بنابراين، طبق اين نظريّه فرشتگان اجسام لطيفِ نورانىِ نامرئى هستند كه مى توانند به اشكال مختلف درآيند.
نظريّه ديگر، كه جمعى از فلاسفه معتقد به آن هستند، اين كه فرشتگان مجرّد از جسمند و داراى اوصافى هستند كه در جسم نمى گنجد.
البتّه ظواهر آيات قرآن با نظريّه اوّل سازگارتر است.
[ 141 ]
3. سوگندهاى سوره نازعات
سوره نازعات سومين سوره اى است كه سوگندهاى پنجگانه دارد. اين سوره، كه هفتاد و نهمين سوره قرآن است، در جزء سى ام و پس از سوره نبأ قرار دارد. به اين سوگندها توجّه كنيد:
سوگند به فرشتگانى كه (جان مجرمان را به شدّت از بدنهايشان) بر مى كشند، و فرشتگانى كه (روح مؤمنان را) با مدارا و نشاط جدا مى سازند، و سوگند به فرشتگانى كه (در اجراى فرمان الهى) با سرعت حركت مى كنند، و سپس بر يكديگر سبقت مى گيرند، وآنها كه امور را تدبير مى كنند!
سوگندهاى اين سوره نيز سربسته و اسرارآميز و تفكّربرانگيز است. بدين جهت مفسّران شيعه و اهل سنّت تفسيرهاى متعدّدى براى آن ارائه داده اند، كه دو تفسير آن را براى اين بحث انتخاب كرده ايم.
تفسير اوّل: گروههاى از فرشتگان
(وَالنَّازِعَاتِ غَرْقاً) «نازعات» يعنى آنها كه بيرون مى كشند. «غَرْق» و «غَرَق» دو
[ 142 ]
معناى متفاوتى دارند. غَرَقْ به معناى غرق شدن در آب است. بنابراين استعمال غَرْق در اين گونه موارد صحيح نيست، بلكه عبارت صحيح غَرَق است. همان گونه كه در داستان غرق شدن فرعون در رود نيل مى خوانيم:
(حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ).(1)
نتيجه اينكه غَرَقْ به معناى غرق شدن در آب است.
امّا غَرْق به معناى انجام كارى با شدّت تمام است. در قديم كه از تير و كمان در جنگها و شكارها استفاده مى كردند هر گاه شخصى تير را در كمان مى نهاد، و با تمام قدرت زه را به عقب مى كشيد، تعبير به غَرْق و إغراق مى كردند. اصطلاح «إغراق» كه هم اكنون در بين مردم متداول است نيز از همين ريشه است، و معناى آن اين است كه تمام توانش را براى تفهيم منظورش بكار مى گيرد.
با توجّه به آنچه در تفسير دو لغت «نازعات» و «غرق» گفته شد معناى آيه شريفه چنين مى شود: قسم به آن گروه از فرشتگان كه با شدّت و خشونت، و با قدرت تمام ارواح بدكاران و مجرمان را از بدن آنها جدا مى كنند.
«(وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطاً); قسم به فرشتگانى كه به ملايمت و آرامى روح بندگان صالح و شايسته خدا را قبض مى كنند».
اين آيه شريفه درست نقطه مقابل آيه قبل است.
«(وَالسَّابِحَاتِ سَبْحاً); سوگند به فرشتگانى كه پس از قبض ارواح، شروع به حركت و پرواز مى كنند، تا ارواح قبض شده را به عالم ملكوت ببرند».
«(فَالسَّابِقَاتِ سَبْقاً); قسم به فرشتگانى كه به هنگام پرواز به عالم ملكوت و در حال حمل ارواح، از يكديگر سبقت مى گيرند، و قصد دارند زودتر به مقصد برسند».
«(فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً); سوگند به ملائكه و فرشتگانى كه عهده دار تدبير امور جهان هستى هستند، و به فرمان پروردگار جهان را اداره مى كنند».
1 . يونس، آيه 90 .
[ 143 ]
مقسم له چيست؟
سؤال: طبق تفسير اوّل قسم هاى پنجگانه روشن شد، و ابهام و پيچيدگى آن برطرف گرديد، امّا اين قسم ها براى چيست؟ و مقسم له چه مى باشد؟
پاسخ: مقسم له در اين سوره ذكر نشده است، ولى از آياتى كه پس از قسم هاى پنجگانه آمده مى توان فهميد كه مقسم له چيست. دانشمندان و مفسّران جمله هاى مختلفى در تقدير گرفته اند، در يك عبارت ساده مى توان گفت:
جمله محذوف به شرح زير است: «ان البعث حق» يا «ان الحياة بعدالموت حق» يعنى سوگند به آن گروه هاى پنجگانه فرشتگان (كه مأموريّتهاى بسيار مهمّى دارند) روز رستاخيز و زندگى پس از مرگ حق است، و بدون شك روزى رخ خواهد داد.
پيامهاى سوگندهاى پنجگانه:
نخستين پيام قسم هاى مذكور اين است كه: اى انسان! خداوندى كه قادر است اين همه فرشتگان را با مأموريّتهاى متفاوت خلق كند، او قادر بر معاد و بازگرداندن حيات و زندگى به انسانهاى مرده پس از رستاخيز نيز خواهد بود.
