خطاهاى شوهرت را ببخش
خطاهاى شوهرت را ببخش
به غير از معصوم همه كس خطا و لغزش دارد.دو نفر كه با همزندگى ميكنند و از جهتىتشريك مساعى و همكارى دارند بايد لغزشهاىيكديگر را ببخشند تا زندگى آنها ادامه پيداكند.اگر بخواهند در اين بارهسختگيرى كنند ادامه همكارى غير ممكن ميشود.دو نفر شريك،دو نفرهمسايه،دو نفر رفيق،دو نفر همكار،دو نفر زن و شوهر بايد در زندگىاجتماعى داراىگذشتباشند.هيچ زندگى اجتماعى به مقدار زندگىخانوادگى احتياج به گذشت ندارد.اگراعضاء يك خانواده بخواهند سختگيرى بعمل آورند و خطاهاى يكديگر را تعقيب كنند يازندگى آنها ازهم مىپاشد يا بدترين زندگى را خواهند داشت.
خانم محترم،ممكن است از شوهر شما خطا يا خطاهايى صادرشود.ممكن است از روى خشمو غضب به شما اهانت كند.ممكن استناسزائى از دهانش بيرون آيد.ممكن است از خودبيخود شده شما رابزند،ممكن استيك مرتبه به شما دروغ بگويد،ممكن است كارى راانجامدهد كه مورد پسند شما نباشد،از اين قبيل خطاها براى هر مردىامكان دارد،اگر بعدااحساس كردى كه از كردار خويش پشيمان شده او راببخش و موضوع را تعقيب نكن.اگرعذرخواهى كرد فورا قبول كن.اگرپشيمان شده ليكن زير بار عذرخواهى نمىرود در صددنباش مجرميت وىرا باثبات رسانى،زيرا به شخصيت او لطمه وارد ميشود،ممكن استدرصدد تلافى برآيد،خطاهاى شما را تعقيب كند،ممكن است كارتان بهنزاع و جدال و حتىجدائى بكشد اما اگر سكوت كردى و خطايش راناديده گرفتى در شكنجه وجدان قرارمىگيرد و به طور مسلم از كردارخويش پشيمان خواهد شد،آنگاه شما را يك زن با گذشتفهميده فداكارعاقل خواهد شناخت،مىفهمد كه به زندگى و خانواده و شوهرعلاقهمندهستى،قدر ترا مىشناسد و محبتش چند برابر خواهد شد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:«زن بد،عذر شوهرش رانمىپذيرد و خطاهايش رانمىبخشد (1) ».
حيف نباشد زن آنقدر كم گذشتباشد كه يك خطاى جزئىشوهرش را نتواند تحمل كند وبدان علت پيمان مقدس زناشويى را بر هم بزند؟!
«زنى به رئيس دادگاه حمايتخانواده گفت،شوهرم قبل از ازدواجبه من نگفت كهدمتسربازى را انجام نداده و اين موضوع را از منمخفى كرده بود.چند روز پيش متوجهشدم كه به همين زودى بايد بخدمتبرود.و من نمىتوانم با مردى كه به من دروغ گفتهزندگى كنم (2) ».
با خويشان شوهرت بساز
يكى از مشكلات زندگى،اختلاف زن و بستگان شوهر است.
اكثر زنها با مادر و برادر و خواهر شوهرشان ميانه خوبى ندارند،وبالعكس،پيوسته نزاع و قهرو دعوا دارند.از يك طرف زن كوشش ميكندشش دانگ شوهرش را تصاحب كند به طوريكهبه ديگرى حتى مادر وبرادر و خواهرش توجه نداشته باشد.سعى ميكند علاقه آنها را قطعكند،بدمىگويد،دروغ مىسازد،قهر و دعوا ميكند.از طرف ديگر مادر شوهر،خودش را مالكپسر و عروس ميداند.سعى ميكند به هر طور شده پسرشرا نگهدارد،نگذارد يك زن تازه وارد،شش دانگ او را تصاحب كند.
بدينمنظور به كارهاى عروس ايراد ميگيرد،بدگويى ميكند،دروغ جعلميكند.هر روز جنگ ودعوا دارند مخصوصا اگر در يك منزل زندگىكنند.اگر يكى از آنها يا هر دو نادان و لجبازباشند ممكن است كار بهجاهاى باريك حتى ضرب و خودكشى منتهى شود.ماهى نيست كهچندينعروس از دست مادر شوهر خويش خودكشى نكنند.شما مىتوانيد اخبارآنها را درجرائد بخوانيد.
