بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب گلشن ابرار جلد 1, جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     FOOTNT05 -
     FOOTNT06 -
     GOL10000 -
     GOL10001 -
     GOL10002 -
     GOL10003 -
     GOL10004 -
     GOL10005 -
     GOL10006 -
     GOL10007 -
     GOL10008 -
     GOL10009 -
     GOL10010 -
     GOL10011 -
     GOL10012 -
     GOL10013 -
     GOL10014 -
     GOL10015 -
     GOL10016 -
     GOL10017 -
     GOL10018 -
     GOL10019 -
     GOL10020 -
     GOL10021 -
     GOL10022 -
     GOL10023 -
     GOL10024 -
     GOL10025 -
     GOL10026 -
     GOL10027 -
     GOL10028 -
     GOL10029 -
     GOL10030 -
     GOL10031 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

ه ‍- ادبيات  
ذوق لطيف و طبع ظريف خواجه او را بر آن داشت تا قلم استوار خويش را در ادبيات و شعرنيز به كار گيرد. كتاب (اخلاق ناصرى ) كه به دست تواناى خواجه به رشتهتحرير در آمده يكى از شاهكارهاى نثر فارسى است .
او از شعر بهره اى نيك داشته و كتاب (معيار الاشعار) را در موضوع علم عروض نوشتهاست .
بعضى از اشعار اين دانشمند كه گوشه اى از انديشه هاى وى را در قالب شعر ترسيمكرده است . در اين قسمت ذكر مى كنيم :

موجود بحق ، واحد اول باشد
باقى همه موهوم و مخيل باشد
هر چيز جز او كه آيد اندر نظرت
نقش دومين چشم احول باشد
لذات دنيوى همه هيچ است نزد من
در خاطر از تغير آن هيچ ترس نيست
روز تنعم و شب عيش و طرب مرا
غير از شب مطالعه و روز درس نيست
طوسى به زبان عربى نيز اشعارى سروده است .
آثار سبز 
نصير الدين در دوران حيات ارزشمند خويش ، به رغم آشوب و حوادث مخاطره انگيز وفشارهاى سياسى ، اجتماعى و نظامى آن عصر، توانست حدود يكصد و نود كتاب و رسالهعلمى در موضوعات متفاوت به رشته تحرير درآورد.
برخى از آثارش عبارت اند از:
1 - تجريد العقايد، كه در موضوع كلام نگاشته شده و بهدليل اهميت فوق العاده آن مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و شرحهاى بسيارىپيرامون آن نوشته شده است .
2 - شرح اشارات ، اين كتاب شرحى بر اشارات بوعلى سينا است .
3 - قواعد العقايد، در موضوع اصول عقايد
4 - اخلاق ناصرى
5 - اوصاف الاشراف
6 - تحرير اقليدس
7 - تحرير مجسطى
8 - اساس الاقتباس
9 - زيج ايلخانى
10 - اثبات الجواهر
11 - اثبات اللوح المحفوظ
12 - اشكال الكرويه
13 - شرح اصول كافى
14 - رساله اى در كليات طب
15 - تجريد الهندسه
و ده ها كتاب و رساله علمى ديگر.
غروب خورشيد  
هيجدهم ذيقعده سال 673 ق . است ، آسمان بغداد غروب ديگرى در پيش ‍ دارد. مردى كه پساز عمرى نورافشانى و تبليغ وحى ، توانمند و پرتلاش به يارىعقل شتافت اينك در بستر بيمارى افتاده و بستگان و دوستان به گردش حلقه زده اند. درهمين حال يكى از اطرافيان به او نزديك شد و گفت : وصيت كن پس از مرگ در جوار قبرحضرت على عليه السلام به خاك سپرده شوى ! خواجه با ادب جواب داد: مرا شرم مى آيدكه در جوار اين امام (امام كاظم عليه السلام ) بميرم و از آستان او به جاى ديگر بردهشوم .
پس از اين گفتگو خواجه به ملاقات خداى خويش شتافت . مراسم تشييع جنازه او باحضور شمارى از ارادتمندان و مشتاقانش به سوى آستان مقدس ‍ امام موسى كاظم عليهالسلام انجام گرفت .
هنگامى كه مى خواستند قبرى براى او حفر كنند به قبرى از پيش ساخته برخوردند كهتاريخ آماده شدن آن مصادف با تاريخ تولد خواجه بود، سرانجام پيكر مطهر ايندانشمند طوسى در همان قبر، در آغوش خاك جاى گرفت .
فرزندان  
خواجه نصير سه پسر از خود به يادگار نهاد: صدرالدين على ، فرزند بزرگ او كههمواره در كنار پدر و همگام با او بود و در فلسفه ، نجوم و رياضى بهره كافى داشت .
دومين فرزندش اصيلالدين حسن نيز اهل دانش و فضيلت بود و در زمان حياتش اغلب به امور سياسىمشغول بود.
فرزند كوچك خواجه فخر الدين محمد بود كه رياست امور اوقاف در كشورهاى اسلامى رابه عهده داشت .
محقق حلى متوفاى 676 ق 
مرزبان فقاهت
محمد رحيم بيگ محمدى اندريان
مقدمه  
عالمان دين كه شاگردان مكتب ائمه اطهار - عليهم السلام - هستند با تاسى به ائمه خودرا قربانى اسلام و دين كردند. آرى ! اگر اين ايثار و از خود گذشتگى هاى عالمان ديننبود امروز از اسلام خبرى نبود. روحانيون بودند كه روحيه سرخ جهاد و شهادت را درطول چهارده قرن گذشته ، زنده نگه داتشند و فقه و تفسير و حديث و ديگر علوم اسلامىو در يك كلام ، فرهنگ اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله را به آيندگان رساندند.
فقيه بزرگ ، محقق حلى يكى از اين پاسداران ارجمند فرهنگ تشيع است كه در قرن هفتمهجرى بزرگترين پرچمدار اجتهاد و فقاهت شيعى بود و آثار ارزشمند اين شريعت شناسنو آور پس از گذشت هفت قرن ، تازه و در نوع خود كم نظير مى باشد و سبك فقاهتى اوهنوز هم مورد استفاده و محور تحقيق راهيان فقه پوياىآل محمد صلى الله عليه و سلم است .
حوزه بغداد 
قبل از شهر تاريخى (حله ) بغداد مركز علم و نشر اسلام و فقه شيعه به حساب مى آمد.در آن زمان فقيهان نامدار شيعه همچون شيخ مفيد (در گذشته بهسال 413 ق .) و شاگردانش سيد مرتضى علم الهدى (متوفاى 436 ق .) و سيد رضىگرد آورنده اثر جاويد نهج البلاغه و نيز فقيه بزرگ شيخ طوسى (متوفاى 460 ق .)در شهر بغداد بودند.(391) بعد از مدتى شهر بغداد و اطراف آن را قحطى ، سخت درفشار گذاشت و مردم درمانده آن رو به ديگر سامانها كردند و اى بسا برخى براى هميشهديار خود را ترك گفتند.