به تعبير ديگر، پيام نخست اين قسم ها قدرت مطلقه و سيطره كامله حضرت حق بر تمام جهان هستى، و همه امور از جمله زنده كردن مردگان است، و اينكه معاد چيز غريبى نمى باشد. شبيه اين مطلب در آيات زيادى از قرآن مجيد به چشم مى خورد، از جمله در آيات پايانى سوره ياسين مى خوانيم:
روزى عربى بيابانى، در حالى كه استخوانى پوسيده در دست داشت، خدمت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) رسيد. آن مرد در جلوى چشمان حضرت، استخوان پوسيده را خرد كرد، و روى زمين ريخت، سپس خطاب به حضرت عرض كرد: چه كسى مى تواند اين استخوانهاى پوسيده را دوباره زنده كند؟!
خداوند متعال در پاسخ او، خطاب به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) فرمود:
«(قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّة وَهُوَ بِكُلِّ خَلْق عَلِيمٌ); بگو: «همان كسى آن را
[ 144 ]
زنده مى كند كه نخستين بار آن را آفريد، و او به هر مخلوقى داناست».(1)
آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده، نمى تواند همانند انسانهاى خاك شده را بيافريند؟! خداوند براى آفرينش چيزى نياز به مقدّمات و تهيّه كردن شرايط و اسباب و لوازم ندارد، بلكه هر گاه آفرينش چيزى را اراده كند، كافى است بگويد: «موجود باش!»(2) آن نيز بى درنگ موجود مى شود. بنابراين شكى در قدرت خداوندى كه مالكيّت و حاكميّت همه چيز در دست اوست، و همگان به سوى او باز مى گردند، نداشته باشيد.
نتيجه اينكه اوّلين پيام سوگندهاى پنجگانه، يادآورى قدرت خداوند بر همه چيز از جمله معاد است.
پيام ديگر اين قسم ها توجّه به مرگ و مسأله قبض روح است. خداوند مى خواهد در سايه اين قسم باور انسانها را نسبت به مرگ تقويت كند، تا اين باور عامل تربيتى مهمّى براى وى گردد. انسان بايد بپذيرد كه لحظه بسيار حسّاسى بنام مرگ را در پيشرو دارد، و جملاتى مانند «خدا نكند»، «دور از جناب شما»، «گوش شيطان كر» و مانند آن تعارفاتى بيش نيست، كه گاه انسان را از اين حقيقت بى چون و چرا غافل مى كند. مرگ حقيقتى است انكارناپذير، كه دير يا زود دامنگير ما خواهد شد. و به قول معروف «شترى است كه در خانه همه خوابد» ممكن است دير و زود داشته باشد، امّا قطعاً سوخت و سوز ندارد.
مردم به هنگام مرگ و جان دادن بر دو دسته اند: عدّه اى با خشم و غضب و شدت مأموران مرگ روبه رو مى شوند، و به سختى جان مى سپارند; همان گونه كه در سوگند اوّل اشاره شد. و دسته دوم با استقبال و خوشرويى و ملايمت و ملاطفت قابضان ارواح مواجه مى شوند، همان طور كه در سوگند دوم شرح آن داده شد.
دو آيه ديگر از قرآن مجيد نيز مؤيّد ادّعاى فوق است. توجّه كنيد:
1 . يس، آيه 79 .
2 . يس، آيه 82 .
[ 145 ]
در آيه 27 سوره محمّد چگونگى قبض روح مجرمان بدين صورت ترسيم شده است:
«(فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ); حالِ آنها چگونه خواهد بود هنگامى كه فرشتگان (مرگ) بر صورت و پشت آنان مى زنند (و جانشان را مى گيرند)؟!»
و در مورد چگونگى قبض روح مؤمنان در آيه 32 سوره نحل مى خوانيم:
«(الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ); همانها كه فرشتگان (مرگ) روحشان را مى گيرند در حالى كه پاك و پاكيزه اند; به آنها مى گويند: «سلام بر شما! وارد بهشت شويد بخاطر اعمالى كه انجام مى داديد».
حقيقت اين است كه مرگ چيز وحشتناكى نيست، بلكه اعمال ما وحشتزاست، آينده تاريكى كه براى خود ساخته ايم، مرگ را كريه جلوه مى دهد. اگر آينده روشن بود، از مرگ باكى نبود.
حضرت على(عليه السلام) در خطبه پنجم نهج البلاغه، كه بيانگر شكوه آن حضرت از بهانه جويان است، مى فرمايد:
«من در مقابل شما مردم بهانه جو چه كنم؟ اگر براى بازپس گيرى خلافت، كه حقّ مسلّم من است شمشير بكشم، مرا متّهم به دنياپرستى و تلاش براى رسيدن به جاه و مقام مى كنيد. و اگر از آن صرفنظر كرده، سكوت اختيار نمايم، خواهيد گفت: على از مرگ وحشت دارد!» حضرت سپس عقيده اش را درمورد مرگ چنين بيان مى كند:
«وَاللهِ لاَبْنُ اَبى طالِب آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ اُمِّهِ; به خدا سوگند علاقه من به مرگ و شهادت، از علاقه كودك شيرخوار به پستان مادر بيشتر است!»