از باب نمونه:«تازه عروسى...كه از بدرفتاريهاى مادر شوهرشبتنگ آمده بود خود را آتش زد (3) ».
«زنى به علتبدرفتارى و بهانهگيرى مادر شوهرش خودسوزىكرد (4) ».
آنها شب و روز در مبارزه و زورآزمايى هستند ليكن غم و غصه وناراحتى آن مال مرد است.
عمده اشكالش اينست كه دو طرف نزاع افرادى هستند كه مردنمىتواند به آسانى از آنهادستبردارد.از يك طرف همسرش را مىبيندكه از پدر و مادر چشم پوشيده و با صدها اميد وآرزو به خانه شوهر آمدهاست،آمده تا مستقل و صاحب خانه و زندگى باشد.وجدانش ميگويدبايداسباب خوشى و رضايتخاطر او را فراهم سازم و از وى حمايت كنم.بهعلاوه همسر دائمىو شريك زندگى اوست نمىتواند از حمايت او دستبردارد.از طرف ديگر فكر ميكند:پدر ومادرم سالها برايم زحمتكشيدهاند.با صدها اميد و آرزو بزرگم كردهاند،با سوادم نمودهاند،شغلبرايم تهيه كردهاند،زن برايم گرفتهاند،اميد و آرزو داشتهاند بهنگامناتوانى دستشان رابگيرم.خلاف وجدان است قطع رابطه كنم و اسبابناراحتى آنها را فراهم سازم.به علاوه،دنياهزار نشيب و فراز دارد،سختىو سستى دارد،بيمارى و ناتوانى دارد،گرفتارى و درماندگى دارد،دشمنىو دوستى دارد،تصادف و مرگ دارد.در اين مواقع حساس احتياج بهمددكار دارم و تنهاكسانيكه ممكن استبهنگام گرفتارى دستم را بگيرند و از خودم و خانوادهام حمايت كنندپدر و مادر و خويشانم مىباشند.در ايندنياى تاريك نمىتوانم بىپناه باشم و خويشانمبهترين پناهند.پسنمىتوانم از آنها دستبردارم.
در اينجاست كه يك مرد عاقل خودش را در بين دو محذور بزرگمشاهده ميكند.يا بايدگوش به حرف همسرش بدهد و دست از پدر و مادربردارد،يا مطابق ميل پدر و مادر رفتاركند و همسرش را برنجاند،وهيچيك از اين دو امر برايش امكان پذير نيست.
بدين جهت ناچار استبا هر دو بسازد.و تا حد امكان هر دو راراضى نگه بدارد.آن هم كار بسياردشوارى است.ليكن اگر زن حرف شنوو عاقل باشد و سرسختى و لجاجتبخرج ندهد حلمشكل آسان ميگردد.
از اين رهگذر است كه مرد از همسرش كه از همه كس به اونزديكتر و مهربانتر است انتظاردارد كه در حل اين مشكل به وى كمككند.عروس اگر در مقابل مادر شوهر قدرى تواضعكند،حالت تسليم بخودبگيرد،به او احترام كند،اظهار محبت نمايد،در كارها با او مشورتكند،گرم بگيرد،مانوس شود،استمداد كند همان مادر شوهر بزرگترين پشتيبانشخواهد شد.
انسان كه مىتواند با اخلاق خوش و اظهار محبتيك طائفه رادوست و غمخوار خويشگرداند آيا حيف نيست كه به واسطه لجاجت وتكبر و خودخواهى اين همه يار و ياور را ازستبدهد؟
آيا فكر نميكند كه در نشيب و فرازها و سختيها و گرفتاريهاىروزگار به يارى ديگران نيازمنداست،و در آن مواقع حساس كمتر كسى بهفكر انسان است،تنها خويشان و اقاربند كه بداد اومىرسند. آيا بهتر نيست كه با اخلاق خوش و مهربانى با خويشانش معاشرتو رفت و آمدكند تا از لذائذ انس و محبتبرخوردار گردد و يك طائفهدوست و پشتيبان واقعى داشته باشد؟
آيا سزاوار استبا بيگانگان طرح دوستى بريزد و دوست و رفيقپيدا كند ليكن با خويشان واقاربش قطع رابطه كند؟در صورتيكه به تجربهثابتشده كه در مواقع گرفتارى اكثر دوستانانسان را رها ميكنند ولىهمان خويشان متروك به ياريش مىشتابند،زيرا پيوند خويشى يكپيوندطبيعى است كه به آسانى بريده نمىشود.
