|
|
|
|
|
|
وجوب اطاعت از رسول در مقام رياست پيغمبر اكرم (ص ) ((ماءمور اجراى احكام و برقرارى نظامات اسلام ))بود و خداوند او رارئيس مسلمين قرار داده ، و اطاعتش را واجب شمرده است . ولايت فقيه - صفحه : 61 ضرورت وجود قوه مجريه و تشكيلات حكومتى ضرورت اجراى احكام و ضرورت قوه مجريه و اهميت آن در تحقق رسالت و ايجاد نظامعادلانه اى كه مايه خوشبختى بشر است سبب شده كه ((تعيين جانشين ))مرادف ((اتمامرسالت ))باشد. در زمان رسول اكرم (ص ) اينطور نبود كه فقط قانون را بيان و ابلاغ كنند؛ بلكه آن رااجرا مى كردند. رسول الله (ص ) مجرى قانون بود. مثلا قوانين جزايى را اجرا مى كرد:دست سارق را مى بريد؛ حد مى زد؛ رجم مى كرد. خليفه هم براى اين امور است . خليفهقانونگذار نيست . خليفه براى اين است كه احكام خدا را كهرسول اكرم (ص ) آورده اجرا كند. اينجاست كهتشكيل حكومت و برقرارى دستگاه و اداره ، جزئى از ولايت است ؛ چنانكه مبارزه و كوششبراى آن از اعتقاد به ولايت است . درست توجه كنيد. همان طور كه آنها بر ضد اسلام شما اسلام را بد معرفى كرده اند،شما اسلام را آنطور كه هست معرفى كنيد ؛ ولايت را چنانكه هست معرفى كنيد. بگوييد ماكه به ولايت معتقديم ،و به اينكه رسول اكرم (ص ) تعيين خليفه كرده ، و خدا او راواداشته تا تعيين خليفه كند و ((ولى امر)) مسلمانان را تعيين كند، بايد به ضرورتتشكيل حكومت معتقد باشيم ؛ و بايد كوشش كنيم كه دستگاه اجراى احكام و اداره اموربرقرار شود. مبارزه در راه تشكيل حكومت اسلامى لازمه اعتقاد به ولايت است ... توجهداشته باشيد كه شما ((وظيفه ))داريد حكومت اسلامى تاءسيس كنيد. ولايت فقيه - صفحه : 15 رسالت اجراى احكام و نظارت و حكومت مگر امام مساءله گو بود و تنها بيان قانون مى كرد؟ مگر پيامبران مساءله گوبودند؟...اسلام به قانون نظر ((آلى )) دارد ؛ يعنى آن را آلت و وسيله تحقق عدالت درجامعه مى داند، وسيله اصلاح اعتقادى و اخلاقى و تهذيب انسان مى داند. قانون براى اجراو برقرار شدن نظم پيغمبران اجراى احكام بوده ، و قضيه نظارت و حكومت مطرح بودهاست .... ولايت فقيه - صفحه :62 تشكيل حكومت توسط خود پيامبر (ص ) سنت و رويه پيغمبر اكرم (ص ) دليل بر لزومتشكيل حكومت است ؛ زيرا: اولا، خود تشكيل حكومت داد، و تاريخ گواهى مى دهد كهتشكيل حكومت داده ، و به اجراى قوانين و برقرارى نظامات اسلام پرداخته ، و به ادارهجامعه برخاسته است . والى به اطراف مى فرستاده ؛ به قضاوت مى نشسته ، و قاضىنصب مى فرموده ؛ سفرايى به خارج و نزد روساىقبايل و پادشاهان روانه مى كرده ؛ معاهده و پيمان مى بسته ؛ جنگ را فرماندهى مى كرده .و خلاصه ، احكام حكومتى را به جريان مى انداخته است ثانيا، براى پس از خود به فرمان خدا تعيين ((حاكم ))كرده است . وقتى خداوندمتعال براى جامعه پس از پيامبر اكرم (ص ) تعيين حاكم مى كند، به اين معناست كه حكومتپس از رحلت رسول اكرم (ص )نيز ابلاغ مى نمايد، ضرورتتشكيل حكومت را نيز مى رساند. ولايت فقيه - صفحه : 18 تشكيل حكومت توسط پيغمبر (ص ) (پيامبر(ص ) ) تشكيل يك حكومت عادلانه كه پايه اش بر قوانين آسمانى استوار بود داد وپس از بيست و چند سال كوششهاى طاقتفرسا با گفتارهاى منطقى الهى و سيره و كردارعادلانه و اخلاق بزرگ جالب قلوب و نيروهاى شگرف آسمانى و زمينى و جانبازىفداكاران در راه آيين مقدس خدايى موفق به يك تشكيلات با اساسى شد كه پايه اش باعدالت و توحيد برقرار بود و پيغمبر اسلام چنانچه مى دانيد و در تواريخ جهانخوانديد تا آخرين روز زندگانى اش از كوشش در راه انداختن چرخهاى توحيد خدا و توحيدكلمه و توحيد آرا و عقايد خود دارى نكرد تا پايه دين و آيين و نظام مدينه فاضله استوارو برقرار شد. كشف الاسرار - صفحه :106 انگيزه حكومت نبوى رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - مقصدشان اين نبود كه مشركين مكه را از بينببرند و يا مشركين جزيره العرب را از بين ببرند، مقصد اين بود كه دين اسلام را منتشركنند و حكومت ، حكومت قرآن باشد. حكومت اسلام باشد آنها چون مانع بودند از اينكه اينحكومت اسلامى تحقق پيدا بكند منتهى به جنگ مى شد و معارضه ، آنها معارضه مى كردندبا حكومت اسلامى ، اينها مقابله مى كردند. جنگ ها، جنگ هاى زيادى كه پيغمبر اكرم - صلىالله عليه و آله و سلم - فرموده است ، همه براى اين معنا بوده است كه موانع را از سراين مقصد الهى ، مقصد اعلى كه دارند و آن تحكيم حكومت اسلامى ، حكومت الله ، حكومت قرآن، همه براى اين بود، به طورى كه اگر چنانچه معارض با اين نبودند معلوم نبود كه جنگپيش بيايد. معارضه داشتند و نمى گذاشتند كه اين حكومت تحقق پيدا بكند، جنگ پيش آمد. بيانات امام در ديدار با پرسنل نيروى دريايى - صحيفه نور جلد:7 - صفحه :44-45- تاريخ سخنرانى :11/3/61. پايه گذارى سياست و