قدرتمندى، به اين حالت خويش مغرور نباش، چرا كه شايد بزودى اين مركب را از دست دهى، و بر مركب ضعف و ناتوانى تكيه بزنى. و اگر اكنون بر مركب بيمارى و كسالت سوارى نااميد مباش، شايد بزودى با لطف خدا بر مركب تندرستى و سلامت سوار شوى. اكنون كه در امنيّت هستى، و نعمت جوانى را در اختيار دارى شكر آن را بجاى آور. در زمان جنگ تحميلى عراق بر عليه ايران، هنگامى كه جنگ هوايى به شهرها كشيده شد، و صداميان با موشكهاى دوربرد مردم بى دفاع ايران را هدف قرار دادند، شهرها هيچ امنيّتى نداشت، بسيارى از مردم شهرها را خالى كرده، و به روستاها و كوه و دشتهاى اطراف پناه برده بودند. بعضى از شهرها آن قدر خلوت و ساكت شده بود كه انسان به ياد شهر ارواح مى افتاد. ناامنى در حدّى بود كه برخى از مردم جرأت زياد ماندن در حمام را نداشتند، تا مبادا بمبى بر سر آنها بريزد، و در حالى كه برهنه و لخت بودند كشته شوند! بنابراين انسان بايد قدر نعمتهايش را بداند، چرا كه نمى داند آن را تا چه زمانى در اختيار خواهد داشت، و تحوّلات روزگار با او چه خواهد كرد؟
آينه عبرت!
روزى عبدالملك بن مروان در كاخ فرماندارى كوفه نشسته بود. افراد زيادى در جلسه حضور داشتند. از جمله آنان، مرد بزرگسال هوشمندى به نام عبدالملك بن عمير بود. ناگهان سر بريده «مصعب بن زبير»(1) را آورده، جلوى عبدالملك نهادند. هنگامى كه عبدالملك بن عمير سر مصعب را ديد از جا برخاست و فريادى كشيد!
عبدالملك بن مروان خطاب به او گفت: چه خبر است؟ چرا فرياد مى زنى؟
ابن عمير گفت: به ياد قصّه عجيبى افتادم.
ابن مروان گفت: آن قصّه چيست كه تو را اين گونه بى تاب كرده است؟
ابن عمير گفت: «عبيدالله بن زياد» در همين كاخ در جاى تو تكيه زده بود كه سر
1 . مصعب بن زبير از بنى اميّه بود، ولى در سال 72 هجرى بر عليه عبدالملك بن مروان خروج كرد. در نزديكى سامرّا جنگ شديدى بين آنها در گرفت، و در آن جنگ كشته شد.
[ 201 ]
بريده امام حسين(عليه السلام) را برايش آوردند. پس از چندى «مختار» قيام كرد و بر كوفه مسلّط شد، و در همين كاخ نشسته بود كه سر بريده ابن زياد را برايش آوردند. زمان زيادى نگشت كه «مصعب بن زبير» بر اوضاع مسلّط شد، و در همين كاخ نشسته بود كه سر بريده مختار را برايش آوردند، و اكنون مى بينيم كه سر بريده مصعب را براى تو آوردند. تا روزگار با تو چه كند!
اين سر مصعب به تقاضاى كار *** تا چه كند با تو دگر روزگار
عبدالملك بن مروان از اين حكايت بر خود لرزيد، امّا بجاى آنكه از آن عبرت گرفته، و درصدد جبران گذشته سياه خود برآيد، گفت: اين كاخ شومى است، آن را خراب كنيد، و دارالاماره كوفه را در مكان مناسب ديگرى بسازيد!(1)
تاريخ درسهاى فراوانى دارد به شرط آنكه عبرت بگيريم، و نسبت به آنچه خداوند اكنون در اختيار ما نهاده مغرور نشويم، و از آن استفاده صحيح كنيم، و ديگران را هم در آن سهيم نماييم. اگر خداوند به ما مال و ثروتى داده، نيازمندان را از آن بى بهره نكنيم. اگر قدرت و توانايى داده، به كمك ضعيفان و ناتوان ها برويم. اگر به ما آبرو داده، از آبروى خود جهت رفع مشكلات ديگران سرمايه گذارى كنيم. اگر داراى علم و دانشى هستيم، زكات آن را كه نشر علم و دانش است بپردازيم. چرا كه معلوم نيست مركب ثروت، قدرت، آبرو، علم و دانش و مانند آن، تا چه زمانى در اختيار ما خواهد بود. و چنانچه در هر مرحله اى از عمر، استفاده شايسته اى از آن مرحله كرديم، مصداق (الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ)خواهيم شد، و ثمره آن پاداشهاى قطع نشدنى خداوند است.
1 . مستدرك علم الرجال، ج 7، ص 425 .
[ 202 ]
[ 203 ]
3. سوگندهاى سوره بروج
هشتاد و پنجمين سوره قرآن نيز حاوى قسمهاى چهارگانه است. در سوره بروج كه سومين سوره چهار سوگندى است، مى خوانيم:
سوگند به آسمان كه داراى برجهاى بسيار است، و سوگند به آن موعود، و سوگند به «شاهد» و «مشهود»، مرگ بر شكنجه گران صاحب گودال (آتش).