در مثلهاى عاميانه گفته شده:خويش و اقوام اگر گوشت انسان رابخورند استخوانش را دورنمىريزند.
حضرت على عليه السلام فرمود:«انسان هيچگاه از خويشانشبىنياز نمىشود،و لو مال و اولادهم داشته باشد.به ملاطفت و احترام آنهااحتياج دارد.آنها هستند كه با دست و زبان از اوحمايت ميكنند.خويشان واقارب بهتر از او دفاع مىنمايند.در مواقع گرفتارى زودتر از ديگرانبهياريش مىشتابند.هر كس از خويشانش دستبكشد يك دست از آنهابرداشته ليكندستهاى زيادى را از دستخواهد داد (5) ».
خانم محترم،براى خوشنودى شوهرت،براى راحتى و آسايشخودت،براى اينكه يك طائفهدوست و حامى واقعى پيدا كنى،براى اينكهمحبوب شوهرت واقع شوى بيا و با خويشانشوهرت بساز.از لجاجت وخودخواهى و تكبر و جهالت دستبردار.عاقل و دانا باش.افكارشوهرت را پريشان نساز.فداكارى و شوهردارى كن تا نزد خدا و خلق محبوب باشى.
با شغل شوهرت بساز
هر كس شغلى و هر شغل لوازمى دارد:يكى راننده است كه اكثرعمرش را در راهها بسرمىبرد و نمىتواند مانند افراد ديگر هر شب بهمنزل بيايد،يكى پاسبان است كه بعضى شبها ياهمه شب بايد پاسدارى كند،يكى طبيب است كمتر وقت فراغت دارد با خانوادهاش بنشيند يابه تفريحبرود،يكى استاد يا دانشمند اهل مطالعه است كه ناچار استشبها مطالعهكند،يكشغلش ايجاب ميكند زياد در سفر باشد،يكى نفت فروش استبوى نفت ميدهد،يكى مكانيكاست لباسهايش چرب و بوى روغن ميدهد،يكى ذغال فروش و هميشه سياه است،يكى كارگرشبانه استشبها بايد بهكارخانه برود.ووو...
بالاخره كمتر شغلى پيدا ميشود كه كاملا بىدردسر باشد.چارهاىنيستبايد امور دنيا بچرخد،نان پيدا كردن آسان نيست،مرد چارهاى نداردجز اينكه با مشكلات بسازد،ليكن در اينجامشكل ديگرى توليد ميشود،وآن مشكل ناسازگارى و نق نق خانواده است.
زنها معمولا شوهرى را دوست دارند كه هميشه در وطن باشد،اولشب به منزل بيايد.اوقاتفراغتى داشته باشد كه به شب نشينى و گردش وتفريح بروند،شغل نظيف و آبرومند و پردرآمدى داشته باشد،ليكنمتاسفانه شغل بسيارى از مردها با خواسته همسرانشان وفقنمىدهد.
يك سرى اشكالات خانوادگى از همين جا شروع ميشود،رانندهايكه چند شبانه روز در بيابانهازحمت كشيده،با صدها ناراحتى مواجه شده نه خواب حسابى داشته نه خوراك منظم بعد ازچند شبانه روزبا اعصاب خسته وارد منزل ميشود تا چند ساعت استراحت كند و ازاحوالخانوادهاش با اطلاع شود،هنوز از در نرسيده غر و لند خانم شروعميشود:اين چه زندگىاست كه ما داريم،من بدبخت را با چند تا بچهميگذارى و معلوم نيست كجا ميروى؟همهكارها را خودم بايد انجام دهم.ازدست اين بچههاى شيطان خسته شدم.اصلا رانندگى كارخوبى نيست،ياشغلت را تغيير بده يا تكليف مرا روشن كن،من نمىتوانم تا آخر عمر بهاينطور زندگى كنم.
بيچاره مرديكه بعد از اين ايراد و بهانهها و غر و نقها با فكرپريشان و اعصاب خسته مىخواهددنبال رانندگى برود.سرنوشت چنينرانندهاى و مسافرانش معلوم است.
طبيبى كه از صبح تا نيمههاى شب با دهها بيمار مختلف سر و كارداشته و اعصاب و مغزشپيوسته در كار بوده اگر در خانه هم با ايراد و نقو نقهاى همسرش مواجه شود چه حالى پيداميكند؟و با چنين اعصاب ومغزى چگونه مىتواند طبابت كند؟
كارگرى كه تمام شب زحمت كشيده و خواب به چشمش نرفتهصبح كه براى استراحتبهمنزل ميآيد اگر با ايراد و بهانهجوييهاىهمسرش برخورد كند چگونه مىتواند باز دنبال كاربرود؟
دانشمنديكه كارش مطالعه و تحقيق است اگر همسر غير موافقىداشته باشد كه به كارشايراد بگيرد چگونه مىتواند موفق گردد؟
در اينگونه موارد است كه زن فهميده و دانا از زن نفهم و خودخواهتميز داده ميشود. خانممحترم،ما نمىتوانيم اوضاع جهان را بر طبق ميل خودمانبچرخانيم ليكن مىتوانيمخودمان را با وضع موجود وفق دهيم.شوهرتانبراى تهيه روزى ناچار استشغلى داشته باشدو شغل او هم لوازمى دارد،شما مىتوانيد زندگى خودتان را بر طبق شغل او مرتب سازيد بهطوريكههم آزادانه به شغل خويش ادامه دهد هم شما آسوده زندگى كنيد،تنها بهفكر خودتو آسايش خودت نباش قدرى هم به فكر راحتى شوهرت باش،دانا و فداكار باش،شوهردارىكن،اگر شوهرت راننده است و بعد از چندشب با اعصاب خسته به منزل آمد با آغوش باز ولب خندان از وى استقبالكن،اظهار مهر و علاقه كن تا خستگيهايش برطرف گردد،نق نقنكن،ازشغلش ايراد مگير.مگر رانندگى چه عيبى دارد؟
او براى رفاه و آسايش شما شب و روزش را در بيابانها ميگذارند،به جاى قدردانى به شغلشايراد ميگيرى؟و از خانه و زندگى گريزانشميكنى؟شغل او هيچ عيبى ندارد.براى اجتماعخدمت ميكند،براى تهيهروزى زحمت ميكشد،اگر تنبلى ميكرد يا دنبال كارهاى غيرمشروعمىرفتبهتر بود؟كار او عيب ندارد،عيب از تو است كه توقع دارى هرشب در خانهباشد و نمىتوانى خودت را با وضع موجود سازش دهى.
آيا بهتر نيست كه خودت را با اين نوع زندگى عادت دهى و با كمالآسودگى زندگى كنى وهنگاميكه شوهرت به خانه آمد از او استقبال كنى وبا سخنان شيرين به كسب و كار تشويقشكنى و با لب خندان تا درب خانهبدرقهاش نمايى و با يك خداحافظى گرم تا ملاقات بعددلشادش سازى؟
اگر چنين كردى به كسب و كار و خانه و زندگى علاقهمند ميگردد.
دنبال خوشگذرانى نمىرود.اعصابش سالم مىماند،تصادف نميكند، زودتر به خانه مىآيد،براى رفاه و آسايش شما بيشتر زحمت مىكشد.
اگر شوهرت يك كارگر شبانه استبراى تامين مخارج شما ازاستراحتشب چشم پوشىنموده است،خودت را با اينگونه زندگى عادتبده،اظهار نارضايتى نكن.
اگر از تنهايى حوصلهات سر مىرود مىتوانى مقدارى از كارهاىخانه را در شب انجام دهى.مقدارى از شب را به خياطى و گلدوزى وخواندن كتاب بگذرانى،وقتى شوهرت از كارخانه بهمنزل آمد فوراصبحانه را حاضر كن،اتاقى برايش خلوت كن تا بخوابد و رفع خستگىكند،بچهها را عادت بده سر و صدا نكنند،و نزديك استراحتگاه شوهرتنروند.به آنها بفهمان كهپدرتان شب نخوابيده و بايد روز استراحت كند.
بلكه خودت و بچهها هم مىتوانيد شبها كمتر بخوابيد و روز با شوهرتقدرى استراحتنماييد،مزاحم او نشو بگذار خوب بخوابد،بدين نكتهتوجه داشته باش كه شوهرت تمام شب رابيدار بوده و روز برايش به منزلهشب استبايد بدون سر و صدا استراحت كند.
يك چنين خانمى بايد دو برنامه داشته باشد يكى براى خودشديگرى براى شوهرش.مبادا بانق نق و اوقات تلخى روح خستهاش راخستهتر كنى.بگذار اعصابش سالم باشد تا براى تامينمخارج شمازحمتبكشد.به كارش ايراد نگير،كار او چه عيبى دارد؟اگر بيكارى وتنبلى ميكرديا دنبال ولگردى مىرفتبهتر بود؟افتخار كن كه چنين شوهرزحمتكشى دارى كه براى تهيهروزى خواب شب را بر خودش حرامنموده،از جديت و استقامت او قدردانى كن،با لب خندانتا درب منزلبدرقهاش كن.
اگر شوهرت يك طبيب يا يك دانشمند اهل مطالعه است،و شب وروز براى اجتماع زحمتمىكشد از زحماتش قدردانى كن،به وجودچنين شوهر ارزندهاى افتخار كن.
البته لازمه شغلش اينست كه اوقات فراغت زيادى ندارد ليكن تومىتوانى برنامه زندگىخودت را با شغل او تطبيق دهى.انتظار نداشتهباش دست از شغلش بردارد تا مطابق ميل تودر آيد.بگذار با فكر آزاد بهكار و مطالعات خودش مشغول باشد.وقتى مشغول كار استمىتوانىكارهاى خانه را انجام دهى،و بقيه را بخواندن كتاب بپردازى يا با اجازهاو،به منزلخويشان و دوستانتبروى.اما سعى كن هنگاميكه موقعاستراحتشوهرت فرا مىرسد درمنزل حاضر باشى.قبلا برايش وسيلهپذيرايى آماده كن.وقتى وارد شد با لب خندان و خلقخوش استقبالشكن.با اظهار محبت گرم و شيرين زبانى خستگى اعصابش را برطرفساز.مبادا از كارش ايراد بگيرى و اعصاب خستهاش را خستهتر كنى.
اگر خوب شوهردارى كنى نه تنها اسباب عظمت و ترقى او رافراهم ساختهاى بلكه در خدمتاجتماعى او نيز سهيم خواهى شد.
هر زنى لياقت همسرى چنين مردان پر كارى را ندارد با فداكاريهاو رفتار پسنديدهاتياقتخويش را باثبات رسان.
اگر شوهرت شغلى دارد كه لباسهايش كثيف و چركين مىشود لابدآنرا مناسب وضع خودشتشخيص داده كه انتخاب نموده است،خردهگيرى و ايراد و نق نق نكن.نگو:اين چه شغلكثيفى است انتخابكردهاى بايد آنرا ترك كنى.
خانم محترم،كار كردن عيب نيست هر چه و هر كه باشد،بيكارى و تنبلى و دنبال كارهاى غيرمشروع رفتن عيب است،بايد از يك چنينمردى قدردانى كنى كه براى تهيه روزى زحمتمىكشد و عرق مىريزد،باايراد و بدگويى،اسباب دلسردى او را فراهم نساز،اصرار نكنحتماشغلش را تغيير دهد،لابد آنرا مناسب شناخته كه دنبالش مىرود.
تو از وضع كسب و كار بىاطلاعى،خيال ميكنى تغيير شغل كارآسانى است،اصولا چه عيبىدارد كه اصرار دارى تغييرش بدهد،مگر نفتفروشى و ذغال فروشى و تعمير موتور آلات مثلاچه بدى دارند؟تنها عيبىكه مىتوانى بتراشى كثيف شدن لباس است.حل آن هم چنداندشوارنيست،اگر شوهرت لباس مخصوص كار ندارد با زبان خوش از او تقاضاكن لباس كارتهيه كند،و زود بزود لباسهايش را شست و شو و تميز كن،به هر حال موضوع آن قدر مهمنيست كه به طلاق و جدايى منجر شود،ايراد و بهانه جويى بعض خانمها واقعا تعجبآور است.
زنى در شوراى داورى گفت:«شوهرم تغيير شغل داده بوى نفتميدهد از اين وضع خستهشدهام (6) ».
پىنوشتها:
1-بحار جلد 103 ص 235.
2-اطلاعات 10 آبان 1354.
3-اطلاعات 13 اردى بهشت 1349.
4-اطلاعات 16 اردى بهشت 1349.
5-بحار جلد 74 ص 101.
6-اطلاعات 13 مرداد 1349