بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سوگندهای پربار قرآن, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 -
     003 -
     004 -
     005 -
     006 -
     007 -
     008 -
     009 -
     010 -
     011 -
     012 -
     013 -
     014 -
     015 -
     016 -
     017 -
     018 -
     019 -
     020 -
     021 -
     022 -
     023 -
     024 -
     025 -
     026 -
     027 -
     FEHREST - سوگندهاي پربار قرآن
 

 

 
 

 

 

امّا برخى از انسانها قدر اين ويژگيها و زمينه هاى سعادت را ندانسته، و آن قدر سقوط مى كنند كه به مرحله اسفل سافلين مى رسند; جايى كه پايين تر از آن تصوّر نمى شود. راستى اسفل السافلين كجا و به چه معناست؟

برخى از مفسّران اسفل سافلين را به اَرْذَلِ الْعُمُرِ(1) (دوران پيرى و پايان عمر انسان) تفسير كرده اند، كه اين تفسير عجيبى به نظر مى رسد، زيرا با آيه پس از آن يعنى (إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) سازگار نيست. زيرا اين استثنا نمى تواند استثناى ارذل العمر كه سير طبيعى عمر انسان است، باشد. بنابراين تفسير فوق بدون شك صحيح نيست.

تفسير صحيح آن است كه اسفل سافلين در دنيا همان (بَلْ هُمْ أَضَلُّ)(2) و آخرين نقطه توحّش و بربريّت و درّنده خويى است. همان چيزى كه اكنون در گوشه و كنار جهان به وفور ديده مى شود. انسان نماهايى كه ماشين بمب گذارى شده را در كنار بيمارستان، يا مسجد يا حسينيّه پر از جمعيّت، يا بازار يا مناطق شلوغ ديگر منفجر مى كنند، و زن و مرد، بزرگ و كوچك، گناهكار و بى گناه را به بدترين شكل مى كشند، مصداق اسفل السافلينند. آن دسته از مدّعيان دروغين حقوق بشر كه بمبهاى ده تُنى را بر روى مردم بى گناه هيروشيما و ناكازاكى خالى كرده، و جان هزار نفر انسان مظلوم را گرفتند، از مصاديق روشن بل هم اضل هستند. كسانى كه در گوشه و كنار جهان آتش جنگ را شعلهور نموده تا كارخانه هاى اسلحه سازى آنها از حركت باز نايستاد، و مهمّات ويرانگرشان به فروش برود، و بر دلارهايشان روز به روز افزوده گردد، حيوانات درّنده اى هستند كه لباس انسان به تن كرده اند.

و اسفل السافلين در جهان آخرت قعر جهنّم، و پايين ترين نقطه دوزخ است! و اين قوس نزولى و آن قوس صعودى با اين دامنه وسيع، يكى از امتيازات انسان است.

سؤال: چه كنيم كه در قوس نزولى قرار نگرفته، و به اسفل السافلين سقوط نكنيم؟


1 . اين تعبير در آيه 70 سوره نحل و آيه 5 سوره حج آمده است.

2 . اين تعبير در آيه 179 سوره اعراف، و 44 سوره فرقان آمده است.

[ 221 ]

جواب: براى فرار از سقوط در اسفل السافلين، و قرارگرفتن در مدار صعودِ به احسن تقويم، نياز به برنامه ريزى جامع خودسازى است، كه يكى از موادّ آن انتخاب دوست مناسب است. نقش دوست آن قدر مهم است كه امكان دارد انسان را بهشتى كند، همان گونه كه اگر فرد نامناسبى باشد ممكن است آدم را جهنّمى نمايد. يك دوست مى تواند دروازه سعادت را بسوى انسان بگشايد، همان طور كه مى تواند پيام آور شومِ شقاوت و بدبختى باشد. يك دوست ممكن است زمينه ساز رسيدن انسان به فوز عظيم شهادت باشد، يا او را به صف دشمنان خدا ملحق كند!

 

نقش مهمّ دوست:

براى پى بردن به اهميّت انتخاب دوست، به آيات 27 تا 29 سوره فرقان توجّه فرماييد:

«(وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ); و (اى پيامبر ما! به خاطر آور) روزى را كه ستمكار دست خود را (از شدّت حسرت) به دندان مى گزد!».

در ادبيّات فارسى براى نشان دادن نهايت بدحالى يك شخص گفته مى شود كه: «فلانى انگشت به دهان گزيد» امّا در ادبيّات عرب تعبير به شكل ديگرى است، مى گويند: «از شدّت حزن و اندوه پشت دو دست خود را به دندان گرفت» حال بايد ديد چه مصيبتى براى اين شخص ظالم رخ داده كه اين گونه عكس العمل نشان مى دهد؟ پاسخ اين سؤال در ادامه آيه منعكس شده است. توجّه كنيد:

«(يَا لَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلا); اى كاش با رسول خدا راهى برگزيده بودم!».

آن ظالم ستمگر در روز قيامت افسوس مى خورد كه چرا تمام پلهاى پشت سر خود را خراب كرده است! او حسرت مى كشد كه چرا تمام ارتباطهاى خويش را با پيامبر و دين و مذهب قطع نموده است! قطع ارتباط اين ستمكار با رسول خدا(صلى الله عليه وآله)نتيجه انتخاب يك دوست بد و نامناسب بوده است. بدين جهت با هزاران آه و حسرت و افسوس مى گويد:

[ 222 ]

«(يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِيلاً); اى واى بر من، كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم!». اى كاش شخصى كه درِ گناهان را به رويم گشود و هماى سعادت، كه بر روى شانه هايم نشسته بود، را از من دور كرد، به عنوان دوست خود بر نمى گزيدم! اى كاش با شخصى كه مرا از ياد و نام حضرت دوست غافل كرد و شيطان را قرين و همراهم ساخت، دوست نمى شدم. امّا اين آه و حسرت ها، در يوم الحسرة فايده اى ندارد. بلكه در اين دنيا بايد به فكر چاره بود.

 

شأن نزول آيات مورد بحث:

«عقبه» كه از متمّكنين مدينه به شمار مى رفت، و انسان خوش باطنى بود، و امكانات مالى نسبتاً مناسبى داشت، عليرغم اينكه شخص مشركى بود، با پيامبر(صلى الله عليه وآله)دوست بود. بدين جهت گه گاه خدمت آن حضرت مى رسيد و آياتى از قرآن مجيد را گوش مى كرد، و گام به گام به اسلام نزديكتر مى شد. امّا هنوز رسماً اسلام را نپذيرفته بود. پس از بازگشت از يك سفر، اعيان و اشراف قوم و قبيله اش را به ضيافتى دعوت كرد، و از دوستش پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز براى شركت در آن ميهمانى دعوت بعمل آورد. حضرت فرمود: «به يك شرط دعوت تو را اجابت مى كنم، و آن اينكه شهادتين را بر زبان جارى نموده، و به صفوف مسلمانان بپيوندى! فاصله ميان من و تو شرك است، اگر شهادتين را بگويى اين فاصله از بين مى رود». عقبه در حضور مردم شهادتين را گفت، و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز طبق وعده اى كه داده بود در ميهمانى او شركت كرد. خبر اسلام آوردن عقبه در شهر پيچيد و نقل مجالس شد. «اُبىّ» دوست ديگر عقبه، هنگامى كه اين خبر را شنيد، به نزد وى آمد، و او را بخاطر اين كار سرزنش و شماتت كرد، گفت: «شنيده ام دين آبا و اجدادت را رها كرده اى، و از پرستش آن بتهاى زيبا و متنوّع دست كشيده اى، و به عبادت خداى ناديده محمّد پرداخته اى! پس آن غيرت و حميّت قبيله اى و عشيره اى تو چه شد!؟» خلاصه اين دوست ناباب آن قدر عقبه را سرزنش و شماتت كرد كه وى از كارش پشيمان شد و گفت: «براى جبران اين كار چه كنم؟». اُبىّ

[ 223 ]

گفت: «همان گونه كه در حضور مردم اسلام را پذيرفتى، در حضور آنان از اسلام بيزارى بجوى و به محمّد توهين كن». عقبه كه درهاى سعادت به رويش گشوده شده بود، بر اثر وسوسه هاى اين دوست بد فريب خورد، و در حضور جمع به ساحت قدس پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) توهين كرد، و از اسلام بيزارى جست! سپس آيات فوق كه بيانگر حالات عقبه در قيامت است، نازل شد.

آيات سه گانه فوق هر چند در مورد عقبه نازل شده، ولى بى شك منحصر به او نيست، بلكه هشدارى است براى تمام كسانى كه در انتخاب دوست دقّت نمى كنند، و خود را با انتخاب دوستان ناباب در معرض هلاكت و نابودى قرار مى دهند.

اگر شما از مبتلايان به موادّ مخدّر علّت اعتياد آنان را به اين بلاى خانمانسوز بپرسيد، غالب آنان عامل آن را رفيق بد معرّفى مى كنند! دوست بد حتّى از حيوانات گزنده و درنده خطرناك تر است، چرا كه:

مار بد بر جسم انسان مى زند *** يار بد بر جسم و بر جان مى زند

 

دوست بد در كلام اميرمؤمنان(عليه السلام):

اين بحث را با حديث زيبايى از امير سخن، حضرت على(عليه السلام) به پايان مى بريم. آن حضرت طبق آنچه در كتاب غررالحكم و دررالكلم آمده، فرمودند:

«صُحْبَةُ الاَْشْرارِ تَكْسِبُ الشَرَّ كَالرِّيحِ اِذا مَرَّ بِالنَّتِنِ حَمَلَتْ نَتِناً; همنشينى با بدان باعث آلودگى انسان مى شود، همان گونه كه نسيم دلنواز اگر از روى مزبله ها و مكانهاى بدبو عبور كند، بدبو مى شود».