نام آوران حله 
در برگهاى كهن تاريخ حله حقايقى را مى يابيم و در آن چهره هايى پر نور دانشمندانىكه تا به امروز نامشان زنده است و هر يك ستاره اى درخشنده در آسمان تشيع مى باشند.نام جمعى از آنان بدين قرار است :
1 - ابن ادريس حلى (543 - 598 ق .).
2 - سديدالدين حلى (متوفاى 680 ق .).
3 - سيد رضى الدين على (589 - 664 ق .).
4 - سيد رضى الدين محمد حسين آوى (آبى - متوفاى 654 ق .).
5 - ابوالقاسم نجم الدين جعفر بن حسن بن يحيى معروف به (محقق ، محققاول ، محقق حلى ، شيخ فقيه ، نجم الدين ، صاحب شرائع ) و لقب او (كشاف شرايعپيامبر آخر الزمان ) (602 - 676 ق .).
6 - علامه حلى (846 - 726 ق ).
7 - فخرالدين مشهور به (فخر المحققين ) فرزند علامه حلى (682 - 771 ق .).
8 - محمد مكى عاملى مشهور به (شهيد اول ) ، (734 - 786 ق .).
از ميلاد تا مدرسه 
شيخ حسن حلى پدر محقق حلى يكى از عالمان بزرگ دين در شهر حله باكمال احترام و عظمت زندگى مى كرد. در يكى از روزهاىسال 602 ق . بود كه فرزند سعادتمندش به دنيا آمد.(392) شيخ حسن نام فرزند راجعفر نهاد. (جعفر) نام پيشواى ششم شيعيان و احياگر مكتب توحيدى تشيع و گسترشدهند0 فرهنگ غنى اسلام است و بدين سبب نيز اين مكتب را (جعفرى ) ناميده اند.
اين كودك بعدها لقب (محقق ) گرفت و آوازه اش به همه جاى عالم رسيد. جعفر از آغازكودكى ، باهوش و استعداد سرشارى شروع به فراگيرى دانش ‍ وفضايل اخلاقى و معنوى نمود. مقدمات و علوم دينى را نزد پدر دانشمندش فرا گرفت و ازعالمان ديگر شيعه نيز بهرها برد و در علوم و معارف اسلامى از جمله در فقه واصول و كلام و پاره اى دانشهاى ديگر تسلط كامل يافت . در همين اوان بود كه در ميانعالمان نام آور، آوازه اى والا يافت .
اساتيد محقق حلى 
حضور تحصيلى او منحصر به حوزه علميه (حله ) نبود. او با عالمان استادان آن ديارارتباط يافته و از آنان توشه بر مى گرفت و با آنان به مذاكره مى پرداخت و استفادههاى بسيار مى برد و با اين كار بر اندوخته هاى علمى و معنوى اش مى افزود.
در اينجا به نام گروهى از استادان (محقق حلى ) اشاره مى نماييم :
1 - پدرش (شمس الدين حسن حلى ).
2 - ابن زهره حلى .
3 - تاج الدين حسن بن على دربى .
4 - شيخ مفيدالدين محمد بن جهم حلى .
5 - سيد مجدالدين على بن حسن عريضى .
6 - شيخ سديدالدين سالم بن محفوظ.
7 - سيد فخار موسوى .
8 - نجيب الدين محمد بن جعفر بن ابى البقا هبه الله بن نما حلى (393).
تربيت مردان علم و عمل 
محقق حلى در نزد اساتيد بزرگ فقه و معارف اسلامى ، زانوى ادب زد و دانشهاى مرسومحوزه هاى علميه را از آنان فرا گرفت و سرانجام عالمى بزرگ و استادى ماهر گرديد وبه تدريس فقه و معارل اسلامى و تربيت شاگرد همت گماشت .
شاگردان وى نه تنها از دانش او بهره مى بردند بلكه از كرامتهاى اخلاقى و از روشزندگى بسيار ساده و سرشار از ايمان آن استاد نيز سودمند مى شدند. به حقيقت كه درسايه تلاشهاى او استعدادهاى فراوانى به كمالنايل آمدند.
رفتار خوب محقق با شاگردان و نحوه تدريس و تربيت او باعث شد كه شاگردان وىهمانند ستارگان فروزان در آسمان عالم اسلام بدرخشند. او هر كس را به اندازه استعدادشبه تمرين وا مى داشت و هنگامى كه از شاگردش گرايش معنوى مى ديد، بى نهايت به اوتوجه مى كرد و بزرگش ‍ مى داشت .
شخصيت شناسان شيعه ، نام گروهى از دست پروردگان (محقق حلى ) را چنين بر مىشمرده اند:
1 - علامه حلى : (648 - 726 ق .).
2 - ابن داوود حلى (647 - 715 ق .) (394)
3 - عبدالعزيز السرايا صفى الدين حلى (395)
4 - سيد غياث الدين عبدالكريم ، معروف به (ابن طاووس ) (648 - 693 ق .)(396)
5 - سيد جلال الدين محمد بن على بن طاووس (397)
6 - ابو زكريا نجيب الدين ، معروف به (ابن سعيد هذلى حلى )(398) (601 - 689 ق.) (399)
در ميان شاگردان محقق ، علامه حلى از برجستگى خاصى برخوردار است . وى كهخواهرزاده محقق است از دوران كودكى به تحصيل علوم اسلامى و كسب كمالات معنوى پرداختو هنوز به سن تكليف پا ننهاده بود كه به درجه اجتهادنائل گشت .(400) او علاوه بر شاگردى محقق (401) مدتها از پدر بزرگوارشسديدالدين يوسف و خواجه نصيرالدين طوسى كسب فيض ‍ كرده است .
حوادث  
در سال 656 ق . هلاكوخان مغول از خراسان براى فتح بغداد حركت كرد. در اين زمانبغداد و شرهاى ديگر عراق از مراكز مهم نشر علوم اسلامى بود. اكثراهل حله قبل از فتح بغداد به دست لشكر مغول ، به بيرون شهر فرار كردند، جز عدهكمى از جمله علامه حلى و پدرش . اين چند نفر نامه اى به هلاكو نوشتند و درباره حله ،كوفه ، نجف و كربلا امان خواستند. كه مردم و حوزه هاى علميه از بين نروند. هلاكو از حملهبه اين شهرها خوددارى كرد. هلاكو علامه و پدرش و... را طلبيد و از آنان پرسيد: چگونهپيش از فتح ، به من نامه نوشتيد و امان خواستيد؟ از كجا فهميديد كه من شهرهاى شما رانيز فتح خواهم كرد؟
پدر علامه حلى در جواب گفت : در حديثى كه از پيشواى ما على عليه السلام دربارهحوادث آينده به ما رسيده است ، اوصاف سردارى كه بر آخرين خليفه عباسى پيروز مىشود، ذكر شده كه آن اوصاف با شما مطابقت دارد. بنابراين خواستيمقبل از فتح و خونريزى از شما امان بگيريم !(402)
پس از فتح بغداد، حوزه هاى علميه آن شهر بكلى ويران شد و حوزه علميه عظيم بغداد بهشهر حله انتقال يافت .
