بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سوگندهای پربار قرآن, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 -
     003 -
     004 -
     005 -
     006 -
     007 -
     008 -
     009 -
     010 -
     011 -
     012 -
     013 -
     014 -
     015 -
     016 -
     017 -
     018 -
     019 -
     020 -
     021 -
     022 -
     023 -
     024 -
     025 -
     026 -
     027 -
     FEHREST - سوگندهاي پربار قرآن
 

 

 
 

 

 

[ 61 ]

 

فصل اول

قسمهاى يازده گانه و تهذيب نفس

 

 

به خورشيد و گسترش نور آن سوگند، و به ماه هنگامى كه بعد از آن درآيد، و به روز هنگامى كه صفحه زمين را روشن سازد، و به شب آن هنگام كه زمين را بپوشاند، و قسم به آسمان و كسى كه آن را بنا كرده، و به زمين و كسى كه آن را گسترانيده، و قسم به جان آدمى و آن كس كه آن را (آفريده و) منظّم ساخته، سپس فجور و تقوا (شرّ و خيرش) را به او الهام كرده است، كه هر كس نفس خود را پاك و تزكيه كرده، رستگار شده; و آن كس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته، نوميد و محروم گشته است!

 

«مُقْسَمٌ بِه» و «مُقْسَمٌ لَهُ» و رابطه بين اين دو

در هر مورد از قسمهاى قرآن إن شاءالله پيرامون سه نكته بحث خواهيم كرد:

[ 62 ]

1. «مقسم به» يعنى چيزى كه به وسيله آن قسم ياد شده است.

2. «مقسم له» يعنى چيزى كه براى آن قسم ياد مى شود.

3. رابطه «مقسم به» و «مقسم له».

در سوره شمس، خورشيد و نور خورشيد، ماه، شب، روز و مانند آن مقسم به هستند; كه در مرحله اوّل پيرامون اهميّت اين موجودات پر راز و رمز سخن خواهيم گفت و تهذيب نفس و مبارزه با هواى نفس «مقسم له» هستند، كه در مرحله دوم پرده از راز اهميّت آن برخواهيم داشت، و راههاى تخلّق به اين صفت زيبا را بيان خواهيم كرد. و در مرحله سوم به بحث پيرامون پيوند خورشيد و ماه و شب و روز و مانند آن، با تهذيب نفس و مبارزه با هواى نفس خواهيم پرداخت; زيرا معتقديم در سوگندهاى پروردگار پيوندى بين مقسم به و مقسم له وجود دارد. چرا كه كلام خداوند فصيح و بليغ است، و كلام فصيح و بليغ بدون پيوند و ارتباط خاص نيست.

 

نكته اوّل: آنچه خداوند بدان سوگند خورده است

خداوند متعال در اين سوره يازده قسم ياد كرده، كه چهارتاى آن دو تا دو تا، و سه مورد آن قسم يگانه و تنهاست. امّا چهار مورد اوّل به شرح زير است:

1. «(وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا); سوگند به خورشيد و تابندگيش» در اين آيه هم به خورشيد قسم ياد شده، و هم به نور آن.

2. «(وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا); قسم به آسمان و آن كس كه اين بناى رفيع و با عظمت را بنا كرده است».

3. «(وَالاَْرْضِ وَمَا طَحَاهَا); قسم به زمين و خدايى كه آن را گسترانيده است».

4. «(وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا); قسم به روح انسان و آن كس كه آن را آفريده است».

در چهار مورد بالا مجموعاً هشت قسم وجود دارد. امّا سه موردى كه فرد است:

1. «(وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا); قسم به ماه هنگامى كه به دنبال خورشيد بيرون مى آيد».

2. «(وَالنَّهَارِإِذَاجَلاَّهَا);قسم به روزهنگامى كه پرتوآن صفحه زمين راروشن مى سازد».

[ 63 ]

3. «(وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا); قسم به شب هنگامى كه تاريكى و ظلمتش تمام روى زمين را فرا مى گيرد».

خداوند متعال در آيات بالا براى بيان اهميّت تهذيب نفس به يازده چيز قسم ياد كرده، كه در اين مبحث پيرامون سه مورد آن بحث مى كنيم.

نخست «خورشيد و نورش»، سپس «ماه»، و در آخر «جان آدمى و خالق آن» زيرا بقيّه موارد در آيات ديگر تكرار شده، و در جاى خود از آن بحث خواهيم كرد.

 

خورشيد عالمتاب:

دانشمندان در مورد عظمت و اهميّت خورشيد و نور آن، كه خداوند متعال به آن قسم خورده، كتابهاى فراوانى نوشته اند، مطالبى كه به هنگام نزول قرآن هيچ كس از آن مطّلع نبود. به گوشه اى از اين اسرار و شگفتيها توجّه كنيد:

الف) عظمت خيره كننده خورشيد

كره تابان خورشيد يك ميليون و دويست هزار برابر كره خاكى ماست! يعنى اگر يك ميليون و دويست هزار كره زمين فرض كنيم، و آنها را روى يكديگر بنهيم برابر با كره خورشيد مى شود! خورشيدى كه يكى از ستاره هاى متوسّط آسمان است اين قدر عظمت دارد. برخى براى تجسّم بزرگى خورشيد نسبت به كره زمين مثال خوبى زده اند; به اين مثال توجّه كنيد:

توپ فوتبالى به قطر دو متر در نظر بگيريد كه در فاصله يكصد و پنجاه مترى آن گردوى كوچكى بوده باشد. توپ فوتبال خورشيد، و آن گردو كره زمين، و فاصله بين آن دو فاصله بين خورشيد و زمين است. زيرا فاصله بين خورشيد و زمين يكصد و پنجاه ميليون كيلومتر است (كه طىّ اين مسافت با هواپيماهاى معمولى پانزده سال طول مى كشد!) حال اگر با توجّه به تناسب يكصد و پنجاه متر و يكصد و پنجاه ميليون كيلومتر، حجم خورشيد و كره زمين را كوچك كنيم تقريباً به اندازه همان توپ فوتبال با قطر دو متر و گردوى كوچك مى شود.