روح انسان، مخصوصاً جوانان عزيز بسان آن نسيم با طراوت و دل انگيز است كه اگر از روى گلها بگذرد و همنشين باغ گل شود، عطر خوش گلها را به همراه مى آورد. و چنانچه از روى مزبله ها و جاهاى بدبو عبور نموده، و همنشين زباله ها و كثافات گردد، به رنگ و بوى آنها درخواهد آمد.(1)


1 . شاعر در مورد شخص گناهكارى كه بر اثر گناه، بوى بدى از او به مشام مى رسد مى گويد:

بوى بد هر گناه دارى *** آئينه دل سياه دارى

برخيز و طهارتى به دل دار *** تا جارى آشك و آه دارى

آمرزش خواه چو عطر خوشبوست *** گر منزلتش نگاه دارى

[ 224 ]

نتيجه اينكه براى باقى ماندن در مدار احسن تقويم، و پرهيز از قرار گرفتن در چاه اسفل سافلين، شرط اوّل انتخاب دوست مناسب است. هر چند پرهيز از رسانه هاى آلوده، كه بدترين بلاهاى دنياى امروزند، نظير سايت هاى فاسد، ماهواره هاى بدآموز، مطبوعات آلوده و مانند آن، كه به نوعى دوست انسان محسوب مى شوند، نيز لازم است.

به اميد آنكه در سايه تعليمات قرآنى در مسير احسن تقويم گام نهيم، كه البتّه اين توفيق بدون استمداد از او حاصل نمى شود.

 

ايمان و عمل صالح، اركان اساسى احسن تقويم:

خداوند متعال تمام انسانها را مبتلا به سير در قوس نزولى اسفل سافلين مى داند، مگر كسانى كه بر خوردار از دو عنصر مهمّ حيات معنوى، يعنى ايمان و عمل صالح باشند.(1) اين گروه از انسانهاى سعادتمند همچنان در آسمان زيبا و نورانى احسن تقويم پرواز كرده و به صعود خويش ادامه داده، و از بركات آن بهره مند مى شوند. جمله (امَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ)بطور وسيع و گسترده در قرآن مجيد بكار رفته است تا آنجا كه اين تعبير در نزديك به شصت آيه ديده مى شود، و بسيارى از اين آيات معيار و مدار امور مهمّى قرار گرفته است، به عنوان نمونه به چند مورد آن توجّه كنيد:

1. خداوند متعال در سوره والعصر تمام انسانها را در ضرر و زيان معرّفى كرده است، سپس انسانهاى با ايمان، كه داراى عمل صالح هستند و ديگران را نيز دعوت به كارهاى شايسته مى كنند، را استثنا كرده است. طبق اين آيه شريفه مدار خروج از خسران و زيان، بار يافتن به ضيافت سفره ايمان و عمل صالح است.


1 . همان گونه كه از سوره والعصر استفاده مى شود.

[ 225 ]

2. خداوند متعال در آيه 55 سوره نور، حكومت جهانى را تنها به مؤمنان وارسته اى كه لباس عمل صالح را پوشيده اند، وعده داده است. توجّه كنيد:

«(وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِى الاَْرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِّنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِى لاَ يُشْرِكُونَ بِى شَيْئاً وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمْ الْفَاسِقُونَ); خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند وعده مى دهد كه قطعاً آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد، همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روى زمين را بخشيد، و دين و آيينى را كه براى آنان پسنديده، پابرجا و ريشه دار خواهد ساخت; و ترسشان را به امنيّت و آرامش مبدّل مى كند. (آنچنان) كه تنها مرا مى پرستند، و چيزى را شريك من نخواهند ساخت. و كسانى كه پس از آن كافر شوند، آنها فاسقانند».

طبق آيه شريفه فوق، ايمان و عمل صالح مدار حكومت جهانى الهى خواهد بود، و لهذا خداوند وعده قطعى آن را فقط به مؤمنان صالح العمل داده است.

3. در آيه هفتم سوره بيّنه، خيرالبريّه (بهترين مخلوق) كسانى معرّفى شده اند كه در صف مؤمنان صالح العمل قرار گرفته باشند.

هر چند در احاديث معروف بين شيعه و اهل سنّت، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مصداق روشن خيرالبريّه را حضرت على(عليه السلام) و شيعيان آن حضرت معرّفى كرد، و ما شرح آن را در كتاب «آيات ولايت در قرآن» نوشته ايم، امّا اين روايات وظيفه سنگينى بر دوش شيعيان اميرالمؤمنين مى گذارد كه بدون نهادينه كردن ايمان در درون جان و انجام اعمال صالح و شايسته، تحمّل آن وظيفه سنگين امكانپذير نمى باشد.

4. هدف از نزول قرآن، و فرستادن پيامبر(صلى الله عليه وآله) به سوى مردم، در آيه 11 سوره طلاق بدين شكل تبيين شده است:

«(لِّيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللهِ وَيَعْمَلْ صَالِحاً يُدْخِلْهُ جَنَّات تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللهُ لَهُ رِزْقاً);

[ 226 ]

تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، از تاريكيها بسوى نور خارج سازد و هر كس به خدا ايمان آورده و اعمال صالح انجام دهد، او را در باغهايى از بهشت وارد سازد كه از زير درختانش نهرها جارى است، جاودانه در آن مى مانند، و خداوند روزى نيكويى براى او قرار داده است».