شرح و تفسير سوگندهاى چهارگانه:
(وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ); «بُرج» در لغت عرب به معناى ظاهر شدن است، و مُتَبَرِّجات كه در آيه 60 سوره نور آمده به معناى متظاهرات مى باشد. آيه مذكور به زنان دستور مى دهد كه با زينتهاى آشكار، در جامعه ظاهر نشوند. و عرب به قصرها و عمارتهاى بلند برج مى گويد; چون از دور نمايان و آشكار است.
سؤال: با توجّه به معناى برج، منظور از برجهاى آسمانى چيست؟
جواب: در پاسخ اين سؤال به دو تفسير مهم اشاره مى كنيم:
1. منظور از برجهاى آسمانى، ستارگان درخشان آسمان است; چرا كه هر كدام از
[ 204 ]
اين ستارگان بلند و آشكارند. قسم به آسمان وستارگان بلند و درخشانش. حقيقتاً هنگامى كه انسان سر به سوى آسمان بلند مى كند، و به منظره زيباى ستارگان خيره مى شود، و در آفرينش و مأموريّت و نقش ستارگان، تفكّر و انديشه مى كند، سر تسليم در برابر آن خالق بزرگ فرود مى آورد، و با غوغاى عجيبى از عالم هستى روبه رو مى شود. جالب اينكه هر چه علم و دانش بشر پيشرفت مى كند، گوشه هاى تازه اى از عظمت و بزرگى جهان آفرينش كشف مى شود. بشر اكنون با تلسكوپهاى مجهّزى كه داراى عدسى هاى قوى به قطر 10 الى 12 متر است به مطالعه ستارگان و كهكشانها مى پردازد. بدون شك در آينده كه ابزار پيشرفته ترى در اختيار بگيرد، حقايق تازه اى بدست خواهد آورد.
2. منظور از برجهاى آسمانى همان برجهاى تقويمى است. زمين هنگامى كه بدور خورشيد مى چرخد، در هر ماهى از سال مقابل يكى از صورتهاى فلكى قرار مى گيرد. صورتهاى فلكى مجموعه اى از ستارگان هستند كه به علّت تشابه تقريبى كه به برخى از مخلوقات دارند همان نام را بر آنها نهاده اند. مثلا براى يكى از صور فلكى كه بى شباهت با گوسفند نيست، نام «حمل» انتخاب شده است. و به مجموعه ستارگان كه شبيه دو كودك در حال گردو بازى هستند، «جوزا» گفته اند. هنگامى كه خورشيد در مقابل برج حمل قرار گيرد ماه فروردين است. زمانى كه مقابل برج ثور قرار گيرد ماه ارديبهشت است. و ماه خرداد زمانى است كه خورشيد مقابل برج جوزا قرار گيرد.
نتيجه اينكه منظور از برجهاى آسمان، صورتهاى فلكى مربوط به تقويم هاست.
سؤال: اين صورتهاى فلكى چه نقشى در زندگى ما دارد، كه خداوند به آنها قسم ياد كرده است؟
پاسخ: از آنجا كه نظم زندگى بشر با تقويم ها رابطه تنگاتنگى دارد، و عالم هستى بر اساس نظم آفريده شده، بدين جهت خداوند به برجهاى آسمانى قسم ياد كرده است.
نتيجه اينكه برجهاى آسمانى طبق هر يك از دو تفسير فوق، آن قدر مهم است كه مورد قسم خداوند واقع شده است.
[ 205 ]
(وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ); دومين چيزى كه خداوند در اين سوره به آن قسم خورده «يوم موعود» است. روز موعود پايان دنيا و آغاز جهان آخرت است. روزى كه به ما وعده داده شده، واين وعده تخلّف ناپذير است. اين روز خواهد آمد. هر چند زمان دقيق آن مشخّص نيست. ممكن است دير يا زود باشد، امّا قطعاً سوخت و سوز ندارد. خداوند متعال به لحظه پايان عمر اين جهان، و شروع قيامت قسم مى خورد; روزى كه داد مظلومان از ظالمان گرفته مى شود. روزى كه پاداش نيكوكاران و خوبان، و جزاى متجاوزان و بدان داده مى شود. روزى كه خداوند حكيم و عليم، به عدالت در بين بندگانش حكم مى كند.
(وَشَاهِد وَمَشْهُود); شاهد و مشهود سومين و چهارمين چيزى است كه به آن قسم ياد شده است. در مورد اينكه منظور از شاهد و مشهود در اين آيه شريفه چيست؟ در تفسير نمونه ده احتمال مطرح شده، كه سه مورد آن را، كه بهترين و جالبترين احتمالات دهگانه است در اينجا مى آوريم:
الف) «شاهد» وجود مبارك پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)، و «مشهود» اعمال امّت اسلامى يا جميع امّتهاست. چرا كه در آيه شريفه 45 سوره احزاب مى خوانيم:
«(يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً); اى پيامبر! ما تو را گواه فرستاديم، و بشارت دهنده و انذار كننده»(1) و در آيه شريفه 41 سوره نساء مى خوانيم:
«(وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلاَءِ شَهِيداً); و تو را (اى پيامبر اسلام) بر آنان گواه خواهيم آورد!».