عالمان حله تصميم گرفتند كه مدارس حله را افزايش دهند و انديشمندان را به اين شهرجذب كنند و در واقع حوزه پر عظمت بغداد را در حله احيا نمايند. بعد از اين ، شهر حلهمركز علوم دينى تشيع گرديد و محقق حلى در اين اقدامات احياگرانه نقش مهمى را ايفا مىكرد.
استقبال از خواجه نصير 
در سال 662 ق . خواجه نصيرالدين طوسى آن دانشمند بلند آوازه و كم نظير شيعه بههمراه هلاكوخان مغلول به بغداد آمد. وى مى خواست از علماى حله و حوزه هاى علميه آن ديارديدار كند. محقق از آمدن خواجه به حله مطلع شد و اعلاماستقبال كرد. چون خواجه از اعلام استقبال محقق و علماى حله آگاه شد فروتنى و تواضعبه او اجازه نداد كه به زحمت ايشان در استقبال از او راضى شود.
بنابراين بدون الاع قبلى وارد شهر حله شد وقبل از هر چيز به قصد ديدن محقق به حوزه مركزى شهر در آمد. محقق بر فراز منبرمشغول تدريس بود كه ناگاه خواجه وارد جلسه شد. چون چشم محقق به خواجه افتاد دربلاى منبر بپاخاست و پايين آمد و به پيشواز خواجه شتافت و او را در آغوش ‍ گرفت وخوش آمد گفت . محقق خواست درس را تعطيل نمايد ولى خواجه راضى نشد، بلكه بر ادامهتدريس اصرار ورزيد.(403)
باغ بى خزان 
آثار (محقق حلى ) هر يك ستاره اى تابناك در آسمان علم معرفت است كه تا ابد خواهددرخشيد و كتابهايش گلهاى باغ بى خزان جاودانى است كه غبار كهنگى و افسردگى برآنها ننشسته است . خداوند متعال به او ذوق و استعداد سرشارى داده بود و او نيز از ايننعمت بزرگ الهى توانست بخوبى بهره مند شود. او علاوه بر تربيت شاگردان ممتاز،آثار مهمى در زمينه فقه ، اصول ، كلام ، منطق ، ادبيات به جامعه اسلامى عرضه كرد.براى پرهيز از طول كلام ، به مهمترين آنها به ترتيب اشاره مى كنيم :
1 - شرائع الاسلام : اين كتاب يكى از كتب مهم فقه استدلالى است و قرن هاست كه درحوزه هاى علميه شيعه و چندى است در دانشگاههاى كشورهاى مختلف تدريس مى شود. در طىقرون متمادى حدود يكصد، بلكه بيشتر، بر اين اثر نفيس شرح نوشته شده است ، از جمله: جوهر الكلام ، مسالك الافهام و مدارك الاحكام .
همچنين دهها حاشيه (404) از بزرگان شيعه بر اين كتاب نوشته شده است ، از جمله :حاشيه محقق كركى حاشيه آقا جمال الدين محمد خوانسارى و ديگران .
كتاب (شرائع الاسلام ) يكى از شاهكارهاى جهان دانش است كه سزا نبود در قالب زبانعرب محضور و محبوس باشد و غير عرب زبانان از محتواى حياتبخش آن محروم گردند.به همين سبب اين كتاب به زبانهاى مختلف از سوىاهل فن و دانش ترجمه شده است . از جمله : ترجمه به زبان روسى ، فرانسه ، انگليسى ،استانبولى و فارسى .(405)
2 - المختصر النافع فى فقه الاماميه : بر اين كتاب نيز دهها شرح نوشته شده است .
3 - المعتبر فى شرح مختصر النافع .
4 - المعارج فى اصول الفقه .
5 - نهج الوصول الى معرفه علم الاصول.
6 - تلخيص الفهرست .
در عرصه شعر و ادب  
در ميان عالمان دين جمع زيادى از نعمت ذوق شاعرانه نصيب داشته اند. (محقق حلى ) ازگروه فقيهان شاعر است . اشعار او حاوى نكات اخلاقى و عرفانى و حكمت آميز و بهصورت مشاعره و مكاتبه و خطاب به پدر و دوستانش سروده است .
شعر شيخ شمس الدين محفوظ بن وشاح خطاب به محقق حلى :
اغيب عنك و اشواقى تجاذبنى
الى لقائك ، جذب المغرم العانى
يا جعفر بن سعيد يا امام هدى
يا واحد الدهر يا من ماله ثان
انى بحبك مغرى غير مكترث
بمن يلوم و فى جنبيك يلحانى
و...(406)
- از تو دورم در حالى كه اشتياق فراوانى به ديدار تو دارم . اشتياقى كه مرا به سوىتو هدايت مى كند.
- اى ابا جعفر (محقق حلى ) فرزند سعيد، اى پيشواى راهبر، اى يگانه روزگار، اى كسىكه در روزگار همتا ندارى .
- من فريفته تو هستم . نه از كسى كه مرا سرزنش كند باكى دارم و نه از آنهايى كه درجوار تو هستند هراسى !
وقتى محقق شعر دوست خود (ابن وشاح ) را خواند، به وى اين چنين جواب داد:
لقد وافت قصائدك العوالى
تهز معاطف اللفظ الرشيق
ففضت ختامهن فخلت انى
ففضت بهم عن مسك فتيق
و جال الطراف منها فى رياض
كسين بناظر الزهر الانيق
و...(407)
- بديهى است كه قصايد و شعرهاى عالى و لطيف تو با الفاظ آراسته توجهات همگان رابه جانب خود جلب نموده است .
- من مهر از گلابدان حقايق آنها برداشتم و چنان بر من اثر كرد كه گويا كه مشكش همه جارا فرا گرفته .
- آرى ديدگانم در باغهايى به جولان در آمد كه از شكوفه هاى زيباى خود همه جا را بهطرز شكوهمندى آراسته بودند.