حكومت در ديانت شما اگر صدر اسلام را ملاحظه كنيد مى بينيد كه اسلام از زمان پيغمبر صلى الله عليهو آله و سلم حكومت تشكيل كرده است ، قواى نظامى و انتظامى داشته است ، در سياست هادخالت مى كرده است و مسجد النبى مركز سياست اسلامى بوده است . بيانات امام در جمع كاركنان آستان قدس رضوى - صحيفه نور جلد:16 - صفحه :232- تاريخ سخنرانى :3/5/61. پيوند رسالت رهبرى مذهبى با رهبرى دينى سوال : مى خواهم كه توانايى آن را بيابم تا اين تناقض مشهود بين نقش شما به عنوانيك رهبر مذهبى و نقشى را كه به عنوان محور مخالفين به عهده داريد توجيه كنم . جواب : اگر شما بتوانيد مفهوم مذهب را در فرهنگ اسلامى ما درك و دريافت كنيد، بهروشنى خواهيد ديد كه هيچ گونه تناقضى بين رهبرى مذهبى و سياسى نيست ، بلكههمچنان كه مبارزه سياسى بخشى از وظايف و واجبات دينى و مذهبى است ، رهبرى و هدايتكردن مبارزات سياسى گوشه اى از وظايف و مسئوليتهاى يك رهبر دينى است كافى استشما به زندگى پيامبر بزرگ اسلام (ص ) و نيز زندگى امام على - عليه اسلام - نگاهكنيد كه هم يك رهبر مذهبى ماست و هم يك رهبر سياسى و اين مساله در فرهنگ شيعه ازمسائل بسيار روشن است و هر مسلمان شيعى وظيفه يك رهبر مذهبى و دينى ميداند كه درسرنوشت سياسى و اجتماعى جامعه مستقيما دخالت كند و هدايت و نقش تعيين كننده خود راانجام دهد مفهوم مذهب و رهبر مذهبى در فرهنگ اسلامى بسيار تفاوت دارد از مفهوم آن در فرهنگشما كه مذهب صرفا يك رابطه شخصى و معنوى است بين انسان و خدا. مصاحبه امام با خبرنگار تايمز لندن - صحيفه نور جلد:4 - صفحه :167 - تاريخسخنرانى :18/10/57. ضرورت پاسخگويى دين جامع به تمامى نيازهاى بشر(250) دليل ديگر بر لزوم تشكيل حكومت ، ماهيت و كيفيت قوانين اسلام (احكام شرع ) است . ماهيت وكيفيت اين قوانين مى رساند كه براى تكوين يك دولت و براى اداره سياسى و اقتصادى وفرهنگى جامعه تشريع گشته است : اولا، احكام شرع حاوى قوانين و مقررات متنوعى است كه يك نظام كلى اجتماعى را مى سازد.در اين نظام حقوقى هر چه بشر نياز دارد فراهم آمده است : از طرز معاشرت با همسايه واولاد و عشيره و قوم و خويش و همشهرى و امور خصوصى و زندگى زناشويى گرفته تامقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با سايرملل ؛ از انجام نكاح و انعقاد نطفه قانون دارد و دستور مى دهد كه نكاح چه گونه صورتبگيرد، و خوراك انسان در آن هنگام يا موقع انعقاد نطفه چه باشد، در دوره شيرخوارگىچه وظايفى بر عهده پدر و مادر است ، و بچه چگونه بايد تربيت شود، و سلوك مرد وزن با همديگر و با فرزندان چگونه باشد. براى همه اينمراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربيت كند، انسانكامل و فاضل ؛ انسانى كه قانون دارد تا انسان تربيت كند، انسانكامل و فاضل ؛ انسانى كه قانون متحرك و مجسم است و مجرى داوطلب و خودكار قانون است. معلوم است كه اسلام تا چه حد به حكومت و روابط سياسى و اقتصادى جامعه اهتمام مىورزد تا هم شرايط به خدمت تربيت انسان مهذب و با فضليت در آيد. قرآن مجيد و سنتشامل همه دستورات و احكامى است كه بشر براى سعادت وكمال خود احتياج دارد. در كافى فصلى است به عنوان ((تمام احتياجات مردم در كتاب وسنت بيان شده است ))(251) و ((كتاب )) يعنى قرآن ((تبيانكل شى ء))(252) است ، روشنگر همه چيز و همه امور است . امام سوگند ياد مى كند (طبقروايات ) كه تمام آنچه ملت احتياج دارد در كتاب و سنت هست (253) و در اين شكى نيست . ثانيا، با دقت در ماهيت و كيفيت احكام شرع در مى يابيم كه اجراى آنها وعمل به آنها مستلزم تشكيل حكومت است ؛ و بدون تاءسيس يك دستگاه عظيم و پهناور اجرا واداره نمى توان به وظيفه اجراى احكام الهىعمل كرد. ما اكنون بعضى موارد را ذكر مى كنيم ، آقايان به موارد ديگر هم مراجعه كنند: مالياتهايى كه اسلام مقرر داشته و طرح بودجه اى كه ريخته نشان مى دهد تنها براىسد رمق فقرا و سادات فقير نيست ؛ بلكه براىتشكيل حكومت و تاءمين مخارج ضرورى يك دولت بزرگ است ، مثلا، ((خمس )) يكى ازدرآمدهاى هنگفتى است ك به بيت المال مى ريزد و يكى از اقلام بودجه راتشكيل مى دهد. طبق مذهب ما، از تمام منافع كشاورزى ، تجارت ، منابع زيرزمينى و روىزمينى ، و به طور كلى از كليه منافع و عوايد، به طرز عادلانه اى (خمس ) گرفته مىشود. به طورى كه از سبزى فروش درب اين مسجد،تا كسى كه به كشتيرانىاشتغال دارد، يا معدن استخراج مى كند، همه راشامل مى شود. اين اشخاص بايد خمس اضافه بر درآمد را پس از صرف مخارج متعارفخود به حاكم اسلام بپردازد تا به بيت المال وارد شود. بديهى است درآمد به اين عظمتبراى اداره كشور اسلامى و رفع همه احتجات اسلامى مالى آن است . هرگاه خمس درآمدكشورهاى اسلام ، يا تمام دنيا را - اگر تحت نظام اسلام درآيد - حساب كنيم ، معلوم مىشود منظور از وضع چنين مالياتى ، فقط رفع احتياج سيد و روحانى نيست ؛ بلكه قضيهمهمتر از اينهاست . منظور، رفع نياز مالى تشكيلات بزرگ حكومتى است .اگر حكومتاسلامى و زكات - كه البته ماليات اخير زياد نيست - جزيه و ((خرابات )) (يا مالياتبر اراضى كشاورزى ) اداره مى شود. سادات كه به چنين بودجه اى احتياج دارند؟ خمس درآمد بازار بغداد براى سادات و تمامحوزه هاى علميه و تمام فقراى مسلمين كافى است تا چه رسد به بازار تهران و بازاراسلامبول و بازار قاهره و ديگر بازارها. تعيين بودجه اى به اين هنگفتى دلالت دارد براينكه منظور، تشكيل حكومت و اداره كشور است . براى عمده حوايج مردم و انجام خدمات عمومى، اعم از بهداشتى و فرهنگى و دفاعى و عمرانى قرار داده شده است . مخصوصا باترتيبى كه اسلام براى جمع آورى و نگهدارى و مصرف آن تعيين كرده ، كه هيچ گونهواليان و متصديان خدمات عمومى ، يعنى اعضاى دولت هيچ گونه امتيازى در استفاده ازدرآمد و اموال عمومى بر افراد عادى ندارند ؛ بلكه سهم مساوى مى برند. آيا اين بودجهفراوان را بايد به دريا بريزيم ؟ يا زير خاك كنيم تا حضرت بيايد(254)؟ يابراى اين است كه آن روز مثلا پنجاه نفر سيد بخورند؟ يا اكنون فرض كنيد به پانصدهزار سيد بدهند كه ندانند چه كارش كنند! در صورتى كه مى دانيم حق سادات و فقرا بهمقدارى است كه با آن امرار معاش كنند. منتها طرح بودجه اسلام اينطور است كه هر درآمدىمصارف اصلى معينى دارد. يك صندوق ، مخصوص زكات ، و صندوق ديگر براى صدقاتو تبرعات ، و يك صندوق هم براى خمس است . سادات در آخرسال بايد اضافه از مخارج خود را به حاكم اسلام برگردانند. و اگر كم آوردند، حاكمبه آنان كمك مى كند.(255) از طرفى ((جزيه )) كه بر ((اهل ذمه ))(256)مقرر شده و ((اخراج ))كه از اراضىكشاورزى وسيعى گرفته مى شود، درآمد فوق العاده اى را به وجود مى آورد. مقرر شدنچنين مالياتهايى دلالت دارد بر اينكه حاكمى و حكومتى لازم است . وظيفه حاكم و والى استكه بر ((اهل ذمه )) بر حسب استطاعت مالى و در آمدشان ماليات سرانه ببندد، يا ازمزارع و ((مواشى ))(257) آنها ماليات متناسب بگيرد. همچنين ((خراج ))، يعنىماليات بر اراضى وسيعى را كه ((مال الله ))و در تصرف دولت اسلامى است ، جمعآورى كند. اين كار مستلزم تشكيلات منظم و حساب و كتاب و تدبير و مصلحت انديشى است ؛و با هرج و مرج انجام شدنى نيست . اين به عهده متصديان حكومت اسلامى است كه چنينمالياتهايى را به اندازه و به تناسب و طبق مصلحت برسانند. ملاحظه مى كنيد كه احكام مالى اسلام بر لزومتشكيل حكومت دلالت دارد ؛ و اجراى آن جز از طريق استقرار تشكيلات اسلامى ميسر نيست . احكام دفاع ملى از طرف ديگر، احكامى كه راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تماميت ارضى واستقلال امت اسلام است ، بر لزوم تشكيل حكومت دلالت دارد. مثلا اين حكم :((و اعدوا لهم مااستطعتم من قوة و من رباط الخيل .))(258) كه امر به تهيه و تدارك هر چه بيشترنيروى مسلح و دفاعى به طور كلى است ؛ و امر به آماده باش و مراقبت هميشگى در دورهصلح و آرامش . احكام حقوقى جزائى بسيارى از احكام ، از قبيل ديات كه بايد گرفته ،و به صاحبانش داده شود، يا حدود وقصاصى كه بايد با نظر حاكم اسلامى اجرا شود، بدون برقرارى يك تشكيلاتحكومتى تحقق نمى يابد. همه اين قوانين مربوط به سازمان دولت است ؛ و جز قدرتحكومتى از عهده انجام اين امور مهم بر نمى آيد. ولايت فقيه - صفحه : 20 -25 دلالت احكام اسلام بر لزوم حكومت اينجا اين نويسنده بيخرد داد سخن داده ،و گزافه گويى را تكرار كرده ، مىگويد:((مى گويند حكومت بايد از روى عدالت باشد، البته آن شرطى است كه هيچ كسمنكر آن نيست ؛ ولى همه مى دانيم كه اينها بهانه است و مقصود اصلى چيز ديگرى است . جايى تكليف ارث آدم دو سر و احكام ازدواج زن جنيه را تعيين كرده اند، و احكام مردگان رااز دم مرگ تا صور اسرافيل نوشته اند براى كارى مانند حكومت كه پايهاول زندگى است و همه مردم در هز زمانى با آن سرو كار دارند، هيچ تكليفى معين نكردهاند. شما از كجا مى گوييد دين تكليف حكومت را تعيين نكرده ، اگر تعيين نكرده بود پيغمبراسلام چطور تشكيل حكومت كرد و به قول شما در نيم قرن از جهان را گرفت ؟ آنتشكيلات برخلاف دين بود با دستور دين ؟ اگر بر خلاف بود چطور پيغمبر اسلام وعلى بن ابيطالب - عليهما و على آلهما السلام - خود بر خلاف دين رفتار مى كردند؟! از هم گذشتيم ، شما مگر قرآن را هيچ نديديد؟ اگر ديديد دست كم چند صفحه آن رابخوانيد و از يكى ترجمه اش را بپرسيد. اينهمه آياتى كه براىقتال با كفار و جنگ براى استقلال كشور اسلامى و براى كشورگيرى در قران است بدونحكومت و تشكيلات صورت مى گيرد؟ اينهمه جنگها و فتوحات اسلامى بدون حكومت وتشكيلات بوده ؟خوب بود دست كم احكام جهاد و دفاع و سبق و رمايه و امر به معروف وولايت را از يكى بپرسيد و بى گدار به آب نزده ، رسوايى بار نياوريد. اساس حكومت بر قوه تقنينيه و قوه قضاييه و قوه مجريه و بودجه بيتالمال است ، و براى بسط سلطنت و كشورگيرى بر جهاد، وبراى حفظاستقلال كشور و دفع از هجوم اجانب بر دفاع است . همه اينها در قرآن و حديث اسلام موجوداست . قرآن در عين حال كه كتاب قانون است . براى اجراى آن نيز كوشش كرده ، و درحالى كه بودجه مملكت را به بهترين طرز كه پس از اين مى گوييم تعيين كرده ، تكليفكشورگيرى و حفظ استقلال كشور را نيز معلوم نموده . ... اى بيخرد كه عيب قانون را اين مى دانى كه براى مردگان و مردم دو سر نيز تكليفمعين كرده ، اين قانون خدايى است كه از قبل از ولادت تا پس از مردن ، و از تحت سلطنت تاتخته تابوت هيچ جزئى از جزئيات اجتماعى و فردى از فروگذار نكرده است . اينجاقانونگذار خداى داناست كه غفلت از هيچ چيز بشر ندارد، در حالى كه زندگانى مادى اورا به بهترين طرز و بزرگترين اساس تمدن و تعالى اداره مى كند ؛ زندگانى معنوىاو را با نيكوترين و سعادتمندترين طور تاءمين مى نمايد. كشف الاسرار - صفحه : 236 -238 ضرورت تشكيل حكومت در احاديث و فى رواية العلل بسند جيد عن الفضل بن شاذان عن اءبى الحسن الرضا - عليهالسلام - فى حديث قال : فلم جعل اءولى الامر و اءمر بطاعتهم ؟قيل : لعلل كثيرة : منها اءن الخلق لما وقفوا على حد محدود و اءمروا اءن لايتعدوا ذلك الحد لما فيه اءمينا يمنعهممن التعدى و الدخول فيما حظر عليهم ، لانه ان لم يكن ذلك لكان اءحد لايترك لذته ومنفعته لفساد غيره ، فجعل يمنعهم من الفساد، و يقيم فيهم الحدود و الاحكام . و منها اءنا لانجد فرقة من الفرق ولاملة من الملل بقوا و عاشوا الا بقيم و رئيس لما لابدلهم من اءمر الدين و الدنيا، فلم يجز فى حكمة الحكيم اءن يترك الخلق مما يعلم اءنه لابدلهم منه ، ولا قوام لهم الا به ، فيقاتلون به عدوهم و يقسمون به فيئهم ، و يقيم لهمجمعتهم و جماعتهم ، و يمنع ظالمهم من مظلومهم . و منها اءنه لو لم يجعل لهم اماما قيما حافظا مستودعا لدرست الملة و ذهب الدين ، و غيرتالسنة و الاحكام ، و لزاد فيه المبتدعون ،و نقص منه الملحدون ، و شبهوا ذلك على المسلمين ،لانا قد وجدنا الخلق منقوصين محتاجين غير كاملين مع اختلافهم و اختلاف اهوائهم تشتتاءنحائهم ، فلو لم يجعل قيما حافظا لما جاء بهالرسول لفسدوا على نحو ما بينا، و غيرت الشرائع و السنن و الاحكام و الايمان ، و كانفى ذلك فساد الخلق اءجمعين )).(259) و فى نهج البلاغة ((فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك - الى اءنقال - و الامامة نظاما للامة )).(260) و فى خطبة الصديقة - سلام الله عليها -((ففرض الله الايمان تطهيرا من الشرك - الى اءن قالت - و الطاعة نظاما للملة ،و الامامةلما من الفرقة ))(261) الى غير ذلك مما يدل على لزوم بقاء الولاية و الرئاسة العامة .(262) كتاب البيع - جلد: 2 - صفحه : 463 -464 اهداف عالى حكومت از ديدگاه اديان حصول معرفت و ايمان به ذات حق من بايد عرض كنم كه مقصد اصلى انبيا تا حالاكمحاصل شده است ، خيلى كم ... مقصد انبيا حكومت نبوده است ، حكومت براى مقصد ديگر بوده ،نه مقصد بوده . تمام مقاصد برمى گردد به ((معرفت الله ))، هر چه در دنيا واقعبشود و انبيا هرچه دنبالش بودند دنبال اين بودند كه خداشناسى ، واقعا خداشناسى ،اگر او حاصل بشود همه چيز دنبالش حاصل است . تمام فسادهايى كه در دنيا واقع بشوداز اين است كه ايمان ندارند به خدا... اگر ايمان به خدا پيدا شد همه چيز دنبالش است ،تمام فضايل دنبالش است . انبيا هم دنبال اين بودند كه به تدريج آن طور كه مى شوداين بشر را سوق بدهند طرف معرفت الله . تمام چيزهاى ديگر هم مقدمه همين معناست و تمامچيزهايى كه از آن مى سوختند انبيا، اين بود كه مى ديدند مردم دارند خودشان را مى كشندطرف جهنم . انبيا مظهر رحمت حق تعالى هستند، مى خواهند كه همه مردم خوب باشند، مىخواهند همه مردم معرفت الله داشته باشند، مى خواهند همه مردم سعادت داشته باشند وقتىمى بينند كه اين مردم دارند رو به جهنم مى روند، آنها افسوسش را مى خورند، در قرآن هماشاره اى به اين هست ، ((فلعلك باخع نفسك ))(263)؛ اين كه اينها مومن نشدند. مسالهاين است كه همه دنبال اين بودند كه مردم را آشنا كنند با خدا. بيانات امام در جمع مسئولان لشكرى و كشورى - صحيفه نور جلد:19 - صفحه :250 -251 - تاريخ سخنرانى :9/9/64. حصول معرفت و ايمان به ذات حق رسول اكرم و ساير انبيا نيامدند كه اين جا حكومت تاسيس كنند، مقصد اعلا اين نيست ؛نيامدند كه اين جا عدالت ايجاد كنند، آن هم مقصد اعلا نيست ، اينها همه مقدمه است . تمامزحمتها كه اينها كشيدند چه از حضرت نوح گرفته ، از حضرت ابراهيم گرفته تا آمدهاست اين جا، رسول اكرم رسيده است ، تمام مشقتهايى كه كشيدند و كارهايى كه كردند،مقدمه يك مطلب است و او معرفى ذات مقدس حق . بيانات امام در جمع رؤ ساى سه قوه - صحيفه نور جلد:20 - صفحه :156 - تاريخسخنرانى :19/8/66. كسب معرفت ، معنويت و عرفان تمام تشكيلاتى كه در اسلام از صدر اسلام تا حالا بوده است و تمام چيزهايى كه انبيا ازصدر خلقت تا حالا داشتند و اولياى اسلام تا آخر دارند، معنويات اسلام است ، عرفاناسلام است ، معرفت اسلام است ، در راس همه امور اين معنويات واقع است .تشكيل حكومت براى همين است . البته اقامه عدل است لكن غايت نهايى معرفى خداست وعرفان اسلام . بيانات امام در جمع اعضاى مجلس خبرگان - صحيفه نور جلد:20 - صفحه :107 -تاريخ سخنرانى :11/4/66. تعليم خودشناسى و خداشناسى تشكيل حكومت مقصود به ذات نيست براى انبيا. دعوت ها هرچه مى شود مقدمه است براى اينكه انسان را بيدار كنند، انسان را بفهمانند به او، ارائه بدهند به او كه چه بوده است وچه هست و چه خواهد بود و عالم چه جور است وضعش با ذات مقدس حق تعالى . بيانات امام در جمع مسئولان لشكرى و كشورى - صحيفه نور جلد:19 - صفحه :172 -تاريخ سخنرانى :30/3/64. دعوت به توحيد و روحانيت اسلام آمده است كه اين طبيعت را بكشد طرف روحانيت ، مهار كند طبيعت را به همان معنايى كههمه مى گويند، آن هم مى گويد اينجور نيست كه به طبيعت كار نداشته باشد، تمدن رابه درجه اعلايش اسلام قبول دارد و كوشش مى كند براى تحققش و لهذا حكومتهايى كه دراسلام بوده يك حكومتهايى بوده اند كه همه جور تمدنى در آنها بوده است ؛ اما نظر بهاين نبوده است كه در عين حالى كه همان چيزهايى كه در ممالك متمدن باشد، اسلام هم آنهارا قبول دارد و كوشش هم برايش مى كند، در عينحال ... او به اين نگاه مى كند كه بكشدش طرف روحانيت ، بكشدش طرف توحيد. از اينجهت فرق است مابين اسلام و غير اسلام ، بين حكومت اسلامى و حكومت هاى غير اسلامى ، بينآن چيزى كه مكتب اسلام آورده با مكتبهاى ديگر. بيانات امام در جمع پاسداران - صحيفه نور جلد:8 - صفحه :3 - 4 - تاريخ سخنرانى:13/4/58. مقصد، اجراى عدالت براى خدا خدا هم كه انبيا را فرستاده ، مقصد اصلى اين نبوده كه حكومت بكنند، مقصد اصلى اين نبودهاست كه نظام ايجاد كنند، مقصد اعلا اين نبوده كه عدالت اجتماعى ايجاد كنند، مقصد اعلااينها نيست ، اما اينها مقصد است - بعضيهايش مقصد است - البته عدالت ، اجراى عدالت يكمقصدى است ، عدالت الهى را بخواهيد اجرا كنيد لله تعالى ، مقصدى است . بيانات امام در جمع اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى - صحيفه نور جلد:19 -صفحه :254 - تاريخ سخنرانى :19/9/64. مقصد اصلى ، خدايى شدن كارها آنى كه مقصود است اين است كه انسان در كارهايش چه درتشكيل حكومتش ، نظرش اين باشد كه يك كار الهى كرده باشد، اين پيش خدا ارزش داردمثل انبيا. انبيا كارشان به واسطه اين ارزش داشت - نه براى عمق كارشان و عرض مى كنمكه سعه كارشان ، حكومتشان زياد باشد، كم باشد فرقى نمى كند اين . بيانات امام در جمع اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى - صحيفه نور جلد:19 -صفحه :254 - تاريخ سخنرانى :19/9/64. توجه دادن مردم به خدا انبيا در عين حال كه دنيا را اداره مى كردند، مملكتها را اداره مى كردند كه در اسلام نمونهبارزش نزديك به ماست و تاريخ نشان مى دهد كه در ظرف نيم قرن تقريبا اكثر معمورهرا فتح كردند، در عين حال تعلق نداشتند به دنيا. فتح براى مملكت گيرى در اسلام نيست. مملكت گيرى براى حكومت در اسلام نيست . حكومت جائرانه مطرح نيست . فتح براى ايناست كه انسان ها را، آدمها را به كمال برساند. فتوحات اسلام غير از فتوحات رژيمهاىديگر است . آنها فتوحاتشان ، رژيمها فتوحاتشان ، فتوحات براى دنياست و انبيافتوحاتشان براى خداست ، براى ((توجه دادن مردم به خدا)) ست . آنها مردمى كه اسيرماده هستند و اسير نفس و شيطان هستند، آنها را مى خواهند تحت تاثير خودشان و مكتبخودشان قرار بدهند و آنها را از حزب شيطان به حزب الله وارد كنند. بيانات امام در جمع طلاب حوزه قم - صحيفه نور جلد:7 - صفحه :192 - تاريخسخنرانى :3/4/58. الهى شدن انسان طبيعى انسان طبيعى مى شود يك انسان الهى بشود به طورى كه همه چيزش الهى مى شود. هر چهمى بيند حق مى بيند. انبيا هم براى همين آمده اند. همه اينها هم وسيله اند. انبيا نيامده اندحكومت درست كنند. حكومت براى چه مى خواهند؟! اين هم هست ؛ اما نه اينكه انبيا آمده اند فقطدنيا را اداره كنند. حيوانات هم دنيا دارند و دنيايشان را اداره مى كنند. بحث عدالت همان بحثصفت حق تعالى است براى اشخاصى كه چشم بصيرت دارند بحث عدالت هم مى كنند.عدالت اجتماعى هم به دست آنهاست . حكومت هم تاسيس مى كنند. حكومتى كه حكومت عادلهباشد؛ لكن مقصد اين نيست ؛ اينها هم وسيله است براى اينكه انسان برسد به يك مرتبهديگرى كه براى او انبيا آمده اند. تفسير سوره حمد - صفحه : 103. اعتلا بخشيدن به انسان تا رساندن اوبهكمال مطلق در سيره نبى اكرم و ساير انبيا و اولياء بزرگ ، حضرت امير سلام - الله عليه -اولياى بزرگ در سيره آنها مى بينيم كه اصل قضيه قدرت طلبى در كار نبوده و اگربراى اداى وظيفه نبود و براى ساختن اين انسانها نبود، حتى اين خلافت ظاهرى را همقبول نمى كردند، مى رفتند، اما تكليف بود، تكليف خداست بايدقبول كند تا بتواند آن مقدارى كه مى تواند انسان درست كند، مع الاسف نتوانست معاويه راآدم كند چنانكه پيغمبر نتوانست ابوجهل و ابولهب و اين صنف جمعيت را آدم كند، امير المومنينهم نتوانست معاويه و اتباع معاويه را آدم كند اما آمدند براى اين كار. گمان نشود كه اسلام شمشير كشيده است براى اين كه قدرت پيدا كندمثل ساير حكومتها، حكومت اسلامى اينطورى نيست ، اگر كسى براى قدرت اقدام بكند وبراى تحصيل قدرت شمشير بكشد، اين از اسلام دور است ، اين وارد در اسلام نشده استباز، ظاهرا مسلم است اما آن ايمانى كه بايد داشته باشد ندارد. انبيا آمده اند براى اينكهاين قدرتها را بشكنند، اين قدرتهاى شيطانى را سركوب كنند و نبى اكرم هم آمده بودند،آمدند براى اينكه اين قدرتها را بشكنند. اين يكى از كارهايى است كه انبيا دارند نهاينكه فقط اين است . كار مهم انبيا اين است كه مردم را برسانند به آن نقطهكمال و ساير كارها وسيله است غايب ، كمال مطلق است . انبيا مى خواهند كه همه مردم بشوندمثل امير المومنين - سلام الله عليه - لكن نمى شود، توفيق پيدا نمى كنند. اينطور نيست كه انبيا براى دنيا آمده باشند، دنيا يك وسيله اى است براىكمال ، چنانكه اهل دنيا هم اين وسيله را به ضدكمال استعمال مى كنند. جنگ على ابن ابيطالب با جنگ معاويه ماهيتا فرق دارد، ذاتا فرقدارد، يكى شمشير مى كشد و ظل الله است ، ظل خداست ، يكى شمشير مى كشد وظل شيطان است ، ماهيتا اين دو تا با هم فرق دارند. آن كه براى قدرت طلبى و شيطنتفعاليت مى كند با آن كه براى خدا فعاليت مى كند، ذاتا اين دو تا با هم فرق دارند وكارهايشان ذاتا فرق دارد. انبيا براى ثروت و قدرت و دنيا و رسيدن به حكومت ابدا يكقدم برنداشتند و اگر كسى گمان كند كه انبيايى اولياى بزرگ قدمى براى مسندبرداشتند، اين نمى شناسد آنها را، اين انبيا را نشناخته است . مسندها همه در نظر انبياپوچ است و قدرت ها همه پوچ . بيانات امام در جمع مديران صندوقهاى قرض الحسنه - صحيفه نور جلد:12 - صفحه:172 - تاريخ سخنرانى :20/3/59. وسيله هدايت و ارشاد و خدمت انبيا خودشان را خدمتگزار مى دانستند نه اينكه يك نبى اىخيال كنند حكومت دارد به مردم ، حكومت در كار نبوده ، اولياى بزرگ خدا، انبياى بزرگهمين احساس را داشتند كه اينها آمدند براى اينكه مردم را هدايت كنند، ارشاد كنند، خدمت كنندبه آنها. بيانات امام در ديدار هياءت دولت - صحيفه نور جلد:15 - صفحه :217 - تاريخسخنرانى :23/8/60. اصلاح جامعه و احياى ارزشهاى انسانى انبيا اينكه دنبال اين بودند كه يك حكومت عدلى در دنيا متحقق كنند، براى اين است كه حكومتعدل اگر باشد، حكومتى باشد با انگيزه الهى ، با انگيزه اخلاق و ارزشهاى معنوىانسانى ، يك همچو حكومتى اگر تحقق پيدا بكند، جامعه را مهار مى كند و تا حد زيادىاصلاح مى كند و اگر حكومتها به دست جباران باشد به دست منحرفان باشد، به دستاشخاصى باشد كه ارزشها را در آمال نفسانى خودشان مى دانند، ارزش هاى انسانى را همگمان مى كنند كه همين سلطه جوييها و شهوات است ، تا اين حكومتها برقرار هستند بشريترو به انحطاط است و اگر آمال انبيا در يك كشورى تحقق پيدا بكند آن ولو بعضآمال انبيا، آن كشور رو به اصلاح مى رود. بيانات امام در ديدار با اعضاى حزب جمهورى - صحيفه نور جلد:18 - صفحه :156 -تاريخ سخنرانى :14/1/61. تحقق كمال و سلامت در جهان اگر قدرت در دست انبيا باشد، اوليا باشد باعث مى شود كه سلامت در جهان تحقق پيداكند، كمال در جهان تحقق پيدا بكند. بيانات امام در ديدار با گروهى از پرسنل سپاه - صحيفه نور جلد: 18 - صفحه :156 - تاريخ سخنرانى :15/8/61. اجراى حق و از ميان بردن باطل عهده دار شدن حكومت فى حد ذاته شاءن و مقامى نيست ؛ بلكه وسيله انجام وسيله انجاموظيفه اجراى احكام و برقرارى نظام عادلانه اسلام است . حضرت امير المؤ منين (ع ) دربارهنفس حكومت و فرماندهى به ابن عباس (264)فرمود:((اين كفش چقدر مى ارزد؟)) گفت :((هيچ )). فرمود: ((فرماندهى بر شما نزد من از اين هم كم ارزشتر است ؛ مگر اينكه بهوسيله فرماندهى و حكومت بر شما بتوانم حق ، يعنى قانون و نظام اسلام را برقرارسازم ؛ و باطل ؛ يعنى قانون و نظامات ناروا و ظالمانه را از ميان بردارم .))(265) پس ،نفس حاكم شدن و فرمانروايى وسيله اى بيش نيست . و براى مردان خدا اگر اينوسيله به كار خير و تحقق هدفهاى عالى نيايد، هيچ ارزش ندارد، لذا در خطبه نهجالبلاغه مى فرمايد: ((اگر حجت بر من تمام نشده ، و ملزم به اين كار نشده بودم ، آنرا، يعنى فرماندهى و حكومت را رها مى كردم .))(266) بديهى است تصدى حكومت به دست آوردن يك وسيله است ؛ نه اينكه يك مقام معنوى باشد ؛زيرا اگر مقام معنوى بود، كسى نمى توانست آن را غضب كند يا رها سازد. هرگاه حكومت وفرماندهى وسيله اجراى احكام الهى و برقرارى نظام عادلانه اسلام شود، قدر و ارزشپيدا مى كند ؛ و متصدى آن صاحب ارجمندى و معنويت بيشتر مى شود. بعضى از مردم چوندنيا چشمشان را پر كرده ، خيال مى كنند كه رياست و حكومت فى نفسه براى ائمه (ع )شاءن و مقامى است ، كه اگر براى ديگرى ثابت شد دنيا به هم مى خورد.حال آنكه نخست وزير شوروى يا انگليس و رئيس جمهور امريكا حكومت دارند، منتها كافرند.اما حكومت و نفوذ سياسى دارند؛ و اين حكومت و نفوذ و اقتدار سياسى را وسيله كامروايىخود از طريق اجراى قوانين و سياستهاى ضد انسانى مى كنند. ائمه (و فقهاى عادل ) موظفند كه از نظام و تشكيلات حكومتى براى اجرى احكام الهى وبرقرارى نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده كنند. صرف حكومت براى آنان جزرنج و زحمت چيزى ندارد ؛ منتها چه بكنند؟ ماءمورند انجام وظيفه كنند. حضرت درباره اينكه چرا حاكم و فرمانده و عهده دار كار حكومت شده ، تصريح مى كند كهبراى هدفهاى عالى ؛ براى اينكه حق را برقرار كند وباطل را از ميان ببرد. فرمايش امام اين است كه خدايا تو مى دانى ما براى به دست آوردن منصب و حكومت قيامنكرده ايم ؛ بلكه مقصود ما نجات مظلومين از دست ستمكاران است . آنچه مرا وادار كرد كهفرماندهى و حكومت بر مردم را قبول كنم ، اين بود كه ((خداى تبارك و تعالى از علماتعهد گرفته ، و آنان را موظف كرده كه بر پرخورى و بهره مندى ظالمانه ستمگران وگرسنگى جانكاه ستمديدگان سكوت ننمايد.(267))) يا مى فرمايد: اللهم ، انك تعلم لم يكن الذى كان منا مناقسة فى سلطان ، و لا التماس شيى ء منفضول الحطام . (268) ((خدايا، تو خوب مى دانى كه آنچه از ما سرزده و انجام شده ، رقابت براى به دستگرفتن قدرت سياسى ، يا جستجوى چيزى از اموال ناچيز دنيا نبوده است .)) و بلافاصله درباره اينكه پس او و يارانش به چه منظورى كوشش و تلاش مى كرده اندمى فرمايد: و لكن لنرد المعالم من دينك ، نظهر الاصلاح فى بلادك فياءمن المظلومون من عبادك ،و مقام المعطلة من حدودك . (269) ((بلكه براى اين بود كه اصول روشن دينت را باز گردانيم و به تحقق رسانيم ؛ واصلاح را در كشورت پديد آوريم تا در نتيجه آن بندگان ستمديده ات به اجرا درآيد وبرقرار گردد)). ولايت فقيه - صفحه : 44 -45 اقامه عدل ما مى دانيم انبيا بودند، اولياى خدا بودند كه اين جور بودند. براى او بوده هر چه كاركردند، نه اين است كه براى حكومت بوده است يا براى چى بوده . مى رفتنددنبال حكومت براى اين كه از دست جاهلين بگيرند، فشار مى آوردند كه از دست جاهلينبگيرند، لكن نه از دست جائرين بگيرند كه خودشان حاكم باشند، از دست جائرين مىگيرند كه عدالت الهى را اجرا بكنند. اين كار، كار انبيا بوده ، عدالت الهى را مىخواستند ايجاد كنند لله تعالى . بيانات امام در جمع اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى - صحيفه نور جلد:19 -صفحه :81 - تاريخ سخنرانى :19/9/64. اجراى احكام خدا در پناه حكومت الهى كوششهايى كه انبيا مى كردند و جنگ هايى كه با مخالفين راه حق مى كردند و خصوصاجنگهايى كه در صدر اسلام واقع شد، مقصد جنگ نبوده است و مقصد كشورگشايى هم نبود،مقصد اين بوده است كه يك نظامى عادلانه كه در آن نظام عادلانه ، احكام خدا جارى بشود. بيانات امام در جمع كاركنان جامعه اسلامى - صحيفه نور جلد:8 - صفحه :81 - تاريخسخنرانى :17/4/58. تحقق و تحكيم حكومت الله رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - مقصدشان اين نبود كه مشركين مكه را از بينببرند و يا مشركين جزيره العرب را از بين ببرند، مقصد اين بود كه دين اسلام را منتشركنند و حكومت ، حكومت قرآن باشد، حكومت اسلام باشد آنها چون مانع بودند از اينكه اينحكومت اسلامى تحقق پيدا بكند منتهى به جنگ مى شد و معارضه ، آنها معارضه مى كردندبا حكومت اسلامى ، اينها مقابله مى كردند. جنگها، جنگهاى زيادى كه پيغمبر اكرم - صلىالله عليه و آله و سلم - فرموده است ، همه براى اين معنا بوده است كه موانع را از سراين مقصد الهى ، مقصد اعلى كه دارند و آن تحكيم حكومت اسلامى ، حكومت الله ، حكومت قرآن، همه براى اين بود، به طورى كه اگر چنانچه معارض با اين نبودند معلوم نبود كه جنگپيش بيايد. معارضه داشتند و نمى گذاشتند كه اين حكومت تحقق پيدا بكند، جنگ پيش آمد. بيانات امام در جمع بانوان اهواز - صحيفه نور جلد:7 - صفحه :44- 45 - تاريخسخنرانى :11/3/58. نجات مردم از ظلمت ماده مكتبهاى توحيدى نمى خواهند فتح كنند بلاد را و نمى خواهند با مردم با خشونت رفتاركنند، آنها مى خواهند مردم را از ظلمت هاى ماده به نور بكشند، به طرف خدا بكشند، توجهبه خدا بدهند. بيانات امام در جمع اعضاى انجمن اسلامى معلمان - صحيفه نور جلد:8 - صفحه :238 -تاريخ سخنرانى :26/5/58. فراهم شدن زمينه براى ارائه تمامى استعدادها و كمالات تبع ايجاد عدالت فرصت پيدا مى شود براى اين كه هر كس هر چيزى دارد بياورد وقتىكه آشفته است نمى توانند، در يك محيط آشفته نمى شود كهاهل عرفان ، عرفانشان را عرضه كنند، اهل فلسفه ، فلسفه شان را،اهل فقه ، فقه شان را، لكن وقتى حكومت يك حكومتعدل الهى شد و عدالت را جارى كرد و نگذاشت كه فرصت طلبها به مقاصد خودشانبرسند، يك محيط آرام پيدا ميشود، در اين محيط آرام همه چيز پيدا ميشود. در ديدار با مسئولان لشكرى و كشورى - صحيفه نور جلد:20 - صفحه :30 - تاريخسخنرانى :2/3/65. اقامه حكومت عدل ، مقدمه حاكميت ارزشهاى الهى بر جوامع نهضتهايى كه به وسيله انبيا و اوليا - عليهم السلام - واقع شده است ،قابل مطالعه است . ما كه تابع مكتب انبيا هستيم بايد آن نهضتها را مطالعه كنيم و بفهميمنهضت چه بوده است ، براى چه بوده است ، مقصد انبيا چه بوده است ، مقصد پيغمبر اسلام(ص ) از نهضت اسلامى چه بوده است مقصد ائمه - عليهم السلام - چه بوده است ، آيا فقطاين بوده است كه دست ستمكاران را كوتاه كنند؟ آيا دعوت انبيا فقط براى اين بوده استكه مزاحمين با مستضعفين را كنار بزنند و همين كه غلبه برآنها كردند و كار را بهپيروزى و راندن آنها رساندند كار تمام است ؟ آيا مقصد انبيا اين است كه ظالم نباشدفقط؟ يا مقصد بالاتر از اين است ؟ اگر مقصد بالاتر از اين است بايد ما هم كه تابعانبيا هستيم و تابع مكتب اسلام هستيم ، به تبعيت از آن بزرگان دين و دنيا مقصدمان همانمقاصد باشد. آيا راندن رژيم پهلوى و ابطال رژيم شاهنشاهى تمام مقصد بود؟ آيا رفاهملت و رسيدن ملت به چيزهاى مادى آخر مقصد است ؟ انبيا آمده اند تا مردم را، تا جامعه راترتيبى بدهند كه رفاه زندگى مادى آنها باشد؟ مقصد انبيا اين بوده است كه مستكبرينبروند و مستضعفين به نواى دنيا برسند؟ يا مقصد بالاتر از اينهاست ؟ مقصد انبيا دنيابوده است ؟ اينهمه انبيا آمده اند و دعوت كردند و كشته شدند، جنگها كردند و زحمتهاكشيدند، فقط براى اين بود كه مستكبرين را كنار بزنند و توده هاى مردم را براى آنهارفاه حاصل كنند؟ يا مقصد بالاتر از اينهاست ؟ خداى تبارك و تعالى كه انبيا رافرستاده است ، براى تعمير دنيا فقط فرستاده است ؟ يا مقصد بيشتر از اينهاست وبالاتر از اينهاست ؟ اگر مقصد همين شكست مستكبرين بود، ما به مقصد تقريبا رسيديم وآنها را شكست داده ايم ، ملت ما شكست داد اجانب را، دست خيانتكاران را قطع كرد و اين ريشههايى هم كه مانده است آن را هم قطع مى كنند لكن مقصد همين نيست ،... مقصد اين است كهكشور ما يك كشور اسلامى باشد كشور ما در تحت رهبرى قرآن ، تحت رهبرى پيغمبر اكرمو ساير اولياى عظام اداره بشود. رفتن مستكبرين مقدمه است ، رفاه مستضعفين يكى از مقاصداسلام است . بيانات امام در جمع پاسداران - صحيفه نور جلد:7 - صفحه :15 - تاريخ سخنرانى :8/3/58. فصل هشتم : نكاتى پيرامون مقام و شخصيت انبيا(ع )(270) حضرت آدم - عليه السلام - تعليم اسما حقيقت تعليم اسما ... ((و علم آدم الاسماء كلها))(271)، فان ((التعليم ))فى ذلك المقام بايداعصورالاسماء و الصفات بنحو اللف و الاجمال و احدية الجمع فيه ، لا انه خلقه مجردا عنبالاسماء ثم علمها اياه .(272) مصباح الهداية - صفحه :71 معناى تعليم اسما از حضرت صادق (ع ) منقول است كه فرمودند: ((در مقام اسمايى كه به آدم تعليم كردندحضرت آدم حتى به اين جانمازى كه زير من است و رويش نشسته ام نيز معلم شد.)) البتهتعليم الهى از آن نوع تعليمايى نيست كه مثلا دارها مى كنند. اينكه گفته شده آدم بهاسما الله شد نه اينكه مثلا ((الله ))، ((رحمان ))يا ((رحيم ))و ((عليم ))را براى اونوشته باشند بلكه تعليمش به اين نحو بوده كه جلوات رحمت و علم و... را ديده است . بعد از تعين اسما - توجه به كثرات شروع شد و آدم لوازم هر كثرتى را - كه عبارت ازكثرات ديگر است - مشاهده كرد و تمام موجودات عالم طبيعت كه آخرين مرتبه از مراتب كثرتهستند - را مشاهده نمود كه حتى سجاده حضرت هم در آنجا بود. پس ، تعليم الهى از آننوع تعليمها نيست كه جمعى گمان كرده اند. بعضى حتى گفته اند كه خواص نباتات وادويه جات را هم به آدم تعليم كردند. مگر آدم مى خواست دوا فروش باشد و به نسخههاى مريضها دوا بدهد كه اسم دواها را به او آموخته ، و خواص آنها را به او فهمانيدهباشند؟! تقريرات اسفار
|
|
|
|
|
|
|
|