نتيجه اينكه شاهد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)، و مشهود اعمال ما انسانهاست.
ب) شاهد «گواهان اعمال» و مشهود «اعمال انسانها»ست. همان گونه كه در آيه شريفه 24 سوره نور مى خوانيم:
«(يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ); در آن روز زبانها و دستها و پاهايشان بر ضدّ آنها به اعمالى كه مرتكب مى شدند، گواهى مى دهد».
1 . آيه مذكور در سوره فتح آيه هشتم نيز آمده است.
[ 206 ]
طبق اين آيه شريفه گواهان اعمال شاهد، و اعمال انسانها مشهود است.
ج) شاهد «پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)» و مشهود «روز قيامت» است. پيامبر(صلى الله عليه وآله) شهادت بر تحقّق و حتميّت روز قيامت مى دهد.
شاهد و مشهود طبق هر يك از تفاسير سه گانه فوق با اهميّت است، بدين جهت خداوند متعال به آن سوگند ياد كرده است.
سؤال: خداوند كه عالم بر همه چيز است; چرا در روز قيامت انسانها را در دادگاهى كه شاهدان شهادت مى دهند محاكمه مى كند؟ چه نيازى به شهود است؟ چرا خداوند مطابق علمش جهنّميان را به جهنّم و بهشتيان را به بهشت نمى برد؟
پاسخ: خداوند روى حساب و كتاب عمل مى كند، تا جاى هيچ شك و شبهه اى باقى نماند كه او بر اساس عدالت بين تمام بندگانش رفتار مى كند.
نتيجه اينكه خداوند متعال در سوره بروج به آسمان و روز قيامت و شاهد و مشهود قسم ياد كرده است.
شرح و تفسير مقسم له:
سوگندهاى چهارگانه براى بيان اين حقيقت است كه شكنجه گران به سزاى اعمالشان رسيدند. (قُتِلَ أَصْحَابُ الاُْخْدُودِ)
در مورد اينكه اصحاب الاخدود چه كسانى هستند؟ مفسّران بالاتّفاق داستان زير را نقل كرده اند: «در جنوب شبه جزيره عربستان، در كشور يمن، پادشاهى يهودى بنام ذونواس زندگى مى كرد كه خوى صهيونيستى داشته، و انسان بسيار ظالم و ستمكارى بود. وى دستور داد كه تمام مسيحيان بايد يهودى شوند و گرنه محكوم به مرگ خواهند شد. سپس گودالهايى به طول و عمق هفت متر حفر كرد، و درون آن را پر از آتش نمود. سپس مسيحيان را يك به يك نزديك آن گودالها مى برد. آنها كه به دين يهود مى گرويدند آزاد مى شدند، و آنها كه امتناع مى كردند، به درون گودال آتش افكنده مى شدند. شخصى از مسيحيان يمن نزد پادشاه روم رفت و سرگذشت اسفناك
[ 207 ]
مسيحيان كشورش را براى وى بازگو كرد. پادشاه روم از اين داستان تلخ بسيار متأثّر شد، و گفت: فاصله روم تا يمن بسيار زياد است، لذا نمى توانم اقدام نظامى كنم، امّا به پادشاه حبشه دستور مى دهم به اين موضوع رسيدگى كند. نجاشى پادشاه حبشه با دريافت پيام پادشاه روم لشكرى عظيم فراهم آورد، و به يمن حمله كرد، و ذونواس را شكست داد، و مسيحيان را آزاد كرد». و بدين ترتيب شكنجه گران و صاحبان گودالهاى آتش نابود شدند!
ضمناً معلوم مى شود كه يهوديان صهيونيست از قديم الايّام شكنجه گر بوده اند. نتيجه اينكه شكنجه در اسلام، آن قدر مذموم و زشت و ناپسند است كه خداوند براى نابودى شكنجه گران چهار سوگند ياد كرده است.
رابطه قسم ها و مقسم له:
خداوند متعال با قسم به آسمان و روز قيامت و شاهد و مشهود، سخن از نابودى شكنجه گران به ميان آورده است. معناى اين سخن آن است كه حساب و كتاب حتّى در همين دنيا حاكم است، و ظالمان بالاخره به مكافات اعمال ظالمانه خود مى رسند. اصحاب اُخدود در همين دنيا دچار مكافات عمل گشته، و نابود شدند. ما نيز بايد از اين مسأله درس عبرت گرفته، و مواظب و مراقب اعمالمان باشيم، و از آن غفلت نكنيم.
از مكافات عمل غافل مشو *** گندم از گندم برويد جو ز جو
فريب وسوسه هاى شيطان و انسانهاى شيطان صفت را (مبنى بر اينكه جهان آخرت نسيه است و خوشى و لذّت دنيا نقد، و نبايد نقد را فداى نسيه كرد) نخوريم. چرا كه ممكن است قبل از عذاب الهى در جهان آخرت، در همين دنيا گرفتار مكافات عمل شويم. مخصوصاً كه در روايتى از حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم:
«تأثير گناه بر روح و جان انسان، از تأثير چاقو در گوشت بيشتر است!».(1)
1 . ميزان الحكمه، باب آثار الذنوب، ج 2، ح 6633 .