[ 64 ]

ب) وزن خورشيد

خورشيد سيصد هزار مرتبه سنگين تر از زمين است! يعنى اگر وزن چيزى در زمين 1 كيلوگرم باشد، در كره خورشيد 300 هزار كيلوگرم خواهد بود! حال تصوّر كنيد يك انسان پنجاه كيلويى در آنجا چه وزن عجيبى پيدا مى كند؟ درست محاسبه كرده ايد، چنين انسانى در آنجا 000/000/15 كيلوگرم وزن خواهد داشت!

و لهذا در صورتِ امكانِ سفر به كره خورشيد انسان در آنجا در اثر سنگينى وزنش له مى شود!

جالب اينكه طبق محاسبه دانشمندان در هر دقيقه 250 ميليون تُن از وزن خورشيد كاسته مى شود. حال تصوّر كنيد در يك ساعت چقدر؟ در يك روز چه مقدار؟ در يك ماه چطور؟ در يك سال چقدر؟ در يك قرن چه مقدار؟ عظمت خورشيد به قدرى زياد است كه عليرغم گذشت هزار سال از نورافشانى، و در نتيجه كاهش شديد وزنش، خم به ابرو نمى آورد، و اين مسأله هيچ خللى در خدمت رسانى او نداشته است. هر چند با ادامه اين وضع در طولانى مدّت، خورشيد كم كم رو به خاموشى خواهد گراييد، كه آيه شريفه «(إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ); در آن هنگام كه خورشيد درهم پيچيده شود».(1) اشاره به همين مطلب دارد.

ج) درجه حرارت خورشيد

طبق محاسبات دانشمندان، درجه حرارت در سطح كره خورشيد، 600 هزار درجه سانتيگراد است. جالب اينكه امكان ايجاد چنين درجه حرارتى در كره زمين نيست. زيرا در صورت عملى شدن ساختن كوره اى كه بتواند چنين درجه حرارتى را توليد كند، بلافاصله خود كوره ذوب خواهد شد; زيرا انسان مادّه اى كه توان تحمّل اين درجه حرارت را داشته باشد در اختيار ندارد. امّا مقدار حرارت در اعماق خورشيد بيست ميليون درجه سانتيگراد است، و لهذا خورشيد همانند كره زمين جامد نيست، بلكه گاز فشرده اى است.


1 . تكوير، آيه 1.

[ 65 ]

د) شعله هايى از خورشيد

از خورشيد زيبا و خيره كننده شعله هايى به هوا و محيط اطرافش متصاعد مى شود كه ارتفاع آن، گاه تا يكصد و شصت هزار كيلومتر مى رسد! يعنى اگر كره زمين وسط يكى از اين شعله ها قرار گيرد در مدّت كوتاهى تبديل به دود و بخار مى شود، زيرا طول محور زمين تنها دوازده هزار كيلومتر است.

هـ ) جاذبه خورشيد

قرص خورشيد با آن وزن و سنگينى كه دارد از نظر جاذبه و رعايت فاصله نسبت به ديگر اجرام آسمانى بسيار عجيب و حيرت آور است. تمام منظومه شمسى به گرد خورشيد مى چرخد، امّا در فاصله اى كه نه جذب خورشيد مى شوند، تا در حرارت شديد آن محو و نابود شوند، و نه از آن فاصله مى گيرند كه از مدار منظومه شمسى خارج شوند. اين نظم و دقّت مرهون جاذبه دقيق و حساب شده خورشيد است. همان گونه كه حركت كره زمين ما نيز تحت تأثير جاذبه خورشيد است.

آثار و اسرارى كه از خورشيد تابان ذكر شد تنها گوشه اى از شگفتيهاى اين كره نورانى است كه دانشمندان در سايه مطالعه و تفكّر و انديشه پيرامون آن موجود اسرارآميز، پرده از آن برداشته اند. و اگر ما هم در پديده هاى عالم هستى تفكّر و انديشه كنيم، بى شك اسرار تازه اى برايمان كشف خواهد شد.

 

آثار و اسرار نور خورشيد:

«ضحى» كه خداوند در سوره شمس به عنوان دومين چيز به آن قسم ياد كرده، به دو شكل تفسير شده است:

1. مطلق نور; چه نور موجود در ابتداى روز، يا نور وسط روز.

2. نور اوّل روز; و قربانى حج را نيز بدان جهت اُضحيه ناميده اند كه در ابتداى روز عيد قربان ذبح مى شود. بنابراين، خداوند به نور خورشيد در اوّل روز، يا به مطلق نور خورشيد قسم ياد كرده است.

