بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تسنیم تفسیر قرآن کریم ، جلد 1, آیت الله عبدالله جوادى آملى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     TASNIM01 -
     TASNIM02 -
     TASNIM03 -
     TASNIM04 -
     TASNIM05 -
     TASNIM06 -
     TASNIM07 -
     TASNIM08 -
     TASNIM09 -
     TASNIM10 -
     TASNIM11 -
     TASNIM12 -
     TASNIM13 -
     TASNIM14 -
     TASNIM15 -
     TASNIM16 -
     TASNIM17 -
     TASNIM18 -
     TASNIM19 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مراد از قلب در قرآن ، همان لطيفه الهى ، يعنى روح است ، نه عضو گرداننده خون دربدن . سلامت و بيمارى قلب جسمانى انسان ، در محدوده دانش ‍ پزشكى است و ارتباطى باسلامت و بيمارى قلب روحانى ندارد؛ ممكن است انسانى از سلامتكامل قلب جسمانى برخوردار باشد، اما نتواند نگاه خود را در برابر نامحرم مهار كند ودر نتيجه قلب روحانى او بيمار باشد: فلا تخضعنبالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض (425) . همچنين كسى كه گرايشهاى نارواىسياسى دارد بيمار دل است ، گرچه از نظر طب مادى ، قلبى سالم داشته باشد: فترىالذين فى قلوبهم مرض يسارعون فيهم ... (426)
قرآن كريم در كلام حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به عنوان اءحسن الحديث و اءنفع القصص معرفى و به نيكو تلاوت كردن آن ، سفارش ‍ شده است . مراداز تلاوت نيكو، تنها آهنگ خوب نيست . فهم درست قرآن وعمل به آن نيز از مدارج تلاوت نيكوست ؛ زيرا اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در ادامه سخنخود مى فرمايد: عالم بى عمل همانند جاهل سرگردانى است كه ازجهل خود به هوش نمى گرايد و علم حجتى عليه عالم بىعمل و مايه حسرت و ملامت او نزد خداى سبحان خواهد بود . البتهترتيل و شمرده و با تاءنى تلاوت كردن و حدود تجويد را رعايت كردن ، فيض خاص ‍تلاوت نيكو را به همراه دارد .
12 درياى بى كران معرفت
همچنين اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى فرمايد: ثماءنزل عليه الكتاب نورا لا تطفاء و سراجا لا يخبو توقده و بحرا لا يدرك قعره و منهاجالا يضل نهجه و شعاعا لا يظلم ضوئه ... جعله الله ريا لعطش العلماء و ربيعا لقلوبالفقهاء و محاج لطرق الصلحاء و دواء ليس بعده داء و نورا ليس معه ظلمة و حبلا وثيقاعروته و معقلا منيعا ذروته ... (427)؛ خداى سبحان كتابى آسمانى بر پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله و سلم فرو فرستاد و آن ، نورى است كه خاموشى ندارد و چراغىاست كه افروختگى آن زوال ناپذير است و دريايى ژرف است كه قعر آن به چنگ ادراكآدمى (بشر عادى ) نمى افتد و راهى است كه در آن گمراهى نيست و شعاعى است كه روشنىآن تيرگى نگيرد ... خداوند آن را فرونشاننده تشنگى علمى دانشمندان و خرمى دلهاىفقيهان و راه روشن سالكان صالح قرار داد . قرآن كريم دارويى است كه پس از آن ،بيمارى نمى ماند و نورى است كه هيچ گونه تيرگى در آن نيست و ريسمانى است كهدستگيره آن مطمئن و پناهگاهى است كه قله بلند آن مانع دشمن است .
13 يگانه عامل توانگرى
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: القرآن غنى لا غنى دونه و لافقر بعده (428)؛ قرآن مايه توانگرى است كه جز در آن توانگرى يافت نشود وهيچ فقرى نيز پس از آن نيست . همچنين آن حضرت مى فرمايد: من قراء القرآن فراءىاءن اءحدا اءعطى اءفضل مما اءعطى فقد حقر ما عظمه الله و عظم ما حقره الله (429)؛كسى كه قرآن تلاوت كند و آنگاه بپندارد بهره ديگران از او بيشتر است ، او آنچه را خدابزرگ شمرده (قرآن ) حقير پنداشته و آنچه را خدا حقير دانسته (دنيا) او بزرگ پنداشتهاست .
نيز مى فرمايد: لا ينبغى لحامل القرآن اءن يظن اءحدا اءعطىاءفضل مما اءعطى لانه لو ملك الدنيا باءسرها لكان القرآناءفضل مما ملكه (430)؛ براى حاملان قرآن سزاوار نيست كه بهره ديگران رابرتر از بهره قرآنى بدانند؛ زيرا اگر آدمى مالك سراسر گيتى نيز باشد، قرآن برهر چه دارد برتر است .
و الحمد لله رب العالمين
10 بهمن 1375، شب 19 ماه مبارك 1417 جوادى آملى
سوره حمد
پيشگفتار سوره
سوره حمد از ديدگاه قرآن و عترت (ع )
سوره مباركه حمد كه فاتحه كتاب و سرآغاز كلام خداى سبحان است ، درمقال الهى به گونه اى تكريم آميز، همتاى قرآن عظيم قرار گرفته است : ولقد اتيناك سبعا من المثانى و القران العظيم (431) و در اخبار نبوى صلى اللهعليه و آله و سلم و سخنان عترت طاهرين (عليهم السلام ) نيز با نامها و اوصافى چون :جامعترين حكمت ، گنج عرشى ، شريفترين ذخيره در گنجينه هاى عرشالهى ، سوره شفابخش ، نعمت بزرگ و سنگين و برترين سورهقرآن از آن ياد شده است : ليس شى ء من القرآن و الكلام جمع فيه من جوامع الخيرو الحكمة ، ما جمع فى سورة الحمد (432)، ان فاتحة الكتاب اءشرف ما فىكنوز العرش (433)، فاتحة الكتاب شفاء منكل داء (434)،فاءفرد الامتنان على بفاتحة الكتاب (435)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم هنگام پيشنهاد آموزش اين سوره به جابر بنعبدالله انصارى ، آن را برترين سوره كتاب خدا معرفى كرد: اءلا اءعلمكاءفضل سورة اءنزلها الله فى كتابه ؟ قال :فقال له جابر: بلى باءبى اءنت و اءمى يا رسول الله علمنيها . فعلمه الحمد، اءم الكتاب (436) چنانكه در حديثى ديگر ميزان اين برترى را نيز مشخص كرده ، فرمود: لو اءن فاتحة الكتاب وضعت فى كفة الميزان و وضع القرآن فى كفة لرجحت فاتحةالكتاب سبع مرات (437) نيز آن حضرت سوره حمد را با كتابهاى آسمانى سنجيده، فرمود: و الذى نفسى بيده ما اءنزل الله فى التوراة و لا فىالانجيل و لا فى الزبور و لا فى القرآن مثلها هى اءم الكتاب (438)
اين سوره كه با تعظيم نام خداى رحمان و رحيم آغاز مى شود و با ستايش و برشمارىصفات جمال و جلال خداى سبحان و حصر عبادت و استعانت در او تداوم مى يابد و با مسئلتهدايت از ساحت كبريايى اش پايان مى گيرد، با همه ايجاز و اختصارى كه دارد،مشتمل بر عصاره معارف گسترده قرآن كريم است ؛ زيرا خطوط كلى واصول سه گانه معارف دينى ، مبداءشناسى ، معادشناسى و رسالت شناسى است كهمايه هدايت سالكان به صلاح دنيا و آخرت است و سوره حمد با موجزترين الفاظ وروشنترين معانى ، آن اصول سه گانه را بيان كرده ، راه سلوك آدمى به سوىپروردگارش ‍ را نشان مى دهد .
