|
|
|
|
|
|
115- رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند ابن ابى نصراز ابوالحسن الرضا (عليه السلام )نقل مى كند: رسول خدا (ص )فرمود: وقتى كه به معراج رفتم ،جبرئيل مرا به جايى بود كه قبلا به آنجا پا ننهاده بود. پس براى او كشف شد و خداىتعالى او نور عظمتش آنچه را كه دوشت داشت ، به او داد.(118) 116- مال قرض اين را از سفرنامه رسول الله كه روايت معراجيه آن حضرت است به اختصار واجمال نقل مى كنيم . شخصى را ديدم كه پشته اى را مى خواهد به دوش بگيرد، نمى تواند. باز به اين سوو آن سو مى رود و چيزهايى فراهم مى كند، و بر روى پشته مى نهد، و باز مى خواهد آنرا حمل كند قادر نيست ، و هكذا. گفتم : اين چه كسى است ؟ گفت : كسى كه مال از مردم قرض گرفته ، هنوز آن را تاءديه نكرده از ديگرى بازمالى قرض مى كند.(119) 117- پيامبر درمعراج رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: شبى كه مرا به آسمان بردند، زنانى از امتمرا در عذاب شديد ديدم . و زنى را ديدم كه سرش سر خوك و بدنش بدن الاغ بود و برآن هزار هزار رنگ عذاب بود و زنى را به صورت سگ ديدم و آنش از دبر وىداخل شده و از دهان خارج مى گرديد. و فرشتگان با پتك هاى آتشين بر سد و بدنش مىكوبيدند، تا اين كه فرمود: و اما آن زنى كه سرش سر خوك بود و بدنش بدن الاغ ،زنى سخن چين و دروغگو بود، و اما آن زنى كه بر صورت سگ بود و آنشداخل دبر وى مى شد و از دهانش بيرون مى رفت خواننده اى نوحه گر و حسودبود.(120) 118- وصيت پيامبر (ص ) شيخ رئيس ابن سينا متوفى 428 هجرى قمرى در رساله معراجيه (ص 15 ) گويد:عزيزترين انبياء و خاتم رسولان (صلى الله عليه وآله ) چنين گفت با مركز حكمت و فلكحقيقت و خزينه عقل امير المؤمنين (عليه السلام ) كه : يا على !اذا راءيت الناسيتقربون الى خالقهم بانواع البر تقرب اليه بانواعالعقل تسبقهم ، يعنى يا على !هر گاه ديدى كه مردم با انواع كار نيك بهآفريدگارشان تقرب مى جويند، تو با انواع معقولات به خداوند تقرب جوى تا ازآنان سبقت گرفته باشى .(121) 119- چه كنم با مشتى خال زبان فارسى ؛ زبان درى فصيح ، زبان اصيل و زنده است . در بعضى از روايات همآمده است كه : زبان اهل بهشت زبان عربى مبين يا زبان فارسى درس است . و در شب معراج خداى سبحان به پيامبر گفت : چه كنم با مشتى خاك مگر بيامرزم . و حافظ بدان نظر دارد كه گفت : بعضى از روايات البتهنقل شده است كه :
گر مطرب حريفان آن پارسى بخواند
|
در وجد و حالت آرد پيران پارسا را
| اشاره دارد به حديثى كه اهل معنا مى دانند، كه اشاره به چه حديثى دارد در هر صورتفارسى تا زبانى است ، كامل ، رسا و مفيد.(122) 120- عظمت عبوديت منظور از حديث لا يعبد الله الا بالعقل چيست ؟ استاد: معلوم است آقا، آدم جاهل كه عابد نمى شود، البته گاو هم در عالم خود تسبيحىدارد، ولى عابر حقيقى آن عقل كل و عقل محض است ، هر كهعاقل است عبد است . پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) چون عاقل است عبد است و داراى آن مقامات مى باشد. اسراءو بالا رفتن رسول خدا در شب معراج ، به اعتبار عبد بودن اوست و لذا آيه مى فرمايد:سبحان الذى اسرى بعبده ...نمى گويد: اسرى بنبيه ، و يا بمحمديعنىاين مقامات و بالا رفتن ها، بخاطر اين است كه او عبد حقيقى است ؛ چونعقل محض است . بخش هفتم : يقين در كلام رسولخدا (ص ) 121- مرتبه شامخ يقين كلينى به اسنادش از اسحاق بن عمار نقل مى كند: (123)از امام صادق (ع )شنيدم كهفرمود: رسول خدا (ص )در مسجد، نماز صبح را با مردم خواند. جوانى را ديد كه كمخوابى از چهره و حركاتش پديدار بود. رنگش به زردى گراييده و چشمش نحيف گشته وچشمانش در گودى فرو رفته بود. پيامبر (صلى الله عليه وآله ) بدو فرمود: اىفلان ! شست را چگونه سپرى كرده اى ؟جوان گفت : درحال يقين . رسول خدا از سخن او به شگفت آمد و فرمود: هر يقينى را، حقيقتى و نشانى است . حقيقت ونشانه يقين تو چيست ؟ گفت : اى رسول خدا !حقيقت يقين من آن است كه مرا به حزن آورده و خوابم را ربوده وروزم را تشنه نموده است . پس از دنيا و مافيها دورى جسته ام ؛ گويى به عرش خدايم مىنگرم ، و مى بينم كه حساب و حشر خلايق بر پاست و من در آنانم .اهل بهشت در بهشتند و به تعارف و معارفه مشغولند و بر بالش و تخت خود، تكيه دادهاند . و گويى اهل دوزخ را مى بينم كه در حال شكنجه و عذابند و كمك مى طلبند و زفيرآنش را مى شنوم و در گوش خود، حس مى نمايم . (چون سخن بدين جا رسيد )پيامبر (صلى الله عليه وآله ) روى به اصحابش نمود وفرمود: اين بنده اى است كه خداوند رلش را به ايمان نورانى فرمود.سپس روبه آن جوان كرد و برو فرمود: خود را بر همينحال حفظ كن ! جوان عرض كرد: اى رسول خدا !من استدعا دارم كه از خداوند طلب نماييد، تا در ركاب شمابه شهادت رسم . پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) خواسته او را اجابت نمود و ازخداوند، شهادت او را طلبيد. بدين ترتيب ، آن جوان مدتى بعد در يكى از غزواترسول خدا (صلى الله عليه وآله ) پس از نه نفر شهيد به شهادت رسيد، كه او شهيددهمين بود.(124) 122- حقيقت مؤمن واقعى مرحوم كلينى روايتى را از ابو بصير نقل كرده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:روزى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) از حارثه بن مالك بن نعمان انصارىپرسيد: چگونه اى ، اى حارثه بن مالك ؟ حارث عرض كرد: مؤمنى واقعى ، اى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) ! حضرت (ص )فرمود: هر چيزى را حقيقت و نشانه اى است ؛حال ، حقيقت و نشانه قول تو چيست ؟ گفت : اى رسول خدا !نفس خويش را از دنيا دور ساخته ام ، و شبم را به بيدارى مىگذرانم ، و روزم را به تشنگى سپرى مى نمايم . گويى عرش خداى را مى بينم كهمحاسبه و حساب مردم بر پا شده است . بهشتيان را مى نگرم كه به زيارت يكديگر مىروند، و فرياد و ناله دوزخيان را مى شنوم كه در آتشند. (چون سخن او بدين جا رسيد )پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: تو، بنده اىهستى كه خداوند قلبش را نورانى گردانيده ؛ پسحال كه بصير و بينا گشته اى ، بر آن ثابت و استوار باش !حارثه گفت : اىرسول خدا !براى من دعا نماييد تا در ركاب شما به شهادت رسم ! پس حضرت نيز چنين كرد و فرمود: خداوندا !شهادت را روزى اش گردان ! چند روز بعد، حارثه ، به فرمان رسول خدا (ص )در چنگى شركت جست . جنگ شروع شد واو نفر هشتم و يا نهمى بود كه به فيض شهادتنايل آمد. در روايتى ديگر كه كلينى از ابو بصير نقل مى كند، حارثه دهمين نفرى است كه بعد ازجعفر بن ابى طالب (رضى الله عنه )به شهادت مى رسد.(125) 123- رسد آدم به جايى كه ... روايتى از امام باقر (ع )نقل شده است ، كه آن حضرت فرمود: اصحاب پيامبر (ص)گفتند: اى رسول خدا !از نفاق مى ترسيم . فرمود، چرا از آن مى ترسيد ؟ گفتند: چون نزد تو آييم آخرت را به يادمان آورى و در نتيجه ،ميل و رغبتمان بدان برانگيخته مى شود و دنيا را فراموش مى كنيم و از آن دورى مى جوييم؛ به طورى كه در حالى نزد تو هستيم ، آخرت و بهشت و جهنم را مى بينيم ، ولى چون ازنزد تو مى رويم و به خانه هاى خود وارد مى شويم و فرزندان خود را مى بوسيم ، وعيال خود را مى بينيم ، آن حالت از بين مى رود؛مثل اين كه اصلا چنان حالتى نداشته ايم آيا خوف آن ندارى كه اين حالت ، نفاق باشد ؟ حضرت فرمود: هرگز اين نفاق نيست !بلكه ، خطوات شيطان است كه شما را به دنياراغب و مايل مى كند. به خدا سوگند، اگر بر آن حالى كه گفتيد باقى بمانيد (به مقامىمى رسيد كه )، با ملائكه مصافحه كرده ، روى آب راه مى رويد...(126) 124- حقيقت ايمان در روايت ابو نعيم آمده است : روزى معذبن جبل خدمترسول خدا (صلى الله عليه وآله ) رسيد. حضرت پرسيد: چگونه صبح كردى ، اىمعاذ ؟! گفت : در حالى كه به خدا ايمان دارم . فرمود: هر سخنى را، مصداقى و هر حقى را، حقيقتى است ؛ مصداق سخن تو چيست؟گفت : اى پيامبر خدا !صبحى نيست ، جز آن كه گمان مى برم ، شبش را نبينم وشبى نيست ، جز آن كه اميدى به صبح آن ندارم . گامى بر ندارم ، جز آن كه گمان مىبرم كه فرصت برداشتن گام بعدى را نخواهم يافت . گويى تمام امتها را مى بينم ، كهبا نبى خود و ميز با بتانى كه بدل از خداى مى پرستيده اند، به حساب نشسته اند .گويى عقوبت و عذاب دوزخيان ، و ثواب و پاداش بهشتيان را مى نگرم . (چون سخنش بدين جا رسيد، رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرمود: حالى كهدانستى ، پس بدان ملزوم باش و از دستش مده !(127) بخش هشتم : توبه آغوش رحمت الهى 125- رسول الله ، توبه مى دهد#! انس بن مالك گويد: رسول خدا (صلى الله عليه وآله )، روز يك شنبه ماه ذى القعده ،خطاب به مردم فرمود: اى مردم !كدام يك از شما خواهد كه توبه كند ؟ مردمگفتند: همه مى خواهيم توبه كنيم اى رسول خدا ! فرمود: غسل كنيد و وضو بگيريد و چهار ركعت نماز به جاى آريد و در هر ركعت ، سورهحمد را يك مرتبه و قل هو الله را سه مرتبه و معوذتين را يك مرتبه ، تلاوت كنيد!سپس حمد را يك مرتبه ، استغفر الله بگوييد و با لاحول و لا قوه الا بالله العلى العظيم آن را به پايان بريد. آن گاه بگوييد: يا عزيز يا غفار اغفرلى ذنوبى و ذنوب جميع المومنين و المومنات ؛ فانه لا بغفرالذنوب الا انت . سپس فرمود: هر كس از امت من چنين كند، از آسمان ندا آيد كه : عملت را دوباره از سرگير !كه خدا توبه ات را پذيرفته و گناهانت را بخشيده است . و ملكى زير عرش نداسر دهد كه : اى بنده !دشمنانت را روز قيامت راضى خواهى كرد ! منادى ديگر گويد: اى بنده مؤمن !خواهى مرد و دينت از تو سلب نخواهد شد و قبرت وسيعشود و منور گردد. ملكى ديگر ندا سر دهد كه : پدر و مادرت از تو راضى شوند؛ گر چه از تو در غضبباشند. آنان و ذريه ات بخشيده شوند و تو و آخرت در فراخى و گشايش روزى خواهىبود. جبرييل ندا كند: (من همراه ملك الموت شوم ، تا با تو مدارا كند و مرگ ،تو را آزار ندهد وروح از بدنت به سلامت بيرون آيد. ) مردم گفتند: اى رسول خدا !اگر كسى غير اه ذى القعده اين عبادت را انجام دهد، چگونه است؟ فرمود: تفاوتى نكند و همان طور خواهد شد كه بيان نمودم . اين كلمات راجبرييل در معراج به من آموخته است .(128) 126- هفتاد بار طلب آمرزش توبه اخص من الخاص توبه است از التفات به غير خدا و اين توبه ، مخصوصاهل ولايت باشد كه غالبا در مرتبه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) و اولياى خدا ازاين قبيل بوده است كه او (ص )خود فرمود: گاه دلم را كدورتى عارض مى شود؛ و منبه راستى كه از خداى ، هر روز هفتاد بار آموزش مى طلبم .(129) 127-طلب غفران ، كفاره غيبت در كافى و نيز من لايحضره الفقه ، از ابو عبدالله ، امام صادق عليه السلامنقل است ، پيامبر (صلى الله عليه وآله ) را پرسيدند كه : كفاره غيبت چيست ؟ فرمود: هر گاه به ياد شخصى كه غيبتش نموده ، افتد، براى او از خداوند طلب غفرانكند.(130) 128- غيبت كننده را توبه نيست مگر... از جابر نقل است كه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: از غيبت بر حذرباشيد؛ چه غيبت بدتر از زناست . سپس فرمود: (مردى كه زنا كند و پس از آن توبه نمايد، خدايش آمرزد، ليك غيبت كننده راتا غيبت شده نبخشايد، نيامرزد.(131) 129-شرط قبولى توبه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) مى فرمايد: خداوند توبه بنده را مادام كه غرغرهنكرده است مى پذيرد.(132) 130- گستردگى بحر توبه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله ) در انتهاى خطبه اى - چنانكه در كتاب من لايحضرهالفقيه صدوق آمده - مى فرمايد: كسى كه پيش از يكسال به مرگش ، توبه كند، خداى توبه اش پذيرد. سپس فرمود: يك سال ، بسيار است ؛ پس چنانچه پيش از يك ماه به مرگش توبهكند، خداى توبه اش پذيرد. سپس فرمود: يك ساعت نيز بسيار است ؛ پس اگر پيش از آن كه نفسش بدين جا رسد وبه گلوى مباركش اشارت فرمود، توبه كند، خداى توبه اش پذيرد.(133) در كتاب مجمع البيان ، پس از نقل روايت فوق از كتاب من لايحضره الفقيه ، آمده است : اينروايت را عينا ثغلبى نيز به استادش از عباده بن صامت ، از پيامبر (صلى الله عليه وآله) روايت كرده است ، جز آن كه در آخر روايت چنين آمده است : و يك ساعت بسيار باشد؛ پس اگر پيش از آن كه مرگ را در گلوى خويش غرغره كند،توبه نمايد، خداى توبه اش پذيرد.(134) 131- مهلت ثبت گناهان ابو امامه ، از پيامبر (صلى الله عليه وآله )نقل كرده است كه فرمود: فرشته جانب چپ ، شش ساعت ، قلم از نوشتنعمل بنده خطا كار يا زشتكار باز نگاه دارد. پس چنانچه پشيمان شود و از خداى بخششطلبد، آن را ننويسد، وگرنه يك گناه بر او نخواهد نوشت .در روايت ديگر است :فرشته جانب راست ، بر فرشته جانب چپ ، امير است . پس چون بنده اى عملى نيك انجامدهد، هشت برابرش برايش بنويسد، و چون عملى زشت به انجام رساند و فرشته جانب چپاراده كند كه آن را بنويسد، فرشته جانب راست او را گويد، باز ايست !و او هفت ساعت بازايستد. اگر از خداوند طلب بخشش كند، بر او چيزى ننويسد، و چنانچه چنين نكند تنها يكعمل زشت بر او نوشته شود.(135) 132- بنويس گناه را بر اين نگونبخت ! فضيل بن عثمان مرادى گويد: از ابو عبدالله ، امام صادق عليه السلام شنيده است : رسول خدا (ص )فرمود: چهار خصلت است كه در هر كه باشد در وقت ورود به بارگاهخداوند، پس از آن ديگر او را هلاكتى نيست ، جز آن كه شايسته هلاكت باشد و آن عبارت استاز اين كه بنده همت به كارى نيك بندد كه آن را به انجام رساند، خداى برايش (به سببنيت نيكش ) حسنه اى بنويسد، و چنانچه آن را انجام دهد، خداى برايش ده حسنه بنويسد، وچنانچه همت به كارى زشت بندد كه آن را به انجام رساند، پس چنانچه آن را به انجامبرساند، چيزى بر او نوشته نشود، و اگر آن را انجام دهد، هفت ساعت بدو مهلت داده شده ،فرشته كاتب حسنات ، كاتب سيئات را كه بر جانب چپ است گويد: شتاب مكن كه شايدعمل زشتش را به عملى نيك دنبال كند كه آن را پاك سازد؛ چه خداىعزوجل فرمايد: ان الحسنات يذهب السئات و يا بخشش طلبد، پس اگر گويد: استغفر اللهالذى لا اله الا هو، عالم الغيب و الشهاده العزيز الحكيم الغفور الرحيمذالجلال و الاكرام و اتوب اليه ، چيزى بر او نوشته نشود، چنانچه هفت ساعتبگذرد و نه حسنه اى انجام دهد و نه آمرزش طلبد، كاتب حسنات ، كاتب سيئات را گويد:بنويس گناه را بر اين نگونبخت محروم !(136) بخش نهم : فضايل اخلاقى 133- مجالس نيك قال رسول الله (صلى الله عليه وآله ) قالت : الحواريون لعيسى : يا روح الله !منمجالس ؟ قال : من يذكر كم الله رؤيته ، و يزيد فى علمكم منطقه و يرغبكم فى الاخره عمله حواريون عيسى (ع )فرمود: كسى كه ديدار او شما را به يار خود بيندازد و وقتى بهسخن مى آيد، حرف او موجب فزونى دانش شما بشود، چيزى به شما ياد بدهد، رفتار وكردار او، شما را در كار آخرت ترغيب و تحريض (137) كند 134- هنگام تقسيم روزى ها صاحب شريعت (صلى الله عليه وآله ) فرمود: الصبحه تمنع الرزق . صبحه به ضم صاد، خواب بامداد است . معنى ظاهر آن ظاهر است ، و باطن آن است كهبامداد هنگام شكار مردم كار است . در ترك الاطناب فى شرح الشهات آورده كه : پيغامبر (صلى الله عليه وآله )، عايشه راخفته ديد، پس از نهار بامداد او را برانگيخت و پاى خود بدو باز كوفت و گفت : برخيز!كه روزى ها بديد هنگام قسمت مى كنند و خواب بامداد، روزى باز دارد. لفظ خبر چنين است : قومى !؛ فان الارزاق تقسم فى هذا الوقت و ان الصبحه تمنعالرزق .(138) 135- ادب از قرآن قرآن ادب و دستور الهى است ، پس از آن ادب فرا بگيريد و حد انسانى خود را حفظ كنيد ونگاه بداريد، و به اين دستور، خود را راست و درست به بار آوريد و به فعليتبرسانيد، چنان كه هم آن حضرت (صلى الله عليه وآله ) فرموده است : ادبنى ربىفاحسن تاءديبى (139)و نيز فرموده است : ادبنى ربى بمكارم الاخلاق .(140) 136- پيشتر از مرگ خود اى خواجه مير ! پيش از آن كه دست مرگ به گريبانت رسد و نفخه صور آواز دهد، خويش را فانى درباقى كن . حديث رسول الله (صلى الله عليه وآله ) است كه : موتوا،قبل ان تموتوا.
پيشتر از مرگ خود اى خواجه مير!
|
تا شوى از مرگ خود اى خواجه مير (141)
| 137- مواسات در غنيمت ابو الفتح رازى در تفسير سوره حديد (ج 11، ص 58 به تصحيح و تعليق حضرتاستاد علامه شعرانى )در ضمن آيه كريمه يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوابرسوله يؤ تكم كفلين من رحمته گويد: سعيد جبير گفت : سبب نزول آيه آن بود كه چونرسول اكرم (صلى الله عليه وآله )، جعفر بن ابى طالب را به حبشه فرستاد، با هفتادسوار، به نزديك نجاشى برفتند و دعوت كردن و ايشان اجابت كردند و ايمان آوردند،چون بازگشتند، چهل مرد از مردمان حبشه دستور خواستند از نجاشى تا پيشرسول الله (صلى الله عليه وآله ) آيند، نجاشى دستورى داد ايشان را، چون بيامدند،رسول (ص )را، غزات احد در پيش بود و مسلمانان ضعيفحال تودند و محتاج ، چون آن بديدند از رسول (صلى الله عليه وآله ) دستورى خواستند،گفتند: يا رسول الله !ما را مال بسيار است ، دستورى ده تا برويم ومالى بياوريم تااين غازيان بر خود و احوال خود صرف كنند. رسول (صلى الله عليه وآله ) گفت : روا باشد، رفتند ومال بياوردند و با مسلمانان به آن مواسات كردند.(142) 138- آيه در هم صحبتى درويشان جمعى از مؤلفه القلوب چون عيينه بن حصين و اقرع بن حابس وامثال ايشان گفتند: يا رسول الله !ما اشراف عربيم ، با سامان و ابوذر و ساير فقراىمسلمانان همنشينى نتوانيم كرد، اگر تو ايشان را دور سازى ، ما نزديك تو آمده ، به تعلماحكام شرع قيام نماييم . آيه آمد كه : صبر كن بر صحبت درويشان كه در اوقات صبح و شام براى رضاى خداى بهپرستش او مى گذرانند، بايد كه در نگذرد چشم هاى تو از ايشان - يعنى بايد كه نظراز ايشان بر ندارد و به غير ايشان التفات نكنى - در حالتى كه به آن نگريستن توبه غير، خواهى آرايش زندگانى دنيا را، و فرمان مبر آن را كهغافل گردانيده ايم دل او را از ياد كردن خود، و او پيروى كرده است آرزوهاى خود را و هستكار آن پيش افتاده بر حق و در گذشته از صواب .(143) 139- پاداش صدقه در راه خدا پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: كسى كه صدقه اى بدهد، براى او در بهشت دوبرابر آن خواهد بود. ابو دحداح گفت : اى پيامبر خدا !من دو باغ دارد، اگر يكى از آن دو را صدقه بدهم ،براى من در بهشت دو برابر آن است ؟ پيامبر (صلى الله عليه وآله ) گفت : آرى ؛ گفت : مادر دحداح و دخترم در بهشت با من اند ؟ گفت : آرى !0 پس بهترين يكى از آن دو باغ را به رسولالله (صلى الله عليه وآله ) داده است ، پس آيه ياد شدهنازل گشت و خداوند پاداش صدقه او را به دو هزار هزار مضاعف گردانيد.(144) 140- انفاق اصحاب پيامبر (ص ) نقل است : حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) اصحاب را بر اتفاق و اعانت بر تجهيزلشكر تبوك تحريص فرمود و هر كدام از اصحاب به قدر توانايى خود انفاق نمود واين همه نزد آن حضرت جمع شد، در آخر عاصم بن عدى العجلانى دو هزار و چهار صد منخرما در تجهيز لشكر بداد.(145) 141- اهميت و صله رحم رسول خدا (ص )از خداى تعالى حكايت كرد كه فرمود: من الله هستم و من رحمانم ، رحمرا خلق كردم و براى رحم ، اسمى از اسماء خويش را مشتق كردم . هر كس كه صله رحمنمايد، من نيز با او بپيوندم و هر كس قطع رحم كند، من نيز از او ببرم . بدان كه وصل رحم با شناخت مكانت و تفخيم قدر رحم است ؛ زيرا اگر رحم نباشد، تعينروح انسان از حقيقت كليه ظهور نمى يابد و قطع رحم ره پست شمردن آن و كم گذاشتن حقزن است و رحم اسم حقيقت طبيعت است ، پس رحم از رحمان مشتق شده و بدون شك حديث ياد شدهو معناى وصل و فصل بر آن صادق است .(146) 142- نزاع در برابر پيامبر (ص ) محمد بن اسماعيل بخارى به اسنادش از عبد الله بن عباس روايت كرده است كه ، عبداللهبن عباس گفت : هنگامى كه بيمارى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) (همان بيمارى كه منجربه رحلت آن حضرت شد) شدت گرفت ، حضرت فرمود: كاغذ و دوات بياوريد تابراى شما چيزى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد. عمر گفت : تب بر پيامبر غلبه كرده ؛ ما را كتاب خدا بس است ! پس پيامبر (ص )فرمود: بر خيزيد كه تنازع و اختلاف نزد من شايسته نباشد. ابن عباس مى گويد: تمام بلايا و مصايب ، از همان بود كه بين ما و نوشته پيامبر (صلىالله عليه وآله ) حايل و مانع شد. تا جايى كه شهرستانى مى گويد: بزرگ ترين اختلاف امت ، اختلاف در امامت بود؛چون آنمقدار كه در اسلام براى امامت شمشير كشيده شد، براى هيچ مساءله اى كشيدهنشد.(147) 143- دهان را بيند تا عجايب بينى ! كام حيوانى را به بى زيانها گذار، تو كهمشمول الرحمن ، علم القرآن ، خلق الانسان ، علمه البيان هستى ،اهل بيان باش . خاموش باش تا گويا شوى ، چشم ببند تا بينا شوى!رسول الله (صلى الله عليه وآله ) فرمود: غضو ابصاركم ترون العجائب ؛(148) چشمان خود را بپوشانيد تا عجايب در يابيد. 144- بدترين كورى رسول خاتم (صلى الله عليه وآله ) فرمود: شر العمى عمى القلب ؛ يعنى بدترينكورى ، كورى دل است .چه مور چشم ، از مشاهده خلق محروم است و كور چشمدل ، از مشاهده حق . (149) 145- صبر پيامبر در برابر قريش روزى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در پيش كعبه نشسته بود كه جماعتى از سرانقريس ، من جمله وليد بن مغيره مخزومى ، ابو البخترى بن هشام و ابوجهل بن هشام ، عاص بن وائل سهمى ، عبدالله بن ابى اميه مخزومى و ديگران به گرد همآمده بودند. رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) نيزمشغول قرائت قرآن بر چند نفر از اصحابش بود. مشركين با خود گفتند:مشكل محمد جدى شده و امر او بالا گرفته است ؛ بياييد او را سؤال پيچ كرده ، بر او احتجاج آوريم و سخنانش راباطل كنيم و او را نزد اصحابش خوار و بى ارزش نماييم . شايد از گمراهى و تمرد وطغيانش دست بردارد و اگر كار تمام شد كه هيچ و گرنه با شمشير برنده بر اوبتازيم . ابو جهل گفت : چه كسى مى تواند با او مجادله كند ؟ عبدالله بن ابى اميه مخزونى گفت : من ، آيا مرا همتايى نيك و مجادله كننده اى كافى براىاو نمى دانى ؟ ابو جهل گفت : آرى ! پس ، همگى نزد پيامبر (ص )آمدند و عبدالله بن ابى اميه مخزومى شروع به سخن كرده ،گفت : اى محمد !تو ادعاى بزرگى اظهار مى كنى و سزاوار آن رب العالمين و خالقمخلوقات نيست كه چون تويى را كه بشرى چون مايى و از آنچه ما مى خوريم مى خورى ودر بازار راه مى روى ! به رسالت بر گزيند... اگر تو پيامبر مى بودى همراه توملكى مى بود كه تو را تصديق مى كرد و ما او را مى ديديم ؛ بلكه اگر خدا مى خواستپيامبرى براى ما بفرستد، فرشته اى را مبعوث مى كرد: نه تشرى چون خودمان را. اىمحمد! تو سحر شده اى بيش نبوده ، پيامبر نيستى !... پيامبر (صلى الله عليه وآله ) درجواب فرمود: اما اين كه گفتى : بايد گفت كه : فرشته را نمى توان به ادراك آورد،چون او از جنسى است كه چيزى از آن آشكار نيست و اگر آن را مشاهده مى كرديد به اينوسيله كه بر قواى ديد شما افزوده مى گشت ، باز مى گفتيد:اين ملك نيست بلكه بشراست ؛ زيرا ملك فقط به صورت انسان كه بدان انس داريد بر شما ظاهر مى شود، تاسخن و خطاب و مرادش را دريابيد. در اين صورت ، چگونه صدق گفتار و حقانيت سخن اورا نخواهيد فهميد ؟بلكه خداوند بشرى را به رسالت برانگيخت و در دستش معجزاتىظاهر كرد كه طبايع بشر كه شما بر ضماير قلوب شان آگاهيد از آوردن آن معجزاتناتوانند. پس به واسطه ناتوانى از آوردن آنچه كه او آورده ، در مى يابيد كه آن ، معجزه است واين گواهى الهى بر صدق اوست . اگر ملكى شما را ظاهر و بر دست او معجزه اى آشكارمى گشت كه بشر از آوردنش عاجز مى بود، هيچ گاه آن معجزه ، نشانى از آن نبود كههمجنسانش از آوردن چنين عملى ناتوانند، با بتوان آن را معجزه دانست . آيا نمى بينيد كهپرواز پرندگان معجزه محسوب نمى شود؛ زيرا همه پرندگان پرواز مى كنند ؟ولىاگر انسانى چون پرنده پرواز كند معجزه خواهد بود. پس ، خداوند عز وجل از آن جهت پيامبرش را به گونه اى مبعوث فرمود تا حجت بر شما تمام شود؛ امر رابر شما آسان كرده است . ولى شما امر دشوارى را مى طلبيد كه حجتى در آن نيست . سپس فرمود: اما آن كه گفتى : تو سحر شده اى بيش نيستى ، آيا من مسحورم وحال آن كه مى دانيد در صحت تميز و عقل بوده ، برتر از شمايم ؟! آيا از بدو تولدم تا سن چهل سالگى ، خويى پست و عملى كه حاكى از ذلت باشد، يادروغ و خيانت و خطايى در گفتار و سفاهتى در راءى من ديده ايد ؟ آيا به گمان شما كسى مى تواند چنين مدتى ، با نيرو و قوت خود معصوم باشد ؟و يااين كه تكيه او بر حول و قوت خداوند بوده است ....(150) 146- راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش ! مرحوم استادم ، علامه حاج ميرزا احمد آشتيانى ، قدس سره العزيز، فرموده است : مقصود ازتوكل اين نيست كه سعى و كوشش در امور و تحصيل اسباب و شرايط عادى آنها ننمايد وتدبير و فكر درباره آنها را يكسره به كنار بگذارد: بلكه امور نامبرده و هر چه را كهحوائج بر آن توقفى دارد، بايد انجام دهد و اعتماد و اطمينان شخص در رسيدن به مقصودو حاجت خود، تنها به خدا و فضل او باشد. و حكايت شكايت صاحب مزرعه از شتردارى به پيغمبر صلى الله عليه وآله و پرسشحضرت كه : به چه جهت شتر خود را عقال ننمودى و پايبند نزدم ؟ و جواب آن مرد كه عرض كرد: توكل من باعث شد كه پايبند نزدم . و فرمايش حضرت به آن مرد كه : عقال نما و پايبند بزن شتر خود را پس از آنتوكل نما (اعقلها ثم توكل )و با توكل زانوى اشتر ببند. )(151) 147- برترين جهاد در كتاب اربعين علامه بهاءالدين عاملى (قدس سره )از حضرت امير مؤمنان عليه السلامروايت است كه فرمود: پيامبر خدا صلى الله عليه وآله گروهى از سپاهيان خيش را (بهجهاد )اعزام داشت . چون بازگشتند، فرمود: مرحبا به قومى كه جهاد اصغر را به انجامرسانيدند و جهاد اكبر بر عهده شان باقى است . پرسيدند: اى رسول خدا!جهاد اكبر چيست ؟ فرمود: جهاد با نفس . سپس فرمود: برترين جهاد، آن است كه شخص با نفس خويش كه ميان دو پهلوى اوست ،به جهاد برخيزد.(152) 148- رذايل اخلاقى و صورتهاى برزخى در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه وآلهنقل است كه : بعصى از مردم با چهره هايى محشور مى شوند كه صورت ميمون و خوكدر مقايسه با آن ، زيبا مى نمايد.و در جايى فرموده است : در قيامت مردم به دوگروه محشور مى شوند. گروهى بر مركب سوارند، و گروهى پياده و با پاى خود وگروهى بر وجه و صورت شان . سر اين مطلب آن است كه هر يك از خلق و وى رذيله و هر هياءت زشت و ناپسندى كه در نفستمكن يافته است ، صورت نوعى است از انواع حيوانات ، و بدنى بدان اختصاص يافتهاست ؛ چون بدن شير و مانند آن ، براى خلق و تكبر و تهور، و روباه براى حيله و نيرنگ، و ميمون براى استهزاء و سخريه ، و خوك براى آز و شوت رانى . گاهى شخصى واحد، متخلق به اخلاق رذيله كثيرى است كه مراتب متفاوتى دادند؛ پس بهحسب آن ، در آخرت صورتهاى حيوانى متفاوت و متعدد مى شوند. خداوند متعال فرموده است : يوم تشهد عليهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما كانوايعملون .(153) 149- وصيت رسول (ص )به ابوذر در فصل پنجم از باب دوم كتاب مكارم اخلاق در وصيترسول خدا صلى الله عليه وآله به ابوذر، آمده است : اى ابوذر !انسان از متقيان وپرهيزگاران نمى شود، جز آن كه چون شريكى با نفس خود محاسبه كند. پس دريابد كهاز كجا آشاميده و از كجا پوشيده است ؛ از حرام بوده است و يا ازحلال ؟.(154) 150- صبر بر مصيبت معاذ پسرى داشت كه پيش از وى از اين سرا سفرى شد،رسول الله صلى الله عليه وآله اين نامه را در تعزيت معاذ بدو نوشت : از محمدرسول الله به معاذبن جبل ، سلام بر تو؛ حمد مى كنم خدايى را كه جز او خدايى نيست .اما بعد خبر بى تابى تو در مصيبت فرزندت كه قضاى الهى بر وى جارى شد به منرسيد. همانا كه فرزند تو از موهبتهاى گواراى الهى توده و به عاريت در دست توسپرده ، خداوند تو را تا زمانى به او لذت بخشوده و به وقت معلوم او را از تو بگرفتپس انا لله و انا اليه راجعون . مبادا بى تابى تو پاداشت را تباه كند. اگر بر ثواب مصيبت خود برسى ، هر آينهخواهى دانست كه آن در برابر عظمت ثوابى كه خداوند براىاهل تسليم و صبر آماده كرده است ، اندك است . بدان كه بى تابى ، مرده را بر نمىگرداند و قدر را دفع نمى كند. شكيبايى نيكو پيشه كن . و به موعود، وفا كردن جوى .و اندوه تو بر چيزى كه لازم تو است و بر جميع خلق به وقتش نازل خواند شد، نگذرد. والسلام عليك و رحمه الله و بركاته .(155) 151- سر مشق از ميزان قسط در سوره والنجم از اوصاف رسول الله (صلى الله عليه وآله ) است كه : وما ينطق عن الهوى ، ان هو الا وحى يوحى ؛ پيامبر (صلى الله عليه وآله ) هرگز ازروى هواى نفس سخن نمى گويد، بلكه همه گفته هاى آن حضرت بيان وحى الهى است . از آن بزرگوار بايد سر مشق گرفت كه ميزان قسط (156)است : لقد كان لكمفى رسول الله اسوه حسنا ؛ هر آينه رسول گرامى (صلى الله عليه وآله ) اسوهنيكويى است براى شما.(157) 152- الدنيا مزرعه الاخره هر كسى زارع و مزرعه خود است و نيات و اعمالش ، بذرهايش . بنگر تا در مزرعه خويش چه كاشتى و در قولرسول الله (صلى الله عليه وآله ): الدنيا مزرعه الاخره دقت كن . و به عبارتديگر هر كس سفره خود و مهمان سفره خود است .(158) 153- طوبى چيست ؟ بدانكه شجره طوبى صورت تمثل ايمان است واصل و ريشه آن در قلب حضرت خاتم (صلى الله عليه وآله ) ثابت است و فرع و شاخهآن در آسمان است و پيوسته ميوه هاى خود را به اذن ربش مى دهد، و هر مؤمنى شاخه اىعظيم از آن مى باشد. پس بفهم ! و در مقابل آن زقوم قرار داد: اذلك خير نزلا ام شجره الزقوم انا جعلناها فتنهللظالمين انها شجره نخرج فى اصل الجحيم طلعها كانه رؤوس الشياطين . و در كافى از امير المؤمنين عليه السلام آمده : طوبى شجره اصلها فى دار النبى(صلى الله عليه وآله ) و ليس من مؤمن الا و فى داره غصن منها الحديث . يعنىطوبى درختى است كه ريشه آن در خانه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) است و هيچ مؤمنى بيست ، مگر اين كه در خانه اش شاخه اى از آن است . و در وافى آمده است ، تاءويل طوبى علم است ، زيرا هر نعيمى در بهشت مثالى در دنيادارد، ومثال شجره طوبى شجره علوم دينى است كه ريشه آن در خانه پيامبر است كه مدينهالعلوم است و در خانه هر مؤمنى شاخه اى از آن است الخ .(159) 154- طعام كشنده قلب همانطور كه فضول طعام مميت است ، فضول كلام نيز از قلب قاسى برخيزد ازرسول الله (صلى الله عليه وآله ) روايت است كه : لا تكثروا الكلام تغير ذكر الله؛ فان كثره الكلام بغير ذكر الله قسو القلب ان ابعد الناس من الله القلب القاسى ؛ سخن زياده مگوييد مگر آن كه ذكر خدا باشد؛ زيرا كلام بسيار كه در آن ذكر خدا نباشدقساوت قلب مى آورد و دورترين مردم از خداوند، صاحب قلب قسى مى باشد. 155- بازى پيامبر با خردسالان حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) بعضى خوردسالان را به مطايبه خطاب مىفرمودند: يا ذالاذنين ؛ اى صاحب دو گوش .و بسيار با اصحاب به پاى مسابقتمى كردند؛ يعنى با هم در دويدن پيشى مى گرفتند و كشتى مى گرفتند.(160) 156- خورنده تر خرما روزى حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) با حضرت امير عليه السلام خرما مىخوردند، خر خرما كه حضرت رسول (ص )مى خورد، پنهان دانه اش را نزد امير (ع )مىنهاد تا تمام شد پيش حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) هيچ دانه خرما نبود و همهنزد حضرت امير بود، حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) فرمودند: من كثر نواهفهو اكول ؛ هر كه دانه او بيشتر بود، بسيار خورنده است . حضرت امير چون اين كلام را فرمود، حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) تبسم نمودهفرمان داد تا هزار درهم به آن حضرت انعام دادند. 157- خوردن از سمت سالم وقتى مهيب يك چشم او درد مى كرد و خرما مى خورد، حضرت فرمود: اى صهيب !چشم تودرد مى كند خرما مى خورد ! گفت : از آن طرف مى خورم كه درد نمى كند.(161) 158- مطايبت نبوى عوف بن مالك كه از بزرگان صحابه و مردى عظيم الجثه بود، روزى به خدمت حضرترسول (صلى الله عليه وآله ) رفته ، وقتى كه حضرت در خيمه نشسته بود سلام كردحضرت فرمود: در آى ! گفت : به همه اعضاى خود در آيم ، يا چيزى را بيرون بگذارم !حضرت بخنديد.(162) 159- پيره زن به بهشت نمى رود ! صفيه بنت عبدالمطلب كه عمه آن حضرت است (يعنى حضرترسول الله (صلى الله عليه وآله ) )روزى نزد حضرت آمد در حالى كه پير شده بود،گفت : يا رسول الله !دعا كن تا من به بهشت روم . حضرت بر سبيل طيبت فرمود كه : زنان پير به بهشت نخواهند رفت ! صفيه از مجلس حضرت برگشت . حضرت و مى گريست .حضرت تبسم فرمود و گفت :او را خبر دهيد كه اول پير زنان جوان شوند، آنگاه به بهشت روند. و اين آيت بخواند: انا انشاءناهن انشاء فجعلناهن ابكارا (163)يعنى بهدرستى كه ما بيافريدم زنان را در دنيا آفريدند، پس خواهيم گردانيد ايشان را دخترانبكر و دوشيزه در آخرت كه ايشان را به بهشت در آريم .(164) بخش دهم : فضيلت علم و عالم 160- شرف آدمى رسول الله (صلى الله عليه وآله ) گفت : (قليل العلم ، خير من كثيرالععمل ؛ اندكى علم ، بهتر از عمل زياد است .) و نيز فرمود: نيه المؤمن ، خير من عمله ؛ نيت مؤمن ، برتر ازعمل اوست . و امير جهان بان على گفت كه : قدر آدمى و شرف مردمى جز در دانش نيست.(165) 161- مگر نمى گوييد طبيب بود#؟ در زمان پيامبر خاتم صلى الله عليه وآله طبيبى يهودى درگذشت ، آن حضرت صلى اللهعليه وآله را از وفات وى خبر دادند، رسول اكرم صلى الله عليه وآله از شنيدن آن اظهارتاءسف كرد، عرض نمودند: با رسول الله !اين متوفى يهودى بوده است ! فرمود: مگر نمى گوييد طبيب بوده است .(166) 162- فضيلت مجلس عالم مردى از انصار نزد پيامبر آمد و گفت : اى فرستاده خدا! هرگاه جنازه اى و مجلس عالمىپيش آمده اند، كدام يك در نزد شما محبوب تر است تا آن را اختيار كنم و حاضر گردم ؟ رسول الله صلى الله عليه وآله فرمود: اگر براى تجهيز و دفن جنازه كسى هست ،همانا كه حضور مجلس عالم ، افضل از حضور هزار جنازه است .(167) 163- جارى شدن چشمهاى حكمت از سير كائنات صلى الله عليه وآله روايت شده است كه : من اخاص لله اربعين يومافجر الله ينابيع الحكمه من قلبه على لسانه يعنى : هر كس روز به اخلاصبراى خدا باشد؛ خداوند چشمه هاى حكمت را از دلش بر زبانش جارىگرداند.(168) 164- امانت داران امت رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: علما امانت داران پيامبران بر بندگان خدايند،البته تا وقتى كه با سلاطين در نياميزند، پس هرگاه با آنان در آميختند و در امور دنيامداخله كردند، به تحقيق به پيامبران خيانت كرده اند، پس از آنان حذر كنيد. و نيز آن جناب به ياران خويش فرمود: علم را و به خاطر علم آرامش و بردبارى رافرا گيريد و دانشمندانى سركش مباشيد كه دانايى شما در اثر نادانيتان قامت راست نمىكند. و از حضرت عيسى عليه السلام روايت است كه :مثل دانشمند بد (بى خبر )مثل سنگ سخنى است كه در دهانه جوى واقع گشته باشد كهنه خود آب مى آشامد و نه آب را رها مى كند تا به كشت و زرع پيوندد.(169) 165- زمان آشكار شدن دانش رسول خدا لى الله عليه وآله فرمود: هرگاه در امت من بدعتى پديدار گردد، بايددانشمند، دانش خويش را آشكار سازد، پس هر كس چنين نكند، لعنت خداوند بر او باد، ازشهريار چيره (خداوند )و اينكه آنان را در خانه آخرت برند ترسناكبودند.(170) 166- اى هوشمندان پند بگيريد ! اين وهب مى گويد: شنيدم كه امام صادق عليه السلام فرمود:رسول خدا لى الله عليه وآله فرمود: براى هر بدعتى كه پس از من براى نيرنگزدم به ايمان پديدار گردد، وليى باشد كه از ايمان دفاع كند و به الهام خدا سخنگويد و حق را آشكار كند و نيرنگ نيرنگبازان را باز دارد و زبان ضعفا باشد. اىهوشمندان !پند گيريد و به خداى توكل كنيد.(171) 167- غبطه پيامبران پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: دانشمندان امت من ، همانند انبياء بنىاسرائيلند.و آن حضرت صلى الله عليه وآله فرمود: برخى از بندگان خداابنياء نيستند و شهدا نمى باشند، ولى پيامبران و شهدا، در روز قيامت به خاطر مكانت ومنزلت آنها در نزد خداى ، غبطه مى خورند. 168- پيشواى عمل پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله كه درود و سلام خداى بر وى وآل او باد فرمود: علم پيشواى عمل است و عمل ، تابع آن .و از زمره ازواج آسمان وزمين اند. و نيز از ازواج وجود و ماهيت مى باشند و از جمله آنها، نر و ماده از هر حيوان است.(172) 169- فضل عالم بر عابد ترمذى از ابى امامه نقل كند كه : رسول اكرم لى الله عليه وآله فرمود:فضل عالم بر عابد، مثل فضل من بر پايين ترين فرد شماست .و سپس فرمود:خدا و ملائكه و اهل آسمانها و زمين ، حتى مورچه در خانه خود و ماهى در آب ، بر معلمانمردم درود مى فرستد...(173) 170- كه من شهر علمم ، عليم در است ! رسول خاتم صلى الله عليه وآله حكمت را بهشت دانسته است ، و فرموده است : انامدينه الحكمه و هى الجنه و انت يا على !بابها... ؛ يعنى اى على !من شهر حكمتم وحكمت بهشت است و تو باب آنى .(174) 171- يك دستور اخلاقى وقتى در محضر مبارك استاد، جناب علامه طباطبايى (رضوان الله تعالى عليه )بودم ،سخنانى از حالات شبش به ميان آورد، و فرمود: هر وقت در روز مراقبت من قوى تر است ،مشاهداتى كه در شب دارم زلال تر و صاف تر و روشن تر است . كسانى كه در سير وسلوك عرفان عملى ، قدم ، نهاده اند، شكارهايى دارند، و به خصوص در وجهات شبانهمشاهداتى دارند. در آخر وافى جناب فيض قدس سره ، از كافى ثقه الاسلام كلينى به اسنادش از ثامنالائمه (ع )روايت شده است كه : قال ان رسول الله صلى الله عليه و آله : كان اذاصيح قال لاصحابه : هل من مبشرات ؟ يعنى به الرويا ، يعنىرسول الله كه صبح مى كرد، به اصحاب خود مى فرمود: آيا خبرهاى خوش داريد؟؛يعنى آيا خوابهاى خوش ديده ايد؟ سيره و روش حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله اين بود، اصحابش را يعنى يارانو شاگردانش را به سير و سلوك وا مى داشت ، و آنان را براى شكار مبشرات ، و صيد،معانى ترغيب و تحريص مى كرد، همه انبياء اين چنين بودند، همه سفراى الهى ، جزتزكيه نفس بشد و تعليم و تاءديب آنان ، و ايصالشان به قرب الى الله ، كه در حقيقتتخلق به اخلاق الهى ، و اتصاف به صفات ربوبى و تاءديب به آداب الله است ،هدفى ديگر نداشته اند . اين شب مردان خداست كه مبشرات دارند، رؤياى صالح و صادق دارند، آرى !
شب مردان خدا، روز جهان افروز است
|
روشنان را به حقيقت شب ظلمانى نيست
| بارى ! كاءن رسول الله صلى الله عليه وآله به اصحابش فرموده است كه : آياهمان طور كه حيوانات خودتان را در شب علوفه مى دهيد، و آنها را در جايى مى بنديد كهخوردند و خوابيدند، شبى را به روز آورده اند، و شبى حيوانى داشته اند، شما هم آنچنانشب به روز آورده ايد، يا شب انسانى داشته ايد، كه شكارهايى كرده ايد و مبشراتىداريد، خداوند سبحان فرمود: و من الليل فتهجد به نافله لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا .(175)
|
|
|
|
|
|
|
|