[ 66 ]

در هر حال، آفتاب و نور خورشيد داراى آثار و بركات فراوانى است كه به گوشه اى از آن اشاره مى شود:

 

1. همه چيز مرهون نور خورشيد!

اگر حرارت و نور خورشيد نبود هيچ موجود زنده اى قادر بر ادامه حيات و زندگى نبود. نه بادى بود، و نه بارانى. نه آبى، و نه آتشى، و نه هيچ چيز ديگر! راستى اگر بخواهيم خودمان چنين حرارتى ايجاد كنيم چقدر هزينه خواهد داشت؟ دانشمندان به اين نتيجه رسيده اند كه تمام بودجه اى كه ساكنان زمين براى انرژى مورد نياز خود هزينه مى كنند تنها براى ايجاد يك ميليونيم حرارت خورشيد كافى است. يعنى با يك ميليون برابر هزينه صرف شده جهت انرژى ساكنان زمين، مى توان حرارتى معادل آنچه از تابش نور خورشيد بر كره زمين حاصل مى شود، توليد كرد!

خداوند تمام اين نعمتها را عليرغم هزينه هاى سرسام آورى كه دارد بطور رايگان در اختيار انسان قرار داده است. پيرو جوان، فقير و ثروتمند، كوچك و بزرگ، براحتى از آن استفاده مى كنند. اما قدر آن را نمى دانند، و شكر خالقش را بجاى نمى آورند.

 

2. پرورش موادّ غذايى با نور آفتاب

موادّ غذايى انسان، يا از گياهان و درختان گرفته مى شود، و يا از حيوانات; و مى دانيم اگر نور خورشيد نباشد هيچ گياه و درختى قادر به ادامه حيات و ثمردهى نخواهد بود. در نتيجه نيمى از موادّ غذايى بشر از دست مى رود. و چنانچه گياهان و درختان نابود شوند حيوانات نيز از بين خواهند رفت، چون آنها از گياهان و درختان تغذيه مى كنند. و بدين ترتيب نيم ديگر موادّ غذايى انسان نيز نابود مى شود. بنابراين، نور آفتاب عامل پرورش تمام موادّ غذايى است.

 

3. بارانها و نور آفتاب

باران نتيجه غير مستقيم نور آفتاب است. آفتاب بر صفحه اقيانوسها مى تابد.

[ 67 ]

سوزش و حرارت آفتاب قسمتى از آب اقيانوسها را بخار مى كند و بخارها به سمت آسمان متصاعد شده، تبديل به ابر مى شود. باد ابرها را به فرمان خداوند به سرزمينهاى خشك و بى آب و علف حركت مى دهد، و ابرها در آن سرزمينها شروع به بارش مى كند و باران مايه بركت و زندگى و حيات آن سرزمينها مى شود.

 

4. رابطه نور خورشيد و بادها

وزش بادها هم حركت ابرها را در پى دارد، و هم هوا را جابجا و تصفيه مى كند، و هم گلها و گياهان و درختان را بارور مى نمايد. بادها تمام فوايد و خواصّ خود را مرهون نور خورشيدند. زيرا هنگامى كه خورشيد در نيمكره اى كه روز است مى تابد، اين قسمت از كره زمين گرم مى شود، در حالى كه سمت ديگر كره كه شب است سرد مى باشد. هنگامى كه هواى گرمِ نيمكره آفتابى، با هواى سرد نيمكره سرد برخورد مى كند باد توليد مى شود و منشأ آن بركات مى گردد.

 

5. آفتاب منشأ زيباييها

تمام زيباييها از نور آفتاب است. نور خورشيد هفت رنگ زيبا را در خود جاى داده، كه به هنگام ظهور رنگين كمان قابل تجزيه و مشاهده است. همان گونه كه به وسيله منشورهاى بلورين نيز مى توان نور آفتاب را تجزيه كرد. ولى آيا رنگهاى موجود در نور آفتاب منحصر به همين هفت رنگ است؟

پاسخ اين سؤال منفى است، زيرا نور خورشيد حاوى رنگهاى ديگرى نيز هست، كه چشم ما قادر بر رؤيت آن نيست. بالاترين رنگى كه در آفتاب است و چشم ما توان ديدن آن را دارد رنگ بنفش است. امّا بالاتر از آن نيز رنگى وجود دارد كه ما فوق بنفش ناميده مى شود، و ما قادر بر ديدن آن نيستيم، امّا برخى از حيوانات آن را مى بينند. همان گونه كه پايين ترين رنگى كه چشم ما انسانها قادر بر ديدن آن است رنگ قرمز است، امّا پايين تر از آن هم وجود دارد كه اشعه مادون قرمز ناميده شده، و

[ 68 ]

برخى از حيوانات توان ديدن آن را دارند. جالبتر اينكه اشعه مادون بنفش مأموريّتى بس حسّاس و مهم دارد. مأموريّت اين اشعه حياتى نابود كردن ميكروبهاى كره زمين است. سربازان اشعه مافوق بنفش، تمام ميكروبهاى موجود در قلمرو حكومت خورشيد را به راحتى محكوم به مرگ مى كنند! راستى اگر قرار بود بشر اين كره خاكى را ميكروب زدايى كند چه هزينه سنگين، و چه كار مشكل و پرزحمتى را بايد تحمّل مى كرد؟ اكنون بايد با تمام وجود شاكر خدايى باشيم كه اين نعمت بزرگ را به رايگان در اختيارمان نهاده است. اگر اشعه مافوق بنفش نبود در مدّت كوتاهى تمام كره زمين مبدّل به بيمارستانى عظيم مى شد، كه بيماران آن در فرصت كوتاهى مى مردند!

