بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب حدیث بی کم و بیشی, محمدکاظم محمدى باغملایى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     h01 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h02 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h04 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h05 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h06 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h07 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h08 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h09 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h10 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h11 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h12 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h13 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h14 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h15 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h16 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h17 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h18 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h19 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h20 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h21 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h22 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h23 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h24 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h25 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h26 - شرح گلشن راز - حديث بى كم و بيشى
     h27 - اخلاق معاشرت
     h28 - اخلاق معاشرت
     h29 - اخلاق معاشرت
 

 

 
 
back pagefehrest pagenext page

شيخ: آن جهانى كه پيدا و ظاهر نيست كدام عالم است كه يك روز آن به اندازه يك سال اين جهان مى باشد؟
167) همين نبود جهان آخر كه ديدى ----- نه ما لا تبصرون آخر شنيدى
عالم تنها عالم شهادت و همين جهان ظاهر كه مى بينى نمى باشد، بلكه عالمهاى ديگرى نيز وجود دارد كه به وسيله حواس ادراك نمى شوند. آيا از كلام الهى نشنيدى كه آن عالم ها به چشم ظاهر - چشم سر - ديده نمى شوند؟ و خداوند به دو

ــــــــــــــــــــــــــــ
1. واقعه، آيه 10 ، 11.
2. اعراف، آيه 46.

[125]

عالم غيب و شهادت قسم ياد كرده است كه «فلا اقسم بما تبصرون و ما لا تبصرون»(1)يعنى نه چنان است كه مى پندارند، سوگند مى خورم به آنچه مى بينند و آنچه كه نمى بينند.(2)
168) بيا بنما كه جابلقا كدام است ----- جهان شهر جابلسا كدام است
در قصص و تواريخ آمده است كه جابلقا شهرى است بسيار بزرگ در مشرق و جابلسا نيز شهرى است بسيار بزرگ در مغرب. اما به اعتقاد شيخ محمد لاهيجى، جابلقا عالم مثالى است، كه در جانب مشرق ارواح واقع است و برزخ است ميان عالم غيب و عالم شهادت. و جابلسا عالم مثال و عالم برزخ است كه ارواح بعد از جدا شدن از تن به آنجا روند بنابراين جابلقا مرتبه الهى است و جابلسا مرتبه انسانى و هستى انسان است.
169) مشارق با مغارب هم بينديش ----- چو اين عالم ندارد از يكى بيش
مشارق و مغارب = مشرق ها و مغرب ها مأخوذ از آيه «فلا اقسم بربّ المشارق و المغارب»(3) است. يعنى سوگند ياد مى كنم به پروردگار مشرق ها و مغرب ها.
شيخ: در مشارق و مغارب، انديشه و تأمل كن و ببين كه منظور از آن چيست؟ مشارق و مغارب جمع هستند و بيانگر اين است كه مشرق ها و مغرب هايى نيز در عوالم ديگر وجود دارد و حال آنكه در اين جهان كه عالم محسوس است يك مشرق و يك مغرب بيشتر وجود ندارد و از اين بيت معلوم مى شود كه غير از اين عالم ظاهر، عوالم غير محسوس ديگرى نيز وجود دارد كه در هر كدام از آنها آسمان و
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. الحاقه، آيه 38 و 39.
2. شرح گلشن راز، تصحيح دكتر جواد نور بخش، ص 76.
3. معارج، آيه 40.

[126]

