قبل | فهرست | بعد |
معرفى شخصيت پيغمبر اسلام
امروزه براى شناخت هر مكتبى ، ابتدا مى توان شخص و شخصيت بنيانگذارش را از هر جهت مورد مطالعه و با دقت كامل او را در تمام زمينه هاى زندگيش مورد بررسى قرار داد و شخصيت شناسى كرد ; يعنى شخص و شخصيتش را از نظر آراء ، افكار ، اخلاق و عقايد بررسى كرده ، تا به وسيله اين شناخت ، مكتبش را بهتر و كاملتر معرفى نمود .
از اين جهت بخشى به معرفى رهبر عزيز اسلام اختصاص داده شده ، تا با شناخت او بهتر بتوان آيين پاك و مكتب عاليش را شناخت ; زيرا آن رادمرد بزرگ انسانى ، كاملترين و عاليترين مظهر اسلام است كه مى توان تمام برنامه هاى قرآن را در اعمال ، رفتار ، آراء ، عقايد ، روحيات پاك و صفات پسنديده اش مشاهده كرد .
در حقيقت وجود پيامبر در تمام برنامه هايش ، آيينه تمام نماى اسلام و قرآن است كه با شناخت او به طور صحيح و كامل ، مى توان اسلام و جنبه سازندگيش را شناخت ، و دريافت كه اسلام در تمام زمينه ها و مسائل زندگى ، حيات بخش انسان است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ( فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَىْ أُكُل خَمْط وَأَثْل وَشَىْء مِن سِدْر قَلِيل ) ] سبأ (34) : 16 [ .
سيماى محمد (صلى الله عليه وآله) در نگاه على (عليه السلام)
على (عليه السلام) در معرفى رسول گرامى اسلام مى فرمايد :
«قامتش متوسط ، محاسن انبوه ، چهره برجسته و ارغوانى و آثار قدرت از ظاهرش آشكار بود . چيزى كه بيش از همه قابل توجه است ، صفات روحى و مزاياى اخلاقى آن رادمرد بزرگ بود كه وى را از همه عالم ، برتر و بالاتر قرار داده است .
بر اثر كثرت عبادت ، از زيادى كلام متنفر و غالباً خاموش مى نشست . نشانه بالاترين درجه نيكوكارى و احسان از چهره اش پيدا بود و انصاف گويى جزء طبيعت او قرار داشت . بى حد خليق و منصف بود و دوست و بيگانه ، قوى و ضعيف در نظرش يكسان بودند ; ولى نسبت به فقرا محبتى خاص داشت ، همانطور كه فقرا را به خاطر فقر ، حقير نمى ديد ; اغنيا را نيز به خاطر ثروت تنها احترام نمى كرد . نسبت به واردين و اصحاب اظهار محبت مى كرد و هيچوقت جواب خشن و سختى به آنها نمى داد .
آن چنان در سياست و كياست برترى داشت ، كه از افرادى ضعيف و پراكنده ، ملتى قوى بنا نهاد كه با هيچ حادثه تاريخى از بين نخواهد رفت ; زيرا از جسم و جان خويش در راه به ثمر نشستن نهال نوپاى اسلام مايه گذاشته بود .
كسانى كه به ملاقات وى شرفياب مى شدند ، از آنها با چهره باز پذيرايى مى كرد و مطالب آنان را با كمال صبر و تحمل گوش مى داد ، و تا برنمى خاستند حركت نمى كرد . هر كس با وى مصافحه مى كرد ، تا دستش را رها نمى نمود ، دست خود را نمى كشيد اگر با وى در موضوعى سخن مى گفتند ، تا او سخنش را قطع نمى كرد ، آن حضرت سخن خود را قطع نمى فرمود . بيشتر اوقات به ديدار اصحاب خود مى رفت ، و آنچنان بى تكلّف زندگى مى كرد كه گوسفندان را خود مى دوشيد .
از طرف ديگر چنان قدرت در حل مشكلات داشت كه از متخصصين فن نيز داناتر و آگاه تر بود . چنان راه مى رفت كه گويى ، در سراشيبى حركت مى كند و با اين كه وقار و آرامش زيادى داشت ; هنگام قدم زدن گويى از زمين كنده مى شد ، هنگام كار به گونه اى به كار مى پرداخت كه هركس مى ديد فكر مى كرد همه حواس و فكرش ، در اطراف آن دور مى زند .
در هنگام جنگ آن چنان به فرمان خداى متعال حركت مى كرد ، كه هيچ چيز نمى توانست جلوى او را بگيرد .»
در نقل ديگرى آمده است كه اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمود :
« شجاع ترين و جنگاورترين ما ، كسى بود كه در جنگ به او نزديك تر باشد » .
آن حضرت مرد جنگ بود ، خطوط و نقشه جبهه را دقيق ترسيم مى كرد و سپاه و لشكر را فرماندهى مى نمود و مى جنگيد ; آنچنان كه گويى فرمانده جنگى است ، كه تنها تخصصش آن فن است . نه تنها در جنگ بلكه در تمام رشته هايى كه وارد مى شد همينطور بود ; يعنى تصور مى كردى متخصص آن كار است .
هم پدر بزرگوار بود و هم شوهرى نيك ، خانواده بزرگى را با نفقه بسيار سرپرستى مى كرد ، هم نفقه نفسانى ، روحى و نفقه مالى ، گويى والاترين و دلسوزترين پدرى است كه چشم روزگار به خود ديده است .
آن حضرت لباس و كفش خود را با دست خويش وصله مى كرد ، و هميشه فقرا را نزد خود جمع مى نمود و آنها را محترم مى داشت .
تا زمانى كه از دنيا رفت ، حتى براى يك مرتبه از نان جو غذاى سير تناول نكرد ! . بيشتر اتفاق مى افتاد كه در منزل وى ، به منظور پخت غذا آتشى روشن نمى شد ، و در آن مدت غذاى وى و اهل خانه اش خرما و آب بود .
نبى بزرگ اسلام بر نفس خويش مسلط بود ، سخن كم مى گفت ، زياد فكر مى كرد و اراده اش در نهايت درجه قوت بود . اگر چه وارستگى و سادگى وى حيرت انگيز بود ; ولى مقيد بود كه هميشه خود را تميز و پاكيزه نگاه دارد . در تمام مدت عمر ، كارهاى شخصى خود را به ديگرى محول نكرد ، و خود عهده دار كارهاى شخصى خويش بود . او سرمشق مردم در زندگى عملى بود .
در تحمل مشقت توانايى زيادى داشت ، چنان كه يكى از غلامان وى نقل مى كند : مدت هيجده سال در خدمتش بودم ، در تمام اين مدت يك حركت يا سخن ملال آور مشاهده نكردم . در جنگ شجاعت و دليرى از خود نشان مى داد و از هيچ خطرى فرار نمى كرد ، با اين وصف هيچ وقت هم بدون جهت خود را در خطر نمى انداخت .
آن بزرگ مرد آسمانى ، قبل از اين كه با گفتار خود راهنماى خلق باشد ، با رفتار شخصى خود ، بهترين تربيت كننده و رهبر بود ، نخست از خويش نمونه عملى دستورات قرآن را نشان مى داد ، آنگاه مردم را بدان دستورات دعوت مى نمود . گاهى از شدت گرسنگى ، بر شكم مبارك سنگ مى بست و اگر بر سفره اى مى نشست ، آنچه از غذا حاضر بود تناول مى فرمود و ايراد نمى گرفت ، از غذاهاى حلال دورى نمى جست و از لباس آنچه فراهم بود مى پوشيد .
آن انسان كامل و جامع ، در دورترين محل مدينه ، از بيمار عيادت مى كرد ، با محتاجان مى نشست و با فقرا هم غذا مى شد . مركب معينى براى سوارى نداشت ، اسب ، شتر يا الاغ سوار مى شد و گاهى نيز پياده به مقصد مى رفت ، بوى خوش را دوست داشت و از بوى بد بيزارى مى جست . دانشمندان و آگاهان را گرامى مى داشت و بزرگان را با مهر ، محبت ، احسان به طرف خود جلب مى نمود . از خويشاوندان ديدن مى كرد ، بدون اين كه يكى را بر ديگرى برترى دهد . بر احدى جفا و ستم روا نمى داشت و عذر عذرخواهان را مى پذيرفت . شوخى مى كرد ; اما حق مى گفت ، مى خنديد ولى صداى خود را به خنده بلند نمى كرد . با او به درشتى سخن مى گفتند اما او حوصله مى كرد . بدى ها را به رخ اشخاص نمى آورد و بدى را به بدى تلافى نمى نمود و از بدكاران گذشت مى كرد .
كسى در سلام بر او پيشى نداشت . بيشتر اوقات دو زانو مى نشست و دست بر زانو مى گرفت . تازه واردين ، او را در ميان جمع نمى شناختند ; زيرا در هنگام نشستن جاى معينى نداشت . بيشتر به طرف قبله مى نشست و هر كس به ديدنش مى رفت ، عباى مبارك خود را زير پايش قرار مى داد ، در حالى كه با آن هيچ آشنايى نداشت . براى مهمان تكيه گاه قرار مى داد و اگر مهمان نمى پذيرفت ، با اصرار به او مى قبولاند . دير غضب و زودگذر بود . با محبت و سودمندترين فرد براى مردم بود .
شيرين تر و گوياتر از همه سخن مى گفت ; ولى كم مى گفت ، در عين كم گفتن تمام كلام و خواسته اش را بازگو مى كرد . سكوتش طولانى و بدون احتياج سخن نمى گفت . هرگز از او سخن بد شنيده نشد . در حال خشم و رضا جز حق و حقيقت نمى فرمود .
بهترين غذاى او آن بود كه براى تمام مردم فراهم بود ، غذاى خيلى گرم نمى خورد ، از غذايى كه نزدش بود تناول مى كرد و براى خوردن طعام با سه يا چهار انگشت مقدسش غذا ميل مى كرد ، نانش از آرد جو سبوس نگرفته بود و پياز ، سير و پيازچه نمى خورد و از هيچ طعامى بدگويى نمى كرد ، غذاى مانده بر انگشت را با دهان پاك مى كرد و مانده غذا را ميل مى فرمود و مى گفت : بركت غذا در آخر آن است .
لباسش تا روى پاى او را مى گرفت ، در هنگام قدرت ، مى بخشيد ، هميشه خوش رو و ظاهر و باطنش يكى بود ، خوشنودى و خشم از چهره اش آشكار بود ، كريمترين و راستگوترين انسان ها بود ، بدهكارى مالى خود را ادا مى كرد و كسى كه ناگهان او را مى ديد ، بزرگيش را درك و مجذوب آن حضرت مى شد .
چيزى از او نمى خواستند مگر آن كه عنايت مى فرمود ، بر كودكان مى گذشت و به آنان سلام مى كرد . در مرتبه اول هر كس با او ملاقات مى نمود ، ابهت آن حضرت او را مى گرفت و از هيبت آن حضرت مضطرب مى شد ، به او مى فرمود : آرام و آسان باش ، من نيز مانند شمايم . هرگز او را صدا نكردند مگر اين كه جواب داد . هرگاه با اصحاب خود مى نشست ، اگر درباره آخرت سخن مى گفتند توجه مى كرد و اگر درباره غذا و آشاميدنى صحبت مى كردند ، با آنان همگام مى شد و اگر در اطراف دنيا حرف مى زدند ، براى آنكه از آنان دلجويى كند در اطراف همان مطلب گفتگو مى كرد(1) .
