بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     501 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     502 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     503 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     504 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     505 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     506 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     507 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     508 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     509 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     510 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     511 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     512 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     513 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     514 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     515 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     516 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     517 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     518 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     519 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     520 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     521 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     522 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     523 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     524 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     525 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     526 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     527 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     528 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     529 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     530 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     531 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     532 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     533 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     534 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     535 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 

 

* * *

 


1. تمام نهج البلاغه، صفحه 65.

[59]

 

   هَلْ تُحِسُّ بِهِ إذَا دَخَلَ مَنْزِلاً ؟ أَمْ هَلْ تَرَاهُ إذَا تَوَفَّى أَحَداً ؟ بَلْ كَيْفَ يَتَوَفَّى الْجَنِينَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ ! أَيَلِجُ عَلَيْهِ مِنْ بَعْضِ جَوَارِحِهَا أمِ الرُّوحُ أَجَابَتْهُ بِإذْنِ رَبِّهَا ؟ أَمْ هُوَ سَاكِنٌ مَعَهُ فِي أَحْشَائِهَا ؟ كَيْفَ يَصِفُ إلهَهُ مَنْ يَعْجَزُ عَنْ صِفَةِ مَخْلُوق مِثْلِهِ !

 

ترجمه

   آيا هنگامى كه (فرشته مرگ) وارد منزلى مى شود، احساس مى كنيد ؟ و آيا وقتى كسى را قبض روح مى كند وى را مى بينيد ؟ از آن بالاتر (آيا مى دانيد) چگونه (گاهى) جنين را در شكم مادر، قبض روح مى كند ؟ آيا وارد شكم مادر از طريق بعضى اعضاء مى شود يا از برون، روح جنين را به سوى خود فرا مى خواند ؟ و او به اذن پروردگار اجابت مى كند، يا با او در شكم مادر، همراه است ؟ ! چگونه كسى كه از توصيف و تعريف مخلوقى همانند خود، ناتوان است، مى تواند خالق و معبودش را توصيف كند ؟ !

 

شرح و تفسير

سايه فرشته مرگ در همه جا

   همان گونه كه در بالا آمد اين خطبه در واقع بخشى از خطبه اى است كه صفات خدا در آن بيان شده و عجز انسانها را از درك كنه ذات و صفات او شرح مى دهد در اين بخش از خطبه امام (عليه السلام) با ذكر مثالى اين واقعيت را مشخص ساخته است و نشان مى دهد كه انسان از درك كنه ذات بسيارى از مخلوقات عاجز و ناتوان است بنابراين چگونه مى تواند انتظار داشته باشد كنه ذات و صفات

[60]

خالقِ بى همتا را درك كند، مى فرمايد : «آيا هنگامى كه (فرشته مرگ) وارد منزلى مى شود، احساس مى كنيد ؟ و آيا وقتى كسى را قبض روح مى كند وى را مى بينيد ؟» (هَلْ تُحِسُّ بِهِ إذَا دَخَلَ مَنْزِلاً ؟ أَمْ هَلْ تَرَاهُ إذَا تَوَفَّى أَحَداً ؟).

   به يقين روح انسان به وسيله «ملك الموت» (فرشته مرگ) از بدن او جدا مى شود همان گونه كه در آيات متعددى از قرآن به آن اشاره شده است در حالى كه ما نه از ورود او براى قبض روح و نه از خروج او آگاه مى شويم و نه هنگامى كه مشغول قبض روح است او را مى بينيم، با اين كه او مخلوقى از مخلوقات خداست و فرشتگان امثال او بسيارند و هيچ كدام را نمى بينيم.

   سپس در ادامه سخن به سراغ مورد خاصّى از قبض روح مى رود كه مسأله بسيار پيچيده تر است و آن قبض روح جنين در شكم مادر مى باشد مى فرمايد : «از آن بالاتر (آيا مى دانيد) چگونه جنين را در شكم مادر قبض روح مى كند ؟ آيا وارد شكم مادر از طريق بعضى از اعضا مى شود ؟ يا از برون، روح جنين را به سوى خود فرا مى خواند ؟ و او به اذن پروردگار اجابت مى كند ؟ يا با او در شكم مادر، همراه است ؟» (بَلْ كَيْفَ يَتَوَفَّىَ الْجَنِينَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ ! أَيَلِجُ(1)عَلَيْهِ مِنْ بَعْضِ جَوَارِحِهَا أمِ الرُّوحُ أَجَابَتْهُ بِإذْنِ رَبِّهَا ؟ أَمْ هُوَ سَاكِنٌ مَعَهُ فِي أَحْشَائِهَا ؟).

   بديهى است پاسخ اين سؤالات سه گانه و انتخاب يكى از آنها بر هر دانشمندى سنگينى مى كند و دليل براى هيچ كدام به طور معيّن در دست نيست بنابراين مسأله قبض روح به وسيله ملك الموت خود، مسأله بسيار پيچيده اى است كه انسان از درك آن عاجز است تا چه رسد به مسأله قبض روح بعضى از جنين ها در شكم مادر.


1. «يلج» از مادّه «ولوج» (بر وزن خروج) به معنى ورود و دخول است.

[61]

   و سرانجام چنين نتيجه مى گيرد : «چگونه كسى كه از توصيف و تعريف مخلوقى همانند خود ناتوان است مى تواند خالق و معبودش را توصيف كند ؟» (كَيْفَ يَصِفُ إلهَهُ مَنْ يَعْجَزُ عَنْ صِفَةِ مَخْلُوق مِثْلِهِ !).

   آرى ! در اين جهان هزاران هزار، مخلوق، موجود است كه انسانها حتى بعد از گسترش جهان علم و دانش از درك آن عاجزند; حقيقت روح چيست ؟ و رابطه آن با بدن چگونه است ؟ چگونه از بدن جدا مى شود ؟ و بعد از جدايى به كجا مى رود ؟ حقيقت حيات و زندگى چيست ؟ چرا دانشمندان تمام تركيباتى كه در يك سلول زنده موجود است به طور مصنوعى در آزمايشگاه جمع مى كنند و شكل مى دهند اما از دميدن حيات در آن عاجزند ؟ !

   حقيقت زمان و مكان چيست ؟ امواج جاذبه چگونه است كه شرق و غرب عالم را به هم پيوند مى دهد ؟ و صدها سؤال ديگر مانند آن.

   هنگامى كه ما از توصيف اين مخلوقات كه با ما جهات مشترك زيادى دارد عاجزيم چگونه انتظار داريم خدايى را كه هيچ جهت مشتركى با ما ندارد توصيف كنيم ؟ ! آرى ! ما نسبت به وجود او و صفات او علم اجمالى داريم، مى دانيم كه هست و فلان صفت را اجمالاً دارد ولى از گام نهادن در ميدان علم تفصيلى همه عاجزند، حتى پيامبران بزرگ خدا ؟

* * *

نكته ها

   

1 ـ فرشته مرگ، يا فرشتگان مرگ

   آيا ملك الموت يكى است يا گروهى ؟ اين سؤالى است كه بسيارى از خود مى كنند.

   در بعضى از آيات قرآن قبض ارواح به خدا نسبت داده شده :« (اللهُ يَتَوفَّى

[62]

اْلأنْفُسَ حِيْنَ مَوْتِها); خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى كند»(1) ولى در آيات ديگرى از قرآن اين كار به فرشتگان نسبت داده شده; گاه به فرشته مرگ و گاه به فرشتگان. در سوره سجده آيه 11 مى فرمايد :« (قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوتِ الّذِي وُكِّلَ بِكُمْ); بگو فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده، قبض روح شما مى كند» ودر سوره نحل آيه 28 مى فرمايد :« (اَلَّذِينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائكَةُ); كسانى كه فرشتگان قبض روح آنها را مى كنند».

   كسانى كه با آيات قرآن و تفسير آن سروكار دارند به خوبى مى دانند كه هيچ منافاتى بين اين آيات سه گانه، نيست براى اين كه سنّت پروردگار بر اين جارى شده كه براى اجراى امور در جهان آفرينش مأموريت را به فرشتگان مى دهد و لذا اين كار از يكسو فعل خداست چرا كه او فرمان داده، و از يكسو فعل فرشتگان، چرا كه مباشر عمل آنها هستند، مثلاً گفته مى شود «فلان زمامدار مسجد الحرام را در فلان تاريخ بناى جديد نمود» يعنى به مهندسان و معماران و بناكنندگان، دستور اين عمل را داد اين، از يكسو.

   از سوى ديگر : ملك الموت و فرشته مرگ. معنى جنس دارد و مى دانيم جنس در مفهوم عموم و معنى جمعى نيز بكار مى رود.

   بنابراين قبض كنندگان ارواح گروهى از فرشتگان هستند كه به فرمان خدا به اين كار دست مى زنند و بزرگ آنها فرشته اى به نام «عزرائيل» است.

   بعضى معتقدند همان دو فرشته اى كه مأمور ثبت اعمال انسان هستند در پايان عمر مأمور قبض روح انسان خواهند شد و شايد تعبير به «وُكِّلَ بِكُمْ» (فرشته اى كه مأمور شماست) اشاره اى به اين معنى داشته باشد.

   از آن جا كه نيكان و پاكان همه چيزشان با بدان و آلوده گان فرق دارد ممكن


1. زمر، آيه 42.

[63]

است مأموران قبض روح آنها هم مختلف باشند و براى قبض روح انسان بسيار والايى، همچون پيامبر (صلى الله عليه وآله) شخص عزرائيل كه فرشته بزرگ مرگ است اقدام كند(1).

* * *

   

2 ـ چگونگى قبض ارواح

   همان گونه كه ورود روح در بدن بر ما مبهم است مسأله قبض روح نيز چندان روشن است، همين اندازه مى دانيم كه به هنگام قبض روح رابطه روح از جسم بريده مى شود اما چگونه و به چه صورت ؟ دقيقاً روشن نيست.

   آنچه در روايات اسلامى آمده است به نظر مى رسد تشبيهات و اشاراتى باشد و گر نه براى ما زندانيان عالم ماده درك اين گونه مسائل كه به عالم ماوراء طبيعت ارتباط دارد مشكل است.

   آيا فرشته مرگ در جايى قرار گرفته ـ همان گونه كه در بعضى از روايات آمده ـ و تمام دنيا براى او مانند كف دست است و هر كس فرمان مرگ او صادر شده از ميان جمعيّت مى گيرد و قبض روح مى كند، يا اين كه فرشتگان قبض ارواح در جهان پراكنده اند و به موقع به سراغ شكارهاى خود مى روند ؟

   در خطبه بالا در خصوص بچّه هايى كه در دوران جنينى قبض روح مى شوند سه احتمال ذكر شده بود : نخست اين كه فرشته مرگ وارد شكم مادر مى شود، ديگر اين كه از بيرون، روح جنين را به سوى خود فرا مى خواند و سوّم اين كه از آغاز در كنار جنين در شكم مادر ساكن است و اين كه امام هيچ احتمال را بر ديگرى ترجيح نداده اشاره به اين حقيقت است كه درك جزئيات اين امور براى


1. در حديثى از على (عليه السلام) به اين معنا اشاره شده است (بحار الأنوار، جلد 6، صفحه 142، حديث 6).

[64]

ما كه در جهان ماده قرار داريم آسان نيست.

   بعضى از شارحان نهج البلاغه از ميان اين سه احتمال، احتمال دوّم را ترجيح داده اند، شايد به اين دليل كه در حديثى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه از «ملك الموت» سؤال كرده اند تو چگونه در يك لحظه قبض ارواحى مى كنى كه بعضى در مغرب و بعضى در مشرق هستند در پاسخ گفت من آنها را صدا مى زنم و اجابت دعوت من مى كنند و به سوى من مى آيند . سپس افزود : دنيا در برابر من همچون يك كاسه است كه در برابر يكى از شما باشد از هر گوشه اى از آن بخواهد چيزى را برمى گيرد(1).

* * *

 


1. من لا يحضره الفقيه، جلد 1، صفحه 80 ، حديث 12.

[65]

 

 

خطبه113(1)

 

 

 

وَمِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ

 

في ذمّ الدنيا

   از خطبه هاى امام (عليه السلام) است كه در نكوهش دنيا (ودنياپرستى) ايراد فرموده است.

 

خطبه در يك نگاه

   امام (عليه السلام) در اين خطبه از چند مسأله مهم سخن مى گويد كه همه به يكديگر مرتبطند. نخست مردم را از دنياپرستى باز مى دارد و عيوب و مشكلات دنيا را بازگو مى كند و آن را به خانه اى تشبيه مى نمايد كه رو به ويرانى است و نبايد دل به آن بست.

   در بخش ديگرى براى تكميل اين سخن، توصيه مى فرمايد كه مرگ را فراموش نكنيد و همچون زاهدان در دنيا باشيد كه دل به آن نبستند.


1. سند خطبه :
بخشى از اين خطبه را «زمخشرى» در اوايل كتاب «ربيع الأبرار» آورده و «آمرى» (كه قريب العصر به سيّد رضى بوده) آن را به طور پراكنده در كتاب خود «غرر الحكم» با تفاوتهايى نقل كرده است و از اين تفاوتها روشن مى شود كه «آمرى» آن را از منبع ديگرى غير از نهج البلاغه گرفته است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 247).

[66]

   وسرانجام در بخش ديگرى به پراكندگى و اختلاف مسلمانان، اشاره كرده و آن را ناشى از دل بستگى به دنيا مى شمرد و اصلاح آن را مايه پيشرفت جامعه معرفى مى فرمايد.

* * *

 

[67]

 

بخش اوّل

   وَأُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا فَإنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَة، وَلَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَة. قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا، وَغَرَّتْ بِزِينَتِهَا. دَارُهَا هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا، فَخَلَطَ حَلاًلَهَا بِحَرَامِهَا، وَخَيْرَهَا بِشَرِّهَا، وَحَيَاتَهَا بِمَوتِهَا، وَحُلْوَهَا بِمُرِّهَا، لَمْ يُصْفِهَا اللهُ تَعَالَى لاَِوْلِيَائِهِ، وَلَمْ يَضِنَّ بِهَا عَلَى أَعْدَائِهِ. خَيْرُهَا زَهِيدٌ وَشَرُّهَا عَتِيدٌ. وَجَمْعُهَا يَنْفَدُ، وَمُلْكُهَا يُسْلَبُ، وَعَامِرُهَا يَخْرَبُ. فَمَا خَيْرُ دَار تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ، وَعُمُر يَفْنَى فِيهَا فَنَاءَ الزَّادِ، وَمُدَّة تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّيْرِ ! اجْعَلُوا مَا افْتَرَضَ اللهُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِكُمْ، وَاسْأَلُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقِّهِ مَا سَأَلَكُمْ. وَأَسْمِعُوا دَعْوَةَ الْمَوْتِ آذَانَكُمْ قَبْلَ أَنْ يُدْعَى بِكُمْ.

 

ترجمه

   شما را از دل بستگى به دنيا سخت بر حذر مى دارم كه منزلگاهى است كوچ كردنى و جاى اقامت نيست. خودرا با مكر و نيرنگ آراسته و با زرق و برق خود، مردم را مى فريبد ! سرايى است كه در نظر صاحب اصليش بى مقدار است، لذا حلالش را با حرام، و خيرش را با شرّ، و زندگيش را با مرگ، و شيرينيش را با تلخى، آميخته است (به همين دليل) خداوند آن را مخصوص اوليايش نساخته، و از دشمنانش دريغ نداشته است. خوبى هايش كم، و شرّ آن آماده (و فراوان)، جمعش رو به فنا و ملك و حكومتش رو به زوال، و آباديش رو به ويرانى است. چه ارزش دارد سرايى كه همچون عمارتهاى فرسوده در حال فروريختن است ؟ و چه خوبى دارد عمرهايى كه همچون زاد و توشه (مختصر) پايان مى گيرد ؟

[68]

و  زندگى هايى كه همچون ايّام سفر به آخر مى رسد ؟ (بنابراين) آنچه را خداوند بر شما واجب كرده است جزءِ خواسته هاى خويش قرار دهيد و از او بخواهيد كه براى اداى حقوقى كه از شما طلب كرده ياريتان كند و پيش از آن كه به سوى مرگ فراخوانده شويد دعوت مرگ را به گوش هاى خويش برسانيد (و آماده شويد).

 

شرح و تفسير

شما را از دلبستگى به دنيا بر حذر مى دارم

   امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، باز به سراغ نكوهش دنيا و دنياپرستان مى رود و چنان زرق و برق دنيا را تحقير مى كند و عيوب آن را بر مى شمرد كه هر انسان عاقلى را بيدار مى سازد و به او نشان مى دهد كه دنياپرستى راه نجات نيست.

   مخاطبان خويش را كه مردم آن روز و امروز و تمام اعصار و قرون را شامل مى شود از زرق و برق دنيا بر حذر مى دارد و مى فرمايد : «شما را از دلبستگى به دنيا سخت بر حذر مى دارم كه منزلگاهى است كوچ كردنى; و جاى اقامت نيست» (وَأُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَة، وَلَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَة).

   «قلعه» از ماده «قلع» گرفته شده و به معنى اموال عاريتى و محلى كه انسان هر زمان بايد از آن برخيزد، مى باشد.

   و«نُجْعَة» عكس آن است و آن جايگاهى است كه انسان خير و بركت در آن يافته و قطعاً تصميم به توقف در آن گرفته است بنابراين مفهوم سخن مولا (عليه السلام)اين است كه دنيا به هر حال يك منزلگاه موقّتى است و ارزشى براى ماندن و اقامت گزيدن ندارد، در ادامه سخن در واقع به دلايل اين مطلب اشاره مى كند و  مى افزايد : «دنيا خود را با مكر و نيرنگ آراسته و با زرق و برق خود مردم را

[69]

مى فريبد، سرايى است كه در نظر صاحب اصليش بى مقدار است لذا حلالش را با حرام، و خيرش را با شرّ، و زندگى اش را با مرگ، و شرينى اش را با تلخى، بهم هم آميخته است» (قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا، وَغَرَّتْ بِزِينَتِهَا. دَارُهَا(1) هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا، فَخَلَطَ حَلاَلَهَا بِحَرَامِهَا، وَخَيْرَهَا بِشَرِّهَا، وَحَيَاتَهَا بِمَوتِهَا، وَحُلْوَهَا بِمُرِّهَا).

   هر گاه بخواهى لقمه نان حلالى بدست آورى بايد هزار درد و رنج را تحمّل كنى و از مسيرهاى پرنشيب و فراز بگذرى و هرگاه بخواهى گلى بچينى بايد تحمّل نيش خار كنى و اگر بخواهى از خوان نعمتش كمى عسل برگيرى نيشهاى زنبورها در انتظار توست، در كنار هر گنجى افعى ها خفته اند و در كنار هر شيرينى تلخى هاست، فى المثل انسانى كه فرزند ندارد غم وغصّه جانكاهى بر روح او سنگينى مى كند ولى همين كه فرزند پيدا كرد هزاران مشكل در كنار اوست و همچنين نعمتها و مواهب ديگر كه فقدانش غم انگيز است و وجودش ملال آور و مشكل آفرين.

   و در تأكيد اين سخن مى فرمايد : «(به همين دليل) خداوند آن را مخصوص اوليايش نساخته، واز دشمنانش دريغ نداشته است» (لَمْ يُصْفِهَا(2) اللهُ تَعَالَى لاَِوْلِيَائِهِ، وَلَمْ يَضِنَّ(3) بِهَا عَلَى أَعْدَائِهِ).

   آرى ! اگر متاع دنيا متاع قابل ملاحظه اى بود خداوند آن را به دوستانش


1. آنگونه كه در نسخ ديگر آمده، «دارٌ هانت على ربّها» است ولى در نسخه «صبحى صالح» كه اين نسخه برگرفته از آن است «دارها هانت» است كه ظاهراً اشتباه است.
2. «لم يصفها» از مادّه «اصفاء» به معنى مخصوص گردانيدن، گرفته شده است اشاره به اين كه مواهب دنيا، به قدرى بى ارزش است كه خدا آن را در اختيار همه قرار داده است.
3. «لم يضنّ» از مادّه «ضن» به معنى بخل و دريغ داشتن است.

[70]

اختصاص مى داد و از دشمنانش دريغ مى داشت ولى چون ارزشى ندارد آن را به هر كس مى دهد. سپس اضافه مى كند : «خوبى هايش كم، و شرّ آن آماده (و فراوان) جمعش، رو به فنا و ملك و حكومتش رو به زوال، و آبادى اش رو به ويرانى است» (خَيْرُهَا زَهِيدٌ وَشَرُّهَا عَتِيدٌ(1). وَجَمْعُهَا يَنْفَدُ، وَمُلْكُهَا يُسْلَبُ، وَعَامِرُهَا يَخْرَبُ).

   و عجب اين كه اين دگرگونيها و زوال نعمتها و بر باد رفتن حكومتها و ويرانى آباديها، هميشه جنبه تدريجى ندارد بلكه گاهى در يك ساعت و حتى در يك لحظه همه چيز دگرگون مى شود و تاريخ بشر مملوّ است از اين صحنه هاى وحشت آور و عبرت انگيز.

   با اين حال چگونه عاقل مى تواند به آن دل ببندد ؟ و بر نعمتهايش تكيه كند ؟ از اقبال دنيا شاد و از ادبارش غمگين شود ؟

   و در ادامه اين بحث، مطلب را به صورت سؤال مطرح مى كند، تا پاسخ آن از درون دل هاى مخاطبين برخيزد و اثر عميق خود را بگذارد، مى فرمايد : «چه ارزشى دارد سرايى كه همچون عمارتهاى فرسوده در حال فروريختن است ! و چه خوبى دارد، عمرهايى كه همچون زاد و توشه (مختصر) پايان مى گيرد، و زندگى هايى كه همچون ايّام سفر به آخر مى رسد !» (فَمَا خَيْرُ دَار تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ، وَعُمُر يَفْنَى فِيهَا فَنَاءَ الزَّادِ، وَمُدَّة تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّيْرِ !).

   امام (عليه السلام) در اين سه تشبيه، نهايت فصاحت و بلاغت را بكار برده است :

   نخست دنيا را به خانه كهنه و فرسوده اى تشبيه مى كند كه ديوارهايش شكافته و سقفهايش در حال فروريخش شكست.

   وعمر انسان را به سفره اى تشبيه مى كند كه گروهى بر سر آن مى نشينند و


1. «عتيد» از مادّه «عتاد» (بر وزن جواب) به معنى مهيّا و فراهم شدن است و گاه به معنى ذخيره كردن نيز مى آيد.

[71]

در مدّتى كوتاه هر چه در آن است مى خورند و خالى مى شود.

   ومدّت بقاء انسان را در اين جهان به سفرهاى كوتاهى تشبيه مى كند كه مسافر تا گرم راه رفتن مى شود پايان مى پذيرد.

   و سرانجام در آخرين جمله از اين بخش خطبه، همگان را مخاطب ساخته و سه دستور مهمّ به آنها مى دهد و مى فرمايد : «آنچه را خداوند بر شما واجب كرده است جزءِ خواسته هاى خويش قرار دهيد و از او بخواهيد كه براى اداى حقوقى كه از شما خواسته است ياريتان كند و بيش از آن كه به سوى مرگ فراخوانده شويد، دعوت مرگ را به گوش هاى خويش برسانيد (و آماده شويد)» (اجْعَلُوا مَا افْتَرَضَ اللهُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِكُمْ، وَاسْأَلُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقِّهِ مَا سَأَلَكُمْ. وَأَسْمِعُوا دَعْوَةَ الْمَوْتِ آذَانَكُمْ قَبْلَ أَنْ يُدْعَى بِكُمْ).

   در نخستين دستور به مردم سفارش مى كند كه حدّ اقل واجبات الهى را به اندازه خواسته هاى شخصى خود، ارج نهند و در انجام آن كوشا باشند نه اين كه خواسته هاى دنيوى خودرا در متن قرار دهند و واجبات الهى را در حاشيه.

   اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور اين است كه توفيق انجام واجبات الهى را از خواسته هاى خود در پيشگاه خدا قرار دهيد ولى معنى اوّل مناسبتر به نظر مى رسد زيرا در جمله دوّم به اين معنى، اشاره شده كه مى فرمايد از او بخواهيد كه در اداء حقش شما را يارى كند بنابراين تفسير هر دو جمله تكرار يك مفهوم خواهد بود.

   جمله سوّم اشاره به آمادگى براى استقبال از مرگ است از طريق اداء حقوق مردم و توبه از گناه و جبران ما فات، چرا كه در غير اين صورت، مرگ غافلگيرانه دامان انسان را مى گيرد و به سوى جهانى كه هيچ آمادگى براى ورود به آن ندارد پيش مى برد.

* * *

[72]

 

[73]

 

بخش دوّم

   إنَّ الزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا تَبْكِي قُلُوبُهُمْ وَإنْ ضَحِكُوا، وَيَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَإنْ فَرِحُوا، وَيَكْثُرُ مَقْتُهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَإنِ اغْتَبَطُوا بِمَا رُزِقُوا. قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ الاْجَالِ، وَحَضَرَتْكُمْ كَوَاذِبُ الاْمَالِ، فَصَارَتِ الدُّنْيَا أَمْلَكَ بِكُمْ مِنَ الاْخِرَةِ، وَالعَاجِلَةُ أَذْهَبَ بِكُمْ مِنَ الاْجِلَةِ، وَإنَّمَا أَنْتُمْ إخْوَانٌ عَلَى دِينِ اللهِ، مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ إلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ، وَسُوءُ الضَّمَائِرِ. فَلاَ تَوَازَرُونَ وَلاَ تَنَاصَحُونَ، وَلاَ تَبَاذَلُونَ وَلاَ تَوَادُّونَ.

 

ترجمه

   زاهدان در دنيا، قلوبشان مى گريد گر چه ظاهراً بخندند، سخت محزون و غمگين اند گر چه ظاهراً شادمانى كنند، و نسبت به خود (و وضع اخلاقى و كمى طاعات خويش) سخت خشمگين اند هر چند به خاطر روزى هاى فراوانى كه به آنها داده شده در پيشگاه خدا شاكرند.

   ياد مرگ از دل هايتان پنهان شده و آمال و آرزوهاى دروغين در برابر شما حاضر گشته، از اين رو سلطه دنيا بر شما بيش از آخرت شده و زندگانى زودرس دنيا شما را از حيات جاودانى آخرت بيرون برده است. شما همگى در اسلام و دين خدا برادر (و برابر) هستيد و تفرقه و اختلاف در ميان شما تنها به سبب آلودگى درون و سوء نيت هاست به همين دليل نه به يكديگر كمك مى كنيد، و نه همديگر را نصيحت، و نه بذل و بخشش به هم داريد، و نه به يكديگر مهر مىورزيد !

* * *

[74]

شرح و تفسير

وصف زاهدان در دنيا

   امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به سه نكته اشاره مى فرمايد كه تأكيد و تكميلى است بر بخش گذشته اين خطبه، و مقدمه اى است بر بخش آينده.

   نخست به سراغ توصيف زاهدان در دنيا مى رود تا با مقايسه كردن حال مخاطبين با حال آنها وضع هر كس روشن شود و در اين جا براى زاهدان سه ويژگى مى شمرد، مى فرمايد : «زاهدان در دنيا قلوبشان مى گريد گر چه ظاهراً بخندند» (إنَّ الزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا تَبْكِي قُلُوبُهُمْ وَإنْ ضَحِكُوا).

   «و سخت محزون و غمگين اند گر چه ظاهراً شادمانى كنند» (وَيَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَإنْ فَرِحُوا).

   «ونسبت به خود سخت خشمگين هستند (و از وضع اخلاقى و طاعات خود را راضى نيستند) هر چند به خاطر روزى هاى فراوانى كه به آنها داده شده در پيشگاه خداوند شاكرند» (وَيَكْثُرُ مَقْتُهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَإنِ اغْتَبَطُوا(1) بِمَا رُزِقُوا).

   آرى چشم هاى قلب آنها گريان است به خاطر نقايص و كمبودهايى كه در خود مى بينند و لغزش هايى كه احياناً از آنها سرزده، هر چند براى حفظ آداب اجتماعى و اخلاقى ظاهراً شاد و خندان باشند. آنها بر گذشته خويش تأسف مى خورند و از فرصت هايى كه در دست داشته اند و از آن استفاده نكرده اند


1. بسيارى از شارحان نهج البلاغه جمله «اُغْتُبِطُوا» را طبق بعضى از نسخه ها به صورت مجهول خوانده اند و آن را به معنى مورد غبطه واقع شدن تفسير كرده اند و بعضى آن را به صورت فعل معلوم آورده اند و مفهومى شبيه آنچه گفته شد از آن فهميده اند در حالى كه با مراجعه به متون لغت روشن مى شود كه «اغتباط» به معنى ديگرى است و آن خوشحال بودن و شكر خدا را در برابر نعمت ها به جاى آوردن است. (به لسان العرب و قاموس و لغات ديگر مراجعه شود).

[75]

غمگين اند، هر چند در ظاهر شاد و مسرورند و آنها از يكسو در برابر مواهب مادى و معنوى الهى زبان به شكر و ثناى او مى گشايند ولى از سوى ديگر خودرا به خاطر كوتاهى در بهره گيرى صحيح از اين نعمت ها ملامت و سرزنش مى كنند.

   و در يك جمله، آنها همواره در مقام نقد خويشتن و اصلاح كاستى ها و كمبودهاى معنوى خود هستند وهمين امر سبب حركت تكاملى آنها به سوى خداست و هرگز راضى به وضع موجود نيستند كه سبب ركود يا عقب گردشان شود.

   و در نكته دوّم وضع مخاطبين خودرا تشريح مى كند تا با زاهدان، خودرا مقايسه كنند و به عيوب خويش واقف شوند و براى آنها نيز سه وصف بيان مى فرمايد، مى گويد : «ياد مرگ از دل هايتان پنهان شده و آمال و آرزوهاى دروغين در برابر شما حاضر گشته از اين رو سلطه دنيا بر شما بيش از آخرت شده، و زندگانى زودرس دنيا، شما را از ياد حيات جاودانى آخرت بيرون برده است» (قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ الاْجَالِ، وَحَضَرَتْكُمْ كَوَاذِبُ الاْمَالِ، فَصَارَتِ الدُّنْيَا أَمْلَكَ بِكُمْ مِنَ الاْخِرَةِ، وَالعَاجِلَةُ أَذْهَبَ بِكُمْ مِنَ الاْجِلَةِ).

   آرى ! آن كس كه سر آمد عمر و پايان زندگى زودگذر دنيا را به فراموشى بسپارد، و دل را در گرو سراب آرزوهاى دروغين قرار دهد، دنيا بر عقل و فكر او چيره مى شود و آخرت را از ياد مى برد، و چنين كسى آمادگى براى آلودگى به هر گناه و فسادى دارد و بهترين طعمه شيطان و هواى نفس است.

   و در پايان اين بخش از خطبه، چنين نتيجه مى گيرد كه «شما همگى در اسلام و دين خدا برادر (و برابر) هستيد و تفرقه و اختلاف در ميان شما تنها به سبب آلودگى درون و سوء نيت هاست به همين دليل، نه به يكديگر كمك

[76]

مى كنيد، نه همديگر را نصيحت، و نه بذل و بخشش به هم داريد و نه به يكديگر مهر مىورزيد» (وَإنَّمَا أَنْتُمْ إخْوَانٌ عَلَى دِينِ اللهِ، مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ إلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ، وَسُوءُ الضَّمَائِرِ. فَلاَ تَوَازَرُونَ(1) وَلاَ تَنَاصَحُونَ، وَلاَ تَبَاذَلُونَ وَلاَ تَوَادُّونَ).

   اشاره به اين كه زمينه هاى وحدت از طريق اخوت اسلامى در ميان شما موجود است امّا اختلافات به خاطر تعصب ها، كينه و حسد و حبّ دنيا و تنگ نظرى ها بر آن غلبه كرده است و رشته وحدت را كه سبب امنيّت داخل و پيروزى بر دشمنان خارجى است از هم گسسته است به همين دليل بركات اجتماع كه همكارى و خدمات متقابل و پيوندهاى دوستى و برادرى است از شما قطع شده است.

   اين تعبير اشاره روشنى به اين حقيقت دارد كه حبّ دنيا و خبث باطن و سوء نيّت و اخلاق نه تنها آخرت را بر باد مى دهد بلكه صحنه جامعه بشرى را كانونى از ناامنى و انواع تزاحم ها و كشمكش ها مى سازد كه در آن خبرى از همدلى و محبّت و همكارى و صميميّت نيست.

* * *

 


1. «لا توازرون» از مادّه «موازرة» به معنى تعاون و همكارى است.

[77]

 

بخش سوّم

   مَا بَالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنْيَا تُذْرِكُونَهُ، وَلاَ يَحْزُنُكُمُ الْكَثِيرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ ! وَيُقلِقُكُمُ الْيَسِيرُ مِنَ الدُّنْيَا يَفُوتُكُمْ، حَتَّى يَتَبَيَّنَ ذِلكَ فِي وُجُوهِكُمْ، وَقِلَّةِ صَبْرِكُمْ عَمَّا زُوِيَ مِنْهَا عَنْكُمْ ! كَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِكُمْ، وَكَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاق عَلَيْكُمْ. وَمَا يَمْنَعُ أَحَدَكُمْ أَنْ يَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا يَخَافُ مِنْ عَيْبهِ، إلاَّ مَخَافَةُ أَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ. قَدْ تَصَافَيْتُمْ عَلَى رَفْضِ الاْجِلِ وَحُبِّ الْعَاجِلِ، وَصَارَ دِينُ أَحَدِكُمْ لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ، صَنِيعَ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ، وَأَحْرَزَ رِضَى سَيِّدِهِ.

 

ترجمه

   شما را چه شده كه با تحصيل مقدار كمى از دنيا مسرور و خوشحال مى شويد، ولى هرگز محروم شدن از مقدار فراوانى از آخرت، شما را غمگين نمى كند ؟ ! از دست رفتن مقدار ناچيزى از متاع دنيا شما را سخت پريشان مى سازد به گونه اى كه آثارش در چهره هايتان نمايان مى شود، و به خاطر آنچه از دست داده ايد بى تابى مى كنيد، گويى اين جا سراى اقامت جاودانه شماست و متاع دنيا هميشه براى شما باقى مى ماند.

   كسى از شما نمى تواند عيب خطرناك برادر خودرا (به منظور اصلاح و نهى از منكر) بازگو كند چرا كه مى ترسد برادرش نيز همان عيب را درباره او بازگويد ! (گويى) همگى دست به دست هم داده ايد كه آخرت را كنار بگذاريد و به دنيا عشق ورزيد و دين شما لقلقه زبانتان شده و كارتان شبيه كار كسى است كه گويى تمام وظيفه خودرا انجام داده و رضايت مولاى خويش را فراهم ساخته

[78]

است (در حالى كه شما نه تنها انجام وظيفه نكرده ايد بلكه خشم مولاى خودرا فراهم ساخته ايد).

 

شرح و تفسير

باز هم سرزنش دنياپرستان

   در اين بخش كه آخرين بخش خطبه است امام (عليه السلام) بار ديگر دنياپرستان را مخاطب قرار داده و با سرزنشها و ملامتهاى توأم با استدلال، براى بيدار ساختن آنها كوشش مى كند، نخست مى فرمايد : «شما را چه شده كه با تحصيل مقدار كمى از دنيا مسرور و خوشحال مى شويد ولى هرگز محروم شدن از مقدار زيادى از آخرت، شما را غمگين نمى كند، از دست رفتن مقدار ناچيزى از متاع دنيا شما را سخت پريشان مى سازد به گونه اى كه آثار آن در چهره هايتان نمايان مى شود و به خاطر آنچه از دست داده ايد بى تابى مى كنيد، گويى اين جا سراى اقامت هميشگى شماست و متاع دنيا هميشه براى شما باقى مى ماند» (مَا بَالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنْيَا تُدْرِكُونَهُ، وَلاَ يَحْزُنُكُمُ الْكَثِيرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ ! وَيُقلِقُكُمُ الْيَسِيرُ مِنَ الدُّنْيَا يَفُوتُكُمْ، حَتَّى يَتَبَيَّنَ ذِلكَ فِي وُجُوهِكُمْ، وَقِلَّةِ صَبْرِكُمْ عَمَّا زُوِيَ(1) مِنْهَا عَنْكُمْ ! كَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِكُمْ، وَكَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاق عَلَيْكُمْ).

   آرى ! چنين است حال بسيارى از مردم دنيا كه از دست رفتن امور معنوى سبب پريشانى آنها نمى شود ولى كمترين ضرر مادى آنها را سخت پريشان


1. «زوى» از مادّه «زيّ» (بر وزن حيّ) به معنى جمع كردن و گرفتن و بردن و دور كردن است و با توجه به اين كه در عبارت بالا به صورت فعل مجهول و همراه با «عَنْ» ذكر شده به معنى دور كردن و از دست دادن مى باشد.

[79]

مى سازد، مثلاً اگر روزهاى متوالى نماز صبح آنها قضا شود هيچ مايه نگرانى آنها نيست يا اگر سالها از فيض عبادتهاى شبانه محروم بمانند غمى ندارند ولى گاهى چند درهم زيان، آنها را برآشفته مى كند و بر سر اطرافيان خود فرياد مى كشند كه چرا چنين شده است ؟

   اين تفاوت آشكار شرم آور، از يكى از دو چيز سرچشمه مى گيرد : يا ايمانها نسبت به آخرت و وعده هاى الهى ضعيف است و آن را حلواى نسيه مى دانند كه به خاطر آن چشم از سكّه نقد نمى پوشند، و يا على رغم ايمانشان به آخرت آن قدر هوا و هوسها بر قلب و روح آنها چيره شده و غفلت آنها را فراهم آورده كه جز متاع دنيا و لذّات زودگذر و گاه موهوم و خيالى را، نمى بينند.

   و در ادامه اين سخن به يكى ديگر از نقطه هاى ضعف دنياپرستان اشاره كرده مى فرمايد : يكى از بدبختيهاى شما اين است كه : «كسى از شما نمى تواند عيب خطرناك برادر خود را (به منظور اصلاح و نهى از منكر) بازگو كند چرا كه مى ترسد برادرش نيز همان عيب را درباره او بازگويد» (وَمَا يَمْنَعُ أَحَدَكُمْ أَنْ يَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا يَخَافُ مِنْ عَيْبهِ، إلاَّ مَخَافَةُ أَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ).

   اشاره به اين كه شما با داشتن آن همه عيوب كه از دنياپرستى ناشى مى شود، از اصلاح يكديگر به وسيله تذكّرها و اندرزها محروم هستيد، چرا كه هيچ يك از شما جرأت نمى كنيد در اين مقام برآييد چون مى ترسيد شما را سرزنش كنند كه اگر اين كار و آن كار بد است چرا خود آلوده ايد ؟ و اگر شما طبيب هستيد چرا نخست سرخود را دوا نمى كنيد ؟ و آيا صحيح است كه ديگها روسياهى را بر ديگچه ها عيب بگيرند ؟ !