آفتاب و ستاره موجود است.
170) بيان مثلهنّ از ابن عباس ----- شنو پس خويشتن را نيك بشناس
ابن عبّاس = از مفسّران صدر اسلام است.
مثلهنّ = مأخوذ از آيه «الله الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهنّ يتنزّل الامر بينهنّ»(1) است.
آنچه ابن عباس در آيه «مثلهنّ» آورده است كه «من اگر تفسير اين آيه بگويم مرا بكشند»(2) را خوب بشنو و خود را دقيق و نيكو بشناس زيرا آنچه كه حقيقت است تو نمى دانى.
171) تو در خوابى و اين ديدن خيال است ----- هر آنچه ديده اى از وى مثال است
خيال = وهم، گمان، صورتى كه در خواب ديده شود.
مثال = عكس، تصوير
تو كه عالم را وجود حقيقى مى پندارى در خواب غفلت هستى و ديدن تو از عالم خيالى و باطل است و هر چه از عالم تو مى بينى در حقيقت عكس و مثال وجود حق است كه در موجودات عالم همچون آيينه اى نمايانگر است و غير حق، وجود ندارد.
172) به صبح حشر چون گردى تو بيدار ----- بدانى كان همه وهم است و پندار
حشر = در لغت به معنى جمع و در اصطلاح روز قيامت است. روزى كه همه در يك جا جمع مى شوند و به اعمال آنها رسيدگى مى شود.
وهم = خيال، به غلط تصور كردن، آنچه در خاطر بگذرد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. طلاق، آيه 12.
2. لاهيجى، شرح گلشن راز، ص 137.

[127]

مصراع اول اشاره به حديث نبوى «الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا»(1) دارد. در روز قيامت - حشر - هنگامى كه از خواب غفلت بيدار شوى،همه موجودات و ممكنات عالم كه متفرق بودند، جمع مى بينى و در آن لحظه است كه توحيد آشكار مى گردد و مى دانى كه وجود واحد بوده است كه تو به چشم كثرت مى ديده اى و موجوداتى را كه حقيقت مى پنداشتى، همه وهم و پندار بوده است و غير حق، وجودى نيست.
173) چو برخيزد خيال چشم احول ----- زمين و آسمان گردد مبدّل
اَحْوَل = دو بين، لوچ
مبدّل = دگرگونى، تغيير و تحوّل
هنگامى كه از پيش چشم شخص دو بين، حق ديدن موجودات، كه خيالى بيش نيست برداشته شود و براى او يقين شود كه هر چيزى كه در عالم مى بيند وجود حق است، در روز حشر زمين و آسمان تبديل به زمين و آسمانى ديگر مى شوند.
مصراع دوم اشاره به آيه «يوم تبدّل الارض غيرالارض والسّموات و برزوا لِله الواحد القهّار»(2) دارد.
174) چو خورشيد جهان بنمايدت چهر ----- نماند نور ناهيد و مه و مهر
خورشيد جهان = منظور تجلّى ذات حق است.
مهر = آفتاب
هنگامى كه تجليّات ذات حق همچون خورشيد تابناك در قلب پاك سالك راه حق كه همچون آيينه است خود را بنماياند، در برابر نور خيره كننده او، نور زهره و
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. مردم در خوابند و چون بميرند بيدار مى شوند.
2. ابراهيم، آيه 48، يعنى (روزى كه زمين تبديل مى شود به غير اين زمين و آسمانها نيز به همين صورت و آشكار شوند به پيشگاه خداى يگانه غايب).

[128]

ماه و آفتاب نمودى ندارند و به عدم باز مى گردند.
اين بيت ناظر بر آيه «اذا الشّمس كوّرت و اذا النّجوم انكدرت»(1) است.
175) فتد يك تاب از آن بر سنگ خاره ----- شود چون پشم رنگين پاره پاره
اگر يك تاب از نور تجلّيّات ذات حق بر سنگ خاره بيفتد، اين سنگ سخت از هيبت آن نور همچون پشم رنگين، پاره پاره و متلاشى مى شود.
مصراع دوم ناظر بر آيه «و تكون الجبال كالعهن المنفوش»(2) است.
176) بدان اكنون كه كردن مى توانى ----- چو نتوانى چه سود آنگه كه دانى
اى سالك اكنون سرمايه جوانى و اسباب اين سير و سلوك در راه حق را مهيّا دارى مى توانى كمالات انسانى را بدست آورى و به مقصود آفرينش برسى. اما هنگامى كه نيروى جوانى به ضعف و پيرى گرايد، از سير در راه حق و رياضت كه اسباب آن است باز مى مانى و هرگز به مقصود آفرينش نخواهى رسيد. و دانستن اينكه تحصيل كمالات انسانى در جوانى برايت فراهم بوده و تو در راه حق گام برنداشته اى به جز حسرت و ندامت فايده اى ندارد.
177) چه مى گويم حديث عالم دل ----- تو را اى سرنشيب و پاى در گل
حديث عالم دل = عروج به عالم معنى و مشاهده انوار و تجليات الهى است.
اى انسان تو كه از مراتب كمالات انسانى باز مانده اى و پاى سير و سلوك تو در منجلاب لذات جسمانى و شهوات نفسانى فرو رفته است، چگونه با تو حديث رفتن به عالم ملكوت و رسيدن به حقيقت ذات احدى باز گويم؟
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. تكوير، آيه 1 و 2(هنگامى كه خورشيد خاموش و درهم پيچيده شود و ستاره ها تاريك گردند).
2. قارعه، آيه 5، (روزى كه كوهها مانند پشم و پنبه زده شده مى شود).

[129]

«اهل دل شو يا كه بنده اهل دل ----- ورنه همچون خر فرو مانى به گل
هر كه را دل نيست او بى بهره است ----- در جهان از بى نوايى شهره است
رو به اسفل دارد او چون گاو و خر ----- نيستش كارى به جز از خواب و خور
حق همى گويد كه ايشان فى المثل ----- همچو گاوند و چو خر بل هم اضلّ»(1)
178) جهان آن تو و تو مانده عاجز ----- ز تو محروم تر كس ديد هرگز؟
اى انسان جهان را براى تو آفريده اند تا همه در اختيار تو باشند اما تو به لذات دنيوى و شهوات نفسانى آنچنان مشغول گشته اى كه حق را از ياد برده و تابع نفس امّاره شده اى. پس محروم تر و بينواتر از تو در بين موجودات كسى نديده است.
179) چو محبوسان به يك منزل نشسته ----- بدست عجز پاى خويش بسته
همچون كسانى كه زندانى شده و گويى پاى آنها با زنجير بسته شده است و قدرت حركت ندارند كه خود را از حبس و زنجير نجات دهند در منزل تقليد و پيروى از هواى نفس گرفتار شده و پاى سير و سلوك خود، بدست عجز بسته و پندارى كه از اين قيود رهايى نخواهى يافت. تعلقات دنيوى و شهوات جسمانى همچون زنجيرى پاى سالك را بسته و توان حركت را از او گرفته است و از رسيدن به حق باز داشته  است.
180) نشستى چون زنان در كوى ادبار ----- نمى دارى ز جهل خويشتن عار
ادبار = بدبختى
عار = ننگ، شرم
جهل = نادانى، غفلت
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. لاهيجى، شرح گلشن راز، ص 144

[130]

همچون زنان به علت هواهاى نفسانى و لذّات دنيوى از توجه به حق باز مانده و در كوى بدبختى منزل گزيده اى و فريفته رنگ و روى فريبنده دنياى ظاهر گشته اى، پاى سير در طلب كمالات معنوى بيرون نمى گذارى و از جهل و نادانى خود شرم  ندارى.
181) دليران جهان آغشته در خون ----- تو سر پوشيده ننهى پاى بيرون
دليران جهان = طالبان قرب الهى كه سالكان راه طريقت هستند.
سرپوشيده = پرده تقليد بر سر انداخته.
سالكان راه حق پيوسته با نفس امّاره خود درگير و در جدال هستند و به موجب حديث «اعدا عدوّك نفسك التى بين جنبيك»(1) نفس خود را دشمن خود پنداشته و با او در جنگ هستند و تو پرده تقليد بر سر انداخته و چون زنان پاى از خانه هواهاى نفسانى بيرون نمى گذارى و خود را از دست تعلقات دنيوى رها نمى سازى.
182) چه كردى فهم از اين دين العجايز ----- كه بر خود جهل مى دارى تو جايز
عجايز = جمع عجوزه، پيرزنان
دين العجايز = اشاره دارد به حديث «عليكم به دين العجايز»(2)، دين فلاسفه نيز گويند. «مقصود از حديث فوق اين است كه انسانها در شناخت جوهر دين به فطرت رجوع كنند. و از همان راه كه پيرزن نخ ريس به وجود خدا ايمان آورد، ايمان بياورند پس حديث دين العجايز را نبايد بهانه دورى از علم و معرفت كرد.»(3)
شيخ: از دين العجايز چه فهميده اى و چه استنباطى دارى كه جهل و نادانى را بر
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. دشمن ترين دشمنان تو نفس تو است كه بين دو پهلوى تو است.
2. بر شما باد دين پيرزنان.
3. شرح گلشن راز(باغ دل)، ص 138.

[131]

خود جايز مى دانى و در معرفت و شناخت حقيقت خداوند نمى كوشى؟ شايد چنين فهم كرده اى كه چون عجايز قدرت تفكر و استدلال ندارند، شما نيز به دين آنها باشيد و از آنها تقليد كنيد. در حالى كه چنين نيست و معنى حقيقى حديث آن است كه عجايز چون تابع هواى نفس نيستند از طريق آنها متابعت كنيد نه اينكه از آنها تقليد محض كنيد.
183) زنان چون ناقصات عقل و دينند ----- چرا مردان ره ايشان گزينند؟
مصراع اول اشاره به حديث نبوى «هُنّ ناقصات العقل و الدّين»(1) دارد. چون حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)فرموده است: زنان در عقل و دين ناقص اند پس مقصود از «عليكم به دين العجايز» اين نيست كه شما در دين تابع پيرزنان باشيد بلكه مراد آن است كه در پيروى نكردن از هواى نفسانى مثل آنها باشيد.
184) اگر مردى برون آى و نظر كن ----- هر آنچ آيد به پيشت زان گذر كن
مرد = مرد راه حق، سالك، در مقابل زن آمده كه تابع هواى نفسانى است.
اى سالك چنانچه خود را بريده از تعلقات مادى و لذات دنيوى مى دانى براى سفر به عالم معنوى و رسيدن به حضرت حق آماده شو و از پيروى هواهاى نفسانى، خود را نجات بده و در راه طلب پاى بگذار و از مراتب دنيا و از هر آنچه تو را از حق  باز مى دارد گذر كن و در هيچ مرتبه و منزلى كه تو را مشغول به خود مى سازد، توقف مكن.
185) مياسا يك زمان اندر مراحل ----- مشو موقوف همراه رواحل
مراحل = جمع مرحله، مراتب دنيا
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. زنان در عقل و دين نقصان دارند.

[132]

رواحل = جمع راحله، كاروانيان، قافله ها
موقوف = ايستاده، باز داشته شده.
اى سالك در هيچ مرتبه و منزلى كه ميان بنده و حق وجود دارد و بايد طى شود تا به مقصد حقيقى برسى، يك لحظه نيز توقف مكن و به نفس آسايش نده و بدون شيخ كامل و راهنما، همراه كاروانيان مرو زيرا بدون مربى، سير و سلوك ميسّر نخواهد بود.
186) خليل آسا برو حق را طلب كن ----- شبى را روز و روزى را به شب كن
خليل = لقب حضرت ابراهيم(عليه السلام) است و در لغت به معنى دوست مخلص و پاك.
در طلب حق همچون ابراهيم(عليه السلام) مقيّد به تقليد «انّا وجدنا آباءنا» مشو و در طلب حق و ياد حق شب و روز را تفاوت مدان و شب را روز و روز را شب كن و يك لحظه از ياد او غافل مباش.
187) ستاره با مه و خورشيد اكبر ----- بود حسّ و خيال و عقل انور
اين بيت اشاره به آيه «و كذالك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين فلمّا جنّ عليه الليل رَءا كوكبا...»(1) دارد.
ستاره مثل حسّ مشترك و ماه مثل خيال و آفتاب مثل عقل است آنها رمزهايى از مراتب مادى هستند. و از نظر زيبايى كلام شيخ «لف و نشر مرتب» را مراعات نموده است.
مناسبت بين هر كدام از موارد گفته شده كاملاً مشخص است. مثلاً نور عقل كه موجب از بين بردن تاريكى جهل و نادانى وجود انسان مى شود، همچون نور
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. انعام آيه 75 و 76.

[133]

خورشيد اكبر ـ آفتاب ـ است كه موجب روشنايى جهان و محو ظلمت از كاينات مى گردد. با توجه به معنى آيه، حاصل كلام شيخ در بيت اين است كه: «چون شب شد و ابراهيم ستاره را ديد گفت او خداى من است و چون ستاره ناپديد و تاريك گرديد، گفت اين شايسته خدايى نيست. پس در ماه نظر كرد و او را خدا خواند. سپس در خورشيد نظر نمود و چون بزرگتر بود آن را خدا خواند. ولى چون ماه و خورشيد غروب كردند گفت اينها هيچكدام خدايى را نشايد، بلكه كسى را مى پرستم كه آفريدگار همه آسمان و زمين است.»(1) پس با پيروى از حضرت ابراهيم(عليه السلام)به صورت هاى ظاهرى و حواسّ و عقل نبايد توجه نمود و تنها نظر به قادر مطلق باشد.
همچنين «به عقيده شبسترى ستاره و ماه و خورشيد به ترتيب رمزهايى از مراتب حس، خيال و عقل در آدمى است و عبور ابراهيم از افول كنند گان در واقع عبور او از اين مراتب درونى و رسيدن به مرحله كشف حق در باطن خويش است.»(2)
188) بگردان زان همه اى راهرو روى ----- هميشه لا احب الآ فلين گوى
راهرو = سالك راه حق، طالب حقيقت
لااحب الآفلين = من غروب كنندگان را دوست نمى دارم.
بگردان روى = روى بگردان.
مصراع دوم ناظر بر آيه «فلمّا جن عليه الّيل رَءا كوكباً قال هذا ربى فلمّا افل قال لا احب الآ فلين(3)» مى باشد.
اى سالك در راه رسيدن به حق، از هر آنچه كه حجاب و مانع است روى بگردان
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. شرح گلشن راز، ص 152.
2. توضيح ابياتى از گلشن راز(دست نوشته ها).
3. انعام، آيه 76.

[134]

و همچون حضرت ابراهيم(عليه السلام)به ستاره و ماه و خورشيد كه همه غروب مى كنند و از حواس ظاهرى هستند توجه مكن و به هيچ مرتبه اى از تعيّنات مادى دل مبند و به حكم «لا احب الآفلين» از همه آنها روى برگردان.
189) و يا چون موسى عمران در اين راه ----- برو تا بشنوى انى انا الله
مصراع دوم ناظر بر آيه «نودى من شاطىء الواد الأيمن فى البقعة المباركة من الشجرة ان يا موسى انى انا الله رب العالمين»(1) است.
در طلب حق و رسيدن به قرب الهى همچون حضرت ابراهيم(عليه السلام)از تعلّقات دنيوى و تعيّنات مادى روى بگردان و همچون حضرت موسى(عليه السلام)در راه حق چندان برو كه تجليّات انوار الهى را در صورت هاى حسّى مشاهده كنى.
بشنود انى انا الله چون كليم از هر درخت ----- هر كه او بر طور دل از بهر مقيات آمدست
190) تو را تا كوه هستى پيش باقى است ----- جواب لفظ اَرِنى،لَن تَرانى است
كوه هستى = وجود انسانى، كه حجاب ميان سالك و حق است.
مصرع دوم اشاره به آيه «و لمّا جاءَ موسى لميقا تنا و كَلَّمَهُ ربه قال رب ارنى انظر اليك قال لن ترانى»(2) دارد. يعنى چون موسى(عليه السلام)به وعده گاه ـ كوه طور ـ آمد و پروردگارش با او سخن گفت، موسى(عليه السلام)گفت: اى خداى من، خود را به من نشان بده تا به تو بنگرم. خداوند گفت: هرگز مرا نخواهى ديد.
اى سالك تا هستىِ تو ـ وجود ـ پيش تو باقى است و دلبستگى به آن دارى اين هستى همچون كوهى بين تو و حق پرده انداخته و مانع رسيدن انوار تجلّيات حقّ بر
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. قصص، آيه30، و چون موسى به نزديك آن آتش آمد، از كرانه راست رودخانه در جايگاه با بركت از ميان درخت آواز داده شد، اى موسى بدرستى كه منم خدا پروردگار جهانيان.
2. اعراف، آيه 143.

[135]

دل تو مى باشد. و به همين خاطر وقتى كه او را مى خوانى و مى خواهى كه خودش را به تو نشان دهد از حق پاسخ مى شنوى كه هرگز مرا نخواهى ديد.
191) حقيقت كهربا، ذات تو كاه است ----- اگر كوهِ تويى نبود چه راه است
حقيقت = مقصود حق است.
ذات = هستى
كهربا = كاه ربا
كوه تويى = كوه انانيت،خودخواهى، تعيّن
حقيقت مثل كهربا است و هستى تو همچون كاه است. بنابراين همان طور كه كهربا به آسانى كاه را بسوى خود مى كشد كشش حق نيز مى تواند تو را جذب كند.
امّا تعيّنات و تعلّقات مادى تو، مانع اين كشش مى شود و اگر كوه تويى كه همان  تعلّقات وجود تو است از ميان برداشته شود بين تو و حق فاصله اى وجود نخواهد  داشت.
«قرب نى بالا و پستى رفتن است ----- قرب حق از هستى خود رستن است»(1)
192) تجلّى گر رسد بر كوه هستى ----- شود چون خاك ره هستى زپستى
كوه هستى = اضافه تشبيهى است،هستى انسان به كوه تشبيه شده است.
اگر نور تجليّات ذات حق بر وجود سالك بتابد هستى و وجود همچون خاك راه پست و ناچيز مى شود و محو ذات حق مى گردد. اين بيت اشاره به آيه «قال رب أرنى انظر اليك قال لن ترانى و لكن انظر الى الجبل فأن استقرّ مكانه فسوف ترانى فلمّا تجلّى ربّه للجبل جعله دكّا و خرّ موسى صعقا»(2)
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. لاهيجى، شرح گلشن راز، ص156.
2. اعراف، آيه 143.

[136]

چون حضرت موسى(عليه السلام)از خدا خواست جمال او را مشاهده كند از خدا شنيد كه: تو هرگز مرا نخواهى ديد پس برو نظر بر كوه كن اگر بعد از تجلّى من كوه بر جاى خود باقى بماند تو ما را خواهى ديد. پروردگار عالم چون بر كوه تجلّى نمود شكوه و عظمت آن تجلّى، كوه را پاره پاره كرد و موسى بيهوش شد و آن كوه كه به چشم حضرت موسى(عليه السلام)مى آمد، «هستىِ» موسى(عليه السلام)بود كه به شكل كوه ديده مى شد.
«اگر يك سر مو فراتر پرم ----- فروغ تجلّى بسوزد پرم»(1)
193) گدايى گردد از يك جذبه شاهى ----- به يك لحظه دهد كوهى به كاهى
گدايى = منظور سالك راه حق است،ياء گدايى ياء وحدت است.
شاهى = مرشد، راهنما، رهبر
كاه = وجود سالك است.
كوه = وجود مطلق است.
سالك و طالب حق به واسطه يك جذبه الهى كه تجلّى نور حق است،به مقام رهبرى و ارشادى خواهد رسيد و در يك لحظه «سالك از مقام سلوك و عبوديت به مقام ربوبيت مى رسد»(2)
194) برو اندر پى خواجه به اسراء ----- تفرّج كن همه آيات كبرى
خواجه = مقصود حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله)است.
اسراء = اشاره به سوره اسراءِ در قرآن درباره معراج حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)دارد.فعل ماضى است به معنى «سير داد».
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. بوستان سعدى، غلامحسين يوسفى، ص 36.
2. شرح گلشن راز، تصحيح دكتر كاظم دزفوليان، ص96

[137]

آيات كبرى = نشانه هاى بزرگ خدا
مصراع اول اشاره به آيه «سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى الذى باركنا حوله لنريه من آياتنا انّه هو السميع البصير»(1)
اى سالك تو نيز خود را از تعلّقات دنيوى و هواهاى نفسانى رهايى ده تا به همراهى حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) به عالم ملكوت عروج نمايى و همه آيات و نشانه هاى بزرگ خدا را مشاهده كنى و آنچه كه براى تو علم اليقين بوده است، حق اليقين گردد.
195) برون آى از سراى امّ هانى ----- بگو مطلق حديث من رآنى
اُمّ هانى = كنيه دختر ابوطالب، عموزاده حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) و همسر اوست،نامش فاخته است و مشهور است كه آن حضرت از خانه امّ هانى به معراج رفته است.
سراى امّ هانى = در نظر عرفا منظور عالم مادى است. سراى تلخ،خانه طبيعت جسمانى را گويند.
از سراى طبيعت جسمانى و از هواهاى نفسانى و قيود مادى بيرون آى و در مشاهده جمال حق فانى شو و وارث كمال معنوى حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) شو و حديث «من رآنى فقد رأى الحق»(2) را بگو و اين اشاره به بقاء بالله است.
196) گذارى كن زكاف كنج كونين ----- نشين بر قاف قرب قاب قوسين
كونين = دو كون، دو عالم، دنيا و آخرت، عالم صورت و معنى.
قاف = نام كوهى افسانه اى است و جايگاه سيمرغ مى باشد.در اصطلاح عرفا،رمز مقام بلند و مرتبه تجرّد از ماديات است.
قرب قاب قوسين = مقام الهى
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. أسراء، آيه 1.
2. هر كس مرا ديد خدا را ديده است.

[138]

قاب قوسين = «به قدر دو كمان، اشاره به بخشى از آيه 9 سوره نجم دارد. اين سوره درباره معراج حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) است كه به خداوند نزديك شد تا به جايى رسيد كه به اندازه دو كمان بيشتر با او فاصله نداشت.عارفان دو كمان را به دايره انسان كامل تفسير كرده اند.»(1)
شيخ معتقد است كه تا سالك از قيد تعيّنات مادى و جسمانى رها نشده باشد به مقام قرب الهى هرگز نخواهد رسيد. بنابراين سالك بايد از هر دو عالم ـ دنيا و عقبا ـ گذر كند و پاى بر سر اين دو عالم گذارد تا به حقيقت رسد و مرتبه بلند انسانى را بدست آورد.
197) دهد حق مر تو را هر چه كه خواهى ----- نمايندت همه اشياء كماهى
سالك راه حق هنگامى كه به مقام قرب الهى راه مى يابد همه اسماء و صفات او را در خود مشاهده مى كند و حقيقت اشياء همان طور كه هستند به او نشان داده مى شود و عارف به حقيقت مى گردد.
مصراع دوم اشاره به حديث نبوى «اللّهم ارنا الاشياء كما هى»(2) دارد.

قاعده در بيان تطبيق كتاب عالم با كتاب مُنْزَل

198) به نزد آنكه جانش در تجلّى است ----- همه عالم كتاب حق تعالى است
جان = روح، كه محل تجليّات انوار الهى است. ب1
سالكى كه به حق واصل گرديده و نور تجليّات خداوند در جان و دلش تابيده و
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. گلشن راز (باغ دل): ص 151.
2. خدايا به ما نشان بده چيزها را همانطور كه هستند.

[139]

حق را با ديده دل خود مشاهده كرده است و او را در هر چيزى مى بيند، به نظر او تمام عالم از ماده و معنى، كتاب حق تعالى محسوب مى گردند.
«ما جمله جهان مصحف ذاتت دانيم ----- از هر ورقى آيه وصفت خوانيم
با آنكه مدرّسيم در مكتب عشق ----- در معرفت كُنه تو ما نادانيم»(1)
و يا:
«برگ در ختان سبز در نظر هوشيار ----- هر ورقش دفترى است معرفت كردگار(2)
199) عرض اعراب، جوهر چون حروف است ----- مراتب هم چو آيات وقوف است
عرض = در علم منطق ماهيتى است كه قائم به غير است مانند سفيدى و دانايى.

back pagefehrest pagenext page
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation