شرح و تفسير
اوصاف ويژه پروردگار
امام (عليه السلام) خطبه را با ستايش پروردگار و ذكر اوصاف ويژه اى آغاز مى كند مى فرمايد : «ستايش مى كنيم او را بر آنچه گرفته و بخشيده و بر نعمتهايى كه عطا كرده و آزمونهايى كه (به وسيله مشكلات) مقرّر داشته است».
(نَحْمَدُهُ عَلَى مَا أَخَذَ وَأَعْطَى، وَعَلَى مَا أَبْلَى وَابْتَلَى).
[434]
منظور از «أَخَذَ» گرفتن نعمتها و مواهب الهى است و منظور از «أَعْطَى» بخشيدن آنهاست و نيز منظور از «أَبْلَى» دادن نعمت و منظور از «وَابْتَلَى» آزمودن به وسيله گرفتن نعمتهاست و به همين دليل بسيارى از شارحان نهج البلاغه اين دو جمله را تفسيرى دانسته اند (يعنى اخذ را مساوى ابلى و اعطى را مساوى ابتلى ذكر كرده اند).
ولى احتمال دارد اوّلى اشاره به نعمتهاى مادى و دوّمى اشاره به نعمتهاى معنوى باشد; زيرا واژه اخذ بيشتر در امور مادى به كار مى رود.
به هر حال از تعبيرات بالا به خوبى استفاده مى شود كه، ممكن است گرفتن نعمتها نيز خودش نعمتى باشد زيرا گاه وفور نعمت سبب غرور و دورى از خدا وبيگانگى از خلق مى گردد.
اضافه بر اين حمد در برابر سلب نعمتها نشانه تسليم مطلق در برابر مشيّت الهى است.
سپس به ذكر سه وصف ديگر از اوصاف پروردگار كه در واقع هشدارى است به همه انسانها كه مراقب خويش و اعمال و نيّات خويش باشند اشاره كرده، مى فرمايد : «همان كسى كه نزد هر چيز مخفى حاضر است (و از آن آگاهى دارد) و در درون (جانها) حضور دارد و از آنچه سينه ها در خود پنهان داشته، و (نيز) از خيانت چشمها با خبر است» (الْبَاطِنُ لِكُلِّ خَفِيَّة(1)، وَالْحَاضِرُ لِكُلِّ سَرِيرَة، العَالِمُ بِمَا تُكِنُّ الصُّدُورُ، وَمَا تَخُونُ الْعُيُونُ).
اين اوصاف، به خوبى نشان مى دهد كه علم پروردگار علم حضورى است يعنى او در هر كجا حاضر و ناظر است، پنهان و آشكار براى او مفهوم ندارد،
1. «لام» در «لكلّ خفيّة» به معنى «فى» يا به معنى «مع» است همچنين «لام» در «لكلّ سريرة».
[435]
حضور و غياب براى او يكسان است، اسرار درون سينه ها را مى داند، گردش چشمهايى را كه به خيانت مى گردد مى بيند و از باطن و درون هر كس و هر چيز آگاه است.
به راستى اگر انسان به هنگام حمد و ستايش پروردگار و ذكر اين اوصاف در حقيقت آنها بينديشد، و به آن ايمان راسخ داشته باشد همه عالم را محضر خدا بداند و خدا را در درون جان و روح و فكر خود حاضر ببيند، چگونه ممكن است آلوده گناه و يا حتّى فكر گناه شود.
سپس در پايان اين فراز شهادت خالصانه به وحدانيّت حق و نبوّت پيامبر داده مى فرمايد : «و گواهى مى دهيم كه معبودى جز او نيست و محمّد (صلى الله عليه وآله)برگزيده و فرستاده اوست گواهى و شهادتى كه درون و برون، وقلب و زبان، در آن هماهنگ است» (وَنَشْهَدُ أَنْ لاَ إلهَ غَيْرُهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً نَجِيبُهُ(1) وَبَعِيثُهُ(2)، شَهَادَةً يُوَافِقُ فِيهَا السِّرُّ الاِْعْلاَنَ، والْقَلْبُ اللِّسَانَ).
بديهى است گواهى به اين دو اصل اساسى كه پايه هاى ايمان را تشكيل مى دهد، انسان را به نفى معبودهاى ديگر دعوت مى كند و از عبادت شيطان و هواى نفس امّاره، بر حذر مى دارد و گواهى به نبوّت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) او را به اطاعت فرمانهايش فرا مى خواند، به ويژه شهادتى كه تنها بر زبان جارى نيست بلكه قلب و جان انسان نيز با آن هم صداست.
* * *
1. «نجيب» از مادّه «نجابت» به معنى شىء يا انسان برگزيده و نفيس و برتر است.
2. «بعيث» از مادّه «بعثت» به معنى مبعوث شده است.