طبق اين آيه شريفه، تنها در سايه ايمان و عمل صالح مى توان جامعه، محيط، اطرافيان، كشور، اجتماع و انسانها را از وادى ظلمت به سوى نور و رحمت هدايت كرد.

از آيات فوق، كه تنها چند نمونه از حدود شصت مورد استعمال (الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) در قرآن بود، استفاده مى شود كه مسائل مهم و سرنوشت ساز زندگى انسان بر محور ايمان و عمل صالح دور مى زند، اگر بخواهيم در آسمان سعادت پرواز كنيم، و به اوج قلّه احسن تقويم صعود نماييم، اگر مايل باشيم از صف زيانكاران خارج شويم، اگر طالب وعده الهى در مورد حكومت جهانى هستيم، اگر از ظلمت و تاريكى متنفّر و مشتاق رسيدن به نور و روشنايى هستيم، اگر اشتياق بهشت و نعمتهاى آن را داريم، همه اينها در سايه ايمان و عمل صالح ممكن الوصول خواهد بود.

 

تعريف ايمان:

سؤال: راستى ايمان كه گوهرى گرانبها، و طبق آنچه از قرآن مجيد استفاده مى شود منبع تمام خيرات و بركات است، چيست؟ و تعريف آن كدام است؟

پاسخ: ايمان آن باور درونى است كه هر شخص مؤمنى نسبت به خدا و معاد و نبوّت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) دارد. طبق اين تعريف گفتن شهادتين براى صدق ايمان كافى نيست، بلكه علاوه بر آن بايد اين باور در قلب و روح انسان نفوذ كند، و بذر آن در دل انسان كاشته شود، و شاخه هاى آن در اعمال و كردار ظاهر گردد.

تعبير به اصول و فروع دين، هر چند در روايات به چشم نمى خورد، امّا تعبير

[ 227 ]

زيبايى است. در اين تعبير، دين به درخت تنومندى تشبيه شده كه خداشناسى و معادشناسى و پيامبرشناسى ريشه هاى آن محسوب مى شود. و نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زكات و امر به معروف و نهى از منكر و تولّى و تبرّى شاخه هاى آن درخت، و اخلاق نيكو و شايسته ميوه آن است. بنابراين، ايمان بايد زاينده باشد، و سرچشمه حركت و تلاش و فعاليّت. ايمان بايد داراى ريشه ها و شاخه هايى باشد، و شاخه هاى آن پربار از ميوه ها. ايمان بايد همچون درختى پربار، همواره ميوه هاى آن در دسترس و قابل استفاده باشد، و هيچگاه فصل خزان به خود نبيند. و در يك جمله ايمان بايد همچون درختِ تنومند ريشه دارِ هميشه بهار باشد. ايمان باورى است كه تمام وجود انسان را به رنگ خود درآورد. باورى همچون باور سوزانندگى آتش! آيا هيچ انسان عاقلى را سراغ داريد كه با دست خويش شعله اى از آتش را در دست گيرد؟ چنين انسانى را در بين عقلا نخواهيد يافت، چون تمام عقلا باور دارند كه آتش مى سوزاند، و ايمان به سوزانندگى آتش مانع تماس آنها با آن مى گردد.

قرآن مجيد خوردن مال افراد بى سرپرست و يتيم را همچون خوردن آتش مى داند. آيا كسى كه به قرآن ايمان دارد، و آن را باور كرده، ممكن است فكر خوردن مال يتيم به مغزش خطور كند؟ پاسخ قطعاً منفى است، همان گونه كه هيچگاه به خوردن شعله اى از آتش فكر نمى كند. اگر كسى آلوده اموال يتيمان شود، بدون شك ايمان وى ضعيف است، و قرآن را باور نكرده است.

انسان مؤمن خداوند متعال را شاهد و ناظر اعمال خويش مى داند. امّا كسى كه در زندگى خود براى خداوند حتّى به اندازه يك پليس، نقشى قائل نيست، چه نامى مى توان براى او انتخاب كرد؟

خلاصه اينكه ايمان باور قلبى و درونى نسبت به خدا و پيامبر و جهان آخرت است.

 

عمل صالح چيست؟

عمل صالح دو ركن اساسى دارد; يكى نيّت پاك و ديگرى كار مفيد. بنابراين، عمل

[ 228 ]

صالح منحصر در نماز و روزه، و حجّ و زكات و خمس و دعا و زيارت نيست; (هر چند اعمال مذكور از مصداقهاى روشن اعمال صالح است) بلكه هر كار مفيدى كه با نيّت پاك انجام پذيرد عمل صالح شمرده مى شود. و عجيب اينكه عمل صالح هر چند اندك و ناچيز باشد، آثار بزرگ و مهمّى در پى خواهد داشت، و گاه يك عمل صالح كوچك زندگى انسان را متحوّل و دگرگون مى كند. به چند نمونه آن توجّه كنيد:

 

الف) آبيارى گوسفندان

حضرت موسى(عليه السلام) از مصر فرار كرد، و تحت تعقيب مأموران فرعون بود. او ترسان و هراسان به سمت مدين حركت نمود، تا به دروازه اين شهر رسيد. حضرت موسى(عليه السلام) نه امنيّت جانى و نه امكانات مالى و نه آشنايى در مدين و نه پناهگاهى در آن شهر دارد، لذا در سايه درختى به استراحت مى پردازد. چاه آبى كه چوپانها در اطراف آن جمع شده بودند توجّه او را جلب كرد. همه چوپانها به نزديك چاه رفته، گوسفندان خود را سيراب نموده، سپس به سمت خانه هايشان حركت مى كنند. امّا دو دختر با حجاب كه گله كوچكى دارند، در كنارى ايستاده و نزديك چاه نمى شوند.

موسى(عليه السلام)به نزد آنها رفته و مى پرسد: «شما چرا گوسفندانتان را سيراب نمى كنيد؟»

مى گويند: ما منتظريم چوپانهاى مرد كارشان تمام شود و از اينجا بروند، سپس به سيراب كردن گوسفندان خود بپردازيم، زيرا نمى خواهيم با افراد نامحرم مخلوط شويم.

حضرت موسى به نزديك چاه رفت، و مقدارى آب كشيد، و گوسفندان آن دختران را سيراب كرد و پس از انجام اين كار مفيد كوچك كه به قصد قربت بود به محل استراحت خود بازگشت. دختران زودتر از هر روز به خانه بازگشتند. پدر پيرشان علّت بازگشت زودهنگام آنها را جويا شد. آنان داستان را براى پدر بازگو كردند. حضرت شعيب گفت: چرا اجر زحمت آن جوان را نداديد؟ برويد او را به خانه

[ 229 ]

بياوريد تا مزد زحماتش را بدهم. آرى! حضرت موسى با يك عمل صالح كوچك صاحب زن و زندگى شد، و توفيق تلمّذ و شاگردى در محضر پيامبرى بزرگ را يافت، و در حقيقت دوران پيش دانشگاهى و پيش نبوّت خود را در نزد حضرت شعيب گذراند، تا آماده دريافت رسالت و نبوّت و مأموريّتى عظيم گردد. آرى! تمام اين توفيقات نتيجه آن عمل صالح كوچك بود.

 

ب) حضانت فرزندى يتيم

اعراب ساكن مكّه و مدينه فرزندان خويش را به دايه هاى باديه نشين، كه از شجاعت و قدرت زيادى برخوردار بودند، و مبارزه با سختى ها را به نيكى مى دانستند، مى سپردند تا فرزندانشان شجاع و پر قدرت تربيت شوند. امّا دايه ها حاضر نبودند حضانت فرزند عبدالله بن عبدالمطلب را كه از نعمت پدر محروم بود، بپذيرند. چرا كه براى حضانت چنين طفل شيرخوارى طبيعتاً اجرت مناسبى پرداخت نمى شد. حليمه سعديّه، كه از قبيله مشهور بنى سعد، و از جمله دايه هاى باديه نشين بود كه حضانت شيرخواران را بر عهده مى گرفت، سرنوشت يتيم عبدالله او را كنجكاو كرد. هنگامى كه متوجّه شد دايه ها بخاطر اينكه او يتيم است از پذيرفتنش صرفنظر مى كنند، انگيزه اى الهى در درون جانش قوّت گرفت، و بر اساس آن انگيزه حضانت محمد بن عبدالله را پذيرفت، و از او همچون فرزندانش، بلكه بهتر از آنان، نگهدارى كرد. اين عمل صالح حليمه سعديّه باعث جاودانگى نام و ياد او شد. تمام دايه هاى مكّه به وادى فراموشى سپرده شدند، و از آنها هيچ اثرى در تاريخ بجاى نمانده است، امّا نام حليمه سعديّه در كنار نام پرافتخار پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)، تا قيام قيامت بر تارك جهان خواهد درخشيد. و اين نيست مگر اثر كار پسنديده اى كه قرين با نيّت پاك بود.

علاوه بر اين، هنگامى كه جنگ هوازان و بنى سعد و طوايف ديگر رخ داد، و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) پيروز شد، و زنان و مردان زيادى از طايفه حليمه سعديّه اسير شدند،

[ 230 ]

مسلمانان ناگهان مشاهده كردند كه زنى خدمت رسول الله(صلى الله عليه وآله) رسيد، و پس از سلام و احوالپرسى، عرض كرد: «من «يشما» دختر حليمه سعديّه، خواهر رضاعى شما هستم!» پيامبر(صلى الله عليه وآله) در حضور جمع مسلمانان عباى خويش را روى زمين پهن كرد، و دست خواهرش را گرفت، و او را بر روى عبا نشانيد. سپس خطاب به وى فرمود: چه مشكلى داريد؟ و از من چه مى خواهيد؟ يشما گفت: قبيله ما در جنگ با شما شكست خورده، و مسلمانان زنان و مردان ما را اسير كرده اند. تقاضا دارم اسراى ما را آزاد كنيد. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رو به اصحابش كرد و فرمود: اسيران جنگى تعلّق به همه مسلمانان دارند. من مى خواهم سهم خود از اسرا را به خواهرم يشما ببخشم. نظر شما چيست؟ مسلمانان عرض كردند: ما تابع شما هستيم. ما هم نسبت به سهم خودمان از آنان مى گذريم. و بدين ترتيب تمام اسراى بنى سعد آزاد شدند. آرى! يك عمل صالح حليمه سعديّه نه تنها باعث شد كه نام او در تاريخ جاودانه شود، بلكه آن كار جان قبيله اى را نجات داد و به آن حيات و زندگى تازه اى بخشيد.

