4. ايام نوروز همين امسال كه به يزد رفتم و صبيه سوم حقير كه براى اولين مرتبهوضع حمل او بود. به ما گفتند دكترها گفته اند حتما بايدعمل شود. باز همان توسل را انجام دادم و همان بزرگوار كه ميلياردها جانامثال ماها به قربان او باد، مرانا اميد نفرمود و به طور طبيعى با وضع بسيار خوبىبه فراغت انجاميد.
و الصلاه و السلام عليه و على جده و ابيه و اخيه و الشهداء و الصالحين و الائمهالهداه المعصومين من الان الى يوم الدين عدد ما علم وزنه ما علم خلق الله و كلماته و عددفضل الله و رحمته و عفوه و مغفرته . آمين رب العالمين .
سيد صادق حسينى يزدى 20 ربيع الاول 1421 قمرى برابر تيرماه 1379 شمسى
مرام اباالفضل
خيل ملك ملتجى به نام اباالفضل
|
جن و بشر سر بسر غلام اباالفضل
|
هر كه بود در دلش فروغ هدايت
|
مى شود آگاه از مقام اباالفضل
|
اهل وفا نيست هر كسى كه نياموخت
|
درس وفادارى از مرام اباالفضل
|
گر علمش سرنگون شده است بلند است
|
رايت مردى به احترام اباالفضل
|
چشم فلك خيره شد چو ديد به ميدان
|
چهره همچون مه تمام اباالفضل
|
اهل جفا مرگ خود به چشم بديدند
|
شد چو به ميدان بپا قيام اباالفضل
|
ساقى همت به دشت كرببلا ريخت
|
باده ايثار جان به جام اباالفضل
|
تشنه درون شد به شط و تشنه برون شد
|
گر چه نبود آب شط حرام اباالفضل
|
تا ببرد آب سوى خيمه طفلان
|
بود همه سعى و اهتمام اباالفضل
|
آه از آن دم كه اوفتاد به ميدان
|
از سر زين سرو خوش خرام اباالفضل
|
در نفس واپسين به سوى حرم بود
|
ناله ادرك اخاپيام اباالفضل
|
صحبت حال سكينه بود و غم آب
|
با شه دين آخرين كلام اباالفضل
|
بار گناه (سعيد) اگر چه گران است
|
دوست ببخشايدش به نام اباالفضل
|
نذر شب هفتم محرم الحرام
جناب حجه الاسلام آقاى شيخ قاسم رياحى پور امام جماعت محترم حسينيه همدانى هاى مقيمقم (خاكفرج ) در تاريخ 5/4/79 شمسى كرامتذيل رابه دفتر انتشارات مكتب الحسين عليه السلامارسال داشته اند:
ايشان مى نويسد: يكى از ذاكرين مصايب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به نام آقاىمشهدى رمضان زندى همه ساله شب هفتم محرم الحرام به ياد رشادت ها و شجاعت هاىحضرت قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام در حسينيه سجاديه قم اطعادمدارند. درماه محرم 1419 قمرى جريان ذيل براى ايشان اتفاق مى افتد. ايشان چكى بهمبلغ يكصد و پنجاه هزار تومان براى اطعام شب هفتم محرم الحرام تهيه كرده تا نذر خود راادا كرده باشد.
عصر روز پنجم محرم به گذرخان قم آمده (بازارچه ) تا از مغازه آقاى كبيرى جزوه نوحهخريدارى كند. در اين زمان چك مزبور از جيبشان روى زمين مى افتد. ايشان متوجه نشده ،وقتى به منزل مى رود، بعد از نماز مغرب و عشا و استحمام لباس مى پوشد تا بهحسينيه برود، ناگهان متوجه مى شود كه چك در جيب او نيست . با حالتى مضطرب بهحضرت قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلاممتوسل مى شود، از منزل خارج مى شود تا از افرادسوال كند آيا كسى چك را پيدا كرده يا نه ؟ تا به گذر خان مى رسد در حالى كه سهساعت گذشته و با توجه به اين كه بازارچه گذر خان يكى از شلوغ ترين مراكز قماست . وقتى به گذرخان كنار مغازه آقاى كبيرى مى آيد باكمال تعجب مى بيند چك جلو مغازه مزبور روى زمين افتاده و چشم احدى او را نديده و كسىآن را برنداشته است .
آرى ، اين نيست جز توسل و توجه آقا قمر بنى هاشم حضرتابوالفضل العباس عليه السلام .
18. روضه حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام
جناب حجت الاسلام آقاى سيد على فاضلى ، پنج كرامت زير را به دفتر انتشارات مكتبالحسين عليه السلام فرستاده اند:
اين جانب سيد على فاضلى اهل بلخاب از مناطقشمال ايران كه با جمعى از برادران و خواهران وفاميل ، نزديك بيست سال است كه ساكن قم هستيم . و نيز از طلاب حوزه علميه قم مىباشيم . بنده پيش از تشكيل شوراى مديريت قم ، در كاشان مدرس پايهاول و دوم بوده ام و خواهرزاده ام سيد محمد عبداللهى در كتاب فروشى آقاى جزائرى ،نزديك كتابخانه حضرت آيت الله مرعشى نجفى (رحمة الله عليه )كارگر كتاب فروشىاست . روز جمعه پنجم شوال 1419 مطابق با 2/11/1377منزل ايشان به ملاقاتش رفته بودم . كتابى به من نشان داد كه در آن كرامات قمر بنىهاشم عليه السلام به قلم حضرت حجت الاسلام و المسلمين جناب شيخ على ربانى خلخالى(سلم الله تعالى وجوده الشريف )جمع آورى شده بود، خواستم در اين برنامه خير وبركت حقير نيز سهمى داشته باشم .
پنج داستان نقدا اين جا نقل مى كنم و شايد خداوند توفيق بدهد داستان هاى ديگرى هماضافه كنم .
1. كرامت اول : اين داستان مربوط به جوانى به نام سيد رضا باقريان موحد است .ايشان در هشت مترى مالك اشتر كمى بالاتر از كوى نجفى ساكن است . تقريبا درسال 1353 دوران شيرخوارگى سيد رضابود. آن قدر ضعيف شده بود كه در بيمارستانفاطمى زير سوزن سرم صداى ناله طفل مريض شنيده مى شد، و فقط پوست و استخواناو مانده بود. بنده به دايى سيد رضا جناب حجة الاسلام حاجى سيد محمد احمدى كوچكتوسل به حضرت اباالفضل العباس عليه السلام را پيشنهاد كردم . در مدرسه جهانگيزخان قم ، در حجره مصباح زاده ، بعد از نماز مغرب و عشا دوازده نفر طلبه جمع شديم وسيد مرتضى كوثرى بزرگ كه فعلا افغانستان است ، را وادار كرديم روضه حضرتعباس عليه السلام خواند. بعد از آن جلسه دعا وتوسل به شفاعت باب الحوائج طفل مريض را خداوند شفا بخشيد. الان دانشگاهش را رفتهسربازى را هم تمام كرده و دنبال شغل معلمى است .
رمضان المبارك همان سال شفا گرفتن آقا رضا بنده با برادر دومى ام حجة الاسلام سيدحسين فاضلى و برادر سومى ام حجة الاسلام و المسلمين آية الله سيد جعفر فاضلى درسره بند شهرستان اراك ، در روستاهايى نزديك هم بوديم . ميزبان سيد جعفر فاضلىدخترى داشت كه چندين سال مريض بود و پزشكان او را جواب كرده بودند. اخوى ،دخترى داشت كه چندين سال مريض بود و پزشكان او را جواب كرده بودند. اخوى ، قصهتوسل ما به حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام براى شفاى آقا رضا فرزنداحمدى بزرگ را برايشان نقل كرده بود از دهى زمان - روستاى ميزبان اخوى - جوانى رابه ده پايين تر به نام خليفه بلاغ كه بنده مبلغ و پيش نماز بودم فرستادند. بنده بهدنبال جوان منزل ميزبان سيد جعفر فاضلى وارد شديم ،قبل از اذان مغرب مجلس دعا و توسل را انجام داديم . از پدر دخترقول گرفتم كه بعد از سلامتى دخترش را براى طلبه تزويج كند،قبول كرد. بعد از افطار به خليفه بلاغ بازگشتم بعدا درسال بعد ما به شمال رفتيم . يك سال بعد اخوى سيد جعفرفاضل به احمدى كوچك و طلبه ديگر از بلخاب به حوزه قم آمدند. سيد جعفرفاضلى ازبلخاب به ما خبر داد كه همان دختر دهى زمان سره بند اراك صحيح و سالم شد.