[436]
[437]
بخش دوّم
ومنها : فَإنَّهُ وَاللهِ الْجِدُّ لاَ اللَّعِبُ، والْحَقُّ لاَ الْكَذِبُ. وَمَا هُوَ إلاَّ الْمَوْتُ أَسْمَعَ دَاعِيهِ، وَأَعْجَلَ حَادِيهِ. فَلاَ يَغُرَّنَّكَ سَوَادُ النّاسِ مِنْ نَفْسِكَ، وَقَدْ رَأَيْتَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِمَّنْ جَمَعَ الْمَالَ وَحَذِرَ الاْقْلاَلَ، وَأَمِنَ الْعَوَاقِبَ ـ طُولَ أَمَل واسْتِبْعَادَ أَجَلِ ـ كَيْفَ نَزَلَ بِهِ الْمَوتُ فَأَزْعَجَهُ عَنْ وَطَنِهِ، وَأَخَذَهُ مِنْ مَأْمَنِهِ، مَحْمُولاً عَلَى أَعْوَادِ الْمَنَايَا يَتَعَاطَى بِهِ الرِّجَالُ الرِّجَالَ، حَمْلاً عَلَى الْمَنَاكِبِ وَإمْسَاكاً بِالاَْنَامِلِ. أَمَا رَأَيْتُمُ الَّذِينَ يَأْمُلُونَ بَعِيداً، وَيَبْنُونَ مَشِيداً، وَيَجْمَعُونَ كَثِيراً ! كَيْفَ أَصْبَحَتْ بُيُوتُهُمْ قُبُوراً، وَمَا جَمَعُوا بُوراً; وَصَارَتْ أَمْوَالُهُمْ لِلْوَارِثِينَ، وَأَزْوَاجُهُمْ لِقَوْم آخَرِينَ; لاَ فِي حَسَنَة يَزِيْدُونَ، وَلاَ مِنْ سَيِّئَة يَسْتَعْتِبُونَ !
ترجمه
به خدا سوگند اين را كه مى گويم جدّى است نه شوخى، واقعيت است نه دروغ، وآن اين كه چيزى جز مرگ (در پايان كار) نيست (همان مرگى كه) مناديش بانگ خودرا به گوش (همگان) رسانده و ساربانش با آواز حدى (همه را) به سرعت پيش مى برد، حال كه چنين است انبوه زندگان تو را فريب ندهند و از خود غافل نسازند، با اين كه افرادى را پيش از خود به چشم ديدى، از كسانى كه ثروتها جمع آورى كردند واز فقر و بيچاره گى پرهيز داشتند و بر اثر آرزوهاى طولانى ودور شمردن اجل خودرا در امان دانستند، ديدى مرگ چه سان بر آنها فرود آمد و آنان را از وطنشان بيرون راند و از جايگاه امنشان برگرفت، اين در حالى بود كه آنها را بر چوبه هاى مرگ (و تابوت) حمل مى كردند و مردان آنها را
[438]
دست به دست بر دوش مى بردند و با سرانگشتان نگاه مى داشتند (گويى از گرفتن تابوت آنها با تمام دست خود نفرت و وحشت داشتند) آيا نديديد كسانى را كه آرزوهاى دراز داشتند و كاخهاى (رفيع و) استوار بنا كردند و اموال فراوانى گرد آوردند چگونه خانه هايشان گورستان شد و آنچه را جمع كرده بودند بر باد رفت و از چنگشان خارج گشت ؟ اموالشان به دست وارثان افتاد و همسرانشان در اختيار ديگران قرار گرفتند (و از همه اسفناك تر اين كه) نه مى توانند چيزى بر حسناتشان بيفزايند و نه از گناهان خود توبه كنند !
شرح و تفسير
ديدى چه سان مرگ بر آنها فرود آمد ؟
امام (عليه السلام) در اين بخش از كلمات پر معنى خود در اين خطبه همگان را هشدار مى دهد كه اين زندگى به هر حال پايان مى گيرد و دير يا زود ـ كه در هر حال زود است ـ بايد از اين جهان رخت بر بندد و به سراى جاويدان عزيمت كند و در برابر اعمال خويش، قرار گيرد مى فرمايد :
«به خدا سوگند اين را كه مى گويم جدّى است نه شوخى و بازى، واقعيت است، نه دروغ، و آن اين كه چيزى جز مرگ (در پايان كار) نيست (همان مرگى كه) مناديش بانگ خودرا به گوش (همگان) رسانده و ساربانش با آواز حدى (همه را) به سرعت پيش مى برد». (فَإنَّهُ وَاللهِ الْجِدُّ لاَ اللَّعِبُ، والْحَقُّ لاَ الْكَذِبُ. وَمَا هُوَ إلاَّ الْمَوْتُ أَسْمَعَ دَاعِيهِ(1)، وَأَعْجَلَ حَادِيهِ(2)).
1. «أَسْمَعَ» فعل است و «دَاعِى» فاعل وضمير آن به «موت» بر مى گردد ومفعول آن «جميع الناس» است كه محذوف مى باشد يعنى دعوت كننده و منادى مرگ صداى خودرا به گوش همگان رسانده است.
2. «حَادِى» از مادّه «حِداء» به معنى كسى است كه با آواز مخصوص خود شتران را سرگرم مى كند و به حركت سريع وامى دارد و اين جمله نيز شامل فعل و فاعل و همچنين مفعول محذوف است (مانند جمله سابق).
[439]
از آن جا كه مرگ براى همه انسانها يك واقعيت اجتناب ناپذير و قطعى است امام (عليه السلام) سخنش را در اين جا با انواع تأكيدها ـ كه به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه به ده نوع مى رسد ـ مؤكد ساخته است(1)، و به اين ترتيب مى فرمايد : صداى منادى مرگ از هر سو به گوش مى رسد، و بانگ «الرحيل» فضاى جهان را پر كرده، و فرشته مرگ پير و جوان و كودك را نمى شناسد و در كنار همه كمين كرده و در انتظار فرمان خداست.
سپس مى فرمايد : «حال كه چنين است انبوه زندگان تو را فريب ندهند و از خود غافل نسازند، با اين كه افرادى را پيش از خود به چشم ديدى، از كسانى كه ثروتها جمع آورى كردند و از فقر و بيچارگى پرهيز داشتند و بر اثر آرزوهاى طولانى و دور شمردن اجل، خودرا در امان دانستند، ديدى مرگ چه سان بر آنها فرود آمد و آنان را از وطنشان بيرون راند و از جايگاه امنشان برگرفت ؟ !» (فَلاَ يَغُرَّنَّكَ سَوَادُ النّاسِ مِنْ نَفْسِكَ، وَقَدْ رَأَيْتَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِمَّنْ جَمَعَ الْمَالَ وَحَذِرَ الاْقْلاَلَ، وَأَمِنَ الْعَوَاقِبَ ـ طُولَ أَمَل واسْتِبْعَادَ أَجَلِ ـ كَيْفَ نَزَلَ بِهِ الْمَوتُ فَأَزْعَجَهُ(2) عَنْ وَطَنِهِ، وَأَخَذَهُ مِنْ مَأْمَنِهِ).
جمله «فَلاَ يَغُرَّنَّكَ سَوَادُ النّاسِ»، دو معنا مى تواند داشته باشد : نخست اين كه : اگر توده هاى مردم را مى بينى كه زنده و سالمند، تو را فريب ندهند و از مرگ غافل نسازند، ديگر اين كه : توده هاى مردم تو را وسوسه نكنند و فريب ندهند كه به فكر زندگى باش، نه به فكر مرگ.
1. اين ده نوع تأكيد عبارت است از «انّ»، ضمير شأن (اگر بپذيريم ضمير در «انّه» ضمير شأن است) جمله اسميه، قسم جلاله، جدّ، الف و لامى كه بر سر آن آمده، «لا اللعب»، «الحقّ»، «لا الكذب» و استفاده از «حصر» در جمله «ما هو إلاّ...».
2. «ازعج» از مادّه «ازعاج» به معنى از جا كندن و بيرون راندن است.
[440]
مفهوم جمله «حَذِرَ الاْقْلاَلَ»، در اين جا اين است كه : با جمع كردن اموال خودرا از فقر (به گمان خويش) دور ساختند.
و جمله «أَمِنَ الْعَوَاقِبَ»، مفهومش اين است كه : به خاطر آرزوهاى دور و دراز و اين كه هنوز براى مردن زود است خودرا از عاقبت كار در امان مى پنداشتند، ولى على رغم همه اين آرزوها و پندارها ناگهان مرگ بر سر آنها فرود آمد و با شتاب و شدّت آنها را از وطن مألوفشان خارج ساخت، و از جايگاه امنشان بيرون راند.
در ادامه اين سخن، مى فرمايد : «اين در حالى بود كه آنها را بر چوبه هاى مرگ (و تابوت) حمل مى كردند و مردان، آنها را دست به دست، بر دوش مى بردند و با سرانگشتان نگاه مى داشتند». (گويى از گرفتن تابوت آنها با تمام دست خود نفرت و وحشت داشتند !) (مَحْمُولاً عَلَى أَعْوَادِ الْمَنَايَا يَتَعَاطَى بِهِ الرِّجَالُ، الرِّجَالَ حَمْلاً عَلَى الْمَنَاكِبِ وَإمْسَاكاً بِالاَْنَامِلِ).
امام (عليه السلام) در اين تعبيرات صريح و گويا و تكان دهنده، پايان زندگى ثروتمندان بى خيال و مغروران جاه و جلال را، مخصوصاً به هنگام مرگ ناگهانى، به بهترين وجهى ترسيم فرموده، تعبيراتى كه پرده هاى غفلت را از مقابل چشم انسان دور مى سازد، و هر شنونده اى را از خواب بى خبرى بيدار مى كند، و به راستى اگر هاديان راه و معلّمان انسانها، گهگاه با اين گونه عبارات بانگ بيدار باش سر ندهند معلوم نيست عاقبتِ كارِ انسان به كجا برسد.
سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن، همين معنا را در لباس جالب ديگرى پوشانده، و به همگان چنين مى فرمايد : «آيا نديديد كسانى را كه آرزوهاى دراز داشتند و كاخهاى (رفيع) و استوار بنا كردند، و اموال فراوانى گردآوردند، چگونه خانه هايشان گورستان شد و آنچه را جمع كرده بودند بر باد رفت (و از چنگشان
[441]
خارج شد ؟) اموالشان به دست وارثان افتاد، و همسرانشان در اختيار ديگران قرار گرفتند !» (أَمَا رَأَيْتُمُ الَّذِينَ يَأْمُلُونَ بَعِيداً، وَيَبْنُونَ مَشِيداً(1)، وَيَجْمَعُونَ كَثِيراً ! كَيْفَ أَصْبَحَتْ بُيُوتُهُمْ قُبُوراً، وَمَا جَمَعُوا بُوراً; وَصَارَتْ أَمْوَالُهُمْ لِلْوَارِثِينَ، وَأَزْوَاجُهُمْ لِقَوْم آخَرِينَ).
سپس مى فرمايد : «(و از همه اسفناكتر اين كه) نه مى توانند چيزى بر حسنات خود بيفزايند، و نه از گناهان خود توبه كنند !» (لاَ فِي حَسَنَة يَزِيْدُونَ، وَلاَ مِنْ سَيِّئَة يَسْتَعْتِبُونَ !).
آرى ! هنگامى انسان از خواب غفلت بيدار مى شود كه سيلى اجل بر صورت او نواخته شود، و در آن لحظه پرونده هاى اعمال را به كلّى مى بندند، نه چيزى بر حسنات، مى توان افزود و نه چيزى از سيئات، مى توان كاست. اگر تمام زندگى انسان را از او مى گرفتند ولى پرونده هاى اعمال گشوده بود و راه براى جبران باز بود غصّه اى نداشت; غم و اندوه بى پايان، آن زمان وجود انسان را فرا مى گيرد كه راه را براى جبران گذشته، به كلّى بسته ببيند.
* * *
1. «مشيد» از مادّه «شيد» (بر وزن بيد) به دو معنا آمده است : نخست به معنى ارتفاع و ديگرى به معنى گچ، از همين رو به قصرهاى مرتفع و بلند و سر به آسمان كشيده قصر مشيد مى گويند و همچنين به قصرهايى كه بسيار محكم مى سازند تا از حوادث روزگار مصون بماند (در مقابل خانه هاى مستضعفين كه غالباً از گل ساخته مى شود) قصر مشيد گفته مى شود.
[442]
[443]
بخش سوّم
فَمَنْ أَشْعَرَ التَّقْوَى قَلْبَهُ بَرَّزَ مَهَلُهُ، وَفَازَ عَمَلُهُ. فَاهْتَبِلُوا هَبَلَهَا، وَاعْمَلُوا لِلْجَنَّةِ عَمَلَهَا : فَإِنَّ الدُّنْيَا لَمْ تُخْلَقْ لَكُمْ دَارَ مُقَام، بَلْ خُلِقَتْ لَكُمْ مَجَازاً لِتَزَوَّدُوا مِنْهَا الأَعْمَالَ إلَى دَارِ الْقَرَارِ. فَكُونُوا مِنْهَا عَلَى أَوْفَاز. وَقَرِّبُوا الظُّهُورَ لِلزِّيَالِ.
ترجمه
هر كس تقوا را در كانون قلب خويش قرار دهد كارهاى نيك او ظاهر مى شود، وعملش به پيروزى مى رسد، پس براى تحصيل تقوا فرصت را غنيمت شمريد، و براى بهشت (جاويدان) عمل شايسته آن را انجام دهيد، (بدانيد) دنيا به عنوان اقامتگاه هميشگى شما خلق نشده، بلكه به عنوان گذرگاه شما آفريده شده است تا از آن زاد و توشه اعمال صالح براى سراى جاودانى برگيريد، اكنون كه چنين است به سرعت آماده كوچ كردن از آن باشيد و مركبها را براى ترك دنيا آماده كنيد !
شرح و تفسير
گذرگاهى به نام دنيا
امام (عليه السلام) بعد از مقدمات حساب شده اى كه در آغاز و بخش ميانه اين خطبه در مورد علم و آگاهى خداوند نسبت به همه چيز مخصوصاً نسبت به اعمال و نيّات بندگان، و همچنين نزديك بودن مرگ و عبرت انگيز بودن سرگذشت پيشينيان، بيان فرمود، چنين نتيجه گيرى مى فرمايد : «بنابراين هر كس تقوا را در كانون قلب خويش قرار دهد كارهاى نيك او ظاهر مى شود، وعملش به
[444]
پيروزى مى رسد» (فَمَنْ أَشْعَرَ التَّقْوَى قَلْبَهُ بَرَّزَ(1) مَهَلُهُ(2)، وَفَازَ عَمَلُهُ).
روشن است اگر تقواى الهى در اعماق دل انسان ريشه بدواند، شاخ و برگ و ميوه هايش از دست و زبان و چشم و گوش او ظاهر مى شود، چرا كه تقوا همان حالت خدا ترسى درون است كه انگيزه اى است نيرومند براى اعمال نيك و عامل بازدارنده اى است در برابر گناه.
سپس مى افزايد : «پس براى تحصيل تقوا فرصت را غنيمت شمريد و براى بهشت (جاويدان) عمل شايسته آن را انجام دهيد» (فَاهْتَبِلُوا هَبَلَهَا(3)، وَاعْمَلُوا لِلْجَنَّةِ عَمَلَهَا).
اشاره به اين كه : بهشت و سعادت را رايگان به كسى نمى دهند، و با گمان و پندار و ادعاهاى تو خالى حاصل به دست نمى آيد، كليد بهشت همان اعمال صالح است و اعمال صالح از تقوا بر مى خيزد.
و در ادامه، اشاره به وضع دنيا و آخرت و موقعيت هر كدام از اين دو گروه مى فرمايد : «(بدانيد) دنيا به عنوان اقامتگاه هميشگى شما خلق نشده، بلكه به عنوان گذرگاه شما آفريده شده است تا از آن زاد و توشه اعمال صالح براى سراى جاودانى برگيريد» (فَإِنَّ الدُّنْيَا لَمْ تُخْلَقْ لَكُمْ دَارَ مُقَام، بَلْ خُلِقَتْ لَكُمْ مَجَازاً لِتَزَوَّدُوا مِنْهَا الأَعْمَالَ إلَى دَارِ الْقَرَارِ).
1. «برّز» از مادّه «بروز» به معنى ظهور و آشكار شدن و به معنى پيشى گرفتن است. توضيح اين كه اين واژه، گاه به صورت ثلاثى مجرّد (برز بر وزن ضرب) به معنى آشكار شدن و گاه به صورت باب تفعيل (برّز بر وزن صرّف) به معنى پيشى گرفتن آمده است و در متن بالا به صورت دوّم بكار رفته است هر چند در بعضىِ از نسخ به صورت ثلاثى مجرّد است.
2. «مَهل» معنى اسم مصدرى دارد و به معنى «وفق» ومداراست اين واژه در معنى فرصت براى انجام عمل صالح نيز بكار مى رود.
3. «هَبَل» گاه معنى هلاكت و از دست دادن چيزى است و گاه به معنى غنيمت آمده، و اهتبال گاه به معنى خدعه كردن و گاه به معنى غنيمت گرفتن و به چنگ آوردن چيزى است و در خطبه بالا به معنى دوّم است.
[445]
جهان بينى اسلامى كه بارها در قرآن و در نهج البلاغه آمده است دنيا را يك گذرگاه، يك پل، يك ميدان تمرين، و سرانجام يك بازار تجارت و مقدمه اى براى آخرت كه جايگاه اصلى انسان است معرفى مى كند، و اگر با اين ديدگاه به دنيا بنگريم همه چيز در نظر ما رنگ ديگرى به خود مى گيرد و ما را از آلودگى به گناه و ظلم و ستم باز مى دارد و به سوى نيكيها دعوت مى كند.
ولى پيروان مكتبهاى مادى كه دنيا و مواهب آن را هدف نهايى خود مى پندارند و از سراى آخرت به كلى غافلند، آلودگى به گناهان و كشمكشهاى پايان ناپذير براى جلب اموال و دست آوردن مقامات ظاهرى در انتظار آنهاست، هرگز آتش جنگ در ميانشان فروكش نمى كند و درگيريها در ميان آنان پايان نمى پذيرد.
و در آخرين جمله اين خطبه در يك نتيجه گيرى كوتاه و زيبا و پر معنا مى فرمايد : «اكنون كه چنين است، به سرعت آماده كوچ كردن از آن باشيد و مركبها را براى ترك دنيا آماده كنيد» (فَكُونُوا مِنْهَا عَلَى أَوْفَاز(1). وَقَرِّبُوا الظُّهُورَ لِلزِّيَالِ(2)).
اشاره به اين كه : وقت بسيار تنگ است و موانع فراوان، و زمان كوچ كردن كاملاً نامعلوم است، نه تنها پيران كه جوانان نيز بايد هميشه به حالت آماده باش، باشند. چه بسيار پدران پير و رنجور و ناتوان ماندند و جوانان سالم و نيرومند رفتند.
* * *
1. «اوفاز» جمع «وفز» (بر وزن نبض) به معنى سرعت كردن وعجله نمودن و آماده سفرگشتن است.
2. «زيال» به معنى «مفارقت» است و جمله «قرّبوا الظهور للزيال» مفهومش اين است كه مركبها را آماده كنيد براى كوچ كردن از دنيا و لازمه آن انجام اعمال صالح و توبه از گناه واداى حقوق خلق و خالق است.
[446]
نكته
نتيجه خطبه
امام (عليه السلام) در اين خطبه به نكته هاى مهمّى اشاره مى كند كه به طور خلاصه چنين است :
1 ـ در آغاز خطبه همه را توجه به حضور خداوند در همه جا و آگاهى او از اسرار درون وجود انسان جلب مى كند، تا همگان مراقب اعمال خويش باشند.
2 ـ گواهى حقيقى بر وحدانيّت حق و نبوت پيامبر را آن آگاهى مى شمرد كه درون و برون با هم هماهنگ باشد و از هرگونه نفاق و دورويى جدا گردد.
3 ـ توجه همگان را به نزديك بودن مرگ و كوچ از دنيا كه سبب بيدارى و آگاهى است جلب مى كند.
