قبل | فهرست | بعد |
هوى پرستى زمامداران بنى عباس
خوشگذرانى هاى بى حساب زمامدار اسلامى ، از ماليات هايى تأمين مى شد كه بيشتر به زور تهديد و شكنجه از مردم مسلمان مى گرفتند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تاريخ طبرستان : 1/92 .
2 ـ تاريخ تمدن اسلام : 5/118 به نقل از حكومت در اسلام .
3 ـ دو قرن سكوت : 192 .
« ابو يوسف » صاحب كتاب « الخراج » نحوه ماليات گرفتن را در زمان هارون شرح داده و ضمن نصيحت به هارون در آن كتاب مى نويسد :
« نبايد مردى را براى چند درهم خراج كتك زد و او را سراپا واداشت ; براى اين كه به من خبر رسيده مأمورين ماليات ، خراج گذاران را در مقابل آفتاب نگاه مى دارند و آنها را به سختى مى زنند و بر بدن ايشان غل ها و اشياى سنگين مى آويزند و آنها را دربند مى كنند ; به طورى كه آن بيچارگان از نماز خواندن باز مى مانند .
اشخاص موثق و مورد اطمينان به من خبر دادند كه : زندانيان در زندان مى ميرند و مانند غريبى كه كسى را نداشته باشد ، جنازه او در زندان يك روز يا دو روز مى ماند ، براى اين كه از طرف والى ، امر به دفن صادر شود ; ولى جنازه آنقدر مى ماند كه زندانيان به عنوان صدقه مبلغى را جمع مى كنند و كسى را اجير كرده و مزد مى دهند كه جنازه آن زندانى بدبخت را به قبرستان ببرد ، آنگاه بدون غسل و كفن و نماز در گورستان دفن مى شود .
در همان زمان كه حال ماليات دهندگان و زندانيان هارون پليد ، بدين منوال بود « هارون الرشيد » از درآمد ماليات كشور ، كنيزى را به صد هزار درهم و كنيز ديگرى را به سى و شش هزار درهم خريدارى كرد ; اما دومى را فقط يك شب نگاهداشت و روز ديگر او را به يكى از درباريان خود بخشيد .
هارون و عمالش از مالياتِ گرفته شده ، آنچنان زندگى مجللى داشتند ; ولى مردم مسلمان در كمال ناراحتى و بدبختى بسر مى بردند » .
حكايت تلخ
در كتاب « مقاتل الطالبيين » آمده است :
« علت خروج محمد بن ابراهيم در زمان زمامداران پليد عباسى اين بود كه :
روزى در كوچه اى مى رفت ، پيره زنى را ديد كه دنبال حمال ها به راه افتاده و رطب هايى كه دانه دانه از بار آنها مى ريخت جمع آورى كرده و در جامه ژنده خود مى ريخت ! وقتى محمد علت آن را پرسيد ، گفت : من نان آورى ندارم و براى معيشت فرزندم چاره اى جز اين ندارم »(1) ! !
در چنين زمانى ، كه در سايه حكومت بنى عباس مردم داراى حالاتى از اين قبيل بودند ، مسعودى مورخ بزرگ در « مروج الذهب » مى نويسد :
« در ضيافتى كه « ابراهيم عباسى » به افتخار برادر خود هارون ترتيب داد ، قالبى از خوراك ماهى نزد او آوردند كه ورقه هاى ماهى پخته در آن بسيار نازك و ظريف بود ، معلوم شد غذاى مزبور از زبان ماهى تدارك شده و متجاوز از هزار درهم خرج برداشته بود ، تا از زبان يكصد و پنجاه ماهى آن خوراك را براى هارون تهيه كنند »(2) .
در مراسم عروسى « مأمون » با دختر 18 ساله وزير خود « حسن بن سهل » چنان پولى خرج شد كه خاطره آن تا چند نسل باقى بود .
از جمله در روز عروسى ، داماد و عروس بر حصيرى كه از زرناب بافته و با جواهرات گرانبهاتر تزيين شده بود ايستادند و هزار دانه مرواريد غلطان از ميان سينى هايى كه از طلاى مرصع ساخته شده بود ، بر سر آنها به عنوان شادباش ريختند.
در شب عروسى آنقدر شمع كافورى روشن كرده بودند كه ، سراسر شهر همچون روز روشن بود ، به هنگام عرض تهنيت ، هزارها گلوله مشك و عنبر كه در ميان هر يك قباله ملكى يا سند غلام و كنيزى بود ، به پاى عروس و داماد نثار كردند(3) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ الخرايج : 115 .
2 ـ حكومت در اسلام : 371 ، به نقل از مروج الذهب : 2/279 ، چاپ مصر .
3 ـ مروج الذهب : 3/443 .
همجنس بازى
« فيليپ » در كتاب « تاريخ عرب » مى نويسد :
« امين خليفه عباسى ، پسرانى را براى ارضاء شهوت خود نگاهدارى مى كرد و اين عمل ناهنجار غير طبيعى و غير انسانى را در عالم عرب رواج داد ! ! »(1) .
سياحى كه به حضور مأمون بار يافته بود مى نويسد :
« بيست دختر يونانى را در حضور خليفه ديدم ، كه همه لباس فاخر پوشيده و زيورهاى عالى به خود بسته بودند ; در حالى كه صليبى زرين به گردن و شاخه هاى زيتون و برگ نخل در دست داشتند و در برابر خليفه مى رقصيدند ، چون رقص آنان پايان يافت ، خليفه سه هزار دينار ميان آنان پخش كرد »(2) .
پليدى ديگر
صاحب كتاب « عقد الفريد » مى نويسد :
« امين بر يكى از آوازه خوان ها كه او را براى عمل نامشروع با هم جنس تحريك كرده بود سوار شد و آنقدر جايزه داد كه آوازه خوان گفت : تا حال بيست ميليون درهم بمن داده اى ! !
امين هنوز هم قصد بخشش داشت ! البته تمام اين خرج ها را از كيسه مسلمانان مى دادند و از ماليات هاى سرشار كشور ، براى خود چنين برنامه هاى رسوايى را تهيه مى ديدند »(3) .
در كتاب « اغانى » در شرح يكى از مجالس رقص « امين » زمامدار اسلامى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تاريخ عرب : 107 .
2 ـ حكومت در اسلام : 370 .
3 ـ عقد الفريد : 3/195 .
آمده است :
« در آن مجلس ، هزار دوشيزه ماهر به آهنگ چنگ و نى مى رقصيدند و همه حاضران نيز ، كه عده آنها به هزاران نفر مى رسيد ، آواز دسته جمعى مى خواندند و عمل مزبور تحت نظر خليفه اداره مى شد »(1) .
آثار شوم حكومت بنى عباس
اين برنامه هاى فاسد و خانمان برانداز ، نمونه اى از برنامه هاى خلفاى مشهور عباسى بود . ساير زمامداران بنى عباس نيز ، مانند گذشتگان خود بودند و گاهى در فسق و فجور ، چنان افراط و زياده روى داشتند كه مردم آرزوى حكومت بنى اميه را مى كردند .
ملت اسلام در زمان حكومت بنى عباس ، بر اثر روى آوردن به علوم نظرى بيگانگان ، و برنامه هاى مالى و خوشگذرانى هاى دربار عباسى ، و جدايى از متن اسلام و برنامه هاى قرآن ، در شهوت و شهوت پرستى غرق شدند و آن اخلاق و عادات ساده خود را از دست دادند و به راحت طلبى و تن آسايى پرداختند .
دسيسه شوم
عباسيان براى تحكيم امارات خود ، ناچار دست به دامن حيله و مكر و تزوير و ترور شدند و در نتيجه ، كار آنها با ملت زير دستشان از وفا ، شجاعت ، آزاديخواهى ، استقلال ، غرور ، تعصب و جوانمردى كه از صفات برجسته عرب ( مسلمين ) بود ، جز آثار بسيار ضعيف ، چيزى باقى نماند(2) .
البته اين وضع كسانى بود كه پاك باخته دولت و حكومت بوده ، و يا در برنامه هاى دولتى داراى شغل و حرفه بودند ; ولى مسلمانان واقعى و ضعيفان ، در كمال رنج و ناراحتى بسر مى بردند ، چنانچه اوضاع ائمه طاهرين و بزرگان از عقلاى اسلامى در زمان بنى اميه و بنى عباس شاهد و گوياى مطلب است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ الاغانى ، به نقل از حكومت در اسلام : 370 .
2 ـ تاريخ تمدن اسلام : 923 .
دورى ملت اسلام ، در زمان امويان و عباسيان ، به سرعت بر انحطاط جامعه اسلامى افزود .
يك قرن حكومت بنى اميه و نزديك به شش قرن حكومت بنى عباس ، ضمانتى براى اجراى برنامه هاى عالى الهى ، در جامعه اسلامى نگذاشت و بر اثر برنامه هاى ننگين اين دو طايفه ، از اسلام و قرآن در امت اسلامى جز اسمى باقى نمانده بود .
حيله گر مكار
معاويه بنيانگذار حكومت غير اسلامى بنى اميه ، ابتدا با بردبارى ، سپس با مال و آنگاه با شمشير ، مخالفان را رام ساخت ، و اگر نمى توانست مخالفان را آشكارا از ميان بردارد به مكر و حيله آنها را از بين مى برد .
يارانش اين را مى دانستند ، از اين رو با وى به مكر و حيله رفتار مى كردند ; تا هر چه بيشتر از او استفاده كنند و همين طرز رفتار بزرگان با زيردستان و زيردستان با بزرگان ، سبب شد كه تملق و چاپلوسى معمول گردد و اساس سياست جامعه آن روز بر آن استوار شود .
معاويه حيله و مكر را ترويج كرد و آنها را حلم و عفو و اغماض ناميد ، و چون مردم نيز معمولاً از سران خود پيروى مى كردند ، در نتيجه تملق و چاپلوسى و حيله گرى بيشتر در ميان دولتيان شايع گشت ; ولى هنوز به طور كلى عزت نفس و آزادى خواهى از بين نرفته بود .
جنايت ابو مسلم
پس از آنكه ايرانيان به يارى عباسيان به مخالفت با امويان برخاستند ، ابومسلم سردار ايرانى ، كارى كرد كه آن عزت نفس و وفادارى به كلى ناپديد گشت ; زيرا وى مردم را به مجرد اتهام مى كشت و هر كس ، اگر چه بى گناه بود ، از جان خود امان نداشت و طبعاً با اين وضع ، چاپلوسى و تملق و حيله گرى رواج بيشترى پيدا كرد .
پس از پيروزى « ابو مسلم » و تسليم زمام امور به عباسيان ، ميان آنان و علويان اختلاف شديدى روى داد . « منصور » خليفه عباسى براى رهايى از اين كشمكش ها ، ابومسلم و بسيارى از علويان را كشت و طبعاً ميان ايرانيان و علويان و عباسيان كينه هاى سختى پديد آمد ; اما چون عباسيان نمى توانستند از ايرانيان دست بكشند ، و براى اداره امور مملكت به آنها محتاج بودند ، به ناچار ايرانيان را به كارهاى مهمى گماشتند و در عين حال جاسوسان و خبرچينانى را در اطراف آنان تعيين كردند كه آشكار و پنهان گفتار و رفتار آنها را گزارش مى دادند .
اين جاسوسان و كارآگاهان دو دسته بودند :
اول : دار و دسته خليفه بودند كه مأموران آنها را مى شناختند و مى دانستند آنان جاسوسى مى كنند .
دسته دوم : جاسوسان پنهانى كه از ميان كنيزان ، غلامان ، ساقيان ، نديمان ، سازندگان و آواز خوانان انتخاب مى شدند ، به اين گونه كه خليفه كنيزى يا غلامى يا نوازنده اى را به خوبى تربيت مى كرد و براى جاسوسى به وزير يا سردار خود مى داد ، اتفاقاً وزيران و سرداران نيز با خليفه همانطور رفتار مى كردند . ( آرى ملتى كه در سايه حكومت جاسوسى و خبرچينى باشد ، مجبور است تمام صفات انسانى را كنار بگذارد ) جاسوسى ، كينه توزى ، حسد ورزى در زمان عباسيان ، طبعاً حيله گرى و تملق و چاپلوسى به بارآورد و همين كه عزت نفس ، آزادگى و مردانگى از بين رفت ، آن صفات ناپسند شايع شد(1) .
براندازى
خلفاى عباسى در دوران پنج قرن حكومت خود ، با تمام قدرت براى ريشه كن كردن اسلام ، و ويران نمودن اساس جامعه اسلامى كوشيدند ، و در اين راه به هدف و آرزوى خود رسيدند ; زيرا بعد از آنان ، جامعه اسلامى همچون مرده بيجان بود كه زمامداران شهوت پرست ديگر ، بعد از بنى عباس تا توانستند بر پيكر اين مرده تاختند .
خلفاى شهوت پرست بنى عباس خود را صاحب بندگان الهى ، و سايه خداى متعال روى زمين مى دانستند ! ! ، و در سايه اين دو عنوان هر چه مى خواستند انجام مى دادند .
در سال 917 ميلادى « المقتدر » خليفه عباسى رسولان « كنستانتين هفتم » را كه براى مذاكره در اطراف آزادى و مبادله اسرا آمده بودند ، به طور رسمى پذيرايى نمود ; در اين پذيرايى 160 هزار سرباز سواره و پياده و هفت هزار خواجه سياه و سفيد و 700 يساول از مقابل رسولان رژه رفتند كه در ضمن اين رژه ، صد قلاده شير نيز در حركت بود .
در قصر خليفه ، سى و هشت هزار پرده آويخته بود كه از ميان آنها دوازه هزار و پانصد عدد آن زربافت بود ، اينها اضافه بر بيست و دو هزار قاليچه گرانبهايى بود كه در قصر گسترده بودند .
رسولان كنستانتين ، از مشاهده اين همه تجمل و عظمت ، چنان غرق در حيرت و وحشت و شگفتى شدند ، كه ابتدا اطاق حاجب و سپس غرفه و زير را با طالار خليفه اشتباه گرفتند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تاريخ تمدن اسلام : 941 .
چيزى كه بيش از همه بر حيرت و تعجب آنها مى افزود ، غرفه اى بود كه در آن درخت تناورى از طلا و نقره خالص ، به ارزش پانصد هزار درهم قرار داشت ، كه بر شاخسارهاى جواهرنشان آن مرغان مصنوعى از دُرّ و گوهر در حال نغمه سرايى بودند(1) .
تمام اين خرج هاى گزاف را به عنوان « مالك الرقابى » و سايه خدايى در روى زمين ، از دوش ملت ستمديده مى كشيدند .
محمد امين پسر هارون ، يك شب 300 هزار دينار به عموى خود ابراهيم كه يكى از خوانندگان معروف زمان بود هديه كرد ; زيرا او بعضى از اشعار ابونواس را برايش به لحنى خوش خوانده بود(2) .
امين چند قايق به صورت حيوانات ساخته بود و براى تفريح ، آنها را روى آب دجله انداخته بود كه يكى از آنها به شكل سگ دريايى بود ، كه براى تهيه كردنش سه ميليون درهم خرج كرده بودند(3) .
ساير زمامداران غير اموى و عباسى هم تا امروز ، از نظر اوضاع و احوال شخصى و اجتماعى كمتر از امويان و عباسيان نبودند .
تجمل پرستى عجيب
« فيليپ » در كتاب « تاريخ عرب » ، درباره تجمل خلفاى مصرى ، مى نويسد :
« هفت قايق بسيار زيبا و بزرگ براى سوارى خليفه ، هميشه در ساحل نيل آماده بود ، خليفه در پايتخت خود مالك بيست هزار خانه بود ، كه همه آنها با آجر و سنگ ساخته شده و هر كدام داراى پنج يا شش طبقه بوده است ، از اينها گذشته معادل همين عدد ، مغازه داشت كه هر كدام از دو تا ده دينار در هر برج اجاره مى داد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تاريخ عرب ، فيليپ حِتّى ، ترجمه محمد سعيدى : 91 .
2 ـ همان : 93 .
3 ـ همان .
تجمل دربار خلفاى اموى در « اندلس » و خلفاى عثمانى در « اسلامبول » و تجمل و ثروت « امام يمن » و ثروت و جلال رهبر فرقه « اسماعيليه » و دارايى بيرون از حساب نظام « حيدرآباد » و ساير زمامدارانى كه زمام حكومت ملت اسلام را تا امروز در دست داشته اند حيرت آور و گيج كننده است .
« عثمان بن على » ناظم حيدرآباد دكن ، آنقدر ثروت داشت كه اگر ثروت او را به چهار صد ميليون مسلمان در جهان تقسيم مى كردند ، به هر نفرى معادل پانصد تومان مى رسيد ! ! ولى بدبختانه تمام آن را دولت هند تصاحب كرد .
« آقاخان محلاتى » و « امام يمن » و سايرين از فرمانروايان اسلامى هم ، نزديك به همان حدود داراى ثروت بوده و هستند »(1) .
اين اسراف ، عياشى ، خوشگذرانى ، شهوت پرستى و دنيادارى هاى زمامداران اسلامى و عُمّالشان ، در طول 14 قرن ، روح ايمان براى ملت و جامعه اسلامى باقى نگذاشت ، و كسانى نيز كه از حيات اسلام بهره اى داشتند تا به امروز ، گرفتار پنجه آنان بوده ; آنچنان كه نتوانستند ملت اسلام را از اين همه بدبختى نجات دهند .
اين ملت اسلام است كه بايد به خود آيد و از خواب غفلت بيدار شده و بيش از اين اجازه انحطاط و ذلّت و بدبختى ، در سايه برنامه هاى ننگين و غلط را به خود ندهد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تاريخ عرب ، فيليپ حِتّى ، ترجمه محمد سعيدى : 101 ـ 115 .
خوانندگان عزيز ! اين بود شمّه اى از برنامه هاى زمامداران اسلامى ، در طول 14 قرن گذشته ، كه يكى از مهمترين عوامل انحطاط جامعه اسلامى بوده است ; زيرا در سايه اين نوع برنامه ها ، ملت اسلام از حقيقت اسلام جدا شده و به سقوط در ورطه هلاكت نزديك گشته اند .
قبل | فهرست | بعد |