 

6. نور خورشيد منبع انرژيها

اگر تعجّب نكنيد تمام انرژيهاى موجود، از آفتاب سرچشمه گرفته اند.

چوب درختان، كه از ابتدايى ترين منابع انرژى انسان به شمار مى رود و حرارت و نور توليد مى كند، اين دو نعمت بزرگ را از آفتاب گرفته است.

ذغال سنگها، كه از ديگر منابع انرژى انسانها به شمار مى روند، بقاياى درختانى هستند كه در زير خروارها خاك دفن شده اند. آن درختان نور و حرارت خورشيد را در خود ذخيره كرده، و آن را در شكل و هيأت ذغال سنگ به انسان تحويل مى دهند.

نفت از ديگر منابع انرژى، بقاياى حيوانات مدفون در دل زمين است. آن حيوانات نيز از درختانى تغذيه مى كردند كه حامل نور و حرارت خورشيد بوده اند.

يكى ديگر از منابع انرژى انسان، كه در عصر حاضر نقش بسزايى ايفا مى كند، سدها هستند. آبها در پشت سد جمع مى شوند، و توربين هاى مخصوصى را به حركت در آورده، و توليد برق مى كنند. اين آبها همان بخارهايى است كه بر اثر حرارت خورشيد از درياها به آسمانها رفته و دوباره به صورت باران به زمين بازگشته، و در پشت سدها جمع شده اند.

مولّدهاى بادى كه اخيراً ساخته شده، و با استفاده از نيروى باد توليد انرژى مى كند،

[ 69 ]

از ديگر منابع انرژى است. و در چند سطر قبل گذشت كه باد مرهون حرارت نور خورشيد، و نتيجه آميختن هواى سرد و گرم است.

و بالاخره بشر به تازگى موفّق شد كه از نور آفتاب به صورت مستقيم انرژى ذخيره كند. اين انرژى كه صاف ترين، در دسترس ترين، پاكيزه ترين و شايد ارزانترين انرژى مورد استفاده بشر در آينده باشد، از بركات مستقيم تابش نور خورشيد است.

خلاصه اينكه خورشيد و نور پر فروغ آن، آثار و اسرار و عجايب و شگفتيها و بركات فراوانى دارد كه تنها به يازده نمونه آن اشاره كرديم و همين كافى است كه بدانيم چرا خداوند در سوره شمس به خورشيد و نور آن قسم خورده است.

ما بايد پيرامون اين موجوداتِ با عظمتِ پروردگار، كه به رايگان در اختيار ما نهاده، فكر كنيم. خداوند بزرگ طبق آنچه در آيات متعدّدى از قرآن مجيد آمده (حدّاقل هفت آيه) خورشيد و ماه را مسخّر انسان كرده است; يعنى آنها را خدمتگزار انسان قرار داده، تا شب و روز به او خدمت كنند. خورشيد حتّى شبها به انسان خدمت مى كند، زيرا اگر حرارت ذخيره شده از خورشيد به هنگام تابش آفتاب در روز نبود، سرماى شبانه به قدرى شديد بود كه همه چيز يخ مى زد. بايد انديشه كنيم، و به عظمت اين نعمتها پى ببريم، و شكر آنها را با استفاده صحيح از آنها بجا آوريم، و بنده خوب و صالح و پرهيزكارى براى خالق آنها باشيم.

 

سوگند به ماه:

(وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا).

سؤال: در تفسير اين آيه شريفه اوّلين سؤال اين است كه چرا خداوند متعال ماه را مقيّد به «اذا تلاها» كرده، و به صورت مطلق به ماه قسم نخورده است، همان گونه كه به خورشيد بصورت مطلق قسم خورده است؟

پاسخ: با توجّه به كشفيّات علمى عصر و زمان ما، به راحتى مى توان به اين سؤال پاسخ داد. ولى خداوند متعال در عصر نزول قرآن مى خواست به بشر بفهماند كه نور

[ 70 ]

ماه از خود او نيست، بلكه ماه دنباله رو خورشيد است، و اگر خورشيد نورافشانى نكند، ماه نيز قادر به نورافشانى نخواهد بود، بنابراين ماه در حقيقت انعكاس دهنده نور خورشيد است.

 

برخى از ويژگى هاى ماه درخشان!

دانشمندان علوم طبيعى اطلاعات فراوان، و جزئيّات دقيقى از ماه ثبت كرده اند، كه به چند نمونه آن اشاره مى شود:

الف) حجم كره ماه

ماه پنجاه برابر كوچكتر از كره زمين است. يعنى اگر پنجاه كره ماه را روى هم بگذاريم به اندازه كره زمين مى شود! و با توجّه به اينكه خورشيد يك ميليون و دويست هزار برابر كره زمين است، اگر 60 ميليون كره ماه را روى هم بگذاريم به اندازه كره خورشيد مى شود!

ب) وزن ماه

وزن اشيا در كره ماه 61 وزن اشيا در كره زمين است. يعنى آدم شصت كيلويى در روى زمين، هنگامى كه به كره ماه سفر مى كند، در آنجا فقط ده كيلو وزن خواهد داشت! بدين جهت مسافران كره ماه بايد تمرينات فراوانى داشته باشند كه در آنجا به زمين نخورند; زيرا با وزن سبك به راحتى و با كمترين تكانى مى افتند.

ج) زندگى در كره ماه

در آنجا هيچ اثرى از زندگى و حيات نيست; نه آبى، نه هوايى، نه موجودات زنده اى، و نه هيچ نشانه ديگرى از زندگى ديده نمى شود. البتّه اين وضع فعلى كره ماه است. شايد در زمانهاى گذشته موجودات زنده اى در آنجا وجود داشته، و يا در آينده شرايط حيات و زندگى فراهم گردد.

د) حركت كره ماه

كره ماه در هر سى روز يك دور بر گرد زمين، و يك دور هم بر گرد خويش

[ 71 ]

مى چرخد، و يكى از نتايج اين دو حركت اين است كه آن سمت كره ماه كه به سوى زمين است همواره ثابت است، و به تعبير ديگر ما هيچ وقت موفّق به ديدن پشت كره ماه نمى شويم.

هـ) فاصله ما تا كره ماه

ساكنان كره زمين 390 هزار كيلومتر با ماه فاصله دارند، و اين فاصله نسبتاً نزديكى است، زيرا نور در هر ثانيه (يك چشم بر هم زدن) 300 هزار كيلومتر راه مى رود، بنابراين نور ماه در مدّت تقريباً يك و نيم ثانيه (بلكه كمتر) به ما مى رسد.

و) روز و شب در ماه

روز و شب در كره ماه همچون روز و شب ما زمينيان نيست، بلكه يك روز كره ماه معادل دو هفته، و يك شب آنجا نيز دو هفته طول مى كشد. به تعبير ديگر، يك شبانه روز در كره ماه تقريباً معادل يك ماه در كره زمين است! بدين جهت در وسط روز در كره ماه درجه حرارت بسيار بالاست، و تا 300 درجه مى رسد، به گونه اى كه هر چيز قابل اشتعالى در آنجا وجود داشته باشد آتش مى گيرد، همان گونه كه در نيمه شب آنجا آن قدر هوا سرد مى شود كه همه چيز يخ مى زند! به همين دليل مسافران كره ماه بايد به گونه اى برنامه ريزى كنند كه اوائل طلوع آفتاب بر كره ماه فرود آيند، تا از گرماى سوزان وسط روز آنجا در امان باشند. و اين مسأله بسيار مهمّى است كه بشر چگونه مى تواند به كره ماه سفر كند، و سه روز در راه باشد، به گونه اى زمان حركت خود را تنظيم كند كه اوّل طلوع آفتاب در آنجا فرود آيد؟ آيا اين هنر و مهارت بشر است كه در سايه پيشرفتهاى علمى و مطالعات دقيق و گسترده و عميق به آن رسيده، يا نشانگر نظم دقيق حاكم بر نظام هستى و كرات منظومه شمسى است كه به انسان امكان اين محاسبات دقيق را مى دهد؟ شما قضاوت كنيد.

 

گوشه اى از بركات كره ماه:

ماه براى ما زمينيان بركات فراوانى دارد، و نقش بسزايى در تأمين نيازهاى ساكنان

[ 72 ]

كره زمين ايفا مى كند، كه فقط به دو نمونه آن اشاره مى شود:

1. ماه، تقويمى طبيعى!

حركت منظّم ماه بر گِرد زمين، يك تقويم طبيعى براى همه مردم عالم مهيّا كرده است; تقويمى كه عالم و جاهل، بى سواد و باسواد، بزرگ و كوچك، زن و مرد، سياه و سفيد، با هر زبان و قوميّت و دين و مذهبى به راحتى مى توانند از آن بهره گيرند.

خداوند متعال در آيه 189 سوره بقره، به اين موهبت بزرگ اشاره كرده است:

«(يَسْأَلُونَكَ عَنْ الاَْهِلَّةِ قُلْ هِىَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ); درباره «هلالهاى ماه» از تو سؤال مى كنند، بگو: آنها بيان اوقات (و تقويم طبيعى) براى (نظام زندگى) مردم و (تعيين وقت) حج است».

در حالى كه تقويم شمسى چنين نيست، و جز افراد كمى كه آشنا به علم نجوم هستند، از آن سر در نمى آورند. بايد منجّمين خورشيد را رصد كنند، و در تقويمها بنويسند، تا مردم ابتدا و انتهاى ماههاى شمسى را تشخيص دهند. امّا تشخيص ابتدا و انتهاى ماههاى قمرى به سهولت و آسانى براى همگان ممكن است. خداوند بزرگ براى نظم بخشيدن به زندگى انسانها اين تقويم طبيعى را در اختيار آنها نهاده است، عجيب اينكه كره ماه ميليونها سال در حالت خدمت رسانى است، ولى خم به ابرو نياورده است.

در آيات 39 و 40 سوره يس مى خوانيم:

«(وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حتّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ * لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِى لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِى فَلَك يَسْبَحُونَ); و براى ماه منزلگاههايى قرار داده ايم، و (هنگامى كه اين منازل را طى كرد) سرانجام بصورت «شاخه كهنه قوسى شكل و زرد رنگ خرما» در مى آيد. نه خورشيد را سزاست كه به ماه رسد، و نه شب بر روز پيشى مى گيرد، هر كدام در مسير خود شناورند».

