محبت:
محبت:
همه مردم تشنه دوستى و محبتند.دوست دارند محبوب ديگرانباشند.دل انسان به محبتزنده است.كسيكه بداند محبوب كسى نيستخودش را بيكس و تنها ميشمارد.هميشهپژمرده و افسرده است.خانممحترم،شوهر شما نيز از اين احساس غريزى خالى نيست.او همتشنهعشق و محبت است.قبلا از محبتهاى بىشائبه پدر و مادر برخوردار بوداما از آنهنگام كهپيمان زناشويى بستيد خودش را در اختيار تو قرار داد.
انتظار دارد محبتهاى آنها را جبران كنى و از صميم قلب دوستش بدارى.
رشته دوستى را از همه بريده و به تو پيوند كرده انتظار دارد تو تنها،باندازههمه دوستشبدارى.شب و روز براى آسايش و رفاه تو زحمت ميكشد وحاصل دسترنجخويش را در طبقاخلاص نهاده تقديم تو ميكند.شريكزندگى و مونس دائمى و غمخوار واقعى تو است.حتى ازپدر و مادرتبيشتر به سعادت و خوشى تو عنايت دارد.قدرش را بدان و از صميم قلبدوستشبدار.اگر او را دوستبدارى او هم بتو علاقهمند خواهد شد.زيرامحبتيك پيوند دو طرفىاست و دل به دل راه دارد.مهربانى و اظهارمحبت واقعا اعجاز ميكند.يك پسر بيستسالهشهرستانى كه براى درسخواندن به تهران آمده بود عاشق صاحب خانه كه بيوه 39 سالهاىبود شد.
زيرا اين زن با مهربانيهاى خود جاى مادر را در قلب او گرفته بود و خلاءدورى از مادر را پركرده بود. (1)
اگر محبت دو طرفه شد بنيان زناشويى استوار ميشود و خطرجدايى برطرف ميگردد.
مغرور مشو كه شوهرم با يك نگاه دوستم داشت و عشق او هميشهپايدار خواهد ماند،زيراعشقى كه با يك نگاه بيايد دوامى نخواهد داشت.
اگر ميخواهى عشق او پايدار بماند با رشته محبتهاى دائمى آنرا نگهدارىكن.اگر شوهرت رادوستبدارى هميشه دلش شاداب و خرم است.دركسب و كار دلگرم و به زندگى علاقهمنداست.و در همه كارها موفقيتخواهد داشت.اگر بداند محبوب واقعى همسرش ميباشد حاضراستبراى تامين سعادت و رفاه خانوادهاش تا سر حد فداكارى كوشش كند،مرديكه كسرىمحبت نداشته باشد كمتر اتفاق ميافتد به امراض روحى وضعف اعصاب مبتلا گردد.خانمگرامى اگر شوهرت بداند دوستش ندارىاز تو دلسرد ميشود،به زندگى و كسب و كار بيعلاقهميگردد،به پريشانى وبيماريهاى روانى گرفتار ميشود،از خانه و زندگى فرار ميكند،و درميدانزندگى سرگردان ميگردد.ممكن است از ناچارى به مراكز فساد پناه ببرد.
پيش خود فكر ميكند چرا زحمتبكشم و حاصل دسترنجم را بافرادىتقديم كنم كه دوستمندارند.بهتر است دنبال عياشى و خوشگذرانى بروم وبراى خودم دوستهاى واقعى پيدا كنم.
خانم محترم رشته محبت را بگردن شوهرت بينداز و بدينوسيلهبخانه و خانواده جلبش كن.ممكن استشوهرت را قلبا دوستبدارىليكن اظهار نكنى اما اين مقدار كافى نيست.بايد آنرابه زبان بياورى بلكهبايد از رفتار و گفتار و حركاتت آثار عشق و علاقه نمايان باشد.چه مانعداردگاه گاه بگويى:عزيزم واقعا ترا دوست دارم؟اگر از سفر آمد لباس نويا دسته گلى تقديمش كنىو بگويى:خوب شد آمدى دلم برايت تنگ شدهبود.وقتى در سفر استبرايش نامه بنويس و ازفراق و جدايى اظهار دلتنگى كن.اگر در محل كار شوهرت تلفن هست و در منزل نيز تلفنداريدگاهى بوسيله تلفن احوال پرسى كن اما نه زياد.اگر از موقع معمول ديرتر بهخانه آمداظهار كن:در انتظار مقدمتبودم و از دير آمدنت ناراحتشدم.