 

ج) يك شب ميهمان دارى

خانمى عليرغم حكومت نظامى عبيدالله بن زياد در كوفه، و تهديدهاى فراوان او، به نماينده امام حسين(عليه السلام)، حضرت مسلم پناه داده، و از او پذيرايى كرد. به هنگامى كه طوعه با نيّت پاك اين عمل مفيد را انجام داد، صدها زن ثروتمند و معروف در كوفه وجود داشت كه نام آنها بر سر زبانها بود. امّا گذر زمان نام تمام آنها را به فراموش خانه تاريخ سپرد، ولى نام طوعه پس از هزار و چند صد سال هر سال در مجالس سوگوارى امام حسين(عليه السلام) به نيكى برده مى شود.

آنچه گذشت سه نمونه از اعمال صالح كوچك بود كه آثارى بزرگ از خود بجاى گذاشت، كه گاه وسعت آن به اندازه وسعت تاريخ است. و نمونه هاى بسيار زياد ديگرى نيز هست كه از ذكر آن صرفنظر مى گردد. نتيجه اينكه عمل صالح، كه عبارت است از عمل مفيدى كه با نيّت پاكى انجام مى شود، هر چند كم و كوچك باشد، قيمتى و ارزشمند است.

[ 231 ]

گستره عمل صالح:

همان گونه كه گذشت عمل صالح بسيار گسترده است، و اختصاص به نماز و روزه و زيارت و مانند آن ندارد. راه سازى، تعليم و تربيت، فراهم كردن وسائل ازدواج جوانان، اصلاح ذات البين، تلاش براى آزادى زندانيان، كمك به بيماران صعب العلاج، ساخت مساجد و مدارس و حسينيّه ها، فراهم كردن كار براى بيكاران، كمك به قطع وابستگى كشورهاى اسلامى و مانند آن، كه همراه با نيّت پاك انجام پذيرد، همه جزء اعمال صالح شمرده مى شود.

پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) دايره عمل صالح را گسترده تر از آنچه ذكر شد بيان كرده است، فرمود:

«اَلاِْيمانُ بِضْعَةٌ وَ سَبْعُونَ شُعْبَةً، اَعْلاها شَهادَةُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ، وَ اَدْناها اِماطَةُ الاَْذى عَنِ الطَّريقِ; ايمان هفتاد و چند شعبه دارد، مهمترين آن شهادت بر يگانگى پروردگار عالم، و كمترين آن برطرف كردن موانع از سر راه مسلمانان است».(1)

يعنى اگر هنگام عبور از كوچه، پوست ميوه اى را مشاهده كرديد كه اگر پاى كسى روى آن قرار گيرد، ممكن است به زمين بخورد و صدماتى بر وى وارد گردد، و يا حتّى ضربه مغزى شود، و شما اين مانعِ را از وسط كوچه برداشتيد، عمل صالحى انجام داده اى كه خداوند ثواب آن را در پرونده اعمال شما ثبت و ضبط مى كند. بنابراين زمينه انجام اعمال صالح براى همه وجود دارد، و اين كار نياز به ابزار و امكانات خاصّى ندارد تا در انحصار گروه خاصّى در آيد.

نتيجه اينكه تمام انسانها در معرض سقوط به اسفل سافلين هستند، مگر كسانى كه بذر ايمان را در نهال خانه دل كاشته، و با اعمال صالح آن را رشد داده، و از ميوه هاى آن خود و ديگران بهره مند مى شوند.


1 . عوالى اللئالى، ج 1، ص 431. روايت مذكور با كمى تفاوت در صحيح مسلم، كتاب الايمان، باب 12، ح 58 نيز آمده است. متن آن حديث چنين است: «الايمان بضع و سبعون، او بضع و ستون شعبة، فافضلها قول لا اله الا الله و ادناها اماطة الاذى عن الطريق و الحياء شعبة من الايمان». روايت فوق با اندكى تفاوت در مسند احمد، ج 2، ص 379 نيز آمده است.

[ 232 ]

سؤال مهم: مخترعان و كاشفان بزرگ جهان با اختراعات و اكتشافات خويش خدمات بزرگى به بشريّت كرده اند. مخترعى كه داروى بيمارى لاعلاجى را ساخته، كاشفى كه نيروى برق را كشف كرده و تمام جهان را روشن كرده، كسى كه هواپيما را اختراع كرده و سفرهاى سه تا شش ماه حجّاج به مكّه مكرّمه را به سه ساعت تقليل داده، و ساير مخترعان و كاشفان كه هر كدام با اختراع و اكتشاف خود خدمت بزرگى به جامعه بشريّت كرده اند، آيا در نزد خداوند پاداشى دارند؟

پاسخ: بايد انگيزه مخترعان را از اختراعاتشان بررسى كرد. آيا هدف آنها رسيدن به شهرت بوده؟ يا مقصودشان كسب درآمد بيشتر بوده؟ يا انگيزه آنها خدمت به جامعه بشرى بوده است؟ اگر به دنبال شهرت و اشتهار در بين مردم جهان بوده اند كه پاداش خود را گرفته و شهره آفاق شده اند. و اگر درآمد بيشتر آنها را وادار به اختراع و اكتشاف كرده، به گونه اى كه ساختن دارويى كه بيمار را از مرگ نجات مى دهد، با ساختن بمبى كه بى گناه و گناهكار را مى كشد، برايشان فرقى نمى كرده، بلكه هر كدام كه درآمد بيشتر داشته به سراغ آن مى رفته، چنين اشخاصى هم به هدف خود رسيده اند.

اين دو گروه طلبى از خداوند متعال ندارند، چرا كه اعمال آنها صالح نبوده، و به آنچه مى خواسته رسيده اند. امّا گرو سوم، كه هدفشان خدمت به جامعه بشرى بوده، نه شهرت و درآمد، آنان عندالله مأجورند، و اجر و مزدشان در نزد پروردگار محفوظ است. هر چند چگونگى پاداش آنها را نمى دانيم، چرا كه هم عملى مفيد انجام داده، و هم نيّتشان پاك و سالم بوده است. دليل اين مطلب آياتى از قرآن مجيد است: از جمله آيه شريفه: «(إِنَّ اللهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ); بى شك خداوند اجر محسنين را ضايع نمى كند».(1)

مخترع و مكتشف و مبتكرى كه نه به انگيزه شهرت، و نه به هدف پول و ثروت، بلكه به منظور خدمت به بشريّت دست به اختراع و ابتكار و اكتشافى مى زند، مشمول


1 . توبه، آيه 120 .

[ 233 ]

آيه شريفه است و پروردگار اجر و مزدش را مى دهد.

سؤال: آيه شريفه (مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَاد اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِى يَوْم عَاصِف...); اعمال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند، همچون خاكسترى است در برابر تندباد در يك روز طوفانى!». دلالت مى كند كه اعمال انسانهاى بى ايمان هيچ ارزشى ندارد، بنابراين آيه فوق مخصوص افراد با ايمان است.

جواب: آيه مذكور ناظر به كفّارى است كه به انگيزه شهرت و ثروت كارى انجام مى دهند و شامل كسانى كه هدفشان خدمت به جامعه بشرى بوده (نه ثروت و شهرت) نمى شود. علاوه بر آيات قرآن، در روايات اسلامى نيز نسبت به بعضى از محسنين و غير مسلمانان انگشت نهاده شده، و در مورد اجر آنان سخن به ميان آمده است. مثلا حاتم طايى كه به فقرا و نيازمندان كمك مى كرد، و سفره احسانش براى همگان پهن بود، عندالله مأجور است.

خلاصه اينكه عمل صالح در نزد پروردگار بى پاداش نمى ماند، حتّى اگر عامل آن غير مسلمان باشد. بنابراين، براى پياده كردن مضامين بلند اين آيات بايد بسوى ايمان مستحكم و عمل صالح گام برداريم و طىّ اين مسير براى همه ممكن است، هر چند هر كس به اندازه استعداد و توانايى و سعى و تلاش و اخلاصش موفّق خواهد شد.

 

[ 234 ]

[ 235 ]

[ 236 ]

[ 237 ]

 

فصل چهارم:

سوگندهاى سه گانه

 

 

 

 

1. سوگندهاى سوره بلد

همان گونه كه در مباحث پيشين نيز بيان شد، سوگندهاى قرآن از جهات مختلف، از جمله از نظر تعداد قسمها متنوّع است. در مباحث قبل پيرامون سوگندهاى يازدهگانه، پنجگانه، و چهارگانه بحث شد. اينك به شرح و تفسير سوگندهاى سه گانه مى پردازيم. قسم هاى سه گانه در شش سوره از سوره هاى قرآن آمده است; «بلد»، «صافّات»، «مدّثر»، «تكوير»، «ليل» و «العاديات» كه از سوره بلد شروع مى كنيم:

قسم به اين شهر مقدّس ]= مكّه[، شهرى كه تو در آن ساكنى، و قسم به پدر و فرزندش ]= ابراهيم خليل و فرزندش اسماعيل ذبيح[، كه ما انسان را در رنج آفريديم (و زندگى او پر از رنجهاست).

 

چرا سوگند به مكّه؟

اوّلين سوگند از قسم هاى سه گانه سوره بلد، سوگند به شهر مكّه است. چرا خداوند متعال به اين شهر مقدّس قسم ياد كرده است؟

در پاسخ اين سؤال دلايل متعدّدى ذكر شده است; از جمله:

1. شهر مكّه قديمى ترين عبادتگاه و معبد جهان را در خود جاى داده است.