چه تشبيه جالبى! و چه بيان رسا و زيبايى! زيرا تمام هستى كودك شيرخوار از پستان مادر است. حتّى مهر و محبّت و عواطف انسانى از طريق شير مادر به طفل منتقل مى گردد و لهذا عواطف انسانى اطفالى كه از شير مادر محرومند، ضعيف است.
[ 146 ]
هنگامى كه مادر پستان را به دهان نوزادش مى گذارد، گويا تمام دنيا را به او داده است، و هنگامى كه از او جدا مى كند با تمام وجود گريه مى كند، گويا تمام هستى خود را از دست داده است.
با اين حال مرگ براى حضرت آنقدر شيرين است كه آن را محبوبتر از پستان مادر نسبت به طفل شيرخوار توصيف مى كند.
اين نوع بينش نسبت به مرگ، نتيجه اعمال صالح و آينده روشن انسان است.
جنگ احد، ميدان بسيار خطرناكى بود، و تنها نبردگاهى بود كه مسلمانان شكست خوردند. زيرا پيروزى اوّليّه بر اثر تخلّف عدّه اى از سربازان اسلام تبديل به شكست سختى شد. شكستى كه حاصل آن شهادت هفتاد تن از افسران و سربازان رشيد اسلام بود. افسرى همچون حمزه سيّدالشّهدا، كه به بدترين وجه او را به شهادت رساندند; شكمش را پاره كردند، جگرش را بيرون آوردند، و حتّى قصد خوردن آن را داشتند (كه به لطف و عنايت پروردگار موفّق بر اين كار نشدند) و حتّى گوش و بينى آن حضرت را قطعه قطعه كردند! اكنون كه انسان به مدينه منوّره مشرّف مى شود، و به زيارت مرقد مطهّر و بى چراغ حمزه مى رود، و آن صحنه ها را تصوّر مى كند، عليرغم گذشت هزار و چهارصد سال از آن واقعه، احساس مى كند كه قلبش فشرده شده، و از آن همه قساوت و سنگدلى متأثّر مى گردد.
پس از پايان جنگ، و بازگشت كفّار و مشركان به مكّه، على(عليه السلام) كه تنها شخصى بود كه تا آخرين لحظه از پيامبر(صلى الله عليه وآله)دفاع كرد، با حالت غم و اندوه خدمت آن حضرت رسيد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) پرسيد: على! چرا اندوهگين هستى؟ على(عليه السلام) عرض كرد: چطور غمگين نباشم، در حالى كه حمزه و ديگر سربازان به فيض بزرگ شهادت نائل شدند، و اين توفيق نصيب من نشده است. على(عليه السلام) نه تنها از مرگ نمى ترسد، و آن را كريه و بدمنظر نمى داند، بلكه به استقبال آن مى رود، و از اينكه شهادت نصيبش نشده گله و شكايت مى كند.
پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اَبْشِرْ فَاِنَّ الشَّهادَةَ مِنْ وَرائِكَ; على جان به تو بشارت مى دهم كه
[ 147 ]
در بستر نخواهى مرد، و سرانجام شربت شهادت خواهى نوشيد».(1) حضرت سپس فرمود: يا على! صبر تو در برابر مرگ چگونه است؟
حضرت على(عليه السلام) عرض كرد: اينجا جاى مصيبت و صبر نيست، بلكه جاى بشارت و شكر است.
اين، يك نوع نگرش به مرگ است، و البتّه از نوع بهترين آن و با اين نگرش انسان براحتى جان مى دهد.
امّا آن كس كه پرونده اعمالش سياه است، و زاد و توشه اى براى آن جهان تهيّه نكرده، و وابستگى هاى فراوانى نسبت به دنيا براى خود ايجاد كرده، نمى تواند به راحتى جان دهد، و ممكن است ساعتها بلكه روزها جان بكند. نقل مى كنند شخصى مدّت زيادى در حال احتضار بود، و جان به جان آفرين تسليم نمى كرد! حتّى حاضر به اداى شهادتين نبود، و اين تعجّب همگان را برانگيخته بود. تا اينكه پس از مدّتى شنيدند كه زير لب چيزى مى گويد. دقّت كردند، متوجّه شدند مى گويد:
«آن كيسه را بياوريد!»
اطرافيان مات و مبهوت شدند، و از همديگر پرسيدند: «آن كيسه چيست؟»
خانواده اش گفت: «كيسه اى است كه سكّه هاى طلا داخل آن است، و شوهرم بى اندازه به آن علاقمند و وابسته است!»
كيسه مزبور را آوردند، آن را روى سينه اش گذاشت، و بى آنكه شهادتين بگويد جان داد!
حضرت على(عليه السلام) در خطبه همّام مى فرمايد:
«وَ لَوْلاَ الاَْجَلُ الَّذى كَتَبَ اللهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْواحَهُمْ فى اَجْسادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْن، شَوْقاً اِلَى الثَّوابِ، وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ; اگر اجل معيّن كه خداوند تعيين كرده نبود، يك لحظه مرغ روح متّقين و انسانهاى پرهيزكار در زندان بدنشان باقى نمى ماند».(2)
1 . بحارالانوار، ج 32، ص 241 و ج 41، ص 7 .
2 . نهج البلاغه، خطبه 193 .
[ 148 ]
آرى! روح آنان حتّى يك چشم بر هم زدن از شوق پاداش و ترس كيفر در جسمشان آرام و قرار نمى گرفت.