سوره مباركه فاتحة الكتاب ، كلام خداى سبحان است ، ولى به نيابت از عبد سالكى كهچهره جان خويش را متوجه ذات اقدس خداوند كرده ، به رازگويى محبانه و عاشقانه با اومى پردازد .
خداى سبحان در اين سوره ، ادب تحميد، شيوه اظهار بندگى و راه سخن گفتن عبد سالكبا رب مالك را به سالكان كويش آموخته است و آن را پايه عمود دين قرار داده :لا صلاة الا بفاتحة الكتاب (439)، ده بار تلاوت آن را در هر شبانه روز، برمتقربان به فرايض ، فرض و چندين برابر آن را به شائقان قربنوافل سفارش كرده است .
اگر سوره مباركه حمد، مشتمل بر عصاره معرفتهاى قرآنى ، كه همان اسرار مبداء و معاد ودانش سلوك انسان به سوى پروردگار است ، نمى بود، اين گونه در كتاب خدا همتاىقرآن عظيم (440) قرار نمى گرفت و در كلام اسوه هاى سلوك الى الله(اهل بيت عليهم السلام ) با عظمت از آن ياد نمى شد .
نامهاى سوره
قرآن كريم اسماء و صفات فراوانى دارد و سوره حمد نيز كه ام القرآن ومشتمل بر عصاره معارف قرآنى است ، به همين مناسبت داراى نامها و القاب بسيارى است .نامهاى معروف اين سوره عبارت است از:ام الكتاب ، فاتحة الكتاب ، السبع المثانى و حمد،و نامهاى غير مشهور آن ، فاتحة القرآن ، القرآن العظيم ، الوافية ، الكافية الشافية ،الشفاء، الصلاة ، الدعاء، الاءساس ، الشكر، الكنز، النور، السؤال ، تعليم المساءلة ، المناجاة ، التفويض ، (سورة ) الحمد الاولى و الحمد القصرى است.
1 اءم الكتاب ، اءم القرآن :
نامگذارى سوره حمد به اين دو نام ، كه در روايات فراوانى بهنقل فريقين آمده است ، از اين روست كه مشتمل بر عصاره معارف قرآن كريم است .
معارف قرآنى داراى سه بخش مبداءشناسى ، معادشناسى و رسالت شناسى است و كلاممنسوب به حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نيز كه فرمودند: رحم الله امراء علم مناءين و فى اءين و الى اءين ناظر به شناخت هميناصول سه گانه است . سوره مباركه فاتحة الكتاب نيزمشتمل بر معرفتهاى ياد شده است ؛ زيرا بخش آغازين آن مربوط به مبداء و ربوبيت مطلقاو بر عوالم هستى و همچنين صفات جمالى او مانند رحمت مطلق و رحمت خاص است و بخشميانى آن (مالك يوم الدين ) ناظر به معاد و ظهور مالكيت مطلقه خداى سبحان در قيامت استو بخش پايانى آن كه سخن از حصر عبادت و استعانت در خداى سبحان و طلب هدايت بهصراط مستقيم دارد (اياك نعبد ... و لا الضالين )، مربوط به هدايت و ضلالت در سير ازمبداء تا معاد است و مدار و محور آن مسئله وحى و رسالت است . پساصول معارف قرآنى در اين سوره ترسيم شده است .
حكيم متاءله و مفسر ژرف انديش ، صدر المتاءلهين شيرازى درباره اين سوره مباركه مىگويد:
نسبت سوره فاتحه به قرآن ، همانند نسبت انسان (جهان كوچك ) به جهان ( انسان بزرگ
است و هيچ يك از سور قرآنى در جامعيت ، همتاى اين سوره نيست . كسى كه نتواند ازسوره مباركه فاتحه بخش عمده اى از اسرار علوم الهى و معالم ربانى (مبداءشناسى ،معادشناسى ، علم النفس و ...) را استنباط كند، عالم ربانى نيست و به تفسير اين سوره ،آن گونه كه بايد، راه نيافته است . (441)
2 فاتحة الكتاب ، فاتحة القرآن :
اين سوره مباركه كه به عقيده بسيارى از مفسران و پژوهشگران علوم قرآنى اولين سورهاى است كه به طور كامل بر قلب مطهر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلمنازل شده است (442) و در تنظيم سوره هاى قرآن نيز سرآغاز كتاب الهى است و قرآنبه آن آغاز مى گردد و از همين رو فاتحة الكتاب يا فاتحة القرآن نامگرفته است .
از سوره مباركه حمد در روايات فراوانى با نام فاتحة الكتاب ياد شده استمانند: (لا صلاة الا بفاتحة الكتاب ) (443)، لا صلاة لمن لم يقراء بفاتحة الكتاب (444) . از اين روايات بر مى آيد كه سوره مباركه حمد از عصررسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با نام فاتحة الكتاب شناخته شدهبود و مسلمانان با همين نام از آن ياد مى كردند .
3 السبع المثانى :
اين نام را خداى سبحان در مقام اظهار امتنان بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلمبر اين سوره نهاده است : و لقد اتيناك سبعا من المثانى و القران العظيم (445). مراد از (سبعا من المثانى ) در اين آيه ، بر اساس ‍ روايات وارده از پيامبر اكرم صلىالله عليه و آله و سلم و امامان (عليهم السلام )، هماهن سوره مباركه حمد است . پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: فاءفرد الامتنان على بفاتحة الكتاب و جعلهابازاء القرآن العظيم (446)
كلممه السبع در اين تركيب ، ناظر به شمار آيات اين سوره و كلمه المثانى نشانه وصفى است كه سراسر قرآن كريم و از جمله سوره مباركه حمد به آنموصوف شده است : ( كتابا متشابها مثانى ) (447) و آن انثناء، انعطاف و گرايشخاصى است كه آيات قرآن نسبت به يكديگر دارد و هر يك از آيات آن با ساير آياتشتفسير مى شود: ... ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض (448)
سوره مباركه حمد از مواهب معنوى عظيمى است كه در اين حديث از اعطاى آن به پيامبرگرامى صلى الله عليه و آله و سلم ، با تعبير منت (نعمت بزرگ و سنگين ) وامتنان ياد شده است ؛ همان گونه كهاصل رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در قرآن كريم با اين تعبير آمدهاست لقد من الله على المؤ منين اذ بعث فيهم رسولا من اءنفسهم (449)
آيه 87 سوره مباركه حجر، از قرآن كريم به عنوان كتابى عظيم كه از كانون ومبداءعظمت تنزل يافته است ياد مى كند: ( و القرآن العظيم ) و براى تبيينجلالت شاءن ورفعت جايگاه سوره مباركه حمد نيز آن رامعادل و همتاى هه قرآن قرار داده ، با تعبيرىتكريم آميز (نكره عير موصوفه سبعا) آن را بزرگ مى شمارد .
4 الشفاء ، الشافية :
قرآن كريم براى شفاى دردهاى درونى بيماريهاى قلبى ، يعنىجهل و رذايل اخلاقى ، از سوى شافى مطلق ، خداى سبحان ،نازل شده است : و ننزل من القران ما هو شفاء و رحمة (450) ( و شفاء لما فىالصدور ) (451) و سوره مباركه حمد نيز كه برترين سوره قرآنى و عصاره معارفآن است ، در روايات سوره شفابخش نام گرفته است : فاتحة الكتاب شفاء منكل داء (452)، من لم يبراءه الحمد لم يبراءه شى ء (453) .
گرچه تلاوت سوره حمد شفابخش بيماريهاى تن نيز هست و در اين امر مجرب ، هيچترديدى نيست ، اما مهم ، بيماريهاى جان است كه قرآن كريم عهده دار درمان آنهاست وسوره حمد نيز چون عصاره قرآن است ، عصاره درمانهاى قرآن نيز خواهد بود . بنابراين ،كلام امام باقر (عليه السلام ) ( من لم يبراءه الحمد ...) نيز بدين معناست كه اگرجهل و رذايل اخلاقى كسى با معارف سوره حمد درمان نشود، ديگر سوره هاى قرآن نيزبراى او سودمند نخواهد بود .
5 الاءساس :
از ابن عباس نقل شده است كه هر چيزى اساسى دارد و اساس قرآن سوره مباركه حمد است : ان لكل شى ء اءساسا ... و اءساس القرآن الفاتحة و اءساس الفاتحة بسم اللهالرحمن الرحيم (454)
6 الصلاة :
اين نام نيز مستفاد از اين حديث قدسى است : قسمت الصلاة بينى و بين عبدى نصفين ؛فنصفها لى و نصفها لعبدى ... (455)؛ زيرا قراين موجود در حديث به روشنىگواه بر آن است كه منظور از الصلاة ، سوره حمد است . برخى مفسران نيز سرنامگذارى سوره حمد بدين نام را وابستگى قوام نماز به سوره حمد ( لا صلاة الا بفاتحةالكتاب ) ذكر كرده اند (456)
7الكافية ، الوافية :
عبادة بن صامت از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلمنقل مى كند كه : اءم القرآن عوض من غيرها و ليس غيرها منها عوضا (457) وبرخى از تفاسير اهل سنت راز تسميه سوره حمد بدين نامها را كفايت آن در صحت نمازدانسته اند؛ زيرا هيچ سوره اى جز حمد مقوم نماز نيست . (458)
8 المناجاة ، التفويض :
نامگذارى سوره حمد به اين دو نام به دليلاشتمال آن بر آيه كريمه (اياك نعبد و اياك نستعين ) است ، كه بخش نخست آن مناجات عبدبا خداست و با بخش دوم آن ، تفويض ممدوححاصل مى شود . (459)
9 الكنز :
سوره مباركه فاتحه در روايات فريقين ، گنج عرشى نام گرفته است : ...و اءعطيت اءمتك كنزا من كنوز عرشى ؛ فاتحة الكتاب (460)، ... و ان فاتحةالكتاب اءشرف ما فى كنوز العرش (461)، نزلت فاتحة الكتاب بمكة من كنزتحت العرش (462)
10 النور :
قرآن كريم از كتب آسمانى با تعبير نور ياد مى كند: انا اءنزلنا التوراة فيها هدى ونور (463) ( و اتيناه الانجيل فيه هدى و نور ) (464) فامنوا بالله و رسولهو النور الذى اءنزلنا (465) و هدف آنها را نورانى كردن انسانها مى داند: كتاباءنزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور ... (466) بنابراين ، سورهاى كه عصاره كتاب نور است ، خود نيز نورى باهر و نورانى كننده انسانهاست .
11 تعليم المساءلة ، السؤ ال:
گرچه طلب و مسئلت عبد سالك از خداى سبحان به صورت صريح ، تنها در آيه كريمه(اهدنا الصراط المستقيم ) آمده است ، اما همان گونه كه در تفسير همين سوره بيان خواهدشد، تحميد و تمجيد عبد در آغاز سوره نيز تحميدى بى طلب و تمجيدى بى طمع نيست ،بلكه ستايش سابق زمينه خواهش لاحق است و گويا همه آيات اين سورهمباركه ، در پى آموزش ادب مسئلت از خداى سبحان و طلب از ساحت آن بى نيازمطلق است .