زمانى كه قرآن مجيد چنين توصيفى از حركت ماه و خورشيد ارائه كرد، هيئت بطلميوس در سراسر جهان حاكم بود. بطلميوس معتقد بود كه خورشيد و ماه از خود

[ 73 ]

حركتى ندارند، بلكه در نقطه اى ساكن و بى حركت قرار داده شده اند. هر يك از آنها در فلكى دايره مانند و بلورين قرار گرفته اند، كه آن فلك ها در حال حركت هستند. بنابراين خورشيد و ماه حركت مستقلّى ندارند، بلكه به تبع حركت فلكى كه داخل آن هستند، مى چرخند. اين نظريّه هزار و پانصد سال در جهان حكومت كرد، تا اينكه در حدود سيصد، چهارصد سال قبل توسّط گاليله و كپلر باطل شد. در حالى كه قرآن مجيد، هزار و چهارصد سال قبل بطلان اين نظريّه را اعلام كرد، و طبق آيات 39 و 40 سوره يس ـ كه شرح آن گذشت ـ براى خورشيد و ماه حركت استقلالى قائل شد.

 

2. جزر و مد

هنگامى كه ماه مقابل دريا قرار مى گيرد، آب دريا را به سمت خود جذب مى كند. ارتفاع آبى كه به سمت ماه بالا مى رود در بعضى موارد تا يك و گاه دو متر مى رسد. اين كار باعث مى شود كه آبهاى موجود در ساحل فروكش كند و همه به دريا بريزد. اين حالت را جزر مى نامند. و زمانى كه ماه از مقابل دريا عبور مى كند، و تأثير جاذبه ماه بر دريا از بين مى رود، آب دريا رها مى شود، و آبهاى كنار ساحل بالا مى آيد، و تمام رودخانه ها و جويبارهاى اطراف را مملو از آب مى كند. اين حالت را مدّ مى گويند. اگر جزر و مدّ درياها نبود، تمام حيوانات دريايى نابود مى شدند. چون آب اگر در يك حالت باقى بماند تبديل به باتلاق مى گردد، و اصطلاحاً «آب مرده» مى شود. مأموريّت ماه براى نجات حيوانات دريايى از مرگ، ايجاد جزر و مدّ است، البتّه اين يكى از خواص جزر و مدّ است.

اينجاست كه خداوند متعال ضمن درس تهذيب نفس (كه قسمهاى يازده گانه سوره شمس براى آن است) درس توحيد و خداشناسى هم مى دهد، و ما را متوجّه منبع فيّاض جهان هستى، و علّة العلل مى كند، تا با شناخت هر چه بيشتر او، به درجات بالاترى از كمال دست يابيم.

 

[ 74 ]

يك توصيه مهم:

در عصر و زمان ما بر كسانى كه مى خواهند اسلام را بهتر بشناسند، لازم است با علوم طبيعى روز آشنا شوند. زيرا اطّلاع از علوم طبيعى، در بحث توحيد، تفسير قرآن، معاد و مانند آن، هر چند بصورت اجمالى و مختصر، يك پيش نياز است. چرا كه با دانستن اسرار خلقت، كه در علوم طبيعى به آن اشاره شده، بهتر مى توان اين مباحث را درك و تبيين كرد. گواه بر اين مطلب سخن يكى از دانشمندان است كه مى گويد: «در گذشته هضم و باور اينكه در روز قيامت پوست و گوشت انسان بر عليه او شهادت مى دهند، سخت بود; امّا اكنون پيشرفت هاى حاصل در علم شبيه سازى باور اين مطلب و شبيه آن را آسان كرده است. زيرا اين علم به انسانها ثابت كرد كه در هر سلولى از سلولهاى انسان، يك انسان كامل با تمام اعضا و جوارح بصورت بالقوّه نهفته است، كه در شرايط خاصّى مى تواند رشد نموده، و تبديل به يك انسان شود و سخن بگويد».

نتيجه اينكه هر چه با علوم طبيعى بيشتر آشنا شويم، معرفت ما نسبت به عظمت خالق آسمان و زمين بيشتر خواهد شد.

 

سوگند به روح انسان:

(وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا)

خداوند متعال در اين آيه شريفه به نفس آدمى، و آن كس كه آن را آفريده، و بصورت معتدل قرار داده، سوگند ياد كرده و در ادامه متذكّر اين نكته مى شود كه به آفرينش روح انسان قناعت نكرده، بلكه فجور و تقوا را نيز به او تعليم داده است. يعنى هم اسباب سعادت را در اختيارش نهاد، و هم عوامل شقاوت را به وى معرّفى كرده، و به عبارت ديگر، راه و چاه را به انسان نشان داده است.

 

نفس و معانى آن:

كلمه نفس و مشتقّات آن بطور گسترده در قرآن مجيد بكار رفته است. اين واژه معانى مختلفى دارد، كه به چهار مورد آن با استناد به آيات قرآن اشاره مى شود:

[ 75 ]

1. انسان

در برخى از آيات قرآن مجيد نفس به معناى انسان است. بدين معنا كه مى توان نفس را برداشت و كلمه انسان را جايگزين آن كرد.

مثلا در آخرين آيه سوره بقره مى خوانيم:

«(لاَ يُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا); خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمى كند».

در اين آيه شريفه نفس به معناى انسان مركّب از روح و جسم به كار رفته است. در ضمن آيه مذكور به قاعده مهمّ «قبح تكليف بما لا يطاق» اشاره دارد. يعنى خداوند متعال به هيچ انسانى بيش از توان و طاقت و قدرتش تكليف نمى كند. زيرا اين كار قبيح است، و انجام كار قبيح از ساحت قدس پروردگار دور است. چنين كارى را يك انسان معمولى انجام نمى دهد، مثلا هيچ عاقلى از ديگرى نمى خواهد كه بدون هيچ ابزار و وسيله اى به آسمانها پرواز كند; زيرا تكليف بما لا يطاق است. تا چه رسد به پروردگار عالم.

كلمه نفس در آيه شريفه 30 سوره آل عمران نيز به معناى انسان آمده است:

«(يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْس مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْر مُّحْضَراً); (روز قيامت) روزى (است) كه هر انسانى تمام اعمال خيرش را در برابرش حاضر مى بيند».

در اين آيه شريفه نيز نفس به معناى انسان بكار گرفته شده است. در ضمن آيه مذكور اشاره به مسأله تجسّم اعمال در روز قيامت دارد. يعنى بهشتيان و جهنّميان نه تنها شاهد پاداش و جزاى اعمال خويش خواهند بود، بلكه خود اعمال نيز در بهشت يا جهنّم، انيس و مونس آنها خواهد بود.

خلاصه اينكه يكى از معانى نفس، انسان است.

 

2. روح انسان

در برخى از آيات قرآن مجيد نفس به معناى روح انسان آمده است; مثلا در آيات

[ 76 ]

پايانى سوره فجر مى خوانيم:

«(يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِى إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً * فَادْخُلِى فِى عِبَادِى * وَادْخُلِى جَنَّتِى); تو اى روح آرام گرفته! به سوى پروردگارت بازگرد، در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، پس در سلك بندگانم در آى، و در بهشتم وارد شو!».

منظور از نفس در آيات مذكور روح انسانى است. آرى روح انسان مى تواند به جايى برسد كه هم او از خدا راضى باشد و هم خدا از او. و در سايه مقام رضا، جزء بندگان خاص او شود، و در پى آن وارد بهشت مخصوص پروردگار گردد.

در آيه شريفه 42 سوره زمر نيز مى خوانيم:

«(اَللهُ يَتَوَفَّى الاَْنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا); خداوند روح انسانها را به هنگام مرگشان قبض مى كند».

البتّه خداوند قبض روح را بوسيله فرشتگان انجام مى دهد، امّا از آنجا كه فعل مأمور به آمر هم نسبت داده مى شود، در اينجا قبض روح به خداوند نسبت داده شده است.

نتيجه اينكه نفس در آيات مذكور به معناى روح آدمى آمده است.

 

3. وجدان بيدار انسان

در آيه اوّل و دوم سوره قيامت آمده است:

«(لاَ أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ * وَلاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ); سوگند به روز قيامت، و سوگند به (نفس لوّامه و) وجدان بيدار و ملامتگر (كه رستاخيز حق است)!».

نفس در آيات مذكور به معناى وجدان بيدار است.

وجدان بيدار آن قدر با اهميّت است كه خداوند متعال به آن قسم ياد كرده است. علاوه بر آيات مذكور، در داستان حضرت ابراهيم(عليه السلام) مى خوانيم كه آن حضرت پس از درهم كوبيدن بتها، و قرار دادن تبر بر گردن بت بزرگ، و هنگامى كه قومش از

[ 77 ]

مراسم جشن بازگشتند، و از آن حضرت پرسيدند: «چه كسى اين بلا را بر سر خدايان ما آورده است؟» فرمود: «بت بزرگ اين كار را كرده است!» آنها شرمنده شدند، زيرا اگر مى پذيرفتند كه بتها قدرت انجام كارى، حتّى دفاع از خويش را ندارند، خود محكوم مى شدند كه چرا بتهايى را مى پرستند كه قادر بر انجام هيچ كارى نيستند. در اينجا بود كه وجدان ملامتگر و بيدار آنها به حركت درآمد. قرآن از اين حالت آنان چنين تعبير مى كند:

«(فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ); آنها به وجدان خويش بازگشتند، و (به خود) گفتند: حقّا كه شما ستمگريد!».(1)

بنابراين، نفس در برخى از آيات قرآن مجيد به معناى وجدان بيدار انسان است.

 

4. هوا و هوس

در برخى از آيات قرآن نفس به معناى نفس سركش، و هوا و هوس آمده است. از جمله، در داستان حضرت يوسف(عليه السلام) و زليخا مى خوانيم كه پس از فراز و نشيب هاى زياد، بالاخره زليخا مجبور شد كه واقعيّت را بيان نموده، و شهادت بر پاكى يوسف دهد. خداوند اعتراف وى را در آيه 53 اين سوره چنين ذكر كرده است:

«(وَمَا أُبَرِّءُ نَفْسِى إِنَّ النَّفْسَ لاََمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّى إِنَّ رَبِّى غَفُورٌ رَحِيمٌ); من هرگز خودم را تبرئه نمى كنم، كه نفسِ (سركش) بسيار به بديها امر مى كند، مگر آنچه را پروردگارم رحم كند».

نفس در آيه مذكور در معناى هوا و هوس و نفس سركش استعمال شده است.

در حديث معروفى نيز مى خوانيم كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به ياران و اصحابش، كه از جنگ سخت و خسته كننده اى بازگشت بودند، فرمود:

«مَرْحَباً بِقَوْم قَضُوا الْجِهَادَ الاْصْغَرِ وَ بَقِىَ عَلَيْهِمُ الْجِهَادُ الاْكْبَرِ; آفرين بر جمعيّتى كه جهاد اصغر را با موفقيّت پشت سر گذاشتند، امّا بايد آماده جهاد اكبر شوند!».


1 . انبياء، آيه 64 .

[ 78 ]

ياران حضرت كه هنوز آثار خستگى و تشنگى و گرسنگى و گرد و غبار جنگ در چهره آنها بود، عرض كردند: منظورتان از جهاد اكبر چيست؟

حضرت فرمود: «اَلْجِهادُ مَعَ النَّفْسِ; منظور جهاد با نفس سركش است».(1)

جهاد با نفس، كه ميدان آن به اندازه تمام عمر انسان است، و يكى از بهترين زمانها براى آن ماه مبارك رمضان است، زيرا در اين ماه ديو نفس به راحتى به بند كشيده مى شود، «جهاد اكبر» ناميده مى شود.

خلاصه اينكه در برخى از آيات قرآن و روايات، نفس به معناى نفس سركش آمده است.

نتيجه اينكه نفس معانى متعدّدى دارد، كه عمده معانى آن «انسان»، «روح آدمى»، «وجدان بيدار انسان» و «نفس سركش» است.

سؤال: با توجّه به معانى مختلف نفس در قرآن، كلمه نفس در آيه محلّ بحث (و نفس و ما سواها) به چه معناست؟

پاسخ: اگر در مضمون آيه دقّت كنيم به روشنى خواهيم يافت كه منظور از نفس در اينجا روح انسانى است; زيرا در ادامه آيه الهام به خوبيها و بديها مطرح شده، كه كار روح است.

 

روح در قرآن:

اين كلمه در قرآن مجيد بطور مكرّر استعمال شده است، امّا روح به معناى روح انسانى شايد تنها يك مورد استعمال داشته باشد. به هر حال در آيه مورد بحث به روح انسانى قسم خورده شده، و اين نشانگر اهميّت روح است. بدين جهت بايد پيرامون روح بحثى هر چند كوتاه داشته باشيم. درباره روح، كتابها و مقالات بسيار زيادى نوشته شده است، كه شايد به هزاران عدد بالغ شود، ولى جالب توجّه اينكه، هنوز بشر نتوانسته به حقيقت وماهيّت روح بشر برسد. يعنى نزديكترين چيز به انسان، جزء


1 . وسائل الشيعه، ج 11، ابواب جهاد النفس، باب 1، ح 1 و 9 .

[ 79 ]

ناشناخته ترين موجودات براى اوست! چرا كه هر چند مى دانيم هستيم، و روحى داريم، امّا اين روح دقيقاً كجاست؟ نحوه تعلّق آن به بدن چگونه است؟ از چه چيز ساخته شده است؟ قوانين حاكم بر آن چيست؟ و دهها سؤال ديگر پيرامون روح، براى ما بى پاسخ است.

 

روح نباتى، حيوانى و انسانى:

انسانها داراى سه روح هستند:

1. روح نباتى; اين روح كه در تمام موجودات زنده وجود دارد باعث تغذيه، رشد و نموّ، و توليد مثل مى شود. تمام نباتات و گياهان و درختان و ساير موجودات زنده، از جمله انسان، داراى چنين روحى هستند.

2. روح حيوانى; حيوانات و انسانها علاوه بر روح نباتى، داراى روح حيوانى نيز هستند. اين روح باعث مى شود كه صاحبان آن علاوه بر تغذيه و رشد و نموّ و توليد مثل، حسّ و حركت نيز داشته باشند. بنابراين، رشد و نموّ و توليد مثل ما انسانها ناشى از روح نباتى، و حسّ و حركت ما ناشى از روح حيوانى است.

3. روح انسانى; اين روح كه مخصوص انسان است، و خداوند به آن قسم ياد كرده، كليّات را درك و مسائل را تجزيه و تحليل مى نمايد.

اين روح درك كننده خوبيها و بديها، و تصميم گيرنده كارهاى مختلف است. امّا اينكه حقيقت و ماهيّت اين روح چيست؟ هنوز براى بشر روشن نيست، بلكه بشر به ماهيّت روح حيوانى نيز پى نبرده است.

مورچه بسيار كوچكى كه هر روز مى بينيم، و بدين جهت براى ما كم اهميّت شده را در نظر بگيريد. اين حيوان اسرارآميز بر اثر همين روح حيوانى و نباتى امتيازاتى دارد كه مهمترين و بزرگترين هواپيماهاى جهان فاقد آن هستند! و لهذا ساختن يك هواپيماى غول پيكر از آفرينش يك مورچه بسيار آسانتر است. اين مورچه بدون نياز به نيروى بيرونى حركت، توليد مثل، و رشد و نموّ مى كند. اما شما كدام هواپيما را

[ 80 ]