روزى جوان خوش قامت و رعنايى در حرم مطهر حضرت معصومه(عليها السلام) نزد من آمد، و از من خواست دعا كنم خداوند شهادت را نصيبش كند! گفتم: از خدا مى خواهم كه به من و شما عمر طولانى توأم با موفقيّت و بندگى عنايت فرمايد، و در آخر عمر نيز شهادت نصيبمان شود. گفت: دعا كن در جوانى شهيد شوم، چرا كه شهادت در جوانى لذّت ديگرى دارد! اين ميوه درخت ايمان و تقواست، و چنين جوانان برومندى ذخيره هاى طلايى كشور به هنگام بروز خطرات و ظهور مشكلات هستند. چنين جوانى از هزاران جوانى كه خداى ناكرده آلوده به بعضى چيزها يا كارها هستند، با ارزشترند. تلاش دشمن، كه با تمام امكانات و نيرو به ميدان آمده و امروز شمشير را از رو بسته، و علناً عناد و دشمنى مى كند، اين است كه چنين جوانانى را آلوده كند. اگر موفّق شود ايمان چنين جوانان با شعورى را تباه كند، عزّت و آبرو و دين و مملكت و حيثيّت ما در معرض خطر قرار مى گيرد. و چنانچه ما در تقويت چنين انسانهاى با ايمانى موفّق شويم، و بتوانيم بذر پربركت ايمان را در دل آماده ديگر جوانان هم بكاريم، بدون شك دشمن را ناكام خواهيم كرد.
تفسير دوم: مجاهدان راه خدا
(وَالنَّازِعَاتِ غَرْقاً); قسم به گروههاى مجاهدان در راه خدا، كه از خانه و زندگى و زن و فرزند و جاذبه هاى دنيا به شدّت دل كنده، و تصميم مى گيرند در جبهه جنگ شركت كنند.
(وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطاً); سوگند به مجاهدانى كه پس از تصميم به جهاد، آهسته آهسته رو به سوى ميدان جنگ مى آورند، و براى رضاى پروردگار بدان سمت حركت مى كنند.
(وَالسَّابِحَاتِ سَبْحاً); قسم به جهادگرانى كه كم كم به حركت خود سرعت
[ 149 ]
مى بخشند و گامها را محكمتر بر مى دارند و با عزمى راسخ به حركت خويش ادامه مى دهند.
(فَالسَّابِقَاتِ سَبْقاً); مجاهدانى كه نه تنها مسير خويش را انتخاب كرده و با عزم و اراده قوى به آن سو حركت مى كنند، بلكه در رسيدن به قرب الى الله جهت مواجهه با دشمن از ديگر همرزمان خويش سبقت مى گيرند.
(فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً); سوگند به رزمندگان مخلصى كه امور جنگ و جبهه را تدبير مى كنند; دشمن را شناسايى نموده، و براى هر قسمتى از ميدان نبرد به مقتضاى شرايط آن تاكتيك خاصّى اجرا مى كنند. سنگرها را مستحكم نموده، تا در برابر هجومهاى احتمالى دشمن تاب مقاومت داشته باشند. پست هاى نگهبانى مناسب، و همچنين كمين هاى ايذايى و شناسايى مى گذارند. و خلاصه نسبت به همه امور جنگ برنامه ريزى مى كنند.
طبق تفسير دوم سوگندهاى پنجگانه در مورد مجاهدان راه خدا و كارهاى آنهاست.
برخى نيز معتقدند كه قسمهاى مذكور در مورد مركب و اسبهاى جنگجويان و رزمندگان است. اسبهايى كه بخاطر گام نهادن در جبهه جنگ، و حمل دلاور مردان عرصه هاى خون و شهادت، آن قدر ارزش و اهميّت پيدا كرده كه خداوند به حالات مختلف آنها قسم خورده است، همان گونه كه در سوره عاديات نيز به اسبهاى ميدان نبرد سوگند ياد شده است.
ولى به اعتقاد ما با توجّه به قسم پنجم (فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً) سوگندهاى مذكور مربوط به مجاهدان و رزمندگان است، نه اسبهاى آنها; زيرا مركبها كه توان تدبير امور ندارند، بلكه اين مجاهدان هستند كه برنامه ريزى مى كنند. بنابراين، سوگندهاى پنجگانه مربوط به مجاهدان است، و از آنجا كه جهاد با دشمن از ديدگاه اسلام اهميّت ويژه اى دارد، خداوند نه تنها به مجاهدان، بلكه به حالات مختلف آنها نيز سوگند ياد كرده است.
[ 150 ]
پيام سوگندها طبق تفسير دوم:
از سوگندهاى بالا استفاده مى شود كه جهاد در جهان بينى توحيدى اهميّت فراوانى دارد. جهاد موجب عزّت و قدرت و شوكت مسلمين، و باعث ضعف و شكست و حقارت دشمنان دين است. به همين جهت دشمنان تلاش گسترده اى مى كنند كه فرهنگ جهاد را از مسلمين بگيرند. و از جمله اين تلاشهاى مذبوحانه توصيه آنها به كشورهاى اسلامى مبنى بر حذف آيات مربوط به جهاد و شهادت و ذمّ يهود از كتابهاى درسى دانش آموزان و دانشجويان است! و اين مطلب اهميّت فوق العاده جهاد و شهادت را آشكار مى سازد.