از ديدگاه ديگران 
آثار علمى و فقهى محقق ، بيش از هر عامل ديگر روشن كننده ترين آيينه شخصيت علمى واعتقادى اوست و در وهله دوم اظهار نظرها و گفته هاى ديگر دانشمندان اسلامى معيار درستىبراى معرفى شخصيت ، شان و عظمت روحانى و ارزش معنوى او خواهد بود.
محقق حلى را بايد علاوه بر آثارش ، در گفته ها و نظريه هاى ديگران جستجو كرد تا بهفضل و نقش درخشان او در تاريخ شيعه پى برد. شرححال نگاران و عالمان پس از محقق ، گستره دانش و عظمت وى را ستوده اند.
علامه حلى خواهرزاده محقق و شاگرد نامى اش مى گويد:
(محقق حلى بزرگترين فقيه زمانش بود.)(408)
شيخ حسن فرزند شهيد ثانى مشهور به (صاحب معالم ) او را بدين گونه ياد مى كند:
(اگر علامه حلى ، (محقق ) را فقيه و بزرگ همه زمانها مى شمرد، بهتر بود. چرا كهمحقق ، سر آمد فقيهان شيعه است و در ميان آنان نظيرى ندارد)(409)
غروب خورشيد فقاهت  
محقق حلى اين دانشمند بزرگ و نام ، مرجع عالم تشيع ، عارف وارسته ، شارع متعهد،نويسنده نوآور و خدمتگذار صادق اسلام و مسلمانان ، چراغ ديده داشن پزوهان مرزبانفقاهت ، سرانجام پس از عمرى پر بار در 13 جمادى الاخر روز پنجشنبهسال 676 ق . در شهر حله دار فانى را وداع گفت و به جوار حق شتافت و سبب مرگ اينفقيه را سقوط از پشت بام خانه اش نوشته اند.
پس از رحلت جانگداز محقق ، مردم شهر همه با شنيدن اين خبر ناگوار غمزده به طرفخانه اين بزرگوار سرازير شده ، در آنجا اجتماع كردند به شيون و عزادارىپرداختند.(410)
نهان شد گوهرى از گنج دانش
زباغ دين گرامى باغبان رفت
نداى ارجعى بشنيد از غيب
شتابان روح او سوى جنان رفت
خبر دادند چون از رحلت او
سرشك از ديده پير و جوان رفت
(شيخ عباس رسولى تبريزى ، شاعر معاصر)
مردم حله پس از برگزارى مراسم تشييع ، پيكر شريف محقق را در آرامگاهى كه از پيش درآن شهر آماده كرده بودند به خاك سپردند. مقبره شكوهمند اين نام آور شيعه در حله است وقبه بلندى بر آن مزار ساخته اند. سالها در جوار آن ساخته اند.
سالها در جوار آن مزار نورانى خادمانى بودند كهنسل اندر نسل در آن خدمت مى كردند و اين خدمت را از يكديگر به ارث مى بردند.(411)
در رثاى يار 
شيخ شمس الدين محفوظ بن وشاح ، در رثاى دوست و استادش محقق چنين سروده است :
اقلفنى الدهر و فرط الاسى
و زاد فى قلبى لهب الضرا
لفقد بحر العلم و المرتضى فى
القول و الفعل و فصل الخصام
اعنى اباالقاسم شمس العلى
الماجد المقدام ليث الزحام
قد قلت للقبر الذى ضمه
كيف جويت البحر و البحر طام (412)
- روزگار با اندوهناكى بسيار، مرا بيچاره ساخت و دلم را به كام لهيب غم انداخت .
- آرى اين بيچارگى در دورى درياى علم بود. يعنى همان كسى كه كردار و گفتارش موردپسند بود و بين دشمنيها فاصله مى انداخت .
- اين بزرگمرد، ابوالقاسم (محقق حلى ) خورشيد آسمان سر بلندى و سرآمد بزرگانبود و در بزرگوارى شير بيشه مردان .
- من آن هنگامى كه كنار قبر او رفتم با حيرت خطاب به قبرش گفتم :
چگونه درياى پر از آب معرفت را در خود فرو گرفته اى !
و الحمد لله رب العالمين
علامه حلى متوفاى 726 ق . 
رايت روايت
محمد حسن امانى
طليعه  
برگهاى زرين حيات علامه حلى با تعهد و صداقت مزين و با تار و پودى از اخلاص ومحبت شيرازه گرديده است . مرزبان بيدارى كه فقه شيعه و معارفاهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام را در سايه سار ولايت پاسدارى كرد و فقاهت را بادرفش ولايت بر افراشت .
باشد كه با دقت و مطالعه در زندگى اين ستاره درخشان روح بلند، ايمان ، لوح دانش وفضيلتهاى معنوى و تقواى او را نظاره كنيم و در پرتو معرفت ، هنر، تعهد و اخلاصش ،نبض حركت دانشها و تحصيلات خويش را تنظيم نماييم و با شيوه برخورد با رخدادها وفراز و نشيب حوادث روزگار آشنا شويم .
ولادت و خاندان 
چنانكه نقل است مولاى متقيان على عليه السلام در مسير حركت از كوفه به صفين بر تپههاى بابل روى تل بزرگى ايستاد و اشاره به بيشه و نيزارى نمود و اين سخن رافرمود:
اينجا شهرى است و چه شهرى !
اصبغ بن نباته از ياران نزديك حضرت عرض كرد:
يا اميرالمومنين ! مى بينم از وجود شهرى در اينجا سخن مى گويى ، آيا در اينجا شهرىبود و اكنون آثار آن از بين رفته است ؟
فرمود: نه ! ولى در اينجا شهرى به وجود مى آيد كه آن را (حله سيفيه )(413) مىگويند و مردى از تيره بنى اسد آن را بنا مى كند و از اين شهر مردمى پاك سرشت ومطهر پديد مى آيند كه در پيشگاه خداوند مقرب و مستجاب الدعوه مى شوند.(414)
در شب 29 رمضان 648 ق . در اين شهر فرزندى از خاندانى پاك سرشت ولادت يافت كهاز مقربان درگاه بارى تعالى قرار گرفت . نامش حسن و معروف به آيه الله علامه حلىاست . مادرش بانويى نيكوكار و عفيف ، دختر حسن بن يحيى بن حسن حلى (415) خواهرمحقق حلى است و پدرش شيخ يوسف سديدالدين از دانشمندان و فقهاى عصر خويش در شهرفقاهت حله است .