چگونگى سخنان رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
« جاحظ » كه يكى از بزرگترين نويسندگان عرب است ، درباره كلام آن حضرت مى گويد :
« سخنان پيامبر (صلى الله عليه وآله) سخنى است كه شماره حروفش اندك و شماره معانيش بسيار ، از تصنّع برى و از تكلّف بر كنار است ، آنجا كه تفصيل لازم ، مفصل و آنجا كه اختصار ، مختصر است . از كلمات نامأنوس فرارى و از سخنان ياوه و بيهوده مبراست ، كلماتش با حكمت هم دوش ، با عصمت هم آغوش ، با تأييد قرين و با توفيق هم نشين بود .
خداى متعال گفتارش را با محبت و قبول توأم ساخته بود ، بى نهايت عالى مى گفت و مهابت ، حلاوت ، افهام و اختصار را با هم داشت . از تكرار سخن بى نياز بود و شنونده را بدينكار نياز نمى افتاد ، با وجود اين هيچ وقت كلمه اى از سخنش نمى افتاد ، خطايى بر او رخ نمى داد و دليلش سستى نمى گرفت .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مكارم الاخلاق : 1 ، 9 ; بحارالانوار : 16 ، 194 ; سفينة البحار : 1 ، 420 ـ 411 .
كسى بر او فايق نمى شد و سخندانى ، او را مجاب نمى كرد ، سخنان مفصل را با كلمه اى مختصر رد مى كرد و براى اسكات حريف ، در حدود معلوماتش سخن مى گفت . جز سخن راست دليلى نمى آورد و غلبه را جز به وسيله حقيقت نمى خواست . سخنان فريبنده و خدعه آميز نمى گفت و هرگز عيب جويى نمى كرد و گوشه نمى زد . در سخن نه كند بود نه تند ، گفتارش نه طولانى بود نه مبهم . مردم سخنى سودمندتر و شيواتر و مؤثرتر از سخن وى نشنيده و نمى شنيدند » .
فصاحت حضرت
در مقدمه كتاب سودمند و پرقيمت « نهج الفصاحه » درباره كلام پيغمبر (صلى الله عليه وآله)آمده است :
« فصاحت نبى اكرم (صلى الله عليه وآله) موهوب بود نه مصنوع ، آن جان نيرومند كه نورافكن تاريخ بود ، با آن اقتدار عجيب بر احاطه معانى كه خدايش داده بود ، با آن تسلط شگفت انگيز كه بر لهجات عرب ، خاصه لهجه مهذب و كامل قريش ، داشت ، با آن قوت عزيمت و استقامت طبع ، كه با حوادث سهمگين تحدى مى كرد ، با آن صفاى خاطر كه چون آسمان ، بلند برتر از حوادث بود و غبار كدورت آسان نمى گرفت ، به حق در سايه قرآن به مرحله مادون آن بى منازع به او رنگ فصاحت تكيه زده بود . به راستى كه خداوندش براى ابلاغ رسالت نيكو پرورانده بود ، و براى وصول بدان اوج كمال كه خلوتگاه راز است ، همه رنج هاى گوناگون حيات را از مرارت يتيمى ، گزش فقر ، داغ فرزند ، هول دائم از خطرات ، حيرت نابسامانى ، محنت غربت و برتر از همه ، انزواى توان فرساى كشنده ; يعنى بلاى تنهايى در جمع بى خبرانِ پر مدعا ، چشيده بود » .
چنين شخصيت بى نظيرى از طرف خداى بزرگ ، مأموريت ابلاغ دين را داشت ، دينى كه منبع فيض آفرينش به او وحى مى كند ، تا او در سايه شخصيت والايش به جهانيان برساند ، آيينى كه سرچشمه وجود ، عالم ، عادل ، حكيم و آفرينش ، به وى ابلاغ مى نمايد و او را مأمور تبليغ آن مى كند ، دينى كه سرچشمه آن حق و رساننده به نبى اسلام ، امين وحى و قانون اساسيش قرآن و مأمور تبليغش چنين رادمردى باشد ، باز هم مى توان گفت در دنياى علم آنهم دنيايى ناقص و ناتوان از اخلاق و معنويات ، و دنيايى كه علم در او چون نقطه صفر و مجهولات بى نهايت است ، مانع از ترقى ، پيشرفت ، تعالى و تمدن است ؟ آيا رد چنين شخصيتى دليل بر كمال بى انصافى ، جهالت و حماقت نيست ؟
آيا شخصيتى چون پيغمبر (صلى الله عليه وآله) كه تمام كمالات و اوصاف انسانى ، در حد اعلا ، در او جمع بوده و جزئيات زندگى كسى چون او ، در تاريخ منعكس نشده و تاريخ مانند او را در فضايل بياد ندارد ، ممكن است پايه گذار دينى باشد كه مانع از ترقى و تعالى بشر گردد ؟ ! !
ما قبول داريم دنياى امروز دنياى علم است ; ولى بشر افسار گسيخته ، تمام معنويات را از دانش جدا كرده و جز معلومات خشك طبّى ، نجومى ، رياضى ، فيزيكى ، اسلحه سازى ، روانشناسى بى روح و تاريخ و جغرافيا و . . چيزى براى بشر نگذاشته ، علم ، امروز جز اين كه وسايل راحتى براى جسم بشر ، از تمام برنامه ها ساخته ، آن هم عده اى قلدر و زورگو و ثروتمند از آن كمال بهره را مى برند ، آيا كار ديگرى كرده و معجز ديگرى از او سرزده است ؟
امروزه ممالك متحده ، از بهترين برنامه هاى علمى ، سياسى و مالى در جهان بهره مندند و كشورى در جهان همدوش او نيست ، در حالى كه چراغ علم و دانش ، در آمريكا به طور چشمگيرى روشن است ، آنچنان كه پايش به كره ماه رسيد ; ولى از نظر معنوى و اخلاقى در رأس فقيرترين كشورهاى جهان است ، به طورى كه آن كشور بيشتر به جنگلى پر از حيوانات درنده و وحشى شبيه است ، تا به كشورى انسان نشين .
چه خوب است آنها كه مى گويند: دنيا ، دنياى علم است ; يعنى سعادت ، نجات و خوشبختى در سايه اين دنياست ، برنامه زير را كه يكى از صدها برنامه ننگين در آمريكا است ، بخوانند و از اين رجز خوانى آميخته با غرورِ تو خالى و شبيه « من آنم كه رستم بود پهلوان » دست بردارند ; زيرا جهان غرب ، در تمام علوم پيش رفته است ; ولى رجز خودنماييش را اينان مى خوانند ، و عجيب تر آن كه عده اى پس از بيرون آمدن از سينما و كاباره و برخى پس از تعليم گرفتن از شب نشينى هاى نامشروع و گروهى پس از بيرون كردن سر از ترياى طويله(1)و مست شدن از برنامه هاى ننگين و رسواى مراكزى چون كاخ جوانان و ديگر مراكز فساد ، به جاى بيدار شدن و بيرون آمدن از منجلاب فساد و حفظ قداست عمر عزيز و گرانبها ، از مصرف شدن در اين برنامه هاى جهنمى ، تمام حملات ناجوانمردانه خود را ، متوجه دين و اهل دين كرده و مكتبى را كه خداى عالم براى سعادت انسان ، به وسيله پيغمبر بزرگ ، به بشر عرضه كرده است مانع از ترقى مى دانند !
اينك توجه شما را به گوشه اى از اوضاع جهان علم جلب مى نماييم :
دين اسلام يا فرهنگ جهان مادى
كدام مانع ترقى واقعى انسانند ؟
همانطور كه گفته شد ، آمريكا در رأس تمام كشورهاى بزرگ علمى در جهان است ; ولى علم نه تنها در آنجا مايه سعادت و نجات نشده است ; بلكه آنجا با آن همه پيشرفت علمى ، آنچنان غرق در مفاسد هستند كه خبر زير نمونه كوچكى از رسوايى هاى بزرگ آن كشور است ، نمونه كوچكى كه روزنه اى براى ورود در تمام رذايل و شمشيرى بران براى كشتن انسانيت است ، نمونه كوچكى كه كانون مقدس خانواده را ويران كرده و آن را به فاحشه خانه اى تبديل نموده است و آن اين است :
« بازى با جنس مخالف يكى از تفريح هاى شايعى است كه در بين دانشجويان دبيرستانى و طبقات بالاتر رواج دارد ; زيرا 92% از دانشجويان در بازى با جنس مخالف ، به روش قبل از ازدواج يا تفريح قبل از تشكيل خانواده ادامه مى دهند ، در صورتى كه 88% دانشجويان كلاس هاى پايين هستند و هر قدر سن كمتر باشد ، توجه به هم خوابى با دوستان كوچك بيشتر از همنشينى با زنان ولگرد است و هر قدر سن افزايش يابد ، افراد بى زنى كه تعليمات ناقص دارند به زنان فاسد مى گرايند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ابتكار دانشجويان دانش و علم در قرن تسخير فضا در كوى دانشگاه در تهران .
موقعى كه انسان رقم بزرگى را مى بيند كه از ارتباط دانشگاهيان ، كه قبل از ازدواج داشته اند خبر مى دهد ، وحشت مى كند ; ولى اين وحشت وقتى برطرف مى شود كه تعداد عمل دانشجوى دانشگاه بررسى گردد و ببيند ، چگونه از اين تفريح استفاده كرده است ; زيرا نسبت بين دانشگاهيان كمتر از طبقات ديگر است .
در بين افرادى كه تا سن 25 سالگى ازدواج نكرده اند ، مى بينيم عمل زناشويى با زنان ولگرد به حساب زير است :
در 74% از دانشجويانى كه هنوز به مرحله دبيرستان نرسيده اند 54% از كسانى كه مرحله دبيرستان را گذرانده اند و 28% از كسانى كه تحصيل را به پايان رسانيده اند ، اين برنامه رواج دارد ، در ميان دهكده هايى كه افرادشان به دبستان مى روند 14% و افرادى كه دبيرستان را تمام كرده اند 20% و آنان كه به دانشگاه مى روند 26% مى باشند .
85% از مردم كه تعليمات عالى نديده اند ، متعتقدند عمل زناشويى قبل از ازدواج ، يك امر طبيعى و عادى است و ارتباطى با جرم ندارد .
اين روش در ميان توده مردم كه تعليماتشان از مرحله ابتدايى تجاوز نمى كند فراوان است ، تا جايى كه از دو يا سه اجتماعى كه در آمريكا بررسى شده ، به يك فردى كه 16 يا 17 سال داشته باشد و با جنس مخالف همخواب نشده باشد پيدا نكرده اند .
مردان آمريكايى پس از ازدواج ارتباط غير همسر خويش را همدوش با ارتباط با همسر خود حفظ مى كنند(1).