[ 238 ]

عبادتگاهى كه از زمان حضرت آدم(عليه السلام)محل عبادت عابدان بوده، وتا قيام قيامت خواهد بود. واقعاً هنگامى كه انسان در گوشه اى از مسجدالحرام مى نشيند، و به خانه كعبه مى نگرد، و تاريخ گذشته را بخاطر مى آورد، كه هزاران پيامبر و پيروانشان برگرد اين خانه چرخيده اند، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و حضرت صديقه طاهره و ائمّه دوازده گانه(عليهم السلام) و اصحاب و ياران باوفاى پيامبر بر دور آن طواف نموده اند، و او اكنون مى خواهد قدم جاى قدمهاى آنان بگذارد، و اشواط هفتگانه طواف را بجا آورد، انسان با اين تفكّر و انديشه، در پوست خود نمى گنجد، و لذّتى زايد الوصف سراسر وجودش را فرا مى گيرد. آيا شايسته نيست به چنين شهرى با اين قدمت قسم ياد شود؟

2. ممكن است خداوند متعال به خاطر اهميّت بنيانگذار خانه كعبه، حضرت شيخ الانبيا ابراهيم خليل(عليه السلام) به شهر مكّه قسم خورده باشد. عظمت معمار و بنّاى اين معبد قديمى موجب شده كه خداوند متعال به آن سوگند ياد كند.

3. از آنجا كه دحوالارض در شهر مكّه رخ داده، و بخاطر اهميّت اين حادثه اين شهر مقدّس جايگاهى ويژه يافته، خداوند به آن سوگند ياد كرده است.

سؤال: دحوالارض چيست؟

پاسخ: دحوالارض از نظر معناى لغوى به معناى كشيده شدن زمين است. و منظور از آن در اينجا اينكه: كره زمين در ابتداى خلقت و هنگامى كه از ساير كرات جدا شد، تحت بارش بارانهاى شديد و سيلابى قرار گرفت. پس از سپرى شدن اين دوران، و قطع بارانهاى سيلابى، آبهاى موجود بر روى كره زمين كه سراسر آن را فرا گرفته بود و هيچ نقطه خشكى روى آن ديده نمى شد، تدريجاً در سوراخها و گودالهاى زمين فرو رفت، و آهسته آهسته زمين از زير آب خارج شد. اوّلين نقطه كره زمين كه از زير آب خارج شد، شهر مكّه و مخصوصاً محلّ خانه كعبه بود.(1) بدين جهت خداوند به اين


1 . اين حادثه مهم روز بيست و پنجم ذى القعده رخ داد. بدين جهت در اين روز نسبت به روزه گرفتن، ذكر و ياد خدا را به صورت دسته جمعى گفتن، و نماز و دعاى خاص اين روز را بجا آوردن، سفارش شده است. شرح اين اعمال را در كتاب مفاتيح نوين، ص 793، مطالعه فرماييد.

[ 239 ]

شهر قسم ياد كرده است.

4. علاوه بر نكات سه گانه فوق، مى توان به نكته چهارمى كه از خود آيات سوره بلد استفاده مى شود اشاره كرد، و آن اينكه خداوند بخاطر سكونت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)در مكّه معظّمه به اين شهر قسم ياد كرده است. زيرا عرب مى گويد:

«شرف المكان بالمكين; شرافت مكان به كسى است كه در آن سكونت دارد».

سرزمين مكّه و حتّى خانه كعبه در عصر جاهليّت مملوّ از بت و بت پرستان بود، و سراسر اين باغ را علفهاى هرزه فرا گرفته بود، امّا باغبان توانا اراده كرده بود در ميان اين باغ مملوّ از علفهاى هرز درختى تنومند و برومند پرورش دهد، تا ميوه هاى آن در سراسر جهان و تا ابديّت براى تمام انسانها قابل استفاده باشد. او محمّد را در ميان همين مردم آفريد، و پرورش داد و سپس به پيامبرى برگزيد، و بخاطر وجود مباركش به شهر مقدّس مكّه قسم ياد كرد.

 

كدام پدر و فرزند؟

دومين و سومين قسم در اين سوره شريفه، سوگند به پدر و فرزند است. امّا منظور كدام پدر و كدام فرزند است؟

مفسّران عاليقدر قرآن، دراينجا نيز احتمالات متعدّدى مطرح كرده اند، كه به دو نمونه قابل قبول تر آن اشاره مى كنيم:

الف) منظور از والد حضرت ابراهيم(عليه السلام)، و منظور از ولد حضرت اسماعيل(عليه السلام)است. يعنى قسم به سرزمين مقدّس مكّه كه محلّ سكونت پيامبر خاتم است، و سوگند به ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام) كه آن خانه را ساخته اند.

ب) منظور از والد و ولد، تمام پدران و فرزندان است. قسم به حضرت آدم و فرزندان او در طول تاريخ.

[ 240 ]