در غياب او نزد دوستان و خويشان از او تعريف كن.بگو:واقعا چهشوهر خوبى دارم،دوستشدارم.اگر كسى خواستبدگويى كند دفاع كن،هر چه بيشتر اظهار عشق و علاقه كنى بيشتربه تو علاقهمند ميشود.درنتيجه پيمان زناشويى شما استوارتر و خانواده خوشبختترىخواهيد بود.
شكسپير ميگويد:چيزيكه در زن قلب مرا تسخير ميكند مهربانىاوست نه روى زيبايش.منزنى را بيشتر دوست دارم كه مهربانتر باشد.
خداوند بزرگ در قرآن شريف به محبت و علاقهايكه در بين زن وشوهر وجود دارد اشارهفرموده آنرا يكى از آيات قدرت خويش شمردهميفرمايد:
يكى از آيات خدا اينست كه همسرانى برايتان آفريده تا بدانهاآرامش پيدا كنيد و ميان شمادوستى و مهربانى نهاد. (2)
حضرت رضا عليه السلام فرمود:بعض زنها براى شوهرشانبهترين غنيمت هستند:زنانيكه بهشوهرشان اظهار عشق و محبت كنند. (3)
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:بهترين زنان شما،زنهايىهستند كه داراى عشق ومحبتباشند. (4)
امام صادق عليه السلام فرمود:وقتى كسى را دوست دارى باو خبر بده. (5)
احترام شوهر
هر كسى به شخصيتخويش علاقهمند است.خودش را دوستدارد.دلش ميخواهد ديگران بهشخصيت او احترام بگذارند.هر كسشخصيت او را محترم بشمارد محبوبش واقع ميشود.ازتوهين كنندگانمتنفر است.خانم محترم حب ذات و علاقه به احترام يك امر غريزىاستليكن همه كس حاضر نيست احساس درونى شوهر شما را اشباع كند و بهوى احترامبگذارد.در خارج منزل با صدها افراد گوناگون و بىادببرخورد ميكند و بسا اوقات موردتوهين قرار ميگيرد.و به شخصيتش لطمهوارد ميشود.از شما كه يار و غمخوارش هستيدانتظار دارد اقلا در خانهاحترامش كنيد و شخصيت تحقير شدهاش را زنده گردانيد.بزرگداشت اوشما را كوچك نميكند ليكن به او نيرو و توانايى مىبخشد و براى كوششوفعاليت آمادهاش ميگرداند.خانم گرامى به شوهرت سلام كن.هميشه بالفظ شما او را مخاطبقرار بده.موقع سخن گفتن كلامش را قطع نكن.
جلو پايش برخيز و به او احترام كن.با ادب حرف بزن.بر سرش داد نزن.
اگر با هم به مجلسى ميرويد او را مقدم بدار.او را با اسم صدا نزن بلكه بانام فاميل و لقبمخاطب قرار بده.در حضور ديگران از او تجليل و تعريفكن.به فرزندانتسفارش كن ازپدرشان احترام كنند.و اگر بىادبى كردندتوبيخشان كن.در حضور مهمانها نيز احترامشبگذار و باندازه آنها بلكهزيادتر از او پذيرايى كن.مبادا در مجلس مهمانى وجود شوهرت راناديده بگيرى و تمام توجهتبه مهمانها معطوف باشد.وقتى درب منزل را ميزندسعى كنخودت درب را باز نموده با لب خندان و چهره باز به استقبالشبروى.آيا ميدانى همين عملكوچك چه اثر نيكويى در روح شوهرتخواهد گذاشت؟شايد در خارج منزل با دهها مشكلمواجه بوده و با روحپژمرده وارد منزل شود.استقبال كردن شما با لب خندان روح تازهاىدركالبد خسته او دميده دلش را آرامش ميدهد.ممكن استخانمها از اينسخن تعجب نمودهبگويند:چه پيشنهاد عجيبى!زن باستقبال شوهر برود وخوش آمد بگويد!شخص بيگانه وغريبى نيست تا احتياجى باستقبال وخوش آمد داشته باشد.
تسقط الآداب بين الاحباب.البته اين طرز تفكر از تربيت غلط ماپيدا شده،كى گفته كهدوستان و خويشان لازم نيست ادب و احترام رارعايت كنند.مهمانى بمنزل شما وارد ميشوداز او استقبال ميكنيد،خوش آمد ميگوئيد،احترام ميكنيد،پذيرائى مينمائيد.