اين است وضع مردمى كه به اصطلاح در بهترين و برترين منطقه علمى زندگى مى كنند . وضع مردم آن مملكت از نظر گناهان ديگر ، چون قمار ، دزدى ، گانگسترى ، آدم كشى ، استعمار كردن ملت ضعيف و پايمال كردن حقوق انسان ها ، و . . حيرت انگيز است ، اسلام با تمام اين مفاسد به مبارزه برخاست و بشر را در سايه يكتاپرستى ، به آراسته شدن جميع فضايل و كمالات اخلاقى دعوت كرد . چنان كه پيغمبر بزرگ بهترين نمونه عملى براى مردم جهان است ، با اين حال آيا باز هم بى خبران بايد رجز بخوانند و اسلام و دين را مانع از ترقى ، و دنياى علم كه ممالك متحده در رأس آن است را باعث ترقى و تعالى بدانند ؟ ! !
خوانندگان عزيز ! با مطالعه و دقت بيشتر در روحيات و اخلاقيات رسول الهى مى توان گفت : آن رادمرد آسمانى آيين ، مكتب و دينش مانع از ترقى و تعالى است ؟
نه تنها قرآن مجيد در سوره هاى گوناگون، اخلاق و شخصيت بى نظيرش را ستوده ، و نه تنها روايات و اخبار عالى و صحيح اسلامى آن حضرت را معرفى كرده ، و نه تنها جامعه دانشمندان و عقلاى اسلامى در كتب با اعتبارشان به نحو كامل و جامع از آن حضرت ياد كرده اند ; بلكه منصفين از دانشمندان و فلاسفه بيگانه نيز ، آن حضرت را در تمام زمينه هاى وجوديش ، ستايش كرده اند و مكتب او را تنها راه نجات بشر دانسته اند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نقشه هاى استعمارى : 164 .
در اين قسمت براى اين كه مغروران و متكبرانِ رجزخوان ، از فرياد ناهنجار و استعمارى خود دست بردارند ، نظريات برخى از دانشمندان بزرگ غير اسلامى درباره پيغمبر (صلى الله عليه وآله) نقل مى شود ، تا بدانند كه اسلام مانع از ترقى نيست ، آنچه مانع ترقى است افكار پوسيده و غرب زده استعمارىِ بى خبرانى است كه از خود بى خود شده و در برابر مشتى بى خبرتر از خود ، همه چيز خود را باخته اند .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از نگاه بيگانگان
1 ـ دكتر « ريتين » كه از مورخين بزرگ است مى گويد :
« دين محمد (صلى الله عليه وآله) از نخستين ساعت ظهور خود ، و در زمان صاحب دعوت يعنى رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) ثابت كرد كه يك دين همگانى است . اين آيين مقدس ، كه براى هر نژادى مناسب است ، با هر عقلى نيز موافقت دارد و عقول بشرى ، در هر پايه از مدنيت باشد ، از آن بى نياز نيست » .
2 ـ « جون اوركس » كه از دانشمندان به نام انگليسى است مى گويد :
« محمد (صلى الله عليه وآله) در تمام عمر خود ، ذاتش به هيچ پليدى آلوده نشد » .
3 ـ « مسترجون دى فنيزات » انگليسى مى گويد :
« محمد از بزرگ ترين خيرخواهان نوع بشر است . ظهور او نشانه يكى از عاليترين عقول در تمام عالم مى باشد ، و اگر آسيا بخواهد به فرزندان خود افتخار كند ، سزاوار است كه به اين رادمرد بزرگ و بى مانند افتخار نمايد . البته ظلم بزرگى است اگر بخواهيم حق بزرگوارى اين مرد را ادا نكنيم ; زيرا اين همان شخصى است كه در هنگام ظهورش ، عرب در درجه انحطاط و توحّش بود كه بر ما مخفى نيست ، و باز مى بينيم پس از بعثت او بر اثر انوارى كه ديانت اسلام در دل هاى آنهايى كه با ميل آن را پذيرفتند ، چگونه اوضاع آن سامان منقلب شد ، به همين جهت است كه شك در بعثت محمد (صلى الله عليه وآله) را شك در قدرت خداوندى كه شامل تمام جهان و جهانيان است بايد دانست » .
4 ـ « خير الله » مسيحى مى گويد :
« محمد كسى است كه تمدنى به وجود آورد ، كه چشم عالم را خيره ساخت و هنوز هم مورد احترام ، پسند و تعظيم فلاسفه جهان است . مقدس ترين قوانين را براى زناشويى و جنگ وضع نمود به طورى كه هماره قانون گذاران جهان و مصلحين عالم ، از تعاليم او استفاده كرده و براى وضع قوانين و نظامات از اين دين سهل و ساده استمداد مى جويند ، با اين بيان ، فلاسفه و حكماى يونان و غير يونان كجا مى توانند با اين حكيم بزرگوار و عظيم الشأن عرب ، برابرى كنند ؟» .
5 ـ دكتر « سموئيل زويمو » مى گويد :
« پيغمبر مسلمين ، بدون ترديد از بزرگترين پيشوايان دينى ، مصلحين بى مانند ، دانشمندان فصيح و بليغ عالم بوده و با وجود اين ، يك فرمانده شجاع و فداكارى است » .
6 ـ « مسيو گروسه » در كتاب « تمدن هاى شرقى » مى گويد :
« محمد وقتى شروع به دعوت نمود ، جوان بلند همت و پاكدامنى بود كه براى مشروع هاى مقدس ، سراسر عزم و اراده بود ، او خيلى بزرگتر و عاليتر از محيطى بود كه در آن زندگى مى كرد . عرب در آن روز كه آن مرد بزرگ ، آنها را به سوى خداپرستى دعوت كرد ، در منجلاب بت پرستى غوطهور بود ، در چنين هنگامى عزم كرد كه آنها را به سوى خداپرستى دعوت كند . حالت اجتماعى و روحى قوم عرب نيز بى اندازه بود ، هرج و مرج عجيبى در ميان آنها وجود داشت ، همديگر را مى كشتند و غارت را امرى جايز مى دانستند ، اخلاق و عادتشان فاسد بود و به تمام معنى وحشى ; بنابراين تصميم گرفت بر طبق دعوت خود ، يك حكومت دموكراسى كه ضامن وحدتشان باشد ايجاد نمايد و اخلاق و عادتشان را اصلاح كند ، او از همان ملت وحشى ، جامعه تربيت يافته اى به وجود آورد » .
7 ـ « لوئى توماس » نويسنده آمريكايى مى گويد :
« محمد (صلى الله عليه وآله) پيغمبر عرب ، اول كسى بود كه وحدت ملى عرب را عملى نمود ، آن قبايل را زير يك پرچم گرد آورد و عجيب اين است كه در هنگامى كه ظهور نمود ، نه تنها عربستان ; بلكه سراسر جهان محتاج به ظهورش بود » .
8 ـ « جرجيس سال » انگليسى مى گويد :
« محمد (صلى الله عليه وآله) بهترين و نيكوترين اخلاق را داشت و كاملاً بر عكس كسى بود كه دشمنان او را معرفى مى كنند ، او منزه از هر بدى و پليدى بود ، او كسى بود كه براى اصلاح اخلاق بشر قيام نمود » .
9 ـ « سرمادك سايكس » مى گويد :
« شكى نيست كه محمد ، در اثر نبوغ بى مانند خود ، و تعليمات پردامنه اش موفق شد كه فكر و عمل را دارا باشد ، و در اثر همين استعداد ، كشور بى همتايى تشكيل دهد و اين موضوع مسلم است كه او پيامبرى روشنفكر ، قانونگذارى بى نظير و داورى عادل بوده است » .
10 ـ « ث . ل » كه از دانشمندان بزرگ سرزمين عجائب و غرائب هند است مى گويد :
« وقتى در امر محمد (صلى الله عليه وآله) تأمل مى كنيم ، از عزم و اراده اين مرد بزرگ ، كه ميان يك ملت زمام گسيخته و بداخلاق و بت پرستى ، پرورش يافته ، در شگفت مى مانيم ; زيرا همه مى دانيم كه او تنها و بدون هيچ مساعدى ، با كمال مردانگى ، بدون ترس و واهمه ، براى تغيير اوضاع آن محيط فاسد قيام كرده و از كشته شدن نهراسيد ، و به وعده هايى كه به او داده مى شد اهميت نمى داد . ما مى خواهيم بدانيم اين نيروى عجيب را چه كسى به اين رادمرد عربى داد ، و آن قوه بيان و نفوذ كلمه را از كجا آورد ، و با چه وسيله اى توانست بردگان را از قيد غلامى آزاد كند و آن اتحاد بى مانند را ميان طبقات بزرگان و اشراف ، و توده مردم برقرار سازد و آنها را دوست و برادر نمايد ؟
در صورتى كه ما هنوز در هندوستان براى دست ماليدن به بدن ، خونريزى مى كنيم و هنوز نتوانسته ايم ورود به بتخانه ها را براى هندوهاى از دين برگشته جايز ، بدانيم ! ما مى خواهيم بفهميم كه محمد اين نيروى شگرف را از كجا به دست آورد ؟ و آن زندگانى سراسر افتخار ، سرچشمه اش در كجاست . كشور هندوستان هنوز دچار شرابخوارى است و اين پندهاى حكيمانه كه از بزرگان هندو به ما داده شده است ، كوچك ترين اثرى در جلوگيرى از استعمال الكل ندارد ، در صورتى كه مطابق گفته كتاب هاى قديم ، محمد همين كه شراب را حرام كرد ، پيروان و يارانش خم شراب را شكستند و شراب و الكل را دور ريختند . مى خواهيم بگوييم : در محمد قوه مرموزى بود كه مانند « مانيستيم » تأثير داشت .
آيا اين قوه و نيرو كجا بود ؟ ما نمى دانيم ; ولى همينقدر آثار آن را مشاهده مى كنيم ; زيرا با همين قوه بود كه محمد توانست آن ملت زمام گسيخته را با هم متحد كند ، و ملت واحدى از آنها به وجود آورد ، و از توحّش و نادانى آنها را نجات دهد ، و به آنها عظمت و اقتدار بخشد ، و تا به تمام ملل جهان سرورى و حكم فرمايى كند . آن روز بود كه ملت او توانست حاكم بر مدنيت جهان شود ، و ابواب دانش و علم را بر جهانيان باز كند ، و با همت او بود كه زبان عربى زبان علم و ادب و راهنما ، و مربى بشر گرديد ، و همان تربيت مربى اسلامى بود كه در آسيا و اروپا ، يك اجتماع تازه و يك مدنيّت بى مانندى ايجاد كرده و خدمت هاى شايانى به انسانيت نمود . اى محمد ! اى پيامبر بر حق كه نيروى بى مانند تو از مصدر جلال خداوندى ، و عالم غيب و ابديت سرچشمه گرفته است ، من با كمال فروتنى در برابر عظمت تو سر فرود مى آوريم » .
11 ـ « برنارد شاو » فيلسوف بزرگ انگليسى مى گويد :
« من همواره براى دين محمد (صلى الله عليه وآله) بلندترين جايگاه را قائل هستم ; زيرا زندگانى حيرت آور اين مرد ، تأثير عجيبى در من داشته است ، بنابراين معتقدم دين او يگانه دينى است كه با تمام ادوار زندگى بشرى مناسب مى باشد ، و قابليت آن را دارد كه هر نسلى را به خود جلب كند ، اما من پيش بينى مى كنم كه اروپا در آينده ، دين محمد را قبول خواهد كرد ، آثار آن از الآن نمايان است ; زيرا اروپاييان به آن اقبال كرده اند . در قرون وسطى روحانيون دين مسيح ، يا بر اثر تعصب و يا به واسطه نادانى ، كه هر دو بسيار زشت است ، اسلام را به رنگ هاى بدى درآورده و آن را به بدترين شكلى كه مى توانستند معرفى كرده بودند ، در واقع روحانيون آن روز ، دشمن محمد و دين او بودند و تا پاى مرگ بر اين دشمنى باقى ماندند . من تاريخ زندگى و شخصيت او را از اين لحاظ كه مرد بزرگ و نابغه اى است مورد مطالعه قرار دادم ، آن چه بر من محقق شد اين است كه او از دشمنى با مسيح منزه است .
ما بايد محمد را نجات دهنده بشريت بدانيم ، و من معتقد هستم كه اگر شخصى مانند او متصدى حكومت عالم امروز شود ، به طور قطع مشكلات آن را حل خواهد كرد و صلح و آرامش و سعادت را كه جهان كمال احتياج به آنها را دارد ، فراهم خواهد آورد .
خوشبختانه در قرن نوزدهم عده اى از دانشمندان اروپا ، مانند : « كارلايل » ، « گوته » و « گيبون » به ارزش حقيقى دين محمد پى بردند و بر اثر آن ، تحول عجيبى در اروپا نسبت به دين اسلام به وجود آمد و موفقيت زيبايى يافت ; ولى در اين قرن ، اروپا در راه توجه به اسلام پيشرفت زيادى كرده و علاقه شديدى نسبت به دين محمد از خود نشان مى دهد و شايد در قرون آينده ، از اين جلوتر برود و معتقد به آن شود و به فايده عقيده محمدى اعتراف نمايد ، و تصديق كند كه براى حل مشكلاتش بهترين وسيله باشد . از همين جا مى توانيد تصديق كنيد كه پيش گويى من بجا بوده و در همين وقت عده زيادى از افراد ملت من و ساير اروپاييان دين محمد را قبول كرده اند ، در هر صورت به طورى كه مى توان گفت : تحول اروپا و توجهش به اسلام شروع شده است » .
12 ـ « كارلايل » فيلسوف و نويسنده بزرگ انگليسى مى گويد :
« امروز يكى از بزرگترين ننگ هاست كه كسى از مردم اين دوره به مطالبى گوش دهد كه از آن مطالب گمان رود ، دين اسلام دروغ بوده و محمد مزوّر و دروغگوست ، و بر ماست كه بر عليه اين اقوال بى معنى و خجلت آور قيام و با اين آراء در جنگ باشيم ; زيرا رسالتى را كه آن پيامبر آورد و تاكنون 12 قرن از آن مى گذرد ، هنوز نور هدايتى است كه دويست ميليون ( اين آمار مربوط به زمان كارلايل است ) انسان ، كه خداى متعال آنها را مانند ما آفريده است ، در پرتو آن زندگى مى كنند ، و اگر كسى از شما تصور كند اين دينى كه ميليون ها مردم ، كه از حساب خارج هستند ، قرن ها در پرتو آن زيسته و بر آن درگذشته اند دروغ و باطل است ، بايد بدانند كه نظر من بر خلاف اوست و هرگز نمى توانم نظر او را تأييد كنم .
كسى كه اين رأى را دارد چه رأى بدى است و چه ادعاى باطلى و چقدر صاحبان اين رأى ضعيف و احمق هستند و براستى سزاوار دلسوزى و ترحم مى باشند .
بنابراين هر كسى بخواهد در علوم كائنات منزلت و مقامى به دست آورد ، لازم است كه هيچ يك از گفته هاى اين بى خردان را تصديق نكند ; زيرا اين آراء ، نتيجه نادانى ، كفر و زاييده دوره انكار و الحاد است .
بزرگترين دليل ، بر سيه دلى و فساد اندرون و مرده بودن روح حقيقت ، در زندگى اينان است و شايد جهان كافرتر و ناسپاس تر و پليدتر از اين گروه ، به خود نديده باشد .
آيا براستى شما اى برادران ! ديده يا شنيده ايد كه يك مرد دروغگو بتواند يك دين عجيب و بى مانندى ايجاد كند ؟ به خدا كه مرد دروغگو قادر نيست خانه اى از خشت خام بر پا كند ; زيرا اگر آگاه از وضع و طبع و خواص گچ و سنگ و آجر و خاك و ساير مصالح ساختمانى نباشد ، آنچه را كه مى سازد خانه نيست ; بلكه تلى است از مصالح رويهم ريخته و توده اى است از موادى كه بهم ديگر مخلوط شده اند و بديهى است كه چنين بنايى غير ممكن است مدت 12 قرن بر پا باشد و 200 ميليون در آن ساكن شوند ; زيرا قواعد حكم مى كنند كه چنين ساختمانى ، بايد فرو ريزد و آثارش به طورى محو شود كه اثرى از آن باقى نماند »(1) .
خوانندگان ارجمند با اين اعترافات و هزاران اعتراف ديگر ، از دانشمندان بيگانه و غير مسلمان درباره شخص پيامبر و آيين كامل و جامعش ، باز مى توان گفت دين اسلام مانع از ترقى و تعالى است ؟ مسلم اين قضاوت در حق آيين يهوديت و مسيحيت و ساير اديان صحيح است ; اما اين گونه بر آيين مقدس و پاك اسلام قضاوت كردن از كمال بى انصافى و بى خردى است .
فرازهايى از تعاليم پاك و جاويد اسلام
پيامبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه وآله) ابتدا پرچم دعوت همگانى خود را در « حجاز » پايتخت جزيرة العرب برافراشت و دعوت خود را از خويشاوندان نزديك خود شروع و كم كم آن را در ميان عرب ، سپس در ميان تمام جوامع آن روز ، توسعه داد و به دورترين نقاط عالم رسانيد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ آيين اسلام شماره 30 ـ 1 ـ چاپ 1323 شمسى مقالات آقاى خليلى .
آن مدرسه اى كه سفيران بزرگ الهى ; يعنى پيامبران خدا ، قبل از وى براى تربيت انسان ، به مقتضاى فطرت ، عقل و وجدان كه از عوامل ذاتى است ، بنا كردند او تكميل نمود .
كسانى كه از نظر عقلى دچار انحطاط و گمراهى هستند ، تصور مى كنند دين مانع ترقى و پيشرفت است ، در حالى كه اگر به اساس دعوت انبيا توجه كنند ، و به ويژه در قوانين مقدس اسلام دقت نمايند ، مى يابند كه رهبران بزرگ الهى ، مردم را به بهترين برنامه زندگى و تمدن حقيقى دعوت كرده اند .
پيغمبر بزرگ اسلام آخرين و بهترين نقشه تعليم و تربيت انسانى را طرح و به شاگردان مكتب فضيلت آموخت .
آنان را آزادى بخشيد و از قيد خرافات و اوهام ، كه همچون زنجير گران آنان را بسته بود ، و از رشد باز مى داشت نجات داد و از اين بند مهلك آنان را خلاص نمود ، تا روز به روز به رشد و ترقى و تعالى خود بيفزايند و قانون طبيعى سير به سوى تكامل را فرا گيرند . با اين برنامه صحيح و ريشه دار و ثابت آيا دين مانع از ترقى است ؟
خداى متعال در قرآن مجيد و رهبران عاليقدر اسلام در روايات و اخبار مى گويند :
خلقت انسان به گونه اى است كه از روى فطرت و از روى اختيار ، به سوى خير يا شر گرايش دارد ، اعمال خير مايه شادكامى او مى گردد و بهبود و اصلاح جامعه را در بردارد ، و آدمى را به سوى رسيدن به حق و فضيلت سوق مى دهد ، و اعمال بد و ناپسند بر ضد آن وادار مى كند .
اضافه بر آن ، انسان فطرتاً از بدى كه موجب بدبختى و تباهى است و در دنيا و آخرت گرفتارى به بار مى آورد ، گريزان است ، در نتيجه بايد در سايه مقررات الهى و اسلامى ، به تمام نيكى هاى دستور داده شده عمل كند و از تباهى و فساد و بدى بگريزد ، با اين نوع دعوت آيا دين مانع از ترقى است ؟ !
نبى گرامى اسلام چراغ عمل مردم را پيش رويشان قرار دارد ، و آنان را به تفكر و تعقل ، در تمام برنامه هاى عالم دعوت كرد ، و راه تقليد كوركورانه را براى هميشه به روى انسان بست و يك ساعت انديشه در زمينه امور معنوى و مسائل عالى انسانى را برابر با شصت سال عبادت قرار داد ، با اين اهميتى كه دين به انديشه و تفكر داده است آيا دين مانع از ترقى است ؟ !
اصول دين مقدس اسلام عبارت است از اعتقاد به مبديى كه از هر نظر نامحدود است ، عبارت است از اعتقاد به ذات پاك خداوندى كه خالق انسان و موجودات و ناظر بر همه اعمال و احوال است و در سايه ايمان به او ( خداى متعال ) از هر كار زشتى خود را بركنار مى دارد ، عبارت است از اعتقاد به وجود فرشتگان و پيامبران و كتب آسمانى و روز قيامت و عبارت است از انجام برنامه هايى كه به خير دنيا و آخرت و ماديت و معنويت انسان است ، با اين جهات عالى اعتقادى ،روحى و عملى آيا دين مانع از ترقى است ؟ !
دين مى گويد :
خداى متعال كسانى را كه به او نسبت شرك دهند ، يا فرشتگان ، كتب آسمانى ، انبيا و روز جزا را كه مطابق با عدل اوست انكار كنند ، مشرك مى شمارد و از رحمت خود دور مى داند . خداى بزرگ همه افراد بشر را دعوت مى كند كه حقيقت اسلام را پذيرفته و جملگى از روى شعور ، فكر و دليل به دين حنيف اسلام روى آورند . چنانچه فرموده :
« انديشه نمى كنند مگر آنها كه آگاهند »(1) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ( وَمَا يَعْقِلُهَا إِلاَّ الْعَالِمُونَ ) ] عنكبوت (29) : 43 [ .
از مخالفين نيز دعوت مى كند كه در برابر عرضه متاعشان دلايل عقلى و علمى اقامه كنند و برتر بودن راه و مكتبشان را با اصول عقلى و عملى ثابت نمايند ، با اين وصف آيا دين مانع از ترقى است ؟ !
پيامبر بزرگ اسلام راه دانش را براى هميشه به روى بشر و تمام افرادى كه تابع مذهب اويند بازگذاشت ، و پرده جهل و نادانى را به كلى از ميان برداشت ، و آنچه به او وحى مى شد را بلافاصله به ديگران تعليم داد ، تا هر يك بتوانند به تنهايى امتى را راهنما باشند(1) .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) براى هميشه مردم را به مطالعه اسرار آفرينش ترغيب كرد ، تا به نيروى عقل و خرد ، اسرار عالم را دريابند .
پيغمبر مهربان ، درس و استقلال و آزادى را به انسان آموخت تا طوق بندگى ديگران را از گردن خود برداشته و روح تملق و چاپلوسى را از بين ببرند و جز در مقابل حق و حقيقت خداى متعال سر تعظيم فرود نياورند . با اين روش اصيل و ريشه دار آيا دين مانع از ترقى است ؟ !
شريعت مقدس اسلام ، مجموعه اصول و قوانينى است كه خداى متعال به وسيله پيامبر بزرگش ، آنها را به بندگان ابلاغ فرمود و به مسلمانان رعايت و دقت در انجام آن را توصيه و سفارش كرد ، تا با عمل كردن به آن قوانين ، روابط خود را با خدا و مردم نزديك تر و محكم تر سازند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ منظور از بازگذاشتن راه دانش و كسب علم ، تشويق و ترغيب به آن است ، وامّا پاسخ اين سؤال كه آيا مگر راه كسب دانش بسته بود كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آن را گشود ؟ اين است كه آرى ! در آن روز جامعه مانند بسيارى از ممالك شاهنشاهى مثل ايران در زمان منحوس 2500 ساله شاهنشاهى ، همه مردم در كسب علم و دانش آزاد نبودند و فقط گروه اندكى با شرايط خاصى گزينش مى شدند و يا اجازه ورود در كلاس درس را داشتند . اما با ظهور نبى گرامى اسلام اين تبعيض برداشته شد و ايشان به عنوان بنيانگذار مكتب اسلام ، كسب دانش و علم را حق مسلم هر انسانى معرفى كرد . براى اطلاع بيشتر مى توانيد به كتاب هاى : مروج الذهب ، كامل فى التاريخ معروف به تاريخ ابن اثير و . . . مراجعه كنيد .
سلسله اعمالى كه انسان ، با توجه به قوانين الهى ، به منظور نزديكى به خداى متعال و جلب رحمت او ، انجام مى دهد ، عبادات و اعمالى كه مربوط به روابط انسان با هم نوعان است ، و در اثر رعايت آنها جلب نفع و دفع زيان از خود و افراد مى كند و مى كوشد تا با توجه به آنها ، از بدى دورى جسته و حقوق ملت و قوم را محترم شمارد و صلح و صفا را برقرار سازد ، اغلب قوانين پاك و جادوان اسلام تحت عناوينى تدوين شده است كه خير همه جانبه انسان در آنهاست ; با اين جهات عالى و برنامه هاى واقعى آيا دين مانع از ترقى است ؟ !
پيامبر بزرگ اسلام ، شرافت نژادى و حَسَب و نَسَب را كه غالباً باعث ظلم و ستم به يك ديگر مى شد ، و افراد را به سوى بدبختى مى كشاند ، از ميان برداشت تا همگى همچون برادر با يك ديگر زندگى كنند .
سپيد را بر سياه ، عرب را بر عجم ، غنى را بر فقير جز به تقوى و درستى اسلام امتيازى نيست(1) .
نبى بزرگوار در ميان تمام امت طرح برادرى و دوستى انداخت(2) و همگى را با يك ديگر متحد و شريف را با وضيع و غنى را با فقير برادر ساخت تا پشتيبان هم باشند و به يكديگر در تمام زمينه هاى زندگى كمك رسانند و همه مردم مسلمان در راه حق و براى نگاهدارى و پيشرفت اسلام از دادن مال و جان مضايقه نكنند ; با اين نوع تربيت آيا دين مانع از ترقى است ؟ !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ( يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَر وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللهَ أَتْقَاكُمْ ) . [ حجرات (49) : 13 ] .
2 ـ ( إنَّما الْمُؤمِنُونَ اِخْوَةٌ فَاَصْلَحُوا بَيْنَ اَخَوَيْكُمْ واتَّقُوا اللهَ لَعَلَكُمْ تُرْحَمُونَ ) [ حجرات (49) : 10 ] .
نبى با عظمت اسلام ، دستورات زندگى را همان دستورات اخلاقى اصيل و قوانين خلقت ، كه با ذات بشريت همآهنگ است قرار داد و شالوده آن را روى فطرت بنا كرد تا هميشه استوار و تازه باشد و در اثر مرور زمان ، همچون قوانين ساخته شده بشرى و قوانين تحريف شده عهد عتيق و جديد ، كهنه نشود ، يكى از دانشمندان بزرگ مادى مى گويد :
« در تمام شرايع دينى يگانه آيينى كه جنبه اجتماعى عملى آن تام و تمام است ، شريعت پيامبر اسلام است » .
با اين حيثيت نورانى و عقلى و علمى آيا دين مانع از ترقى است ؟ !
اسلام انسان را به عقايد و اعمال صحيح دعوت كرده است ; زيرا در قرآن مجيد كه كتاب آسمانى اسلام است ، خداى متعال انسان را بر موجودات عالم برترى داده و او را سرور روى زمين و خليفه خود خوانده است.(1)
اين امر مى رساند كه خداى متعال نهايت جود و رحمت را در حق انسان مبذول داشته تا آدمى به فراخور اين شايستگى ، از خوان بيكران الهى بهره مند شود .
به طور قطع اين فضيلت ; يعنى سرورى و برترى بر موجودات عالم ، اين چنين تقاضا مى كند كه انسان دايم در حال حركت به سوى فضايل و خوبى ها باشد .
خداى متعال در قرآن مجيد انسان را به مطالعه در عجائب جهان دعوت كرده تا در اثر پى بردن به شگفتى هاى آفرينش ايمانش تقويت شود و از اين رهگذر براى پيشرفت مادى و معنوى آماده گردد . اين راه و روش اسلام براى زنده كردن روح انسان ها از افسردگى و مردگى است ; آيا دين مانع از ترقى است ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ( وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِير مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً ) . ] اسراء (17) : 70 [ .
هدف اساسى اسلام بيدار كردن عقل و خرد انسان است ، تا بتواند روابط چند جانبه خود را با خدا و جهان بفهمد ، نظر به همين سيماى اساسى تعليمات قرآن است كه « گوته » در آن هنگام كه نظرى كلى به اسلام انداخت به « اكرمان » چنين گفت :
« اين تعليم هرگز دچار شكست نمى شود، اساس كليه تمدن هاى با ارزش و كامل جهان ، اسلام است .»
بهره بردن ملت هاى بيگانه از مسلمين ، بويژه در « اسپانيا » و « اندلس » و كتابخانه هاى بزرگ و مراكز علمى قابل ترديد نيست ، چنان كه در كتاب هاى اروپاييان مى خوانيم :
« تمدن ما نتيجه زحمات مسلمين در مراكز علمى ، و لابراتوارهاى بزرگ در كشورهاى اسلامى بود » .
پس اسلام زيربناى زندگى سالم ، و تمدنى درخشان و عالى انسانى است ، آيا بازهم بى خبران به خود مغرور و مشغول ، حتى از بيگانگان هم اين جمله را كه مى گويند : « اسلام يعنى: تمدن » قبول نمى كنند ؟ بايد از آنان پرسيد : آيا دين مانع از ترقى است ؟ !
در شريعت مقدس اسلام براى هر نوع از احتياجات بشر در سير زندگى ، قانونى وضع شده است ; كه قانون بين المللى ، با كمى تغيير به مذاق حقوق دانان ، از آن گرفته شد ، ولى غرور و پررويى ملل متحد اجازه نداد كه به اين احتياج و نياز به اسلام اعتراف كند .
البته براى اين كه بدانيد اين مدعا صحيح است ، بايد به قوانين بين المللى مراجعه كنيد ، سپس قوانين اصيل آن را به عينه در كتب حقوقى اسلام ملاحظه نماييد .
پيامبر بزرگ اسلام به مردم خاطر نشان ساخت كه : تمام انبيا به نوبه خود در تحكيم بناى خانه دين ، كه اساسش با وحى استوار شده ، كوشيده و بر شكوه و جلالت آن افزوده اند و تمام آنها براى يك منظور كه سوق بشر به سوى كمال است برانگيخته شده اند .
قرآن مجيد همه انسان ها را دعوت مى كند كه به تمام انبياى گذشته و تعليمات واقعى آنان ، ايمان آورده و آنان را تصديق كنند و ساير پيروان اديان الهى ديگر را امان داده ، تا از سعادت بهره مند و از عذاب الهى ايمن گردند و جامعه اى بر اساس حق و حقيقت بنا نهند و هر يك از افراد به وظيفه خود عمل نمايند ، در نتيجه آرامش دل و خاطر براى همگان ايجاد شود . با اين برنامه هاى عالى و متين آيا دين مانع از ترقى است ؟ !
علت اين قضاوت ناجوانمردانه و غير انسانى درباره نقش دين در ترقى ، رشد و شكوفايى جامعه را ، بايد در نوع تربيت اين قاضيان شهوت پرست جستجو كرد ، و تأثير همنشينى آنان را با غرب و غرب زدگان قبول كرد و دانست كه محصول انديشه هاى خرافى آنان ، هيچ منشأى جز هضم شدن در امواج خطرناك جهل و بى خردى و غرب زدگى و استعمار فكرى ندارد .
استاد محترم آقاى « محمد تقى جعفرى » در تفسير ، نقد و تحليل مثنوى مى گويد :
« بدون ترديد تأثير همنشين در افراد انسان بسيار با اهميت است ، بعضى از اشخاص در اين باره تعبيرى دارند و مى گويند : نفس انسانى دزد عجيبى است ، بدون اين كه خود انسان مطلع بوده باشد از انگيزه ها و پديده هايى كه مى بيند تدريجاً مى دزد و در شخصيت خود جا مى دهد . متأسفانه دوران معاصر ، براى اين مسئله حياتى هيچگونه اهميتى قايل نمى شود ، زيرا اصلاً مسئله تعليم و تربيت يك حالت مسخ شده اى پيدا كرده است كه نه نتيجه منطقى در بردارد و نه روش اساسى و ريشه دار ، كه از منطق اصالت برخوردار باشد . محصول تربيت دوران معاصر ما با صدها بلكه هزاران كتاب هايى كه در امور تربيتى نوشته است اين است كه مزاحم ديگران نباشيد ، بايستى بكوشيد تا با همه افراد جامعه تان همزيستى كنيد . اما اين كه آيا روح انسانى قابل تكامل اخلاقى و معنوى است ؟ و اين كه آيا روح انسانى به غذاى ديگرى احتياج دارد ؟ و اين كه آيا در مقابل حقوق زندگانى مادى حقوق ديگرى هم براى جان ها وجود دارد يا نه ؟ چيزى است كه براى فلاسفه و متفكرين معاصر ما اصلاً مطرح نيست ; بلكه متأسفانه بايستى بگوييم كه بعضى از اينان بزرگترين هنر خود را در اين مى بينند كه هرگونه اصل انسانى را با مغلطه بازى ها و سفسطه گويى ها از هم متلاشى سازنند و از اين راه حس شهرت پرستى خود را اشباع كنند »(1) .
منظورتان از ترقى چيست؟
نتيجه اين تعليم و تربيت در روح نسل معاصر ، اين شده است كه فقط به جنبه مادى زندگى انديشه كند و تا بتواند به معنويات و روحيات و آيين و دين و مقررات الهى بتازد و بخندد ! ! و گاهى كه صحبت از دين به ميان آيد چهره درهم بكشد و با قيافه غلط اندازى بگويد : دوران علم است و نمى توان در سايه دين به ترقى و تعالى رسيد . بايد از آنان كه دم از ترقى و ترقى خواهى مى زنند ، سؤال كرد : كه منظورتان از ترقى چيست ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير و شرح مثنوى : 1/335 .
ممكن است ترقى به نظر آنان فرو رفتن در منجلاب فساد ، در سايه كثيف فيلم هاى سينمايى ، كاباره ها ، شب نشينى ها ، مجلات فاسد ، رواجِ تصويرهاى محرك شهوت ، آزادى بى بند و بار زنان و دخترانِ چشم بسته در اختيار اطوار ناهنجار گنهكاران غرب ، قرار گرفتن و از كاخ انسانيت خارج گشتن ، و به هر جنايت سر سپردن و فرار از قانون الهى ، در برنامه ها و دسيسه هاى شيطانى غوطه خوردن ; به حدى كه در سايه آن مال و ناموس و عرض و اخلاق ، مفهومش را از دست بدهد باشد ، اگر منظورتان از ترقى اين است كه دين الهى مانع از چنين ترقى است انديشه و عقل ، هر لحظه بر چنين تمدن و تجددى لعنت مى فرستد ، و اگر منظورتان از مهفوم و مصداق واقعى ترقى عبارت است از حريت و آزادى ، انديشه و تفكر در كائنات ، پيشرفت علمى در برنامه ها ، تسخير كرات و موجودات عالم ، فضيلت و اخلاق ، شرافت و غيرت ، عفت و عصمت خانوادگى ، احسان و عدل ، مروت و جوانمردى ، تعاون و كمك به هم نوع ، تربيت و تعليم ، شجاعت و سخاوت . . كه اسلام عين اين مفاهيم و مصاديق است و مى توان گفت : اسلام يعنى ترقى و ترقى يعنى اسلام ، پس بايد به اسلام برگردند و در سايه پاك و بلند او شاهد مقصود را دريابند ; چون اين آيين انسان را به اعلا مرتبه مى رساند و تمام موانع ترقى را كه تمرّد از حدود الهى است ممنوع و حرام مى داند .
امروزه در ممالك و جوامع اسلامى ، اين عقيده كه دين مانع از ترقى است ، راهى است براى پيشبرد منافع استعمارگران و مزدورانشان ، و آوازى است براى خواب كردن ملت هاى اسلامى، جهت تسلط ستمگران و قلدران و بيگانه پرستان.
اگر قوانين اسلام و دين كه سرچشمه آن عدل ، علم و حكمت خداى متعال است ، مانع از ترقى بشر باشد ; پس در جهان علت ترقى چيست ؟ و راه ترقى كدام است ؟
آيا شرم آور نيست كه انسان عقل سليم خود را تعطيل كند و بنده و نوكر بيگانگان و بيگانه پرستان باشد ؟
آيا شرم آور نيست كه ملت اسلام ، با در اختيار داشتن مكتب بى نيازى چون اسلام ، از آن دست شسته و در منجلاب غرب فرو رفته باشند ؟
بى ترديد علل اين انحطاط و خودكامگى را بايد در قرن هاى قبل جستجو كرد ; چون اين عقيده ننگين مدت مديدى است كه شكل گرفته و به تدريج پيشرفت كرده است ; به طورى كه متأسفانه امروز اكثر ملت هاى اسلامى بويژه نسل جديد آنان ، با كمك عواملى چند ، چنان به سرعت رو به جاهليت و پستى در حركت آمده كه گويى اسلام ريشه دارترين دشمن خانگى آنان بوده و مى خواهند خود را از چنگال اين دشمن برهانند ! !
اين همان قويترين نوع استعمار است كه امروز از آن به استعمار فكرى و فرهنگى تعبير مى كنند و بدبختانه زنجير آن به دست و پاى تمام كشورهاى اسلامى بسته شده است و نجاتى براى آنان نيست ، مگر از طريق بازگشت به اسلام ، كه كم و بيش در برخى از جوامع اسلامى طليعه آن با خواست الهى پديدار گشته .
به اميد روزى كه ملت اسلام ، پرچم عزت و سربلندى خود را بر بام زمين برافرازند و خود را از دشمن خطرناك همه جانبه ; يعنى استعمار ، رهايى بخشند . براى اين كه بتوان به جامعه اسلامى رشد بيشترى داد و آنان را به عواقب خطرناك اين زندگى آلوده آگاه كرد و راه آنان را از چاه باز شناساند ، بايد علل انحطاط مسلمين را بررسى كرد ، شايد از اين رهگذر مسلمانان عزيز بيش از پيش بيدار شده و اين علل خطرناك را از زندگى دور كنند ، تا با از بين رفتن اين علل و عوامل ، عزت ديرين و شخصيت عالى خود را دريابند و برترى دين و جامعه اسلامى را در جهان بشرى ثابت نمايند ، و دين خود را به خدا و نبى اكرم و اسلام و پيشوايان گرامى مذهب ادا نمايند ، تا در دنيا عزيز و در آخرت و مقابل پيشگاه عدل الهى سربلند باشند و بدانند كه با دارا بودن چنين مكتب بى نياز و سرشارِ از فرامين مادى و معنوى ، مى توانند امور جهان را به دست گرفته و آن را به زيباترين صورت اداره كنند . چنانچه خداى متعال در قرآن به اين حقيقت خبر داده است :
( وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ )(1) .
« و [ در انجام فرمان هاىِ حق و در جهاد با دشمن ] سستى نكنيد و [ از پيش آمدها و حوادث و سختى هايى كه به شما مى رسد] اندوهگين مشويد كه شما اگر مؤمن باشيد ، برتريد » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ آل عمران (3) : 139 .
1 ـ دورى از قرآن اولين عامل انحطاط
با توجه به حقيقت دين اسلام و تأثير سازنده آن در جوامعى كه در زمان ظهور اسلام بوئى از فرهنگ الهى و كيفيت معيشت انسانى نبرده بودند و شايستگى هاى بارز اين دين توجه به پايه گذار بودن دين اسلام و مسلمانان در علوم مختلف و عظمت شخصيت رهبر و پيامبر آن و دقت در تعالى پاك و انسان ساز و جاويد اسلام مطلب قابل توجه و تحقيق اين است كه در جهان امروز علل و عوامل انحطاط مسلمين چيست ؟ به چه دليل مسلمانان كه داراى فرهنگ ناب و خالص و پر قيمت اسلام مى باشند منحط شده اند و فرهنگهاى بى پايه و اساس غربى قدرت زورگوئى و حكومت را دارند ؟
توجه و تحقيق در باره اين مطلب بسيار مهم و ضرورى است كه در اين نوشتار به آن مى پردازيم :
شروع انحطاط ملت اسلام پس از برترى ، فاصله گرفتن از « قرآن مجيد » بود . كتابى كه جامع ترين و بهترين دستورات را براى زندگى مردم آورد و مهمترين سنگر ، براى محفوظ ماندن آنان از گناه ، و مفاسد و عقب افتادگى ها بود .
كتابى كه از مرده ترين ملت ها ، بهترين جامعه را به وجود آورد و سيادت و آقايى آنان را بر تمام جهانيان تضمين كرد(1) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ( كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرَهُمُ الْفَاسِقُونَ ) ] آل عمران (3) : 110 [ .
قرآن مجيد به عنوان چراغ روشنگر زندگى ، از طرف خداى متعال به انسان عرضه شد و وعده داد : در سايه عمل به آن ، انسان به تمام معارف و حقايق عالى دست يابد .
جدايى از اين معدن گرانبها و سرشار و پر سرمايه ، اولين عامل عقب افتادگى ملت اسلام از زمان هاى گذشته شد ، و اين عقب ماندگى به تدريج از قرون قبل شروع شد و متأسفانه تا امروز كه توسعه همه جانبه يافته است .
مدت ها مى گذشت كه جامعه اسلامى از قرآن فاصله گرفته بود ، ولى هنوز مسلمين از بركت معنويت اسلام بر سر پا بودند ; امّا به تدريج از درون آنها حال خمودگى ، ركود مادى و معنوى شروع شد و تا امروز كه با ديدگان خود ضررهاى غير قابل جبران را مى نگرند ، ادامه يافته است .
البته قبل از ورود برنامه هاى اسلامى و علوم الهى ( كه نتيجه زحمات دانشمندان اسلام بود ) به اروپا و مغرب زمين ، مسلمين اين چنين گرفتار ناراحتى نبودند ; ولى پس از بيدارى آنان ، و رشد زندگى مادى در اروپا ، غفلت و غرور و عياشى و شهوت پرستى جامعه اسلامى ، رشته سيادت در آنجا قرار گرفت و ملت اسلام توسط برنامه هاى استعمارى آنان ، در معرض چپاول و يغماگرى ، دزدى ، بردگى غرب و دريوزگى از جهان اروپا قرار گرفتند .
با كمال تأسف به همان نسبت كه اروپا و مغرب زمين در سايه علم و دانش با سرعتى شگفت انگيز ، به سوى تعالى و ترقى مادى در حركت بود ، مسلمانان هم بر اثر غفلت و دورى از منبعى چون قرآن ، به انحطاط و پستى رهسپار شدند .
قرآن سرمايه پروردگار عالم در ميان توده بشرى است . قرآن كريم معجزه جاويد بزرگ ترين شخصيت انسانى است . حقِّ كتاب الهى از هر حقى بزرگ تر و برتر است و اداى حق اين كتاب ، از طرف انسان از هر فريضه اى واجب تر است .
قرآن راهنماى بشر به سوى سعادت ، و بازدارنده انسان از ذلّت ، شقاوت ، بدبختى و هلاكت است .
در سراسر جهان ، قرآن نه فقط به عنوان كتابى كه داراى احكام فقهى است شناخته شده ; بلكه به عنوان كتابى شناخته شده كه حاوى قوانين سياسى ، قضايى ، جزايى ، مدنى ، اجتماعى ، جسمى ، روحى ، مادى ، معنوى و اخلاقى است .
كتابى كه با توانايى كامل ، بشر را از هر جهت اداره مى كند ; ولى با كمال تأسف در اداره امور ملت اسلام ، جايش خالى است ; زيرا تنها بهره اى كه از او برده مى شود ، به عنوان تبرك در پاره اى از مراسم هاى زندگى است ، مانند : بستن به بازوى طفل براى رد چشم زخم ، و قرار دادن كنار سفره عقد براى صميميت و شگون ، و به همراه داشتن براى محفوظ ماندن از حادثه . اگر هم عده اى از دانشمندان بر آن شرح و تفسير بنويسند ، فقط در خور استفاده علمى محض آنهم براى استفاده عده اى محدود است ، نه عملى . اين است اولين عامل انحطاط مسلمين .
اين كتاب مجموعه قوانين از تكاليف زندگى روزانه تا تشريفات دينى ، از تزكيه نفس تا حفظ بدن و بهداشت عمومى در زندگى و از حقوق اجتماعى تا فردى و از اخلاقيات تا بيان رذايل و از مكافات عمل در اين جهان و آن جهان را در بر دارد ، ولى امروز كدام ملّت اسلامى است كه عمل به اين كتاب ، در مجموع مقرراتش قرار گرفته باشد ؟
قرآن در كلام على (عليه السلام)
« اين قرآن كريم است كه به نام نبى بزرگ و آيين او در پيش روى ما قرار دارد .
چراغ فروزانى است كه در تاريكى جهل ، نور راه گم گشتگان و هادى گمراهان است . در اين نظام متين و استوار و ناموس شريف الهى كژى و كاستى نيست .
حلال را بيان مى كند و حرام را توضيح مى دهد ، از واجبات سخن مى گويد و از حقايق برنامه ها پرده برمى دارد . ناسخ را از منسوخ ، ويژه را از ناويژه نشان مى دهد ، گاهى به داستان هاى گذشته مى پردازد و گاهى از گم شدگان قرون قبل حكايت مى آورد . حديث فرسوده ملوك ظالم و فرمانروايان قلدرى ، كه چندى بر جهان حاكم بوده اند و در عين كاميابى به ناكامى از جهان رخت بربستند را تازه مى سازد ، و جملات نيكويش را با شهادت تاريخ و پندهاى عبرت انگيز همراه كرده و غفلت زدگان را از مستى لذت ها و رؤياهاى نادانى به هوش مى آورد . قرآن عظيم ، به دردهاى زمان زندگى درمان مى بخشد و بر جراحت هاى مهلك قلب مرهم شفا مى گذارد . قرآن مجيد از هر درى سخن گفته تا آنجا كه كلمه اى ناگفته نگذاشت ، گذشته ها را به ياد آورد چندان كه حادثه اى را فراموش ننمود ، آينده مرموز بشريت را به سعادت و سلامت تضمين كرد ، در صورتى كه فرمان وى را بپذيرند و راه خوشبختى را از وى بجويند »(1) .
اين بود قسمتى از سخنان اميرمؤمنان على (عليه السلام) در اطراف سازندگى قرآن ، كه در كتاب ارزشمند « نهج البلاغه » نقل شده است ; ولى عمل به اين كتاب الهى و منبع فيض آسمانى ، از ياد ملت هاى اسلامى رفته ، چنانچه خود و زندگى را مدت هاست فراموش كرده اند .
مغرب زمين اگر متديّن به دين اسلام نيست ; ولى دقيقه اى از فعاليت هاى علمى و انديشه اى فروگذار نمى كند ، اگر چه عاقبت با تمدن منهاى دينش نابود مى شود ; ولى اكنون بر اثر مجاهدت هاى علمى ، بر ملت ها فائق آمده است . حداقل اگر ملت اسلام به آيات علمى ، فرهنگى ، سياسى ، اجتماعى و اخلاقى در قرآن عمل مى كردند ، از زير زنجير فرهنگ خفت بار آنان راحت مى شدند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ از امير مؤمنان (عليه السلام) سخنان حكيمانه ديگرى نيز در مورد فضل قرآن نقل شده است كه بيشتر آن در نهج البلاغه در خطبه هاى 1 ، 18 ، 87 ، 91 ، 110 ، 125 ، 127 ، 138 ، 147 ، 151 ، 158 ، 175 ، 177 ، 183 آمده است .
مقاصد برتر قرآن مجيد
هدفى را كه قرآن دنبال مى كند عبارت است از : تربيت فرد و جامعه ، تكميل قواعد عقلى ، شكوفايى استعدادات فكرى ، انهدام زنجير خرافات ، ننگ هاى اجتماعى ، ابطال تقليدهاى كوركورانه ، نيرومند ساختن قوّه روح و آماده نمودن انسان به ادراك معانى حقيقى ، مواعظ حسنه و تحصيل و رشد در مدرسه خداپرستى ; ولى شاگردان اين مدرسه مدت هاست گريخته اند و هم اكنون مهمترين مانع بازگشت آنان ، استعمار فكرى است كه به آنها اجازه برگشت نمى دهد ! !
مذمّت تقليد
قرآن مجيد و احكام نورانى آن ، دشمن تقليد كوركورانه و موانع تعقل و تفكر است ، قرآن كريم مقام شامخ دانشمندان و فضيلت تحصيل علم و بيدارى را با نيكوترين راه بيان فرموده است .
امثال و حكم
اين كتاب با امثال و حِكَم ، طُرق مستقيم سعادت و نيك بختى و منازل با شكوه انبيا و پرهيزكاران را به مردم نشان داد ; تا از او درس فضيلت گيرند و وجود خود را با عمل به آيات آن بياراند . اگر به اين كتاب عمل مى شد آيا جامعه اسلامى همان عزت و سرفرازى صدر اول اسلام را نداشت ؟
اوصاف شخصى و اجتماعى
قرآن مجيد براى بخشيدن يك نظام عالى به انسان ، دروغگويى ، دزدى ، كينه توزى ، رباخوارى ، دورويى ، رشوه ، غيبت ، تهمت ، خيانت ، ظلم ، تجاوز ، بدبينى ، زنا ، شرابخوارى ، قماربازى ، ناسزاگويى ، چشم چرانى و ديگر كردارهاى ناپسندى كه به حال فرد و جامعه مضر است را حرام كرده است .
قرآن مسلمين را به رعيت پرورى و دستگيرى ، ايمان و دوستى ، احسان و عدل ، مروت و شجاعت ، شرف و ترس از عذاب الهى ، زهد و پرهيزكارى و كسب معارف و زيور معنوى در تحت فلسفه ناپايانى تشويق كرده است . آيا وضع جوامع اسلامى امروز مطابق با حلال و حرام قرآن است ؟
آيا انحطاط جامعه ، سزاى اين كناره گيرى از قرآن مجيد نيست ؟ !
تشويق به كسب علم
قرآن مجيد مبادى علوم و فنون ، مجهولات بشر و اسرار توحيد ، مبدأ و معاد و مقصد و مقصود را در سوره هاى گوناگون به زبان حكايات و آيات و بيان ادله و براهين ، روشن و واضح نموده است و انسان بايد بداند كه كتاب آسمانى اسلام عالى ترين ميزان و ترازوى شناخت حقايق است .
عزت در سايه قرآن
امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :
« قرآن مجيد را نيكو فرا گيريد ; چرا كه در آن نيكوترين حديث است ، در آياتش فكر و انديشه كنيد ; چرا كه آن بهار دل هاست و به نور آن بهبودى جوييد ; چرا كه بهبوددهنده درون سينه هاست . آن را نيكو تلاوت كنيد ; زيرا
گواراترين و شيرين ترين داستان هاست »(1) .
قرآن مجيد امر كننده و بازدارنده ، ساكت و گويا ، حجت خداى متعال است كه پيمان محكم خود را از شما درباره آن گرفته و نفوس شما را در گرو آن قرار داده است ، و به وسيله آن نور خود را تمام و آيين مقدسش را تكميل كرده است . پروردگار متعال پيغمبر خود را از دنيا ميراند ; در حالى كه خلق را از احكام هدايت بخش قرآن سرشار كرد .
در پرتو مقدس قرآن بود كه اعراب جاهل ، دانا گشته و توفيق تشكيل مدينه فاضله را يافتند و به تمدن و ترقى رسيدند . قرآن راهنماى پرهيزكاران و مشعل فروزان نابينايان و رهبر جويندگان و خواهندگان راستى ، درستى و يكتاپرستى مى باشد .
بى ترديد امروز مسلمانانى كه در تمام زمينه ها ، نظم خود را از دست داده اند مى توانند در سايه برگشت به اين كتاب با عظمت ، عزّت گذشته را باز يابند و گرنه بدون عمل به برنامه هاى كتاب خدا ، همچنان در همين بدبختى خواهند ماند .
عمل و پاداش
كتاب الهى كه بر دو پايه محكم يكتاپرستى و پاداش عمل در روز قيامت استوار است ، حق انسان ها را ادا كرده و در ترويج معارف و فرهنگ حقيقى و انهدام بناى شهوت پرستى و لذايذ ممنوع ، كوشش فراوانى نموده است . اين مردم مسلمانانند كه بايد آن را دليل و راهنماى خود قرار دهند ، تا در سايه عمل به آن برترى يافته و سعادت دنيا و آخرت خود را تأمين نمايند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ پرتوى از قرآن : 22 .
قرآن مجيد با تعاليمش ، شادمانى ، نشاط و مسرت فراوانى در قلوب آدميان ، بويژه پيروان حق و پروانگان شمع هدايت ، وارد مى كند و با قوانين جالب و ريشه دارش ، انسان را به پيمودن راه واقعيات تشويق و تحريص مى نمايد .
از كتاب الهى پيروى كنيد
قرآن يعنى: اسلام و ايمان ، و اسلام و ايمان يعنى: قرآن ، آنان كه ادعاى مسلمانى مى كنند اگر رفتار و كردارشان ، و آراء و عقايدشان مطابق با قرآن نباشد ، آيا اين ادعا از آنان پذيرفته است ؟
آرى ! كسانى كه دم از اسلام مى زنند و مرتكب انواع و اقسام كارهاى نامشروع و خلاف انسانيت مى شوند ; افرادى هستند كه از گلستان قرآن گلى نچيده و حتى بويى نبرده اند . روشن است كه ادعاى مسلمانى و ديندارى ، عقلاً و شرعاً ، از آنان پذيرفته نيست و اينان همان كسانى هستند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مورد آنها فرمود : روز قيامت قرآن مجيد دشمن آنان و جايگاهى جز جهنم در آن عرصه نخواهد داشت .
يك روايت
از امام ششم (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود :
« پيروان ما كسانى هستند كه مانند ما عمل و رفتار كنند ، نه آن كه رفتارشان مخالف با رفتار ما باشد آنگاه خود را به ما نسبت دهند ما از اين گروه و طايفه بيزاريم »(1) .
راستى عمل آن بزرگواران چيست كه امام صادق (عليه السلام) ما را به گزينش آن دستور داده است ؟ آيا عمل آن حضرت و ساير اهل بيت (عليهم السلام) غير از عمل به قرآن كريم است ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ خصال : 2/614 ، حديث 10 ; بحار الانوار : 68/174 ، باب 64 ، حديث 8 .
اگر با دقت بنگريم مدنيت واقعى ; همان ديندارى و عمل به احكام قرآن است و تمدن حقيقى ; همان بيرون آمدن از قيد اسارت و خلاص شدن از زندان استعمار و ننگ گناه و خطاكارى است .
شكوفايى استعدادها
پيروى از قرآن مجيد استعدادها را هر چه بيشتر شكوفا كرده ، و قواى انسانى را در راه خير و صلاح تقويت مى نمايد . هم آنچه در سايه آگاهى ، مسخر آدمى مى گردد ، در راه كمال و امنيت به كار مى رود و هم انسان از سلامت دنيا و آخرت برخوردار مى شود . اين همان راه ريشه دارى است كه قرآن ، در سوره « اسراء » بدان اشاره كرده و مى فرمايد :
( إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِى لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ )(1) .