[ 208 ]
و در روايت ديگرى مى خوانيم: «انسانهايى كه بر اثر گناه و معصيت از دنيا مى روند، بيش از كسانى هستند كه بخاطر تمام شدن عمرشان مى ميرند!».(1)
معناى روايت فوق اين است كه اكثر مردم دچار مكافات عمل خود شده و از دنيا مى روند، و اگر مكافات عمل نبود عمر طولانى داشتند.
شكنجه ممنوع!
شكنجه به هر شكل و صورت، از نظر اسلام ممنوع است; بنابراين هيچ كس به هيچ بهانه اى نمى تواند انسانى را شكنجه كند. بلكه اين كار نسبت به حيوانات، هر چند وحشى و موذى باشند، نيز جايز نيست. بدين جهت اسلام اجازه كشتن «كلب العقور، سگ درنده» را مى دهد، امّا مثله كردن و قطعه قطعه نمودن اعضاى بدنش را پس از مرگ اجازه نمى دهد.(2)
اين مسأله از ديدگاه اسلام آن قدر مهم است كه حضرت على(عليه السلام) حتّى اجازه شكنجه ابن ملجم كه أشقى الاخرين است، و از شمر و يزيد شقاوتمندتر است، را نيز نمى دهد، و به فرزندانش توصيه مى كند كه در صورت تصميم بر قصاص تنها يك ضربه شمشير بر وى بزنند(3). امّا در حكومتهاى ظالم مدّعى حقوق بشر، كه شعارهاى دروغين آنها گوش عالم را كر كرده، شكنجه غوغا مى كند! هنگامى كه تنها يك نمونه آن، كه در زندان ابوغريب بغداد انجام مى شد، توسّط خبرنگاران به اطّلاع مردم دنيا رسيد، تنفّر عجيبى از مدعيان دروغين حقوق بشر ايجاد كرد. اين شكنجه گران هم مطمئن باشند كه همانند اصحاب اُخدود به سزاى اعمالشان در همين دنيا خواهند رسيد، و گرفتار مكافات اعمالشان خواهند شد.
1 . ميزان الحكمة، باب آثار الذنوب، ج 3، ح 6642 .
2 . بحارالانوار، ج 42، ص 246 و 257 .
3 . نهج البلاغه، كلمات قصار، 47 .
[ 209 ]
4. سوگندهاى سوره تين
قسم به انجير و زيتون ]يا قسم به سرزمين شام و بيت المقدس[، سوگند به «طور سينين»، و قسم به اين شهر امن ]= مكّه[، كه ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم، سپس او را به پايين ترين مرحله بازگردانديم، مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، كه براى آنها پاداشى تمام شدنى است!
نظريّات سه گانه در تفسير قسم هاى چهارگانه:
در تفسير قسم هاى مورد بحث آرا و نظريّات مختلفى بيان شده، كه به سه نظريّه عمده و مهمّ آن در اين بحث اشاره مى كنيم:
نظريه اوّل: قسمهاى چهارگانه اشاره به چهار منطقه از مناطقى است كه خاستگاه وحى الهى بوده است. «تين» اشاره به كوهى است در سرزمين شام كه در آن كوه بر عدّه اى از پيامبران الهى وحى نازل مى شده، و از آنجا كه آن كوه درختان انجير فراوانى داشته، كوه تين ناميده شده است.
[ 210 ]
و امّا «زيتون» اشاره به كوهى در بيت المقدّس است، كه انبياى بزرگى به آنجا رفته، و در آن منطقه بر آنان وحى نازل مى گشته است. و با توجّه به اينكه اين كوه مشتمل بر درختان زيتون فراوانى بوده، به كوه زيتون مشهور شده است.
و «طور سينين» همان كوه طور معروف است، كه محلّ نزول وحى بر حضرت موسى(عليه السلام) بوده است.
و منظور از «البلد الامين» مكّه مكرّمه، محل نزول وحى بر پيامبر اسلام، حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) است.
خلاصه اينكه طبق اين نظريّه، آيات مورد بحث به چهار منطقه اى اشاره دارد كه بر پيامبران الهى وحى نازل شده است. و از آنجا كه وحى سبب هدايت و وسيله سعادت و نجات انسانهاست، و پيامبران الهى از طريق وحى پيامهاى پروردگار را به انسانها منتقل مى كردند، خداوند به مناطقى كه در آن وحى نازل شده، قسم خورده است.
نظريّه دوم: سوگندهاى چهارگانه، به چهار پيامبر بزرگ اشاره دارد.
«تين» اشاره به حضرت آدم(عليه السلام) دارد، و منظور از «زيتون» حضرت نوح(عليه السلام)است، و «طور سينا» به حضرت موسى(عليه السلام)، و «البلد الامين» به حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)اشاره دارد.
سؤال: رابطه مكّه با حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)، و طور سينا با حضرت موسى(عليه السلام) روشن است، امّا چه رابطه اى بين «تين» با حضرت آدم، و «زيتون» با حضرت نوح(عليه السلام) وجود دارد؟
در پاسخ اين سؤال گفته اند: هنگامى كه حضرت آدم(عليه السلام) در بهشت از درخت ممنوع خورد، و لباسهاى بهشتى اش فرو ريخت، و خود را عريان ديد، با استفاده از برگ درختان انجير براى خود لباسى تهيّه كرد، و خود را پوشانيد. بدين جهت در اين سوره بوسيله درخت انجير به آن حضرت اشاره شده است.
و امّا در مورد رابطه حضرت نوح(عليه السلام) با درخت زيتون، گفته شده هنگامى كه آن حضرت و مؤمنان به او، و تعدادى از حيوانات سوار بر كشتى شده، و طوفان شروع
[ 211 ]
شد، و خداوند كفّار و افراد بى ايمان را از بين برد، و طوفان فرو نشست، حضرت نوح براى اطّلاع از اينكه آيا زمين سر از آب بيرون كرده، و آبهاى جوشيده از زمين و نازل شده از آسمان در زمين فرو رفته يا نه؟ كبوترى را به سمت زمين فرستاد تا خبر آورد. كبوتر با شاخه كوچكى از زيتون بازگشت، و اين نشانگر آن بود كه درختان از آب بيرون آمده، و امكان فرود بر زمين فراهم گشته است. لذا زيتون را اشاره به حضرت نوح(عليه السلام)مى دانند. ضمناً بدين جهت هم اكنون نيز شاخه زيتون را نشانه صلح و امنيّت و آرامش و دوستى مى شمارند.
نتيجه اينكه خداوند متعال در اين سوره، به چهار پيامبر بزرگ كه هر يك نقش مهمّى در هدايت مردمِ زمان خويش ايفا كرده اند، سوگند ياد كرده است.
نظريّه سوم: منظور از «تين» همان ميوه معروف، و مادّه غذايى مشهور در بين مردم، يعنى انجير است. و مراد از «زيتون» نيز همان دانه هاى روغنى پرخاصيّت و مغذّى است. و «طور» و «بلدامين» هم همان كوه طور و شهر مكّه است.
خداوند متعال به دو مادّه غذايى، كه خواصّ غذايى فراوانى دارد، و مربوط به جسم انسان است، و دو مكان معنوى ارزشمند كه مربوط به روح انسان است و غذاى معنوى بشر محسوب مى شود، سوگند ياد كرده است. تا بشر هم در غذاهاى جسمانى خويش انديشه بيشترى كند، و هم به فكر غذاهاى روحى خود باشد.
نتيجه اينكه طبق اين تفسير خداوند متعال به دو مادّه غذايى جسم، و دو مادّه غذايى روح بشر قسم ياد كرده است.
در پايان اين بحث يادآورى چند نكته لازم است:
1. ساختمان ميوه ها، شاهكار عجيب خلقت
ساختمان ميوه ها، از جمله عجايب خلقت و آفرينش است، كه در سايه تفكّر و انديشه براى انسان متفكّر جلوه گرى مى كند. ميوه هاى متفاوت و مختلفى كه از نظر شكل ظاهرى، لطافت و ظرافت، بو و مزه، خواصّ گياهى، غذايى، طبّى، صنعتى و
[ 212 ]
مانند آن، و فوايد ديگر آن (كه بسيار متنوّع و متفاوت است) از يك زمين و آب بوجود آمده است. آيا به آفريدگار و آفريننده آن فكر كرده ايم كه چگونه از خاكى تيره، و آبى زلال، و در قطعه زمينى كوچك، ميوه هاى گوناگون و متنوّع فراوانى مى آفريند؟! در گوشه اى از اين زمين ميوه اى شيرين و خوش طعم، در گوشه ديگر ميوه اى ترش و لذيذ، و در قسمت سوم ميوه اى با طعم و مزه اى متفاوت مى آفريند. در گوشه اى از زمين ميوه اى سرشار از چربى، و در قسمتى از آن ميوه اى سرشار از قند، و در گوشه اى ميوه اى بر ضدّ قند و چربى، و خلاصه در هر گوشه اى ميوه اى با خاصيّت و طعم و رنگ و بوى متفاوت آفريده، در حالى كه آب و خاك و هواى همه آنها يكسان بوده است! آيا اين شاهكار خلقت نيست؟
افسوس كه بر اثر عادت، و عادى شدن اين نعمتهاى الهى، كمتر پيرامون آن مى انديشيم.
2. طور سينين
«سينين» در لغت به معناى «كثير الخير و البركة; پر خير و بركت» است، «سينا» و «سينين» كه به عنوان وصف كوه طور به كاربرده مى شود هر دو به يك معناست. و علّت اينكه كوه طور را «سينين» ناميده اند، امور مختلفى ذكر شده است، از جمله: 1. با توجّه به اينكه در آن مكان مقدّس بر حضرت موسى(عليه السلام) وحى نازل مى شد آنجا را پر خير و بركت ناميدند. و روشن است كه وحى با بركت تر از هر چيزى است.
2. كوه طور مملوّ از درختان است، به گونه اى كه درختان سطح اين كوه را پوشانيده اند; بدين جهت كوه با بركتى است.
3. از آنجا كه درختان موجود در كوه طور همگى درختان ميوه بوده، بنابراين آن مكان را «طور سينا» و كوه پر خير و بركت دانسته اند.