12 الحمد الاءولى ، الحمد القصرى :
نام گرفتن سوره به اين دو نام به اين جهت است كه در ميان سور حامدات (467)، اولين و كوتاهترين سوره ، حمد است .
13 الحمد، الدعاء ، الشكر :
تسميه سوره حمد بدين نامها، به دليلاشتمال سوره بر حمد و دعا و شكر است . ص 266 .
مكان نزول
مكى يا مدنى بودن سوره مباركه حمد، مورد اختلاف است ؛ بيشتر مفسران بر آنند كه در مكهنازل شده است . (468) برخى نيز آن را مدنى مى دانند (469) و بعضى نيز قائلندكه خداى سبحان براى تشريف اين سوره و تاءكيد بر اهميت آن ، دوبار ( يك بار در مكه وبار ديگر در مدينه ) آن را فرو فرستاده است . (470)
اختلاف درباره مكى يا مدنى بودن سوره حمد ثمره تفسيرى ندارد؛ زيرامشتمل بر آيه اى نيست كه معنايش به اختلافنزول ، مختلف و متفاوت شود، ليكن براى مكى بودن آن ،دلايل چندى بيان داشته اند:
1 خداى سبحان در سوره مباركه حجر به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد: و لقد اتيناك سبعا من المثانى و القران العظيم (471) . با توجه بهاين كه سوره مباركه حجر از سوره هاى مكى است و مراد از (سبعا من المثانى ) در آن ، بهشهادت روايات معصومين (عليهم السلام ) سوره حمد است (472) و از طرفى اعطاىالسبع المثانى به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با لفظ ماضى(اتيناك ) بيان شده است ، پس ‍ سوره حمد نيز مكى است وقبل از سوره حجر نازل شده است .
2 در روايات فريقين آمده است كه قوام نماز به سوره مباركه فاتحة الكتاب است : لا صلاة الا بفاتحة الكتاب (473) و نماز، پيش از هجرت در مكه تشريع شده است. استاد علامه طباطبايى (قدس سره ) مى فرمايد:
گرچه نماز با هيئت و ويژگيهاى كنونى آن در شب معراج .تشريع شد، اما از آياتفراوانى در سوره هاى مكى از جمله آيه كريمه اءراءيت الذى ينهىَ عبدا اذا صلى (474) بر مى آيد كه در اوايل بعثت نيز اصل نماز، دست كم به صورت سجده و تلاوتبخشى از قرآن ، تشريع شده بود . (475)
3 در برخى از تفاسير اهل سنت براى اثبات مكى بودن سوره مباركه حمد به رواياتىاز حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام )، استناد شده است ؛ مانند: نزلت فاتحة الكتاببمكة من كنز تحت العرش (476) در جوامع روايى شيعى نيز حديثى به اين صورتاز آن حضرت (عليه السلام ) نقل شده است : فاءول ما نزل عليه بمكة فاتحة الكتاب ... (477) . همچنين حضرت امام صادق(عليه السلام ) مى فرمايد: فاءول ما نزل علىرسول الله بمكة بعد اءن نبى ء الحمد (478)
ترتيب نزول
در بحث پيش برخى اقوال و قراين درباره اين كه سوره مباركه حمد اولين سوره نازلهبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است مطرح شد . برخى از پژوهشگران علومقرآنى نيز بر اساس روايت جابر بن زيد و مانند آن و برخى نصوص تاريخى ، آن راپنجمين سوره نازله دانسته اند كه پس از سوره هاى علق ، قلم ،مزمل و مدثر و پيش از سوره مسد نازل شده است . (479)
تعداد آيات
سوره مباركه حمد، به اتفاق مسلمانان (480)، هفت آيه دارد و بر اساس ‍ رواياتاهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام ) آيه كريمه (بسم الله الرحمن الرحيم ) اولين آيهآن است : قيل لاءميرالمؤ منين (عليه السلام ): يا اءميرالمؤ منين اءخبرنا عن (بسم اللهالرحمن الرحيم ) اءهى من فاتحة الكتاب ؟ فقال : نعم كانرسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقراءها و يعدها آية منها... . (481)
بنابراين ، قرائت (بسم الله ...) در ابتداى سوره حمد تنها براى تبرك جستن به آن نيست، بلكه جزئى از سوره است و از اين رو در صورت وجوب تلاوت سوره حمد، در نماز ياغير آن ، اگر بدون بسم الله تلاوت شود، امر خداوندمتعال امتثال نشده است .
گوياترين شاهد بر تعداد آيات سوره حمد، آيه كريمه و لقد اتيناك سبعا من المثانىو القران العظيم (482) است كه به شهادت روايات معصومين ( عليهم السلام ) مراداز آن فاتحة الكتاب است . (483) روايات فريقين نيز بى هيچ گونه اختلافى ، همينعدد را تاءييد مى كند . (484) تنها اختلافى كه در آيات اين سوره است درباره تقطيعو مرزبندى آيات آن است ، نه اصل عدد هفت ؛ زيرا كسانى كه (بسم الله الرحمن الرحيم )را اولين آيه سوره حمد دانسته اند از (صراط الذين ...) تا آخر سوره را يك آيه و ديگرانكه بسم الله را آيه اى از اين سوره نمى دانند (غيرالمغضوب ...) را آيه اىمستقل به شمار آورده اند .
غرر آيات
در برخى روايات از (بسم الله ...) به عنوان برترين آيه قرآن ياد شده است : و اءىآية اءعظم فى كتاب الله ؟ فقال : (بسم الله الرحمن الرحيم ) (485) همچنين محمد بنمسلم از امام صادق (عليه السلام ) نقل مى كند كه (بسم الله ...) بهترين آيه سوره حمداست : ساءلت اءبا عبدالله (عليه السلام ) عن السبع المثانى ... هى الفاتحة ؟قال : نعم . قلت : (بسم الله الرحمن الرحيم ) من السبع المثانى ؟قال : نعم هى اءفضلهن (486)
اگر چه (بسم الله ...) از غرر آيات محسوب مى شود، ليكن چون اختصاصى به سورهحمد ندارد، نمى توان آن را تنها در اين سوره از غرر محسوب داشت .چنين به نظر مى رسدكه از جهت حكمت نظرى ، مضمون خبرى آيه مباركه (الحمد لله رب العالمين ) و از جهت حكمتعملى ، مضمون خبرى آيه كريمه (اياك نعبد و اياك نستعين ) از غرر آيات سوره حمدمحسوب مى شود .