4 ـ مخاطبان خودرا به مطالعه تاريخ گذشتگان در كتابها و در آثارى كه از آنها در شهرها و بيابانها باقى مانده، دعوت مى نمايد، تا بدانند هر كه باشند و به هر جا برسند سرانجام چنين سرنوشتى را دارند.
5 ـ به دنبال اين اندرزها همه را به تقوا فرا مى خواند، همان تقوايى كه در درون قلب انسان جاى گيرد و آثارش در تمام اعمال او ظاهر شود.
6 ـ اين نكته را به همه مخاطبان يادآور مى شود كه بهشت را بى حساب و كتاب به كسى نمى دهند، به بها مى دهند، به بهانه، نمى دهند.
7 ـ سرانجام اين نكته مهم را يادآور مى شود كه دنيا گذرگاهى است نه جايگاه اقامت، بازار تجارتى است كه بايد همه از آن زاد و توشه برگيرند و در هر زمان آماده رحيل و حركت باشند.
* * *
[447]
خطبه133(1)
وَمِنْ خطبة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
يعظّم الله سبحانه و يذكر القرآن والنبي (صلى الله عليه وآله) ويعظ الناس
از خطبه امام (عليه السلام) است كه پيرامون عظمت خداوند و يادآورى قرآن و پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و اندرز مردم سخن مى گويد.
خطبه در يك نگاه
با يك نگاه اجمالى به خطبه روشن مى شود كه از پنج بخش مهم تشكيل يافته است.
1. «سند خطبه»
نويسنده «مصادر نهج البلاغه» سند ديگرى براى اين خطبه نيافته است، جز اين كه گفتار «ابن ابى الحديد» را كه مى گويد : «آنچه در اين خطبه آمده است بخشهايى است كه «سيّد رضى» از خطبه طولانى برگزيده است» دليل بر اين مى داند كه او اصل خطبه را ديده، هر چند به مدرك آن اشاره نكرده است. ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه گفتار «ابن ابى الحديد» استنباطى از همين خطبه موجود نهج البلاغه باشد چرا كه «سيّد رضى» با تعبير «منها ومنها» كه در اين خطبه مكرّر آمده، نشان داده است كه خطبه را به اصطلاح تقطيع كرده است و عدم پيوند ميان اين بخشها نيز نشان مى دهد كه اصل خطبه بسيار مفصّل تر بوده است.
نويسنده مصادر بعد از بيان بالا مى افزايد : («آمدى» (از علماى قرن پنجم) نيز در «غرر» اين خطبه را با تفاوتهايى ذكر كرده كه نشان مى دهد احتمالاً آن را از منبع ديگرى گرفته است).
[448]
بخش اوّل از عظمت خداوند و قدرت مطلقه او و سجده تمام موجودات در برابر ذات پاكش سخن مى گويد.
در بخش دوّم به عظمت قرآن و دوام و بقاى آن اشاره مى فرمايد.
بخش سوّم در مورد پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) است كه خداوند او را بعد از يك دوره فترت فرستاد. ونبوت را با او پايان داد.
در بخش چهارم سخن از كم ارزش بودن دنيا به ميان آورده و همگان را به هوشيارى و شناخت دنيا و گرفتن زاد و توشه از آن دعوت مى فرمايد.
در پنجمين و آخرين بخش، اندرزهاى شايسته و مؤثرى به همه مخاطبان مى دهد و بار ديگر به سراغ قرآن وعظمت آن و لزوم تدبّر در آياتش باز مى گردد، و به اين ترتيب يك نسخه كامل سعادت براى رهروان راه حق مى نويسد.
* * *
[449]
بخش اوّل
وَانْقَادَتْ لَهُ الدُّنْيَا وَالآخِرَةُ بِأَزِمَّتِهَا، وَقَذَفَتْ إلَيْهِ السَمَاوَاتُ وَالأَرَضُونَ مَقَالِيدَها، وَسَجَدَتْ لَهُ بِالْغُدُوِّ وَالاْصَالِ الاَْشْجَارُ النَّاضِرَةُ، وَقَدَحَتْ لَهُ مِنْ قُضْبَانِهَا النِّيرَانَ الْمُضِيئَةَ، وَآتَتْ أُكُلَهَا بِكَلِمَاتِهِ الثِّمَارُ الْيَانِعَةُ.
ترجمه
دنيا و آخرت زمامهاى خودرا به خداوند سپرده و مطيع او هستند، آسمانها و زمينها كليدهاى خودرا به دست قدرت او افكنده، و درختان سرسبز هر صبحگاهان و شامگاهان در برابر او سجده مى كنند و از شاخه هاى خود آتش هاى پر نور به فرمان او مى افروزند، وميوه هاى رسيده آنها به فرمان خدا (در هر زمان) غذاى (انسانها) را تقديم داشته اند.
شرح و تفسير
همه چيز اين جهان به فرمان اوست
امام (عليه السلام) در اين بخش به بيان گوشه اى از اوصاف والاى خداوند پرداخته و در پنج جمله به نكته هاى دقيقى در اين زمينه اشاره مى فرمايد : نخست مى گويد : «دنيا و آخرت تمام زمامهاى خودرا به او سپرده و مطيع او شده اند» (وَانْقَادَتْ لَهُ الدُّنْيَا وَالآخِرَةُ بِأَزِمَّتِهَا(1)).
1. «ازمّه» جمع «زمام» به معنى مهار و افسار است.
[450]
در حقيقت دنيا و آخرت را به حيوانهاى راهوار و رامى تشبيه فرموده كه زمامش بدست اوست و مى برد هر جا كه اراده او تقاضا كند.
در دوّمين جمله، همين معنا را به لباس ديگرى آراسته و چنين مى فرمايد : «آسمانها و زمينها كليدهاى خودرا به دست قدرت او افكنده اند» (وَقَذَفَتْ إلَيْهِ السَمَاوَاتُ وَالأَرَضُونَ مَقَالِيدَها(1)).
هر جا را اراده كند مى گشايد و هر جا را اراده كند قفل مى نمايد و همه كارهاى او مطابق حكمت است.
و در سوّمين جمله به سجود درختان پر طراوت در برابر ذات پاك او اشاره كرده مى فرمايد : «درختان سرسبز هر صبحگاهان و شامگاهان در برابر او سجده مى كنند». (و سر تسليم فرو مى آورند) (وَسَجَدَتْ لَهُ بِالْغُدُوِّ وَالاْصَالِ(2)الاَْشْجَارُ النَّاضِرَةُ).
بديهى است تكيه بر اشجار ناضره (درختان سرسبز) به معنى انحصار نيست، بلكه نمونه اى از زيباترين موجودات زنده جهان آفرينش است، كه هر ورقش دفترى است معرفت كردگار. و نيز صبح و شام اشاره به تمام اوقات است، همان گونه كه گاه مى گوييم ما صبح و شام در خدمت اسلام هستيم يعنى در همه حال لذا قرآن مجيد به طور مطلق مى گويد : (وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ
1. «مقاليد» به گفته غالب ارباب لغت جمع «مقليد» و به گفته بعضى جمع «مقلاد» است كه به معنى كليد مى باشد، وبه گفته «لسان العرب» اصل آن از كلمه فارسى «كليد» گرفته شده است . اين واژه (مقاليد) به گفته «لسان العرب» گاه به معنى «خزائن» نيز آمده است ولى در خطبه بالا معنى اوّل يعنى كليد مناسب تر و با تعبير به «أزمّه» در جمله قبل و «قذفت» در اين جمله هماهنگ تر است.
2. «غدوّ» جمع «غدوه» به معنى صبحگاه است و «آصال» جمع «أُصُل» (بر وزن رسل) و آن نيز جمع «اصيل» از مادّه «اصل» است كه به معنى عصر و آخر روز مى آيد و بعضى از ارباب لغت آصال و اصل هر دو را جمع اصيل دانسته اند.
[451]
يَسْجُدان)(1). اين احتمال نيز وجود دارد كه آثار و عظمت خداوند در درختان به هنگام طلوع و غروب خورشيد از هر زمان آشكارتر است.
اين سجده ممكن است با زبان حال باشد چرا كه نظام دقيق آفرينش آنها از علم و قدرت بى پايان آفريننده اش حكايت مى كند، و ممكن است به زبان قال باشد، بنابراين كه همه ذرات موجودات جهان از علم و شعورى برخوردارند و خدا را آگاهانه تسبيح مى گويند و براى او سجده مى كنند.
در چهارمين جمله مى افزايد : «و از شاخه هاى خود آتش هاى نورانى به فرمان او برمى افروزند» (وَقَدَحَتْ(2) لَهُ مِنْ قُضْبَانِهَا(3) النِّيرَانَ الْمُضِيئَةَ).
و اين از عجايب قدرت خداست كه از ميان آب و خاك، مادّه اى ايجاد مى كند كه كانون آتش و نورانيّت است، همان آتش و نورى كه بسيارى از مشكلات انسانها در پرتو آن حل مى شود.
و در آخرين و پنجمين جمله مى فرمايد : «ميوه هاى رسيده آنها به فرمان خدا (در هر زمان) غذاى (انسانها) را تقديم كرده اند» (وَآتَتْ أُكُلَهَا بِكَلِمَاتِهِ الثِّمَارُ الْيَانِعَةُ(4)).
* * *
نكته
بر هر چه نظر كردم سيماى تو مى بينم
جمله هاى پر معنى بالا كه آثار توحيد و عظمت خدا را در عبارات مختلف و
1. الرحمن، آيه 6.
2. «قدحت»ازمادّه «قدح»(بر وزن مدح) به معنى زدن سنگ و چخماق به يكديگر براى توليد جرقّه آتش است، كه در قديم معمول بوده است سپس به معنى برافروختن آتش آمده است.
3. «قضبان» جمع «قضيب» به معنى شاخه درخت است و «قضب» (بر وزن نبض) به معنى ميوه هاى بوته اى نيز آمده است.
4. «يانعه» از مادّه «ينع» (بر وزن منع) به معنى رسيدن و شاداب شدن ميوه است.