و اين عمل را يك رفتار عقلائى و يكى از اداب و رسوم زندگىميشماريد.البته چنين است،ازمهمان بايد احترام كرد ليكن از شماانصاف ميخواهم مردى كه از صبح تا شب براى تامينزندگى و رفاه وآسايش شما تلاش ميكند،و در اين راه با صدها مشكل روبرو شده،آنگاهحاصلدسترنجخويش را در طبق اخلاص نهاده درب خانه را ميكوبد كهبرايگان در اختيار شمابگذارد،آيا ارزش آنرا ندارد كه براى خوشنودى واحترام او تا درب خانه قدم رنجه فرماييد و بالب خندان يك خوش آمد گفتهدلش را شاد گردانيد؟
نگو:چون با هم مانوس و خصوصى هستيم انتظار احترام ندارد، بلكه از شما بيشتر از ديگرانانتظار احترام دارد.اگر احترام نكرديد وسكوت كرد دليل آن نيست كه توقع ندارد،بلكه براىرعايتشما ازخواسته درونى خويش صرف نظر نموده است.
خانم محترم،اگر به شوهرت احترام نمودى او هم در مقابل به شمااحترام خواهد گذاشت.رشته محبت در ميانتان استوارتر و پيمان زناشويىبا دوامتر خواهد شد.به خانه و زندگى وكسب و كار دلگرم ميشود،ونتيجهاش عائد شما مىگردد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:وظيفه زن اين است كه تادرب خانه به پيشواز شوهرشبرود و به وى خوش آمد بگويد. (6)
امام صادق عليه السلام فرمود:هر زنى كه از شوهرش احترام كند وآزارش نرساند خوشبختو سعادتمند خواهد بود. (7)
پيغمبر اسلام فرمود:زن موظف استبراى شوهرش طشت و حولهحاضر كند و دستهايش رابشويد. (8)
مواظب باش به شوهرت توهين و بىادبى نكنى،ناسزا نگوئى،دشنام ندهى،بىاعتنائى نكنى،بر سرش داد نزنى،نزد ديگران آبرويش رانريزى،با لقبهاى زشت صدايش نزنى.اگر به او توهينكردى او نيز به توتوهين خواهد نمود.قلبا از هم مكدر ميشويد،عقده روحى و كينهپيداميكنيد،صفا و محبت از ميانتان برطرف ميشود،دائما در حال نزاع وكشمكش خواهيدبود.اگر به زندگى ادامه بدهيد بطور يقين زندگى خوشى نخواهيد داشت.كينههاى روحى وعقدههاى روانى ممكن است توليد خطركند و باعث جنايتشود.از داستانهاى زير عبرتبگيريد:
مرد 22 سالهاى بنام...همسر 19 ساله خود را به علت اينكه وى راخر كور خطاب كرده بود با15 ضربه چاقو بقتل رسانيد.وى در دادگاهگفت:يكسال پيش با...ازدواج كردم.در آغاز زندگىمرا شديدا دوستميداشت.ولى بزودى تغيير رويه داد و بناى ناسازگارى را گذاشت.بر سرهرمساله كوچكى به من فحاشى ميكرد و حتى مرا بخاطر اينكه يكى ازچشمهايم كمى چپاست«خر كور»خطاب ميكرد.در روز حادثه شوهرخود را خر كور خطاب ميكند.او چنانخشمگين ميشود كه به جانهمسرش افتاده او را با 15 ضربه چاقو از پاى در ميآورد. (9)
مرد 71 سالهاى كه زنش را كشته در علت قتل او ميگويد:ناگهانرفتار...نسبتبه من تغييركرد.بىاعتنا شد.يك بار هم مرا پيرمرد غيرقابل تحمل صدا كرد.با اين حرف نشان داد كهدوستم ندارد.دچارسوءظن شدم و با دو ضربه تبر او را كشتم. (10)
شكايت و درد دل
هيچكس نيست كه ناراحتى و گرفتارى و درد دل نداشته باشد.
هر كسى دوست دارد غمخوار و محرم رازى پيدا كند،گرفتاريهاى خويشرا برايش شرحبدهد.حس ترحمش را تحريك نموده دلش را كباب كند.
و بدينوسيله غمى از دل خودش برداشته آرامش خاطرى بدست آورد.ليكن هر سخن جايى وهر نكته مقامى دارد.براى درد دل نيز موقعيت مناسب لازماست.در هر جا و هر زمان و با هرشرايطى نبايد شكايت را شروع كرد.
خانمهاييكه نادان و خودخواهند و از رموز معاشرت و آداب شوهردارىبىاطلاعند آنقدرظرفيت و حوصله ندارند كه مشكلات را تحمل نمايند ودرد دلها را تا موقع مناسب به تاخيربياندازند.هنگامى كه شوهر بيچاره باتن خسته و اعصاب ناراحت وارد منزل ميشود تا دمىبياسايد از همانساعت اول با شكايتها و درد دلهاى همسر نادانش مواجه ميشود و از خانهوكاشانه بيزار ميگردد:
مرا با اين بچههاى جوانمرگ شده رها كردى و رفتى،احمدجوانمرگ شده شيشه درب اتاق راشكست.منيژه با پروين دعوا كردند.ازسر و صداى بچهها و مردم،ضعف اعصاب گرفتم،ديوانهشدم.تكليف مرابا اين بچههاى شيطان معلوم كن.آخ از دستبهرام.جوان مرگ شدهاصلادرس نميخواند.امروز كارنامهاش را از مدرسه فرستادند چند نمره تكداشت.حيف از منكه براى اينها زحمت ميكشم.از صبح تا حال بقدرىكار كردم كه از حال و كار افتادم.كسىبفريادم نميرسد.
اين بچهها هم كه دستبه سياه و سفيد نميگذارند.كاش اصلا بچهنداشتم.راستى امروزخواهرت آمد اينجا.نميدانم چرا با من سر دعواداشت،خيال ميكرد ارث پدرش را خوردهام.امان از دست مادرت،رفتهاينطرف و آنطرف پشتسرم بدگويى كرده.من از دست اينها بهتنگآمدهام.حيف از من كه در يك چنين خانهاى زندگى ميكنم.واى دستم راببين رفتم غذابپزم كارد آشپزخانه دستم را بريد.راستى ديروز رفتم مجلسعروسى سهراب.كاش اصلا نرفتهبودم.آبرويم پاك رفت.خانم حسن آقا آمده بود با چه سر و وضع و لباسهايى!!خدا بخت وشانس بدهد.مردمچقدر زنهايشان را دوست دارند.چه لباسهايى برايش خريده بود.
اينها را ميگويند شوهر.وقتى وارد مجلس شد همه باو احترامكردند.بله مردم فقط به لباسنگاه ميكنند.آخر چى چى من از او كمتره كهبايد اينقدر افاده كند.بله بخت و اقبال دارهشوهرش دوستش ميداره،مثلتو نيست.من كه ديگر نميتوانم در خانه خراب شده براى تو وبچههايتجان بكنم هر فكرى دارى بكن.
خانم محترم،اين رسم شوهردارى نيست.تو خيال ميكنى شوهرتبراى تفريح و خوشگذرانىاز خانه بيرون رفته است.براى كسب و كار وتهيه روزى خارج شده است.از صبح تا حال باصدها گرفتارى مواجه بودهكه تو تاب تحمل يكى از آنها را ندارى.از گرفتاريهاى ادارى ياكسبى اواطلاع ندارى.نميدانى با چه اشخاص بدجنس و حيله باز و موذى برخوردنموده و چهعقدههايى در روحش گذاشتهاند.از روح پژمرده و اعصابخسته او خبر ندارى.اكنون كه ازگرفتاريهاى خارج فرار كرده و به خانهپناه آورده شايد دمى استراحت كند،به جاى آنكه غمىاز دلش بر دارىهنوز نرسيده در شكايت و نق نق را باز ميكنى.آخر اين بدبخت چكند كهمردشده،در خارج منزل با آن همه گرفتاريها مواجه است در خانه هم باشكايتها و ايرادها وبهانهجوئىهاى تو مواجه ميشود.انصاف خوب است.
قدرى هم به فكر او باش.در اين حال جز اين چارهاى ندارد كه يا داد وفرياد راه بيندازد تا ازشكايتهاى بيجا و زخم زبانهاى تو نجات پيدا كند يااز خانه فرار كند و به يك قهوهخانه يامهمانخانه يا سينما يا جاى ديگرپناهنده شود.يا واله و سرگردان در خيابانها پرسه بزند. خانمگرامى،براى رضاى خدا و براى حفظ شوهر و خانوادهاتاز اين شكايتها و نق و نقهاى بيجادستبردار،زيرك و دانا باشوقتشناس باش.اگر هم واقعا درد دل دارى قدرى صبر كن تاشوهرتاستراحت كند،اعصابش راحتشود.آنگاه كه سر حال آمد.و موقعيتمناسبى پيدا شدميتوانى مطالب لازم و ضرورى را به عنوان مشورت نهاعتراض،با او در ميان بگذارى و درصدد چاره جويى بر آييد.اما اگر بهشوهر و خانوادهات علاقه دارى از ذكر وقايع و حوادثجزئى و غيرضرورى بهر حال خوددارى كن.و با نق نقهاى دائمى اعصاب شوهرت راخستهنكن.بگذار به كار خود برسد.او هم به قدر كافى گرفتارى دارد.بهداستان زير توجه فرماييد:
خانمى به نام...ميگويد:من از اول زن نق نقويى بودم.هر روزنق نقهاى من بيشتر و شديدترمىشد.تا آنجا كه پس از هشتسال زندگىمشترك با...چند جمله بود كه تقريبا هر شب بااندكى تغيير بين ما رد وبدل مىشد.آن هم از وقتى كه شوهرم وارد خانه مىشد تا وقتى شامبخوردو توى رختخواب برود:واى خسته شدم.پدرم در آمد.چرا؟از بس كاركردم.كارهاى اينخانه بىصاحب مانده هم كه تمام نمىشود.هر طرفش رابگيرى باز يك طرفش روى زميناست.
-آخر اين كارهاى تو چيست كه تمام نمىشود؟
-آه چه ميدانم همين كارهاى لعنتى است.آب،جارو،ظرفشويى،رختشويى،غذا پختن،راست وريس كردن اوضاع خانه،تر و خشك كردنبچهها.
-عزيزم اين كارها كه تو ميگويى همه جا هست توى همه خانهها همه زنها اين كارها راميكنند.تو چرا سر من منت ميگذارى؟
-واى منت،چه منتى؟جانم به لب رسيده پدرم در آمده تو چهمىفهمى؟همين ميروى وپشت ميز اداره مىنشينى و پول ميگيرى و مىآيىخانه.ديگر چه ميدانى خانه چطور مرتبشده چطور نظافتشده؟
-اى واى خانم جان بس كن.
-خوب بله آقا حوصله شنيدنش را هم ندارى.من پدرم در آمدهمريض شدهام دارم مىميرم.
-عزيزم مريض شدهاى برو دكتر.
-با كدام پول؟
-اى ناشكر اين همه پول از من ميگيرى باز هم...
-كدام پول،چه پولى؟همهاش خرج زندگيت ميشود.آن هم چهزندگى همهاش پر از بدهكارى،قسطهاى عقب افتاده.امروز مجبور شدماز كسبه سر محله نسيه كنم.
و بعد شوهر بيچارهام وقتى از اين همه نق نق جانش به لب مىآمدلحاف را روى سرشمىكشيد و مىخوابيد.مادرم غالبا در جريان زندگى مابود و بارها مرا نصيحت ميكرد كهدست از اين نق نقها بردارم.و من گوشنميدادم تا يك روز وقتى شوهرم سر كار رفته بود بهمن گفت:هر چهنصيحت كردم گوش ندادى حالا بكش كه سزايت همين است.شوهرت...
من مثل ديوانه از جا پريدم.نه باور نمىكنم.
بسيار خوب حالا كه باور نمىكنى تحقيق كن تا بدانى.تا ساعتدو بعد از ظهر كه شوهرم...ازسر كار بيايد خونم خونم را مىخورد.وقتىآمد اول با عصبانيتبعدا با گريه موضوع را در ميانگذاشتم.گفت:ميدانى تو زندگى را براى من كوفت ميكردى.هيچوقت فكر نمىكردى كهمنروزى دو سرويس كار ميكنم تا چرخ زندگيمان بگردد.شب خسته و كوفتهبه خانه مىآيم،حوصله نق نق ندارم،آن قدر خسته هستم كه تو ديگر حقندارى با حرف زدن از كارهاى خانهمرا از زندگى بيزار كنى.ولى تو اينكار را ميكردى و هنوز هم ميكنى.واقعا مرا از زندگى بيزاركردهاى.گاهىفكر كردهام كه اگر صاحب بچه نبوديم بهتر بود از هم جدا شويم.از اينجهتتصميم گرفتهام در جايى آرامش پيدا كنم و پيدا كردم.
-من درستشش ماه زحمت كشيدم تا مجددا شوهرم را به زندگىعلاقهمند كنم ولى اينبرايم تجربهاى شد كه ديگر شوهرم را كه در خارجبه اندازه كافى خسته مىشود در خانه باشرح ملال خودم خستهتر نكنم.
حالا فهميدهام كه خانه جاى استراحت مرد است نه جاى عذاب (11)
پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:هر زنيكه به وسيله زبانشوهرش را اذيت كند نمازهاو ساير اعمالش قبول نميشود،و لو هر روزروزه باشد و شبها را براى تهجد و عبادت برخيزد،وبندههايى آزاد كند وثروتش را در راه خدا انفاق نمايد.زنيكه بد زبان باشد وبدينوسيلهشوهرش را بيازارد نخستين كسى است كه داخل دوزخ ميشود. (12)
رسول خدا فرمود:هر زنيكه شوهرش را در دنيا اذيت كندحور العين به او ميگويند:خدا ترابكشد.شوهرت را اذيت نكن.اين مرد ازشما نيست و لياقت او را نداريد بزودى از شما مفارقتنموده به سوى ماميآيد. (13)
نميدانم منظور خانمها از اين غرغرها چيست؟اگر ميخواهند توجهشوهر را جلب نمودهخودشان را محبوب و زحمتكش و خيرخواه جلوهدهند،مطمئن باشند كه نتيجه معكوسخواهند گرفت.نه تنها محبوبيتى پيدانميكنند بلكه مبغوض شوهر واقع خواهند شد.و اگرمنظورشان اينست كهاعصاب شوهرشان را ناراحت كنند تا از كار و زندگى سير شود وبهبيماريهاى اعصاب مبتلا گردد و از خانه فرار كند و براى تخدير اعصاب بهاعتيادهاىخطرناك گرفتار شود و به مراكز فساد قدم بگذارد و بالاخرهدق كش شود البته بدانند كهموفقيت و پيروزى آنها حتمى است.
خانم محترم،اگر به شوهر و زندگى علاقه دارى از اين رفتار زشتو غير عقلائى دستبردار.آيااحتمال نميدهى كه شكايتهاى بيجاى توباعث قتل و جنايتى شود يا كانون خانوادگى شما رامتلاشى سازد؟بهداستان زير توجه كن:
«وقتى...به خانه آمد همسرش در حاليكه دختر سه سالهاش را دربغل داشتبه شوهرش گفت:دو نفر از همكاران او به منزل آمده ناسزاگفتند.مرد سخت ناراحتشد و در اثر جنون آنىچاقويش را در شكمفرزند خردسالش فرو كرد و به قتل رسيد.مرد به چهار سال زندانمحكومشد. (14) »
يك پزشك در دادگاه ميگويد:«در تمام مدت زندگى ما،همسرمحتى يكبار رفتارى كه شايستهيك زن خوب و كدبانو است نداشت.خانهما هميشه نامرتب و درهم است.فريادها وبهانهجوئيها و دشنامهاى زنندهاو مرا بستوه آورده است.آنگاه حاضر ميشود با پرداخت پنجاههزار تومان پول از شر او خلاص شود.و با خوشحالى ميگويد راستش را بخواهيد اگرتمامثروت و حتى مدرك پزشكىام را ميخواست ميدادم تا زودتر خلاصشوم.» (15)
پىنوشتها:
1-اطلاعات 20 اسفند 1348 شماره 13140.
2-سوره روم:21.
3-مستدرك ج 2 ص 532.
4-بحار ج 103 ص 235.
5-بحار ج 74 ص 181.
6-مستدرك ج 3 ص 551.
7-بحار ج 103 ص 253.
8-مستدرك ج 2 ص 551.
9-اطلاعات 14 ارديبهشت 1351.شماره 13787.
10-اطلاعات اول آذر ماه 1350 شماره 13652.
11-مجله اطلاعات هفتگى شماره مخصوص نوروز سال 1352.
12-بحار ج 76 ص 363.
13-محجة البيضاء ج 2 ص 72.
14-اطلاعات 27 آبان 1350 شماره 13651.
15-اطلاعات 13 ديماه 1350 شماره 13689.