علامه حلى از طرف پدر به (آل مطهر) پيوند مى خورد كه خاندانى مقدس ‍ و بزرگ وهمه اهل دانش و فضيلت و تقوا بودند. از آنها آثار و نوشته هاى گرانقدر به يادگارمانده كه تا به امروز و در امتداد تاريخ مورد استفاده دانش ‍ پژوهان قرار گرفته است .آل مطهر به قبيله بنى اسد كه بزرگترين قبيله عرب در شهر حله است پويند مى خوردندكه مدت زمانى حكومت و سيادت از آنها بود.(416)
آغاز تحصيل 
منزل شيخ سديدالدين كه سرشار از كرامت و تقواست ، كودكى را در خود جاى داده كهمايه افتخار آن است . حسن فرزند شيخ گرچه هنوز از عمرش ‍ چند سالى بيش نگذشته ،با راهنمايى دلسوزانه پدرش براى فراگيرى قرآن مجيد به مكتب خانه رفت و باتلاش و پيگيرى مداوم و هوش و استعداد خدادادى كه داشت در زمان كوتاه خواندن قرآن رابخوبى ياد گرفت .
فرزند شيخ نوشتن را در مكتب خانه آموخت ولى به اين مقدار راضى نشد. از اين رو نزدمعلم خصوصى خد رفت و در محضر شخصى به نام (محرم ) با تلاش و جديت فراوان دراندك زمان نوشتن را بخوبى فرا گرفت .(417)
حسن بن يوسف پس از آموختن كتاب وحى و خط، كم كم آمادگى فراگيرى دانشها را در خودتقويت نمود و در مراحل اوليه تحصيل مقدمات و مبادى علوم را در محضر پدرفاضل و فقيه خود آموخت و به سبب كسب اين همه فضيلتها و نيكيها در سنين كودكى بهلقب (جمال الدين ) (زينت و زيبايى دين ) در بين خانواده و دانشمندان مشهور گشت .
در برابر طوفان 
هنوز يك دهه از سن جمال الدين حسن نگذشته بود كه با حمله وحشيانه مغولان رعب و وحشتسرزمينهاى اسلام را در بر گرفت . ايران در آتش ‍ جنگ مغولان مى سوخت و شعله آن ديگرنواحى را نيز تهديد مى كرد. در اين ميان مردم عراق دلهره عجيبى داشتند. هر لحظه ممكنبود لشكريان مغول از ايران به سوى عراق حركت كنند و شهرهاى آنجا را يكى پس ازديگرى فتح نمايند. بغداد پايتخت عباسيان آخرين روزهاىزوال خلافت عباسيان را مشاهده مى كرد. مردم از ترساحتمال حمله مغلولان وحشى شهرها خالى كرده و سر به بيابان گذاشته بودند.
شيعيان و مردم شهرهاى مقدس عراق چون كربلا، نجف و كاظمين به بارگاه ملكوتى ائمهمعصومين روى آورده ، در حرم امن اهل بيت عصمت و طهارت علهيم السلام پناهنده شدند و حريمدل را آرامش مى دادند.
مردم حله نيز سر به بيابان و نيزارها گذاشته ، بعضى به كربلا معلا و نجف اشرفپناهنده شدند و چند نفرى هم در شهر ماندند كه از جمله آنان سه نفر فقيه و دانشمند بهنامهاى : شيخ يوسف سديدالدين ، سيد مجدالدين بن طاووس و فيه ابن العز بودند. ايندانشمندان در جايى جمع شدند و براى نجات شهرهاى مقدس كربلا، نجف ، كوفه حله درپى چاره انديشى بر آمدند و پس از گفتگوهاى زياد و مشورت با يكديگر به اين نتيجهرسيدند كه نامه اى نزد هلاكوخان پادشاه مغول بفرستند و از وى امنيت و آسايش براىشهرهاى مقدس عراق در خواست نمايند.
سرانجام در سال 657 ق . بغداد به دست هلاكو فتح گرديد و (معتصم ) آخرين خليفهبنى عباس از بين رفت حوزه فرهنگ اسلام و مذهب شيعى در بغداد كه از رونق بسزايى برخوردار بود متلاشى شد و بر شهرهاى عراق ترس و وحشت از مغولان سايه افكند. ولىبه رغم وحشيگريهاى مغولان دور از فرهنگ و با تلاش و همت بلند و درايت فقهاى شيعه درحله - بويژه شيخ يوسف سديدالدين پدر جمال الدين حسن - لطف و عنايت پروردگار، امنيتبه شهر حله و شهرهاى مقدس عراق بازگشت و سرزمين حله پناهى براى فقها و دانشمندانشد.(418)
از اين پس حله تا اواخر قرن هشتم ، به مثابه يكى از حوزه هاى برزگ مذهب شيعى شناختهمى شد كه طلاب و انديشمندان از گوشه و كنار مجذوب آن حوزه مى شدند. بدين ونه وطنجال الدين حسن براى وى و ديگر دانش ‍ پژوهان در ساره صلح و آرامش و به دور از جنگ وخونريزى مهياى استفاده از محضر بزرگان و عالمان دين قرار گرفت .
در محضر عالمان 
جمال الدين در شهر حله بزيست و در محضر فقها، متكلمان و فلاسفه والا مقام باكمال ادب زانو زد و از روح بلند و اخلاق و دانش آنان بهره كافى برد و خويشتن را بهدانش و تهذيب نفس آراست و به تمام فنون و علوم مسلح گرديد و از دست آنان به دريافتاجازه نامه اجتهادى و نقل حديث مفتخر گرديد. حال به اختصار به نام چند نفر از اساتيدبزرگوارى اشاره مى كنيم :
شيخ يوسف سديدالدين (پدر ارجمند او)، محقق حلى (602 - 676 ق )، خواجه نصيرالدينطوسى (597 - 672 ق .) سيد رضى الدين على بن طاووس (597 - 664 ق .)، سيد احمدبن طاووس (متوفا به سال 673 ق .) يحيى بن سعيد حلى (متوفا بهسال 690 ق .) مفيدالدين محمد بن جهم حلى ، على بن سليان بحرانى ، ابن ميثم بحرانى(626 - 679 ق .)، جمال الدين حسين بن اياز نحوى (متوفاى 681 ق .)، محمد بن محمد بناحمد كشى (615 - 695 ق )، نجم الدين على بن عمر كاتبى (متوفا بهسال 675 ق )، برهان الدين نسفى ، شيخ فاروقى واسطى و شيخ تقى الدين عبدالله بنجعفر كوفى . (419)
درخشش  
جمال الدين حسن ، ستاره پر فروغ (آل مطهر) و شهر فقاهت حله هنوز مدت زمانى ازتحصيلش نگذشته بود كه با ذوق سرشار خدادادى و علاقه وافر، به تمام دانشهاىبشرى مانند فقه و حديث ، كلام و فلسله ، اصول فقه ، منطق ، رياضيات و هندسه مسلحگرديد و تجربه لازم را به دست آورد. آوازهفضل و دانش وى به سرعت در سزرمين حله و ديگر شهرها پيچيد و در مجالس درس و محيطفرهنگى نام مقدسش را به نيكى و احترام ياد مى كردند و (علامه )اش مى خواندند.