[452]
لباسهاى گوناگون بيان مى دارد، هماهنگ با آيات قرآن است.
قرآن مجيد در يكجا مى فرمايد : « (لَهُ الْحَمْدُ فِى الاُْولَى وَالاَْخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ); ستايش براى اوست در اين جهان و در جهان ديگر، حاكميت نيز (در دو جهان) از آن اوست و همه شما به سوى او بازگردانده مى شويد»(1).
و در جاى ديگر مى فرمايد :« (لَّهُ مَقَالِيدُ السَّمَـاوَا تِ وَالاَْرْضِ); كليدهاى آسمان و زمين از آن اوست»(2).
و در آيه ديگر مى خوانيم : « (أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِى السَّمَـوَا تِ وَمَن فِى الاَْرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَآبُّ); آيا نديدى كه تمام كسانى كه در آسمانها و كسانى كه در زمينند براى خدا سجده مى كنند، و(همچنين) خورشيد و ماه و ستاره گان و كوهها و درختان و جنبدگان»(3).
ونيز مى فرمايد : « (الَّذِى جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الاَْخْضَرِ نَارًا فَإِذَ آ أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ); همان خدايى كه براى شما از درخت سبز آتش آفريد و شما به وسيله آن آتش مى افروزيد»(4).
و نيز در جاى ديگر فرموده : « (وَهُوَ الَّذِى أَنشَأَ جَنَّـت مَّعْرُوشَـت وَغَيْرَ مَعْرُوشَـت وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُكُلُهُ .... كُلُواْ مِن ثَمَرِهِ إِذَ ا أَثْمَرَ...); او كسى است كه باغهاى معروش (باغهايى كه شاخه هاى درختانش روى دار بست هاست) و باغهاى غير معروش آفريد، و همچنين نخل و انواع زراعت كه از
1. قصص، آيه 70.
2. زمر، آيه 63.
3. حج، آيه 18.
4. يس، آيه 80 .
[453]
نظر ميوه و طعم با هم متفاوتند... از ميوه هاى آن به هنگامى كه به ثمر مى رسد بخوريد...»(1).
به هر حال هر چه در آيات قرآن مجيد و خطبه هايى همچون خطبه بالا دقت مى كنيم، عظمت و قدرت و نعمت خداوند بر ما آشكارتر مى شود و حس شكرگزارى، ما را به سوى او فرا مى خواند تا از چشمه زلال معرفتش سيراب شويم و به صفات جمال و جلالش آشنا گرديم.
* * *
1. انعام، آيه 141.
[454]
[455]
بخش دوّم
منها : وَ كِتَابُ اللهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ نَاطِقٌ لاَ يَعْيَا لِسَانُهُ، وَبَيْتٌ لاتُهْدَمُ أَرْكَانُهُ، وَعِزٌّ لاَ تُهْزَمُ أَعْوَانُهُ.
ترجمه
كتاب خداوند در ميان شماست سخنگويى است كه هرگز زبانش (از حق گويى) خسته نمى شود، و خانه اى است كه پايه هايش هرگز فرو نمى ريزد، و قدرتى است كه هيچ گاه يارانش شكست نمى خورند !
شرح و تفسير
قرآن كتاب جاويدان
امام (عليه السلام) در اين بخش كوتاه از كلامش، به اهميّت كلام الله، قرآن مجيد مى پردازد و با سه جمله كوتاه و گويا، حق مطلب را ادا مى كند مى فرمايد : «كتاب خداوند در ميان شماست سخنگويى است كه هرگز زبانش (از حق گويى) خسته نمى شود، و خانه اى است كه پايه هايش هرگز فرو نمى ريزد، و قدرتى است كه هيچ گاه يارانش شكست نمى خورند» (وَ كِتَابُ اللهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ(1) نَاطِقٌ لاَ1. «اظهر» جمع «ظهر» به معنى پشت هر چيزى است و تعبير به «بين اظهركم» در بسيارى از موارد به معنى دفاع كردن از چيزى بكار مى رود، چرا كه هنگامى كه افراد، بخواهند مثلاً از شهرى دفاع كنند پشت به آن شهر كرده و اطراف آن حلقه مى زنند و رو به سوى دشمن مى كنند. سپس اين تعبير در مواردى كه شخص يا چيزى در ميان جمعيّتى قرار دارد اعم از اين كه پشتيبان او باشند يا نباشند بكار رفته است و در خطبه بالا به همين معناست.
[456]
يَعْيَا(1) لِسَانُهُ، وَبَيْتٌ لاَّ تُهْدَمُ أَرْكَانُهُ، وَعِزٌّ لاَ تُهْزَمُ أَعْوَانُهُ).
در جمله اوّل اشاره به هدايت قرآن در هر زمان و هر مكان و در هر شرايط و هر دوران مى نمايد، گر چه ظاهراً خاموش است ولى با صد زبان، پيوسته سخن مى گويد و هر كس در كنار آن بنشيند و گوش هوش به آن بسپارد آواز قرآن را مى شنود كه درس هاى زندگى سعادت بخش را پيوسته در گوش انسانها فرو مى خواند.