در قرآن مجيد آيات فراوانى در مورد جهاد وجود دارد، ولى سه آيه آن بسيار الهام بخش است. توجّه كنيد:
1. خداوند متعال در آيه 170 و 169 سوره آل عمران خطاب به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد:
«(وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ); اى پيامبر! هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه زنده اند، و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند. آنها بخاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است، خوشحالند; و بخاطر كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشده اند ]= مجاهدان و شهيدان آينده، [خوشوقتند; (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مى بينند; و مى دانند) كه نه ترسى بر آنهاست، و نه غمى خواهند داشت».
دانش آموزان مسلمان با خواندن چنين آيات اميدبخشى براى حركت به سوى ميدان جنگ لحظه شمارى مى كنند. لهذا دشمن پيشنهاد حذف آن را از كتابهاى درسى مى دهد.
2. تابلوى جهاد، در آيه 111 سوره توبه به شكل زيباترى ترسيم شده است.
[ 151 ]
توجّه كنيد:
«(إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِى التَّوْرَاةِ وَالاِْنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ); خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خريدارى كرده، كه (در برابرش) بهشت براى آنان باشد; (به اين گونه كه:) در راه خدا پيكار مى كنند، مى كشند و كشته مى شوند; اين وعده حقّى است بر او، كه در تورات و انجيل و قرآن ذكر فرموده; و چه كسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اكنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدى كه با خدا كرده ايد; و اين است آن پيروزى بزرگ!».
تعبيراتى كه در اين آيه شريفه آمده بسيار حساب شده و دقيق و زيباست. در اين تجارت پرسود و بى سابقه، خريدار پروردگار متعال، و متاع، اموال و جانهاى رزمندگان، و قيمت كالا، بهشت جاودان، و سند معامله در محضرهاى مهمّى چون تورات و انجيل و قرآن، سه كتاب مهم آسمانى، تنظيم شده است! آيا در جاى ديگر چنين معامله اى سراغ داريد؟
خريدار اين كالاها كسى است كه خودش آن را به ما بخشيده، ولى در عين حال، حاضر است همان چيز را به بالاترين قيمت بخرد، نه تنها مى خرد كه سند هم مى دهد، علاوه بر اين تأكيد مى كند كه در وعده هايش هيچ تخلّفى راه ندارد.
با اندكى تفكّر و انديشه پيرامون آيه مذكور تصديق خواهيد كرد كه اين آيه چقدر الهام بخش است. مسلمانان صدر اسلام، با الهام از همين آيات موفّق شدند بر همه دشمنان پيروز شده، و در مدّت كوتاهى قلوب بيشتر مردم دنيا را تسخير نمايند.
3. سومين آيه مورد بحث، آيات 10 تا 13 سوره صف است. توجّه كنيد:
«(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَة تُنجِيكُمْ مِّنْ عَذَاب أَلِيم * تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِنْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ * يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّات تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِى جَنَّاتِ
[ 152 ]
عَدْن ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ * وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِّنَ اللهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ); اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايى بخشد؟! به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد كنيد; اين براى شما (از هر چيز) بهتر است اگر بدانيد. (اگر چنين كنيد) گناهانتان را مى بخشد، و شما را در باغهايى از بهشت داخل مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است، و در مسكنهاى پاكيزه در بهشت جاويدان جاى مى دهد; و اين پيروزى عظيم است و (نعمت) ديگرى كه آن را دوست داريد (به شما مى بخشد)، و آن يارى خداوند و پيروزى نزديك است; و مؤمنان را بشارت ده (به اين پيروزى بزرگ)!».
اگر در سرتاسر قرآن مطلبى در مورد جهاد جز سه مورد مذكور نبود، براى اهميّت جهاد كافى بود. اكنون مى فهميم كه چرا خداوند بزرگ به گروهها و طوايف مختلف مجاهدان قسم ياد كرده است.
جهاد در فرهنگ غنىّ اسلام آن قدر مهم است، كه حتّى اگر كسى براى دفاع از اموال و دارايى خود با دشمن درگير شده، و جان خود را از دست دهد، شهيد محسوب مى شود. (مَنْ قُتِلَ دُونَ مالِهِ فَهُوَ شَهيدٌ).(1)
اگر مسلمانان، مخصوصاً جوان غيور و دلاور، اين آيات و روايات را بخوانند، هرگز در برابر غارت و چپاول بيگانگان سكوت نخواهند كرد، و اجازه نخواهند داد كه اجانب براحتى سرمايه و هستى آنها را غارت كنند.
اسلام دايره جهاد را آن قدر گسترش داده كه اگر شخصى در مقابل كسى كه قصد سوئى نسبت به ناموس او دارد به مقابله برخيزد، و دفاع جز به قتل مهاجم ممكن نباشد، مى تواند او را بكشد.(2)
اين تعليمات اسلام است كه دشمن را به وحشت انداخته، و دائماً براى مقابله با
1 . وسائل الشيعه، ج 18، ابواب الدفاع، باب 1، ح 1 و 2.
2 . همان مدرك، باب 3، ح 1 .
[ 153 ]
اسلام توطئه مى كنند.
بنابراين، اگر دشمن سفارش مى كند كه آيات جهاد و شهادت و ذمّ يهود از متون درسى دانش آموزان حذف شود، ما بايد چنين آياتى را گسترش دهيم، وجوانانمان را هر چه بيشتر با آن آشنا كنيم. و به فرموده امام خمينى(قدس سره): «دشمن هر چه گفت، ما بر عكس آن عمل نماييم».
سؤال: آيا جهاد نوعى خشونت نيست؟
پاسخ: دشمن هنگامى كه در مقابله مستقيم با ارزشهاى اسلامى توفيقى بدست نمى آورد، سعى دارد با لكّه دار كردن ارزش هاى مورد نظر، آن را از كارآيى لازم بيندازد.
و از آنجا كه در مسأله جهاد موفّق به حذف آن از قلب و دل مسلمانان نشده، سعى دارد چهره زيباى جهاد را زشت جلوه دهد. بدين جهت آن را نوعى خشونت معرّفى كرده است، در حالى كه چنين نيست. دستور جهاد در آيه شريفه 190 سوره بقره آمده است. آيه مذكور را ذيلا نقل مى كنيم، شما خود در اين مورد قضاوت كنيد:
«(وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ); و در راه خدا با كسانى كه با شما مى جنگند نبرد كنيد; و از حد تجاوز نكنيد، كه خدا تعدّى كنندگان را دوست ندارد».
يعنى اگر اسرائيل حمله كرد، و كشورهاى اسلامى را اشغال نمود، و قبله اوّل مسلمين را گرفت، و مردم را از شهر و ديارشان آواره كرد، و خانه هاى آنها را بر سرشان ويران نمود، مسلمانان بايد با چنين دشمن خون آشامى بجنگند، و از حقّ خود دفاع كنند، ولى در عين حال از حدّ خود تجاوز ننمايند، با اُسرا ملايمت كنند، در ميدان جنگ آب آشاميدنى دشمن را آلوده نكنند، درختها را آتش نزنند، متعرّض زنان و كودكان و بيماران و پيران نشوند. آيا اين گونه جهاد كردن خشونت است؟
اگر در نظام آفرينش دقّت كنيم، خواهيم ديدكه جهاد يك قانون طبيعى است. چرا كه تمام موجودات زنده در سراسر عالم از خود دفاع مى كنند، و براحتى تسليم
[ 154 ]
نمى شوند. درختانى كه در معرض طوفانهاى شديد هستند، با تقويت ريشه هاى خويش به مبارزه با طوفانها مى پردازند. اگر دقّت كنيم برگ معدود درختانى كه در دل كوير خشك و سوزان قامت بر افراشته، نسبت به درختانى كه در كنار نهرها و رودخانه ها وجود دارد پهن تر، و لايه اى از كرك روى آن را گرفته است. اين، عامل دفاعى اين درخت در برابر كم آبى، و گرماى طاقت فرساى كوير است، تا بتواند مدّت بيشترى مختصر آبى كه در طول سال نصيبش مى شود را حفظ كند. بنابراين، چنين درختى نيز در مقابل بى آبى مبارزه مى كند.
تمام جانداران نوعى سلاح طبيعى دفاعى در اختيار دارند; يكى مثل آهو قدرت بالايى براى فرار دارد، ديگرى همچون گرگ دندانهاى تيزى جهت دفاع دارد، برخى با شاخهاى خود به مبارزه مى پردازند، جوجه تيغى با تيغ هاى موجود بر سطح بدنش از خود دفاع مى كند، برخى با نيش زهردار و دردآور محافظ خود هستند، و خلاصه هر حيوانى وسيله دفاعى مناسبى در اختيار دارد.
خداوند متعال در بدن ما انسانها نيز نيروهاى دفاعى قوى و وظيفه شناسى را خلق كرده، كه اگر نبود آدمى بسرعت انواع بيماريها را در خود جمع مى كرد.
ميليونها ميليون سرباز فداكار، بنام گلبولهاى سفيد خون، وظيفه دفاع از جسم ما را بر عهده دارند، زيرا در طول شبانه روز ميكروبها و ويروسهاى فراوانى از طريق آب، غذا و اكسيژن وارد بدن ما مى شود. ممكن است در آنِ واحد در درون خون ما ميكروب مالاريا، حصبه، سرطان و انواع ديگر ميكروبها باشد، امّا آنچه باعث مى شود مبتلا به بيمارى نشويم فداكارى گلبولهاى سفيد است. آيا كار گلبولها خشونت است؟ آيا هيچ عقل و منطقى آنها را به اين اتّهام متّهم مى كند؟ كسانى كه پيوند كليه مى زنند بايد تا مدّتى در يك اطاق كاملا استرليزه كه تمام محيط آن بدون ميكروب است تنها بسر ببرند، حتّى كسانى كه مى خواهند با او ملاقات كنند بايد با لباس مخصوص و ماسك ويژه و در شرايط خاص به عيادتش بروند. علّت اين كار آن است كه بدن در مقابل كليه جديد، كه آن را بيگانه مى داند، مقاومت مى كند و براحتى آن را نمى پذيرد.
[ 155 ]
بايد مدّتى بگذرد تا به آن عادت كند و حساسيّت از بين برود. پزشكان براى اينكه در اين مدّت گلبولها خيلى مقاومت نكنند، با داروهاى مخصوص آنها را ضعيف مى كنند، بدين جهت سيستم دفاعى بدن ضعيف مى شود و نياز به مراقبت ويژه دارد.
اهميّت كار گلبولهاى سفيد آن قدر فراوان است كه اگر يك روز اعتصاب كنند، يا عوامل داخلى يا خارجى آنها را تضعيف كند، دشمن (كه همان ميكروبها و ويروسهاست) بر بدن مسلّط مى شود. نيروى دفاعى هر شخص يا جمعيّتى تضعيف شود، دشمن بر او مسلّط مى گردد. بنابراين ما براى جلوگيرى از تسلّط و نفوذ دشمن، ناچاريم آيات جهاد و شهادت را در متن زندگى خود وارد كنيم، تا در سايه آن همواره نيروى دفاعى ما آماده مبارزه با دشمن باشد. خلاصه اينكه دفاع يك قانون طبيعى است، و خشونت محسوب نمى شود.
ابرمرد جهاد و شهادت!
نقش جهاد و سپس شهادت حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در شكل گيرى و پيشرفت اسلام به قدرى زياد بود كه به جرأت مى توان گفت بدون آن ظاهراً اسلام سر نمى گرفت، و توفيق مهمى كسب نمى كرد. به يك نمونه آن توجّه كنيد:
جنگ اُحد كه بر اثر بى انضباطى و دنياپرستى جمعى از لشكريان اسلام منتهى به شكست سربازان اسلام شد، ميدان آزمايش سختى براى راست قامتان با ايمان بود. دشمن از همان نقطه اى كه سربازان بى انضباط مسلمان مأموريّت خود را ترك كرده بودند، بر سپاهيان اسلام يورش برده، آنها را محاصره كرد. عدّه اى به شهادت رسيدند، و عدّه اى فرار را بر قرار ترجيح دادند، و براحتى در اين آزمايش سرافكنده شده، و بعداً مورد سرزنش و مذمّت برخى از آيات قرآن قرار گرفتند. على(عليه السلام)مى گويد: به اطرافم نگاه كردم هيچ كس را نديدم; حتّى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)! با خود گفتم: ممكن است برخى از مسلمانان ضعيف الايمان فرار كنند، ولى پيامبر(صلى الله عليه وآله) هرگز فرار نمى كند، امّا نمى دانم در كجاى ميدان است. من بايد به تكليفم عمل كنم. غلاف شمشير را شكستم
[ 156 ]
يعنى شمشير را در اين ميدان غلاف نخواهم كرد; بلكه آن قدر مى جنگم تا شهيد شوم. مشغول مبارزه شدم، و در ضمن مبارزه به دنبال پيامبر خدا بودم. به گوشه اى از ميدان رسيدم. ناگهان پيامبر(صلى الله عليه وآله) را با پيشانى مجروح و دندان شكسته مشاهده كردم. گويا دشمن تصميم گرفته بود كار را يكسره كند، و پيامبر را از ميان بردارد. حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) فرمودند: «على جان! در همين نقطه مبارزه كن، و در ضمن از من محافظت بنما».
من بودم و پيامبر و دشمنان مسلّح. همچون پروانه بر گرد شمع وجود مباركش مى گشتم، و از جان عزيزش دفاع مى كردم. اين دفاع جانانه تا آنجا ادامه داشت كه دشمن از دستيابى به هدف نهايى مأيوس شد، و مجبور به عقب نشينى گشت. آتش جنگ فرو نشست. خدمت حضرت رسيدم. عرض كردم: يا رسول الله! در طول مبارزه و به هنگام دفاع از شما ضربات فراوانى بر من وارد شد، 16 ضربه آن بسيار محكم بود به گونه اى كه چهار بار نقش بر زمين شدم! امّا هر دفعه كه به زمين مى افتادم شخصى خوشبو و خوشرو زير بغلم را مى گرفت، و بلندم مى كرد، و مرا به ادامه مبارزه و دفاع تشويق مى كرد. يا رسول الله! آن شخص كه بود؟
پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: يا على! چشمت روشن! او جبرئيل امين، پيك مخصوص وحى خدا بود كه به كمك تو مى آمد.(1)
1 . سيره حلبى، ج 2، ص 531 (به نقل از مظهر ولايت، ص 333) .
[ 157 ]
4. سوگندهاى سوره فجر
به سپيده دم سوگند، و به شبهاى دهگانه، و به زوج و فرد، و به شب هنگامى كه (به سوى روشنايى روز) حركت مى كند سوگند (كه پروردگارت در كمين ظالمان است)، آيا در آنچه گفته شد، سوگند مهمّى براى صاحبان خرد نيست؟!
شرح و تفسير: تفكّر و انديشه
سوگندهاى اين سوره نيز سربسته است; علاوه براينكه مقسم له هم اجمال و ابهام دارد. اضافه بر اين دو ابهام، رابطه بين مقسم به و مقسم له نيز سربسته است. و همان گونه كه قبلا نيز گذشت، هدف از اين اجمال و ابهام به جريان انداختن افكار مردم است. اساساً يكى از فلسفه هاى آيات متشابه قرآن بكار انداختن انديشه و تفكّر مخاطبان آن است. انديشه و تفكّر آن قدر مهم است كه حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد: «اَلْفِكْرُ مِرْآةٌ صافِيَةٌ; فكر و انديشه آيينه صاف و بدون زنگار است».(1) اگر اين آيينه با هوا و هوس آميخته نشود مى توان راه سعادت را در آن ديد، و در آن مسير گام زد، و راه
1 . ميزان الحكمة، ج 8، باب 3252، ح 16208 .
[ 158 ]
شقاوت و بدبختى را توسّط آن كشف كرد و آن را بست.
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «اَلْفِكْرُ مِرْآةُ الْحَسَناتِ وَ كَفّارَةُ السَّيِّئاتِ; فكر آيينه رسيدن به حسنات و خوبيها، و كفّاره سيّئات است».(1)
بهر حال، اسلام شديداً طرفدار تفكّر و انديشه است، چرا كه گاه با يك لحظه تفكّر مسير زندگى انسان عوض مى شود. همانند حرّ بن يزيد رياحى كه تفكّر از او، كه جهنّمى بود، يك بهشتى ساخت.
سوگندهاى پنجگانه و اعمال حج:
در مورد قسمهاى اين سوره نيز تفسيرهاى مختلفى ارائه شده است. از جمله، برخى از مفسّران آن را به مراسم باشكوه زيارت خانه خدا تفسير كرده اند.
(وَالْفَجْرِ); قسم به فجر صبحگاهان، هنگام درخشيدن اوّلين سپيدى كه دل سياهى شب را مى شكافد. منظور از فجر صبحگاهان، فجر صبح روز عيد قربان است، چرا كه در آن هنگام غوغاى عجيبى در مراسم حج برپاست، جمعيّت حاضر در مشعرالحرام، كه منتظر طلوع فجر هستند، و همه در حال راز و نياز با خداى خويش هستند، پس از طلوع فجر اندكى در مشعر وقوف كرده، سپس گروه گروه به سمت منى حركت مى كنند; همچون سيلى خروشان و چشمه اى جوشان. مى روند تا در منى رمى جمرات، و سپس قربانى، و پس از آن تقصير كنند. آرى! قسم به طلوع فجر صبح روز عيد قربان كه آن صحنه هاى پرشكوه و بيادماندنى در آن خلق مى شود.
(وَلَيَال عَشْر); و سوگند به شبهاى دهگانه كه از اوّلين شب ذى الحجّه آغاز و به شب عيد قربان ختم مى شود. در اين ده شب جنب و جوش عجيبى در بين حجّاج به چشم مى خورد. عدّه اى كه تازه به مكّه رسيده اند، مشغول اعمال عمره مفرده هستند. عدّه زيادى كه فارغ از اعمال عمره شده اند، به طوافهاى مستحبّى مى پردازند. و عدّه اى نيز آماده رفتن به صحراى عرفات مى شوند.
1 . ميزان الحمكمة، ج 8، باب 3252، ح 16210 .
[ 159 ]
قسم به آن ده شب و روزى كه هنگامه جنب و جوش مسلمانان جهت مراسم زيارت خانه خداست.
(وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ); قسم به زوج و فرد! اين قسم نيز اشاره به مراسم حج است. منظور از «شفع» روز هشتم(1) ذيحجّه است كه حجّاج در آستانه حركت به عرفات هستند. عدّه اى شب را در منى بيتوته مى كنند، و صبحگاهان به سمت عرفات حركت مى نمايند، و عدّه اى نيز صبح روز هشتم از شهر مكّه عزم عرفات مى كنند.
و منظور از «وتر» روز نهم ذيحجّه است. آن روز كه حجّاج در صحراى عرفات حال عجيبى دارند، مخصوصاً آن هنگام كه دعاى عالية المضامين عرفه قرائت مى شود. دعايى كه بدون شك از والاترين دعاهاست. در آن صحرا و آن ساعات، به اهل معرفت شور و حالى مى دهد كه قابل توصيف نيست، شور و حالى كه در غير آن مكان حاصل نمى شود.
آرى! سوگند به روز هشتم و نهم ذى الحجّه كه دو روز پر مشغله و مملوّ از ذكر خداست.
(وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ); قسم به شب، هنگامى كه (به سوى روشنايى روز) حركت مى كند. منظور از اين شب، شب دهم ذى الحجّه است، كه غوغاى عجيبى دارد. غروب روز نهم ذى الحجّه كه مراسم وقوف به عرفات پايان مى پذيرد، چند ميليون زائر از جا كنده مى شوند، و همچون سيلى خروشان به سمت مشعرالحرام حركت مى كنند. حدود ده جادّه بزرگ و اتوبان براى ماشينها، و جادّه هاى فراوانى براى پياده ها جهت عزيمت به مشعرالحرام در نظر گرفته شده است. امّا بر اثر كثرت زوّار، گاه طىّ مسير كوتاه بين عرفات و مشعر 8 تا ده ساعت به طول مى كشد! هنگامى كه انسان ترافيك سنگين و خسته كننده را پشت سر مى گذارد، و وارد صحراى مشعر مى شود، گويا
1 . اين روز را «يوم الترويه» نيز مى گويند. چون در گذشته حجّاج در اين روز براى آشاميدن، غسل، وضو، طهارت و شستشو، آب ذخيره مى كردند; زيرا در آن زمان در عرفات و منى آب وجود نداشت. در عصر و زمان ما بحمدالله در هر دو مكان مذكور به اندازه كافى آب وجود دارد، و نيازى به ذخيره آب نيست.
[ 160 ]