علامه حلى چون خورشيد فروزان در آسمان فقاهت درخشيد و ديگران از نور وجودش استفادهكردند. در شهر حله حوزه درس تشكيل داد و علاقه مندان و تشنه كامان معارف و علوماهل بيت عليهم السلام از كوشه و كنار جذب آن شدند و از درياى بى كرانش سيرابگشتند.
يكى از دانشمندان مى گويد: علامه حلى نظيرى ندارد نه پيش از زمان خودش نه بعد از آن. كسى كه در مجلس درس او پانصد مجتهد تربيت شد.(420)
از جمله فرزانگان و ستارگانى كه در محضرش زانو زدند و از انفاس پاك و مكتب پر بارفقهى ، كلامى و روح بلندش بهره ها بردند از از دست مباركش ‍ به دريافت اجازه نامهاجتهادى و نقل حديث مفتخر شدند اينان بودند:
فرزند عزيز و نابغه اش محمد بن حسن بن يوسف حلى معروف به (فخر المحققين )(628 - 771 ق )، سيد عميدالدين عبدالمطلب و سيد ضيا الدين عبدالله حسينى اعرجى حلى(خواهرزادگان علامه حلى ) تاج الدين سيد محمد بن قاسم حسنى معروف به (ابن معيه )(متوفى 776 ق )، رضى الدين ابوالحسن على بن احمد حلى (متوفى 757 ق )، قطب الدينرازى (متوفى 776 ق .)، سيد نجم الدين مهنا بن سنان مدنى ، تاج الدين محمود بن مولا،تقى الدين ابراهيم بن حسين آملى و محمد بن على جرجانى .
مرجع تقليد 
بعد از رحلت محقق حلى در سال 676 ق كه زعامت و مرجعيت شيعيان را به عهده داشتشاگردان ممتاز وى و فقها و دانشمندان حله بهدنبال فقيه و مجتهدى بودند كه خصوصيات مرجعيت و زعامت را دارا باشد تا او را بهعنوان مرجع تقليد معرفى كنند. آنان تنها علامه حلى را كه از شاگردان برجسته و دستپرورده مكتب فقهى محقق حلى بود و فقها و مجتهدان بنام آن روزگار در حوزه درس وىشركت كردند شايسته مرجعيت و پيشوايى دين مى شناختند و اين در زمانى بود كه فقط28 بهار از عمر شريف علامه گذشته بود. اين امر حاكى از نبوغ و شخصيت والاى اوستكه در اين سنين تمام دانشها و فضايل اخلاقى و كرامتهاى معنوى و انسانى ارا بهكمال رسانده و از ديگر عالمان و مجتهدان برترى جسته و به مقام شامخ مرجع تقليد وفتوا در احكام شرع مقدس ، اسلام نايل گشته بود.
آرى پس از رحلت محقق حلى زعامت و مرجعيت شيعيان به علامه حلىمنتقل گرديد و اين بار امانت الهى بر دوش با كفايت او گذاشته شد. بدين سبب به لقبمقدس و شريف (آيه الله ) مشهور گرديد، كه در آن روزگار تنها او به اين لقب خواندهمى شد و هر كس آيه الله مى گفت منظورش علامه حلى بود.
عصر علامه 
عصر علامه را بايد زمان توسعه فقه و شيعه و حقانيت مذهباهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و در دوره پيشرفت تمدن و دانش در گوشه و كنارجهان اسلام ناميد. چرا كه علامه حلى تلاش و كوشش خستگى ناپذيرى در نشر علوم وفقه اسلام بر طبق مذهب اهل بيت نمود و در فقهتحول و شيوه نوى را ارائه كرد.
وى اولين فقيهى بود كه رياضيات را به عنوان دانشى در فقه وارد كرد و به فقهاستدلالى تكامل بخشيد. تاثيرى كه ديدگاه فقهى ، كلامى و آثار علامه گذارده بودمحور بحث و تكليه گاه دانشمندان بر طبق نظرات فقهى فقها و دانشمندان شيعىبود.(421)
در آن روزگار، در بغداد و عراق خاندان جوينى حكومت مى كردند كه گر چه از طرفپادشاهان مغول به بغداد و اين منطقه گمارده شده بودند، بيش از سىسال فرمانرواى مطلق بودند و در ترويج دين مبين اسلام و تعظيم علما و نشر دانش وفضيلتها و ترميم خرابيهاى مغولان ، هر چه توانستند دريغ نكردند. به واقع اگر وجودآنان نبود آثارى از تمدن اسلام بر جاى نمى ماند.(422)
در ايران نيز گر چه حاكمان مغول حكومت مى كردند و مدت زيادى رعب و وحشت و جنايت وخونريزى حكمفرما بود، رفته رفته از بى فرهنگى و خوى ستمگرى مغولان كاسته شدو اين به سبب تاثير فرهنگ مردم ايران و اسلام و نيز هوشيارى و سياست وزراى لايق وشايسته اى نظير خواجه نصيرالدين طوسى ، ياور وحى وعقل و استاد علامه حلى بود.
حضور چنين دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملت در دستگاه مغولان ، در پيشرفت علم وجلوگيرى مغولان وحشى از تخريب و آتش سوزى مراكز فرهنگى و كتابخانه ها، نقشبسزايى ايفا كرد، دانشمندانى كه در انجام اين مهم از آبروى خويشتن سرمايه گذاشتند وهمچون شمع سوختند.
علامه و اولجايتو 
علامه حلى شهرت جهانى داشت و آوازه او به تمام نقاط رسيده بود. حاكم عصر وى سلطانمحمد اولجايتو يكى از پادشاهان مغول بود كه ازسال 703 تا 716 ق . در ايران بر متصرفاتمغول حكومت مى كرد.
اولجايتو در سال 706 ق . در پنج فرسخى ابهر در سرزمينى سر سبز كه رود كوچكابهر و زنجان رود از آنجا سرچشمه مى گيرد، شهر (سلطانيه ) را تاسيس كرد. بناىشهر ده سال طول كشيد و در سال 713 ق . شهرى بزرگ داراى ساختمان و بناهاى بسيارزيبا به وجود آمد. در آنجا قصرى براى خويش ساخت و مدرسه بزرگى شبيه مدرسهمستنصر به بغداد بنيانگذارى و از هر سو مدرسان و علماى اسلامى را دعوت كرد.
نوشته اند در يكى از روزها سلطان در پى ناراحتى شديد از روى خشم يكى از زنانش رادر يك مجلس سه طلاقه كرد! پس از مدتى پشيمان شد و از دانشمندان سنى مذهب دربارىاز حكم چنين طلاقى سئوال كرد. آنها در پاسخ گفتند: آن زن ديگر همسر شما نيست !
يكى از وزرا گفت : در شهر حله فقيهى است كه فتوا بهباطل بودن اين طلاق مى دهد. فقيهى را كه آن وزير پيشنهاد داد علامه حلى بود. از اين روسلطان از علامه دعوت كرد و قاصدان به شهر حله رفتند و آيه الله حلى را همراه خودبه مركز حكومت آوردند. هر چند زمان مسافرت علامه به ايران به طور دقيق روشن نيستولى ممكن است پس از سالهاى 705 ق . به بعد باشد.
علامه پس از ورود به ايران ، در اولين جلسه اى كه سلطانتشكيل داد شركت كرد و بدون توجه به مجلس شاهانه ، با برخورد علمى و پاسخهاىدقيق و محكمى كه به سوالات مى گفت دانشمندان و پيروان مذاهب چهارگانهاهل سنت را به پذيرش نظر خويش ملزم كرد و در خصوص طلاق همسر شاه فرمود: طلاقباطل است چون شرط طلاق باطل است چون شرط طلاق كه حضور دوم شاهدعادل باشد فراهم نبوده است . شاه با خوشحالى از اين فتوا، از قدرت علامه حلى در بحثو مناظره ، صراحت لهجه ، حضور ذهن قوى ، دانش و اطلاعاتى كه داشت و با شهامت ودليلهاى روشن صحت نظرات خويش را ثابت مى كرد خوشش آمد علاقه وافرى به فقيهشيعى پيدا كرد.(423)
بذر تشيع 
آن را كه فضل و دانش و تقوا مسلم است
هر جا قدم نهد قدمش خير مقدم است .
حضور فقيه يگانه عصر علامه حلى در ايران و مركز حكومت مغولان خير و بركت بود و بازمينه هايى كه حاكم مغول براى وى به وجود آورده بودكمال بهره را برد و به دفاع از امامت و ولايت ائمه معصومين عليهم السلام برخاست . ازاين رو بزرگترين جلسه مناظره با حضور انديشمندان شيعى و علماى مذاهب مختلفبرگزار شد. از طورف علماى اهل سنت خواجه نظام الدين عبدالملك مراغه اى كه از علماىشافعى و داناترين آنها بود برگزيده شد. علامه حلى با وى در بحث امامت مناظره كرد وخلافت بلا فصل مولا على عليه السلام بعد از رسالت پيامبر اسلام را ثابت نمود و بادليلهاى بسيار محكم برترى مذهب شيعه اماميه را چنان روشن ساخت كه جاى هيچ گونهترديد و شبهه اى براى حاضران باقى نماند.
پس از جلسات بحث و مناظره و اثبات حقانيت مذهباهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اولجايتو مذهباهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اولجايتو مذهب شيعه را انتخاب كرد و به لقب(سلطان محمد خدابنده ) معروف گشت . پس از اعلان تشيع وى ، در سراسر ايران مذهباهل بيت منتشر شد و سلطان به نام دوازده امام خطبه خواند و دستور داد در تمام شهرها بهنام مقدس ائمه معصومين عليهم السلام سكه زنند و سر در مساجد و اماكن مشرفه به نامائمه مزين گردد.(424)
يكى از دانشمندان مى نويسد: اگر براى علامه حلى منقبت و فضيلتى غير از شيعه شدنسلطان محمد به دست او نبود، همين براى برترى و افتخار علامه بر دانشمندان و فقهابس بود حال آنكه مناقب و خوبيهاى وى شمارش يافتنى نيست و آثار ارزنده اش بى نهايتاست .(425)
در ايران 
آيه الله علامه حلى ، عارف و فقيه بر جسته شيعه ، در ايران باقى ماند و حدود يك دهماز عمر شريفش در اين خطه گذشت . او در اين مدت خدمات بسيار ارزنده اى نمود و در نشرعلوم و معارف اهل بيت عليهم السلام كوشش فراوان نمود و شاگردان زيادى را تربيتكرد.
علامه چه در شهر سلطانيه و چه در مسافرتها به ديگر شهرهاى ايران پيوسته ملازمبا سلطان بود به پيشنهاد وى سلطان دستور داد مدرسه سيارى را از خيمه و چادر، داراىحجره و مدرس آماده كنند تا با كاروان حمل گردد و در هر منزلى كه كاروانرحل اقامت كرد خيمه مدرسه در بالاترين و بهترين نقطهمنزل بر پا شود.(426)
او علاوه بر تدريس و بحث و مناظره با دانشمنداناهل سنت و تربيت شاگردان ، به نوشتن كتابهاى فقهى ، كلامى و اعتقادىمشغول بود، چنانكه در پايان بعضى از كتابهاى خود نگاشته است : اين نوشته درمدرسه سيار سلطانيه در كرمانشاهان به اتمام رسيد. وى كتاب ارزشمند (منهاج الكرامه) را كه در موضوع امامت است براى سلطان نوشت و در همان زمان پخش گرديد.
علامه حلى پس از يك دهه تلاش و خدمات ارزنده فرهنگى و به اهتزاز در آوردن پرچمولايت و عشق و محبت خاندان طهارت علهيم السلام در سراسر قلمرو مغولان در ايران ، درسال 716 ق . بعد از مرگ سلطان محمد خدابنده ، به وطن خويش سرزمين حله برگشت و درآنجا به تدريس و تاليف مشغول گرديد و تا آخر عمر منصب مرجعيت و فتوا و زعامت شيعيانرا به عهده داشت .(427)
گنجينه ماندگار 
تدريس و تاليف هر يك فضيلت بسيار مهمى براى رادمردان عرصه دانش ‍ است و علامهشخصيتى بود كه در اين دو جنبه از ديگر محققان و دانشوران پيشى گرفت و سرآمدروزگار شد. چنانكه گفته اند: علامه حلى زمانى از نوشتن كتابهاى حكمت و كلام فارغشد و به تاليف كتابهاى فقهى پرداخت كه از عمر مباركش بيش از 26سال نگذشته بود.(428)
او در رشته هاى گوناگون علوم كتابهاى زيادى دارد كه اگر در مجموعه اى جمع آورىشود دايره المعارف و كتابخانه بسيار ارزشمندى خواهد شد. يكى از دانشمندان مى نويسد:اگر به نوشته هاى علامه دقت كنيد پى خواهيد برد كه اين مرد از طرف خداوند تاييدشده است ، بلكه نشانه اى از نشانه هاى خداست . چنانچه نوشته هاى وى بر ايام عمرش -از ولادت تا وفات - تقسيم شود سهم هر روز يك دفترچه بزرگ مى شود.(429)
الف - آثار فقهى  
منتهى المطلب فى تحقيق المذهب ، تلخيص المرام فى معرفه الاحكام ، غايه الاحكام فىتصحيح تلخيص المرام ، تحرير الاحكام الشرعيه على مذهب الاماميه ، مختلف الشيعه فىاحكام الشرعيه ، تبصره المتعلمين فى احكام الدين ، تذكره الفقها، ارشاد الاذهان فىاحكام الايمان ، قواعد الاحكام فى معرفه الحلال و الحرام ، مدارك الاحكام ، نهايه الاحكامفى معرفه الاحكام ، المنهاج فى مناسك الحاج ،تسبيل الاذهان الى احكام الايمان ، تسليك الافهام فى معرفه الاحكام ، تنقيح قواعد الدين ،تذهيب النفس فى معرفه المذاهب الخمس ، المعتمد فى الفقه ، رساله فى واجبات الحج واركانه و رساله فى واجبات الوضو و الصلوه .
