ديارفراركند يا احيانا دستبخودكشى بزند،ممكن است در اثر لجبازيها وكشمكشها خودم بستوه آيمبه طوريكه جز خودكشى چارهاى نجويم و با آنعمل غير مشروع دنيا و آخرتم را بر باد دهم.
آنگاه كه در اطراف و جوانب قضيه خوب تامل كرد و نتائج وآثارش را بررسى نمود و آيندهاشرا در نظر مجسم گردانيد با يك تصميمقاطع بنا مىگذارد كه به ولنگاريها و بدگوييها وپيشنهادهاى غير منطقىمادر يا ساير بستگانش خاتمه داده شوهرش را نگهدارى كند.
در اين هنگام به مادرش مىگويد:مادر جان اكنون كه مقدرم بوده بااين مرد پيمان زناشويىرا امضا كنم صلاحم در اينست كه با كوشش وجديت تمام اين زندگى مشترك را كه مىتواندمرا خوشبخت كند حفظ كنم،و با اخلاق و رفتار خوب اسباب رضايتشوهرم را فراهم سازم،اوست كه مىتواند مرا خوشبخت گرداند،شريك زندگى و يار غمخوار مناست،كسى را بهتر ازاو سراغ ندارم،برنامه زندگيمان را خودمان بايدطرح كنيم،و اگر مشكلى داشته باشيم حلخواهد شد،و دخالتهاى توممكن استبه كلى مرا بدبخت كند،اگر ميخواهى رفت و آمد وخويشى مامحفوظ بماند در زندگى داخلى ما اصلا دخالت نكن و از شوهرم بدگويىمنما و الاناچار مىشوم با شما قطع رابطه كنم.
اگر با پند و اندرز دست از گفتار و رفتارشان برداشتند مىتواند باآنها رفت و آمد كند ليكناگر حاضر نشدند خودشان را اصلاح نمايندصلاح زن در اينست كه به طور كلى با آنها قطعرابطه كند و بدينوسيلهخودش را از يك خطر بزرگ يعنى از هم پاشيدن كانون خانوادگىبرهاند.
و با فكر آزاد به زندگى ادامه دهد.
در اين صورت ممكن است در بين خويشانش از عزت و احترام اوكاسته شود ليكن در عوض،محبت و رضايتشوهرش چند برابر شده نزداو عزيز و محترم خواهد گشت.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:«بهترين زنان شما زنى استكه زياد بچهدار شود،شوهردوست و عفيف و محجوب باشد.در مقابلخويشانش تسليم نباشد ليكن مطيع شوهرشباشد،براى شوهرش زينتكند،خودش را از بيگانگان محفوظ بدارد.حرف شوهرش را بشنودو ازوى اطاعت كند.وقتى با هم خلوت نمودند بر طبق اراده او رفتار كند اما درهر حال،شرم وحيا را از دست ندهد.
سپس فرمود:بدترين زنان شما زنى است كه در مقابل خويشانش مطيع باشد ليكن زير بارشوهرش نرود،عقيم و كينهتوز باشد،از كارهاىزشت پروا نداشته باشد،در غياب شوهرشزينت و آرايش كند،درخلوتگاه از خواستههاى شوهرش امتناع ورزد.عذرش را نپذيرد وگناهشرا نبخشد». (7)
در خانه هم تميز و زيبا باشيد
مرسوم اكثر خانمها چنين است:وقتى مىخواهند به گردش برونديا در مجلس جشنىشركت نمايند يا به مجلس شب نشينى و مهمانى بروندآرايش ميكنند،بهترين لباسها رامىپوشند و به بهترين وجهى كه برايشانمقدور است از منزل خارج ميشوند،ليكن هنگاميكهبه منزل برگشتند فورالباسهاى خوب و زيبا را از تن خارج ساخته لباسهاى معمولى ومندرس رامىپوشند،در داخل خانه مقيد به پاكيزگى و نظافت نيستند،آرايش وزينتنميكنند،با موهاى ژوليده و لباسهاى به اصطلاح،خانهدارى در منزلميگردند،لباسهاىلكهدار و جورابهاى پاره را در خانه مىپوشند،در صورتيكه بايد كار بر عكس باشد.زن بايد درخانه و براى شوهرشآرايش و دلبرى كند،بايد براى شوهرش كه شريك زندگى و يار ومونسدائمى و پدر فرزندانش ميباشد زينت و دلربايى كند،بايد دلش را بدستآورد تا دلبرانكوچه و خيابان نتوانند در دلش جا باز كنند،ديگران چهارزشى دارند كه برايشان آرايش وزينت كند؟!حيف نيست زن آرايش وزيبايى خويش را در مقابل چشم چرانى بيگانگان قراردهد و براى جوانانو بانوان اشكالاتى بوجود آورد؟
پيغمبر اسلام (ص) فرمود:«هر زنيكه خودش را خوشبو كند و ازمنزل خارج شود تا به خانهبر نگردد از رحمتخدا دور خواهد بود (8) ».
رسول خدا فرمود:«بهترين زنان شما زنى است كه مطيع شوهرشباشد.براى او آرايش كندولى زينتش را براى بيگانگان ظاهر نسازد.وبدترين زنان شما زنى است كه در غياب شوهرشزينت كند (9) ».
خانم گرامى،بدست آوردن دل يك مرد آن هم براى هميشه كارسادهاى نيست.پيش خود نگو:او كه مرا دوست دارد پس چه احتياجىدارم به سر و وضع خودم برسم و برايش دلربايى كنم؟بايد عشق او رابراى هميشه نگهدارى كنى.
يقين بدان كه شوهرت دوست دارد هميشه تميز و مرتب و زيبا باشىو لو به زبان نياورد،اگر برطبق خواستههاى باطنى او رفتار نكنى و در منزلبه خودت نرسى ممكن است در خارجمنزل چشمش به زنان تميز آرايشكرده بيفتد و از تو دلسرد شده و از راه منحرف گردد،وقتىخانمهاى تميزو مرتب را ديد و آنها را با سر و وضع كثيف و نامرتب تو مقايسه كرد خيالميكندفرشتگانى هستند كه از آسمان نازل شدهاند!تو هم در خانه برايشآرايش كن و لباس خوببپوش و دلبرى و طنازى كن تا بفهمد كه تو ازآنها كمتر نيستى بلكه بهتر و زيباتر هستى،درآنصورت مىتوانى بدوامعشق او اميدوار باشى و براى هميشه دلش را مسخر گردانى.
به نامه يك شوهر توجه فرماييد:
«خانم بنده در خانه با خدمتكارمان قابل تشخيص نيست.به خدا گاهى اوقات فكر ميكنم اىكاش يكى از اين لباسهاى قشنگ و مامانى راكه براى محيط كار و مهمانى دوخته در خانهمىپوشيد و دست از سر،اينبلوزهاى كهنه و دامنهاى گشاد برميداشت.چند بار به او گفتم:عزيزملااقل روزهاى جمعه و تعطيل يك دست از آن لباسهاى قشنگ را بپوش.
با ترشرويى گفت:من در مقابل تو يا بچهام مقيد نيستم.اما اگر يك روزسر و وضعم نامرتبباشد جلو همكارهايم خجالت ميكشم (10) ».
ممكن استبگوييد:در منزل زيبا گشتن با شغل خانهدارى وآشپزى سازگار نيست،ليكن اگرارزش اين عمل را بدانيد به طور حتممىتوانيد اين مشكل را حل كنيد.چه مانع دارد براىانجام كارهاى خانهلباس مخصوصى داشته باشيد كه در موقع كار از آن استفاده كنيدليكنوقتى از كار فارغ شديد و وقت آن رسيده كه شوهرتان به منزل بيايد بدنتانرا تميزكنيد،موها را شانه بزنيد،لباسهايتان را تغيير دهيد،و مرتب و منظمدر انتظار او باشيد.
حضرت باقر عليه السلام فرمود:«بر زن لازم استخودش راخوشبو كند،بهترين لباسهايش رابپوشد،به بهترين وجه زينت كند و باچنين وضعى صبح و شب با شوهرش ملاقات كند (11) ».
امام صادق عليه السلام فرمود:«زن نبايد آرايش و زينت را ترككند گر چه به يك گلوبندباشد،نبايد دستش را بدون خضاب بگذارد گر چهبه كمى از حنا باشد،حتى زنهاى پير همنبايد زينت و آرايش را تركنمايند (12) ».
پىنوشتها:
1-بحار ج 57 ص 218
2-اطلاعات 27 آبان 1350
3-اطلاعات هفتگى شماره 1628.
4-اطلاعات 9 آذر ماه 1348
5-اطلاعات 12 ارديبهشت 1349
6-اطلاعات 13 ارديبهشت 1349
7-بحار جلد 103 ص 235
8-بحار ج 103 ص 247.
9-بحار ج 103 ص 235
10-اطلاعات 3 اسفند ماه 1351.
11-بحار ج 103 ص 228.
12-شافى ج 2 ص 138.