قرآن مجيد كتاب راهنمايى براى انسان هاست ، كتابى است كه آيات آن مانند امواج نور و نسيم هوا ، در قرون متوالى و در ميان جوامع بشرى ، در تمام فواصل شب و روز در حركت است ، انسان بايد چشم باز كند و جهاز تنفس معنوى و روحى را در معرض نسيم پاك آن قرار دهد .
اين بود شمه اى از واقعيات قرآن كريم و گوشه اى از انوار درخشان كتاب الهى ، كه روزگارى ملت اسلام در اثر توجه به آن ، پيشرو تمام برنامه هاى مادى و معنوى بودند ، و امروز بر اثر عدم توجه به دستورات آن افسرده و پريشان و دنباله رو مشتى مسيحى و يهودى ، در تمام زمينه هاى زندگى هستند ! ! و عجيب تر اين كه با داشتن قرآن ، آرزوى رسيدن به احوالات آنان را دارند ، آنان كه جز سوق به نيستى و نابودى و هلاكت و سقوط در عالم نمى توانند ثمر ديگرى داشته باشند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ « حقا كه اين قرآن ( جامعه انسانى را ) به پايدارترين و استواترين طريقه و آيين هدايت مى كند » . [ اسراء (17) : 9 ] .
تقليد كوركورانه هرگز
دورى از قرآن ، و تقليد از فرهنگ ضد انسانى قرن بيستم ، عين نادانى است .
تصوير انسان هاى به اصطلاح متمدن قرن بيستم ، بويژه آنهايى كه در غرب زندگى مى كنند ، اين است كه :
ابتدا بايد چيزهاى لازم را تحصيل نمايد ، بعد به نيازمندى هاى فوق العاده بپردازد ، بعد نوبت لذت ها و كامرانى ها مى رسد ، سپس ثروت هاى زياد و به دنبال آن ، اشخاص را مى خواهد كه به او خدمت كنند ، چنين انسانى يك ساعت استراحت و آسايش ندارد ، و عجيب تر از همه اين كه هر چه وسايل آسايش و راحتى آسانتر و فورى تر در اختيار قرار گيرد ، تمايلات او زيادتر شده و چيزى در اين جهان يافت نمى شود ، كه بتواند رضايت او را جلب نمايد ، به طورى كه پس از مدت ها فعاليت و كشمكش ، و پس از اين كه ميليون ها ثروت را بلعيد و بسيارى از مردمان را ناراحت ساخت ، فكرش به جاى بالاتر رفته و براى اين كه خودش صاحب دنيا شود ، مى خواهد همه را قتل عام كند . اين است يك تابلوى حساس و واقعى از يك انسان حقيقى كه مى خواهد جامعه اى متمدن را تشكيل بدهد(1) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ قرارداد اجتماعى : 148 .
انسان قرن بيستم
آقاى « ادوارد كندى » سناتور بزرگ ممالك متحده آمريكا ، در يكى از مقالات مهم خود ، از تابلوى حساس مزبور، درباره انسان غربى قرن بيستم چنين پرده برمى دارد :
« نبايد در مورد اثرات وخامت بار تحولات اخير ، بر مردم هند و چين اشتباه كنيم . همچنان كه خشنونت ادامه مى يابد و بمباران تصاعد بيشترى پيدا مى كند ، بحران مردم هند و چين هم ، پيوسته رو به افزايش است . مصيبت روى مصيبت پديد مى آيد ، كودكان بيشترى يتيم مى شوند و زنان و مردان و اطفال بيشترى آواره مى گردند ، و هزاران تن ديگر نيز يا مجروح يا معلول و يا كشته مى شوند ، و بار ديگر بر تعداد قربانيان آمار ديگرى افزوده مى شود كه شماره آن از چند ده ميليون مى گذرد ، و آن هم به خاطر چند جمله اى است كه در موافقتنامه ( موافقتنامه صلح آمريكا ، هند و چين ) بر سر آن اختلاف است . درست است كه طرف مقابل نيز در عمليات تعرضى خود ، خشونت نشان مى دهد ; اما اين خشونت نمى تواند ما را از وظيفه اى كه در برابر كاهش سطح خشونت جنگ نسبت به غير نظاميان داريم معاف نمايد .
مردم آمريكا اين انتظار را از دولت خودشان دارند ، با اين وجود از سال 1965 تاكنون كشور آمريكا 5/7 ميليون تن بمب بر سر مردم « هند » و « چين » فرو ريخته است كه قسمت عمده آن طى چهار سال حكومت « نيكسون » بوده است . اين مقدار بمب ، يازده برابر مقدارى است كه ما بر سر مردم « كره » فرو ريخته ايم و سه برابر ، بيشتر از ميزانى است كه طى جنگ دوم جهانى به كار برده شده است . دست كم يك ميليون تن بمب ، از ماه ژانويه سال گذشته به بعد ، در هند و چين به كار برده شده است .
هرگز نمى توان قبول كرد ، آنچنان كه فرماندهان نظامى ما مى گويند ، اين بمباران ها به مردم غير نظامى اثر چندانى نداشته باشد . مشكلاتى كه براى مردم هند و چين بار آورده ايم ، تا سال هاى سال برايشان كافى است ، اما در سال 1972 مردم « هر دو پاره » و « ويتنام » صرف نظر از « لائوس » و « كامبوج » شديدترين ضربات جنگ را تحمل كرده اند ، در كامبوج و لائوس هم ضايعات جنگ رو به افزايش است .
در ويتنام شمالى با توپخانه و بمب هاى ما ، تنها سلاح مرگ و ويرانى است كه ده ها هزار تن از غير نظاميان كشته يا مجروح شده اند .
ويتنام جنوبى هم از اين بلاها بركنار نبوده است ، نزديك به دو ميليون آواره در آن سرزمين وجود دارد(1).
و همچنين تلفات غير نظاميان به 200 هزار تن رسيده است ، و بنابر آمارى كه در « سناى آمريكا » وجود دارد كه ميانگين يك چهارم قربانيان و زخمى ها كودكان زير 12 ساله هستند و نيمى از قربانيان زنان و كودكانند . ( اف بر اين آدمخواران غربى و مسيحى قرن بيستم ) .
ميزان مصايب و شكنجه هاى مردم ويتنام ، خارج از تصور و ارزيابى است و به دشوارى مى توان اثرات وخامت بار اين جنگ را بر ويرانى كانون هاى خانوادگى ، و نابودى اصول زندگى و اجتماع ويتنامى برآورد كرد .
ميليون ها نفر از مردم هند و چين كه از قتل و كشتار جان به لب شده اند ، براى صلح و رهايى از بمباران و قتل عام ، فرياد مى كشند و استمداد مى طلبند و ما بايد اين فريادها را پاسخ دهيم . ( تاكنون كه سردمداران حكومت آمريكا بر احدى رحم نكرده اند . ) جنگ هند و چين سال هاست كه با مردم آمريكا همراه است و مردم اين سرزمين ، نه تنها از اين جنگ خسته اند ; بلكه خستگى بيشتر آنها از وعده ها و شعارهايى است كه براى پايان آن شنيده اند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ به وسيله همين آمريكا و دوستانش نيز نزديك به دو ميليون آواره مسلمان به خاطر گروهى يهودى در بيابان هاى خاورميانه عربى وجود دارد كه حتى از وسايل اوليه زندگى محرومند .
آنها از اين خسته اند كه مى بيند سربازان آمريكايى را از ويتنام بيرون مى آوريم ، ولى در تايلند و آب هاى اطراف ويتنام سر در مى آورند و هواپيماها و كشتى هاى جنگى ما دوباره ، كار كشتار و بمباران را ادامه مى دهند »(1) .
كشورهاى صنعتى و منفعت طلب ديگرى مانند : انگلستان ، فرانسه ، بلژيك و در شرق زمين مانند روسيه و ساير كشورهاى مادى و صنعتى نيز ، از نظر جنايت و آدمخوارى ، كشتار ، غارت و يغماگرى كمتر از ممالك متحده نيستند ! ! فرزندان گمراه زمين ، سال هاى دراز به دنبال كيمياى سعادت ديده بر معجزات صنعت و مخلوقات فكر و انديشه خود دوختند و تا جايى پيشرفتند كه از مصنوعات علم و دانش خود ، بت هاى تازه اى براى پرستش و عبادت به وجود آوردند و احتياج و نياز به مصرف را ، تا سر حد اسارت درآوردند .
با اين حال اكنون در اوج تمدن و فرهنگ فنى و صنعتى ، سرخورده و سودا زده ، به اين حقيقت اعتراف مى كنند كه راه خوشبختى ، صلح و رفاه ، از سوى ديگرى است . بشريت در حالى كه به غنى ترين دستاوردهاى علمى و فنى ، براى رفع نيازمندى هاى مادى خود ، مجهز شده است ; اما همچنان در كمبود خوشبختى و سعادت واقعى بسر مى برد ، و به اين واقعيت رسيده است كه براى رسيدن به خوشبختى حقيقى ، تنها اين مقدار كمال در علم و دانش كفايت نمى كند(1) .
آن وضع خونخوارى قلدران قرن بيستم ، و اين اعتراف بشر متجدد ، در عدم دستيابى به خوشبختى حقيقى ، آيا براى اهل قرآن كه به خاطر كناره گيرى از قرآن به نهايت درجه انحطاط و پستى رسيده اند ، وقت بازگشت به قرآن نرسيده است ؟ ! !
در هر صورت اين همه قتل ، دزدى ، حق كشى ، مسموميت ها ، راهزنى ها و مجازات هايى كه براى ارتكاب جنايت ها مى شود ، براى حفظ سرمايه دارى و مالكيت ( بر جهان ) است ، و هرگز براى كشته شدن كسى كه بى جهت در ميان اين قوانين غلط از بين رفته ، كسى يك قدم جلو نگذاشته است(2) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كيهان دوشنبه 11 دى 51 شماره 8844 . ( اكنون كه قريب به نيم قرن از آن زمان مى گذرد بار ديگر سردمداران حكومت آمريكا به سركردگى « بوش پسر » كه با فريب و حيله و رأى دادگاه بر سر كار آمد ، مردم مظلوم « عراق » را مورد هجوم قرار داده و هيچ كس قدرت مقابله با اين شيطان منفعت طلب را ندارد . امروز كه اين صفحات را مى نگارم خبر شهادت يكى از فرزندان حضرت زهرا (عليها السلام) كه عمرى را در راه اعتلاى اعتقادات شيعه سپرى كرد يافتيم . شهيد آية الله سيد محمد باقر حكيم رضوان الله عليه در سالروز ولادت حضرت باقر (عليه السلام) در تاريخ 8/6/82 همزمان با سالروز شهادت شهيدان رجايى و باهنر به دست عمال دژخيم زمان ، پس از مراسم نماز جمعه در كنار مرقد پاك و مطهر اميرمؤمنان (عليه السلام) به شهادت رسيد . اين نيز از نقشه هاى پليد قدرتمندان منفعت طلب است كه براى تصاحب سرمايه هاى ملى كشور عراق ، صدام كه دست نشانده آمريكا بود را سقوط و كشور عراق را تصاحب كردند . اينان كه دم از حقوق بشر مى زنند چگونه پاسخ اين حملات وحشيانه خود را مى دهند و در برابر وجدان بيدار دنيا چه پاسخى خواهند داد . . .
قبل | فهرست | بعد |