ب - آثار اصولى 
النكه البديعه فى تحرير الذريعه ، غايهالوصول و ايضاح السبل ، مبادى الوصول الى يعلمالاصول ، تهذيب الوصول الى علم الاصول ، نهايهالوصول الى علم الاصول ، نه الوصول الى علمالاصول ، منتهى الوصول الى علمى الكلام و الاصول .
ج - آثار كلامى و اعتقادى 
منهاج اليقين ، كشف المراد، انوار الملكوت فى شرح الياقوت ، نظم البراهين فىاصول الدين ، معارج الفهم ، الابحاث المفيده فىتحصيل العقيده ، كشف الفوائد فى شرح قواعد العقائد، مقصد الواصلين ، تسليك النفسالى حظيره القدس ، نهج المسترشدين ، مناهج الهدآيه و معارج الدرآيه ، منهاج الكرامه ،نهايه المرام ، نهج الحق و كشف الصدق ، الالفين ، باب حادى عشر، اربعون مساله ،رساله فى خلق الاعمال ، استقصا النظر، الخلاصه ، رساله السعديه ، رساله واجبالاعتقاد، اثبات الرجعه ، الايمان ، رساله فى جواب سئوالين ، كشف اليقين فىفضائل امير المومنين عليه السلام ، جواهر المطاب ، التناسب بين الاشعريه و فرقالسوفسطائيه المبحاث السنيه و المعارضات النصريه ، مرثيه الحسين عليه السلام .
د - آثار حديثى 
استقصا الاعتبار فى تحقيق معانى الاخبار، مصابيح الانوار، الدرر و المرجان فى الاحاديثالصحاح و الحاسن ، نهج الوضاح فى الاحاديث الصحاح ، جامع الاخبار، شرح الكلماتالخمس لاميرالمومنين عليه السلام ، مختصر شرح نهج البلاغه ، شرح حديث قدسى .
ه ‍- آثار رجالى 
خلاصه الاقوال فى معرفه الرجال ، كشف المقال فى معرفهالرجال ، ايضاح الاشتباه .
و - آثار تفسيرى 
نهج الايمان فى تفسير القرآن ، القول الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز و ايضاحمخالفه السنه .
ز - آثار فلسفى و منطقى 
القواعد و المقاصد، الاسرار الخفيه ، كاشف الاستار، الدر المكنون ، المقامات ،حل المشكلات ، ايضاح التلبيس ، الجوهر النضيد، ايضاح المقاصد، نهج العرفان ، كشفالخفا من كتاب الشفا، مراصد التدقيق و مقاصد التحقيق ، المحاكمات بين شراح الاشارت ،ايضاح المعضلات من شرح الاشارات ، نور المشرق فى علم المنطق ، الاشارات الى معانىالاشارات ، بسط الاشارت ، تحرير الابحاث فى معرفه العلوم الثلاثه ،تحصيل الملخص ، التعليم التام ، شرح القانون ، شرح حكمه الاشراق ، القواعدالجليه .
ح - آثار ارزنده در زمينه دعا 
الادعيه الفاخره المنقوله عن الائمه الطاهره و منهاج الصلاح فى اختصار المصباح .
ط - آثار ادبى 
كشف المكنون من كتاب القانون ، بسط الكافيه ، المقاصد الوافيه بفوائد القانون والكافيه ، المطالب العليه ، لب الحمكه ، و اشعار در موضوعات مختلف و قصيده اىبلند درباره دانش و مال .
ى - ديگر آثار 
آداب البحث ، جوابات المسائل المهنائيه الاولى ، جواباتالمسائل المهنائيه الثانيه ، جواب السوال عن حكمه النسخ ، اجازهنقل حديث به بنى زهره حلبى ، لاجازه نقل حديث به قطب الدين رازى در ورامين ، اجازهنقل حديث به مولا تاج الدين رازى در سلطانيه ، دو جازهنقل حديث به سيد مهنا بن سنان مدنى در حله ، اجازات متعدد به شاگردان و ديگر فقها،وصيتنامه ، الغريه ، مسائل سيد علاالدين .
علامه و ابن تيميه 
شيخ تقى الدين سبكى معروف به (ابن تيميه ) از دانشمندان متعصباهل سنت و معاصر با علامه حلى است كه بيشتر شخصيتهاى علمى به فساد عقيده وى اعترافدارند و بلكه مى گويند كافر و مرتد است ، تا جايى كه در زمان حياتش به علت داشتننظرات انحرافى به زندان افتاده است و دانشمندان شيعه و سنى كتابهاى زيادى در زمانوى بود بعد از آن بر رد او نوشته اند.
بعد از اينكه علامه حلى كتاب (منهاج الكرامه ) را در اثبات امامت نوشت ابن تيميه بهعلت عناد و لجاجتى كه با علامه داشت كتابى به نام (منهاج السنه ) (بهخيال خام خويش به عنوان رد بر شيعه و بويژه رد بر كتاب منهاج الكرامه ) نوشت .
وقتى كتاب منهاج السنه به دست علامه رسيد اين بزرگوار با آن همه تهاجمات و بىادبيها و توهينهاى ابن تيميه اشعارى نوشت و برايش فرستاد كه ترجمه شعرها چنيناست :
- اگر آنچه را ساير مردم مى دانستند تو هم مى دانستى با دانشمندان دوست مى گشتى .
- ولى جهل و نادانى را شيوه خود ساختى و گفتى :
- هر كس بر خلاف هواى نفس تو مى رود دانشمند نيست .(430)
ابن حجر عقلانى - دانشمند سنى - چنين اعتراف مى كند: (علامه نامش ‍ مشهور و اخلاقى نيكدارد. وقتى كتاب ابن تيميه به او رسيد گفت : (لو كان يفهم مااقول اجبته ) يعنى :
اگر ابن تيميه آنچه را كه من گفتم مى دانست جوابش را مى دادم . (431)

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation