بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سوگندهای پربار قرآن, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 -
     003 -
     004 -
     005 -
     006 -
     007 -
     008 -
     009 -
     010 -
     011 -
     012 -
     013 -
     014 -
     015 -
     016 -
     017 -
     018 -
     019 -
     020 -
     021 -
     022 -
     023 -
     024 -
     025 -
     026 -
     027 -
     FEHREST - سوگندهاي پربار قرآن
 

 

 
 

 

 

اى رسول ما! نعمتهاى فراوانى كه پروردگارت به تو عنايت كرده شكرگذار باش، و آنها را ابراز و اظهار كن، و براى ديگران بازگو بنما.

برخى از مردم برخلاف اين آيه شريفه عمل مى كنند، هر چه به دست مى آورند پنهان مى كنند. و در پاسخ كسانى كه از وضع كار و كسب آنها سؤال مى كنند آهى از ته دل مى كشند و مى گويند: «خدا را شكر يك لقمه بخور و نمير به دست مى آيد!» در حالى كه آلاف و الوف سود برده اند، و هر روز بر سرمايه و درآمدشان اضافه مى گردد. آشكار كردن نعمتهاى پروردگار سه مرحله دارد:

1. مرحله زبانى: انسان خداوند را بخاطر نعمتى كه به وى ارزانى داشته شاكر باشد. اگر در معامله و تجارت سود كردى، و با سود حاصل بدهيهايت را پرداخته، و سر و سامانى به زندگيت دادى، خدا را شكر كن كه اين نعمتها را به تو عنايت كرده است.

2. شكر عملى: يعنى اين نعمتها در زندگى انسان ظاهر شود. سطح درآمدت كه بهتر مى شود اسباب آسايش بيشترى براى خانواده ات فراهم كن، نه اينكه رفتار منافقانه اى داشته باشى. از نظر مالى ثروتمند باشى ولى لباس مندرسى بپوشى، و زندگى فقيرانه اى در پيش بگيرى كه هر كس وضع تو را ببيند تصوّر كند انسان نيازمندى هستى. داخل خانه ات همچون قصر ولى نماى بيرونى آن را همچون ويرانه اى جلوه مى دهى تا مردم تو را انسان مستمندى بدانند. اين كار منافات با شكر نعمتهاى پروردگار دارد; علاوه بر اينكه عملى منافقانه و رياكارانه است. اسلام نمى گويد اسراف كن، بلكه مى گويد، از نعمتهاى الهى درست استفاده كن.

3. سهيم كردن ديگران: علاوه بر شكر زبانى و عملى، لازم است ديگران را نيز در نعمتهايى كه خداوند به ما ارزانى داشته سهيم كنيم، و آن را در انحصار خود قرار ندهيم. پيامبر گرامى اسلام در روايت زيبايى مى فرمايند: «إنَّ اللهَ يُحِبُّ اَنْ يَرى اَثَر نِعْمَتِهِ عَلى عَبْدِهِ; خداوند هنگامى كه نعمتى به بنده اش مى دهد، دوست دارد كه آثار آن نعمت را در زندگى او ببيند». تحقّق اين روايات عملى كردن مراحل سه گانه بالاست.

[ 421 ]

شكر نعمت در روايات معصومين(عليهم السلام):

شكر نعمت در روايات انعكاس گسترده اى دارد، كه به چهار نمونه آن قناعت مى كنيم:

1. امام دهم، حضرت هادى(عليه السلام) فرمودند:

«اَلشّاكِرُ اَسْعَدُ بِالشُّكْرِ مِنْهُ بِالنِّعْمَةِ الَّتى اَوْجَبَتِ الشُّكْرَ; لاَِنَّ النِّعَمَ مَتاعُ، وَالشُّكْرَ نَعِمٌ وَعُقْبى; كسى كه شكر نعمت پروردگار را بجا آورد، اين توفيق از خود آن نعمت ارزشمندتر است; چون نعمتها متاع دنيايند، ولى شكرِ نعمت، هم باعث فزونى نعمت دنيا مى شود، و هم ذخيره اى است براى جهان آخرت».(1)

2. امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:

«اِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَنْعَمَ عَلى كُلِّ قَوْم بِالْمَواهِبِ فَلَمْ يَشْكُرُوا فَصارَتْ عَلَيْهِمْ وَبالا، وَابْتَلى قَوْماً بِالْمَصائِبِ فَصَبَرُوا فَصارَتْ عَلَيْهِمْ نِعْمَةً; خداوند عزّوجلّ هنگامى كه نعمت هايى را به جمعيّتى ارزانى مى دارد، ولى شكر آن را بجا نمى آورند، آن نعمتها وبال گردن آنها مى شود و تبديل به نقمت مى گردد. و جمعيّتى را مبتلا به مشكلات و گرفتاريهايى مى كند و آنها صبر را پيشه خود ساخته و شكر مى كنند. (در نتيجه) آن مشكلات تبديل به نعمت مى گردد».(2)

به عنوان مثال خداوند فرزندى را به خانواده اى ارزانى مى كند، ولى آنها در تربيت آن كوتاهى مى كنند، و عملا ناشكرى نعمت خدا را بجا مى آورند، و اين نعمت تبديل به نقمت و وبال مى گردد; بدين شكل كه مثلا رو به اعتياد مى آورد، و دنيا و آخرت خود و خانواده اش را خراب مى كند. وبالعكس فردى مبتلا به كسالت و بيمارى مى شود، و در برابر آن صبر مى كند و شكر خداى را بجاى مى آورد، و دوران كسالت طى مى شود، آنگاه متوجّه مى شود كه اگر سالم بود، در فلان برنامه شركت مى كرد كه باعث نابودى او مى گرديد.


1 . ميزان الحكمة، باب 2063، ح 9587 .

2 . همان مدرك، باب2067، ح 9599 .

[ 422 ]

3. حضرت على(عليه السلام) فرمودند:

«شُكْرُ الْمُؤْمِنِ يَظْهَرُ فى عَمَلِهِ، شُكْرُ الْمُنافِقِ لايَتَجاوُزُ لِسانَهُ; مؤمن عملا شكر نعمتهاى خدا را بجا مى آورد، اما شكرگزارى منافق فراتر از زبانش نيست».(1)

انسان مؤمن با استفاده صحيح از نعمتهاى الهى، و به كار بردن آن در جايى كه خداوند فرموده، شكر عملى مى كند، اما انسانهاى منافق فقط در گفتار مدّعى شكرگزارى اند، و در عمل شاكر نيستند.

4. در روايتى ديگر از اميرالمؤمنين على(عليه السلام) مى خوانيم كه شكر چهار مرحله دارد: شكر خدا، شكر بالا دستى ها، شكر همطرازها، شكر در مقابل زير دستى ها، سپس به بيان چگونگى شكر نسبت به هر يك از اين چهار گروه مى پردازد:

«شُكْرُ اِلهِكَ بِطُولِ الثَّناءِ، وَشُكْرُ مَنْ فَوْقَكَ بِصِدْقِ الْوَلاءِ، وَشُكْرُ نَظيرِكَ بِحُسْنِ الإخاءِ، وَ شُكْرُ مَنْ دُونَكَ بِسَيْبِ الْعَطاءِ; شكر خداوند به حمد و سپاس او و مداومت بر اين كار است، و شكر نعمت پيامبرى و امامت آن است كه ولايت صادقانه آنها را داشته باشيد (در مسير آنها گامهاى عملى برداريد، و اعمالتان شبيه اعمال آنها شود و تنها به دعا و توسّل و مجلس روضه قناعت نكنيد) و شكر هم رديفان اين است كه حق برادرى را در حقّشان بجا آوريد و همانند يك برادر با آنها رفتار نماييد، و شكر نسبت به زيردستان اين است كه نسبت به آنها عطا و بخشش كنيد».(2)

 

اسلام آيين خشونت يا رحمت؟

اين روزها سخن از اتّهامات پاپ رهبر كاتوليكهاى جهان نسبت به مسلمانان است، كه آنها را انسانهاى خشن و دين اسلام را آيين خشونت معرّفى كرده است! اگر به مباحث بالا توجّه كنيم، اسلام را آيينى سراسر محبّت و مودّت و رحمت مى بينم، و بى اطّلاعى پاپ و ديگر دشمنان اسلام، از معارف اسلام آشكار مى شود. به راستى آيا


1 . ميزان الحكمة، باب 2070، ح 9605 .

2 . همان مدرك، باب 2071، ح 9609.

[ 423 ]

مسلمانان مروّج خشونت هستند، يا مسيحيانى كه جنگ اوّل و دوم جهانى را راه انداختند و چهل ميليون انسان را به كام مرگ فرستاده، و همين تعداد نيز مجروح و معلول و ناقص العضو بجاى گذاردند؟

آيا مسلمانان اهل خشونتند، يا آمريكايى هايى كه در سرتاسر جهان زندانهاى مخوف و ترسناكى ساخته، و دشمنان و مخالفان خود را به بدترين شكل شكنجه نموده، و در نهايت به قتل مى رسانند، كه زندان ابوغريب در بغداد و گوانتانامو نمونه اى از آن است؟

شرح بيشتر در مورد اين بحث را در كتاب ما «آيين رحمت» مطالعه فرماييد.

 

[ 424 ]

[ 425 ]

[ 426 ]

[ 427 ]

 

فصل ششم:

سوگندهاى يگانه

 

 

 

1. سوگند نخست سوره نحل

در مباحث پيشين و فصلهاى قبل، پيرامون سوگندهاى يازده گانه، پنج گانه، چهارگانه، سه گانه و دو گانه بطور كامل بحث شد. و در اين فصل به سوگندهاى يگانه مى پردازيم. سوگندهاى يگانه قرآن بيشترين عدد را به خود اختصاص داده، و خداوند در اين فصل به نُه موضوع قسم خورده است:

1. خداوند در دو مورد به خودش با نام «الله» قسم ياد كرده، كه هر دو در سوره نحل است.

2. در پنج مورد سوگند به «ربّ» ياد شده است.

3. در يك مورد به جان «پيامبر» قسم خورده است.

4. در سه مورد به «قرآن مجيد» قسم ياد شده است.

5. در يك مورد «كتاب مبين» مورد سوگند قرار گرفته، كه منظور از آن همان قرآن مجيد است.

6. در يك مورد سوگند به «عصر» ياد شده است.

7. در يك مورد به «نجم» قسم ياد كرده است.

8. در يك مورد «مواقع النجوم» مورد سوگند قرار گرفته است.

9. و در يك مورد هم «آسمان» به تنهايى مورد قسم قرار گرفته است.

و در مجموع شانزده سوگند يگانه وجود دارد كه در ابتدا به سراغ سوگند موجود در سوره نحل مى رويم.

[ 428 ]

 

قرآن مجيد در آيه 56 سوره نحل، سوگند مورد نظر را چنين نقل مى كند:

آنان براى بتهايى كه هيچ گونه سود و زيانى از آنها سراغ ندارند، سهمى از آنچه به آنان روزى داده ايم قرار مى دهند; به خدا سوگند، (در دادگاه قيامت،) از اين افتراها كه مى بنديد، بازپرسى خواهيد شد!

 

شرح و تفسير آيه:

مشركان عرب و بت پرستان، براى بتهايى كه نه نفعى داشت و نه ضرر، و نه خيرى از آنها مى رسيد و نه شر، وخلاصه هيچ خاصيّتى نداشتند، از دارايى خود نصيبى قرار مى دادند. مثلا اگر گوسفندى مى كشتند قسمتى از آن را به بت خود اختصاص مى دادند! يا اگر زراعتى را برداشت مى كردند بخشى از آن را نصيب و قسمت بت مى دانستند، و اين كار را به عنوان دستورى از دستورات پروردگار انجام مى دادند، در حالى كه اين افترا و دروغى بود كه بر خدا بسته بودند! ولهذا خداوند به ذات مقدّس خويش سوگند ياد مى كند كه آنها بايد در دادگاه قيامت پاسخگوى اين افتراها و بدعتها باشند. و چون جوابى ندارند، عذاب سختى در انتظار آنها خواهد بود. برخى از مفسرين «ما لايعلمون» را به بتهايى تفسير كرده اند كه هيچ عقل و شعورى ندارند و هيچ چيز نمى فهمند.

 

سخنى پيرامون واژه «الله»:

كلمه «الله» از جمله كلماتى است كه ما مسلمانان در نماز و غير نماز آن را زياد به كار مى بريم، و از سوى ديگر در آيه مورد بحث، پروردگار به آن سوگند ياد كرده است;

[ 429 ]

لهذا شايسته است پيرامون آن بحث كوتاهى داشته باشيم.

توضيح اينكه: نامهاى خداوند دو گونه است:

1. نامهايى كه منعكس كننده صفتى از صفات پروردگار است; مانند رحمان كه رحمت عامّه، و رحيم كه رحمت خاصّه، و خالق كه صفت خلقت و آفرينش، و جواد كه صفت جود و بخشندگى و... خداوند را بيان مى كند.

2. نامى كه جامع جميع صفات پروردگار است; علم و جود و رحمانيّت و رحيميّت و قيموميّت و قدرت و خالقيّت و خلاصه تمام صفات پروردگار در آن جمع است، و آن نام «الله» است. ولهذا به هنگام تفسير آن مى گويند: «ذات مستجمع لجميع صفات الكمال» بنابراين وقتى واژه «الله» را به كار مى بريم بايد به معناى وسيع و جامع آن توجّه داشته باشيم. تا آنجا كه برخى معتقدند: «اگر كسى در ميان اذكار مختلف ذكر «الله» را انتخاب كند، ممكن است مشكلى برايش رخ دهد، چون ترنّم به اين ذكر با آن معنا جامع آمادگى خاصّ و فراوانى مى خواهد!».

نتيجه اينكه: تمام نامهاى پروردگار كه هر كدام حاكى ويژگى خاصّى از صفات خداست يكطرف، و «الله» كه در برگيرنده تمام صفات خداوند است، در سوى ديگر.

 

ريشه اصلى كلمه «الله»:

علما و مفسّرين، از جمله مرحوم طبرسى در مجمع البيان، براى واژه «الله» ريشه هاى متعدّدى ذكر كرده اند، كه به سه مورد آن اشاره مى شود:

الف) برخى معتقدند ريشه اصلى الله از «الوهيّت» به معناى محبوب واقع شدن است. و از آنجا كه خداوند محبوب بندگان است به وى الله گفته شده است.

ب) برخى ديگر معتقدند اين واژه از «وَلَهَ» به معناى علاقه شديد گرفته شده است. و الله به معناى موجودى است كه مردم عاشق اويند، و به وى علاقه شديدى دارند.

ج) گروه سوم بر اين اعتقادند كه ريشه اصلى كلمه الله، «اَلَهَ» به معناى پناه بردن است. بنابراين، الله پناهگاه همه بى پناهان است. و هيچ پناهگاهى برتر و بالاتر از اين

[ 430 ]

پناهگاه نيست، بلكه ديگر پناهگاهها بدون اذن و اجازه او قادر بر پناه دادن نيستند.

 

سوگند به «الله» براى چه؟

در مباحث گذشته تفسير اجمالى آيه، و معناى واژه «الله» و ريشه هاى آن روشن شد. اينك جاى اين سؤال است: با توجّه به معناى گسترده كلمه «الله» خداوند به چه منظورى به اين كلمه مهم و پرمعنا سوگند ياد كرده است؟ و در يك جمله كوتاه: «مقسم له چيست»؟

پاسخ: مسئله مهمّى كه خداوند براى آن قسم خورده، افتراء به خدا و بدعت است، كه بايد با آن مبارزه كرد. چيزى كه جزء دين و اسلام نيست، اگر آن را دستور اسلامى معرّفى كنيم بدعت شمرده مى شود.

 

بدعت مشروع و نامشروع!

بدعت از جمله دستاويزهايى است كه وهّابى هاى تندرو و سلفى ها، به وسيله آن همه مسلمانان، مخصوصاً شيعيان، را متّهم مى كنند. لذا لازم است تعريف روشن و جامعى از آن ارائه دهيم:

بدعت بر دو گونه است:

1. بدعت مجاز; نوآورى هاى عرفى، اختراعات و اكتشافات تازه اى كه هر روز در زمينه صنعت، ارتباطات، وسائل نقليّه، امور نظامى، فضايى و مانند آن شاهد آن هستيم، از اين قبيل است. اين امور، چيزهاى بديع و جديد و تازه اى هستند، امّا بدعت در دين خدا محسوب نمى شود.

عجيب اينكه وهّابى هاى سلفى تندرو، زمانى با اينگونه نوآوريها نيز به عنوان مبارزه با بدعت مخالف بودند! هنگامى كه براى اوّلين بار دوچرخه وارد عربستان شد آن را تحريم كردند، و از آن به عنوان مركب شيطان نام بردند! ملك سعودِ اوّل براى اينكه بتواند با مركز ارتش خود به راحتى ارتباط برقرار كند، تلفنى بين كاخ سلطنتى و

[ 431 ]

پادگان ارتش كشيد، هنگامى كه سلفى هاىِ تندروِ وهابى از اين جريان مطّلع شدند، آن را بدعت ناميدند، و تمام سيمهاى تلفنها را قطعه قطعه كردند. امّا اكنون خبرى از اين كوته فكريها نيست، آنها از سرتا قدم غرق صنايع وارداتى غربيها شده اند. امّا هنوز هم با بسيارى از چيزهايى كه از اين قسم بدعت محسوب مى شود و ارتباطى با شرع و بدعت حرام ندارد، مبارزه مى كنند. آنها جشن ميلاد پيامبر(صلى الله عليه وآله) را حرام و بدعت مى دانند. مراسم عزادارى و فاتحه براى اموات در روز وفات و سوم و چهلم و سالگرد را حرام مى دانند. در حالى كه ما اينها را به عنوان يك دستور دينى انجام نمى دهيم، بلكه به عنوان مصداق تعظيم شعائر الهى بجا مى آوريم.

براى روشن شدن بدعت حرام و نوآورى هاى عرفى حلال، بايد مرز اين دو روشن گردد. آيا تمام كارها و چيزهايى كه در عصر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نبوده، و اكنون بجا مى آورند بدعت محسوب شده، و حرام است؟

در اين صورت بايد مناره هاى مسجد النبى، بلندگوهاى موجود در آن، ستونهاى فراوان مسجد، گنبدهاى متحرّك، و مانند آن كه هيچ كدام در عصر پيامبر نبوده، همگى را بدعت شمرد. در حالى كه چنين نيست، زيرا هيچ كس اينها را به عنوان يك دستور دينى نمى داند. مراسمى كه براى فوت عزيز از دست رفته برگزار مى گردد، كه موجب تسلّى خاطر بازماندگان و تكريم شخصيّت آن مرحوم است يك امر عرفى است نه يك دستور دينى تا بدعت شمرده شود.(1)


1 . سؤال: برخى از مراسم فاتحه كه ريخت و پاشهاى فراوانى در آن مى شود، به گونه اى كه گاه فقط چندين ميليون تومان براى يك تاج گل هزينه مى كنند، و مخارج فاتحه آن قدر سنگين است كه صاحبان عزا بر اثر سنگينى اين هزينه ها، داغ از دست رفتن عزيزشان را فراموش مى كنند.

   آيا اين نوع مراسم نوعى بدعت محسوب نمى شود؟

   پاسخ: هركارى در حدّ اعتدال خوب و شايسته است، و اگر از اعتدال تجاوز شود و به افراط كشانده شود سر از فساد در مى آورد، حتّى اگر داروى شفابخش باشد. دارويى كه دكتر براى شفاى مريض مى دهد، و تعداد خاصّ و زمانبندى مخصوصى را مشخّص مى كند، اگر نسبت به آن زياده روى شود باعث مسموميّت دارويى مى گردد، و گاه بيمار را تا سر حدّ مرگ مى كشاند. نتيجه اينكه هر چيز در حدّ اعتدال خوب است و اگر از مرز اعتدال بگذرد و به افراط كشيده شود مطلوب نيست.

   بنابراين آنچه ما گفتيم در مورد عزادارى ها و فواتح معتدل است كه به افراط كشيده نمى شود، لذا چنانچه زياده روى شود مانند آنچه در سؤال گفته شد بى شك كار مطلوب و صحيحى نخواهد بود. مخصوصاً كه در آداب و دستورات اسلامى آمده است كه در روزهاى اوليّه مرگ يك شخص، براى بستگان او غذا ببرند، نه اينكه آنها براى ديگران غذا بپزند.

[ 432 ]

بزرگداشتهايى كه براى علما و شخصيّتهاى مذهبى و دينى و سياسى گرفته مى شود، به عنوان تقدير و تشكّر از زحمات آنهاست نه يك دستور خاصّ دينى، تا با چماق بدعت آنها را ممنوع كرد.

نتيجه اينكه نوآوريهاى عرفى و اجتماعى كه به انگيزه هاى مختلف انجام مى شود و صبغه دينى ندارد، از نظر اسلام حرام نيست.

2. بدعت حرام; يعنى چيزى كه جزء دين نيست را به عنوان يك دستور دينى بجا آوريم. مثلا گفتن شهادت ثالثه (اشهد أن علياً ولى الله) در تشهّد نماز بدعت حرام است. زيرا ما حق نداريم هيچ چيز به نماز اضافه يا از آن بكاهيم. چرا كه اضافه كردن چيزى به نماز به عنوان دستور شرعى، يا كاستن چيزى از آن به اين عنوان حرام است و هيچ دليلى بر شهادت ثالثه در تشهّد نماز وجود ندارد، و لذا بدعت نامشروع و حرام محسوب مى گردد. در هيچ روايتى، از هيچ امام معصومى، و از هيچ فقيهى از فقهاى شيعه در طول تاريخ مجوّزى براى اين مسأله نقل نشده است. بنابراين، اگر كسى اين بدعت را بنهد، و در تشهّد نمازش شهادت ثالثه را بگويد، مرتكب كار حرامى شده، و نمازش باطل است، و روز قيامت بايد پاسخگو باشد.

سؤال: اگر اين كار صحيح نيست، چرا در اذان و اقامه گفته مى شود؟

پاسخ: اولا: هيچ كس شهادت ثالثه را به عنوان جزيى از اذان و اقامه نمى گويد، بلكه تمام فقهاى شيعه آن را به عنوان تيمّن و تبرك اجازه داده اند.(1)

و ثانياً: اذان و اقامه همانند نماز نيست، و لهذا سخن گفتن نيز در بين فصول آن جايز است، و موجب بطلان آن نمى شود.

نتيجه اينكه شهادت ثالثه در تشهّد نماز يك بدعت است و حرام، و نماز را باطل


1 . توضيح المسائل مراجع، ج 1، مسأله 919 .

[ 433 ]

مى كند. تا چه رسد به شهادت رابعه (اشهد ان فاطمة الزهرا ولية الله) كه برخى از عوام به دنبال طرح آن نيز هستند. عشق و علاقه به حضرت على و فاطمه(عليهما السلام) مطلب ديگرى است، ولى نبايد آن را ابزارى براى كارهاى غير شرعى و بى دليل قرار داد. اگر
اين راه ناصحيح گشوده شود، فردا شهادت خامسه و سادسه و... نسبت به ساير ائمه(عليهم السلام) نيز مطرح مى شود، در حالى كه خود آن بزرگواران قطعاً راضى نيستند، و در عصر حضرات ائمه(عليهم السلام) هيچ يك از امامان(عليهم السلام) غير از شهادت به خداوند و رسالت حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)، شهادت ديگرى در تشهد نماز نمى گفتند.

نتيجه اينكه بدعت به معناى نوآورى و اختراع در امور عرفى بدون انتساب به شرع و شريعت اشكالى ندارد، امّا بدعت به معناى داخل كردن چيزى كه جزء دين نيست در دين جايز نمى باشد، و متأسّفانه سلفى ها و وهّابى ها مرز اين دو را از همديگر تشخيص نمى دهند.

 

بدعت در آيات قرآن:

با توجّه به خطرى كه بدعت در امور دينى دارد، جهت آشنايى بيشتر با اين گناه بزرگ، به دو آيه از قرآن مجيد توجّه كنيد:

1. خداوند متعال در آيه 159 سوره انعام مى فرمايد:

«(إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِى شَىْء إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ); كسانى كه آيين خود را پراكنده ساختند، و به دسته هاى گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسيم شدند، تو هيچ گونه رابطه اى با آنها ندارى. سر و كار آنها تنها با خداست; سپس خدا آنها را از آنچه انجام مى دهند، با خبر مى كند».

در روايتى از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) در مورد تفسير (اَلَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ) مى خوانيم:

«هُمْ اَصْحابُ الْبِدَعِ وَاَصْحابُ الاَْهْواءِ، لَيْسَ لَهُمْ تَوْبَةٌ، اِنّا مِنْهُمْ بَرىءٌ وَهُمْ مِنّى بُراءٌ; آنها بدعت گذاران و پيروان هوا و هوسند. توبه چنين افرادى پذيرفته نمى شود. من از آنها بيزارم، و آنها نيز جزء پيروان من نيستند!».(1)


1 . ميزان الحكمة، باب 328، ح 1630 .

[ 434 ]

آرى! كسانى كه دينشان را متفرّق و پراكنده مى كنند بدعت گذارنند! آنها با بدعت شكافى در آيين خود به وجود مى آورند، و سبب اختلاف و دو دستگى بين مردم مى شوند. نمونه آن، بدعتِ شهادتِ ثالثه در تشهّد نماز در پاكستان است، كه عدّه اى موافق اين بدعت، و عدّه اى در صف مخالف قرار گرفته اند و اختلاف بين آنها تا آنجا ريشه دوانده كه همديگر را تكفير مى كنند. البتّه علما و دانشمندان آنها از اين قاعده مستثنا هستند، ولى برخى از عوام كه مصداق آيه شريفه و روايت نبوى هستند، به پيروى از هواى نفس اصرار بر شهادت ثالثه دارند.

جالب اينكه طبق روايت فوق توبه چنين انسانهايى پذيرفته نمى شود; چرا كه توبه با يك استغفرالله و ندامت قلبى تحقّق نمى يابد، بلكه بايد تمام خطاهاى گذشته جبران و اصلاح گردد. و كسى كه بدعتى نهاده و هزاران نفر به آن عمل كرده اند چگونه مى تواند همه آنها را آگاه كند، تا از خطاى خويش دست بردارند. گذشته از اينكه برخى ازعوام آن قدر لجوج و سرسختند، كه حتّى اگر بدعت گذار اعتراف به خطا و اشتباهش كند آن را نمى پذيرند!

علّت اينكه دين ما اسلام نسبت به بدعت اين قدر سختگيرى مى كند آن است كه بدعت اصل دين را هدف مى گيرد، و هنگامى كه زياد شود اصالت دين مخدوش مى شود.

2. در آيه شريفه 144 سوره انعام مى خوانيم:

«(فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللهِ كَذِباً لِّيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْم إِنَّ اللهَ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ); پس چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه بر خدا دروغ مى بندد، تا مردم را از روى جهل گمراه سازد؟! خداوند هيچ گاه ستمگران را هدايت نمى كند».

بدعت گذاران با اين گناه بزرگ هم بر خود ظلم مى كنند، و هم با گمراه كردن ديگران بر آنها ستم مى كنند، و هم با مخدوش كردن دين، بر آيين خود ظلم روا مى دارند!

با توجّه به تعابير شديد قرآن بايد اوّلا: مرز بدعت و نوآورى هاى عرفى را

[ 435 ]

بشناسيم. و ثانياً: به شدّت از بدعت حرام اجتناب كنيم.

سؤال: گاه اشكال مى كنند كه عزادارى شيعيان براى رهبران مذهبى خويش، و سينه زنى و زنجيرزنى و به سر و سينه زدن و مانند آن بدعت است و حرام، و بايد ترك شود. چرا اين كار انجام مى شود؟

جواب: اصل عزادارى طبق روايات فراوان مسلّماً جايز است(1) و مصداقهاى آن امور عرفى است كه ما استناد به شرع نمى دهيم و به عنوان يك دستور شرعى انجام نمى دهيم، بنابراين مرتكب بدعت (ادخال ما ليس من الدين فى الدين) نشده ايم. البتّه ما همواره به عزاداران عزيز توصيه مى كنيم كه بايد دو اصل را رعايت كنند: نخست اينكه عزادارى آنها به گونه اى باشد كه آسيبى به بدنشان وارد نشود. و ديگر اينكه از كارهايى كه موجب وهن مذهب در نظر بيگانگان مى شود، خوددارى و اجتناب ورزند. و با رعايت اين دو نكته عزادارى ها نه تنها بدعت نيست و اشكالى ندارد، بلكه مصداق تعظيم شعائر الهى است و از افضل قربات، محسوب مى شود.

 

وظيفه دانشمندان در مقابل بدعتها:

پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) وظيفه علما و آگاهان دين را در مقابل بدعت و بدعت گذاران چنين بيان مى كند:

«اِذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فى اُمَّتى فَلْيُظْهِرِ الْعالِمُ عَلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللهِ; هنگامى كه بدعتى در جامعه رواج پيدا مى كند، بر علما و دانشمندان واجب است كه در برابر آن ساكت ننشينند و مردم را نسبت به آن آگاه كنند (هر چند عوام الناس خوششان نيايد) و عالمى كه از اين وظيفه سرباز زند و سكوت اختيار كند مشمول لعن و نفرين خداوند مى گردد».(2)


1 . به كتاب عاشورا، صفحه 52 به بعد، كه زير نظر حضرت آية الله العظمى مكارم شيرازى(مدّ ظلّه العالى) به رشته تحرير درآمده، مراجعه شود.

2 . بحارالانوار، ج 105، ص 15 .

[ 436 ]

منشأ مشكلات عصر جاهليّت:

مردم جزيرة العرب (عربستان) در عصر جاهليّت مشكلات فراوانى داشتند. اين مشكلات ريشه ها و عوامل مختلفى داشت، كه دو عامل زير بسيار مؤثّر بود:

1. خرافات; انواع خرافاتى كه از عقلهاى كوچك و ظرفيّتهاى كم آنها نشأت مى گرفت، مشكلات متعدّدى براى آنها به وجود آورده بود.

2. بدعتها; اعراب جاهليّت نيز معتقد به دين و آيين خاصّى بودند، هر چند آيينى تحريف شده بود. ولى نسبت به آيين خود نيز بدعتهاى فراوانى مى نهادند. از جمله بدعتهاى آنها حرام كردن بعضى از خوردنيها مانند بخشى از گوشت و گندم و مانند آن برخود و اختصاص دادن آن به بتها بود كه در مباحث پيشين به تفصيل پيرامون آن سخن گفته شد.

يكى ديگر از كارهاى زشت آنها كشتن فرزندان به ويژه دختران بود كه اين بدعت بسيار زشت سه عامل داشت:

الف) آنها دختران را مايه ننگ و عار خويش مى دانستند، و لهذا آنها را زنده به گور نموده، و بر اين گناه بزرگ افتخار مى كردند كه آيه شريفه (بِأَىِّ ذَنْب قُتِلَتْ)(1) اشاره به همين مطلب دارد.

ب) عامل ديگر فقر و بدبختى بود، كه براى رهايى از آن پسران خود را مى كشتند. آيه شريفه (وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاَق نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ)(2) و آيه شريفه (وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ مِّنْ إِمْلاَق نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ)(3) اشاره به همين مطلب دارد.

ج) عامل سوم يك بدعت زشت و خطرناك بود. آنها براى تقرّب بيشتر به بتهاى بى سود و ضرر، نه تنها براى آنها گاو و گوسفند و شتر قربانى مى كردند، كه گاه فرزندانشان را نيز به پاى بت سر مى بريدند. به آيه زير توجّه كنيد: «(قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ


1 . تكوير، آيه 9 .

2 . اسراء، آيه 31 .

3 . انعام، آيه 151 .

[ 437 ]

قَتَلُوا أَوْلاَدَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْم وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللهُ افْتِرَاءً عَلَى اللهِ); و به يقين آنها كه فرزندان خود را از روى جهل و نادانى كشتند، گرفتار خسران شدند، (زيرا) آنچه را خدا به آنها روزى داده بود، بر خود تحريم كردند، و بر خدا افترا بستند».(1)

بنابراين بدعتهاى فراوان، آسايش و آرامش را از آنها سلب نموده، و نقش بسيار مخرّبى در زندگى آنان ايفاء مى كرد. و لهذا در نُه آيه قرآن از بدعت تعبير به «(فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ افْتَرَى عَلَى اللهِ); چه كسى ظالمتر است از آنها كه به خدا افترا مى بندند، و بدعت مى نهند» شده است!

بنابراين هر چه در مورد خطر بدعت و افتراء على الله گفته شود كم است و همگان بايد مواظب اين پديده شوم باشند، تا مبادا دچار آن شوند كه هم به خود ظلم روا داشته، و هم به كسانى كه به آن عمل مى كنند ظلم كرده، و هم به دين و آيين و خدا ستم نموده اند.

 

بدعت خاص و عام:

همان گونه كه قبلا نيز اشاره شد بدعت دو معنا دارد; بدعت خاص و بدعت عام.

منظور از بدعت خاص همان چيزى است كه در آيات قرآن و روايات معصومين(عليهم السلام)از آن نهى شده، و عامل به آن سرزنش و تقبيح گشته است. كه علما و دانشمندان آن را چنين توصيف و تعريف كرده اند:

«ادخال ما ليس من الدين فى الدين; چيزى كه جزء دين نيست را جزء دين قرار دادن» اين نوع از بدعت بى شك حرام است و مرحوم شيخ انصارى(رحمه الله) در كتاب ارزشمند رسائل در مبحث حجيّت ظن، چهار دليل از قرآن و روايات و عقل و اجماع، بر حرمت آن اقامه كرده است.

جالب اينكه در كتابى ازعلماى اهل سنّت كه پيرامون بدعت نگاشته شده، بدعت بر پنج قسم شده است: بدعت حرام، بدعت واجب، بدعت مكروه، بدعت مستحب و


1 . انعام، آيه 140 .

[ 438 ]

بدعت مباح. و براى هر كدام مثالى زده، و توضيحاتى داده است. در حالى كه بدعت به معناى «ادخال ما ليس من الدين فى الدين» يك حكم بيشتر ندارد و آن حرمت است و نمى توان براى آن اقسام چهارگانه (واجب و مستحب و مكروه و مباح) تصوّر كرد.

بنابراين بدعت خاص حرام است و منظور از بدعت در معارف دينى همين قسم است.

و امّا منظور از بدعت عام، هرگونه نوآورى علمى، ادبى، صنعتى، اقتصادى، نظامى، اجتماعى، پزشكى و مانند آن در ساير علوم و فنون است، كه هيچ كس معتقد به حرمت اين نوع بدعت و نوآورى نمى باشد، زيرا پيشرفت و ترقّى علم و دانش بدون آن امكان پذير نيست. كشورهاى پيشرفته كشورهايى هستند كه همواره در اين زمينه ها نوآورى داشته، و نخبگانشان در رشته هاى مختلف داراى اختراع و اكتشاف باشند. بدين جهت هنگامى كه دانشمندان جوان ما به اكتشاف جديد و اختراع تازه اى دست مى يابند، غرق در شادى و سرور مى شويم.

حتّى اگر در زمينه مسائل دينى نوآورى هايى صورت پذيرد، ولى به دين خدا و پيامبر نسبت داده نشود آن هم اشكالى ندارد.

مسجد النبى در شهر مدينه به هنگامى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آن را ساخت تنها يك چهار ديوارى به اندازه قامت يك انسان بود، نه سقفى، نه ستونى، نه فرشى، نه وضوخانه اى، نه دستشويى اى، نه وسائل گرمايى، نه ابزار سرد كننده اى، نه قفسه هاى قرآنى، نه سنگهاى مرمرى، نه درهاى زيباى آن چنانه اى، نه مناره اى، نه گنبدى، نه ساعتى، نه بلندگويى، و نه هيچ چيز ديگر در آن به چشم نمى خورد. بعداً در عصر پيامبر و سپس در عصر امامان(عليهم السلام) و سپس در اعصار ديگر تا عصر و زمان ما، هر روز چيز تازه اى به آن اضافه شد، تا اكنون به صورت باشكوه ترين مسجد دنيا درآمده است. و هيچ كس هيچ يك از چيزهاى جديدى كه به مسجد اضافه شده را به عنوان دستور دين مطرح نكرده، و به شرع و شريعت انتساب نداده است(1) و لهذا اشكالى


1 . سؤال: مناره براى مسجد مشروعيّت ندارد، زيرا طبق روايتى كه صاحب وسائل الشيعه، در جلد سوم، ابواب احكام المساجد، باب 25، حديث 2 نقل كرده حضرت على(عليه السلام) از جايى عبور مى كرد، مشاهده كرد كه مسجدى داراى مناره بزرگى است، دستور داد مناره را خراب كنند. بنابراين ساختن مناره براى مساجد جايز نيست.

   جواب: اوّلا: روايت مذكور از نظر سند ضعيف است، بنابراين نمى توان به آن تكيه كرد. ثانياً: مناره فلسفه هاى سه گانه اى دارد كه اهميّت آن را روشن مى كند.

   الف) مناره ها آدرس مناسبى براى يافتن مساجد هستند. شخص غريبى كه وارد شهر قم يا مشهد مى شود، هنگامى كه مناره ها و گنبد حرم را ببيند به راحتى حرم را پيدا مى كند و نيازى به پرس و جو ندارد.

   ب) مناره واژه اى عربى است، و به معناى محل نور و روشنايى است. بنابراين چراغى كه شب هنگام در آن روشن مى شود هم اطراف مسجد را روشن مى كند و هم باعث مى شود كه مردم در شب مسجد را راحت تر پيدا كنند. ج) مناره محل اذان گفتن است بدين جهت به آن مأذنه هم مى گويند. اگر در صحن مسجد اذان گفته شود يا بلندگو فقط در صحن مسجد نصب شود، صداى اذان به گوش افراد معدودى مى رسد، اما اگر از مأذنه و مناره پخش شود جمعيّت فراوانى آن را مى شنوند. بنابراين مناره فلسفه روشنى دارد و هيچ دليلى بر حرمت آن نداريم.

[ 439 ]

ندارد. زيرا آنچه نبايد تغيير كند احكام الهى و حرام وحلال خداوند است، اما تغيير عرفيات در قالب نوآورى ها و اختراعات اشكالى ندارد.

نتيجه اينكه بدعت به معناى خاص همواره حرام است و حكم ديگرى ندارد، اما بدعت به معناى عام حلال است، هر چند ممكن است احكام ديگرى هم داشته باشد.

 

آثار و عواقب بدعت!

بدعت نتايج شوم و پيامدهاى بدى دارد كه به چند نمونه آن اشاره مى كنيم:

 

الف) بدعت و ناسازگارى آن با توحيد

غالب كارهاى خلاف و صفات زشت انسان به نقصان در توحيد و خداشناسى باز مى گردد. توحيد شاخه هاى مختلفى دارد:

توحيد ذات، توحيد صفات و توحيد افعال. توحيد افعالى خود داراى شاخه هاى متعدّدى از قبيل توحيد حاكميّت، توحيد مالكيّت، توحيد خالقيّت و مانند آن است. توحيد حاكميّت تشرعيّه يكى از شاخه هاى توحيد افعالى است، و منظور از آن اين است كه: وضع احكام تشريعى در انحصار خداوند است، و هيچ كس غير از خداوند حق تشريع احكام ندارد. حتّى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز جعل حكم نمى كند مگر به اذن الله، امام

[ 440 ]