نتيجه اينكه سينين به معناى پر خير و بركت است، و علّت آن يكى از امور سه گانه فوق است.
[ 213 ]
3. مكّه و نعمت امنيّت
بلد در قرآن مجيد و عربى قديم به شهر اطلاق مى شد، هر چند امروز به كشور نيز اطلاق مى گردد، و منظور از «البلاد الاسلاميه» در عربى جديد، كشورهاى اسلامى است. به هر حال «بلد» در آيه شريفه به معناى شهر است، و منظور از «البلد الامين» شهر مكّه است.
سؤال: چرا خداوند متعال از ميان امتيازات فراوان شهر مكّه، فقط به امتياز امنيّت اين شهر اشاره كرده، و آن را با اين وصف توصيف فرموده است؟
پاسخ: اين تعبير قرآن مجيد نشان مى دهد كه نخستين مسأله اى كه در همه جا لازم و ضرورى است، و حرف اوّل را مى زند، امنيّت و آرامش است. اگر امنيّت نباشد هيچ چيز نخواهد بود. نه اقتصاد سالم، نه صنعت قابل قبول، نه زراعت و تجارت مفيد، و نه حتّى معنويّت و روحانيّت در حدّ انتظار. آرى! همه چيز در پرتو امنيّت بوجود خواهد آمد. بدين جهت هنگامى كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) دست به دعا بلند كرد، تا براى شهر مكّه دعا نمايد، اوّلين خواسته اش امنيّت و آرامش اين شهر مقدّس بود (رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً)(1) و پس از آن مسائل رفاهى و تقاضاهاى ديگر را مطرح كرد.
بدين جهت، صرف هر مقدار هزينه براى ايجاد امنيّت، و يا ثبات و پايدارى آن، بجا و سزاوار است. اگر در جنگ هشت ساله، براى بدست آوردن يا حفظ اين نعمت، جوانان برومند و عزيزى را از دست داديم، براى ما قابل تحمّل است. قرآن مجيد به شدّت با كسانى كه مخلّ به امنيّت جامعه اسلامى اند برخورد كرده، و براى چنين كسانى (كه محارب ناميده مى شوند) مجازات سختى در نظر گرفته است. كسانى كه در جامعه اسلحه مى كشند، و به اين ترتيب در منطقه وسيعى ناامنى ايجاد مى كنند، محارب محسوب مى شوند، هر چند دست آنها به خون هيچ كس آلوده نشود. كسانى كه با پخش وسيع مواد مخدّر امنيّت جامعه را به مخاطره مى اندازند، و جوانان مردم را
1 . بقره، آيه 126 .
[ 214 ]
به دام اعتياد گرفتار مى سازند، مجازات محاربين را دارند. افرادى كه در محدوده وسيعى از جامعه اسلامى با داير كردن مراكز متعدّد فحشا و فساد، آرامش مردم مسلمان را برهم مى زنند نيز مشمول اين حكم هستند. كسانى كه با قلم، زبان، كتاب، روزنامه، مجلاّت، نشريّات فاسد، و حتّى برنامه هاى ناسالم اقتصادى ايجاد ناامنى وسيعى نمايند، حكومت اسلامى بايد با آنها برخورد نموده، تا آسايش و امنيّت جامعه دستخوش خطر نگردد. خداوند متعال در آيه شريفه 61 و 60 سوره احزاب مى فرمايد:
«(لَّئِنْ لَّمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِى الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لاَ يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلاَّ قَلِيلاً * مَّلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلاً); اگر منافقان و بيماردلان و آنها كه اخبار دروغ و شايعات بى اساس در مدينه پخش مى كنند، دست از كار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان مى شورانيم، سپس جز مدّت كوتاهى نمى توانند در كنار تو در اين شهر بمانند و از همه جا طرد مى شوند، و هر جا يافت شوند گرفته خواهند شد، و به سختى به قتل خواهند رسيد».
اين آيه شريفه تهديد عجيبى است نسبت به كسانى كه امنيّت جامعه اسلامى را متزلزل مى كنند; هر چند اين كار با پخش شايعات در سطح وسيعى از جامعه اسلامى باشد.
خلاصه اينكه مهمترين ويژگى شهر مكّه امنيّت حاكم بر آن است، بدين جهت در آيه مذكور مورد عنايت پروردگار قرار گرفته است.
مقسم له:
سؤال: سوگندهاى چهارگانه، با توجّه به اهميّتى كه دارد و شرح آن گذشت، براى چه چيزى بيان شده است؟ به تعبير ديگر، چرا خداوند متعال در اين سوره شريفه چهار قسم با عظمت ياد كرده است؟ و به عبارت سوم، مقسم له در اين سوره چيست؟
جواب: پاسخ اين سؤالات در آيات زير آمده است:
[ 215 ]
«(لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنسَانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِيم * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُون); ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم، سپس او را به پايين ترين مرحله بازگردانديم، مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند كه براى آنها پاداشى تمام نشدنى است!».
آرى! خداوند براى تفهيم ارزش و قيمت انسان، سوگندهاى چهارگانه را ياد كرده است. خداوند قسم مى خورد كه مرا به ارزش وجوديم آگاه كند، تا خود را بشناسم، و به بهاى كم نفروشم. پروردگارم به اين وسيله زنگ بيدار باش مى زند كه بدانم گل سر سبد آفرينش هستم، و نعمتهاى فراوان و بعضاً منحصر به فردى به نوع بشر داده كه به هيچ موجودى نداده است، تا بتوانم با استفاده از اين سرمايه هاى بزرگ به جوار قرب الهى برسم. انسانى كه قرآن مجيد ترسيم مى كند و از او به احسن تقويم ياد مى كند، مى تواند به جايى برسد كه به جز خدا نبيند، و در نتيجه خليفة الله شود، و در جوار قرب پروردگار آرام گيرد. امّا اگر ارزشهاى وجودى خويش را به فراموشى بسپرد، و در قوس نزولى قرار گيرد، آن قدر تنزّل مى نمايد كه از حيوان هم پست تر شده، و به اسفل سافلين سقوط مى كند.
توضيح چند نكته:
1. معناى تقويم
تقويم معانى متعدّدى دارد، كه از جمله مى توان به «بها دادن به چيزى»، «سامان دادن»، «صورت زيبا دادن»، «قوام دادن» و «اساس و پايه دادن» اشاره كرد. آرى! همه اين معانى در مفهوم كلمه تقويم جمع است. بنابراين، خداوند متعال انسان را به بهايى سنگين و صورتى زيبا، و اساس و پايه اى محكم سامان داده است.
2. ارزش انسان از دو ديدگاه
شناخت انسان به عنوان يكى از موضوعات علوم انسانى همواره مورد بحث
[ 216 ]
دانشمندان بوده است. علما و دانشمندان مادّى كه اعتقادى به ماوراى طبيعت و جهان ديگر ندارند، انسان را به قدرى پايين آورده اند كه وى را در رديف ميمون قرار داده، و بشر را تكامل يافته شانپانزه مى دانند! برخى از اين دانشمندان مى گويند: «دانشمندان خيال مى كردند انسان موجود برتر و تافته جدابافته اى از ساير حيوانات است، در حالى كه چنين نيست، و انسان تكامل يافته ميمون است. و ما با اين اعتقاد درّه عميق بين انسان و حيوان را پر كرده، و فاصله ميان اين دو را برداشته ايم، و آدمى را به حيوانات ملحق نموده ايم!».
امّا دانشمندان معتقد به جهان ماوراى طبيعت، به تبعيّت از تعليمات الهى اعتقاد ديگرى دارند. آنها انسان را گل سرسبد آفرينش مى دانند، چرا كه خداوند متعال در آغاز آفرينش چهار امتياز و ويژگى منحصر به فرد براى انسان ذكر كرد كه در هيچ يك از موجودات ديگر، حتّى فرشتگان يافت نمى شود. توجّه كنيد:
الف) نمايندگى پروردگار
خداوند متعال در آيه 30 سوره بقره، خطاب به فرشتگان فرمود: «(إِنِّى جَاعِلٌ فِي الاَْرْضِ خَلِيفَةً); من در روى زمين جانشينى ]= نماينده اى [قرار خواهم داد». يعنى شما فرشتگان شايستگى نمايندگى مرا در زمين نداريد، بلكه موجودى برتر و بالاتر به نام انسان خلق خواهم كرد، كه خليفه من بر روى زمين خواهد بود.
ب) روح خدايى!
در دو آيه از قرآن كريم تعبير (نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُّوحِي)(1) آمده است، و اين تعبير فقط در مورد انسان ديده مى شود، نه موجودات ديگر، و اين نشانه عظمت و بزرگى بشر است.
1 . حجر، آيه 29 و ص، آيه 72 .
[ 217 ]
سؤال: منظور از روح خدايى چيست؟ آيا منظور اين است كه خداوند روح و جسم دارد، و بخشى از روح خويش را در جسم انسان دميده است؟
پاسخ: قطعاً منظور اين نيست، چرا كه چنين عقيده اى باطل و بى اساس است. بنابراين، منظور از «روحى» در دو آيه فوق يك روح والا، برجسته و با عظمت است كه از شدّت بزرگى و والايى، خداوند آن را به خود نسبت داده است، و به اصطلاح طلبگى اضافه در كلمه روحى، اضافه تشريفيّه است. اين امتياز نيز ويژه انسان است و بايد هم چنين باشد، چرا كه موجودى لياقت خليفة اللهى را پيدا مى كند كه از روح با عظمت منسوب به پروردگار در او دميده شده باشد.
ج) معلّم فرشتگان!
پس از گفتگويى كه بين خداوند و فرشتگان پيرامون آفرينش موجودى جديد به نام انسان صورت گرفت، و فرشتگان به چنين كارى رأى منفى دادند، خداوند آنها را با جمله: «من حقايقى مى دانم كه شما نمى دانيد»(1) قانع كرد، و انسان را آفريد، فرشتگان را به آزمون «علم الاسماء» فرا خواند، تا از اين طريق برترى انسان بر فرشتگان براى آنان عينيّت يافته و ملموس شود. فرشتگان كه از اين امتحان موفّق بيرون نيامدند، خطاب به پروردگار عرضه داشتند: «منزّهى تو! ما چيزى جز آنچه به ما تعليم داده اى نمى دانيم».(2) آنگاه آنان را بسوى آدم رهنمون شد، و به وى دستور داد علم الاسما را به فرشتگان تعليم دهد. هنگامى كه حضرت آدم(عليه السلام) به فرمان پروردگار فرشتگان را از علم الاسماء آگاه كرد، خداوند مطلبى را كه قبلا بصورت كوتاه و سربسته به آنها گوشزد كرده بود، با شرح بيشترى بيان كرد كه: «آيا به شما نگفتم كه من، غيب آسمانها و زمين را مى دانم؟ و نيز مى دانم آنچه را شما آشكار مى كنيد، و آنچه را پنهان مى داشتيد».(3) و ملائكه فرموده خدا را تصديق كردند، و علم اجمالى آنها در مورد
1 . بقره، آيه 30 .
2 . بقره، آيه 32 .
3 . بقره، آيه 33 .
[ 218 ]
برترى انسان تبديل به علم تفصيلى شد، و بدين وسيله آدم معلّم فرشتگان شد، و اين نيز از امتيازات ويژه انسان است.
سؤال: علم الاسماء چيست؟
پاسخ: در تفسير «علم الاسماء» نظريّه هاى متفاوتى ارائه شده، كه يكى از تفاسير آن آگاهى از اسرار عالم هستى است. جهان هستى، بلكه تنها يكى از موجودات اين جهان به نام انسان، بلكه يك عضو و عنصر كوچك انسان يعنى سلول بدن وى، اسرار و رموز فراوانى دارد. تا آنجا كه يكى از دانشمندان فقط در مورد سلول بيش از پنج هزار صفحه نوشته است! علاوه بر اين، يافته هاى ما در مورد اسرار موجودات هستى، در برابر نايافته هاى ما چيز كمى است. خداوند علم اسرار هستى را به آدم تعليم كرد.
د) مسجود فرشتگان
پس از آنكه فرشتگان در گام اوّل لفظاً تصديق كردند كه انسان موجود برتر است، و بعد از تلمّذ و شاگردى در محضر حضرت آدم(عليه السلام)، در گام دوم قلباً نيز به اين معنا اعتقاد پيدا كردند، بايد مرحله سوم اين تصديق، كه تصديق عملى است را نيز به انجام رسانند. و لذا فرمان سجده بر آدم خطاب به فرشتگان صادر شد. همه فرشتگان در راستاى ارج نهادن به اين آفرينش ويژه، و به منظور اطاعت فرمان الهى در پيشگاه حضرت آدم، سر بر سجده سائيدند. و فقط يك نفر تخلّف كرد، و او ابليس بود!
كسى كه جزء فرشتگان نبود، بلكه از جنّيان بود، و بخاطر تكبّر و نافرمانى اش در صف كافران قرار گرفت. و چه خوب كه ابليس بر آدم سجده نكرد، چرا كه او لياقت اين عبادت الهى را نداشت.
آرى! نمايندگى پروردگار، برخوردارى از روح خدايى، احراز مقام استادى فرشتگان، و مسجود ملائكه شدن چهار ويژگى ممتاز و منحصر به فرد انسان است، كه هيچ يك از موجودات آن را در اختيار ندارند.
[ 219 ]
آيا انسانى كه قرآن مجيد توصيف مى كند; با آنچه دانشمندان مادّى در مورد آدم مى گويند، قابل مقايسه است!؟
سؤال: آنچه از منظر قرآن در مورد فضيلت انسان گفته شد، در مورد حضرت آدم(عليه السلام) بدون شك قابل قبول است. ولى آيا اين فضايل در مورد انسانهاى ديگر نيز صادق است؟
پاسخ: از آيات ديگر قرآن مجيد استفاده مى شود كه ويژگيهاى مذكور اختصاص به آدم ندارد، و شامل نسل و ذريّه او تا قيام قيامت نيز مى گردد.
شاهد اين مطلب آياتى از سوره مؤمنون است. خداوند متعال در آيات اوّليه سوره مؤمنون مراحل خلقت و آفرينش انسان را (نطفه، علقه، مضغه و...) بيان مى كند، سپس در آيه 14 همان سوره مى فرمايد:
«(ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ); سپس آن را آفرينش تازه اى داديم (و از روح خود در آن دميديم) پس آفرين بر خدايى كه بهترين آفرينندگان است».
بنابراين فضيلتهاى مذكور اختصاص به حضرت آدم(عليه السلام) ندارد، بلكه در مورد تمام انسانهاست.
خوشا به حال كسانى كه در قوس صعودى قرار گيرند، و بتوانند اين فضيلتها را حفظ كنند.
3. اسفل سافلين چيست؟
برخى از انسانهاى سعادتمند، با اتّكاى بر همّت و اراده خويش، و با استعانت از پروردگار متعال از اين امتيازات نهايت استفاده را كرده، و آن را سكّوى پرش خويش قرار داده، و به «قاب قوسين او ادنى»(1) صعود مى كنند. آنها به جايى مى روند كه حتّى ملائكه و فرشتگان توان رفتن بدانجا را ندارند.
1 . نجم، آيه 9 .
[ 220 ]