خطوط كلى معارف سوره
همان گونه كه در آغاز پيشگفتار بيان شد، سوره مباركه حمدمشتمل بر عصاره معارف قرآن كريم است و از اين رو اءم الكتاب و اءم القرآن نام گرفته است . معارف اين سوره از ديدگاههاى مختلف تقسيمهايى چند مى پذيردكه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1 معارف قرآن كريم داراى سه بخش اصيل و محورى است ؛ بخشى مربوط به مبداء وتوحيد ذاتى ، صفاتى ، افعالى و عبادى اوست ؛ بخش ديگر مربوط به معاد، و سومينبخش كه تاءمين كننده نياز بشر بين مبداء و معاد است ، ناظر به هدايت و ضلالت ، يعنىمبين وحى ، رسالت و دين است . سوره حمد نيز، چنانكه گذشت ،مشتمل بر عصاره بخشهاى ياد شده است .
2 محورهاى اصلى معارف سوره حمد در برخى روايات تحميد ، اخلاص ودعا معرفى شده است كه به ترتيب اشاره به سه بخش ‍ اين سوره دارد: السورة التى اءولها تحميد و اءوسطها اخلاص و آخرها دعاء: سورة الحمد (487)
3 مرحوم شيخ بهائى ( رحمة الله ) مراتب چهارگانه حمد را بدين شرح از اينسوره استفاده كرده است :
الف : حمد محبانه و عاشقانه كه حمد ذات و ناظر به شايستگى ذات حق براى تحميد است. براى چنين حمدى تعبير (الحمدالله ) كافى است .
ب : حمد شاكرانه ؛ در اين مرتبه ، حامد خداى سبحان را در برابر ربوبيت مطلق واحسانش حمد و شكر مى كند و تعبير (رب العالمين ) ناظر به آن است .
ج : حمد تاجرانه كه تحميدى از سر رجاء، طمع و شوق ثواب است و (الرحمن الرحيم )بدان اشارت دارد .
د: حمد بردگانه كه حمد خدا بر اثر خوف از عذاب اوست و با آيه كريمه (مالك يومالدين ) ادا مى شود . (488)
اين لطيفه مستفاد از برخى احاديث است كه مراتب حمد را بازگو مى كند؛ مانند العبادةثلاثة : قوم عبدوالله عزوجل خوفا، فتلك عبادة العبيد و قوم عبدوا الله تبارك و تعالىطلبا للثواب ، فتلك عبادة الاجراء و قوم عبدوا الله حبا له ، فتلك عبادة الاءحرار و هىاءفضل العبادة (489) ان قوما عبدوا الله رغبة ، فتلك عبادة التجار و ان قوما عبدواالله رهبة ، فتلك عبادة العبيد و ان قوما عبدوا الله شكرا، فتلك عبادة الاءحرار (490)
4 بر اساس حديثى قدسى ، سوره مباركه حمد، كه در مقام تعليم ادب تحميد و شيوهاظهار بندگى است ، بين خداى سبحان و عبد سالك تقسيم شده است ؛ بخشاول آن كه پنج آيه دارد و مشتمل بر حمد و ثناى الهى و خشوع و خضوع در برابر اوست ،از آن خداست و بخش پايانى سوره كه دو آيه دارد ومشتمل بر دعاو طلب است ، سهم عبد سالك است : قسمت فاتحة الكتاب بينى و بين عبدىفنصفهالى و نصفها لعبدى ... (491)
5 عصاره سوره حمد، سپاسگزارى نسبت به نعمتهاى دريافت شده در زمان گذشته ومددجويى و كمك خواهى نسبت به رحمتهاى آينده در زمانحال و آتى است ؛ چنانكه حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در برخى خطابه هاى خويشحمد و استعانت را قرين كرده ، مى فرمايد: نحمده على ما كانو نستعينه من اءمرنا على ما يكون و نساءله المعافاة فى الاءديان كما نساءلهالمعافاة فى الاءبدان (492) همچنين مى فرمايد: اءحمده استتماما لنعمته... و اءستعينه فاقة الى كفايته (493)، نحمده على آلائه كما نحمدهعلى بلائه و نستعينه على هذه النفوس البطاء عما اءمرت به السراع الى مانهيت عنه (494)
6 مرحوم صدرالمتاءلهين مى گويد:
سوره مباركه حمد با مقدمه اى كه در نماز بدان افزوده مى شود بر روى هم هشت بخش راتشكيل مى دهد كه با درهاى هشتگانه بهشت مرتبط است و نمازگزارى كه سوره حمد را باآداب ويژه آن در نماز قرائت كند، از همه درهاى هشتگانه بهشت بدان راه يافته است . درهاىمزبور عبارت است از:
يكم : در معرفت كه نمازگزار با گفتن وجهت وجهى للذى فطر السموات والاءرض (495) از آن وارد بهشت مى شود .
دوم : در ذكر با تلاوت آيه (بسم الله الرحمن الرحيم ) .
سوم : در شكر با آيه كريمه (الحمد لله رب العالمين ) .
چهارم : در رجاء با قرائت آيه (الرحمن الرحيم ) .
پنجم : در خوف با ذكر آيه (مالك يوم الدين )
ششم : در اخلاص با گفتن (اياك نعبد و اياك نستعين )
هفتم : در دعا و تضرع با تلاوت آيه (اهدنا الصراط المستقيم ) .
هشتم : در اقتدا به ارواح پاك ) با قرائت آيه (صراط الذين اءنعمت عليهم ... )(496)
تذكر: با بررسى خطوط كلى معارف سوره حمد و مباحث محورى آن ، روشن شد كه هدفاين سوره تعليم و آموزش ادب تحميد و شيوه اظهار بندگى در برابر خداى سبحان است .تعليم شيوه استعانت و طلب هدايت از خداوند و آشنايى به كيفيت پيمون راه نيز هدف ديگراين سوره است .
انسجام سوره
مرحوم امين الاسلام طبرسى درباره نظم و انسجام سوره حمد مى گويد:
انسان با مشاهده نعمتهاى الهى ، كه نقص و نياز آدمى خود شاهد گويايى بر آن است ، بانام منعم سخن را گشوده ، مى گويد: (بسم الله الرحمن الرحيم ) و پس از اعتراف بهوجود منعم يگانه ، به حمد و شكر او مى پردازد: (الحمد لله ) و چون همگانى بودن انعامالهى را مى فهمد مى گويد: (رب العالمين ) و چون دريافت كه خداى سبحان علاوه برپروراندن همه موجودات ، روزى آنها را نيز بر عهده مى گيرد، به رحمت مطلق حق اعترافمى كند: (الرحمن ) و هنگامى كه عصيان تبهكاران وامهال و غفران الهى را مشاهده كرد، به ذكر رحمت مخصوص او زبان مى گشايد: (الرحيم ) وچون تجاوز انسانها به حريم يكديگر را مى نگرد، به روز حساب كه زمام آنتنها به دست خداست اعتراف مى كند: (مالك يوم الدين ) و پس از پيمودن اين مراتب ومراحل معرفتى و مشاهده اسماى حسناى خداى سبحان ، تنها او را شايسته عبادت يافته ، خودرا در محضر او مى يابد و آنگاه از خبر به خطاب گراييده ، مى گويد: (اياك نعبد ) وچون پيمودن راه عبادت را بدون كمك خداى سبحان ناممكن مى يابد، اظهار مى دارد: ( و اياكنستعين ) و چون مى بيند راهها فراوان و پويندگان آنها گوناگونند، بهترين راه را ازخداى سبحان مسئلت مى كند: (اهدنا الصراط المستقيم ) و سرانجام ، چون پيمودن صراطمستقيم را به تنهايى دشوار مى يابد و نياز به همسفرانى راه بلد را احساس ‍ مى كند. مىگويد: (صراط الذين اءنعمت عليهم ) و براى آن كه در اين راه ، بيگانه با او رفاقت نكندمى گويد: (غيرالمغضوب عليهم و لا الضالين ) و اين گونه بين تولى اولياى الهى وتبرى از دشمنان او جمع مى كند . (497)
ثواب تلاوت
در برخى از روايات اهل بيت (عليهم السلام ) با تاءكيدى ويژه ، به تلاوت سوره حمدترغيب شده است . سر تاءكيد فراوان روايات بر تلاوت اين سوره ، از مباحثى كهتاكنون درباره اهميت و اسرار نامگذارى آن بيان شد روشن مى شود . برخى از اينروايات به قرار زير است :
1 پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پس از تبيينفضايل اين سوره و اجر فراوان تلاوت و استماع آن مى فرمايد: فليستكثر اءحدكم منهذا الخير المعرض لكم ؛ فانه غنيمة . لا يذهبن اءوانه فيبقى فى قلوبكم الحسرة(498)
2 نيز آن حضرت مى فرمايد: كسى كه سوره فاتحة الكتاب را تلاوت كند، خداىسبحان ثواب تلاوت هه آيات نازله از آسمان را بدو خواهد داد: من قراء فاتحة الكتاباءعطاه الله بعد كل آية نزل من السماء ثواب تلاوتها (499)
3 در برخى احاديث ثواب تلاوت سوره حمدمعادل ثواب تلاوت دو سوم قرآن و انفاق به همه مؤ منان ذكر شده است ؛ مانند اءيمامسلم قراء فاتحة الكتاب اءعطى من الاءجر كاءنما قراء ثلثى القرآن و اءعطى من الاءجركاءنما تصدق على كل مؤ من و مؤ منة (500)
آيه 1، بسم الله الرحمن الرحيم
گزيده تفسير
الله برترين نام خدايى است كه داراى همه كمالات وجودى است و الرحمن و الرحيم از صفات اوست كه نشانه رحمت آن هستى بى پايان است ؛ با اين فرقكه رحمان بر كثرت رحمت دلالت مى كند و رحيم بر ثبات و دوام آن .پس رحمان خدايى است كه رحمت فراگيرش همه چيز و همه كس راشامل مى شود (مؤ من ، كافر، دنيا و آخرت ) و چنين رحمتى در برابر غضب نيست ، بلكهغضب نيز از مصاديق آن است و اما رحيم خدايى است كه رحمتى ويژه براى مؤ منان دارد و اينرحمت در برابر غضب اوست . خداى سبحان ، قرآن و نيز سوره را با نام خود مى گشايد وبدين گونه ، ادب شروع كار با نام خدا را به انسانها مى آموزد .
تفسير
ب : لفظ باء حرف جر است و مجموع جار و مجرور (بسم ) كلمه است ، نه كلام واز اين رو مفيد معناى تام نيست ، مگر با عنايت به متعلق آن كه در تعيين متعلق ، در پايانبحث از مفردات آيه كريمه (بسم الله ...) سخنى خواهم آمد .
اسم : لفظى است كه حاكى از مسماى خود باشد . اين كلمه يا از سمة به معناىنشانه ، اشتقاق يافته است ، چنانكه كوفيان برآنند و يا از سمو به معناىبلندى مشتق است ، چنانكه بصريان بر آن باورند؛ همچنينمحتمل است مشتق از چيزى نبوده ، وضع مختص به خود داشته باشد . البته اثبات اينمحتمل ، همانند اثبات قول كوفيان دشوار است ؛ زيرا همان طور كه راغب و برخى مفسران(501) ديگر گفته اند، براى تشخيص مبداء اشتقاق مى توان به تحولهاى صرفى آنكلمه مراجعه كرد و ريشه اشتقاقى آن را به دست آورد و چون در جمع ، تصغير و نسبت ، هركلمه اى به مبداء اصلى خود بر مى گردد، مى توان استشهاد كرد كه كلمه اسم از سمومشتق است ، نه از وسم ؛ زيرا جمع آن اسماء است ، نه اءوسام و تصغيرآن سمى است ، نه وسيم .
مؤ لف اءقرب الموارد، پس از بيان معناى اسم ، دوقول ياد شده را بازگو مى كند و هيچ يك را ترجيح نمى دهد، ليكن كلمه اسم را در بابسمو مى آورد و همين وضع ، احتمال تاءييدقول بصريان را در بردارد . به هر تقدير، اسم در عرف و لغت به معناى لفظدال بر شخص يا شى ء است و در اين جا اسم درمقابل فعل يا حرف نيست ..
اسم در اصطلاح اهل معرفت به معناى ذات با تعين خاص است ؛ يعنىذاتى كه صفتى از صفات يا همه صفات او مورد نظر باشد . اسم در اين اصطلاح ازسنخ وجود خارجى و عينى است ، نه از مقوله لفظ. چنين اسمى خود داراى اسم است و مفهومدال بر آن را اسم الاسم و لفظ دال بر آن را اسم اسم الاسم مى نامند .
الله : برترين نام از نامهاى ذات مقدسى است كه هستى صرف و جامع و مبداء همه كمالاتوجودى و منزه از هر نقصى است و چون آن ذات اقدس ‍ جامع همه اسماى حسنى و صفاتنيكوست ، گفته مى شود: الله اسم ذاتى است كه جامع همه كمالات است و گرنهاشتمال بر كمالات در معناى اين كلمه ماءخوذ نيست .
اين نام مبارك كه از آن به لفظ جلاله ياد مى شود و 2698 بار در قرآن كريمبه كار رفته است ، در اصل اله بوده و همزه آن بر اثر كثرتاستعمال حذف شده است و با پيوستن الف و لام به آن به صورت الله در آمده است . اله به معناى ماءلوه است و ماءلوه به معناى معبود است يامتحير فيه (ذاتى كه همه عقلها و دلها درباره او متحير و سرگردانند )، يا مفهومى جامعبين اين دو .
در زبان عرب و فرهنگ وحى ، اله بر هر معبودى كه عابدان در پيشگاهش خضوعكنند، اطلاق مى شود؛ حق باشد يا باطل : ( لا تتخذوا الهين اثنين ) (502)، (اءراءيت مناتخذ الهه هواه ) (503) (ءاءنت فعلت هذا بالهتنا ) (504)؛ اما الله بر اثركثرت استعمال ، علم (اسم خاص ) ذات مقدس خداوند است كه جامع همه صفات جلالى وجمالى است و جز بر او اطلاق نمى شود: هو الله الخالق البارى المصور له الاءسماءالحسنى (505) و از اين رو لفظ جلاله (الله ) موصوف همه اسماى حسناى خداوند ازجمله الرحمن و الرحيم قرار مى گيرد، ولى خود، صفت هيچ اسمى واقعنمى شود و بر اين اساس ، گفته مى شود: الله اسم ذات و ديگر اسمهاى خداوندنامهاى صفات اوست .
الرحمن و الرحيم : دو صفت از صفات علياى خداى سبحان است كه از رحمت مشتق شدهاست . رحمان صيغه مبالغه است و بر كثرت دلالت مى كند و رحيم صفت مشبهه استو ثبات و بقا را افاده مى كند .
فرهنگهاى لغت براى رحمت معانى فراوانى مانند: رقت ، راءفت ، لطف ، رفق ،عطوفت ، حب ، شفقت و دلسوزى ذكر كرده اند؛ در حالى كه اولا اينهامراحل پيشين رحمت است ، نه خود آن ؛ زيرا با مشاهده صحنه هاى رقت آور، ابتدا در قلبانسان رقت ، لطف ، عطوفت ، دلسوزى ، محبت ، شفقت و راءفت و سپس رحمت پديد مى آيد .ثانيا: آنچه گفته شد، ويژگى مصداقى از مصاديق رحمت است كه در آدمى حادث مى گردد،اما رحمتى كه به ذات اقدس خداوند اسناد داده مى شود، منزه از هر گونهانفعال و تاءثر است ؛ چنانكه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى فرمايد: خداوند رحيمى استكه به وقت موصوف نمى شود: رحيم لا يوصف بالرقة (506) . بنابراين ،معناى جامع رحمت ، همان اعطا و افاضه براى رفع حاجت نيازمندان است و به اينمعنا به خداى سبحان نيز اسناد داده مى شود: الرحمة من الله انعام وافضال (507)
دو واژه رحمان و رحيم كه در ماده مشترك است ، بر اثر تفاوت در هيئت و ساختار لفظى ،داراى دو معناى مختلف است : رحمان بر وزن فعلان و براى مبالغه است و وزن فعلان برفراوانى و سرشار بودن دلالت دارد؛ مانند: غضبان كه به معناى سرشار ازخشم است . پس رحمان مبداء سرشار از رحمت است و رحمت رحمانيه ذات اقدس الهىهمان رحمت فراگير و مطلقى است كه همه ممكنات را فرا گرفته ، بر مؤ من و كافرافاضه مى شود .
اين رحمت فراگير همان فيض منبسط و نور فراگير وجود است كه هر موجودى را روشنكرده است : قل من كان فى الضلالة فليمدد له الرحمن مدا (508) و اما رحيم بر وزن فعيل و صفت مشبهه است كه بر ثبات و بقا دلالت دارد و به تناسب هيئتخاص آن به معناى مبدئى است كه رحمتى ثابتو راسخ دارد كه از گسترش كمى به ميزانرحمت رحمانيه برخوردار نيست و اين همان رحمت خاصى است كه تنها بر مؤ منان ونيكوكاران افاضه مى شود: ( ... و كان بالمؤ منين رحيما) (509)
كلمه رحمن همانند اله ، بدون الف و لام بر غير خداى سبحان نيزقابل اطلاق است ؛ اما با الف و لام ، جز بر ذات اقدس خداوند اطلاق نمى شود . (510)
متعلق باء در بسم الله ...: بحث درباره متعلق باء در بسم الله مبتنى است بر آنچهمعروف بين مفسران است كه لفظ باء حرف جر است و مجموع جار و مجرور كلمهاست ، نه كلام و اما اگر لفظ باء حرف جر نباشد و مجموع بسم الله الرحمنالرحيم )، يا خصوص ( بسم الله ) عنوان وسرفصل شروع كارى مانند گفتار، نوشتار و كارهاى ديگر قرار گيرد و از سنخ كلماتتجزيه و تركيب پذير وابسته به قبل يا بعد ( محذوف يا مذكور) نباشد، در اينصورت بحث از تعيين حرف جر روا نيست ؛ چنانكه برخى درباره عنوانهاى بعضى ازسور مانند الحاقة و القارعة هميناحتمال را داده اند . البته چنين احتمالى نه سند عقلى دارد و نه پشتوانه نقلى ، بلكهصرف احتمال است .
همچنين اگر لفظ باء در بسم الله و نيز ساير حروف اين كلمه هر كدام رمزخاص و خلاصه اى از اسم مخصوص الهى باشد، نظير آنچه درباره برخى حروف مقطعهوارد شده ، باز هم بحث مزبور بى ثمر است ؛ زيرا لفظ باء در اينحال جزئى از اجزاى اسم خاص الهى است و نيازى به تعلق به غير ندارد؛ چون حرف جزنيست تا در مورد متعلق آن گفتگو شود (511)؛ ليكن ايناحتمال نيز مبرهن نيست .
آنچه به نظر مى رسد همان مبناى مشهور بيناهل تفسير است كه لفظ باء حرف جر است و متعلق مى طلبد . گرچه بحث دربارهتعيين متعلق آن نسبت به ساير معارف قرآنى اهميت ويژه اى ندارد . از اين روصدرالمتاءلهين (قدس سره ) تحقيق درباره مطالبى ازقبيل : تعيين متعلق باء، تقدم يا تاءخر متعلق محذوف ، معناى تعلق اسم به قرائت در(اقرء باسم ربك ) سر مكسور شدن لفظ باء، با اين كه حرفهاى بسيط مانند كافتشبيه ، لازم ابتداء، واو عطف و فاء عطف مبنى بر فتح است ، و ساير مباحث اين سطح رابه تفاسير مشهور به ويژه كشاف زمخشرى ارجاع كرد و خود به تحقيق آن نپرداخت(512)، ليكن براى تفسير دارج و رايج توجه اجمالى به آن سودمند است . از اين رواستاد علامه طباطبايى با عبارت كوتاهى چونان مفسران گزيده گوى ديگر، از تعيينمتعلق و اشاره به آن دريغ نكرده است . (513)
لازم است توجه شود كه چون خداوند سبحان به مقتضاى (هوالاءول ) آغاز هر كار و هر شاءن است ، اگر كارى بدون توجه به او آغاز شود منقطعالاول است ؛ چنانكه اگر كار و شاءنى بدون قصد قرب به او كه (هو الاخر ) است ، انجامشود منقطع الآخر و ابتر خواهد بود . از اين رو لازم است كه هر كارى به نام خدا آغاز شود. قهرا چنين كارى بى رجحان نيست ؛ زيرا كار مرجوح كه خدا از آن ناراضى است هرگزبه خداوند نسبت ندارد .
معناى ابتداى كار به نام خدا اين نيست كه خصوص لفظ (بسم الله ) در آغاز آن موردعنايت قرار گيرد، بلكه هر چه مايه تذكر الهى است ، هر چند كلمه ويژه (بسم الله )نباشد كافى است . بر اين اساس ، برخى از ادعيه بدون كلمه (بسم الله ) و با تحميد،تسبيح يا تكبير آغاز مى شود كه در همه موارد مزبور توجه به اسمى از اسماى حسنا وصفتى از اوصاف علياى الهى است ؛ چنانكه درامتثال دستور خداوند درباره حليت و طهارت مذبوح يا منحور و اشتراط آن به تسميه ، درآيه فكلوا مما ذكر اسم الله عليه ان كنتم باياته مؤ منين (514) و لا تاءكلوامما لم يذكر اسم الله عليه و انه لفسق (515)نقل شده است : شخصى هنگام ذبح ، تسبيح يا تكبير ياتهليل يا تحميد خدا كرده است (كافى است يا نه ؟ ) امام (عليه السلام ) فرمود: نامخداوند در همه اين كلمات آمده است و چنين سر بريدنى صحيح و آن مذبوح يا منحورحلال است : سئلته عن رجل ذبح فسبح اءو كبر اءوهلل اءو حمد الله قال : هذا كله من اءسماء الله ، لا باءس به (516)
گاهى اسم معنا با فعل معين همراه با لفظ باء كه حرف جر است ذكر مى شود؛ مانندبحول الله و قوته اءقوم و اءقعد و (اقرء باسم ربك الذى خلق ) در اين گونهموارد ابهامى در تعيين متعلق باء نيست و گاهى كار معينى به نام خدا شروع مى شود كهبه مثابه قرينه معينه مى تواند تعيين كننده متعلق حرف جر باشد؛ مانند آن كه كسىبخواهد سوره اى تلاوت كند يا از جايى برخيزد يا به جايى بنشيند (517) و نظيرآن كه ذابح يا ناحر در هنگام ذبح گوسفند يا نحر شتر مى گويد: بسم الله ...؛ يعنىبه نام خداوند قربانى مى كنم و به نام او حيوان را سر مى برم و نيز مانند شروع مؤلف يا مدرس يا صاحب صنعت معين كه در اين گونه موارداحتمال تعين متعلق حرف جر كاملا بجاست ؛ گرچهاحتمال تعلق آن به متعلق عام كه در موارد عمومىمتحمل است ، نظير ابتداء و استعانت نيزمعقول خواهد بود .
البته ممكن است متعلق اسم باشد تا جمله ، اسميه شود و ممكن استفعل باشد تا جمله ، فعليه گردد؛ مانند ابتدائى (ابتدائى ثابت كه ظرف مستقر باشد،نه لغو) بسم الله ... و ابتداءت بسم الله ...؛ زيرا حرف جر نيازمند به متعلق است تااز نقص برهد و به تماميت برسد و اين نتيجه گاهى با اسم معناحاصل مى شود؛ مانند:ابتدائى و زمانى بافعل حاصل مى گردد؛ مانند: ابتداءت . بحث درباره تعيين متعلق از آن جهت است كهحرف جر نيازمند به آن است و از اين لحاظ تفاوت بين اقسام مجرور نيست ؛ يعنى اگرگفته مى شد: بالله و كلمه اسم ذكر نمى شد نيز تعيين متعلققابل طرح بود .
اما اين كه چرا به جاى بالله عنوان بسم الله انتخاب شد؟ وجوهى ذكرشده است ؛ مانند: 1 براى تبرك به اسم . 2 براى فرق بين شروع در كار مثلا و بينسوگند؛ زيرا قسم به الله حاصل مى شود، نه بسم الله . 3 چوناسم عين مسماست ، تفاوتى بين الله و بين بسم الله ، وجود ندارد . 4اول با انس به نام خداوند، دلها از علايق و سرها از عوايق صاف شود تا كلمه الله بر دل نقى و سر صفى وارد آيد.(518)

next page

fehrest page

back page